جمع بندی بهشتی که در آن پیشرفت نیست
تبهای اولیه
من (هر چقدر هم که سعی کنم انسان خوبی باشم) قطعاً به پای بزرگانی که تمام ثانیههای عمرشون حاوی اخلاص و توجه هست نمیرسم.
درجات اعلای بهشت متعلق به کسانی مثل آیتالله بهجت و ... است که تکتک لحظات عمرشون به بندگی گذشته.
و عادلانه هم هست چون اونها تماماً بندگی کردن و من اینطور نبودم.
اما وقتی بحث جاودانگی و بینهایتبودن بهشت مطرح میشه، فکر کردن بهش خیلی دردناک هست.
یعنی من میدونم که داخل بهشت طبقاتی وجود داره که کیفیت نعمات و نزدیکی به خدا، قابل مقایسه با سایر طبقات نیست، اما باید قبول کنم که اون طبقات متعلق به من نیست و هیــــــــچوقت هم واردش نخواهم شد.
باید داخل طبقاتی سر کنم (اگه بهشتی باشم انشاءالله) که میدونم اون نزدیکی به خدا رو نداره و تا ابد هم نخواهد داشت.
اینکه بدونی خدا افراد دیگهای رو بیشتر دوست داره و داخل بهشت هم هیچوقت نمیتونی پیشرفت کنی و جایگاه بالاتر و نظر لطف بیشتر خدا رو داشته باشی، خیلی درد عمیقی داره.
مشابه حس فرزندی هست که میدونه مادرش به خاطر رفتار بهتری که از برادرش دیده، اون رو تا ابد بیشتر از اون دوست داره.
بزرگانی که توی دنیا بهترین بودن، تقریباً همهشون خاندانی از همون جنس اخلاص داشتن که اونها رو از کودکی همینطور تربیت کردن.
یعنی رگ و ریشهشون نسلها با دین و قرآن و خدا شکل گرفته و نوع تربیتشون کاملاً با سایر خانوادههای مذهبی فرق داشته.
خودشون هم این شرایط رو قدر دونستن و مراقبت کردن و به این درجات رسیدن.
اما منی که لحظههای عمرم سرشار از غفلت و دوری و بیتوجهی بوده، با این درد افسردگی چه کنم؟
width: 700 | align: center |
---|---|
[TR] | |
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD="align: center"]![]() | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD] | |
کارشناس بحث: استاد شعیب | |
[/TD] | |
[/TR] | |
[TR] | |
[TD][/TD] | |
[/TR] |
با سلام خدمت شما دوست گرامی
احساسات بر خواسته از میل به کمال جویی مطلق شما در این سوال به وضوح قابل مشاهده است و قابل تحسین می باشد این که شما (هر انسان کمال طلبی) میل دارد که در درجات بالای بهشت باشد امری طبیعی است.
اما سوال شما دارای چند قسمت مرتبط به هم است که برای پاسخ به آن باید به جند نکته توجه کنید:
1- آیا در بهشت تکامل هست یا نه ؟
نظریه غالب در میان اندیشمندان اسلامی این است که تکامل در بهشت آخرتی ممکن نیست. این عده بر این باورند که بر اساس منابع دینی بهشت دو گونه است: یکی بهشت برزخی و دیگری بهشت در قیامت. تکامل در بهشت برزخی ممکن است.
اما تکامل در بهشت آخرتی ممکن نیست؛ زیرا عالم قیامت و ورود در بهشت نهایت سیر تکامل انسان است؛ در نتیجه ورود به بهشت معنای کامل شدن است، نه برای کامل شدن.
در توضیح این نظریه میتوان گفت: تکامل و ارتقای درجات در بهشت مرهون و معلول درجات ایمان و عمل صالح انسان در دنیا است، خداوند میفرماید: «وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یعْمَلُون»؛[1] هر کس از بندگان به عملی که کرده رتبه خواهد یافت.
بنابر این، طبق فرمایش امام علی(ع) که میفرماید:«اَلیوم عملٌ و لا حساب و غداً حساب و لا عمل»؛(2) امروز(تا زمانی که در دنیا هستید) روز عمل و تلاش است نه روز حسابرسی به اعمال، و فردای قیامت روز حسابرسی است نه روز عمل.
لذا، اگر در آخرت پرونده اعمال و کارهای نیک بسته میشود و تکامل هم معلول عمل صالح است، در نتیجه در بهشت تکاملی نیست، مگر آنچه در این دنیا فراهم نموده باشیم. بنابر این در آخرت، تکامل-یعنی ارتقا از درجه به درجهی دیگر بهشت بدون اینکه قبلاً در دنیا مقدمات و شرایط آنرا فراهم کنیم- وجود ندارد.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «لا ینْفَعُ نَفْسًا إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ(3) اگر کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمىبخشد. بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم».
در مقابل دیدگاه مذکور، دیدگاه دیگری مطرح است که قائل به تکامل در قیامت است، این عده در توضیح نظریه خود میگویند: پس از ورود روح به عالم اوّل از عوالم قیامت و پیوند آن با بدن، منازل، مواقف و سرفصلهایى در پیش روى انسان قرار مىگیرد که هر یک به جاى خود، یک رویداد بزرگ تکاملى در بازگشت انسان به سوى خداوند است؛ چرا که با هر انتقالى، انسان به صورت اصلى خود، نزدیکتر شده و به کمالات از دست رفته خود هنگام سیر نزولى، نایل مىگردد و به تدریج سعه وجودى خود را یافته و متناسب عالم قرب مىشود. علاوه بر آنکه بعد از ورود به آن، به مقتضاى نظام خاص حاکم بر آن، حرکت و تکامل داشته و در هر عالمى پس از ورود به آن، کمالات جدیدى را کسب مىکند.
این گروه بر این باورند که آیات و روایاتی نیز گویاى حرکت و تکامل در حشر و عوالم پس از آن است. به چند نمونه از این آیات اشاره مىکنیم:
1. «کسانى که عهد و پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى مىفروشند، آنان را در آخرت [از سعادتهاى اخروى] بهرهاى نیست؛ و خداى [متعال] روز قیامت با آنان سخن نمىگوید و به [نظر رحمت به] ایشان نمىنگرد و [آنها را] پاکشان نمىگرداند و عذابى دردناک خواهند داشت».(4)
این عده میگویند: جمله «و پاکشان نمىگرداند» در این آیه، مفهوم خاصى دارد. این جمله نشانگر این حقیقت است که انسانهایى که در صراط مستقیم عبودیت بوده و مورد نظر حق مىباشند؛ در حشر و در مواقف و عوالم آن، مشمول تزکیه حضرت حق بوده، خداوند آنان را از ناپاکىها پاک مىسازد و آنها را - از آنچه که روى چهره اصلى انسان قرار گرفته و از بسیارى از حقایق محجوبشان کرده -تزکیه و تطهیر مىکند. امّا این تزکیهی الهى شامل آن دسته از انسانها که در صراط عبودیت قرار نگرفته و با خداوند به مخالفت برخاستهاند، نخواهد شد.
باید توجه داشت که تزکیه خداى متعال، همان تکمیل و تکامل ساختن روح آدمى است؛ زیرا انسان در زندگى دنیایى، در ظاهر امر، داراى یک سلسله عقاید بود که بر اساس آن عقاید روش و سلوک عملى خاصى دارد. امّا در باطن امر، روح آدمى در نتیجه همین عقاید و اعمال، حرکت مخصوصى دارد که آن حرکت اگر در سلوک عبودیت و صراط مستقیم باشد، روح را از آنچه باید پاک کرده، به تدریج پاک مىگرداند و در مدارج کمال پیش مىبرد.
این حرکت باطنى همان تزکیه الهى است که در روح آدمى، تحت سلوک ظاهرى دینى انجام مىگیرد. این تطهیر، روح را از حجابها، تعلقها و رنگها و هرچه بر روح در هنگام جدایى از موطن اصیلیاش، عارض گشته، نجات مىدهد و آزاد مىگرداند، در حقیقت، یک حرکت تکاملى براى روح است.
حرکت روح هم جز با تزکیه نمىباشد، چه این تزکیه در زندگى دنیایى تحت سلوک دینى انجام گیرد و چه در قیامت به مقتضاى احکام خاص همان عالم و عوالم آن.
2. «حقیقت این است خداوند کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، در باغها و [بهشتهایى] که از زیر [درختان] آن نهرها روان است، درآورده و [داخل مىگرداند]. در آنجا با دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته مىشوند و لباسشان در آنجا از حریر [پرنیان] است. [پس از قرار گفتن در چنین وضعیتى] هدایت مىشوند به گفتار پاک و [پاکیزه] و به سوى راه خداى ستوده [حمید] هدایت مىگردند».(5)
این عده میگویند: این آیه هم اشاره دارد که پس از قرار گرفتن در بهشت، بهشتیان به سخن پاکیزه و به صراط حمید هدایت مىشوند. پس معلوم مىشود که تازه در آنجا راه به خصوصى شروع مىگردد و راهى که حرکت در آن نباشد، راه نیست. این آیه مىگوید: خداوند با اسم «حمید» خود، مؤمنان و مشتاقان را به آنجا که باید ببرد، مىبرد. پس حرکت در عوالم حشر وجود و سیر تکاملى در آنجا ادامه دارد.(6)
1.انعام ، 132.
2.نهج البلاغه، خ 42.
3. انعام، 158.
4. إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. آلعمران، آیه 77.
5. «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِیدِ». حج، آیه 23 و 24.
6. ر. ک. شجاعی، محمد، «قیام قیامت»، ص 101 به بعد، کانون اندیشه جوان، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، 1380.
7.«آخرت دار تکامل نمىباشد و حرکت استکمالى در آخرت امکان ندارد، بلکه مبدأ عذاب اگر از عوارض غریبه باشد در جوهر نفس، زائل میشود، آنهم نه از باب حرکت استکمال». فیض کاشانى، أصول المعارف، مقدمه، ص 332، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: ترجمه تفسیر المیزان، ج 8، ص 134؛ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج 4، ص 806؛ شرح بر زاد المسافر، سید جلالالدین آشتیانى، ص 93؛ مجموعه مقالات، آیت الله حسن زاده آملى، ص 172
مطلب دومی که در بحث ما بسیار مهم و تعیین کننده است(بر اساس نظری که می گفت که در آخرت تکامل نیست)
خدا انسان را در این دنیا آورده است که با تلاش خود آخرت خود را بسازد و در آن جه که بنا می کند باید ابدیتی را زندگی کند و زیبایی این بحث آن است که این انسان است که تعیین می کند در آنده در چه بستری ادامه مسیر دهد در دوزخ یا بهشت ؟ در درجات پایین بهشت یا در درجات بالای بهشت.
و خدا نیز حجت را بر انسان ها تمام کرده است و همه اسباب هدایت را برای انسان فراهم کرده است.
و با شدید ترین لحن به انسان یاد آور شده است که قیامتی هست و این انسان است که با اعمالش آینده خود را می سازد.
مطلب مهم دیگر این است که شاید انسان در طول زندگی مسیر را اشتباه برود این مسیر اشتباهی باعث نمی شود که انسان از رسیدن به درجات بالای بهشت نا امید شود
خداوند توبه را راه بازگشت مهم و اساسی برای انسان ها قرار داده است تا جایی که می فرماید : "ان الله یغفر الذنوب جمیعا " و بالاتر از آن می فرماید: ان الله یحب التوابین" خدا توبه کنندگان را نه تنها می بخشد که آنها را دوست می دارد این جمله را دست کم نگیرید .
اگر کسی از مسیر بدی که رفته پشیمان باشد و واقعا توبه کند خدا او را به سرعت به درجات بالای بهشت می رساند . قرآن می فرماید که نه تنها خدا گناهان توبه کنندگان را می بخشد که آنها را محو می کند و در یک درجه بالا تر می فرماید خدا آنها را به حسنات تبدیل می کند"[FONT=me_quran]إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا"
[FONT=me_quran]مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
آیه ای که بدان اشاره شد " ان لیس للانسان الا ما سعی" راه گشای بسیاری از مسائل در این باب است: برخی گمان می کنند اگر کسی محیط زندگی اش در اوج عرفان بود و و وراثت او بهترین بو د و .. حتما بالاترین درجات بهشت را خواهد داشت! این گونه نیست به نکات زیر در این راستا توجه فرمایید:
1- اختیار انسان: مساله اختیار در انسان آنقدر مهم است که اگر کسی واقعا بخواهد سرنوشت خود را عوض کند بر خلاف محیط و وراثت و .. می تواند و تلاش او در این زمینه با حمایت های معنوی الهی همراه می شود ولی مهم این است که بخواهد خدای تعالی در برخی از آیات نمونه هایی را بیان کرده است: مثلا همسر فرعون که در بدترین شرایط محیطی زندگی می کرد به خدا ایمان داشت و خدا او را به عنوان مثالی برای زنان و مردان مومن بیان کرده است.
و در این راه خدا تلاش افراد را به ثمر می نشاند : الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
2- اصل تکلیف بر اساس وسع: خدا می فرماید من بر اساس وسع و ظرفیت افراد از آنها تکلیف می خواهم (این ناظر به دنیا) لا یکلف الله نفسا الا وسعها
3- اصل رتبه بندی بر اساس سعی و تلاش نه بر اساس داشته ها: این قضاوت های ظاهری ما در این دنیا که فلانی با ایمان تر از فلانی و برتر از فلانی است در قیامت جایگاهی ندارد بلکه در قیامت محکمه عدل الهی افراد بر اساس تلاش هایشان امتیاز می گیرند شاید کسی از در محیط بسیار بد در خانواده ای بسیار بد با غذای حرام و فکر حرام وجودش شکل گرفته خدا به جهت گیری او نگاه می کند نه به عملکرد او او اگر یک پله از این رزائل فاصله بگیرد هر چند به نگاه ظاهری ما هنوز در عمق گناه است ارزشش از فردی که با داشته های فراوان محیطی و ذهنی و .. عقب گرد کرده بهتر باشد و جایگاهش نزد خدا بیشتر باشد.
4- اصل اعواض: گاهی در این دنیا بر اساس علت و معلول بودن عالم ماده آسیب هایی نا خواسته به برخی بخورد خدا در قیامت این نواقص را جبران کرده و به او در عوض آن نقص چیزی عنایت می کند که فرد از گرفتن آن احساس رضایت کنند.
مطلب دومی که در بحث ما بسیار مهم و تعیین کننده است(بر اساس نظری که می گفت که در آخرت تکامل نیست)
خدا انسان را در این دنیا آورده است که با تلاش خود آخرت خود را بسازد و در آن جه که بنا می کند باید ابدیتی را زندگی کند و زیبایی این بحث آن است که این انسان است که تعیین می کند در آنده در چه بستری ادامه مسیر دهد در دوزخ یا بهشت ؟ در درجات پایین بهشت یا در درجات بالای بهشت.
و خدا نیز حجت را بر انسان ها تمام کرده است و همه اسباب هدایت را برای انسان فراهم کرده است.
و با شدید ترین لحن به انسان یاد آور شده است که قیامتی هست و این انسان است که با اعمالش آینده خود را می سازد.
ممنون از شما بابت توضیحات کاملتون.
اگر عدم تکامل در آخرت رو در نظر بگیریم، سؤالی واسهم پیش میاد که شاید بچهگانه به نظر برسه!
خدا از تمام درجاتی که من بر اساس اعمالم میتونستم بهشون برسم آگاهه.
یعنی شاید الان درجهی c رو داشته باشم اما خدا دو تصویر از من داره:
تصویری از حال فعلی من.
و تصویری از من اگه اعمال بهتری رو (با توجه به وسع وجودی خودم) انجام میدادم و در درجهی a حضور داشتم.
و انسان اختیار داره و هر چیزی ممکنه.
یعنی من بهصورت بالقوه میتونم از درجهی فعلیم به سمت درجهی a رشد کنم و سرنوشت جدیدی برای خودم رقم بزنم.
حالا فرض کنیم که من وارد بهشت شدم (با همون درجهی c)
اگه تکاملی داخل بهشت نباشه، خدا من رو فقط به اندازهی همون درجه به خودش نزدیک میکنه.
در صورتی که اگه درجهی a رو میداشتم، قرب خیلی بیشتری بین من و خدا وجود میداشت.
در دنیا من قلباً میخواستم رتبهی a باشم اما غفلت و کمتوجهی باعث شد دور بشم از مسیر.
سؤالم اینه:
اگه تکاملی نباشه، خدا دلش برای قربی که میتونست بین من و خودش باشه و الان نیست، تنگ نمیشه؟!
چون عدالتش حکم میکنه که فقط به اندازهی درجهی c من رو به خودش نزدیک کنه اما میدونه که من لیاقت رسیدن به اون سرنوشت جدید رو هم داشتم اما بهش نرسیدم.
سؤالم اینه:
اگه تکاملی نباشه، خدا دلش برای قربی که میتونست بین من و خودش باشه و الان نیست، تنگ نمیشه؟!
با سلام
مشکل ما اینجاست که خدا را با مقایسه با خودمان می شناسیم وگمان می کنیم که خدا دلش برای چیزی تنگ می شود و یا غمگین می شود و یا احساساتی می شود ... در صورتی که این ها همه از نقص انسان است که به نداشته های خود وقتی می بیند که می توانسته آنها را داشته باشد و الآن ندارد دلتنگ می شود در حالی که خدا هیچ نقصی ندارد که برای داشتن آن دلتنگ شود و اگر رحمت و مهربانی و لطفی هم دارد بر اساس کمالش است نه مانند ما که مهربانی مان از روی نقیصه مان باشد:
لَعَلَّ النَّمْلَ الصِّغَارَ تَتَوَهَّمُ أَنَّ لِلّهِ تَعالى زبَانِيتَينِ فَإِنَّ ذَلِكَ كَمَالُها وَيتَوَهَّمُ أَنَّ عَدَمَها نُقْصَانٌ لِمَنْ لا يتَّصِفُ بِهِمَا؛مورچه کوچک هم گمان ميکند خداوند تعالي دو شاخک دارد؛ چراکه داشتن دو شاخک براي مورچه کمال است و بسيار اهميت دارد؛ ازاينرو گمان ميکند هر موجودي آنها را نداشته باشد ناقص است.
چون عدالتش حکم میکنه که فقط به اندازهی درجهی c من رو به خودش نزدیک کنه اما میدونه که من لیاقت رسیدن به اون سرنوشت جدید رو هم داشتم اما بهش نرسیدم.
لیاقت با ظرفیت متفاوت است همه انسان ها ظرفیت رسیدن به درجات بالای کمال را دارند اما هر آنکس لیاقت داشته باشد به آن می رسد لیاقت را انسان باید برای خود ایجاد کند و این خشت خشت هایی که از اعمال و نیات روی هم می گذاریم لیاقت ما را شکل می دهد و الا همه ما ظرفیت رسیدن به مقام قرب الهی را داریم
اما وقتی بحث جاودانگی و بینهایتبودن بهشت مطرح میشه، فکر کردن بهش خیلی دردناک هست.
یعنی من میدونم که داخل بهشت طبقاتی وجود داره که کیفیت نعمات و نزدیکی به خدا، قابل مقایسه با سایر طبقات نیست، اما باید قبول کنم که اون طبقات متعلق به من نیست و هیـچوقت هم واردش نخواهم شد.
باید داخل طبقاتی سر کنم (اگه بهشتی باشم انشاءالله) که میدونم اون نزدیکی به خدا رو نداره و تا ابد هم نخواهد داشت.اینکه بدونی خدا افراد دیگهای رو بیشتر دوست داره و داخل بهشت هم هیچوقت نمیتونی پیشرفت کنی و جایگاه بالاتر و نظر لطف بیشتر خدا رو داشته باشی، خیلی درد عمیقی داره.
اما منی که لحظههای عمرم سرشار از غفلت و دوری و بیتوجهی بوده، با این درد افسردگی چه کنم؟
باسلام
شما هم از قرب الهی در بهشت اعلی گفتید هم نعماتش! اگر دنبال نعماتش هستی که به اون بهشت نخواهی رسید! چون کسی به اون مرتبه میرسه که بهشت رو هم فروخته! اونجا فقط جای اهل دیداره!
اما در خصوص رسیدن به مرتبه اهل سلوک و اخلاص، هر کس طالب باشد به قدر طلبش به مراتبی میرسد! پیامبر نازنین فرمود هر کس چیزی را بخواهد و در آن جدیت ورزد حتما به آن خواهد رسید! من طلب و جدّ وجد
دنبال کشف و کرامات هم باشی به جایی نمیرسی
زندگینامه نازنینانی مثل فُضیل عیاض، نصوح و... را مطالعه کنید!
وقتی دعاهایی برای طلب کردن مراتب بالای قرب الهی از خداوند هست پس امکان رسیدن به این درجات در صورت جدّیت هست!
البته این نکته را هم باید بگویم سلوک گفتن اذکار و دعای خاص و ریاضت و روزه و... فقط نیست! همانطور که در احادیث آمده بلا به اندازه ایمان بر افراد نازل میشود لذا اهل سلوک اهل بلا هم میگویند چون بعد از پیامبران بیشترین بلا را نصیب میشوند و کلا رسیدن به بهشت اعلی و قرب الهی بدون صبر در برابر انواع بلایا و سختیها در طی سالها غیر ممکن است. خود همین بلایا برای افزایش ظرفیت وجودی سالک هم هست تا قابلیت پیدا کند
سخنرانیهای استاد جوادی آملی، دکتر الهی قمشه ای را گوش دهید. بوستان و گلستان و احادیث معصومین را روزانه بخوانید.
کسب معرفت و مطالعه سخنان اولیای الهی هم مثل فیه ما فیه،انسان کامل عزیزالدین نسفی و... هم خوب است
اینم دعای مکارم اخلاق در صحیفه سجادیه که در ملحقات دوم مفاتيح هم هست. اولش رو ببین چطور شروع میشه؟
توصیه بنده قرائتش روزانه یا یک بار بعد نماز صبح و عشاء+ و قبلش صدبار استغفرالله و صلوات
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَبَلِّغْ بِايمانى اَكْمَلَ الْايمانِ،
بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و ایمانم را به درجه کاملترین ایمان رسان،
وَاجْعَلْ يَقينى اَفْضَلَ الْيَقينِ، وَانْتَهِ بِنِيَّتى اِلى اَحْسَنِ
و یقینم را برترین یقین گردان، و نیتم را به بهترین نیتها
النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلى اِلى اَحْسَنِ الْاَعْمالِ. اَللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ
منتهى ساز، و کردارم را به بهترین کردارها تبدیل کن. بارخدایا، نیّتم را به لطف خود
نِيَّتى، وَصَحِّحْ بِما عِنْدَكَ يَقينى، وَاسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ ما
کامل و خالص گردان، و یقینم را بدان گونه که دانى به راه صحت بر، و تباهى کارم را به قدرتت
فَسَدَ مِنّى. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاكْفِنى ما يَشْغَلُنِى
اصلاح کن. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و گره هر کارى که فکرش مرا
الاِْهْتِمامُ بِهِ، وَاسْتَعْمِلْنى بِما تَسْئَلُنى غَداً عَنْهُ، وَاسْتَفْرِغْ
به خود مشغول داشته بگشاى، و مرا درکارى قرار ده که فردا مرا از آن بازپرسى مىکنى، و روزگارم
اَيّامى فيما خَلَقْتَنى لَهُ، وَاَغْنِنى وَ اَوْسِعْ عَلَىَّ فى رِزْقِكَ،
را در آنچه از پى آنم آفریدهاى مصروف دار، و بى نیازم گردان و روزیت را بر من وسعت ده،
وَلاتَفْتِنّى بِالنَّظَرِ، وَاَعِزَّنى وَلاتَبْتَلِيَنّى بِالْكِبْرِ، وَعَبِّدْنى
و به چشم داشت مبتلایم مکن، و ارجمندم ساز و گرفتار کبرم مفرما، و بر بندگیت
لَكَ، وَلاتُفْسِدْ عِبادَتى بِالْعُجْبِ، وَاَجْرِ لِلنّاسِ عَلى يَدِىَ
رامم ساز، و بندگیم را به آلودگى خودپسندى تباه مکن، و خیر و نیکى را براى تمام مردم به دست من
الْخَيْرَ، وَلاتَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لى مَعالِىَ الْاَخْلاقِ،
جارى ساز، و آن را از کدورت منّت گذارى دور دار، و خوى عالى را به من عنایت فرما،
وَاعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
و از فخرفروشى محافظتم کن. بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست،
وَلاتَرْفَعْنى فِىالنّاسِ دَرَجَةً اِلاّ حَطَطْتَنى عِنْدَ نَفْسىمِثْلَها،
و درجه و مرتبه مرا نزد مردم بلند مگردان مگر آنکه مرا به همان اندازه نزد خودم پست گردانى،
وَلاتُحْدِثْ لى عِزّاً ظاهِراً اِلاّ اَحْدَثْتَ لى ذِلَّةً باطِنَةً عِنْدَ
و عزتى آشکار برایم ایجاد مکن مگر که به همان اندازه در باطنم
نَفْسى بِقَدَرِها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ، وَ
خاکسار سازى. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و
مَتِّعْنى بِهُدًى صالحٍ لا اَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَريقَةِ حَقٍّ لا اَزيغُ
مرا از روشى پسندیده بهره دِه که آن را با برنامهاى دیگر عوض نکنم، و مرا به طریق حق رهنمون شو آنگونه که از آن
عَنْها، وَنِيَّةِ رُشْدٍ لااَشُكُّ فيها، وَ عَمِّرْنى ما كانَ عُمْرى
روى نتابم، و نیّتى درست و استوار به من مرحمت کن آنسان که در آن به تردید نیفتم، و مرا تا وقتى زنده بدار که عمرم
بِذْلَةً فى طاعَتِكَ، فَاِذا كانَ عُمْرى مَرْتَعاً لِلشَّيْطانِ فَاقْبِضْنى
در طاعت تو به کار رود، و چون بخواهد عمرم چراگاه شیطان شود جانم را بستان
اِلَيْكَ قَبْلَ اَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ اِلَىَّ، اَوْيَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَىَّ.
قبل از - آنکه دشمنیت به من رو کند، یا خشمت بر من مستحکم گردد.
اَللَّهُمَّ لاتَدَعْ خَصْلَةً تُعابُ مِنّى اِلاّ اَصْلَحْتَها، وَلاعآئِبَةً
الهى در وجود من هیچ خصلت عیبناک مگذار مگر آنکه آن را به دایره اصلاح آورى، و مرا با هیچ عیبى که
اُوَنَّبُ بِها اِلاّ حَسَّنْتَها، وَلا اُكْرُومَةً فِىَّ ناقِصَةً اِلاّ
به خاطر آن سرزنشم کنند رها مکن مگر آنکه آن را نیکو گردانى، و هیچ کرامتى را در من ناقص مگذار مگر آنکه
اَتْمَمْتَها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ، وَ اَبْدِلْنى
به کمالش رسانى. بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و شدّت
مِنْ بِغْضَةِ اَهْلِ الشَّنَانِ الْمَحَبَّةَ، وَمِنْ حَسَدِ اَهْلِ الْبَغْىِ
کینه کینه توزان را به محبت، و حسد اهل تجاوز را به
الْمَوَدَّةَ، وَمِنْ ظِنَّةِ اَهْلِ الصَّلاحِ الثِّقَةَ، وَمِنْ عَداوَةِ
مودّت، و بدگمانى اهل صلاح را به اطمینان، و دشمنى
الْاَدْنَيْنَ الْوَلايَةَ، وَمِنْ عُقُوقِ ذَوِى الْاَرْحامِ الْمَبَرَّةَ، وَمِنْ
نزدیکان را به دوستى، و گسستن خویشاوندان را به خوشرفتارى، و
خِذْلانِ الْاَقْرَبينَ النُّصْرَةَ، وَمِنْ حُبِّ الْمُدارينَ تَصْحيحَ
رو بر تافتن نزدیکان را از یارى نمودن به یارى، و دوستى ظاهرسازان را به دوستى
الْمِقَةِ، وَمِنْ رَدِّ الْمُلابِسينَ كَرَمَ الْعِشْرَةِ، وَمِنْ مَرارَةِ خَوْفِ
حقیقى، و خوارانگاشتن مصاحبان را به حُسن رفتار، و تلخى ترس از
الظّالِمينَ حَلاوَةَ الْاَمَنَةِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
ظالمان را به شیرینى ایمنى مبدّل ساز. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،
وَاجْعَلْنى يَداً عَلى مَنْ ظَلَمَنى، وَلِساناً عَلى مَنْ خاصَمَنى،
و مرا بر کسى که به من ستم کند چیرگى ده، و با آن که با من به مجادله برخیزد زبان گویا ساز،
وَظَفَراً بِمَنْ عانَدَنى، وَ هَبْ لى مَكْراً عَلى مَنْ كايَدَنى،
و بر آن که نسبت به من دشمنى ورزد پیروزى عنایت کن، و بر آن که مرا مىفریبد چارهسازى مرحمت فرما،
وَ قُدْرَةً عَلى مَنِ اضْطَهَدَنى، وَ تَكْذيباً لِمَنْ قَصَبَنى، وَ سَلامَةً
و بر آن که مرا زبون خواهد قدرت ده، و بر آن که مرا عیب مىگوید توانى ده که دروغش را آشکار سازم، و از چنگ
مِمَّنْ تَوَعَّدَنى، وَ وَفِّقْنى لِطاعَةِ مَنْ سَدَّدَنى، وَمُتابَعَةِ مَنْ
آن که مرا بیم دهد رهایم کن، و از آن که مرا به راه راست رهنمون شود و استقامت آموزد توفیق فرمانبرى ده، و به پیروى از کسى که
اَرْشَدَنى. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَسَدِّدْنى لِأَنْ
ارشادم نماید موفّق دار. خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا بر خیرخواهى
اُعارِضَ مَنْ غَشَّنى بِالنُّصْحِ، وَاَجْزِىَ مَنْ هَجَرَنى بِالْبِّرِ،
کسى که با من نیرنگ کند توفیق ده، و آن را که از من دورى کرده به خوبى پاداش دهم،
وَاُثيبَ مَنْ حَرَمَنى بِالْبَذْلِ، وَاُكافِىَ مَنْ قَطَعَنى بِالصِّلَةِ،
و به آن کس که محرومم ساخته بخشش کنم، و به آن که از من بریده بپیوندم،
وَاُخالِفَ مَنِ اغْتابَنى اِلى حُسْنِ الذِّكْرِ، وَاَنْ اَشْكُرَ الْحَسَنَةَ،
و برخلاف آن که از من غیبت کرده از وى نیکو یاد کنم، و خوبى را سپاسگزارم،
وَاُغْضِىَ عَنِ السَّيِّئَةِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَحَلِّنى
و از بدى چشم بپوشم. بار خدایا بر محمد و آلش درود فرست، و مرا به زیور
بِحِلْيَةِ الصّالِحينَ، وَاَلْبِسْنى زينَةَ الْمُتَّقينَ: فى بَسْطِ الْعَدْلِ،
شایستگان بیاراى، و زینت اهل تقوا را در این امور بر من بپوشان: در گستردن سفره عدل،
وَكَظْمِ الْغَيْظِ، وَاِطْفآءِ النّآئِرَةِ، وَضَمِّ اَهْلِ الْفُرْقَةِ،
و فرو خوردن خشم، و خاموش کردن آتش فتنه، و جمع کردن پراکندگان،
وَاِصْلاحِ ذاتِ الْبَيْنِ، وَ اِفْشآءِ الْعارِفَةِ، وَسَتْرِ الْعآئِبَةِ،
و اصلاح بین مردم، و آشکار نمودن کارهاى خوب، و پوشاندن عیوب،
وَ لينِ الْعَريكَةِ، وَ خَفْضِالْجَناحِ، وَ حُسْنِالسّيرَةِ، وَسُكُونِ
و نرمخویى، و فروتنى، و خوشرفتارى، و
الرّيحِ، وَطيبِ الْمُخالَقَةِ، وَالسَّبْقِ اِلَى الْفَضيلَةِ، وَايثارِ
وقار، و حسن معاشرت، و سبقت جویى به فضیلت، و اختیار
التَّفَضُّلِ، وَتَرْكِ التَّعْييرِ، وَالاِْفْضالِ عَلى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ،
کردن تفضّل بر دیگران، و چشمپوشى از سرزنش دیگران، و بخشش رایگان به غیر مستحق،
وَالْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَاِنْ عَزَّ، وَاسْتِقْلالِ الْخَيْرِ وَانْ كَثُرَ مِنْ قَوْلى
و گفتن سخن حق هر چند سنگین و گران باشد، و ناچیز دانستن نیکى را در گفتار و رفتارم هر چند
وَ فِعْلى، وَاسْتِكْثارِ الشَّرِّ وَاِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلى وَ فِعْلى. وَاَكْمِلْ
زیاد باشد، و بسیار شمردن شرّ را در گفتار و رفتارم هرچند اندک باشد. و همه این
ذلِكَ لى بِدَوامِ الطّاعَةِ، وَلُزُومِ الْجَماعَةِ، وَرَفْضِ اَهْلِ الْبِدَعِ
خصلتها را به وسیله تداوم اطاعت، و همراهى با جماعت مسلمین، و فرو گذاشتن اهل بدعت
وَمُسْتَعْمِلِ الرَّأْىِ الْمُخْتَرَعِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِهِ،
و عمل کننده به رأى ساختگى در دین، کامل ساز. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،
وَاجْعَلْ اَوْسَعَ رِزْقِكَ عَلَىَّ اِذا كَبِرْتُ، وَاَقْوى قُوَّتِكَ
و فراخترین روزى را به وقت پیرى نصیبم کن، و نیرومندترین قوّت خود را
فِىَّ اِذا نَصِبْتُ، وَلاتَبْتَلِيَنّى بِالْكَسَلِ عَنْ عِبادَتِكَ، وَ
به هنگام درماندگى بهره من فرما، و مرا در راه عبادت دچار سستى منما، و
لَاالْعَمى عَنْ سَبيلِكَ، وَلابِالتَّعَرُّضِ لِخِلافِ مَحَبَّتِكَ، وَلا
از تشخیص راهت نابینایم مساز، و به ارتکاب خلاف محبتت دچار مکن، و
مُجامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ، وَلامُفارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ اِلَيْكَ.
مپسند که به کسى که از تو دور است نزدیک شوم، و از آن که با تو همراه است جدا گردم.
اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى اَصُولُ بِكَ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَاَسْئَلُكَ عِنْدَ
الهى چنان کن که با نیرو و قدرت تو به شداید حمله کنم، و به وقت نیاز به گدایى از تو
الْحاجَةِ، وَاَتَضَرَّعُ اِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَةِ، وَلاتَفْتِنّى بِالاِْسْتِعانَةِ
برخیزم، و در بیچارگى به پیشگاه تو بنالم، و مرا به کمک خواستن از
بِغَيْرِكَ اِذَا اضْطُرِرْتُ، وَ لا بِالْخُضُوعِ لِسُؤالِ غَيْرِكَ اِذَا
غیر خود چون مضطر شوم، و به فروتنى براى مسئلت از غیر خود چون
افْتَقَرْتُ، وَ لا بِالتَّضَرُّعِ اِلى مَنْ دُونَكَاِذا رَهِبْتُ، فَاَسْتَحِقَّ
ندار شوم، و به زارى کردن به درگاه غیر خود چون بترسم گرفتار مکن، که به آن خاطر
بِذلِكَ خِذْلانَكَ وَ مَنْعَكَ وَ اِعْراضَكَ، يا اَرْحَمَالرّاحِمينَ.
سزاوار خوارى و منع از رحمت و بىاعتنایى از جانب تو شوم، اى مهربانترین مهربانان.
اَللَّهُمَّ اجْعَلْ ما يُلْقِى الشَّيْطانُ فى رُوعى مِنَ التَّمَنّى
الهى عنایت کن که به جاى آنچه شیطان در دلم مىافکند از آرزوى باطل
وَالتَّظَنّى وَالْحَسَدِ ذِكْراً لِعَظَمَتِكَ، وَ تَفَكُّراً فى قُدْرَتِكَ، وَ
و بدگمانى و حسد، یاد عظمت تو کنم، و در قدرت تو اندیشه نمایم، و
تَدْبيراً عَلى عَدُوِّكَ، وَ ما اَجْرى عَلى لِسانى مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ
در دفع دشمنان تو چارهسازى نمایم، و به جاى آنچه شیطان بر زبانم جارى مىسازد از فحش
اَوْهُجْرٍ اَوْ شَتْمِ عِرْضٍ اَوْ شَهادَةِ باطِلٍ اَوِاغْتِيابِ مُؤْمِنٍ
و بدگویى و ناسزا یا شهادت ناحق، یا غیبت از مؤمن
غآئِبٍ اَوْ سَبِّ حاضِرٍ وَ ما اَشْبَهَ ذلِكَ نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَ
غایب یا دشنام به شخص حاضر و مانند اینها، سخن در سپاس تو گویم، و
اِغْراقاً فِى الثَّنآءِ عَلَيْكَ، وَ ذَهاباً فى تَمْجيدِكَ، وَ شُكْراً
و مبالغه در ثناى تو ورزم، و با تمام هستى خود ستایش بزرگى تو کنم، و شکر نعمت
لِنِعْمَتِكَ، وَاعْتِرافاً بِاِحْسانِكَ، وَاِحْصآءً لِمِنَنِكَ. اللَّهُمَّ
تو بجاى آورم، و اعتراف به احسان تو نمایم، و به شمردن نعمتهاى تو مشغول گردم. بارخدایا
صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ لااُظْلَمَنَّ وَ اَنْتَ مُطيقٌ لِلدَّفْعِ
بر محمد و آلش درود فرست، و مگذار که من ستمزده شوم درحالىکه تو به دفع آن از من
عَنّى، وَ لااَظْلِمَنَّ وَ اَنْتَ الْقادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنّى، وَ
توانایى، و اجازه مده که بر دیگرى ستم کنم درحالى که تو در جلوگیرى از من نیرومندى، و
لااَضِلَّنَّ وَ قَدْ اَمْكَنَتْكَ هِدايَتى، وَ لااَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ
مپسند که گمراه شوم در حالى که به حقیقت بر هدایت من توانایى، و نخواه که تهیدست گردم در حالى که فراخى روزى من
وُسْعى، وَ لااَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدى. اَللَّهُمَّ اِلى
نزد توست، و مرا به سرکشى میازماى که توان و دارایى من از توست. الهى به جانب
مَغْفِرَتِكَ وَفَدْتُ، وَ اِلى عَفْوِكَ قَصَدْتُ، وَ اِلى تَجاوُزِكَ
آمرزشت آمدهام، و به سوى بخشایشت روى آوردهام، و به گذشت تو
اشْتَقْتُ، وَ بِفَضْلِكَ وَثِقْتُ، وَ لَيْسَ عِنْدى ما يُوجِبُ لى
مشتاقم، و به فضلت اعتماد و تکیه دارم، و چیزى نزد من نیست که مرا درخور
مَغْفِرَتَكَ، وَ لا فى عَمَلى ما اَسْتَحِقُّ بِهِ عَفْوَكَ، وَ ما لى بَعْدَ
آمرزش تو کند، و نه کارى که مستحق بخشایش تو گردم، و با ستمهایى که
اَنْ حَكَمْتُ عَلى نَفْسى اِلاّ فَضْلُكَ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ
بر خود کردهام جز تکیه بر فضل و احسان تو راهى ندارم، پس بر محمد
وَ الِهِ، وَ تَفَضَّلْ عَلَىَّ. اَللَّهُمَّ وَ اَنْطِقْنى بِالْهُدى، وَ اَلْهِمْنِى
و آلش درود فرست، و بر من تفضّل فرما. الهى زبانم را به هدایت گویا ساز، و تقوا را بر قلبم
التَّقْوى، وَ وَفِّقْنى لِلَّتى هِىَ اَزْكى، وَاسْتَعْمِلْنى بِما هُوَ
الهام کن، و به پاکیزهترین روشم توفیق ده، و مرا به کارى وادار که بیش از هر چیز به آن
اَرْضى. اَللَّهُمَّ اسْلُكْ بِىَ الطَّريقَةَ الْمُثْلى، وَاجْعَلْنى عَلى
خشنودى. الهى بهترین راه را پیش پایم گذار، و مرا بر آئین خود دار تا بر آن
مِلَّتِكَ اَمُوتُ وَ اَحْيى. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
بمیرم و زنده شوم. الهى بر محمد و آلش درود فرست،
وَ مَتِّعْنى بِالْاِقْتِصادِ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَهْلِ السَّدادِ، وَ مِنْ
و مرا از نعمت میانهروى بهرهمند فرما، و از اهل درستى و استقامت، و
اَدِلَّةِ الرَّشادِ، وَ مِنْ صالِحِ الْعِبادِ، وَارْزُقْنى فَوْزَ الْمَعادِ،
راهنمایان به خیر، و بندگان شایستهات قرار ده، و نجات و رستگارى در قیامت،
وَ سَلامَةَ الْمِرْصادِ. اَللَّهُمَّ خُذْ لِنَفْسِكَ مِنْ نَفْسى ما يُخَلِّصُها،
و رهیدن از کمینگاه عذاب نصیبم کن. الهى، از نفس من آنچه که موجب آزادیش باشد براى خود بگیر،
وَ اَبْقِ لِنَفْسى مِنْ نَفْسى مايُصْلِحُها، فَاِنَّ نَفْسى هالِكَةٌ اَوْ
و آنچه را که موجب صلاح آن گردد برایم باقى بدار، زیرا که نفس من در معرض هلاکت است مگر اینکه
تَعْصِمَها. اَللَّهُمَّ اَنْتَ عُدَّتى اِنْ حَزِنْتُ، وَ اَنْتَ مُنْتَجَعى
تو او را حفظ کنى. الهى چون اندوهناک شوم تو دلخوشى منى، و چون محروم گردم
اِنْ حُرِمْتُ، وَ بِكَ اسْتِغاثَتى اِنْ كُرِثْتُ، وَ عِنْدَكَ مِمّا فاتَ
تو محل امید منى، و چون غم و غصه و مصیبت بر من هجوم آرد پناهم به توست، و آنچه از دستم رود تدارکش
خَلَفٌ، وَ لِما فَسَدَ صَلاحٌ، وَ فيما اَنْكَرْتَ تَغْييرٌ، فَامْنُنْ
نزد توست، و هر چه تباه گردد اصلاحش از جانب توست، و هر چه را ناپسند دارى تغییرش به دست توست، پس قبل از
عَلَىَّ قَبْلَ الْبَلآءِ بِالْعافِيَةِ، وَ قَبْلَ الطَّلَبِ بِالْجِدَةِ، وَ قَبْلَ
بلا عافیت را، و پیش از طلب توانگرى را، و پیش از
الضَّلالِ بِالرَّشادِ، وَ اكِفْنى مَؤُونَةَ مَعَرَّةِ الْعِبادِ، وَهَبْ لى
گمراه شدن هدایت را بر من منّت گذار، و مرا از آزار مردمان کفایت کن، و ایمنى از
اَمْنَ يَوْمِ الْمَعادِ، وَامْنِحْنى حُسْنَ الْاِرْشادِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى
روز قیامت را نصیبم فرما، و حسن ارشاد را به من مرحمت کن. بارخدایا بر
مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَادْرَأْ عَنّى بِلُطْفِكَ، وَ اغْذُنى بِنِعْمَتِكَ،
محمد و آلش درود فرست، و به لطفت همه شرور را از من بگردان، و مرا به نعمتت پرورش ده،
وَ اَصْلِحْنى بِكَرَمِكَ، وَ داوِنى بِصُنْعِكَ، وَ اَظِلَّنى فى ذَراكَ،
و به کرمت اصلاح کن، و به احسانت مداوا فرما، و در سایه رحمتت جاى ده،
وَ جَلِّلْنى رِضاكَ، وَ وَفِّقْنى اِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَىَّ الْاُمُورُ
و خلعت خشنودیت را به من بپوشان، و چون کارها بر من دَرهم شود مرا به هدایتآمیزترین
لِأَهْداها، وَ اِذا تَشابَهَتِ الْأَعْمالُ لِأَزْكاها، وَ اِذا تَناقَضَتِ
آنها، و چون برنامهها در نظرم مشتبه شود مرا به پاکیزهترین آنها، و در اختلاف آئینها
الْمِلَلُ لِأَرْضاها. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ تَوِّجْنى
مرا به پسندیدهترین آنها رهنمون باش. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و تارکم را به تاج
بِالْكِفايَةِ، وَ سُمْنى حُسْنَ الْوِلايَةِ، وَ هَبْ لى صِدْقَ الْهِدايَةِ،
کفایت بیاراى، و مرا در امور به نیکى سرپرستى کن، و صدق هدایت به من عنایت فرما،
وَ لاتَفْتِنّى بِالسَّعَةِ، وَامْنِحْنى حُسْنَ الدَّعَةِ، وَ لاتَجْعَلْ
و به وسعت روزى آزمایشم مکن، و از آسایش در زندگى برخوردارم نما، و معیشتم را
عَيْشى كَدّاً كَدّاً، وَ لاتَرُدَّ دُعآئى عَلَىَّ رَدّاً، فَاِنّى
دشوار مکن، و دعایم را به سویم برمگردان، زیرا من
لااَجْعَلُ لَكَ ضِدّاً، وَ لااَدْعُو مَعَكَ نِدّاً. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى
برایت همتا قرار نمىدهم، و با وجود تو به سویى دست حاجت نمىبرم. خداوندا بر
مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَامْنَعْنى مِنَ السَّرَفِ، وَ حَصِّنْ رِزْقى مِنَ
محمد و آلش درود فرست، و مرا از اسراف بازدار، و روزیم را از تلف شدن
التَّلَفِ، وَ وَفِّرْ مَلَكَتى بِالْبَرَكَةِ فيهِ، وَ اَصِبْ بى سَبيلَ
نگاه دار، و دارائیم را به وسیله برکت دادن افزون کن، و مرا در انفاق از آن
الْهِدايَةِ لِلْبِرِّ فيما اُنْفِقُ مِنْهُ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
مال در امور خیر به راه هدایت رهبرى فرما. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،
وَاكْفِنى مَؤُونَةَ الْاِكْتِسابِ، وَارْزُقْنى مِنْ غَيْرِ احْتِسابٍ،
و مرا از سختى و رنج به دست آوردن روزى کفایت کن، و روزیم را از جایى که گمان نمىبرم به من عنایت فرما،
فَلااَشْتَغِلَ عَنْ عِبادَتِكَ بِالطَّلَبِ، وَ لااَحْتَمِلَ اِصْرَ تَبِعاتِ
تا در راه بهدست آوردن روزى از بندگیت بازنمانم، و سنگینى وبال آن را به دوش نکشم.
الْمَكْسَبِ. اَللَّهُمَّ فَاَطْلِبْنى بِقُدْرَتِكَ مااَطْلُبُ، وَ اَجِرْنى
الهى آنچه را که در راه بهدست آوردن آنم به قدرتت برایم فراهم نما، و از آنچه بیم دارم
بِعِزَّتِكَ مِمّا اَرْهَبُ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ صُنْ
به عزتت پناهم ده. بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست، و آبرویم را
وَجْهى بِالْيَسارِ، وَ لاتَبْتَذِلْ جاهى بِالْاِقْتارِ، فَاَسْتَرْزِقَ
به توانگرى حفظ کن، و قدر و منزلتم را به تنگدستى پست مفرما، که از روزىخوارانت
اَهْلَ رِزْقِكَ، وَاَسْتَعْطِىَ شِرارَ خَلْقِكَ، فَاَفْتَتِنَ بِحَمْدِ
روزى طلبم، و از اشرار خلقت عطایى خواهم، تا به تعریف آن که به من عطا کند
مَنْ اَعْطانى، وَاُبْتَلى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنى، وَ اَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ
مایل شوم، و به سرزنش آن که از من منع نماید مبتلا گردم، درحالى که بخشش و منع عطا وقف حریم
وَلِىُّ الْاِعْطآءِ وَالْمَنْعِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِهِ،
مقدس توست (و دیگران کارهاى نسیتند). بارخدایا بر محمد و آلش درود فرست،
وَارْزُقْنى صِحَّةً فى عِبادَةٍ، وَ فَراغاً فى زَهادَةٍ، وَ عِلْماً فِى
و مرا سلامتى اى که در عبادت، و فراغتى که در زهد مصرف شود، و دانشى که
اسْتِعْمالٍ، وَ وَرَعاً فى اِجْمالٍ. اَللَّهُمَّ اخْتِمْ بِعَفْوِكَ اَجَلى،
به کار بندم، و خصلت پارسایى توأم با میانهروى روزى کن. الهى حیاتم را با عفو خود پایان ده،
وَ حَقِّقْ فى رَجآءِ رَحْمَتِكَ اَمَلى، وَ سَهِّلْ اِلى بُلُوغِ رِضاكَ
و آرزویم را به رحمتت صورت تحقق ده، و راههاى رسیدن به خشنودیت را بر من هموار
سُبُلى، وَ حَسِّنْ فى جَميعِ اَحْوالى عَمَلى. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى
ساز، و در همه حال اعمالم را نیکو گردان. بارخدایا بر
مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَ نَبِّهْنى لِذِكْرِكَ فى اَوْقاتِ الْغَفْلَةِ، وَاسْتَعْمِلْنى
محمد و آلش درود فرست، و مرا در اوقات بىخبرى و غفلت براى یادت بیدار کن، و در روزگار مهلت
بِطاعَتِكَ فى اَيّامِ الْمُهْلَةِ، وَانْهَجْ لى اِلى مَحَبَّتِكَ سَبيلاً
به طاعتم وادار، و راهى هموار به سوى عشقت برایم
سَهْلَةً، اَكْمِلْ لى بِها خَيْرَ الدُّنْيا وَالْاخِرَةِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى
باز کن، و به سبب آن خیر دنیا و آخرتم را کامل گردان. بارخدایا بر
مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، كَاَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ
محمد و آلش درود فرست، مانند بهترین درودى که قبل از او بر هر یک از بندگانت نثار
قَبْلَهُ، وَ اَنْتَ مُصَلٍّ عَلى اَحَدٍ بَعْدَهُ، وَ اتِنا فى الدُّنْيا حَسَنَةً،
فرمودهاى، و پس از او نثار کسى خواهى فرمود، و ما را در این جهان و آن جهان خیر
وَ فِى الْاخِرَةِ حَسَنَةً، وَ قِنى بِرَحْمَتِكَ عَذابَ النَّارِ.
و خوبى نصیب فرما، و به رحمتت مرا از عذاب آتش جهنم حفظ فرما
دعای اللهم برحمتك في الصالحين (زاد المعاد)
اين دعاى عالية المضامين نيز در هرشب ماه رمضان وارد شده است:
اللَّهُمَّ بِرَحْمَتِكَ فِي الصَّالِحِينَ فَأَدْخِلْنَا وَ فِي عِلِّيِّينَ فَارْفَعْنَا، وَ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ مِنْ عَيْنٍ سَلْسَبِيلٍ فَاسْقِنَا،
اى خدا! ما را به رحمتت در صف صالحان داخل گردان و در بهشت عليين مقام بلند بخش و به كاسهى آب گوارا از چشمهى سلسبيل سيراب گردان
وَ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ بِرَحْمَتِكَ فَزَوِّجْنَا وَ مِنَ الْوِلْدَانِ الْمُخَلَّدِينَ كَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَكْنُونٌ فَأَخْدِمْنَا،
و با حور العين همصحبت ساز و از پسران ابدى بهشت که مانند درّ و لؤلؤ در صدفاند خدمتگزار ساز
وَ مِنْ ثِمَارِ الْجَنَّةِ وَ لُحُومِ الطَّيْرِ فَأَطْعِمْنَا، وَ مِنْ ثِيَابِ السُّنْدُسِ وَ الْحَرِيرِ وَ الْإِسْتَبْرَقِ فَأَلْبِسْنَا،
و از ميوههاى بهشتى و مرغ بريان آن روزى ما گردان و از لباس سندس و پرنيان و استبرق به ما پوشان
وَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ وَ قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ مَعَ وَلِيِّك فَوَفِّقْ لَنَا،
و به ثواب شب قدر و ثواب حج بيت الحرام و شهادت در راهت موفق بدار
وَ صَالِحَ الدُّعَاءِ وَ الْمَسْأَلَةِ فَاسْتَجِبْ لَنَا.
و دعا و درخواستهاى شايستهى ما را مستجاب گردان
وَ إِذَا جَمَعْتَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَارْحَمْنَا، وَ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ فَاكْتُبْ لَنَا
و در قيامت كه اولين و آخرين را جمع مىگردانى به حال ما ترحم كن و برات بيزارى از جهنم براى ما بنويس
وَ فِي جَهَنَّمَ فَلَا تَغُلَّنَا وَ فِي عَذَابِكَ وَ هَوَانِكَ وَ فَلَا تَبْتَلِنَا وَ مِنَ الزَّقُّومِ وَ الضَّرِيعِ فَلَا تُطْعِمْنَا
و در دوزخ ما را به زنجير قهر مكش و به عذاب و خوارى مبتلا مگردان و از زقوم جهنم و گياه تلخ دوزخ قوت ما مگردان
وَ مَعَ الشَّيَاطِينِ فَلَا تَجْعَلْنَا وَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِنَا فَلَا تَكْبُبْنَا،
و ما را با شياطين همراه مگردان و در آتش جهنم به رو مينداز
وَ مِنْ ثِيَابِ النَّارِ وَ سَرَابِيلِ الْقَطِرَانِ فَلَا تُلْبِسْنَا،
و پيراهن و لباس چركين دوزخيان به ما مپوشان
وَ مِنْ كُلِّ سُوءٍ يَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ فَنَجِّنَا.
و از هربدى در دو عالم، اى خدايى كه جز تو خدايى نيست، به حق لا اله الا انت نجات بخش.
باسلامشما هم از قرب الهی در بهشت اعلی گفتید هم نعماتش! اگر دنبال نعماتش هستی که به اون بهشت نخواهی رسید! چون کسی به اون مرتبه میرسه که بهشت رو هم فروخته! اونجا فقط جای اهل دیداره
!
اتفاقا برعکس هرچند عبادت در جهت قرب الهی و در واقع عبادت جهت رضایت پروردگار و عدم گناه جهت رضایت حق مطلوب تر است اما عبادت جهت رسیدن به بهشت و نعمتهایش نوعی عبادت است لکن اولین مرتبه عبادت
جز این بود آیات خوف و رجا نسبت به جهنم و بهشت عبس بود
هرچند دو نوع عبادت اول مرود قبول است اما مطلوب ترین عبادتها عبادت نوع اخر ان هم بخاطر خداوند است *
* نهج البلاغه شرح حکمت 237
من (هر چقدر هم که سعی کنم انسان خوبی باشم) قطعاً به پای بزرگانی که تمام ثانیههای عمرشون حاوی اخلاص و توجه هست نمیرسم.
درجات اعلای بهشت متعلق به کسانی مثل آیتالله بهجت و ... است که تکتک لحظات عمرشون به بندگی گذشته.
و عادلانه هم هست چون اونها تماماً بندگی کردن و من اینطور نبودم.اما وقتی بحث جاودانگی و بینهایتبودن بهشت مطرح میشه، فکر کردن بهش خیلی دردناک هست.
یعنی من میدونم که داخل بهشت طبقاتی وجود داره که کیفیت نعمات و نزدیکی به خدا، قابل مقایسه با سایر طبقات نیست، اما باید قبول کنم که اون طبقات متعلق به من نیست و هیــــــــچوقت هم واردش نخواهم شد.
باید داخل طبقاتی سر کنم (اگه بهشتی باشم انشاءالله) که میدونم اون نزدیکی به خدا رو نداره و تا ابد هم نخواهد داشت.اینکه بدونی خدا افراد دیگهای رو بیشتر دوست داره و داخل بهشت هم هیچوقت نمیتونی پیشرفت کنی و جایگاه بالاتر و نظر لطف بیشتر خدا رو داشته باشی، خیلی درد عمیقی داره.
مشابه حس فرزندی هست که میدونه مادرش به خاطر رفتار بهتری که از برادرش دیده، اون رو تا ابد بیشتر از اون دوست داره.بزرگانی که توی دنیا بهترین بودن، تقریباً همهشون خاندانی از همون جنس اخلاص داشتن که اونها رو از کودکی همینطور تربیت کردن.
یعنی رگ و ریشهشون نسلها با دین و قرآن و خدا شکل گرفته و نوع تربیتشون کاملاً با سایر خانوادههای مذهبی فرق داشته.
خودشون هم این شرایط رو قدر دونستن و مراقبت کردن و به این درجات رسیدن.اما منی که لحظههای عمرم سرشار از غفلت و دوری و بیتوجهی بوده، با این درد افسردگی چه کنم؟
سلام
شما مگه پیش آیت الله بهجت بودین؟؟؟
ببینید هیچ کسی نمیتونه بگه درجه اخلاص فلان شخص از من بیشتره خصوصا کساییکه ما فقط اسمشونو شنیدیم بنظرم آدمایی که اسمشون مشخصه خیلی سخت میشه به اخلاص اعمالشون پی برد چون امکان داره ازترس مردم دیگه حواسش به کاراش باشه نه برای خدا
...
فقط خدا میدونه کی بالاتره تواون دنیا شما هم الکی زانوی غم بغل نگیرید
شما دنبال فقط خودخدا باش دنبال رضایتش باش نه تعریف و تکذیب بقیه مثل حضرت مریم و حضرت ابراهیم باشید فکرنکنید نمیتونید به این مرتبه ها برسید هرکسی جایگاه خاص خودشو داره و شما قطعا میتونید به بالاترین درجه تواون دنیا برسید گول اسم ورسم دارا رو هم نخورید شما از نیت قلبی کسی باخبرنیستین ...
امابهتون توصیه میکنم این دنیارو ازدست ندین گاها جهنم تو همین دنیاست بهشتشم همینجا..
اتفاقا برعکس هرچند عبادت در جهت قرب الهی و در واقع عبادت جهت رضایت پروردگار و عدم گناه جهت رضایت حق مطلوب تر است اما عبادت جهت رسیدن به بهشت و نعمتهایش نوعی عبادت است لکن اولین مرتبه عبادت جز این بود آیات خوف و رجا نسبت به جهنم و بهشت عبس بود
ما در این تاپیک در مورد رسیدن به بالاترین مرتبه بهشت بحث میکنیم!!!!!
با سلام
مشکل ما اینجاست که خدا را با مقایسه با خودمان می شناسیم وگمان می کنیم که خدا دلش برای چیزی تنگ می شود و یا غمگین می شود و یا احساساتی می شود ... در صورتی که این ها همه از نقص انسان است که به نداشته های خود وقتی می بیند که می توانسته آنها را داشته باشد و الآن ندارد دلتنگ می شود در حالی که خدا هیچ نقصی ندارد که برای داشتن آن دلتنگ شود و اگر رحمت و مهربانی و لطفی هم دارد بر اساس کمالش است نه مانند ما که مهربانی مان از روی نقیصه مان باشد:
لَعَلَّ النَّمْلَ الصِّغَارَ تَتَوَهَّمُ أَنَّ لِلّهِ تَعالى زبَانِيتَينِ فَإِنَّ ذَلِكَ كَمَالُها وَيتَوَهَّمُ أَنَّ عَدَمَها نُقْصَانٌ لِمَنْ لا يتَّصِفُ بِهِمَا؛مورچه کوچک هم گمان ميکند خداوند تعالي دو شاخک دارد؛ چراکه داشتن دو شاخک براي مورچه کمال است و بسيار اهميت دارد؛ ازاينرو گمان ميکند هر موجودي آنها را نداشته باشد ناقص است.
بسياري از انسانهايي که قدرت عقلي چندان قدرتمندي ندارند کموبيش چنين تصوراتي در ذهنشان وجود دارد.
البته منظور من از دلتنگی خدا این نبود که نعوذبالله خدا بره یه گوشه بشینه گریه کنه!
شاید هدف اصلیم از ارسال پست اول این تاپیک، سؤال در مورد «فهم» بهشتیان در طبقات مختلف بهشت بود.
اینطور که من برداشت کردم، بهشتیان هر چه در طبقات بالاتری از بهشت ساکن باشند، دارای درک و فهم بهتری نسبت به خدا و احتمالاً اطرافشون هستند.
یعنی کسی که در طبقهی هفتم بهشت هست، خدا رو بسیار عمیقتر از کسی که در طبقهی سوم هست درک میکنه.
این کم و زیاد بودن و تفاوت «درک و فهم و شاید هم عقل» افراد بهشتی، موضوع سؤالم هست.
رنجی که ازش صحبت کردم به خاطر نرسیدن احتمالی به اون «فهمیدگی کامل» در بهشت بود.
چون هر چقدر هم خوب باشم، خوبتر از من هم هست.
و اون شخص خوبتر، فهم بیشتری نسبت به من خواهد داشت.
دونستن این موضوع که خدا رو به اندازهی سایرین نخواهم شناخت، واسهم رنجآوره.
رنجآورتر اینکه تا ابد به همین منوال خواهد گذشت.
و خدا، خدای بیشتری برای عدهای خواهد بود.
رنجی که ازش صحبت کردم به خاطر نرسیدن احتمالی به اون «فهمیدگی کامل» در بهشت بود.
چون هر چقدر هم خوب باشم، خوبتر از من هم هست.
و اون شخص خوبتر، فهم بیشتری نسبت به من خواهد داشت.
دونستن این موضوع که خدا رو به اندازهی سایرین نخواهم شناخت، واسهم رنجآوره.
رنجآورتر اینکه تا ابد به همین منوال خواهد گذشت.
و خدا، خدای بیشتری برای عدهای خواهد بود.
با سلام بنا بر ادله عقلی و نقلی( روایی و آیات) بهشت جایگاه امن و راحتی است که در آن هیچگونه غم و اندوه و ناراحتی نیست و پاداش بهشتی خالص است و با هیچ ناگوارایی همراه نیست اگر می خورند مشکلات هضم و دفع را ندارند و اگر ... هیجچ ناراحتی در کار نیست
و قالوا الحمد لله الّذى اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شكور (34)
الّذى احلنا دار المقامه من فضله لا يمسنا فيها نصب و لا يمسنا فيها لغوب (35)
و گويند ستايش خدايى را كه غم و اندوه را از ما ببرد كه پروردگارمان آمرزنده و شكور است (34).
همان خدايى كه از كرم خويش ما را به اين سراى دائم درآورد كه در اينجا رنج و ملالى به ما نرسد (35).
ادامه دارد.....
ادامه...
اما سوال مهم این است که چگونه افراد در بهشت از این که درجه بالاتر را ندارند مغموم نمی شوند:
اولا بهشت نمود کمالات و دارایی های انسان است و هر کس به اندازه کمالات دینی خود از بهشت متنعم می شود
ثانیا : این استفاده از بهشت و قرار گرفتن در مقامات و لذت بردن آن بسته به کمالات افراد است و تا وقتی به آن مرتبه نرسند آن لذت برایشان تعریف نشده و نمی توانند از آن بهره ببرند و حتی دیدن این که کسی از آن نعمت استفاده می کند او را مغموم نمی سازد چرا که به آن مرتبه درکی نرسیده است که آن لذت را درک کند و بهشت و نعماتش از این سنخ نعمت های تکوینی است.
بنابراین افراد رده های پایین تر به ممتازان رده های بالاتر حسرت نمی برند. حسرت از جمله عذابهای سخت روحی است که در بهشت راه ندارد. این افراد همچون کودکانی هستند که از بازی های کودکانه متلذذ می شوند و هیچ درکی از لذتهای بزرگتری همچون لذات جنسی ندارند و آرزوی آن را هم در سر نمی پرورانند. زیرا برای متلذذ شدن به لذاتی بزرگتر، لازم است که کودک بالغ شود و ظرفیت ها و تواناییهای لازم را بیابد تا ادراک لذت برایش میسر شود .
ادامه دارد ...
ادامه....
همچنین کسانی که در دنیا عشق را تجربه نکرده اند، نه درکی از لذت وصال به محبوب دارند، و نه به عشاق حسرت می برند. اما آنکه عاشق شده است، می داند هیچ لذتی با لذت وصال به معشوق برابری نمی کند. عاشق ظرفیت روحی برتری پیدا کرده که دیگران از آن بهره ای ندارند. از همین رو می توان گفت کسانی که در دنیا لذت عبادت را درک نکرده و آنقدر ظرفیت معنوی خود را رشد نداده اند که روح عبادت را درک کند، در بهشت هم درکی از لذاتی که پاداش عباداتند، پیدا نخواهند کرد.
به عنوان مثال کسانی که اهل معنویت هستند در کنار عرفا بودن را غنیمت می دانند و از آن لذت می برند و ساعت ها در خدمت آنها بودن برایشان از هر سفر و گردشی در طبیعت لذت بخش تر است در حالی که افراد دیگر که به تفریح می پردازند نه تنها با دیدن آنها غبطه نمی خورند شاید خود را در لذت اکمل از آنها بدانند.
نعمات بهشتیان اعم از مادی و معنوی همه بر اساس شان و مرتبت ایشان تقسیم می شود. لذا اگر چه همه از قصرهای مجلل و همسران و دیگر نعمات بهشتی برخوردارند، اما کیفیت آنها متناسب با درجاتشان فرق دارد. من جمله میزان دیدار و همنشینی با بزرگان بهشتی همچون پیامبران و امامان نیز بسته به درجات بهشتیان متغیر است. همچنین بالاترین نعمت بهشت که بنابر نقل، لذت درک خدا و رضایت اوست، نیز بستگی به شان بهشتیان دارد .
ادامه...
ادامه...
روای گوید از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم: نظر شما در باره این حدیث كه أهل حدیث نقل مىكنند: «أهل ایمان از منازل و مقامات خود در بهشت، خدا را زیارت مىكنند» چیست؟
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: اى أبا صلت، خداوند تبارك و تعالى حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را بر تمام مخلوقین، حتى فرشتگان و انبیاء عظام، برترى داده است، و بیعت كردن با او را به منزله بیعت با خود ساخته و زیارت و دیدار پیامبر را در دنیا و آخرت به منزله زیارت و دیدار خود شمرده است،... و درجه و مقام پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در بهشت از تمام درجات بالاتر است، پس هر كس از درجه و مقام خود در بهشت؛ آن حضرت را زیارت كند، خداوند تبارك و تعالى را زیارت كرده است.
ولي در عين حال مسلم آن است كسي كه وارد بهشت شود در هر شان و مرتبه و درجه اي كه قرار داشته باشد، از يك سري خدمات عمومي بهشت و از امتيازات كلي زندگي بهشتي برخوردار مي شود. از جمله اينكه در بهشت، مرگ و بيماري، غم و اندوه، رنج و درد وجود ندارد. هيچ نوع عذاب روحي و جسمي بهشتيان را آزار نخواهد داد؛ كه اصلا آزار و سختي با اصالت بهشت سازگار نيست.
اما فارغ از درجات عمومي كه براي همگان يكسان است، نعمتهايي در بهشت وجود دارد كه به برخي اختصاص داشته كه ديگران از آن محروم هستند و بالاترين درجه آن رسيدن به مرحله قرب الهي است كه خداوند در قرآن از آن به برترين درجه بهشت ياد مي كند"خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهاى جاودان (نصيب آنها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اينها) برتر است و پيروزى بزرگ، همين است."(توبه (9)آيه 72.)
ادامه دارد....
ادامه..
آیه الله جوادی در این باره می فرمایند:
افرادی که وارد بهشت می گردند، ديگر غم و اندوه در آن نيست: «لا يَمَسنا فيها نصب ولا يمَسنا فيها لَغوب» فاطر/35 البته با اين توضيح كه افراد بهشتي كه داراي درجات گوناگونند، از آنچه خود دارند لذت ميبرند و نسبت به آنچه ديگران دارند غبطه ميخورند، نه حسد. همانند قواي نفساني كه هر يك از آنها ادراك يا تحريك خاصِ خود را اعِمال ميكند و لذت ميبرد و از آنچه ساير قوا دارند و او ندارد رنج نميبرد؛ يعني هرگز نيروي باصره در اندوه نشنيدن به سر نميبرد، چنانكه نيروي سامعه غمِ نديدن را ندارد. زبانِ حال هر قوهاي «ما مِنا اِلا لَه مَقام مَعلوم» صافات/164 است. درجات بهشت هم چنين است، هر كس در جاي خود قرار دارد، رنج نميبرد و غصه و حسرت نميخورد. اگر حسرت و رنج و اندوهي هست در صحنه قيامت و قبل از ورود به بهشت است؛ زيرا جنت، دارالسلام است و در دار سلامت مجالي براي رنج وجود ندارد.
سوال:
وقتی قبول کنیم که در بهشت دارای درجاتی است و هر درجه ای برای افرادی است که متنایب به آن عمل کرده اند و قرار است که در این درجات جاودانه باشند تصور این که قرار است یک ابدیتی را در یک درجه ای از بهشت باشی که نسبت به درجات بالا از خدا دور تر هستی و آن لطف ویژه خدا را که آنها دریافت می کنند دریافت نمی کنی ، خیلی درد ناک خواهد بودو از این بد تر آن که در آنجا امکان پیشرفت و وصول به درجات بالا تر را نداریم.
بزرگان ما از همان کودکی در مسیر عبودیت بوده اند و بر همین اساس به درجات بالای بهشت می رسند اما ما که تا حدودی دچار غفلت بوده ایم حتما به آن درجات نمی رسیم. با این درد افسردگی از آینده چه کنیم؟
جواب:
سوال شما دارای چند قسمت مرتبط به هم است که برای پاسخ به آن باید به جند نکته توجه کنید:
مطلب اولی که باید به آن اشاره شود این است که آیا در بهشت پیشرفت و تکامل هست یا نه؟
نظریه غالب در میان اندیشمندان اسلامی این است که تکامل در بهشت آخرتی ممکن نیست. این عده بر این باورند که بر اساس منابع دینی بهشت دو گونه است: یکی بهشت برزخی و دیگری بهشت در قیامت. تکامل در بهشت برزخی ممکن است.
اما تکامل در بهشت آخرتی ممکن نیست؛ زیرا عالم قیامت و ورود در بهشت نهایت سیر تکامل انسان است؛ در نتیجه ورود به بهشت معنای کامل شدن است، نه برای کامل شدن.
در توضیح این نظریه میتوان گفت: تکامل و ارتقای درجات در بهشت مرهون و معلول درجات ایمان و عمل صالح انسان در دنیا است، خداوند میفرماید: «وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یعْمَلُون»؛هر کس از بندگان به عملی که کرده رتبه خواهد یافت. (1)
بنابر این، طبق فرمایش امام علی(ع) که میفرماید:«اَلیوم عملٌ و لا حساب و غداً حساب و لا عمل»؛ امروز(تا زمانی که در دنیا هستید) روز عمل و تلاش است نه روز حسابرسی به اعمال، و فردای قیامت روز حسابرسی است نه روز عمل.(2)
لذا، اگر در آخرت پرونده اعمال و کارهای نیک بسته میشود و تکامل هم معلول عمل صالح است، در نتیجه در بهشت تکاملی نیست، مگر آنچه در این دنیا فراهم نموده باشیم. بنابر این در آخرت، تکامل-یعنی ارتقا از درجه به درجهی دیگر بهشت بدون اینکه قبلاً در دنیا مقدمات و شرایط آنرا فراهم کنیم- وجود ندارد.
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «لا ینْفَعُ نَفْسًا إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ اگر کسى که قبلا ایمان نیاورده یا خیرى در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمىبخشد. بگو منتظر باشید که ما [هم] منتظریم».(3)
در مقابل دیدگاه مذکور، دیدگاه دیگری مطرح است که قائل به تکامل در قیامت است، این عده در توضیح نظریه خود میگویند: پس از ورود روح به عالم اوّل از عوالم قیامت و پیوند آن با بدن، منازل، مواقف و سرفصلهایى در پیش روى انسان قرار مىگیرد که هر یک به جاى خود، یک رویداد بزرگ تکاملى در بازگشت انسان به سوى خداوند است؛ چرا که با هر انتقالى، انسان به صورت اصلى خود، نزدیکتر شده و به کمالات از دست رفته خود هنگام سیر نزولى، نایل مىگردد و به تدریج سعه وجودى خود را یافته و متناسب عالم قرب مىشود. علاوه بر آنکه بعد از ورود به آن، به مقتضاى نظام خاص حاکم بر آن، حرکت و تکامل داشته و در هر عالمى پس از ورود به آن، کمالات جدیدى را کسب مىکند.
این گروه بر این باورند که آیات و روایاتی نیز گویاى حرکت و تکامل در حشر و عوالم پس از آن است. به چند نمونه از این آیات اشاره مىکنیم:
1. «إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ.»کسانى که عهد و پیمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى ناچیزى مىفروشند، آنان را در آخرت [از سعادتهاى اخروى] بهرهاى نیست؛ و خداى [متعال] روز قیامت با آنان سخن نمىگوید و به [نظر رحمت به] ایشان نمىنگرد و [آنها را] پاکشان نمىگرداند و عذابى دردناک خواهند داشت.(4)
این عده میگویند: جمله «و پاکشان نمىگرداند» در این آیه، مفهوم خاصى دارد. این جمله نشانگر این حقیقت است که انسانهایى که در صراط مستقیم عبودیت بوده و مورد نظر حق مىباشند؛ در حشر و در مواقف و عوالم آن، مشمول تزکیه حضرت حق بوده، خداوند آنان را از ناپاکىها پاک مىسازد و آنها را - از آنچه که روى چهره اصلى انسان قرار گرفته و از بسیارى از حقایق محجوبشان کرده -تزکیه و تطهیر مىکند. امّا این تزکیهی الهى شامل آن دسته از انسانها که در صراط عبودیت قرار نگرفته و با خداوند به مخالفت برخاستهاند، نخواهد شد.
باید توجه داشت که تزکیه خداى متعال، همان تکمیل و تکامل ساختن روح آدمى است؛ زیرا انسان در زندگى دنیایى، در ظاهر امر، داراى یک سلسله عقاید بود که بر اساس آن عقاید روش و سلوک عملى خاصى دارد. امّا در باطن امر، روح آدمى در نتیجه همین عقاید و اعمال، حرکت مخصوصى دارد که آن حرکت اگر در سلوک عبودیت و صراط مستقیم باشد، روح را از آنچه باید پاک کرده، به تدریج پاک مىگرداند و در مدارج کمال پیش مىبرد.
این حرکت باطنى همان تزکیه الهى است که در روح آدمى، تحت سلوک ظاهرى دینى انجام مىگیرد. این تطهیر، روح را از حجابها، تعلقها و رنگها و هرچه بر روح در هنگام جدایى از موطن اصیلیاش، عارض گشته، نجات مىدهد و آزاد مىگرداند، در حقیقت، یک حرکت تکاملى براى روح است.
حرکت روح هم جز با تزکیه نمىباشد، چه این تزکیه در زندگى دنیایى تحت سلوک دینى انجام گیرد و چه در قیامت به مقتضاى احکام خاص همان عالم و عوالم آن.
2. «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَمِیدِ». «حقیقت این است خداوند کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، در باغها و [بهشتهایى] که از زیر [درختان] آن نهرها روان است، درآورده و [داخل مىگرداند]. در آنجا با دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته مىشوند و لباسشان در آنجا از حریر [پرنیان] است. [پس از قرار گفتن در چنین وضعیتى] هدایت مىشوند به گفتار پاک و [پاکیزه] و به سوى راه خداى ستوده [حمید] هدایت مىگردند».(5)
این عده میگویند: این آیه هم اشاره دارد که پس از قرار گرفتن در بهشت، بهشتیان به سخن پاکیزه و به صراط حمید هدایت مىشوند. پس معلوم مىشود که تازه در آنجا راه به خصوصى شروع مىگردد و راهى که حرکت در آن نباشد، راه نیست. این آیه مىگوید: خداوند با اسم «حمید» خود، مؤمنان و مشتاقان را به آنجا که باید ببرد، مىبرد. پس حرکت در عوالم حشر وجود و سیر تکاملى در آنجا ادامه دارد.(6)
مطلب دومی که در بحث ما بسیار مهم و تعیین کننده است (بر اساس نظری که می گفت؛ در آخرت تکامل نیست)
خدا انسان را در این دنیا آورده است که با تلاش خود آخرت خود را بسازد و در آن جه که بنا می کند باید ابدیتی را زندگی کند و زیبایی این بحث آن است که این انسان است که تعیین می کند در آینده در چه بستری ادامه مسیر دهد در دوزخ یا بهشت ؟ در درجات پایین بهشت یا در درجات بالای بهشت.
و خدا نیز حجت را بر انسان ها تمام کرده و همه اسباب هدایت را برای انسان فراهم کرده است.
و با شدیدترین لحن به انسان یاد آور شده است که قیامتی هست و این انسان است که با اعمالش آینده خود را می سازد. «وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري» نتیجه عمل خود را به تحقیق خواهد دید (7)
مطلب مهم دیگر این است که شاید انسان در طول زندگی مسیر را اشتباه برود این مسیر اشتباهی باعث نمی شود که انسان از رسیدن به درجات بالای بهشت نا امید شود
خداوند توبه را راه بازگشت مهم و اساسی برای انسان ها قرار داده است تا جایی که می فرماید : «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِم لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (8) و بالاتر از آن می فرماید: ان الله یحب التوابین" خدا توبه کنندگان را نه تنها می بخشد که آنها را دوست می دارد این جمله را دست کم نگیرید .
اگر کسی از مسیر بدی که رفته پشیمان باشد و واقعا توبه کند خدا او را به سرعت به درجات بالای بهشت می رساند . قرآن می فرماید که نه تنها خدا گناهان توبه کنندگان را می بخشد که آنها را محو می کند و در یک درجه بالا تر می فرماید خدا آنها را به حسنات تبدیل می کند"إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا"
مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.(9)
آیه «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى»(10) راه گشای بسیاری از مسائل در این باب است: برخی گمان می کنند اگر کسی محیط زندگی اش در اوج عرفان بود و و وراثت او بهترین بو د و .. حتما بالاترین درجات بهشت را خواهد داشت! این گونه نیست به نکات زیر در این راستا توجه فرمایید:
1- اختیار انسان: مساله اختیار در انسان آنقدر مهم است که اگر کسی واقعا بخواهد سرنوشت خود را عوض کند بر خلاف محیط و وراثت و .. می تواند و تلاش او در این زمینه با حمایت های معنوی الهی همراه می شود ولی مهم این است که بخواهد خدای تعالی در برخی از آیات نمونه هایی را بیان کرده است: مثلا همسر فرعون که در بدترین شرایط محیطی زندگی می کرد به خدا ایمان داشت و خدا او را به عنوان مثالی برای زنان و مردان مومن بیان کرده است.
و در این راه خدا تلاش افراد را به ثمر می نشاند : «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ». و كسانى كه در راه ما (تلاش و) جهاد كردند، راههاى (قرب به) خود را به آنان نشان خواهيم داد و همانا خدا با احسان کنندگان است.(11)
2- اصل تکلیف بر اساس وسع: خدا می فرماید من بر اساس وسع و ظرفیت افراد از آنها تکلیف می خواهم (این ناظر به دنیا) «لا يُكَلِّفُ اَللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» اين است كه؛ خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی کند. (12)
3- اصل رتبه بندی بر اساس سعی و تلاش نه بر اساس داشته ها: این قضاوت های ظاهری ما در این دنیا که فلانی با ایمان تر از فلانی و برتر از فلانی است در قیامت جایگاهی ندارد بلکه در قیامت محکمه عدل الهی افراد بر اساس تلاش هایشان امتیاز می گیرند شاید کسی از در محیط بسیار بد در خانواده ای بسیار بد با غذای حرام و فکر حرام وجودش شکل گرفته خدا به جهت گیری او نگاه می کند نه به عملکرد او او اگر یک پله از این رزائل فاصله بگیرد هر چند به نگاه ظاهری ما هنوز در عمق گناه است ارزشش از فردی که با داشته های فراوان محیطی و ذهنی و .. عقب گرد کرده بهتر باشد و جایگاهش نزد خدا بیشتر باشد.
4- اصل اعواض: گاهی در این دنیا بر اساس علت و معلول بودن عالم ماده آسیب هایی نا خواسته به برخی بخورد خدا در قیامت این نواقص را جبران کرده و به او در عوض آن نقص چیزی عنایت می کند که فرد از گرفتن آن احساس رضایت کنند.
اما مطلب آخری که باید به آن توجه شود این ایت که در بهشت الم و درد و ناراحتی نیست:
بنا بر ادله عقلی و نقلی( روایی و آیات) بهشت جایگاه امن و راحتی است که در آن هیچگونه غم و اندوه و ناراحتی نیست و پاداش بهشتی خالص است و با هیچ ناگوارایی همراه نیست اگر می خورند مشکلات هضم و دفع را ندارند و اگر ... هیچ ناراحتی در کار نیست.
قرآن از زبان بهشتی ها می فرماید:
«وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَكُورٌ» و گویند: حمد خدا را که حزن و اندوه ما ببرد، همانا خدای ما بسیار بخشنده جرم گناهکاران و پاداش دهنده سپاس شکر گزاران است. (13)
«الَّذِي أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لَا يَمَسُّنَا فِيهَا نَصَبٌ وَلَا يَمَسُّنَا فِيهَا لُغُوبٌ» شکر آن خدای را که از لطف و کرم، ما را به منزل دائمی (بهشت) وارد کرد، که در اینجا هیچ رنج و المی به ما نرسد و ابدا ضعف و خستگی نخواهیم یافت. (14)
بنا بر این:
اولاً: بهشت نمودِ کمالات و دارایی های انسان است و هر کس به اندازه ی کمالات دینی خود، از بهشت متنعم می شود.
ثانیا: این استفاده از بهشت و قرار گرفتن در مقامات و لذت بردن آن، بسته به کمالات افراد است و تا وقتی به آن مرتبه نرسند آن لذت برایشان تعریف نشده و نمی توانند از آن بهره ببرند و حتی؛ دیدن این که کسی از آن نعمت استفاده می کند او را مغموم نمی سازد؛ چرا که به آن مرتبه ی ادراکی نرسیده است که آن لذت را درک کند و بهشت و نعماتش از این سنخ نعمت های تکوینی است.
بنابراین؛ افراد رده های پایین تر به ممتازان رده های بالاتر حسرت نمی برند. حسرت از جمله عذابهای سخت روحی است که در بهشت راه ندارد. این افراد همچون کودکانی هستند که از بازی های کودکانه متلذذ می شوند و هیچ درکی از لذتهای بزرگتری همچون لذات جنسی ندارند و آرزوی آن را هم در سر نمی پرورانند. زیرا برای متلذذ شدن به لذاتی بزرگتر، لازم است که کودک بالغ شود و ظرفیت ها و تواناییهای لازم را بیابد تا ادراک لذت برایش میسر شود .
همچنین کسانی که در دنیا عشق را تجربه نکرده اند، نه درکی از لذت وصال به محبوب دارند، و نه به عشّاق حسرت می برند. اما آنکه عاشق شده است، می داند هیچ لذتی با لذت وصال به معشوق برابری نمی کند. عاشق ظرفیت روحی برتری پیدا کرده که دیگران از آن بهره ای ندارند. از همین رو می توان گفت کسانی که در دنیا لذت عبادت را درک نکرده و آنقدر ظرفیت معنوی خود را رشد نداده اند که روح عبادت را درک کند، در بهشت هم درکی از لذاتی که پاداش عباداتند، پیدا نخواهند کرد.
به عنوان مثال کسانی که اهل معنویت هستند در کنار عرفا بودن را غنیمت می دانند و از آن لذت می برند و ساعت ها در خدمت آنها بودن برایشان از هر سفر و گردشی در طبیعت لذت بخش تر است. در حالی که افراد دیگر، که به تفریح می پردازند نه تنها با دیدن آنها غبطه نمی خورند شاید خود را در لذت اکمل از آنها بدانند.
نعمات بهشتیان؛ اعم از مادی و معنوی، همه بر اساس شأن و مرتبت ایشان تقسیم می شود. لذا اگر چه همه از قصرهای مجلل و همسران و دیگر نعمات بهشتی برخوردارند، اما کیفیت آنها متناسب با درجاتشان فرق دارد. من جمله؛ میزان دیدار و همنشینی با بزرگان بهشتی، همچون پیامبران(صلی الله علیهم اجمعین) و امامان(علیهم السلام) نیز بسته به درجات بهشتیان متغیر است. همچنین بالاترین نعمت بهشت که بنابر نقل، لذت درک خدا و رضایت اوست، نیز بستگی به شان بهشتیان دارد.
در عين حال مسلم آن است كسي كه وارد بهشت شود در هر شان و مرتبه و درجه اي كه قرار داشته باشد، از يك سري خدمات عمومي بهشت و از امتيازات كلي زندگي بهشتي برخوردار مي شود. از جمله اينكه در بهشت، مرگ و بيماري، غم و اندوه، رنج و درد وجود ندارد. هيچ نوع عذاب روحي و جسمي بهشتيان را آزار نخواهد داد؛ كه اصلا آزار و سختي با اصالت بهشت سازگار نيست.
اما فارغ از درجات عمومي كه براي همگان يكسان است، نعمتهايي در بهشت وجود دارد كه به برخي اختصاص داشته كه ديگران از آن محروم هستند و بالاترين درجه آن رسيدن به مرحله قرب الهي است كه خداوند در قرآن از آن به برترين درجه بهشت ياد مي كند:«وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاى پاكيزهاى در بهشتهاى جاودان (نصيب آنها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اينها) برتر است و پيروزى بزرگ، همين است.(15)
آیه الله جوادی در این باره می فرمایند:
افرادی که وارد بهشت می گردند، ديگر غم و اندوه در آن نيست: «لا يَمَسنا فيها نصب ولا يمَسنا فيها لَغوب» (16) البته با اين توضيح كه افراد بهشتي كه داراي درجات گوناگونند، از آنچه خود دارند لذت ميبرند و نسبت به آنچه ديگران دارند غبطه ميخورند، نه حسد. همانند قواي نفساني كه هر يك از آنها ادراك يا تحريك خاصِ خود را اعِمال ميكند و لذت ميبرد و از آنچه ساير قوا دارند و او ندارد رنج نميبرد؛ يعني هرگز نيروي باصره در اندوه نشنيدن به سر نميبرد، چنانكه نيروي سامعه غمِ نديدن را ندارد. زبانِ حال هر قوهاي «ما مِنا اِلا لَه مَقام مَعلوم» (17)است. درجات بهشت هم چنين است، هر كس در جاي خود قرار دارد، رنج نميبرد و غصه و حسرت نميخورد. اگر حسرت و رنج و اندوهي هست در صحنه قيامت و قبل از ورود به بهشت است؛ زيرا جنت، دارالسلام است و در دار سلامت مجالي براي رنج وجود ندارد.(18)
پی نوشت ها:
1.انعام: 132.
2.نهج البلاغه، خطبه 42.
3. انعام: 158.
4. آل عمران: 77.
5. حج: 23 و 24.
6. ر. ک. شجاعی، محمد، «قیام قیامت»، ص 101 به بعد، کانون اندیشه جوان، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، 1380.
7.«آخرت دار تکامل نمىباشد و حرکت استکمالى در آخرت امکان ندارد، بلکه مبدأ عذاب اگر از عوارض غریبه باشد در جوهر نفس، زائل میشود، آنهم نه از باب حرکت استکمال». فیض کاشانى، أصول المعارف، مقدمه، ص 332، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
7- نجم : 40.
8- زمر: 35.
9- فرقان : 70.
10- نجم: 53.
11- عنکبوت: 69.
12- بقره: 286.
13- فاطر : 34.
14- فاطر:35.
15- توبه: 72.
16- فاطر:35
17- صافات:164 .
18- عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی، نشر اسراء، جلد9، ص 239.