جمع بندی تفاوت بین کفر ، شرک و نفاق
تبهای اولیه
[FONT=arial narrow]با سلام و عرض ادب
لغت شناسی
شرک: در لغت به معنای شرکت و همراهی در امری است[1] لذا در شرک فرد، موجودی را در عرض خداوند تصویر می کند، لذا مشرک کسی است که برای خدا شریک قرار می دهد[2]
کفر: نیز به معنای پوشاندن است[3] لذا کافر، اساس وجود خداوند یا وحدانیت او یا نبوت و یا شریعت و .... را انکار می کند[4].
نفاق: در لغت به معني شكاف و نقب زدن است[5] منافق كسى است كه در باطن كافر و در ظاهر مسلمان است« يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ»[6] در وجه اين تسميه در جائى ميگويد: منافق بسوى مؤمن با ايمان خارج ميشود و بسوى كافر با كفر. و در جاى ديگر ميگويد: علت اين تسميه آنست كه منافق از ايمان بطرف كفر خارج شده است[7]. به اين ترتيب (منافق) كسى است كه طريقى مرموز و مخفيانه براى خود برگزيند، تا با مخفی كارى در جامعه نفوذ كند و به هنگام خطر از طريق ديگر فرار كند.
مراتب کفر و نفاق و شرک
منافقین بدترند
قرآن در تبیین جایگاه دوزخی منافقین می فرماید:« إِنَّ المنَافِقِينَ فىِ الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَن تجدَ لَهُمْ نَصِيرً»[8] از آنجا که قیامت باطن این دنیا و جزاء آن، حقیقت اعمال آدمی است بر مبنای این آیه می توان نتیجه گرفت منافقین بدترین این گروهند.
آیه دیگری که شاهد بر این معنا است آیه «لیعذب الله المنافقین و المنافقات و المشرکین والمشرکات...»[9] است می توان گفت؛ مقدم داشتن اهل نفاق بر مشرکان به خاطر این است که نفاق از شرک بدتر است.
تحلیل مسأله
اندیشمندان اسلامی نیز با در نظر داشتن متون دینی، منافقین را بدترین این مثلث شوم می دانند. شهید مطهری در تبین این ادعا می فرمایند:
«با وجودیکه منافق یکی از اقسام کافر است، در عین حال چنانکه از قرآن در بعضی موارد استفاده می شود، منافق خطرش برای اسلام از کافر بدتر است. زیرا کافر... کسی است که قرآن و خدا و پیغمبر را قبول ندارد. ولی صداقت دارد، یعنی علناً اظهار می کند و تکلیف مردم با او روشن است. ولی آن کس که بر روی عقیده قلبی خود روپوش نهاده و بزبان جوری سخن می گوید و در دل طور دیگر است، خطرش بسیار زیاد است. زیرا مردم مسلمان را گول می زند و هیچگاه مردم از کفار گول نمی خورند. لذا می فرماید: «ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار»[10] اینکه در تاریخ می بینیم، پیامبر جنگید و پیروز شد. ولی علی ـ علیه السلام ـ نتوانست مانند رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ پیش برود، جهتش همین است که پیامبر با کفار جنگید و علی با منافقین!... » [11]
حضرت آیه الله جوادى آملى می فرمایند:«منافقان از کافران و مشرکان زیانبارترند چرا که منافقان هر چند مانند کافران در درون منکر دینند ولى اهل کتمان، دروغ، خدعه و استهزاء نیز هستند[12].
خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است، چرا كه از يك سو شناخت آنها غالبا آسان نيست، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مىكنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضاء جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار مىسازد.به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده، و نيز به همين دليل قرآن سختترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است.
مشرکین از کفار بدترند
بررسی برخی روایات مبین بدتر بودن مشرکین نسبت به کفارند به فرموده امام صادق(ع) کفر مقدم بر شرک است زیرا کفر به غیر خدا نمىخواند ولى شرک به غیر خداوند مىخواند.[13]
نتیجه
در سلسله مراتب ضلالت منافقین کوی سبقت را از همگان ربوده اند و بدترین مردمانند. در مرتبه بعدی مشرکین قرار دارند چرا که مشرک به غیر خدا توجه دارد و غیر خدا را نیز منشأ اثر میدانند و آخرین آنها کفارند.
[/HR][FONT=arial narrow]
[FONT=arial narrow]
[FONT=arial narrow]
سلام و عرض ادب و احتراممیخواستم بپرسم بین کفر و شرک و نفاق چه تفاوتی هست و به ترتیب کدام بدترند ؟
با تشکر ...
با سلام و عرض ادب
پیرامون سوال جنابعالی پست های مشابهی وجود دارد که پیشنهاد می شود مراجعه ای به آن داشته باشید:
http://www.askdin.com/thread13663.html
http://www.askdin.com/thread3431.html
http://www.askdin.com/thread26783.html
در صورت سوال در خدمت شما هستیم.
با سلام و عرض ادب
شرک در لغت به معنای همراهی است لذا در شرک فرد، موجودی را در عرض خداوند تصویر می کند، کفر نیز به معنای پوشاندن است لذا در بی خدایی و کفر، اساس وجود خداوند را انکار می شود.
اما نفاق در لغت به معني شكاف و نقب زدن است و در فرهنگ قرآن و نهج البلاغه به معناي يك نوع كانال زدن و در پوشش در آوردن كفر و شرک است. به عبارت ديگر شرك و کفر به صورت آشكار و صريح است اما ایندو هنگام پيچيدگي نفاق قلمداد مي گردند.
به اين ترتيب (منافق) كسى است كه طريقى مرموز و مخفيانه براى خود برگزيند، تا با مخفی كارى در جامعه نفوذ كند و به هنگام خطر از طريق ديگر فرار كند.
علامه طباطبايى(ره)می فرمايد: «منافقين در كينه توزى و عداوت نسبت به شما مسلمانان در حد كامل هستند، به دليل اينكه بدترين دشمن انسان آن كسى است كه واقعا دشمن باشد و آدمى او را دوست خود پندارد». جمله معروفی از امام خمینی(ره) است که فرموده:« منافقین از کفار بدترند».
خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است، چرا كه از يك سو شناخت آنها غالبا آسان نيست، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مىكنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضاء جامعه كار مبارزه را با آنها دشوار مىسازد.به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده، و نيز به همين دليل قرآن سختترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است.
سلام
نفاق چه تفاوتي با تقيه دارد؟
نفاق چه تفاوتي با تقيه دارد؟
با سلام و عرض ادب
برای پاسخ خویش به پست های زیر مراجعه بفرمایید در صورت نیاز به پاسخ گویی بیشتر در خدمت هستیم:
http://www.askdin.com/thread719.html
http://www.askdin.com/thread720.html
http://www.askdin.com/thread40021.html
نفاق چه تفاوتي با تقيه دارد؟
با سلام و عرض ادب
مقدمه:
با معنای نفاق در گذشته به طور اجمالی آشنا شدیم اما درباره تقیه مرحوم شيخ مفيد از اعيان و بزرگان شيعه درباره تقيه چنين ميگويد:
«التقيه ستر الاعتقاد و مكاتمْ المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضرراً في الدين و الدنيا»[1]
«تقيه مستور داشتن اعتقاد باطني و كتمان آن در برابر مخالفان است به جهت ترس و اجتناب از زيانهاي دنيوي و ديني».
وجوه افتراق نفاق و تقیه
پاسخ اجمالی
به تعبیر استاد مطهری :«تفاوت این دو از قبیل دام انداختن یا سپر به کار بردن است. نفاق برای به دام انداختن دیگری است که اگر انسان یکرنگی و صراحت به خرج دهد، او راه خود را می گیرد و می رود، و تقیّه برای حفظ نیروی مالی یا جانی و یا اعتباری خود است که اگر صراحت به کار برده شود، طرف مقابل، ضربت خود را وارد می آورد»[2].
پاسخ تفصیلی
ا) نفاق اظهار ایمان و مخفی نمودن کفر است، در حالی که تقیه اظهار کفر و مخفی نمودن ایمان است. به عبارت دیگر نفاق درست نقطه مقابل تقیه است منافق کسی است که درباطن به مبانی اسلام اعتقاد ندارد یا در آن تردید دارد و متزلزل است ولی در میان مسلمین اظهار اسلام میکند. تقیه این است که فرد در باطن اعتقاد صحیح اسلامی دارد منتها به طور مثال تابع نظر بعضی از تندرو های وهابی -که شیعه را کافر میدانند و برای انها خط ونشان میکشند- نیست هرگاه فرد با ایمانی عقیده خود را برای حفظ جان و مال خود از این گروه متعصب کتمان کند تقیه است و عکس ان نفاق.
2)نفاق، از دو جهت بد است: یکی از جهت کفر و دیگری از جهت اغفال و به دام انداختن. صرف مخالفت ظاهر با باطن، اگر هدف فاسد نباشد، بد نیست؛ بلکه در مواردی لازم و ضروری است. در حدیث است که مۆمن خوشحالی اش در چهره اش و اندوهش در قلبش است.
3) فرق نفاق و تقیّه از قبیل تفاوت متوجه کردن ضرر به غیر و دفع ضرر متوجه به نفس است. متوجه کردن ضرر به غیر، حرام است؛ اما دفع ضرر از خود واجب است؛ مگر آنکه مصلحتی قوی تر در کار باشد.
4) نفاق مطلقا از نظر شرع و عقل حرام و مذموم است. اما تقیه در مواردی که ضرورت ایجاب کند از نظر شرع و عقل جائز و ممدوح و حتی برخی اوقات واجب می باشد، چنان که خوردن مردار و گوشت خوک و امثال آن ها در موقعیت ضروری در شرع مقدس جایز شمرده شده است[3].
5) موارد تقيه تحت قاعده اهم و مهم مىباشد. يعنى آن جا كه مورد اهمی وجود دارد است بايد تقيه نمود و آن جا كه رعايت مصلحت اهم ديگرى مانند حفظ كيان اسلام در بين باشد تقيه حرام است.
6) تقيه يك امر مقطعي دربرابر مخالف است،ولي نفاق يك تفكر ريشه دار طولاني مدت است.
7) مسأله تقيه افزون بر پشتوانه عقلي، داراي مبناي قرآني است و در آيات بسياري عمل به تقيه مطرح شده و تقيه به عنوان راهي عقلايي و پسنديده مورد پذيرش قرار گرفته است به طور مثالک
الف) «و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رَجُلاً ان يقول رَبّي الله»[4]
«و مرد مؤمني از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان ميداشت گفت: آيا ميخواهيد مردي را بكشيد به خاطر اينكه ميگويد پروردگار من الله است».
ب« (لا يتخذ المؤمنون الكافرون اوليأَ مَن دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله في شئ اَلاّان تتقوا منهم تُقَيًْ»[5]
«افراد با ايمان نبايد به جاي مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود قرار دهند و هر كس چنين كند، هيچ رابطهاي با خدا ندارد - و پيوند او به كلي از خدا گسسته ميشود - مگر اين كه از آنها بپرهيزيد - و به خاطر هدفهاي مهمتري تقيه كنيد»
باید توجه داشت که اشتراک در یک وجه، باعث سرایت احکام یکی به دیگری نمی شود، یعنی به صرف اینکه نفاق و تقیه در یک جهت (اظهار خلاف باطن) مشترک هستند، باعث سرایت حکم حرمت نفاق به تقیه یا حکم تقیه به نفاق نمی شود، چون در کنار یک وجه اشتراک، وجوه افتراق مختلفی دارند که این وجوه افتراق هم در حکم هر یک مؤثر می باشند. چنانچه اشاره شد تقيه عبارت است از كتمان عقيده باطني براي حفظ جان و سلامت شخصي بدون عدول از عقايد و باورهاي دينی.
9) اساس و انگیزه این دو حرکت، مسیر این دو را از یکدیگر جدا کرده، آنها را از همدیگر کاملا متمایز میسازد. در حقیقت، تقیه از انسانی باورمند، و بر اساس حکمت و مصلحتی پنهانی صورت میپذیرد و پیامدهای آن نیز همواره سازنده است؛ در حالی که نفاق، از شخصی بی اعتقاد و به انگیزه نیرنگ و فریب دیگران بروز میکند و عواقب آن نیز زیانبار است.
10) . هر دو در اينكه پنهان كردن باطن و علني نكردن آن هستند ، با هم برابرند. اما فرق در اين است كه شما چه چيزي پنهان كردهايد !گوهري در درون دل ؟ يا كثيفي ؟شما گاهي براي اينكه يك گوهر را از دست سارق پنهان كنيد ، آن را مخفي ميكنيد ، و گاهي براي اينكه ديگران را به خطر اندازید ، چيزي مخفي ميكنید .مانند مثل مشهور عرب كه شخصي ماري در آستين خود پنهان كرده بود كه ديگران را با آن نيش بزند !
آيا به نظر شما اين دو يكي هستند ؟
[/HR][1] - شيخ مفيد،تصحيح الاعتقاد، نشر مرکز العالمی لالفیه شیخ مفید 1413 ق، ص 66
[2] - یادداشت های شهید مطهری . ج2، ص 245
[3] - بجنوردى، القواعد الفقهیه، چ بصیرتى، قم ،بی تا ، ج 5، ص 43
[4] - سوره غافر، آيه 28
[5] - سوره آلعمران، آيه 28
با سلام و عرض ادب
منافقین در قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُواْ نَشهَْدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشهَْدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ(1)
اتخََّذُواْ أَيْمَانهَُمْ جُنَّةً فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنهَُّمْ سَاءَ مَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ(2)
ذَالِكَ بِأَنهَُّمْ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ فَطُبِعَ عَلىَ قُلُوبهِِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ(3)
* وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن يَقُولُواْ تَسْمَعْ لِقَوْلهِِمْ كَأَنهَُّمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يحَْسَبُونَ كلَُّ صَيْحَةٍ عَلَيهِْمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنىَ يُؤْفَكُونَ(4)
وَ إِذَا قِيلَ لهَُمْ تَعَالَوْاْ يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْاْ رُءُوسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُم مُّسْتَكْبرُِونَ(5)
سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لهَُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يهَْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ(6)
هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنفِقُواْ عَلىَ مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتىَ يَنفَضُّواْ وَ لِلَّهِ خَزَائنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَاكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ(7)
يَقُولُونَ لَئنِ رَّجَعْنَا إِلىَ الْمَدِينَةِ لَيُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنهَْا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَاكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ(8)
يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلْهِكمُْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَالِكَ فَأُوْلَئكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ(9)
وَ أَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقْنَاكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتىَِ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لَا أَخَّرْتَنىِ إِلىَ أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُن مِّنَ الصَّالِحِينَ(10)
وَ لَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا وَ اللَّهُ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(11)
ترجمه(المیزان)
اى رسول ما چون منافقان (رياكار) نزد تو آمده گفتند كه ما به يقين و حقيقت گواهى مىدهيم كه تو رسول خدايى (فريب مخور) خدا مىداند كه تو رسول اويى. و خدا گواهى مىدهد كه منافقان (سخن به مكر و خدعه و) دروغ مىگويند (1).
قسمهاى (دروغ) خود را سپر جان خويش (و مايه فريب مردم) قرار دادهاند تا بدينوسيله راه خدا را (بروى خلق) ببندند (بدانيد اى اهل ايمان) كه آنچه مىكنند بسيار بد مىكنند (2).
براى آن (نفاق و دروغ) كه آنها (بر زبان) ايمان آوردند و سپس (بدل) كافر شدند خدا هم مهر (قهر و ظلمت) بر دلهايشان نهاد تا هيچ (از حقايق ايمان) درك نكنند (3).
اى رسول تو چون (از برون) كالبد جسمانى آن منافقان را مشاهده كنى (به آراستگى ظاهر) تو را به شگفت آرند و اگر سخن گويند (بس چرب زبانند) به سخنهايشان گوش فرا خواهى داد (ولى از درون) گويى كه چوبى خشك بر ديوارند (و هيچ ايمان و معرفت ندارند و چون در باطن نادرست و بد انديشند) هر صدايى بشنوند بر زبان خويش پندارند. اى رسول (بدانكه) دشمنان (دين و ايمان) به حقيقت اينان هستند از ايشان بر حذر باش، خدايشان بكشد چقدر (به مكر و دروغ) از حق باز مىگردند (4).
و هر گاه به آنها گويند بياييد تا رسول خدا براى شما از حق آمرزش طلبد سر بپيچند و بنگرى كه با تكبر و نخوت روى مىگردانند (5).
اى رسول تو از خدا براى آنان آمرزش بخواهى يا نخواهى به حالشان يكسان است، خدا هرگز آنها را نمىبخشد كه همانا قوم نابكار فاسق را خدا هيچ وقت (به راه سعادت) هدايت نخواهد كرد (6).
اينها همان مردم بد خواهند كه مىگويند بر اصحاب رسول انفاق مال مكنيد تا از گردش پراكنده شوند در صورتى كه خدا را گنجهاى زمين و آسمانها است لكن منافقان درك آن نمىكنند (7).
آنها (پنهانى) مىگويند اگر به مدينه مراجعت كرديم البته بايد (يهوديان) اربابان عزت و ثروت مسلمانان ذليل را از شهر بيرون كنند و حال آنكه عزت مخصوص خدا و رسول و اهل ايمان است و ليكن منافقان از اين معنى آگاه نيستند (8).
هان اى كسانى كه ايمان آورديد اموال و اولادتان شما را از ياد خدا به خود مشغول نسازد و هر كس چنين كند زيانكار است چون زيانكاران افرادى اينچنينند (9).
و از آنچه ما روزيتان كردهايم انفاق كنيد و تا مرگ شما نرسيده فرصت را از دست ندهيد و گرنه بعد از رسيدن مرگ خواهد گفت پروردگارا چه مىشد تا اندك زمانى مهلتم مىدادى صدقه دهم و از صالحان باشم (10).
و ليكن خداى تعالى هرگز به كسى كه اجلش رسيده مهلت نخواهد داد و خدا از آنچه مىكنيد با خبر است (11).
با سلام و عرض ادب
گزیده تفسیر سوره منافقون از گزیده تفسیر نمونه
آيه (1)- نخستين سخنى را كه قرآن در اينجا در باره منافقان مطرح مىكند همان اظهار ايمان دروغين آنهاست كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مىدهد، مىفرمايد: «هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مىگويند، ما شهادت مىدهيم كه حتما تو رسول خدائى«سپس مى افزايد: «خداوند مىداند كه تو فرستاده او هستى، ولى خداوند شهادت مىدهد كه منافقان دروغگو هستند» و به گفته خود ايمان ندارند چرا كه آنها نمىخواستند، خبر از رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بدهند، بلكه مىخواستند از اعتقاد خود به نبوّت او خبر دهند و مسلما در اين خبر دروغگو بودند.
و از اينجا نخستين نشانه نفاق، روشن مىشود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با زبان مؤكّدا اظهار ايمان مىكنند، ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ايمان نيست، اين دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشكيل مىدهد.
آيه(2)- اين آيه به دومين نشانه منافقين پرداخته، چنين مىگويد: «آنها سوگندهايشان را سپر ساختهاند، تا مردم را از راه خدا باز دارند آنها كارهاى بسيار بدى انجام مىدهند«چرا كه در طريق هدايت مردم به آئين حق، ايجاد مانع مىنمايند، و چه عملى از اين بدتر و زشتتر است؟
تعبير «جنّه» (سپر) نشان مىدهد كه آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند، و هرگز نبايد فريب ظاهر سازى و چرب زبانى آنها را خورد، زيرا انتخاب سپر مخصوص ميدانهاى نبرد است.
آيه (3)- اين آيه به علت اصلى اين گونه اعمال ناروا پرداخته، مىافزايد:«اين به خاطر آن است كه آنها نخست ايمان آوردند، سپس كافر شدند، و لذا بر دلهاى آنها مهر نهاده شده و حقيقت را درك نمىكنند »منافقان دو گروهند، گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده، و گروه ديگر در آغاز ايمان حقيقى داشتهاند سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفتهاند، ظاهر آيه مورد بحث گروه دوم را مىگويد.و اين سومين نشانه از نشانههاى آنهاست كه از درك حقائق روشن غالبا محرومند.
آيه (4)- اين آيه نشانههاى بيشترى را از منافقين ارائه داده، مىگويد:«هنگامى كه آنها را مىبينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مىبرد». ظاهرى آراسته و قيافههائى جالب دارند. علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مىگويند كه «اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مىدهى»! جائى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ظاهرا تحت تأثير جذابيت سخنان آنها قرار گيرد تكليف ديگران روشن است.
اين از نظر ظاهر و اما از نظر باطن، «گوئى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوار تكيه داده شدهاند» .اجسامى بى روح، و صورتهائى بى معنى و هيكلهائى توخالى دارند، نه از خود استقلالى، نه در درون نور و صفائى و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند، درست همچون چوبهائى خشك تكيه زده بر ديوار! سپس مىافزايد: آنها چنان تو خالى و فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه «هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مىپندارند» ترس و وحشتى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكم فرماست، و يك حالت سوء ظن و بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فرا گرفته است. و در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هشدار مىدهد كه «اينها دشمنان واقعى تو هستند پس از آنها بر حذر باش»
سپس مىگويد: «خداوند آنها را بكشد، چگونه از حق منحرف مىشوند»؟!
آيه (5)نشانه هاى ديگرى از منافقان- اين آيه و آيات بعد از آن همچنان ادامه بيان اعمال منافقان و نشانه هاى گوناگون آنهاست، مىفرمايد: «هنگامى كه به آنها گفته شود: بيائيد تا رسول خدا براى شما استغفار كند، سرهاى خود را (از روى استهزاء و كبر و غرور) تكان مىدهند و آنها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تكبر مى ورزند»
روشن است كه روح اسلام، تسليم در برابر حق است و كبر و غرور هميشه مانع اين تسليم است، به همين دليل يكى از نشانههاى منافقان، بلكه يكى از انگيزههاى نفاق را همين خود خواهى و خود برتربينى و غرور مىتوان شمرد.
آيه (6)- در اين آيه براى رفع هرگونه ابهام در اين زمينه، مىافزايد: به فرض كه آنها نزد تو بيايند و براى آنها استغفار كنى، زمينه آمرزش در آنها وجود ندارد بنابر اين «براى آنها تفاوت نمىكند كه، خواه استغفار كنى يا نكنى، هرگز خداوند آنان را نمىبخشد» !دليل آن هم اين است كه: «خداوند قوم فاسق را هدايت نمىكند» چرا كه در گناه اصرار مى ورزند و در برابر حق مستكبرند.
استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تنها در صورتى اثر مىگذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم شود، اگر به راستى آنها توبه كنند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند،استغفار پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و شفاعت او مسلما مؤثر است، و در غير اين صورت كمترين اثرى نخواهد داشت.
ادامه دارد...
آيه(7)- سپس به يكى از گفته هاى بسيار زشت آنها كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب مىشود اشاره كرده، مىفرمايد: «آنها كسانى هستند كه مىگويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انفاق نكنيد (و از اموال و امكانات خود در اختيار آنها قرار ندهيد) تا پراكنده شوند» غافل از اين كه «خزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند» اين بينواها نمىدانند كه هر كس هر چه دارد از خدا دارد، اگر «انصار» مى توانند به «مهاجران» پناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخارى است كه نصيبشان شده، نه تنها نبايد منتى بگذارند، بلكه بايد خدا را بر اين توفيق بزرگ شكر گويند.
آيه(8)- سپس به يكى ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده، مى افزايد: «آنها مىگويند: اگر به مدينه بازگرديم، عزيزان ذليلان را بيرون مىكنند» ! اين همان گفتارى است كه از دهان آلوده «عبد اللّه بن ابى» خارج شد، و منظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مهاجر را بيرون مىكنيم. سپس قرآن پاسخ دندان شكنى به آنان داده، مىگويد: «عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند » .
تنها منافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل از آنها نيز سران قريش در «مكّه» مى گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را در محاصره اقتصادى قرار دهيم، يا از مكّه بيرونشان كنيم، مطلب تمام است!
امروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اين كه خزائن آسمان و زمين را در اختيار دارند مىگويند ملتهائى را كه در برابر ما تسليم نمىشوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند! اين كوردلان خبر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان بر باد مىرود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى گردد.
آيه (9)- اموال و فرزندان، شما را از ياد خدا غافل نكنند! از آنجا كه يكى از عوامل مهم نفاق حبّ دنيا، و علاقه افراطى به اموال و فرزندان است، در اينجا مؤمنان را از چنين علاقه افراطى باز مىدارد، مىگويد:«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نكند» چرا ؟چون! «و كسانى كه چنين كنند زيانكارانند»
درست است كه اموال و اولاد از مواهب الهى هستند، ولى تا آنجا كه از آنها در راه خدا و براى نيل به سعادت كمك گرفته شود، اما اگر علاقه افراطى به آنها سدّى در ميان انسان و خدا ايجاد كند بزرگترين بلا محسوب مىشوند.
آيه(10)- سپس به دنبال اين اخطار شديد به مؤمنان، دستور انفاق در راه خدا را صادر كرده، مىفرمايد: «و از آنچه به شما روزى دادهايم انفاق كنيد پيش از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا! چرا (مرگ) مرا مدت كمى به تأخير نينداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صالحان باشم»؟! در ذيل آيه مى گويد: «من انفاق كنم و از صالحان شوم» اين تعبير بيانگر تأثير عميق انفاق در صالح بودن انسان است.
بسيارند كسانى كه وقتى چشم برزخى پيدا مىكنند و خود را در آخرين لحظات زندگى و در آستانه قيامت مى بينند، و پردههاى غفلت و بى خبرى از جلو چشمان آنها كنار مىرود، و مى بينند بايد اموال و سرمايه ها را بگذارند و بروند پشيمان مى شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى كنند تا جبران كنند ولى دست ردّ بر سينه آنها گذارده مى شود، چرا كه سنّت الهى است كه اين راه، بازگشت ندارد!
آيه(11)- در آخرين آيه با قاطعيت تمام، مىافزايد: «و خداوند هرگز (مرگ) كسى را، هنگامى كه اجلش فرا رسد، به تأخير نمىاندازد »! چنانكه در آيه 34 سوره اعراف مىخوانيم: «هنگامى كه مرگ آنها فرا رسد، نه يك ساعت پيش مىگيرند نه يك ساعت، تأخير مىكنند». و سر انجام آيه را با اين جمله پايان مىدهد: «و خداوند به آنچه انجام مىدهيد آگاه است» و همه آنها را براى پاداش و كيفر، ثبت كرده و در برابر همه آنها به شما جزا مىدهد.
برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص196- 189
پرسش:
بین کفر و شرک و نفاق چه تفاوتی هست و به ترتیب کدام بدترند؟
پاسخ:
_ لغت شناسی
الف) شرک: در لغت به معنای شرکت و همراهی در امری است(1) لذا در شرک فرد، موجودی را در عرض خداوند تصویر می کند، لذا مشرک کسی است که برای خدا شریک قرار می دهد.(2)
ب) کفر: نیز به معنای پوشاندن است(3) لذا کافر، اساس وجود خداوند یا وحدانیت او یا نبوت و یا شریعت و .... را انکار می کند.(4)
ج) نفاق: در لغت به معنی شكاف و نقب زدن است(5) منافق كسى است كه در باطن كافر و در ظاهر مسلمان است «يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ»(6) در وجه اين تسميه در جائى می گويد: منافق به سوى مؤمن، با ايمان خارج می شود و به سوى كافر با كفر. و در جاى ديگر می گويد: علت اين تسميه آن است كه منافق از ايمان به طرف كفر خارج شده است.(7)، به اين ترتيب (منافق) كسى است كه طريقى مرموز و مخفيانه براى خود برگزيند، تا با مخفی كارى در جامعه نفوذ كند و به هنگام خطر از طريق ديگر فرار كند.
_ مراتب کفر و نفاق و شرک
الف) منافقین بدترند:
قرآن در تبیین جایگاه دوزخی منافقین می فرماید:« إِنَّ المنَافِقِينَ فىِ الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَن تجدَ لَهُمْ نَصِيرً»(8) از آنجا که قیامت باطن این دنیا و جزاء آن، حقیقت اعمال آدمی است بر مبنای این آیه می توان نتیجه گرفت منافقین بدترین این گروهند.
آیه دیگری که شاهد بر این معنا است آیه «لیعذب الله المنافقین و المنافقات و المشرکین والمشرکات...»(9) است می توان گفت؛ مقدم داشتن اهل نفاق بر مشرکان به خاطر این است که نفاق از شرک بدتر است.
ب) تحلیل مسأله:
اندیشمندان اسلامی نیز با در نظر داشتن متون دینی، منافقین را بدترین این مثلث شوم می دانند. شهید مطهری در تبین این ادعا می فرمایند:
«با وجود این که منافق یکی از اقسام کافر است، در عین حال چنانکه از قرآن در بعضی موارد استفاده می شود، منافق خطرش برای اسلام از کافر بدتر است. زیرا کافر کسی است که قرآن و خدا و پیغمبر را قبول ندارد. ولی صداقت دارد، یعنی علناً اظهار می کند و تکلیف مردم با او روشن است. ولی آن کس که بر روی عقیده قلبی خود رو پوش نهاده و به زبان طوری سخن می گوید و در دل طور دیگر است، خطرش بسیار زیاد است. زیرا مردم مسلمان را گول می زند و هیچ گاه مردم از کفار گول نمی خورند. لذا می فرماید: «ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار»(10) این که در تاریخ می بینیم، پیامبر جنگید و پیروز شد. ولی علی (علیه السلام) نتوانست مانند رسول الله (صلی الله علیه و آله) پیش برود، جهتش همین است که پیامبر با کفار جنگید و علی با منافقین...!»(11)
حضرت آیه الله جوادى آملى می فرمایند: «منافقان از کافران و مشرکان زیانبارترند چرا که منافقان هر چند مانند کافران در درون منکر دینند ولى اهل کتمان، دروغ، خدعه و استهزاء نیز هستند.(12)
خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است، چرا كه از يك سو شناخت آن ها غالبا آسان نيست، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى كنند كه جدا ساختن آن ها كار بسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آن ها با ساير اعضاء جامعه كار مبارزه را با آن ها دشوار مى سازد. به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده، و نيز به همين دليل قرآن سخت ترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته و آن قدر كه آن ها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است.
_ مشرکین از کفار بدترند:
بررسی برخی روایات مبین بدتر بودن مشرکین نسبت به کفار است، به فرموده امام صادق (علیه السلام) کفر مقدم بر شرک است زیرا کفر به غیر خدا نمى خواند ولى شرک به غیر خداوند مى خواند.(13)
_ نتیجه:
در سلسله مراتب ضلالت، منافقین کوی سبقت را از همگان ربوده اند و بدترین مردمانند. در مرتبه بعدی مشرکین قرار دارند چرا که مشرک به غیر خدا توجه دارد و غیر خدا را نیز منشأ اثر می دانند و آخرین آن ها کفارند.
_ تفاوت تقیه و نفاق.
با معنای نفاق در گذشته به طور اجمالی آشنا شدیم. جهت روشن شدن این تفاوت لازم است تعریفی از تقیه نیز ارائه دهیم. درباره تقیه مرحوم شيخ مفيد از اعيان و بزرگان شيعه چنين ميگويد: «التقيه ستر الاعتقاد و مكاتمْ المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضرراً في الدين و الدنيا»؛ تقيه مستور داشتن اعتقاد باطني و كتمان آن در برابر مخالفان است به جهت ترس و اجتناب از زيانهاي دنيوي و ديني.(14)
بر این اساس بین تقیه و نفاق تفاوت زیادی است. به تعبیر استاد مطهری: «تفاوت این دو از قبیل دام انداختن یا سپر به کار بردن است. نفاق برای به دام انداختن دیگری است که اگر انسان یک رنگی و صراحت به خرج دهد، او راه خود را می گیرد و می رود، و تقیّه برای حفظ نیروی مالی یا جانی و یا اعتباری خود است که اگر صراحت به کار برده شود، طرف مقابل، ضربت خود را وارد می آورد».(15)
_ توضیح: مطلب فوق را به طور تفصیلی در چند نکته می توان بیان نمود:
1) نفاق اظهار ایمان و مخفی نمودن کفر است، در حالی که تقیه اظهار کفر و مخفی نمودن ایمان است. به عبارت دیگر نفاق درست نقطه مقابل تقیه است منافق کسی است که در باطن به مبانی اسلام اعتقاد ندارد یا در آن تردید دارد و متزلزل است ولی در میان مسلمین اظهار اسلام می کند. تقیه این است که فرد در باطن اعتقاد صحیح اسلامی دارد منتها به طور مثال تابع نظر بعضی از تندرو های وهابی -که شیعه را کافر می دانند و برای آن ها خط و نشان می کشند- نیست هرگاه فرد با ایمانی عقیده خود را برای حفظ جان و مال خود از این گروه متعصب کتمان کند تقیه است و عکس آن نفاق.
2) نفاق، از دو جهت بد است: یکی از جهت کفر و دیگری از جهت اغفال و به دام انداختن. صرف مخالفت ظاهر با باطن، اگر هدف فاسد نباشد، بد نیست؛ بلکه در مواردی لازم و ضروری است. در حدیث است که مۆمن خوشحالی اش در چهره اش و اندوهش در قلبش است.
3) فرق نفاق و تقیّه از قبیل تفاوت متوجه کردن ضرر به غیر و دفع ضرر متوجه به نفس است. متوجه کردن ضرر به غیر، حرام است؛ اما دفع ضرر از خود واجب است؛ مگر آنکه مصلحتی قوی تر در کار باشد.
4) نفاق مطلقا از نظر شرع و عقل حرام و مذموم است. اما تقیه در مواردی که ضرورت ایجاب کند از نظر شرع و عقل جائز و ممدوح و حتی برخی اوقات واجب می باشد، چنان که خوردن مردار و گوشت خوک و امثال آن ها در موقعیت ضروری در شرع مقدس جایز شمرده شده است.(16)
5) موارد تقيه تحت قاعده اهم و مهم مى باشد. يعنى آن جا كه مورد اهمی وجود دارد است بايد تقيه نمود و آن جا كه رعايت مصلحت اهم ديگرى مانند حفظ كيان اسلام در بين باشد تقيه حرام است.
6) تقيه يك امر مقطعي در برابر مخالف است، ولي نفاق يك تفكر ريشه دار طولاني مدت است.
7) مسأله تقيه افزون بر پشتوانه عقلی، دارای مبنای قرآنی است و در آيات بسياری عمل به تقيه مطرح شده و تقيه به عنوان راهی عقلايی و پسنديده مورد پذيرش قرار گرفته است به طور مثال:
الف) «و قال رجل مؤمن من آل فرعون يكتم ايمانه اتقتلون رَجُلاً ان يقول رَبّي الله»؛ و مرد مؤمنی از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان می داشت گفت: آيا می خواهيد مردی را بكشيد به خاطر اين كه می گويد پروردگار من الله است.(17)
ب) «لا يتخذ المؤمنون الكافرون اوليأَ مَن دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله في شئ اَلاّان تتقوا منهم تُقَيْ»؛ افراد با ايمان نبايد به جاي مؤمنان، كافران را دوست و سرپرست خود قرار دهند و هر كس چنين كند، هيچ رابطه ای با خدا ندارد - و پيوند او به كلی از خدا گسسته می شود - مگر اين كه از آن ها بپرهيزيد - و به خاطر هدف های مهم تری تقيه كنيد.(18)
باید توجه داشت که اشتراک در یک وجه، باعث سرایت احکام یکی به دیگری نمی شود، یعنی به صرف این که نفاق و تقیه در یک جهت (اظهار خلاف باطن) مشترک هستند، باعث سرایت حکم حرمت نفاق به تقیه یا حکم تقیه به نفاق نمی شود، چون در کنار یک وجه اشتراک، وجوه افتراق مختلفی دارند که این وجوه افتراق هم در حکم هر یک مؤثر می باشند. چنانچه اشاره شد تقيه عبارت است از كتمان عقيده باطني براي حفظ جان و سلامت شخصي بدون عدول از عقايد و باورهاي دينی.
9) اساس و انگیزه این دو حرکت، مسیر این دو را از یکدیگر جدا کرده، آن ها را از همدیگر کاملا متمایز میسازد. در حقیقت، تقیه از انسانی باورمند، و بر اساس حکمت و مصلحتی پنهانی صورت میپذیرد و پیامدهای آن نیز همواره سازنده است؛ در حالی که نفاق، از شخصی بی اعتقاد و به انگیزه نیرنگ و فریب دیگران بروز میکند و عواقب آن نیز زیانبار است.
10 ) هر دو در اين كه پنهان كردن باطن و علنی نكردن آن هستند ، با هم برابرند. اما فرق در اين است كه شما چه چيزي پنهان كردهايد !گوهري در درون دل؟ يا كثيفی؟ شما گاهی برای اين كه يك گوهر را از دست سارق پنهان كنيد ، آن را مخفی می كنيد ، و گاهی برای اين كه ديگران را به خطر اندازید، چيزی مخفی می كنید .مانند مثل مشهور عرب كه شخصی ماری در آستين خود پنهان كرده بود كه ديگران را با آن نيش بزند! آيا به نظر شما اين دو يكی هستند؟
______________
(1) فرهنگ ابجدى، ص 525.
(2) قاموس قرآن ، ج5، ص20.
(3) قاموس قرآن ،ج7، ص122.
(4) همان.
(5) قاموس قرآن، ج8، ص97.
(6) آل عمران/ 167.
(7) قاموس قرآن، ج8، ص98.
(8) نساء/ 145.
(9) احزاب/ 73.
(10) همان.
(11) مطهری، شناخت قرآن ، ص 165.
(12) تفسیر تسنیم، ج 2، صص 246 - 250.
(13) میزان الحکمه، ج 8، ص 399، حدیث 17394.
(14) شيخ مفيد،تصحيح الاعتقاد، ص 66.
(15) یادداشت های شهید مطهری . ج2، ص 245.
(16) بجنوردى، القواعد الفقهیه، ج 5، ص 43.
(17) غافر/ 28.
(18) آل عمران/ 28.