محبت

من و اون (محبت زیاد به همجنس)

سلام
من یه مشکلی پیدا کردم که تازگیا گریبان گیرم شده
من 16 سالمه و یه دوست 11 ساله دارم که پسر خیلی باهوش و فهمیده ایه
و اتفاقا خیلی هم همدیگرو دوس داریم و به هم داداش هم میگیم
اما چند روزی که زیاد بهش محبت پیدا کردم
و ذهنمو خیلی به خودش مشغول کرده
و روابطمو با افراد دیگه هم تحت الشعاع قرار داده
در یک کلام این محبت به زندگیم زیاد صدمه زده

***
سوالم اینه
حالا چیکار کنم که هم دوسش داشته باشم و هم به زندگیم آسیب نزنه؟

←←√♥♠♥◄◄◄ مـــعــــجـــزه شـــُــکــــرگــزاری و قـــــدردانـی ►►►♥♠♥√→→ (لطفا در نظرسنجی شرکت کنید)

انجمن: 

سلام و عرض ادب و احترام خدمت خودم :khandeh!: و همه ی اسکدینی های عزیز..:Gol:

این همه توی تاپیک های مختلف درباره نداشته هامون صحبت کردیم..

حالا اینجا می خوایم داشته هامون رو بشماریم و هر روز بخاطرشون شکرگزاری و قدردانی کنیم..:ok:

تجربه به من و خیلی های دیگه ثابت کرده اگر قدر همین زندگی که الان داری رو بدونی زندگیت بهتر و بهتر میشه.

ولی اگر منتظری اتفاق خاصی بیفته تا شکرگزاری کنی نه تنها اون اتفاق نمی افته . آرامش روانیت رو هم ازت می گیره . همون چیزی هم که داری از دست میدی.

خیلی برای خودم و دوستان و آشنایان اتفاق افتاده که میگفتیم خدایا فقط همین یکی حل بشه دیگه هیچی نمی خوام.

ولی هزار تا از این یکی ها حل شدن و ما همچنان با نهایت پررویی و قدرنشناسی یکی های دیگری گذاشتیم روی میز. :khaneh:

شکرگزاری و قدردانی از نعمات خداوند واقعا بسیاری از مسائل و مشکلات ما رو حل می کنه و واقعا شکر نعمت نعمتت افزون کند..

حالا بیایید همه مون مراقب افکار و گفتارمون باشیم تا شاکر بود جزئی از شخصیتمون بشه ؛ باشد که رستگار شویم..:ok:

این رو هم بگم من تا زمانی که خودم حسابی روی یه چیزی کار نکنم و ازش نتیجه نگیرم و بهش ایمان نیارم به هیچ احدی توصیه اش نمی کنم.

تمرین شکرگزاری رو من بیش از دو ماهه که دارم هر روز بدون حتی یک روز وقفه انجام میدم.

نتایجش رو هم نمیگم تا دلتون آب نشه.. :Nishkhand:

دوستان عزیز اینجا نه قراره کارشناس پاسخی بده . نه قراره بحثی درباره اش بکنیم.

فقط هرکس تمایل داره بیاد اینجا در کنار من و سایر دوستان باهم بخاطر تک تک نعمت های خداوند شکرگزاری و قدردانی کنیم.

هرکسم تمایل نداره از حراست اسکدین تقاضا میکنم درب خروجی رو نشونش بده.:kharej:

روش شکرگزاری هم به این شکل هست

تشکر از خداوند بخاطر.........و در ادامه نعمتی که دارید رو بنویسید.

حالا جمله بندیش با خودتون هرجور دوست دارید.
ولی حتما حتما در ادامه دلیل شکر نعمتتون رو هم بنویسید.

مثال:
این شکر:
خدایا من از تو سپاسگزارم و قدردانی میکنم بخاطر اینکه پدر و مادر خوبی دارم.

اینم دلیلش:
چون این پدر و مادر عزیز و خوب من بودند که من را درست و سالم تربیت کردند .
چون این پدر و مادر من بودند که انسانیت را به من آموختند .
چون این پدر و مادر من بودند که بالای سرم بودند تا در مسیر درست حرکت کنم.

دوستان این تکنیک بسیار بسیار بسیار بسیار عالی جواب میده. و بخاطر هر چیزی شکر کنید توی اون زمینه رشد و پیشرفت میکنید . مثلا در مثال بالا رابطتون با پدر و مادرتون بهتر میشه.

حالا شما هم انتظار نداشته باشید با دو سه بار شکرگزاری ملائکه شبها بیان عسل بزارن دهنتون :ghash: :shad:

صبور باشید به مرور زمان توی دلتون میشینه و فوق العاده تاثیر گذار هست.

اگر هم کسی دوست نداره اینجا تمرین کنه ولی حتما یه دفتر برای خودش درست کنه و این تمرین رو انجام بده. یا اینکه بیایید اینجا شکر های دیگران رو بخونید خیلی بهتون کمک می کنه..:ok:

موفق و سربلند باشید..:Gol:

دوستان عزیز خواهشا کسی نیاد اینجا در پیشگاه خداوند خودش رو تحقیر و له و لورده بکنه
که من حقیرم و من ناچیزم و من گناه کارم و ....
یا نیاید بگید من یه عمر ناشکری کردم خدایا منو ببخش.
تورو خدا درک کنید مجبورم نکنید بیش از این توضیح بدم. :ok:
هدف این تاپیک فقط و فقط شکر و شمارش نعمت هست . لطفا تواضع تان را ببرید جای دیگر . با تشکر.

میزان ابراز محبت و دوستی

سلام
توی روایات داریم که پیامبر فرمودند: اگر کسی محبت برادر دینی خود را در دل داشته باشه و به او ابراز نکنه به او خیانت کرده است.
یه کلیپ هم از جناب آقای پناهیان دیدم حدودا توی همین موضوع
این لینک

[video]http://bayanbox.ir/download/4234662078568132603/Clip-Panahian-RasmeRefaqat-Low.mp4[/video]

حالا می خواستم بدونم حد ابراز این محبت چقدره؟یعنی اگه من رفیقم رو دوست دارم باید همش این رو یاد آوری کنم؟و به چه شکل؟
سوال دیگه هم اینکه از کجا میشه فهمید طرف مقابل هم آدم رو دوست داره یا نه؟
البته ما حدیث داریم که محبت قلبی برادرت رو از محبت خودت نسبت به او بفهم
ولی می خواستم یه راهی هم برای امتحانش بدید چون توی کتاب دوستی و دوستان خوندم یکی از راه های آزمایش دوست اینه که ببینی چقدر دوستت داره(نقل به مضمون)
راه فهمیدن این علاقه چیه؟ آیا همین حدیث کارو یه سره می کنه و نیاز به آزمایش نیست؟

خاطرات افراد از الطاف و محبت الهی و بخشیده شدن توسط خدا

سلام.
یکم از اتفاقایی که بین من و خدا افتاد و میخوام بگم:(سعی میکنم تا جایی که حضور ذهن دارم بگم)

1-
خونه عمم بودیم و منم اون روز از خدا دور شدم تو راه برگشت از خدا عذر خواهی کردم.
برگشتن گفتم بذار پیاده برم پولم و بندازم صدقه جا کرایه.
تو راه بودم, حس گناه داشتم ,بارون میزد گفتم خدایا اگه من و نبخشیدی خودت با این بارون یه جوری عذابم کن اگه بخشیدی که ....
به 1 دقیقه نکشید یکی از آشنا ها اومد سوارم کرد تا دم در خونه برد کرایه هم نگرفت.

شاید بگید اینا مسخره بازیه ولی من اینارو دوست دارم

2- یه روز به خدا گفتم خدایا هر موقع گناه کردم اگه من و بخشیدی بذار گریه کنم.
یه روز عمم خونومون بود(به دلایلی با عمه و خاله و مادرم و... نامحرمم) عمه هام معمولا دست میدن بهم منم ناخواسته مجبور به دست دادن شدم همونجا اگه میتونستم گریه میکردم رفتم تو اتاق و در و بستم زار زار گریه کردم.

3- دیشب بازم از خدا دور شدم یکم بعد اذان صبح بود میخواستم بخوابم استغفار کردم فکر نمیکردم گریم بگیره سرم زیر پتو بود(شاید از خدا خجالت میکشیدم)
یه اهنگی همون ب پیدا کردم که توش یه شعری میگه.

متن این شعر اینه و اهنگ بسیار قشنگیه :

شبایه درازه بی عبادت چه کنم - قلبم به گناه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه میبخشد - گیرم که ببخشید,ز خجالت چه کنم

جاتون خالی با این اهنگ گریه کردم و بازم اون من و بخشید.

من فعلا حضور ذهن ندارم.از شماهام که میخونید هرکی از این جور خاطرات داره خدایی بنویسه بخونیم و از مهربونی خدا لذت ببریم.

بعدا اگه یادم اومد بازم اضافه میکنم.

اهنگرم میذارم.

[b]content[/b]

فایل: 

احساس میکنم از خدا و ائمه مخصوصا امام زمان دور شدم/لطفا کمکم کنید

سلام
خسته نباشید
از کارشناسان محترم خواهش میکنم من رو در این مورد راهنمایی کنن
چطور میتونم بیشتر و نزدیکتر به خدا و ائمه شوم هر چند تا به الان کارها و عباداتی انجام میدم که از مفاتیح استخراج کردم و تا جایی که میتونم مواظب اعمالم هستم که گناهی مرتکب نشوم
میخوام که در این مورد راهنماییم کنید
با تشکر

*** چکار کنم تا امام زمان دوستم داشته باشن؟***



یادم باشه که: .....

:hamdel:دوستای گلم چه کار کنم تا آقا دوستم داشته باشن؟ نظرتون چیه؟:hamdel:

آيا هم نامي اسامي فرزندان امام علي (ع) با خلفا، نشان محبت است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

12 جوابی كه ارائه شده مجزاست، كه شما می توانید تا زمانی كه خسته نشده اید و از هر كجا جواب ها كه خواستید، شروع به مطالعه نمایید.

اول –
می گویند مگر می شود از كسی متنفر بود، اما اسم بچه خود را هم نام او گذاشت؟ مگه خود شما حاضرید اسم بچتون رو عمر بذارید؟
این مساله وقتی درسته، كه شما با شنیدن یك اسم، تنها اسمی كه به ذهن شما خطور می كند، همان یك اسمی باشد كه از آن متنفر هستید. وقتی یك اسم، نامی رایج است، این مثال از اساس باطل است. مثل چی؟ منصور!
مگه شما تا به حال نشنیده اید كه اسم شیعه ای منصور باشد؟ همه ما شنیده ایم. اما همه می دانیم كه كه قاتل امام صادق علیه السلام، منصور دوانقی بوده است! كسی می تواند ادعا كند شیعه منصور دوانقی را دوست دارند، و به همین دلیل اسم فرزندش را اینطور می گذارد؟! مسلما خیر! این یك نام رایج است.

یا اینكه آیا می دانید كه یكی از صحابه امام صادق، نامش شمر بن یزید بوده است؟!
(الأردبیلی الغروی، محمد بن علی (متوفای1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدی.)
آیا در بین شیعه، یا حتی اهل سنت، كسی هست كه از شمر متنفر نباشد؟!

یا طبق سند از شیخ مفید، یكی از فرزندان امام حسن مجتبی، عمرو بوده است؛
(الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العكبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 20، باب ذكر ولد الحسن بن علی علیهما ، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م.)
اما در عین حال می دانیم اسامی كسانی مثل ابوجهل، یا عمروبن عبدود، عمرو بوده است! آیا این یعنی امام حسن مجتبی شیفته ابوجهل و عمروبن عبدود بوده است؟!

یك مثال اجتماعی هم بزنم:
اگر یك دزدی به خانه شما بیاید و اسمش محمد باشد، برادر شما هم محمد، برعكس دزد برادر شما را بكشد، شما فرزند دار شوید، اسم بچه را محمد می گذارید به خاطر یاد برادرتان، یا دوری می كنید از این اسم به خاطر یك دزد قاتل؟ اصلا نام دزد ارزش توجه كردن دارد؟
دلایل بسیار روشن است. برای انها كه بیندیشند!

دوم –
سوالی كه مدعیان این شبهه باید اثبات كنند این است كه نام ها توسط پدر خانواده انتخاب شده است، در غیر این صورت، از كجا معلوم كه محبتی اگر وجود داشته باشد، محبت پدر خانواده باشد؟! آیا در فامیل خود تا به حال ندیده یا نشنیده اید كه مادر خانواده یا حتی پدر بزرگ یا مادر بزرگ بر انتخاب یك نام اصرار داشته باشند؟ این امری عجیب نیست، حتی در آن زمان. به این مثال توجه كنید:

امیرالمؤمنین در رجزی فرمودند من کسی هستم که مادرم من را حیدر نام گذاشته است و من مانند شیر بیشه هستم کسی جرأت دیدن من را ندارد و من پیمانه همه را پر تحویل میدهم و از کسی ترس ندارم
(صحیح مسلم ـ جلد 3 ـ صفحه 1440 ـ شماره 1807 ـ چاپ بیروت)

می بینید كه حیدر نامی است كه مادر حضرت برای ایشان گذاشته است و مسلما در آن زمان هم نام گذاری توسط مادر چیز غیر عادی نبوده است.

سوم-
مطلب سومی كه در این مورد بیان می كنیم این هست كه اصلا نام گذاری نه تنها فقط توسط پدر صورت نمیگرفته، نه تنها فقط توسط مادر صورت نمی گرفته، بلكه توسط دیگر مردم نیز صورت می گرفته است. مثلا
نام عبد المطلب جدّ بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، شیبه بود؛ و مردم به خاطر همراهی ایشان با مطلب عموی جناب عبدالمطلب و این برداشت كه ایشان بنده مطلب است(چون مطلب فرزندی نداشت)، این طور وی را شناختند و این نام بر ایشان ماند.
(البدر و التاریخ مرودی جلد 4 صفحه 112 چاپ مکتبۀ الثقافۀ الدینیۀ )
یعنی حتی مردم نیز ممكن است در نام گذاری فرد تاثیر داشته باشند و اگر كسی مدعی است نامی از روی محبت گذارده شده، ابتدا باید ثابت كند كه نام را خود فرد گذاشته است و بعد ثابت كند دلیل وی محبت بوده است.

چهارم-
فرض كنیم نام را پدر خانواده انتخاب كرده است و دلیل وی هم محبت بوده است. حال باید به ما بگویند كه از كجا معلوم محبت به خلفا باعث انتخاب چنین اسامی ای شده است! چه آن كه ابوالفرج اصفهانی از قول حضرت می گوید:
إنّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون.
فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدم.
(الاصفهانی، أبو الفرج علی بن الحسین (متوفای356)، مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 23.)

حال شاید بگویند این فرد كه این روایت را نقل كرده، سنی نیست و برای ما این حدیث ضعیف است. در پاسخ دو جواب می توان ارائه داد. اولا این كه، ما كه در مقام ادعای محبت نیستیم، بلكه شما هستید،شما لطف كنید حدیث صحیحی ارائه دهید كه این محبت را ثابت كند. ثانیا، در وجود چنین فردی كه شیعه و سنی شك ندارد، و اتفاقا فرد وارسته ای بوده است، از كجا معلوم كه این فرد در نزد حضرت، محبوبیت ویژه نداشته است؟

پنجم –
آیا می دانید كه خود اهل سنت، افراد قابل توجهی را با نام عثمان و عمر، از بین صحابه ذكر كرده اند؟ به این مطلب توجه كنید:

نام عثمان:
1. عثمان بن ابوجهم الأسلمی؛ 2. عثمان بن حكیم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حمید بن زهیر بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنیف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربیعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربیعة الثقفی؛ 7. عثمان بن سعید بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشرید؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبید الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشرید؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفی؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاری؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قیس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومی؛ 25. عثمان الجهنی؛ 26. عثمان بن عفان.
(العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992.)

نام عمر:
1. عمر بن الحكم السلمی؛ 2. عمر بن الحكم البهزی؛ 3 . عمر بن سعد ابوكبشة الأنماری؛ 4. عمر بن سعید بن مالك؛ 5. عمر بن سفیان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عكرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو اللیثی؛ 9. عمر بن عمیر بن عدی؛ 10. عمر بن عمیر غیر منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعی؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالك؛ 14. عمر بن معاویة الغاضری؛ 15. عمر بن وهب الثقفی؛ 16. عمر بن یزید الكعبی؛ 17. عمر الأسلمی؛ 18. عمر الجمعی؛ 19. عمر الخثعمی؛ 20. عمر الیمانی. 21. عمر بن الخطاب.
(العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992.)

آیا این كه این همه اسم مشابه، فقط توسط یكی از اهل سنت نقل شده است، نشان از رواج بالای این نام ها نیست؟
آیا اگر كسی به یكی دیگر از صحابه كه نزد اهل سنت جایگاه بسیار بالایی دارند، محبت داشته باشد، مطلبی است دور از ذهن؟
یا در كتاب اسدالغابه ابن اثیر، شخصی آمده به اسم عمر بن سراقة، كه زیرش نوشته از شهدای بدر است. آیا یك شهید با عزت جنگ بدر، جایگاه كمی دارد كه كسی نخواهد به آن محبت بیشتری داشته باشد؟ آیا در جایگاه شهدای بدر شك دارید؟

_ نكته: از آن جا ابوبكر اصلا كنیه است و نه اسم، به این مساله نپرداختیم. مثلا اسم فرزند حضرت علی كه كنیه ابوبكر داشته است، عبیدالله بوده است.( بحارالانوار علامه مجلسی جلد 45 صفحه 36)

ششم –
اما سوال بعدی كه آن ها باید پاسخ دهند این است كه مگر نمی گویید نام گذاری دلیل بر محبت است؟ حال چرا هیچ یك از خلفای شما، این محبت را نسبت به حضرت علی نداشته و نام فرزندانشان را علی و حسن و حسین كه اصحاب كساء هستند نگذاشته اند؟ اگر نام گذاری دلیل بر محبت است، آیا آن ها از حضرت علی متنفر بوده اند؟
اصلا چرا همه شما اسمتان محمد نیست؟ آیا محبت شما به دیگران بیش از حضرت محمد است؟!

هفتم –
اگر نام گذاری بر اساس محبت است، چرا آقای عمر بخش نامه كردن كه كسی اسم محمد بر روی فرزندش نگذاره؟
ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحیح بخارى مىنویسند:

كتب عمر إلى أهل الكوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى.
(إبن بطال البكری القرطبی، أبو الحسن علی بن خلف بن عبد الملك (متوفای449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 9، ص 344، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م.)
(العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 572، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.)

عینى در عمدة القارى مىنویسد:
وكان عمر رضی الله تعالى عنه كتب إلى أهل الكوفة لا تسموا أحدا باسم نبی وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم المسمین بمحمد حتى ذكر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم فی ذلك فتركهم.
(العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.)

ادامه دارد ...

همه چیز درباره محبت و عشق

بسم الله الرحمن الرحیم

مسأله محبت از دیرباز مورد توجه عالمان و عارفان بوده است و از آنجا که در قرآن و روایات تعابیر بلندی در این زمینه وجود دارد،لذا یکی از سنگ بناهای کمال انسانی مسأله محبت قلمداد شده است.
اگر خداوند متعال یاری کند و روزیمان باشد قصد داریم مباحثی پیرامون محبت تقدیم محضر عزیزان کنیم،تا یا که را خواهد و میلش به که باشد . . . . . . . .

از علاقمندان تقاضا دارم که همراه این حقیر بوده و کمی هم حوصله به خرج دهند زیرا حال جسمی بنده کمی نامصاعد است و ممکن است در بین مباحث گاهی وقفه ای ایجاد شود.از لطف عزیزان سپاسگذارم.:Gol:

آیا امید و امیدواری فقط ازجانب خداست یا امیدهای شیطانی هم ممکن است وجود داشته باشد؟

انجمن: 

بنام او..
باسلام..

آیا امید و امیدواری صرفا ازجانب خدا نسبت به بندگان خود میباشد که درقلب و دل هرانسان شکوفه میزند تا او را نسبت به اقدامی دلسرد نموده یا متقابلا نسبت بزندگی یا آینده ای بهتر و روشن تر امیدوارتر و دلگرمتر نماید یا این امید میتواند ازنزد شیطان و صرفا جهت فریب انسان هم باشد ..؟؟

ممنون میشوم توضیح کاملی داده و اگر سند دینی یا قرآنی هم موجودباشد ارائه نمایید که آیا همه امیدها ازطرف خالق و پروردگاراست یا بین آنها فرق هم خواهدبود و ممکن است دسته ای از این امیدها واهی واز طرف شیطان بوده که به قصدفریب انسانها در دل انسانها ایجاد میشود ..؟؟

{{مثلادیده میشود که گاهی نسبت به امری مانند وخامت اوضاع اقتصادی یا معیشتی یا زندگیهای مشترک یا مثلا عزیزی که روی تخت بیمارستان رو بموت است یا ..؟؟ یا هزاران نمونه خوب و بد دیگر که در زندگی انسانها اتفاق میفتد یا درشرف اتفاق اند یک امید کوچک یا بزرگ بوجود می آید که همان امید درواقع مانع بسیاری از اقدامات آن شخص یا اشخاص شده یا خواهدشد که انسانها با دلگرمی به همان امید کوچک دست به اقداماتی که نباید بزند نمیزند منجمله خودکشی یا قتل یا جنایت یا دزدی یا انتقام یا ..؟؟ یا اعمالی که ظاهرا ممکن است ضررهایش بیشتر از منافع اش باشند و یا برعکس و یا ..؟؟ و یا ازاین دست نمونه ها یا مثالها..اما درطرف مقابل آیا ممکن است گاهی این مانع بازدارنده یا دلگرم کننده به ضرر خود آن انسان یا انسانها تمام شود ..؟؟}}

{ممنون و سپاسگذار}:Gol::Gol:

اثرات تربیتی عشق و محبت به نیکان

انجمن: 

بسمه تعالی

آیا عشق و علاقه به اولیاء و دوستی نیکان، خود هدف است یا وسیله‏ ای است برای تهذیب نفس و اصلاح اخلاق و کسب فضائل و سجایای انسانی. در عشق های حیوانی، تمام عنایت و اهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب‏ اعضاء و رنگ و زیبائی پوست اوست و آن غرائز است که انسان را می ‏کشد و مجذوب می‏ سازد، اما پس از اشباع غرائز دیگر آن آتش ها فروغ ندارد، و به‏ سردی می‏ گراید و خاموش می‏ گردد. اما عشق انسانی حیات است و زندگی، اطاعت آور است و پیروساز.
و این عشق است که عاشق را مشاکل با معشوق قرار می‏دهد و وی‏ می‏کوشد تا جلوه ‏ای از معشوق باشد و کپی ه‏ایی از روشهای او، همچنانکه نظر خواجه نصیرالدین طوسی در شرح اشارات‏ بوعلی می‏ گوید:

و النفسانی هو الذی یکون مبدأ و مشاکله نفس العاشق لنفس المعشوق فی‏ الجوهر، و یکون أکثر اعجابه بشمائل المعشوق لانها آثار صادرش عن نفسه . . . و هو یجعل النفس لینة شیقة ذات وجد ورقة منقطعة عن الشواغل الدنیویة . " عشق نفسانی آنست که مبدأش همرنگی ذاتی عاشق و معشوق است، بیشتر اهتمام عاشق به روشهای معشوق و آثاری است که از نفس وی صادر می‏گردد. این عشق است که نفس را نرم و پرشوق و وجد قرار می‏دهد، رقتی ایجاد می‏کند که عاشق را از آلودگیهای دنیائی بیزار می‏گرداند ".
محبت به سوی مشابهت و مشاکلت می‏راند و قدرت آن سبب می‏شود که محب‏ به شکل محبوب درآید. محبت مانند سیم برقی است که از وجود محبوب به‏ محب وصل گردد، و صفات محبوب را به وی منتقل سازد. و اینجاست که‏ انتخاب محبوب اهمیت اساسی دارد. لهذا اسلام در موضوع دوستیابی و اتخاذ صدیق بسیار اهتمام ورزیده و در این زمینه آیات و روایاتی بسیار وارد شده‏ است، زیرا دوستی همرنگ ساز است و زیباساز و غفلت آور، آنجا که پرتو افکند عیب را هنر می‏بیند و خار را گل و یاسمن. در قسمتی از آیات و روایات از همنشینی و دوستی مردم ناپاک و آلوده‏ سخت بر حذر داشته است و در قسمتی از آنها به دوستی پاکدلان دعوت کرده‏ است. ابن عباس می‏گفت در محضر پیغمبر بودیم پرسیدند بهترین همنشینان کیست؟ حضرت فرمود: «من ذکرکم بالله رویته، و زادکم فی علمکم منطقه، و ذکرکم بالاخرش عمله». " آنکس که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد و گفتارش بر دانشتان‏ بیفزاید و رفتارش شما را به یاد آخرت و قیامت بیندازد ".

بشر به اکسیر محبت نیکان و پاکان سخت نیازمند است که محبت بورزد و محبت پاکان او را با آنها همرنگ و همشکل قرار دهد. تجربه نشان داده است که آن‏ اندازه که مصاحبت نیکان و ارادت و محبت آنان در روح مؤثر افتاده است‏ خواندن صدها جلد کتاب اخلاقی مؤثر نبوده است.

محبت نیکان در کللام مولانا،حافظ و علامه طباطبائی

مولوی پیام محبت را به ناله نی تعبیر کرده است، می‏ گوید:

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ *** همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
هر که را جامه ز عشقی چاک شد *** او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما *** ای طبیب جمله علتهای ما

گاهی بزرگانی را می‏بینیم که ارادتمندان آنان حتی در راه رفتن و لباس‏ پوشیدن و برخوردها و ژست سخن از آنان تقلید می‏کنند. این تقلید اختیاری‏ نیست، خودبخود و طبیعی است. نیروی محبت و ارادت است که در تمام‏ ارکان هستی محبت اثر می‏گذارد و در همه حال او را همرنگ محبوب می‏ سازد. اینست که هر انسانی باید برای اصلاح خویش دنبال اهل حقیقتی بگردد و به او عشق بورزد تا راستی‏ بتواند خویش را اصلاح کند.


گر در سرت هوای وصال است حافظا *** باید که خاک درگه اهل هنر شوی


انسانی که قبلا هر چه تصمیم می‏گرفت عبادت یا عمل خیری انجام دهد باز سستی در ارکان همتش راه می‏یافت وقتی که محبت و ارادت آمد دیگر آن‏ سستی و رخوت می ‏رود و عزمش راسخ و همتش نیرومند می‏ گردد.


مهر خوبان دل و دین از همه بی‏پروا برد *** رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد

تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد *** از سمک تا به سماکش کشش لیلی‏ برد
من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه *** ذره ‏ای بودم و عشق تو مرا بالا برد
خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود *** که در این بزم بگردید و دل شیدا برد

تاریخ، بزرگانی را سراغ دارد که عشق و ارادت به انسانهای کامل- لااقل در پندار ارادتمندان - انقلابی در روح و روانشان به وجود آورده است. ملای‏ رومی یکی از آن افراد است. او از اول اینچنین سوخته و پرهیجان نبود. مردی دانشمند بود اما سرد و خاموش در گوشه شهرش مشغول تدریس بود. از روزی که با شمس تبریزی برخورد کرد و ارادت‏ به او دل و جانش را فرا گرفت دگرگونش ساخت و آتشی در درونش برافروخت و همچون جرقه‏ای بود که در انبار باروت افتاده است، شعله‏ ها افروخت. او خود ظاهرا مردی است اشعری مسلک، ولی مثنوی او بی‏شک یکی‏ از بزرگترین کتابهای جهان است. اشعار این مرد همه‏ اش موج است و حرکت. دیوان شمس را به یاد مراد و محبوب خویش سروده است. در مثنوی نیز زیاد از او یاد می‏کند. در مثنوی، ملای رومی را می‏بینیم به دنبال مطلبی است اما همین که به‏ یاد شمس می‏ افتد طوفانی سخت در روحش پدید می‏آید و امواج خروشانی را در وی به وجود می‏ آورد. می‏گوید:

این نفس جان دامنم برتافته است *** بوی پیراهان یوسف یافته است
کز برای حق صحبت سالها *** باز گو رمزی از آن خوش حالها
تا زمین و آسمان خندان شود *** عقل و روح و دیده صد چندان شود
گفتم ای دور اوفتاده از حبیب *** همچو بیماری که دور است از طبیب
من چه گویم یک رگم هشیار نیست *** شرح آن یاری که او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر *** این زمان بگذار تا وقت دگر
فتنه و آشوب و خونریزی مجو *** بیش از این از شمس تبریزی مگو

و این مصداق راستین گفته حافظ است :

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود ***این همه قول و غزل تعبیه در منقارش


از اینجا می‏توانیم استفاده کنیم که کوشش و کشش، یا فعالیت و انجذاب باید همراه باشند. از کوشش بدون جذبه کاری ساخته نیست کما اینکه کشش بدون کوشش به جائی نمی‏ رسد.

منبع:
کتاب جاذبه و دافعه، صفحه 67 تا 75
با تشکر از موسسه فرهنگی جام طهور