سلام. از دوستانی که تمایل دارند و دوست دارن تو کاری مربوط به شهدا به بنده کمک کنن خیلی ممنون میشم بهم اطلاع بدن.کار زیاد سختی نیست((البته سختی بریا شهدا هر چقدر باشه می ارزه))
البته از خواهران باشن بهتره چون مربوط به خوندن وصیت نامه شهدا میشه و انتخاب جملات ناب شهدا و خواهران در این موارد حوصله بیشتری دارن...
در کل از برادران و خواهران کسی هست به بنده پیام بده تا بهشون بگم چیکار کنن.. خیلی ممنون... ان شاا... که کسی باشه کمک کنه...یا علی
شهید علیرضا اثنیعشری به شرط قبولی با نمرات بالا توانست پدر را برای عزیمت به جبهه راضی کند و شاید همین شرط وی را دانشجوی رشته برق دانشگاه تهران کرد. تاکید بر امانتداری و بازگرداندن جزوه دوستش یکی از بندهای وصیتنامه این شهید است.
علیرضا اثنیعشری ۲۶ بهمن ماه سال ۱۳۴۵ در تهران دیده به جهان گشود، سالهای کودکی خود را در قم سپری کرد، شوق زیادی برای آموختن علم داشت و برهمین اساس هر سال به عنوان شاگرد ممتاز معرفی میشد. در کودکی به کلاس قرآن رفت و خیلی زود قرائت کلام وحی را فرا گرفت. سال ۱۳۵۸ در هنرستان صنعتی شهید بهشتی در تهران ثبتنام کرد و در رشته برق به تحصیل پرداخت. چندی بعد عضو انجمن اسلامی دانشجویان شد. سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ و تشکیل بسیج روزهای شنبه در آخر شب همراه با برادران بسیج به مسجد امام حسین(ع) میرفت و به پاسداری از دستاوردهای انقلاب مشغول بود. علیرضا سال دوم هنرستان بود که تمنای جبهه داشت اما پدر مخالف بود. مادر به اصرار علیرضا، رضایتنامه را امضا کرد اما قامت کوچکش سدی شد برای پرواز به جبهه، به رغم رضایتنامه مادر مسئولان بسیج به علت قامت کوچکش با اعزامش مخالفت کردند. مدتی بعد پدر اجازه عزیمت داد به شرط اینکه فقط تابستان به جبهه برود و هر سال با نمرات عالی قبول شود، علیرضا پذیرفت و مشتاقانه به سوی جبهه حق علیه باطل شتافت. پاک سازی مینهای اراضی فتح شده اولین مسئولیت علیرضا در جبهه بود، شوقش برای ماندن در جبهه و تنفس هوای معطر آنجا توصیف نشدنی بود. امتحانات سال آخر دبیرستان را شهریورماه داد تا بیشتر در جبهه بماند و همان سال نیز در رشته برق و قدرت دانشگاه تهران پذیرفته شد. سال اول دانشگاه را تا پایان ترم اول درس خواند؛ سپس آرپیچی زن عملیات والفجر ۸ شد. یکشنبه ۸ تیرماه ۱۳۶۵ باری دیگر به سوی میدان رزم شتافت، به گفته اطرافیانش این بار رفتنش حال و هوای دیگری داشت، گویی برای پرواز لحظهشماری میکرد. یازدهم تیر وصیتنامهاش را نوشت و ۱۰ صبح ۱۴ تیر ۱۳۶۵ در سن ۲۰ سالگی در عملیات کربلای یک در مهران جام شهادت نوشید. علیرضا در قسمتی از وصیتنامهاش به نمازهای قضا شده و امانتی که در دست دارد اشاره میکند، ۲ هفته و ۵ روز نماز قضای شکسته و جزوات مجید، دوستی که باید استرداد شود.
ما تاریکی و دشواری را بر خود پذیرفتیم تا راه شما روشن شود . ما جان خود را چون جرقه ای در این راه دادیم تا اسمان شما مهتابی شود . و اینک اگر از این پس تباهی پدید امد باید بر شما افسوس خورد. بر شما باید گریست. مراقب خود و جامعه خود و وظیفه و تعهد خود باشید تا حماسه تان را از ذهن شما بیرون نکنند و روح قدرتمندتان را از شما نگیرند.
به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، حسین خصاف به تاریخ اول فروردین 1346 در کاشان متولد شد. او در چهارم دی ماه سال 1365 طی عمایات کربلای 4 ، بال در بال ملائک گشود. آن چه خواهید خواند ، وصیت نامه به جامانده از شهید حسین خصاف است. وصیت نامه ای که مدت کوتاهی پیش از شهادت او به رشته ی تحریر درآمده است:
به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد كنید .این كار اگر دانا باشید برای شما بهتر است تا خدا گناهان شما ببخشد و در بهشتی كه زیر درختانش نهرهای آب گوارا جاری است داخل گرداند و در بهشت عدن جاودانی منزل های نیكو اعطا فرماید ؛ این همان رستگاری بزرگ بندگان است.
سوره صف،آیات ۱۱ و ۱۲
با درود و سلام به امام عصر (عج) و با سلام به امام امت و به شهیدان اسلام از اول تا آخر، وصایای من تمام این سوره است كه دو آیه آن ذكر شده ولی واجب دیدم كه چند تذكر برای خوانندگان این وصیت بنویسم.
۱- خدای متعال یك نعمت بزرگی كه به ملت داده همین امام بزرگ و كبیرمان است كه نائب بر حق امام زمان (عج) است. قدر این امام را بدانید كه هر چه بركت برای ملت است همین امام است به سخنان آن بزرگوار گوش فرا دهید و به حرف های او عمل كنید. من چند مرتبه به دوستان گفته ام اگر ما امام خود را بشناسیم امام عصر (عج) ظهور می كند.
۲- به امت اسلامی ایران به خصوص ملت شهیدپرور كاشان عرض می كنم كه خط امام كه همان خط امام زمان(عج) است بشناسید و دنباله رو آن باشید. نگذارید بعضی افراد كه سابقه پیش از انقلابشان معلوم است بر شما مسلط شوند كه این افراد انقلاب را به بیراهه می برند و منحرف میكنند.
۳- دعا زیاد بكنید ( امام را و رزمندگان را ) ... و قرآن را بخوانید. من مدتی كه به كاشان آمده بودم می دیدم كه افراد خیلی به قرآن و نهج البلاغه بی اهمیت هستند. بدانید كه در روز قیامت این دو كتاب از ما شكایت خواهند كرد.
۴- و حرفی كه برای دوستان دانش آموز دارم این است كه مرا حلال كنند. من هر چه حرف زدم ، شما عمل كردید؛ هر چه بدی كردم، شما به من خوبی كردید و از معلمین محترم كه نتوانستم حق شاگردی را برایشان به جا بیاورم معذرت می خواهم و حلالیت می طلبم.
هم كلاسی های عزیز! اگر نمی توانید درس بخوانید به جبهه بیایید، این جا دانشگاه است. یك چیزی می شنوید؛ باید دید. این جا محل خوب شدن است. محلی است كه انسان از گناه پاك می شود. در نظر بگیرید كسی در روز یك گناه انجام میدهد حتی زیادتر، در سال چند گناه انجام داده؟ وقتی گناهان خود را به یاد می آورم از خود شرم میكنم. ۵ سال است كه من به تكلیف رسیده ام ،روزی اگر یك گناه انجام بدهم می شود ۱۸۲۵ گناه. برادران دانش آموز مواظب خودتان باشید؛ از شما می خواهم كه به دعای كمیل بروید.
كلامی برای خانواده خود بگویم: ای مادر و پدر عزیزم! شما یك عمر برایم زحمت كشیدید ولی من برای شما چه كرده ام؟ حدیثی هست كه (گر میخواهی گناهت پاك شود به مادر و پدرت كمك كن) ولی من این گونه برای شما نبودم. از شما می خواهم كه مرا حلال كنید، در عوض اگر من شهید راستین در درگاه خداوند بودم شما را شفاعت میكنم. انشاالله.