جمع بندی اسلام و خشونت

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اسلام و خشونت

میخوام شبهاتی رو که شنیدم با شما در ميون بذارم تا با کمک شما به اونها پاسخ بدم

*اسلام تاريخمند و بشری هست که در طول زمان شکل گرفت و با جهان جدید ناسازگاره. خدای اسلام فقط خدای قهر و خشونت هست و نمیتونه برای جهان جدید صلح و مهربانی به همراه بیاره.

*اسلام انسان را مجبور میداند و همه چیز را مقدر شده میداند. و با استفاده از همین نگاه خشونت را به جامعه تزریق میکند

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد قول سدید

[TD][/TD]

Sjstan;1019621 نوشت:
میخوام شبهاتی رو که شنیدم با شما در ميون بذارم تا با کمک شما به اونها پاسخ بدم

*اسلام تاريخمند و بشری هست که در طول زمان شکل گرفت و با جهان جدید ناسازگاره. خدای اسلام فقط خدای قهر و خشونت هست و نمیتونه برای جهان جدید صلح و مهربانی به همراه بیاره.

*اسلام انسان را مجبور میداند و همه چیز را مقدر شده میداند. و با استفاده از همین نگاه خشونت را به جامعه تزریق میکند

با سلام و عرض ادب و آرزوی توفیق روزافزون

از آن جایی که پرسش شما دربردارنده بخش های متنوعی است، در ادامه، هر یک را مستقلا مورد بررسی قرار می دهیم:

Sjstan;1019621 نوشت:
اسلام تاريخمند و بشری هست که در طول زمان شکل گرفت

بخش اول: نقد و بررسی تاریخمندی اسلام

درباره تاریخمندی دین گفتنی است که اساسا تاریخمندی وصفی است که به هر پدیده ای الصاق شود، نمایانگر موقت بودن آن پدیده است چرا که متضمن این مفهوم است که آن پدیده برآمده از وضعیت خاص است و فقط در همان وضعیت مفید و کارآمد است و در موارد دیگر مفید نمی باشد. از این منظر، تاریخمند دانستن اسلام، بدین معنا است که این پدیده در موقعیت خاصی شکل گرفته است و در موقعیت کنونی باید آن را کنار گذاشت.

تاریخمندی اسلام در چهار حوزه مطرح می شود: الف. تاریخی نگری در اصل و منشا دین: کسانی که منشا دین را تاریخمند می دانند، معتقدند که دین برآمده از کلام الهی نیست بلکه برساخته آدمی در موقعیت فرهنگی خاص است. ب. تاریخی نگری در مرحله اخذ و ابلاغ دین: از این منظر، دین دارای خاستگاه الهی است اما در مرحله اخذ و ابلاغ، بشری و تاریخمند ومتاثر از موقعیت فرهنگی خاص است. ج . تاریخمندی دین در مرحله اجرا و کارآمدی: از این منظر، دین خاستگاه الهی دارد و به صورت خالص در دسترس بشر قرار گرفته است اما چون هر دینی متناسب با موقعیت خاصی شکل گرفته است، با تغییر آن موقعیت، دین کارآمدی خودش را از دست داده است. د . تاریخی نگری در مرحله بقاء و تداوم دین: از این منظر، اسلام خاستگاهی الهی دارد و به صورت ناب به پیامبر ص منتقل می شود و در عصر حاضر نیز کارآمد می باشد اما مشکل اینجا است که معرفت ما از اسلام، ناب و خالص نیست بلکه تاریخمند است و هیچ گونه قداستی ندارد.(1)

با این توضیحات روشن می شود که تاریخی نگری دارای حوزه های مختلفی است و در شبهه حاضر نیز تعیین نشده است که کدام مورد از آنها مورد توجه قرار گرفته است تا ناظر به آن به نقد و بررسی تاریخمندی دین بپردازیم. فعلا به تاریخمندی در اصل دین می پردازیم و سایر مباحث را در فرصت دیگر دنبال می کنیم:

دین در صورتی تاریخمند است که بشری باشد. اما اگر ثایت کنیم که دین برآمده از علم و کلام الهی است، در این صورت، اصل دین تاریخمند نیست. اما چگونه می توان ثابت نمود که اصل دین، الهی است؟ برای اثبات حقانیت قرآن و این که محمد ص واقعا نبی و فرستاده خداوند است و قرآن بر او وحی شده است(2)، از راه های مختلفی می توان اقدام کرد که مهمترین آنها صدق نبی و معجزات پیامبر ص است. بهتر است بررسی این دلایل را در تاپیک دیگر دنبال بفرمایید.

نتیجه این که اگر قرآن ناشی از علم و کلام الهی است -که هست- پس تاریخمند نیست و در طول زمان شکل نگرفته است بلکه در علم الهی محفوظ و ثابت بوده است ولی به صورت تدریجی در بازه زمانی معینی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.

پی نوشت ها:
1. عرب صالحی، محمد، تاریخی نگری و دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، صص68-73.
2. قرآن کتابی است که خود را کلام الهی معرفی کرده است: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ؛ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ؛ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ»(شعراء: 192-195)؛ یعنی: «مسلّماً اين(قرآن) از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است؛ روح الامين آن را نازل كرده است بر قلب(پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشی؛ آن را به زبان عربى آشكار(نازل كرد).»

Sjstan;1019621 نوشت:
اسلام ... با جهان جدید ناسازگاره. خدای اسلام فقط خدای قهر و خشونت هست و نمیتونه برای جهان جدید صلح و مهربانی به همراه بیاره.

بخش دوم: قهر و رحمت خدا

دقیقا مشخص نشده است که به چه دلیل، خدای اسلام را خدای قهر و خشونت دانسته اند. می دانیم که برخی از نویسندگان، مستند به آیاتی که از عذاب جهنم سخن گفته شده است، خدای اسلام را خدای قهر و خشونت دانسته اند. یا برخی مستند به احکامی که در اسلام وجود دارد، خدای اسلام را خدای قهر و خشونت معرفی کرده اند. از آن جایی که شبهه مبهم است و دلیلش مشخص نشده، فعلا به بخش اول می پردازیم:

این که خداوند از عذاب و جهنم سخن می گوید، از روی کینه توزی نیست بلکه هشدارهای خداوند از رویِ مهر و عطوفت و رحمتی است که بندگان دارد؛ چنانچه که اگر یک پلیس مردم را به جریمه شدن در برابر سرعت غیرمُجاز هشدار می دهد، از رویِ بدجنسی و کینه توزی نیست بلکه بدین جهت است که می داند سرعت غیرمُجاز خطرآفرین است و یکی از راه های جلوگیری از این عمل خطرناک، وضع قوانین بازدارنده و جریمه های سنگین و هشدارهایی مکرر است.

در همین راستا، می توان نسبت هشدارهای خداوند با رحمت خداوند را فهمید. از این منظر، اساسا بهشت و جهنم چیزی نیست جز تجسم اعمال و بازتاب اخروی آنها. در واقع، هر عملی هم پیامد دنیوی دارد و هم پیامد اخروی. بهشت و جهنم پیامد اخروی اعمال ما است: «روزى كه هر كس، آنچه را از كار نيك انجام داده، حاضر مى‏بيند؛ و آرزو مى‏كند ميان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانىِ زيادى باشد. خداوند شما را از(نافرمانى) خودش، بر حذر مى‏دارد؛ و(در عين حال،) خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است»(1).

توضیح بیشتر این که اعمال و صفات نفسانی، همچون دیگر حقایق عالم، در مواطن گوناگون دارای ظهورات و آثار گوناگون هستند؛ مثلا آثار آب یا جسم مرطوب در سه موطن خارج، خیال و عقل به سه صورت متفاوت بروز می کند: چنان که اگر جسم نمناکی را روی ماده خشک نم پذیری بگذارند، آن ماده رطوبت می پذیرد و به شکل های گوناگون درمی­آید؛ اگر همین جسم نمناک را روی عضو حسّی، مانند چشم بگذارند بر فرض پذیرفتن صورت، دیگر شکل نمی پذیرد - با این که رطوبت در آن اثر گذاشته و او هم این اثر را پذیرفته است - بلکه صورتی از آن در خیال انسان نقش می­بندد. قوه عاقله هم از رطوبت اثر می­پذیرد، لکن اثر رطوبت بر عقل این نیست که آن را خیس کند یا به آن شکل دهد؛ بلکه عقل، ماهیت رطوبت را به صورت کلی درک می کند. بنابراین یک شیء مرطوب در سه جا، سه گونه اثر می گذارد. از این منظر، همانطور که یک ماهیت مادی (همچون رطوبت در مثال مذکور) در مواطن گوناگون دارای آثار و جلوه های گوناگونی است، صفات، نیّات و ملکات انسان نیز در جاهای مختلف، دارای آثار و لوازم مختلف هستند. از این رو اشکالی ندارد که بگوییم، صفات و ملکات انسانی که در این جهان دارای شکل و آثار خاصی هستند در عالم برزخ و قیامت به صورت روح و ریحان یا به صورت مار و کژدم و... ظاهر می­شوند.(2)

پس اگر خداوند آدمی را از عذاب جهنم می ترساند بدین جهت نیست که از رحمت و عطوفت خالی است بلکه از این جهت است که آدمی را از عواقب افعالش آگاه می گرداند. آری، خداوند مهربان و رحیم است، و به همین جهت، در اول هر سوره ای به این امر تاکید می کند: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم».

بنابراین، این تلقی صحیح نیست که «خدای اسلام، خدای قهر و خشونت است و چون اهل مهر و عطوفت نیست، نمی تواند مهربانی و صلح را به خداباوران بیاموزاند و در جامعه دینی تزریق نماید».

پی نوشت ها:
1. «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(آل عمران: 30).
2. برای مطالعه بیشتر، رک: شیرازی، صدرالمتالهین، العرشیه، انتشارات مولی، صص282-284؛ همو، الشوهد الربوبیه، مرکز الجامعی للنشر، ص329.

Sjstan;1019621 نوشت:
اسلام انسان را مجبور میداند

بخش سوم: جبر و اختیار در اسلام

اما درباره جبر و اختیار گفتنی است که به باور شیعیان، انسان مختار است و اسلام نیز اختیار را به رسمیت شناخته است؛ چنانچه در آیه 110 سوره مبارکه کهف آمده است: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»(8)؛ یعنی: «پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد». سعادت و شقاوت آدمی در گرو اعمالی است که خودش انجام داده است.

از همین رو، شیعیان امامیه، دیدگاه الامر بین الامرین را مطرح می کنند تا از دیدگاه جبرگرایانه اشاعره یا دیدگاه تفویض معتزله متمایز شوند. بهتر است این مطلب را در تاپیک دیگری دنبال بفرمایید و یا به این منابع مراجعه بفرمایید:

شهرستانی، الملل و النحل، الشریف الرضی، 1364ش، ج1، صص 97-127.
سبحانی، محاضرات فی الالهیات، موسسه امام صادق، 1428ق، صص195-220

Sjstan;1019621 نوشت:
اسلام انسان را مجبور میداند و همه چیز را مقدر شده میداند. و

بخش چهارم: قضا و قدر و اختیار

قضا و قدر الهی، منافاتی با اختیار و آزادی آدمی دارد یا نه. بدین منظور، تلقی صحیح از قضا و قدر و فهم دقیق آن می تواند در حل اشکالات مربوط به آن راه گشا باشد. قضا یعنی حتمیت حادثه ای که البته این حتمیت از ناحیه علل و اسباب اوست و قدر یعنی کسب حدود و مشخصات و خصوصیات که آن هم از ناحیه علل و اسباب آن حادثه می باشد و قضا و قدر الهی در واقع عبارت است از انبعاث و سرچشمه گرفتن همه علل و اسباب از اراده و مشیت و علم حق که علت العلل است یعنی هر عاملی که در جهان خودنمایی می کند، تجلی علم و اراده حق و مظهر خواست خداوند و آلت اجرای قضا و قدر اوست. البته این امکان وجود دارد که قضا و قدر حتمی نباشد یعنی عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقه ای از حلقه های علیت است، عامل تغییر و تبدیل سرنوشتی شود که آن را هم قضا و قدر الهی اقتضاء کرده باشد. مثلا کسی به بیماری خاصی مبتلا است و سرنوشت او همان است (و البته این هم از علت خاصی ناشی می شود) اگر همراه پرهیز مناسب داروی مناسب مصرف نماید، این پرهیز و استفاده از دارو علت دیگری است و سرنوشت دیگری را به همراه دارد و موجب از بین رفتن بیماری می شود یعنی سرنوشت قبلی بیمار را تغییر می دهد و این به موجب قضا و قدر است و اگر هم دارو را نخورد و رنجور شود و یا دوای زیانبخشی را بخورد و بمیرد، باز به اقتضای قضا و قدر است؛ و بالاخره هر چه بکند نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و نمی تواند از حوزه قضا و قدر بیرون باشد و سرّش این است که قضا و قدر عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست بلکه مبدا و منشاء و سرچشمه همه عامل های جهان است، هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر است و تحت قوانین آفرینش. و به همین دلیل برای هر حادثه ای، هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریان های مختلف وجود داشته باشد، قضا و قدرهای گوناگونی هم متصور است و آن جریانی که واقع می شود و صورت می گیرد به قضا و قدر الهی است و آن جریانی که متوقف می شود به قضا و قدر الهی است.

در این راستا، باید این مطلب را مورد توجه قرار داد که در بین سلسله حوادثی که در جهان به وقوع می پیوندند، باید حساب جداگانه ای برای اعمال و افعال انسان باز کرد زیرا اعمال و افعال انسان از آن سلسله حوادثی است که سر نوشت آن به هزاران علل بستگی دارد که از آن جمله اراده و اختیار انسان است و لذا آنچه انسان با اراده و اختیار خود بر می گزیند و انجام می دهد، مشمول قضا و قدر الهی است چرا که انسان و اراده و مجموعه حوادث جهان معلول ذات خدا و لازمه ذات او هستند و خداوند به همه آنها علم پیشینی دارد اما این مطلب به معنای آن نیست که فعل آدمی معلول اراده آدمی و اراده آدمی معلول تمایلات و تاملات درونی او نیست.

Sjstan;1019621 نوشت:
میخوام شبهاتی رو که شنیدم با شما در ميون بذارم تا با کمک شما به اونها پاسخ بدم

*اسلام تاريخمند و بشری هست که در طول زمان شکل گرفت و با جهان جدید ناسازگاره. خدای اسلام فقط خدای قهر و خشونت هست و نمیتونه برای جهان جدید صلح و مهربانی به همراه بیاره.

*اسلام انسان را مجبور میداند و همه چیز را مقدر شده میداند. و با استفاده از همین نگاه خشونت را به جامعه تزریق میکند

نتیجه آن که:

اولا قرآن منبع محوری در دین اسلام است که متخذ از علم و کلام الهی است و تاریخمند و بشری نیست و در گذر زمان ثابت و بدون تغییر باقی می ماند. تنها در صورتی دین اسلام تاریخمند و موقت می شد که برساخته بشری در موقعیت خاص می بود.

ثانیا خدایی که در قرآن و اسلام توصیف شده است، دارای وجوه مختلفی است: هم مهربان است و هم قهار. روشن شد که عذاب جهنم با رحمت و مهربانی خداوند در تعارض نیست چرا که عذاب و جهنم، تجسم اعمالی است که ما خودمان انجام داده ایم. خداوند صرفا مُنذِر و هشدار دهنده است. آری، اگر ما مختار نبودیم و به جهنم مبتلا می شدیم، عذاب شدنمان ظلم و ناروا بود. اما همانطور که عرض شد، ما مختار و مسئول اعمالی هستیم که انجام می دهیم.

ثالثا این تلقی که خدای اسلام خدای قهر و خشونت است و نمی تواند صلح و مهربانی را به خداباوران تزریق کند نیز نادرست است چرا که روشن شد خداوند رحمن و رحیم است و اگر در موردی انسان مشمول قهر و غضب و عذاب قرار می گیرد، نتیجه اعمال خودش است.

رابعا انسان مختار است و چون چنین است، در سلسله عللی که خداوند مقدر کرده است، اختیار و اراده آزادش دخیل است و اینطور نیست که سرنوشتش بدون در نظر گرفتن اختیارش از پیش تعیین شده باشد.

بنابراین، اینطور نیست که خداوند قهار و خشن باشد و ما نیز مجبور و مشمول عذاب از پیش تعیین شده خدا. این تلقی از خدا و انسان اشتباه است.

پرسش:
میخوام شبهاتی رو که شنیدم با شما در ميان بگذارم تا با کمک شما به آنها پاسخ بدهم:
*اسلام تاريخمند و بشری هست که در طول زمان شکل گرفت و با جهان جدید ناسازگاره. خدای اسلام فقط خدای قهر و خشونت هست و نمیتونه برای جهان جدید صلح و مهربانی به همراه بیاره.
*اسلام انسان را مجبور میداند و همه چیز را مقدر شده میداند. و با استفاده از همین نگاه خشونت را به جامعه تزریق میکند.

پاسخ:
از آن جایی که پرسش شما دربردارنده بخش های متنوعی است، در ادامه، هر یک را مستقلا مورد بررسی قرار می دهیم و نهایتا با جمع بندی مطالب مذکور، پاسخ نهایی پرسش را تقدیم می کنیم:

بخش اول: نقد و بررسی تاریخمندی اسلام

درباره تاریخمندی دین گفتنی است که اساسا تاریخمندی وصفی است که به هر پدیده ای الصاق شود، نمایانگر موقت بودن آن پدیده است چرا که متضمن این مفهوم است که آن پدیده برآمده از وضعیت خاص است و فقط در همان وضعیت مفید و کارآمد است و در موارد دیگر مفید نمی باشد. از این منظر، تاریخمند دانستن اسلام، بدین معنا است که این پدیده در موقعیت خاصی شکل گرفته است و در موقعیت کنونی باید آن را کنار گذاشت.

تاریخمندی اسلام در چهار حوزه مطرح می شود: الف. تاریخی نگری در اصل و منشا دین: کسانی که منشا دین را تاریخمند می دانند، معتقدند که دین برآمده از کلام الهی نیست بلکه برساخته آدمی در موقعیت فرهنگی خاص است. ب. تاریخی نگری در مرحله اخذ و ابلاغ دین: از این منظر، دین دارای خاستگاه الهی است اما در مرحله اخذ و ابلاغ، بشری و تاریخمند ومتاثر از موقعیت فرهنگی خاص است. ج . تاریخمندی دین در مرحله اجرا و کارآمدی: از این منظر، دین خاستگاه الهی دارد و به صورت خالص در دسترس بشر قرار گرفته است اما چون هر دینی متناسب با موقعیت خاصی شکل گرفته است، با تغییر آن موقعیت، دین کارآمدی خودش را از دست داده است. د . تاریخی نگری در مرحله بقاء و تداوم دین: از این منظر، اسلام خاستگاهی الهی دارد و به صورت ناب به پیامبر ص منتقل می شود و در عصر حاضر نیز کارآمد می باشد اما مشکل اینجا است که معرفت ما از اسلام، ناب و خالص نیست بلکه تاریخمند است و هیچ گونه قداستی ندارد.(1)

با این توضیحات روشن می شود که تاریخی نگری دارای حوزه های مختلفی است و در شبهه حاضر نیز تعیین نشده است که کدام مورد از آنها مورد توجه قرار گرفته است تا ناظر به آن به نقد و بررسی تاریخمندی دین بپردازیم. فعلا به تاریخمندی در اصل دین می پردازیم و سایر مباحث را در فرصت دیگر دنبال می کنیم:

دین در صورتی تاریخمند است که بشری باشد. اما اگر ثایت کنیم که دین برآمده از علم و کلام الهی است، در این صورت، اصل دین تاریخمند نیست. اما چگونه می توان ثابت نمود که اصل دین، الهی است؟ برای اثبات حقانیت قرآن و این که محمد ص واقعا نبی و فرستاده خداوند است و قرآن بر او وحی شده است(2)، از راه های مختلفی می توان اقدام کرد که مهمترین آنها صدق نبی و معجزات پیامبر ص است. بهتر است بررسی این دلایل را در تاپیک دیگر دنبال بفرمایید.

نتیجه این که اگر قرآن ناشی از علم و کلام الهی است -که هست- پس تاریخمند نیست و در طول زمان شکل نگرفته است بلکه در علم الهی محفوظ و ثابت بوده است ولی به صورت تدریجی در بازه زمانی معینی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.

بخش دوم: قهر و رحمت خدا

دقیقا مشخص نشده است که به چه دلیل، خدای اسلام را خدای قهر و خشونت دانسته اند. می دانیم که برخی از نویسندگان، مستند به آیاتی که از عذاب جهنم سخن گفته شده است، خدای اسلام را خدای قهر و خشونت دانسته اند. یا برخی مستند به احکامی که در اسلام وجود دارد، خدای اسلام را خدای قهر و خشونت معرفی کرده اند. از آن جایی که شبهه مبهم است و دلیلش مشخص نشده، فعلا به بخش اول می پردازیم:

این که خداوند از عذاب و جهنم سخن می گوید، از روی کینه توزی نیست بلکه هشدارهای خداوند از رویِ مهر و عطوفت و رحمتی است که بندگان دارد؛ چنانچه که اگر یک پلیس مردم را به جریمه شدن در برابر سرعت غیرمُجاز هشدار می دهد، از رویِ بدجنسی و کینه توزی نیست بلکه بدین جهت است که می داند سرعت غیرمُجاز خطرآفرین است و یکی از راه های جلوگیری از این عمل خطرناک، وضع قوانین بازدارنده و جریمه های سنگین و هشدارهایی مکرر است.

در همین راستا، می توان نسبت هشدارهای خداوند با رحمت خداوند را فهمید. از این منظر، اساسا بهشت و جهنم چیزی نیست جز تجسم اعمال و بازتاب اخروی آنها. در واقع، هر عملی هم پیامد دنیوی دارد و هم پیامد اخروی. بهشت و جهنم پیامد اخروی اعمال ما است: «روزى كه هر كس، آنچه را از كار نيك انجام داده، حاضر مى‏بيند؛ و آرزو مى‏كند ميان او، و آنچه از اعمال بد انجام داده، فاصله زمانىِ زيادى باشد. خداوند شما را از(نافرمانى) خودش، بر حذر مى‏دارد؛ و(در عين حال،) خدا نسبت به همه بندگان، مهربان است»(3).

توضیح بیشتر این که اعمال و صفات نفسانی، همچون دیگر حقایق عالم، در مواطن گوناگون دارای ظهورات و آثار گوناگون هستند؛ مثلا آثار آب یا جسم مرطوب در سه موطن خارج، خیال و عقل به سه صورت متفاوت بروز می کند: چنان که اگر جسم نمناکی را روی ماده خشک نم پذیری بگذارند، آن ماده رطوبت می پذیرد و به شکل های گوناگون درمی­آید؛ اگر همین جسم نمناک را روی عضو حسّی، مانند چشم بگذارند بر فرض پذیرفتن صورت، دیگر شکل نمی پذیرد - با این که رطوبت در آن اثر گذاشته و او هم این اثر را پذیرفته است - بلکه صورتی از آن در خیال انسان نقش می­بندد. قوه عاقله هم از رطوبت اثر می­پذیرد، لکن اثر رطوبت بر عقل این نیست که آن را خیس کند یا به آن شکل دهد؛ بلکه عقل، ماهیت رطوبت را به صورت کلی درک می کند. بنابراین یک شیء مرطوب در سه جا، سه گونه اثر می گذارد. از این منظر، همانطور که یک ماهیت مادی (همچون رطوبت در مثال مذکور) در مواطن گوناگون دارای آثار و جلوه های گوناگونی است، صفات، نیّات و ملکات انسان نیز در جاهای مختلف، دارای آثار و لوازم مختلف هستند. از این رو اشکالی ندارد که بگوییم، صفات و ملکات انسانی که در این جهان دارای شکل و آثار خاصی هستند در عالم برزخ و قیامت به صورت روح و ریحان یا به صورت مار و کژدم و... ظاهر می­شوند.(4)

پس اگر خداوند آدمی را از عذاب جهنم می ترساند بدین جهت نیست که از رحمت و عطوفت خالی است بلکه از این جهت است که آدمی را از عواقب افعالش آگاه می گرداند. آری، خداوند مهربان و رحیم است، و به همین جهت، در اول هر سوره ای به این امر تاکید می کند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم».

بخش سوم: جبر و اختیار در اسلام

اما درباره جبر و اختیار گفتنی است که به باور شیعیان، انسان مختار است و اسلام نیز اختیار را به رسمیت شناخته است؛ چنانچه در آیه 110 سوره مبارکه کهف آمده است: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً»؛ یعنی: «پس هر كه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد». سعادت و شقاوت آدمی در گرو اعمالی است که خودش انجام داده است.

از همین رو، شیعیان امامیه، دیدگاه الامر بین الامرین را مطرح می کنند تا از دیدگاه جبرگرایانه اشاعره یا دیدگاه تفویض معتزله متمایز شوند. بهتر است این مطلب را در تاپیک دیگری دنبال بفرمایید و یا به این منابع مراجعه بفرمایید:
شهرستانی، الملل و النحل، 1364ش، ج1، الشریف الرضی، 1364ش، صص 97-127.
سبحانی، محاضرات فی الالهیات، موسسه امام صادق، 1428ق، صص195-220

بخش چهارم: قضا و قدر و اختیار

قضا و قدر الهی، منافاتی با اختیار و آزادی آدمی دارد یا نه. بدین منظور، تلقی صحیح از قضا و قدر و فهم دقیق آن می تواند در حل اشکالات مربوط به آن راه گشا باشد. قضا یعنی حتمیت حادثه ای که البته این حتمیت از ناحیه علل و اسباب اوست و قدر یعنی کسب حدود و مشخصات و خصوصیات که آن هم از ناحیه علل و اسباب آن حادثه می باشد و قضا و قدر الهی در واقع عبارت است از انبعاث و سرچشمه گرفتن همه علل و اسباب از اراده و مشیت و علم حق که علت العلل است یعنی هر عاملی که در جهان خودنمایی می کند، تجلی علم و اراده حق و مظهر خواست خداوند و آلت اجرای قضا و قدر اوست. البته این امکان وجود دارد که قضا و قدر حتمی نباشد یعنی عاملی که خود از مظاهر قضا و قدر الهی و حلقه ای از حلقه های علیت است، عامل تغییر و تبدیل سرنوشتی شود که آن را هم قضا و قدر الهی اقتضاء کرده باشد. مثلا کسی به بیماری خاصی مبتلا است و سرنوشت او همان است (و البته این هم از علت خاصی ناشی می شود) اگر همراه پرهیز مناسب داروی مناسب مصرف نماید، این پرهیز و استفاده از دارو علت دیگری است و سرنوشت دیگری را به همراه دارد و موجب از بین رفتن بیماری می شود یعنی سرنوشت قبلی بیمار را تغییر می دهد و این به موجب قضا و قدر است و اگر هم دارو را نخورد و رنجور شود و یا دوای زیانبخشی را بخورد و بمیرد، باز به اقتضای قضا و قدر است؛ و بالاخره هر چه بکند نوعی سرنوشت و قضا و قدر است و نمی تواند از حوزه قضا و قدر بیرون باشد و سرّش این است که قضا و قدر عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست بلکه مبدا و منشاء و سرچشمه همه عامل های جهان است، هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر است و تحت قوانین آفرینش. و به همین دلیل برای هر حادثه ای، هر اندازه علل و اسباب مختلف و جریان های مختلف وجود داشته باشد، قضا و قدرهای گوناگونی هم متصور است و آن جریانی که واقع می شود و صورت می گیرد به قضا و قدر الهی است و آن جریانی که متوقف می شود به قضا و قدر الهی است.
در این راستا، باید این مطلب را مورد توجه قرار داد که در بین سلسله حوادثی که در جهان به وقوع می پیوندند، باید حساب جداگانه ای برای اعمال و افعال انسان باز کرد زیرا اعمال و افعال انسان از آن سلسله حوادثی است که سر نوشت آن به هزاران علل بستگی دارد که از آن جمله اراده و اختیار انسان است و لذا آنچه انسان با اراده و اختیار خود بر می گزیند و انجام می دهد، مشمول قضا و قدر الهی است چرا که انسان و اراده و مجموعه حوادث جهان معلول ذات خدا و لازمه ذات او هستند و خداوند به همه آنها علم پیشینی دارد اما این مطلب به معنای آن نیست که فعل آدمی معلول اراده آدمی و اراده آدمی معلول تمایلات و تاملات درونی او نیست.

نتیجه آن که:

اولا قرآن منبع محوری در دین اسلام است که متخذ از علم و کلام الهی است و تاریخمند و بشری نیست و در گذر زمان ثابت و بدون تغییر باقی می ماند. تنها در صورتی دین اسلام تاریخمند و موقت می شد که برساخته بشری در موقعیت خاص می بود.

ثانیا خدایی که در قرآن و اسلام توصیف شده است، دارای وجوه مختلفی است: هم مهربان است و هم قهار. روشن شد که عذاب جهنم با رحمت و مهربانی خداوند در تعارض نیست چرا که عذاب و جهنم، تجسم اعمالی است که ما خودمان انجام داده ایم. خداوند صرفا مُنذِر و هشدار دهنده است. آری، اگر ما مختار نبودیم و به جهنم مبتلا می شدیم، عذاب شدنمان ظلم و ناروا بود. اما همانطور که عرض شد، ما مختار و مسئول اعمالی هستیم که انجام می دهیم.

ثالثا این تلقی که خدای اسلام خدای قهر و خشونت است و نمی تواند صلح و مهربانی را به خداباوران تزریق کند نیز نادرست است چرا که روشن شد خداوند رحمن و رحیم است و اگر در موردی انسان مشمول قهر و غضب و عذاب قرار می گیرد، نتیجه اعمال خودش است.

رابعا انسان مختار است و چون چنین است، در سلسله عللی که خداوند مقدر کرده است، اختیار و اراده آزادش دخیل است و اینطور نیست که سرنوشتش بدون در نظر گرفتن اختیارش از پیش تعیین شده باشد.

بنابراین، اینطور نیست که خداوند قهار و خشن باشد و ما نیز مجبور و مشمول عذاب از پیش تعیین شده خدا. این تلقی از خدا و انسان اشتباه است.

پی نوشت ها:
1. عرب صالحی، محمد، تاریخی نگری و دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، صص68-73.
2. قرآن کتابی است که خود را کلام الهی معرفی کرده است: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمينُ؛ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ؛ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ»(شعراء: 192-195)؛ یعنی: «مسلّماً اين(قرآن) از سوى پروردگار جهانيان نازل شده است؛ روح الامين آن را نازل كرده است بر قلب(پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشی؛ آن را به زبان عربى آشكار(نازل كرد).»
3. «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(آل عمران: 30).
4. برای مطالعه بیشتر، رک: شیرازی، صدرالمتالهین، العرشیه، انتشارات مولی، صص282-284؛ همو، الشوهد الربوبیه، مرکز الجامعی للنشر، ص329.

موضوع قفل شده است