مشکلات

توسل حضرت ایوب (ع) به پنج تن در روایات

سلام جایی خوندم حضرت ایوب زمانی که از مشکلاتش نجات پیدا کرد به پنج تن متوسل شد ایا این درسته کتابی هست که این موضوع داخل نوشته شده باشه ممنون میشم اگه راهنمایی کنین

نذر کردم با فردی که این خصوصیات را دارد ازدواج کنم!

انجمن: 

[="Book Antiqua"]سلام علیکم

حقیر از کاربران سایت هستم اما چونکه میخواستم هم ناشناس سوالم رابپرسم و هم بتوانم خودم هم در بحث شرکت کنم مجبور شدم با نام کاربری جدید وارد شوم

بنده خانم هستم ،۳۶ سال دارم ،طلبه و‌مجرد هستم ،
مانند همه دختران دیگر تاکنون خواستگاران مختلفی داشتم ودارم که یا طرف مقابل ملاکهایم را نداشته و‌بنده جواب منفی دادم یا من ملاکهای طرف مقابل را نداشتم و منتفی شده است

تا اینکه حدود سه چهار ماه پیش متوجه شدم دچار بیماری شدم ،که دکتر گفت احتمالا بدخیم است،خلاصه بنده رفتم برای عمل و خداراشکر عملم با موفقیت انجام شد

اما وقتی بیماریم را فهمیدم نذری کردم که اکنون به خاطر آن نذر مزاحم شما بزرگواران شده ام تا از محضرتان راهنمایی بگیرم

بنده نذر کردم و گفتم خدایا اگر صلاح میدانی سلامتیم را بار دیگر به من برگردان،من هم نذر میکنم وقتی بهبودی حاصل شد با یک روحانی ازدواج کنم که مومن و‌ ولایتمدار باشد و به ازدواج نیاز داشته باشد اما به خاطر مشکلش تاکنون کسی به او زن نداده باشد،مثلا در فقر شدید به سر ببرد،یااز یک بیماری رنج میبرد یا مشکلات دیگری دارد که به خاطر آن مشکلش کسی قدرش را نداسته است و هیچکس تاخالا به او به زن نداده است ،چه کوچکتر از خودم باشد چه بزرگتر ، اگر من سلامتیم برگشت میروم با چنین فردی ازدواج میکنم و عاشقانه و با تمام وجودم همه زندگیم را به پایش میریزیم و سعی میکنم تمام نیازهای روحی و عاطفیش و غیره اش را برآورده کنم و در سختی و‌مشکلاتش کنارش باشم

خب از آنجا که خدا میخواست نتیجه عمل خیلی عالی بود و خداراشکر مشکل خاصی نبوده است و تا اینجا جواب آزمایشهایم خیلی خوب بوده تا حدی که من الان هیچ مشکل خاصی ندارم و فقط یک عدد قرص میخورم،و یه جواب دیگر هم مانده که باید بگیرم،احتمالا درمان خاص دیگری هم نیاز نداشته باشم و فقط باید هرروز یک عدد قرص بخورم که خیلی هم قرصش ارزان قیمت است

با چند نفر در مورد نذرم مشورت کردم برخی فرمودند این نذرتان رجحان ندارد ،برخی هم فرمودند اگر خانواده شما راضی باشد و در توانتان باشد رجحان دارد ،اما همه نظرشان این بود که من روی این نذر صیغه نخوانم به چند دلیل ،اول اینکه اگر نتوانستم ادا کنم دینی در آخرت نباشد و دلیل دومشان این بود که الان اولویت برای من ازدواج است واگر من صیغه نذر بخوانم دستم در ازدواج بسته میشود و این کار به صلاحم نیست

خب من هم صیغه را نخواندم اما میخواهم همه تلاشم را تازمانی که مجردم انجام دهم که اگر صلاح خداوند است نذرم را ادا کنم و در ادای نذرم مصمم هستم

اکنون چند سوال از محضر شما دارم

۱- خیلی ها به من گفتند تصمیمی که گرفتی اشتباه است ،تو برو با یک روحانی بدون مشکل ازدواج کن و در جاهای دیگری به دین خدمت کن،اما من گفتم چرا کارم اشتباه است؟ مگر یک روحانی ولایتمداری که دارد به دین خدمت میکند حق یک زندگی عاشقانه را ندارد،چرا باید به خاطر مشکل یا بیماریش از ازدواج محروم شود،چه اشکال دارد من بروم چنین فردی را پیدا کنم و با او‌ازدواج کنم و در کنارش خدمت کنم،گفتند برو با جانباز ازدواج کن،گفتم مگر این کار ارزشش کمتر از ازدواج با جانباز است؟ چه فرقی دارد هر دو برای دین و کشور و‌در دفاع از اسلام و‌ولایت زحمت کشیده اند و‌غیره...

در کل هنوز نتوانستم قانع شوم که تصمیمی که گرفتم و‌نذری که کرده ام اشتباه است و‌قرار شد بروم با مشاورین صحبت کنم!حال اگر از نظر شما استاد گرامی این تصمیم بنده اشتباه است با دلایل متقن حقیر را نسبت به اشتباهم آگاه بفرمایید

۲- من کلا قبل از بیماریم هم همیشه دلم میخواسته با یک فرد متدین و ولایتمداری ازدواج کنم که در فقر مالی است و این موضوع مانع ازدواجش است تا با فقرش کناربیایم که غصه نخورد،اما وقتی بیمار شدم با خودم گفتم ممکن است که خیلی چیزهای دیگر هم در زندگی مانند بیماری باشد که مانع ازدواج باشد و‌این نذر را انجام دادم

حال اگر خداخواست و‌موردی را که نذر کردم پیدا کردم چگونه نذرم به ایشان بگویم که خدایی نکرده فکر نکنند از روی ترحم میخواهم این کار بکنم،میخواهم بدانند من با تمام و‌وجود و عاشقانه میخواهم این کار را انجام دهم و‌اگر موفق شوم این را بزرگترین توفیق در زندگیم میدانم و‌برایم افتخار است

۳- با توجه به اینکه بنده خودم باید بگردم و‌موردش را پیدا کنم،(چونکه چنین فردی که اطلاع ندارد من چنین قصدی دارم) طبیعتا باید از طریق واسطه ها اقدام کنم و اگر ان شاءالله موردش پیدا شد خودم از طریق واسطه به چنین فردی پیشنهاد ازدواج دهم! برخلاف روال طبیعی که تاکنون وجود داشته و آقایان می آمدند خواستگاری،حال اگر با توجه به توضیحاتی که دادم خودم اقدام کنم اشکالی ندارد؟ اینگونه اقدام کردند( برخلاف روال طبیعی) چه مشکلاتی را در زندگی یا آینده خواهد داشت؟

۴- و سوال آخرم اینکه در کل بفرمایید این اقدام بنده چه آسیبها ،خطرات و مشکلاتی در پی خواهد داشت ،البته این نکته را هم بگویم بنده نمیخواهم بروم به هرروحانی هم چنین پیشنهادی بدهم! یعنی ملاک اصلیم در ازدواج که تدین و ولایتمداری بوده را اینجا هم مد نظر قرار خواهم داد

اگر حقیر را در این زمینه که بسیار برایم مهم و حیاتی است و آینده را رقم خواهد زد راهنمایی بفرمایید سپاسگزار خواهم بود

یاحق[/]

خطرات بی فرزندی و کم فرزندی برای ایران و ایرانی؟

انجمن: 

[="Arial"][="Navy"]بنام خدا.

باسلام.

الان شبکه 1 سیما در اخبار نیمروزی خود برنامه ای داشت در رابطه با خانواده ایرانی و علت فرزندان کمتر.

طبق اعلام این شبکه و به نقل از کارشناسان مربوطه ، حدود 34 درصد خانوارهای ایرانی یا تک فرزند هستند یا اصلا فرزند ندارند و فاقد فرزند میباشند.
واقعا چرا؟

چرا مردم ما یا در واقع خود ما ایرانی ها اینهمه بطرف بی فرزندی یا فرزند کمتر گرایش پیدا نموده ایم؟
ا

{البته ابتدا قصد داشتم این مطلب و سوال را در قسمت مربوط به شیعه شناسی از زیرمجموعه بخش دین شناسی مطرح نمایم چون بهرحال در کشوری زندگی میکنیم که حاکمیت آن کاملا مذهبی عمل میکند{یعنی هم مذهبی فکر میکند و هم مذهبی هم عمل میکند} و یک حکومت چه مذهبی چه غیر مذهبی {و البته دراینجا کاملا مذهبی} هم باید همه کاستی ها را بعهده گرفته و پاسخگو باشد که در واقع تحقیق نماید ببیند مشکل و ایراد کارش کجا بوده که با داشتن اینهمه ثروت و امکانات مالی و معنوی و در اختیار داشتن رسانه و تبلیغات 24 ساعته روحانیتش و کارشناسان دینی اش و حتی بزرگانی که تبلیغ و تاکید به فرزنداوری زیاد نموده اند ، بازهم مردم و شهروندانش گویی بر خلاف آب شنا میکنند و اصلا علاقه ای به تداوم نسل و فرزند بیشتر ندارند ، اما بعد تصمیم گرفتم آنرا در بخش کلام و عقاید مطرح نمایم و بعد این قسمت ها را هم مطرح و اضافه نمایم و اگر کارشناس محترم خودشان مایل بودند هر تصمیمی که درست تر بود بگیرند}

بهرحال سوال کلی این بوده و است که چرا مردم چنین کشوری علیرغم برخورداری از یک حکومت خوب و مردمی و دینی و جتی با وجود مشکلات امنیتی و اعتقادی بیشماری که در جهان پیرامون خود دارند،بازهم علاقه چندانی به زاد و ولد و ازدیاد نسل خود ندارند؟ و ایا این رویه ، اینده و امنیت ما را به مخاطره نمی اندازد؟ و آیا این یک نافرمانی مدنی محسوب میشود یا فقط شرایط اقتصادی منفی و بعد از ان ، عدم مسئولیت پذیری میباشد که این مردم را ترسانده که از فرزند اوری توسط خودشان جلوگیری بعمل می آورند؟راههای حل این مشکل در کجا پنهان است؟{و یا هر علت و نظری دیگر که حدس میزنید به واقعیت نزدیک باشد}
باتشکر از کارشناس بجث.@};-[/][/]

اقتصاد مقاومتی یعنی چی؟

بنام خدا.

باسلام.
باعرض سلام خدمت کارشناس محترم وشرکت کنندگان این بحث.

سوالی که ذهن بعضی ها را بخود مشغول نموده و اتفاقا کمترکسی هم میتواند درست و دقیق آنرا تشریح نموده و یا پاسخگوی همه انهاباشد بحث اقتصاد مقاومتی میباشد که اقتصاد مقاومتی چی هست و منظور از اجرای اقتصاد مقاومتی یعنی چی؟

و سوالات پیرامون آن که بوقت خود پرسیده خواهندشد مانند:
آیا با اجرای اقتصاد مقاومتی اوضاع و شرایط زندگی ما مردم خوب میشود و بهبود میابد وآیا فقر و فحشا و اعتیاد و بدحجابی وبیکاری و چی و چی از جامعه ما بتدریج برطرف میشوند؟

یا آیا این اقتصادمقاومتی حد و اندازه و تاریخ هم دارد که مثلا بگوییم بعد از این مدت سال برطرف خواهدشد؟

یاسوالات مشلبه دیگر که بعد ازپاسخ کلی و کامل ، پرسیده شوند.

باتشکر.

شرایط دریافت کمک الهی

انجمن: 

به نام خدا
سلام

نمیدانم جای مناسبی را برای طرح این موضوع انتخاب کرده ام یا خیر. به هر حال چون کلام ، مستدل تر از حیطه های اخلاق و عرفان به نظرم رسید ، اینجا را انتخاب کردم.
اگر اشتباه است ، لطفا تصحیح شود.

واقعا اولین سئوال ، این است که این موضوعی که أن شاء الله به لطف الهی می خواهم اینجا مطرح کنم ، مربوط به چه رشته علمی است؟ و کدام تخصص ، مسئول بحث و برسی آن است؟

موضوع:
مقدمه 1: همه ما در زندگی دچار فراز و فرود و مشکلاتی می شویم. همه موحدین (در برابر ملحدین)، به کمک الهی در مشکلات خود امیدوار هستند و از ذات ربوبی ، تقاضای کمک و مدد می کنند.

مقدمه 2: کمک و مدد ذات اقدس ربوبی ، به مقتضای رحمت واسعه اش ، شامل همه افراد ، چه موحد و چه ملحد می گردد (کمک به معنای عام).

مقدمه 3: "انسان" در هنگام مشکلات ، رفتارهای مختلفی را از خود بروز می دهد:

الف- گاهی اصلاً هیچ تقیدی به رعایت مسایل دینی و اخلاقی ندارد (چه در مشکلات ، و چه در غیر آن)

ب- گاهی در وضعیتهای عادی زندگی ، دین و اخلاق را رعایت می کند ، اما در مواجهه با مشکلات ، این تصمیم و این فکر را دارد که: "من تا جایی که برایم مقدور باشد ، مسایل دینی و اخلاق را رعایت می کنم. مگر اینکه دیگر خیلی سخت بشود".

ج- گاهی در مواجهه با مشکلات ، تصمیم و فکر او این است: " به حوال و قوه الهی ، من هرگز از دین و اخلاق عدول نخواهم کرد ولو بلغ ما بلغ".

مثال:
می خواست ماشین بخرد. همه تلاشش برای جمع آوری پول را انجام داده بود. از هر جای ممکن قرض کرده بود. دو میلیون کم آورده بود. مسئول بانک به او گفت: " گرچه شما قصد خرید خودرو دارید ، اما می توانم به جای وام خرید خودرو ، وام خرید کالا یا تعمیرات منزل به شما بدهم ، که مبلغش بیشتر است".
او گفت: از اسم وام خرید کالا و وام تعمیرات منزل مشخص است که قانوناً کاربرد آنها باید برای چه اموری باشد. و چون رعایت قانون ، شرعاً واجب است ، من این کار را نمی کنم.

می دانست که اگر پولش کامل نشود ، نمی تواند خودرو بخرد. تازه دو ماه دیگر سر رسید سال خمسی اش بود و باید خمس پول موجود را هم می پرداخت و دیگر حسابی کم می آورد و تکمیل مجدد هزینه خودرو ، حدود دو سال دیگر زمان می برد. آنهم با ریاضت اقتصادی. اما مصمم بود که به خاطر یک امر مادی ، دینش را رها نکند.

مثال دوم:
گفت: می خواستم ماشینی برای پدرم بخرم با با آن کار کند و بیکار در منزل ننشیند. ناچار شدم وام خرید کالا بگیرم و فاکتور صوری به مسئول بانک ارائه بدهم. خود مسئول بانک اینطور راهنمایی ام کرده بود. من سعی کردم اینکار را نکنم اما چاره ای نداشتم.

بحث:
تجربه های متعددی به بنده حقیر نشان داده است که وقتی انسان در برابر مشکلات ، به هیچ قیمتی حاضر نباشد از دستورات دینی و اخلاقی عدول کند ، خداوند به او کمک خواهد کرد.
شاید چون او هیچ راهی ندارد مگر اینکه خداوند کمکش کند.

اما اگر ذهنیتش این باشد که تا حد امکان ( به معنای رایج عرفی ، نه به معنای فلسفی) و تا جایی که ناچار نشده ( ناچاری به معنای روزمره ، نه به معنای فقهی) دستورات دینی را رعایت کند و اگر کار سخت (به معنای روزمره آن) شد ، از برخی مسایل دینی کوتاه بیاید ، در این موارد ، خداوند به او کمک نمی کند.
شاید چون او راهی را برای حالت مبادای خود باز گذاشته است، پس دیگر به راه کمک الهی نیازی ندارد.

نکته دیگر:
کمک الهی فقط شامل نیت های پاک می شود.
اگر کار ما ، به نحوی باشد که نیتمان از آن کار ، نه یک نیت صحیح اخلاقی و عقلی ، بلکه اموری مثل تجمل ، خودنمایی ، برتری جویی ، و ... باشد ، این نیت ، صحیح نیست و کمک الهی شامل اینگونه امور نمی شود.

اینها درسهایی است که از تجربه آموخته ام.
میخواهم بدانم آیا این درسهای عملی ، از دید تئوری (فلسفی ، دینی) با اصول علمی، هم بر اساس عقل و هم بر اساس نقل ، قابل اثبات علمی هستند؟

تقاضای من از کارشناسان بزرگوار علاوه بر اثبات دینی ( نقلی - کلامی) قضیه فوق ، بحث فلسفی نیز هست.

آموزش عنوان مناسب برای موضوعات ، مخصوصا پیام‌های خصوصی

انجمن: 

سلام
کاربران و همکاران گرامی
لطفا توجه فرمایید در نوشتن عنوان به موضوعات و علل الخصوص پیام‌های خصوصی دقت کنید.
عنوانی مناسب و خلاصه بنویسید تا برای رسیدگی بهتر و زودتر کمکمون کنند.

مثال پیام خصوصی

* عنوان نامناسب تک کلمه: (جداً خودداری کنید)
- سلام
- التماس دعا
- مهم
- فوری
- مشکل
- درخواست
- نام کاربری (خودتان یا دیگران)
و ...

* عنوان مناسب خلاصه شده:
+ عدم دسترسی به بخش ها (نام انجمن)
+ درخواست رسیدگی به کاربری (خودتان یا دیگران)
+ عنوان کاربری (خودتان یا دیگران)
و ...

خلاصه: (عنوان پیام)+(نام کاربری یا نام انجمن)

خواهشی که دارم برای رسیدگی بهتر و زودتر این عناوین رو رعایت کنید.

با تشکر ، مدیر فنی انجمن گفتگوی دینی

راه و رسم ازدواج بدون داشتن شغل و سربازی

سلام.
دیدم توی سایتتون برای هر مشکلی راه حلی دادین.گفتم مشکلمو مطرح کنم شاید برای منم راه حلی دادین.

توی خوانواده ما همه ازدواج کردن.و من تنها فرزند مجرد هستم که با پدر مادرم زندگی میکنه.مادرم بیماری سختی دارن و بنده مسئول رسیدگی به کارهاشون هستم.بقیه اعضای خونواده هم با وجود مشکلاتشون کمک میکنن.ولی خب کمتر.
ترم اخر ارشد هستم.و باید بعدش سربازی برم.الان برای معافیت از طریق مادرم اقدام کردم ولی ازونجایی که شنیدم به این راحتی ها معافیت نمیدن.که مهم نیست چون حاضرم غیبت بخورم و نرم سربازی و مراقب مادرم باشم.از طرفی خیلی نیاز به ازدواج دارم.مادرم خواستگاری میرن ولی خونواده ها و دخترهای پرتوقع الان با شرایط من کنار نمیان.از فامیل و اشنا گرفته تا غریبه رفتیم خواستگاری .هرکدوم به نوعی نشد.یه سری کار را میگفتن.یه سری سربازی.البته حق دارن به نوعی.
یه شغل معمولی و ابرومند دارم.با حقوق پایین.به قول بعضیا بخور و نمیر.ولی بازم خداروشکر.
خیلی نیازعاطفی دارم.(البته نیاز جنسی هم هست)چون به خاطر مشکلاتم بعضی موقعها یه حس غم عجیبی بهم وارد میشه.خیلی تنهام به معنای واقعی کلمه کسی را ندارم که باهاش حرف بزنم.میخام یه نفر باشه باهاش درد و دل کنم.دستشو بگیرم.بغلش کنم تا اروم بشم.فکر کنم کمبود محبت دارم.وقتی دختر پسرارو میبینم توی خیابون خیلی دلم میگیره.چرا من کسی را ندارم.
شاید بگین خودتو مشغول کن.فکرتو منحرف کن.میکنم همه اینکار هارو.اینقدر ورزش کردم که دارم عضله ای میشم.همشم دارم فکرمو منحرف میکنم.با درس و تیلیزونو ... ولی بعضی موقعها مخصوصا عصرها که میشه.وقتی مادرمو میبینم که چقدر ضعیف شده.دلم میگیره.نمیدونم چکار کنم.هر چند شب میخابم صبح پا میشم دوباره یادم میره. ولی دوباره چند وقتی یه بار همین حس را دارم.
شاید بگین با خدا صحبت کن.خدا که جواب نمیده.من میخام یکی باشه دستشو بگیرم باهاش بحرفم مستقیم و ... .بعدشم اصلا فرق میکنه.نمیشه رابطه با خدا را با این چیزی که من میخام مقایسه کرد و جایگزین کرد.
شاید بگین دختر هست بیشتر بگردین.ولی مادرم در حد توانش میگرده.منم راضی نیستم مادرم اذیت بشه.باقی خونواده هم اهمیتی نمیدن.در ثانی با توجه به موردهای بیشماری که تلفن زدیم یا رفتیم اون دو موردی که خدمتتون عرض کردم را هنوز ایراد میگیرن.کار...سربازی...
خودمم ظاهر و اخلاق و ... خوبه.همه ی فامیل و همسایه و... این را میگن.ولی خب برای دخترای بعضیاشون که اقدام کردیم.برای دختر پول بیشتر از این چیزا اهمیت داره مثل اینکه.
یه مشاوری تو یه برنامه میگفت:ازدواج و داشتن یه همدم مثل غذای روح هستش.مثل وقتی غذا نخوری معدت درد میگیره.ازدواجم نکنی روح و روانت اسیب میبینه.
(همه اینارو گفتم فقط دوست داشتم نظر شما رو بدونم.و ببینم راه حلی هست برای مشکل من.چون خودم توکل کردم به خدا.اگه تا اخر عمرمم ازدواج نکنم برام مهم نیست.تا الان که نیازهامو سرکوب کردم و با همین حس ها زندگی کردم از این به بعدم میکنم .شاید زودتر از بین رفتن.اگه الان که خیلی نیاز دارم به همسر کسی پیشم نباشه.بعداز چند سال که کلی نیازهامو سرکوب کردم و دیگه کمرنگ شدن.مثل الان که نسبت به چندسال پیش کمتر شدن.شایدم اصلا دیگه حوصله ای برای حرف زدن باکسی برام نمونده باشه .ازدواج کردن چه فایده ای داره!!!)

تلخي هاي زندگي ام براي شيريني زندگي ات




[=&amp]به نام خدایی که در هر حال فقط اوست که یاور بنده هاست [/]


وقتی ما او رو به بوته فراموشی ذهنمون می سپریم باز هم هوامون رو داره

خدایا چقدر دلتنگتم
خدایا خودت از حالم خبر داری و بس

خودت از تنهاییم خبر داری و بس

من رو ،تو تنهایی هام دریاب[=&amp]

[/]

[=&amp]سلام به همه[/]

[=&amp]مدتی هست که بدون اینکه وارد هیچ تاپیکی بشم مشکلات افراد مختلف از دخترا و پسرا ، از متاهلا و مجردا ، از شوق دارا و بی نشاطا....خلاصه همه رو خوندم[/]

[=&amp]باهاشون گریه کردم[/]
[=&amp]غصه خوردم[/]
[=&amp]دلتنگ شدم [/]
[=&amp]اصلا مثل اینکه دارم باهاشون زندگی می کنم[/]
[=&amp]تو خیلی از موارد راه حل هایی که اساتید دادند با آنچه در ذهنم بوده یکی شده ....شاید بگید عجب از خود راضیه(البته می دونم حسن ظن باید داشت)[/]
[=&amp]قصدم خدای نکرده توهین نیست[/]
[=&amp]وقتی براتون بنویسم حتما متوجه منظورم می شید[/]





[=&amp]عذر می خوام از اینکه شاید به روده درازی بکشه ولی خب بعضی وقتا روده درازی یه فایده هایی هم داره[/]

[=&amp]خوب سرتون رو در نیارم برم سر اصل موضوع[/]
[=&amp]هرچی می نویسم تجربه هایی هست که در طول این مدت زندگی که خدا نصیبم کرده ،بدست آوردم و قریب به یقینش رو خودم حس کردم[/]

[=&amp]دیدم دختر خانومها یا آقا پسرها از دیر شدن ازدواجشون صحبت می کنن[/]
[=&amp]از اینکه به خواسته هاشون نرسیدن[/]
[=&amp]یا خانم و یا آقایون متاهلی که بعد سالها احساس سردی و انزجار از همسرشون دارند یا بعد از عقد

[/]


[=&amp]خلاصه بسم الله [/]


[=&amp]
[/]
[=&amp]بگذریم[/]

[=&amp]اول کمی از خودم و موقعیتم رو براتون می گم (البته منظورم یک ذهنیتی که تا حدودی بیشتر درکم کنید)[/]

[=&amp]من دختری از یک خانواده مذهبی هستم و بر اساس مشاوره های مختلف با اساتید متعهد روانشناس و اخلاق و... کاملا واضح هست که دیگر در سن ازدواج نیستم و موقعیت سنی مناسب رو ندارم .الانم به نوعی شدم حامی افردی که با من زندگی می کنند.[/]
و البته با مشکلات فراوانی که از ناحیه سنی و بیماری دارند که خیلی وقتها دیگر تاب نمی آورم.

خدای نگرده گمان نکنید خواستگاری رو رد کردم

[=&amp]حقیقتش موقعیت ازدواج برام بوجود نیومده و این مساله همه جوره برای من تاثیر نا مناسبی داشته هم روحم در گیره هم جسمم . خوب جسمم برای اینکه نزدیک سن یاس شدم و مثل اینکه تمام خواسته هام با این موقعیت کلا مدفون میشه[/]

[=&amp]البته نمی گم آخره راهم چون عمر دست خداست .منظورم اینکه وقتی آدم جوون هست به این وقتش فکر نمی کنه و الان که نگاه می کنه می بینه [/]واقعا چقدر دشواره [=&amp]که [/][=&amp]در این [/][=&amp]سن [/][=&amp]تنها باشی[/][=&amp] و نه پدر و نه همسر و نه برادری ازت حمایت و پشتیبانی کنه. و خودتی و یه اجتماع بی درو پیکر که پر از حوادثی هست که خیلی وقتا می مونی چکار کنی تا حل بشه و فقط به خدا باید پناه برد

[/]

[=&amp]دارم می نویسم ولی اشکام رهام نمی کنن. امیدوارم با دید بهتری چه پدر و مادرا و چه جوونا به این مساله نگاه کنند و گاهی یک تلنگری و جرقه ای که می بینند نادیده انگاری نکنند، که یا پدرو مادر به بچه ها راه پرواز کردن رو یاد ندند و یا بچه ها فقط سرکشی رو رویه خودشون نکنند[/][=&amp].[/]

[=&amp]در بسیاری از موارد یک مدارای خیلی کوچیک به قول مادرم نیم من شدن مشکلات رو براحتی برطرف می کنه

والبته و صد البته که نباید با اصل اعتقادات دینی ما تضاد پیدا کنه.

ادامه دارد....
[/]


حس می کنم همسرم دیگر مثل سابق عاشق نیست

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام به تمام دوستان عزیز،
سال نو مبارک. انشاالله در سال جدید لب همتون خندون باشه و به آرزوهای شیرینتون برسین.

ما روزهای خیلی سختی رو گذروندیم و متاسفانه هر دو به مرحله ای رسیدیم که دیگه اشتیاقی بهم نداریم و از طرفی هم ته دلمون اونقدر هم دیگه رو دوست داریم که به هیچ وجه حاضر نیستیم حرفی از جدایی بزنیم. هر دو بسیار جوان هستیم... من مشغول درس و دانشگاه هستم و همسرم هم فارغ التحصیل و فعلا سربازه. به خاطر سختی ها جفتمون این چند وقت خیلی کم صبر و بی حوصله و پرخاشگر شدیم. من بسیار حساس هستم و ریز به ریز رفتارش رو زیر نظر دارم و با روزهای قشنگی که چند سال پیش داشتیم مقایسه می کنم و اشک می ریزم و اون هم بی تفاوت از کنار ماجرا می گذره و به جای کمک به ترمیم زندگیمون، مکررا اعلام می کنه که دیگه کاری از دست هیچ کدوممون بر نمیاد آخر خط هستیم و از طرفی هم جدایی امکان پذیر نیست.
سعی می کنم با مهربانی و آرامش باهاش صحبت کنم، اما باز هم بی تفاوته. وقتی به چشماش نگاه می کنم انگار دیگه حواسش به من نیست. از چشماش متوجه می شم که ذهنش یه دنیای دیگس و وقتی ازش می پرسم می گه نه و عصبانی می شه.

دوستان چه کنم این زندگی رو نجات بدم؟
چه دعایی باید بخوونم؟
چه کارهایی باید انجام بدم تا این سرد بودنش به عشقمون رو از بین ببرم؟
حتی حاضر نیست پیش مشاور بریم...
فقط دست به دعا باید شم... دعای مرتبط با درد ما چیه؟

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

چرا بعضی ها نمیتونند ازدواج کنند؟

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

پیشنهاد میکنم تا آخرش رو ببینید

[SPOILER][FLV]http://www.askdin.com/attachments/3006470017d1413226316-payesh1_133087.flv[/FLV][/SPOILER]


فایل: