استاد حامی من میدونم شعرشون عالی هستش وفوقالعادست یعنی اگه تو نشریات چاپ نمیشد باید تعجب کرد،الان خانم حبیبه شعرشون بی نظیر هستش بی تعارف میگم خانم شهره هم همینطور حالا سرکار یا رب رو زیاد در جریان نیستم، من باهاشون شوخی میکنم و یه شیطنت بچگونه هستش،امیدوارم به بزرگی خودشون ببخشن
هو المحبوبعشق یعنی:.................................................عشق یعنی عافیت از تو گریختعشق یعنی آبرویت هم بریختعشق یعنی پر زدن بی بال و پرعشق یعنی سوختن از پا به سرعشق یعنی خوش گمانی سادگیعشق یعنی یک غزل دلدادگیعشق یعنی روح و جان در انتظارعشق یعنی سوختن بهر نگارعشق یعنی نیستی یعنی زوالعشق یعنی زندگی و شور و حالعشق یعنی با منی هر جا رومعشق یعنی بی سر و بی پا رومعشق یعنی التهاب روز و شبعشق یعنی انتخاب سوز و تبعشق یعنی شرح مستی و فراقعشق یعنی هجر و سوز و افتراقعشق یعنی بیخودی بیچارگیعشق یعنی در وطن آوارگیعشق یعنی لحظه های سوز و سازعشق یعنی یکسره فقر و نیازعشق یعنی چون نسیم اندر سحردر پی یک جرعه ی بی دردسر
این هم یک شعر از بنده تقدیم به محضر مبارک حضرت بقیه الله
ز دریای علم علی گیر جام
امیر سخن شاه والا مقام
چنین گفته شاعر به توصیف او
کلام علیِِ ، علیُُ الکلام
سلونی علی گفته در دهر و بس
علی زین سخن خاص و مخلوق عام
علی باب علم رسول خداست
ندارد کس این عزت و احترام
شنیده است جبریل در آسمان
به صوت علی گفته ایزد کلام
علی حجت حق ز بعد نبیست
ز نام خدا مشتق او راست نام
فراری یلان گشته در جنگها
چو شمشیر او شد برون از نیام
ز اعمال ثقلین بالاتر است
یکی ضربت آن امام همام
به جای نبی خفت در آن خطر
نه خوف از شهادت نه از انتقام
نبی گفته «من کنتُ مولای» را
به خم غدیر اندر آن ازدحام
ولایش بود راه اکمال دین
ز تصدیق او گشته نعمت تمام
به کعبه ولادت به مسجد شهید
بر آمد و رفتنیش صد سلام
شب قدر، قدرش فزون شد بسی
که شد «فزت» در آن بیان از امام
ندارد کس این شان این مزلت
بخوان منزلت را ز خیرالانام
کند آرزو شاعر این سخن
که گردد به قنبر غلامش، غلام
درد از سوی بی کسی است اینک لیک***دست مردم نوازم بدهید
ساز سوی تو نوای آهنگ است***باری آندم سوی نازم بدهید
اگرم نشد شرفیابیت حاضر شم***دست در دست بدعا بازم بدهید
یا امام هشتمین یا قرة العین الرّسول***گدایم وانگهی دست نیازم بدهید
یا کریما راه نجاتم بدهید.
صلوات.
سلام و عرض ادب خوش اومدید گرامی:ok:
من حضور شما رو در جمع دوستان ادیب و توانای سایت به فال نیک میگیرم :Kaf:
و امیدوارم بتونیم در اینجا با ارسالهای خوب و موفقمون یک جمع دوستانه و صمیمی و با نشاط
رو ایجاد کنیم
در مورد متن و نظم شما نمیتونم توضیح زیادی بدم
اخه من خودم اینجا شاگردم:Gig:
و استادم سرکار خانم حبیبه و همچنین اقا رضا و استاد حامی گرامی
میان و محاسن و معایب کار رو میگن برامون
اما میخوام بگم کاش با موضوعات سخت و ثقیل شروع نمی کردید!!!:Narahat az:
چجوری بگم من خودم زیاد در موضوعات مذهبی خاص وارد نمیشم
و چون نمیتونم ردیف ها و قافیه ها رو درست مرتب کنم
ضمن اینکه اطلاعات مذهبیم هم شاید کم باشه
برا همینم سعی میکنم در موضوعات عاشقانه خودم سرگرم باشم:Gol:
البته متن شما زیباست اما میشه بگید روی چه وزنی بخونیمشش؟
شاید قصد شما از این متن گفتن مسمط بوده!؟:Gig:
شایدم غزل ؟
قصیده؟
نظم یا نثره؟ :help:
آهان بله بله متوجه شدم ببخشید
بله از اتاق فرمان اعلام میکنن نظم هست و شعر نو؟:Kaf:
نه ؟
آهان خب اونوقت چیه؟
بله بله دقیقا بحر طویل؟
خب شاید ببینید میشه من یه دوری روی ابیاتتون بزنم یا خیر؟:Gig:
نه ؟
چشم باشه من میرم یه دوری بزنم و بیام
شما اگر شد یه توضیحی بدید من فکر کنم مرورگرم مشکل داره میام زودی
یا حق
شرح حال فرزند گفتا پدر تو عشـوه خـوبـــان نديدهاي چشم سيـاه و زلـف پريشـان نديدهاي چشم سياه و زلف پريشان به يک طرف در آن زمان پريدن ايمـــــان نديدهاي
جواب پدر گفتا پسر تو سفره بي نان نديدهاي آه عيال و نالــه طفــلان نديدهاي آه عيال و ناله طفلان به يک طرف در آن زمان رسيدن مهمان نديدهاي[1]
شرح حال فرزند گفتا پدر تو عشـوه خـوبـــان نديدهاي چشم سيـاه و زلـف پريشـان نديدهاي چشم سياه و زلف پريشان به يک طرف در آن زمان پريدن ايمـــــان نديدهاي
جواب پدر گفتا پسر تو سفره بي نان نديدهاي آه عيال و نالــه طفــلان نديدهاي آه عيال و ناله طفلان به يک طرف در آن زمان رسيدن مهمان نديدهاي[1]
استاد حامی
سلام
خداوکیلی این چه وضع تاپیکه؟
هيچوقت نمیومدم به این تاپیک حالا یه بار اومدم اعصابم خورد شد
چرا شما هیچی نمیگید؟
اسم تاپیک هست اشعار مذهبی و ارزشی بعد شعرهایی که هست همش تعارف و تعریف تمجید این کاربر از بقیه کاربرانهه این برای اون شعر میگه اون برای این
یا از این شعرها در تاپیک قرار ندید
یا اسم تاپیک رو عوض کنید بگذارید اشعار کاربران در وصف یکدیگر
نه اینکه تیتر اشعار مذهبی باشه اونوقت محتوا
در تعجبم چرا شما استاد برای چنین اشعاری هم صلوات زدید؟
استاد حامی
سلام
خداوکیلی این چه وضع تاپیکه؟
هيچوقت نمیومدم به این تاپیک حالا یه بار اومدم اعصابم خورد شد
چرا شما هیچی نمیگید؟
اسم تاپیک هست اشعار مذهبی و ارزشی بعد شعرهایی که هست همش تعارف و تعریف تمجید این کاربر از بقیه کاربرانهه این برای اون شعر میگه اون برای این
یا از این شعرها در تاپیک قرار ندید
یا اسم تاپیک رو عوض کنید بگذارید اشعار کاربران در وصف یکدیگر
نه اینکه تیتر اشعار مذهبی باشه اونوقت محتوا
در تعجبم چرا شما استاد برای چنین اشعاری هم صلوات زدید؟
سلام
خب گاهي اشعار نقد و بررسي مي شود چكش كاري مي شود به هر حال در نقد بايد از خوبي اشعار هم گفت.
ولي در كل موافق هستم بايد محور اصلي مراعات شود
البته اگر مثلا شعر به صورت طنز حلال باشد نه تمسخر و هجو و .....ايرادي هم ندارد
در كل موافق بايد دقت بيشتري شود به نظرم اين تاپيك هم مدير خودش را مي خواهد و پيشنهاد مي كنم استاد سجاد مدير اين تاپيك شوند ايشان حدود شرعي را بهتر مي دانند بنده ممكن است فرويد گول بزند و از مسير منحرف شوم:Nishkhand:
اسم تاپیک هست اشعار مذهبی و ارزشی بعد شعرهایی که هست همش تعارف و تعریف تمجید این کاربر از بقیه کاربرانهه این برای اون شعر میگه اون برای این
یا از این شعرها در تاپیک قرار ندید
یا اسم تاپیک رو عوض کنید بگذارید اشعار کاربران در وصف یکدیگر
بسمه الحسیب
با سلام
مبنا در این تاپیک سرودن اشعار ارزشی و نقد و بررسی و همینطور اصلاح آن است
گاهی این نقد در جهت اصلاح و یا تشویق به زبان شعر گفته شده و آن مقدار کم
تعریف و تمجیدی که می فرمائید در مقابل حجم وسیع اشعار ارزشی به چشم
نمی آمد (البته اگر کل تاپیک را بررسی می فرمودید)ضمن اینکه صلوات همیشه
تائید مضمون و محتوا نیست و گاهی تشکر از زحمت ارسال مطلب و تشویق
برای همراهی با تاپیک و اصلاح تدریجی محتوا و شکل اشعار است و بحمد الله شخصا این مورد
حالا که بحث از ازدواجه عرض کنم کسی درباره رابطه با دختری نامحرم صحبت می کرد که در یک میهمانی شروع کرده با او سخن گفتن و خندیدن و شماره تلفنش را به او داده است.
بنده در پاسخ گفتم:
بیا من می دهم اکنون جوابت
که تا خاموش سازم اضطرابت
دلا باید ز نامحرم حذر کرد
نباید این چنین بی جا خطر کرد
ضررها دارد اینجا سست بودن
نباید هِرهِر و کِرکِر نمودن !
به یک باره بدادییَش شماره ؟!
عجب نبود اگر گردی بیچاره
اگر داری نیازی تو به همسر
بجو آن را که باشد از همه سر
بجو آن دختری که بس نجیب است
همه جا او به نامحرم غریب است
اگر گشتی تو حق را بنده ناب
پریوش دختری آید چو مهتاب
[FONT="Tahoma"]سلامخب گاهي اشعار نقد و بررسي مي شود چكش كاري مي شود به هر حال در نقد بايد از خوبي اشعار هم گفت.ولي در كل موافق هستم بايد محور اصلي مراعات شودالبته اگر مثلا شعر به صورت طنز حلال باشد نه تمسخر و هجو و .....ايرادي هم ندارددر كل موافق بايد دقت بيشتري شود به نظرم اين تاپيك هم مدير خودش را مي خواهد و پيشنهاد مي كنم استاد پسر خوشبخت مدير اين تاپيك شوند :Nishkhand:
درود استاد حامی عزیز هرچند من خودم رو استاد نمیدونم ولی باید روش فکر کنم چون کار سختی هستش،باید قافیه های بچه هارو درست کنم کار زیادی میخواد
[FONT="Tahoma"]عرض سلام و احترام خدمت بزرگواران حالا که بحث از ازدواجه عرض کنم کسی درباره رابطه با دختری نامحرم صحبت می کرد که در یک میهمانی شروع کرده با او سخن گفتن و خندیدن و شماره تلفنش را به او داده است.بنده در پاسخ گفتم: بیا من می دهم اکنون جوابت که تا خاموش سازم اضطرابت دلا باید ز نامحرم حذر کرد نباید این چنین بی جا خطر کرد ضررها دارد اینجا سست بودن نباید هِرهِر و کِرکِر نمودن ! به یک باره بدادییَش شماره ؟!عجب نبود اگر گردی بیچاره اگر داری نیازی تو به همسر بجو آن را که باشد از همه سر بجو آن دختری که بس نجیب است همه جا او به نامحرم غریب است اگر گشتی تو حق را بنده نابپریوش دختری آید چو مهتاب یقین دان گر روی راه حقیقتبیابی همسری گردد صدیقت
باز امشب دلی غمگین تر از هر شب دارم / آه خدایا امشب چه غم سنگینی دارم/باز دلم امشب هوای یار کرده صبوری ها شکسته سخت ویران گشته/ ای عشق من :کاش امشب هم آغوش هم بودیم تا مایه ی آرامش این تن خسته ی هم بودیم/دلم تنگ است عشق من خدا داند هوس در کار نیست/دلم آغوشت میخواهد گرمای این تن خسته ات میخواهد/میدانم چه سختی ها کشیده ای چه زخم هایی که زندگی بر این تن لطیفت نهاد/هر دومان سخت از زندگی رنج ها کشیده ایم روح خستمان گواه است نیاز به صحبت نیست/ای عشق من تو سرفصل تمام امید من هستی خدانگهدارت ولی نمیری از یادم
تبر تيز
پدر!
تو سخنانم را لمس نكردي
اشكم را
آهم را
دردپنهانم را نشنيدي
تو افتادنم را از اسب چموش شهوت نچشيدي!
پس لااقل دستم را بگير
تا بلند شوم
از تو دلگيرم
پدر! شايد باورم نمي كني تا قسم نخورم! به رگ غيرتت!
به موهاي سپيد مادر بزرگ قسم!
به عفت عمه عصمت سوگند! ديو شهوت بس بي رحم است و داعش صفت! فتنه هاي زمانه ما هربار چند قلو مي زايند
پدر! تو خاني و من خام و جوانم
من شناكردن در موج فتنه ها را نمي دانم
من «ساحل» را گم كرده ام
واي بر من!
هوا بس تاريك است
اين روزها چاي گرم دعا به دهن مناجاتم مزه ندارد!
مي شنوي بابا!
يعني هست اميدي به بهبودي ام؟
يا كه من رفتني ام؟
مي ترسم سو سوي چراغ ازدواج خاموش شود
و من گم و گور شوم
و يا نهنگ هوس من را يكجا ببلعد!
راستي آرامش چه رنگي بود؟
***
پدر! دستم را بگير
تو كه از جنس خودم هستي
يادت هست زماني كه هم قد و قواره من بودي بار در كشتي با غول شهوت شكست خورده باشي؟
بابا بزرگ، مي گفت: من خيلي زود «تبر تيز تأهل» را به بابات دادم تا غول شهوت زيادي برايش شاخ و شانه نكشد.
پس چرا ما دو تا
چرا ما زبان هم را نمي فهميم؟
به خدا ديو شهوت سخت بي رحم است
تاراج شدن ايمانم را
شرمندگي ام نزد فرشتگان الهي مپسند از بانك دهانت وام جرأت برايم بگير و تشويق به حسابم بريز!
تا ازدواج كنم و نزد شيطان تا نشوم
با ازدواج دو تا بشم:
نيمي از خودم
و نيمي از يار
...
وبلاگ زندگي آرام
بسمه الشکور
با سلام و ادب
استاد گرامی،به جهت شرمندگی، کلامتان را نقل قول نکردم
حضرتعالی با همراهی،کمک و راهنمائیتان باعث تقویت انگیزه بنده در کار بیشتر
روی موضوعات مختلف شعری شدید و همینطور راهنمائی های جناب رضا دی
و همراهی و تشویق دوستان بزرگوار در این تاپیک.
از بزرگواری و تواضع بی حدّ شما سپاسگزارم.
هو المحبوب
مِن أینَ لِیَ الخیر؟
.....................................
آشفته و زارم نظری کن به عنایت
ای جان جهان،جان من اکنون به فدایت
تأویلِ کلامت که ز قران طلبیدم
یک گام به معنا نرسیدم، نچشیدم
لطف و کرمت شهره شده در همه عالم
خود عدل بُوَد این که زجورِ تو بنالم؟
از دست تو گیرم زهمان دست که دادم؟
من جان به تو دادم چه دهی خویش به بادم؟
من بنده ام و نَقصم و نُقصانم و تقصیر
این خود تو بدانی چه کنم نزد تو تفسیر؟
مِن أینَ لیَ الخیر؟بگو مخزن خیرات
نزد تو بُوَد خیر و بَرِ من همه هیهات
من فلسفه ی عشق ندانم،بچشانم
از این قفسِ عقل رها کن،بپرانم
انصاف بده اشک من آغشته ی خون است
اینجای،دگر عقل نباشد که جنون است
من پرده ی سازم تو بزن ساز و مسوزم
من عینِ نیازم ،چه کنی ناز، هنوزم؟
دیوانه شدم، عاقله ام رفت به تاراج
جان چیست؟ نیرزد که دهم بهر دلت باج
اینبار "نسیم" از تو نگردد سویِ أغیار
صد بار دگر رد کنم ای یار نه یکبار!
نشريه ادبي صدا و سيماي قم
محتواي هر شماره سمت راست( پايين ) است
http://pajuhesh.irc.ir/Book/index/magazine/bookId/1394/i/0/keyword//bt/#/book/index/indexs/id/764/i/99091/keyword//+1
خود عدل بُوَد این که زجورِ تو بنالم؟
این عدل و عدالت بود آیا که بدانی؟
لطف و کرمم دیده و بر من بچشانی
هم فرصت تکرار گناه هست برایت!
هم وقت نیاز و ادب و شور جوانی!
من صبر کنم چون که خداوند عزیز است
بر همچو منش خیر و مبرات نخواهی؟
ای شیشه بشکسته تو را قدر ندانند
الا که رَوی سوی خداوند به زاری
گویی که همین است سبب ساز جدایی
سنگ و گنه و رجم وشیاطین ،همه خامی
بر شهره همین بس که کند صبر ز دوری
بر قامت دلجوی رضا و غم حامی!
باشد که خداوند سبب ساز کند باز
با دیدن گل ، یا که حبیبه ، چه صفایی
هو المحبوب
"آه مِن قِلَةِ الزاد و طولِ الطریق و بُعد السَفر و عظیمِ المورد"
..................................................................................
گفتم که شدم یارت،چندی است گرفتارت
گفتا نه چنین باشد،حرف است،بگو کارت
گفتم دل و دینم شد،آن چشم دو بینم شد(1)
گفتا که دروغ است این،معلوم چنینم شد
گفتم بکشی ما را،راهم ندهی یارا؟
گفتا نپذیرم من،قلبِ چو خس و خارا
گفتم که چه می خواهی؟مائیم و غم و آهی
گفتا به تو کارم نیست،بر خیز و بجو راهی
گفتم تو نشانم دِه،ای دوست پناهم دِه
گفتا که نشان دادم،جانت بِدِه،آنم به
گفتم که بگیر این جان،جانم توئی و جانان
گفتا که نیرزد آن،این رَه نبود آسان
گفتم تو بگو این گوش،رفته است ز عقلم هوش
گفتا که سخن کم کن،با جان و دلت می کوش
گفتم که سخن از توست،غیر از تو نخواهم جُست
گفتا که بذر است عشق،بی سعی نخواهد رُست
گفتم پر و بالم دِه،خود قدر و کمالم دِه
گفتا که به رَه سستی،گوئیم که حالم دِه؟!
گفتم که فقیرم من،بیچاره و گیرم من
گفتا که همین خواهم،در عشق دلیرم من
گفتم که بسوزم من،چشم از تو ندوزم من
گفتا که گله کم کن،آتش بفروزم من
گفتم مکن این خواری؛شکری که جهانداری
گفتا که مَلیکم من،تو مِلکِ منی،آری
گفتم که همینم بس،مِلکِ توأم و بیکس
گفتا کس و کارت من،آسوده شوی زین پس
گفتم دل و جان بُردی،هم غصّه ی من خوردی
گفتا نَفَسَم حق است،آن دَم نَبُود مُردی
گفتم دل و دین خواهی؟ این قلب حزین خواهی؟
گفتا دل و دینت من، آیا بِه از این خواهی؟
گفتم نروی از دل،عاشق شده است این گِل
گفتا که خموش ای جان،عشق است و دو صد مشکل
گفتم که رسیدم من،از غصه رهیدم من
گفتا که کجا جانم؟باید که ببینم من!
پ.ن
1-چشم دو بین:چشمی که خلق را در عرض
خالق می بیند
بسمه الشافی
ان شاالله که خداوند شفای عاجل عنایت بفرماید.
برای بهبودی و سلامتی ایشان لطفا و در صورت
امکان یک ایت الکرسی قرائت بفرماید.متشکر
:Gol:
آيت الكرسي اين هم تو زمستون حسابي مي چسبه
هو المحبوب
عشق یعنی:
.................................................
عشق یعنی عافیت از تو گریخت
عشق یعنی آن مَنیَّتها بریخت(1)
عشق یعنی پر زدن بی بال و پر
عشق یعنی سوختن از پا به سر
عشق یعنی خوش گمانی سادگی
عشق یعنی یک غزل دلدادگی
عشق یعنی روح و جان در انتظار
عشق یعنی سوختن بهر نگار
عشق یعنی نیستی یعنی زوال
عشق یعنی زندگی و شور و حال
عشق یعنی با منی هر جا روم
عشق یعنی بی سر و بی پا روم
عشق یعنی التهاب روز و شب
عشق یعنی انتخاب سوز و تب
عشق یعنی شرح مستی و فراق
عشق یعنی هجر و سوز و افتراق
عشق یعنی بیخودی بیچارگی
عشق یعنی در وطن آوارگی
عشق یعنی لحظه های سوز و ساز
عشق یعنی یکسره فقر و نیاز
عشق یعنی چون نسیم اندر سحر
در پی یک جرعه ی بی دردسر
1-خودخواهی ها-خودبینی ها
این هم یک شعر از بنده تقدیم به محضر مبارک حضرت بقیه الله
ز دریای علم علی گیر جام
امیر سخن شاه والا مقام
چنین گفته شاعر به توصیف او
کلام علیِِ ، علیُُ الکلام
سلونی علی گفته در دهر و بس
علی زین سخن خاص و مخلوق عام
علی باب علم رسول خداست
ندارد کس این عزت و احترام
شنیده است جبریل در آسمان
به صوت علی گفته ایزد کلام
علی حجت حق ز بعد نبیست
ز نام خدا مشتق او راست نام
فراری یلان گشته در جنگها
چو شمشیر او شد برون از نیام
ز اعمال ثقلین بالاتر است
یکی ضربت آن امام همام
به جای نبی خفت در آن خطر
نه خوف از شهادت نه از انتقام
نبی گفته «من کنتُ مولای» را
به خم غدیر اندر آن ازدحام
ولایش بود راه اکمال دین
ز تصدیق او گشته نعمت تمام
به کعبه ولادت به مسجد شهید
بر آمد و رفتنیش صد سلام
شب قدر، قدرش فزون شد بسی
که شد «فزت» در آن بیان از امام
ندارد کس این شان این مزلت
بخوان منزلت را ز خیرالانام
کند آرزو شاعر این سخن
که گردد به قنبر غلامش، غلام
بسم ربّ الحیدر علیه السلام
زعلم علی گر بگیری تو جام
شوی چون شریفِ رضی نیک نام
أَخُ النور باشد کلام علی(ع)
ز الفاظ او ،نور حق مُنجلی
علی چون به توحید حق می رسد
تو گویی که اندیشه را کرده سدّ
فطانت بر آن قله چون پشّه شد
دل عارف از خوف،در رعشه شد
تجلیِّ عُظمایِ وحدت در آن
ندارد حدّی و ندارد کران
نه هر کس به توحید، راهی بَرد
نه هر کس تواند که شاهی خَرد
اسیری نشاید که با پایِ شاه
چو احرار و خوبان رود بزمگاه
چه کس می تواند قلم در بَنان
کند شرحِ توحید و بسطِ بیان
ندارد چو توفیق، از حق، کسی
نشاید که گوید تو خود مُفلسی
علی(ع) را که خدمت تواند کند؟
هر آن کو اجازت سِتاند کند
اجازت نداده علی(ع) این نَمط
فقط از علی گیر رُخصت، فقط
"نسیم" این همه آرزویِ تو بود
ولی چون نخواهد علی نیست سود
هو علّم البیان
عرض سلام و ادب
موضوع بعدی اگر موافق باشید طنز باشد.
در ارتباط با موضوع مورد بحث این روزهای سایت
"ازدواج جوانان"
چرا طنز؟برای عوض شدن حال و هوای غم انگیز
تاپیک مذکور،اگر نتایج اخلاقی هم از آن بتوان گرفت
بسیار بهتر است.
پ.ن
لطفا طنز فاخر باشد،و برای کسی
ایجاد سوء تفاهم نکند،متشکر.
بسمه الاعلی
شرایط سرودن شعر طنز در این تاپیک
.................................................. .............
طنز فاخر گوی تا درسی بود بی رنج و درد
بی تقلب بی کلک بی واهمه بی روی زرد
طنز یعنی قالبی دلخواه و زیبا و شکیل
بی تکلف در فعول و فاعلات و هم فعیل
بایدت معنای خوبی باشد اندر شعرهات
مثل فرزندان خوب و صالحی با اُمهات
ورنه شوخی با مخاطب کو شود آزرده دل
شاید این تاپیک را اندوده گرداند به گِل
امانم بدهید
دستم به ضریحت برسد
بگذار سلامم بدهید
درد از سوی بی کسی است اینک لیک***دست مردم نوازم بدهید
ساز سوی تو نوای آهنگ است***باری آندم سوی نازم بدهید
اگرم نشد شرفیابیت حاضر شم***دست در دست بدعا بازم بدهید
یا امام هشتمین یا قرة العین الرّسول***گدایم وانگهی دست نیازم بدهید
یا کریما راه نجاتم بدهید.
صلوات.
سلام و عرض ادب خوش اومدید گرامی:ok:
من حضور شما رو در جمع دوستان ادیب و توانای سایت به فال نیک میگیرم :Kaf:
و امیدوارم بتونیم در اینجا با ارسالهای خوب و موفقمون یک جمع دوستانه و صمیمی و با نشاط
رو ایجاد کنیم
در مورد متن و نظم شما نمیتونم توضیح زیادی بدم
اخه من خودم اینجا شاگردم:Gig:
و استادم سرکار خانم حبیبه و همچنین اقا رضا و استاد حامی گرامی
میان و محاسن و معایب کار رو میگن برامون
اما میخوام بگم کاش با موضوعات سخت و ثقیل شروع نمی کردید!!!:Narahat az:
چجوری بگم من خودم زیاد در موضوعات مذهبی خاص وارد نمیشم
و چون نمیتونم ردیف ها و قافیه ها رو درست مرتب کنم
ضمن اینکه اطلاعات مذهبیم هم شاید کم باشه
برا همینم سعی میکنم در موضوعات عاشقانه خودم سرگرم باشم:Gol:
البته متن شما زیباست اما میشه بگید روی چه وزنی بخونیمشش؟
شاید قصد شما از این متن گفتن مسمط بوده!؟:Gig:
شایدم غزل ؟
قصیده؟
نظم یا نثره؟ :help:
آهان بله بله متوجه شدم ببخشید
بله از اتاق فرمان اعلام میکنن نظم هست و شعر نو؟:Kaf:
نه ؟
آهان خب اونوقت چیه؟
بله بله دقیقا بحر طویل؟
خب شاید ببینید میشه من یه دوری روی ابیاتتون بزنم یا خیر؟:Gig:
نه ؟
چشم باشه من میرم یه دوری بزنم و بیام
شما اگر شد یه توضیحی بدید من فکر کنم مرورگرم مشکل داره میام زودی
یا حق
اجازه بدهيد با يك شعر شروع كنم يخ تاپيك باز بشه.
...
خر عاشق
پريدن ايمان
شرح حال فرزند
گفتا پدر تو عشـوه خـوبـــان نديدهاي
چشم سيـاه و زلـف پريشـان نديدهاي
چشم سياه و زلف پريشان به يک طرف
در آن زمان پريدن ايمـــــان نديدهاي
جواب پدر
گفتا پسر تو سفره بي نان نديدهاي
آه عيال و نالــه طفــلان نديدهاي
آه عيال و ناله طفلان به يک طرف
در آن زمان رسيدن مهمان نديدهاي[1]
..............................
1- شوخ طبعي هاي طلبگي، محمدحسين قديري، ص74
سلامی چو بوی خوش آشنایی
زدم فال و شد قصه ی خواستِگاری
شود قصه آغاز با یک خبر
که می خواهد فلان دختری این پسر
بگفتیم به دختر کمی کرد ناز
ولی بعدِ آن که سجل کرد باز
بگفتا بیاید ببینم که است؟!
سوار چه آید پژو یا که اسب؟!
همه خانه را شست و رُفت و تکاند
خودش در کناری همانجا بماند
رسید روز موعود رسید آن زمان
پسر آمدست پشت در با مامان
پسر ،شیک و پیک ، با یکی دسته گل
نشستند آنجا چه با حال روی مبل
نگاه کرد مادر به دیوار به در
نگاهی به بالا گوشه چشم به پسر
سرانجام رضا داد بر گفتگو
که آن دو شوند با هم روبرو
برفتند نشستند در کنجِ تنگ
که تا بِکَنن بینشان هر چه سنگ
هماندم هی پسر گفت دختر هی می شنید
هرآنچه که دختر گفت آن پسر هم شنید
خلاصه شدند همره و همدم و همکلام
که گاهی رئیس و گهی هم غلام
استاد حامی
سلام
خداوکیلی این چه وضع تاپیکه؟
هيچوقت نمیومدم به این تاپیک حالا یه بار اومدم اعصابم خورد شد
چرا شما هیچی نمیگید؟
اسم تاپیک هست اشعار مذهبی و ارزشی بعد شعرهایی که هست همش تعارف و تعریف تمجید این کاربر از بقیه کاربرانهه این برای اون شعر میگه اون برای این
یا از این شعرها در تاپیک قرار ندید
یا اسم تاپیک رو عوض کنید بگذارید اشعار کاربران در وصف یکدیگر
نه اینکه تیتر اشعار مذهبی باشه اونوقت محتوا
در تعجبم چرا شما استاد برای چنین اشعاری هم صلوات زدید؟
سلام
خب گاهي اشعار نقد و بررسي مي شود چكش كاري مي شود به هر حال در نقد بايد از خوبي اشعار هم گفت.
ولي در كل موافق هستم بايد محور اصلي مراعات شود
البته اگر مثلا شعر به صورت طنز حلال باشد نه تمسخر و هجو و .....ايرادي هم ندارد
در كل موافق بايد دقت بيشتري شود به نظرم اين تاپيك هم مدير خودش را مي خواهد و پيشنهاد مي كنم استاد سجاد مدير اين تاپيك شوند ايشان حدود شرعي را بهتر مي دانند بنده ممكن است فرويد گول بزند و از مسير منحرف شوم:Nishkhand:
بسمه الحسیب
با سلام
مبنا در این تاپیک سرودن اشعار ارزشی و نقد و بررسی و همینطور اصلاح آن است
گاهی این نقد در جهت اصلاح و یا تشویق به زبان شعر گفته شده و آن مقدار کم
تعریف و تمجیدی که می فرمائید در مقابل حجم وسیع اشعار ارزشی به چشم
نمی آمد (البته اگر کل تاپیک را بررسی می فرمودید)ضمن اینکه صلوات همیشه
تائید مضمون و محتوا نیست و گاهی تشکر از زحمت ارسال مطلب و تشویق
برای همراهی با تاپیک و اصلاح تدریجی محتوا و شکل اشعار است و بحمد الله شخصا این مورد
را شاهد بوده ام.
با تشکر
پ.ن
مقصود تائید تعریف و تمجید نیست
و در واقع بهتر است جز در مورد نقد
شعر و تائید و تشویق آن نباشد.
بسمه اللطیف
سماجت در خواستگاری
.......................................
خواستگاری آداب و اخلاق خاصی دارد که برخی آن را رعایت نمی کنند
گاهی دختر خانم به هر دلیلی خواستگارش را ردّ می کند،این درست
نیست که با اصرار سعی در قانع کردن او و یا در خواست دلیل
از او باشیم،شعر:
نسبت من با شما چون جور نیست
دست بردار و برو میسور نیست
چون شما را دل نخواهد چه کنم؟
پاسخ مثبت مرا مقدور نیست
زندگی عشق و وفاق و یکدلی است
التماس و انتظار و زور نیست[1]
............................
1- ماهنامه ی خوبان، ن-ط، شماره 82، 1394
بسمه اللطیف
بیا و بنشین کنار همسر خویش
.....................................................
یکی از دوستان که چند ماهی است از دواج کرده اند،روزی با ناراحتی از من خواستند
شعری تاثیر گذار برایش بگویم تا برای همسرش پیامک کند و ماجرای دلخوری که بینشان
پیش آمده بود را تعریف کرد و گفت:در پایان مشاجره آقا گفته اند:مگه کی هستی که اینقدر
ادعا داری؟!و سپس با قهر به منزل مادرشان رفتند!!!!!
اینها را عرض کردم تا زمینه ی سرودن شعر مشخص شود:
آسان برفتی از بَرَم،بی سایه ات در به درم
نیکم ولی گویا شما،بیشید و سر ریز از سرم
گر در مروت بایستی،هر گز نگویی کیستی
من آن کنیز عاشقم،تو همسری و سرورم!
این ابیات با واکنش شدید ایشان مواجه شده و آن را مایه ی خفت و خواری خویش تلقی کرده
و اصرار کردند که ابیات دیگری بگویم!نتیجه:
رفتی برو،خود گفته ای دیگر نمی آیم بَرَت
خواهی بیا خواهی نیا،بنشین کنار مادرت!
دیگر نمی خواهم تو را،چون قهر کردی اینچنین
شاید تصور کرده ای گریانم و زار و حزین؟!
که البته مورد اعتراض و ردّ ایشان واقع شده و گفتند می خواهی دیگه بر نگردد؟
و در نهایت ابیات دیگری سرودم:
عزیز من این چه رسم است و این چه وفاست؟
مکن دگر این قهر و کین که خطاست!
بیا به خانه و بنشین کنار همسر خویش
مده ز دوریت آزار و حرصم بیش!!!!!!!
و با این ابیات ماجرا ختم به خیر شد.[1]
............
1- ماهنامه ی خانه خوبان،ن - ط، ش 81، سال 1394
عرض سلام و احترام خدمت بزرگواران
حالا که بحث از ازدواجه عرض کنم کسی درباره رابطه با دختری نامحرم صحبت می کرد که در یک میهمانی شروع کرده با او سخن گفتن و خندیدن و شماره تلفنش را به او داده است.
بنده در پاسخ گفتم:
بیا من می دهم اکنون جوابت
که تا خاموش سازم اضطرابت
دلا باید ز نامحرم حذر کرد
نباید این چنین بی جا خطر کرد
ضررها دارد اینجا سست بودن
نباید هِرهِر و کِرکِر نمودن !
به یک باره بدادییَش شماره ؟!
عجب نبود اگر گردی بیچاره
اگر داری نیازی تو به همسر
بجو آن را که باشد از همه سر
بجو آن دختری که بس نجیب است
همه جا او به نامحرم غریب است
اگر گشتی تو حق را بنده ناب
پریوش دختری آید چو مهتاب
یقین دان گر روی راه حقیقت
بیابی همسری گردد صدیقت
غیرت
نشان مرد ريش ني غيرت است
جوان را نشان از هيبت است
چنين گفت مرد شيطان شکن
دليل بت شکن دلا غيرتست
سخن ز وصف غيرتي گويمت
علي تمام وصف ان غيرتست
بسمه الرقیب
حکم شرعی چیست شعر طنز گفتن،اوستاد؟
در میان عقل و دل اینک ستیزی اوفتاد
چونکه اینجا محرم و نامحرم آید در سخن
حکم شرعیش شما گو،یاد ده این فوت و فن
گر که طنزش مستقیم و گفتگو اینجا نبود
روز محشر می زنندم چوب یا بر سر عمود؟
پ.ن
با سلام و ادب محضر استاد سجاد گرامی
لطفا استفتاء فوق را پاسخ بفرمائید
و نیز از خطاب مفردی که بنابر اقتضاء شعر
پیش آمد عذرخواهم.
خواهی بیا خواهی نیا،بنشین کنار مادرت!
دیگر نمی خواهم تو را،چون قهر کردی اینچنین
شاید تصور کرده ای گریانم و زار و حزین؟!
:ajab!:
راست گفته دیگه:Nishkhand:
یکی قهر کنه باید نازشو بکشی دیگه
به به! خیلی قشنگه:Gol:
با سلام و ادب خواهر گرامیم
طنزه جدی نگیرید.
:Gol::Gol::Gol:
طنزه جدی نگیرید.
:Gol::Gol::Gol:
سلام
آها از این بعد نگاه نکرده بودم:Nishkhand::Gol:
هو أضحک و أبکی
ابتدا از برادران بزرگوار به خاطر سخنان بعضا خشن
و گاها همراه با گله ی یکی از شخصیتهای این شعر
طنز عذر می خواهم.
مادر:
دخترم پژمرده ای از غم چرا؟// بیخودی از گریه و هول و وَلا؟
این همه آشوب و حرمان و عزا// بهر چه افکنده ای در این سرا؟
دختر:
مادر این تقدیر باشد یا که قیر؟// موقع مادر شدن گشته چه دیر!
من که سی سالم شده از بخت بد// بر سر راهم شده صد گونه سدّ
کور گشته پسّر همسایه هم//پسّر دایی و خاله،عمّه هم
هیچکس انگار بینا نیستی//گویدم دختر تو زیبا نیستی
قد و بالایی نداری چون زری//روی زیبایی نداری چون پری
عشق هم بیزار گردیده ز تو//حکم زوجه گشتنت گشته وِتو
آخر این شانس است که دادی مرا؟//این چه بدبختی است یا ربّ ای خدا؟
قد و اقبالم ز نی کوتاهتر//چشمه ی چشمم ولی پر آب تر
من نمی دانم چرا بختم کج است؟// این قبای زشت مادر چند رج است؟
از سرم بگذشت آب آه و داد// این خدای تو مرا همسر نداد!!!!!
مادر اندیشه بکردی چون کند؟//چون کویر لوت را هامون کند؟
دختر بیچاره اش دلخون شده//دلزده از هر چه آب و نون شده
لاغر و افسرده و زرد و نزار//ای خدا یک خواستگار خوب بیار
مادر اندر فکر بود و اجتهاد//تا که خاله خود رسید و داد،داد
دختر خاله ز شوهر کرده قهر//وصف دعواهاش پر گشته به شهر
نزد دختر هم نشستند از گله//خود چه می گویی ز شوهر زلزله؟
خوش به حالت درد سر از تو رمید//نه علی داری نه احسان نه حمید
ای الهی که بمیرند مردها//بی خود و بی جنبه و دلسردها(عذرخواه)
روز و شب جارو و کن و فرمان ببر//هم به جای او برو و نان بخر
چایی و قهوه و نسکافه بیار//پشت آقا پشتی تازه بذار
این همه خدمت کن و نازش بکش//گویدم نان را مجو هی خش و خش
بی ادب،بی معرفت،بی حس و حال//بی کلام و گفتگو و حرف و قال(عذرخواه)
دائما یا در خور و خواب است و نوش//یا که رفته پای تی وی خود ز هوش
نی سفر برده مرا نی تا به باغ//پیشکش باشد مدینه یا عراق
این سر و این گردنم خالی چو دشت//نی طلا و نی جواهر ای پلشت(عذرخواه)
همچنان می گفت از شوهر به جدّ//دخترک گفت این چه جنجال است و ضد
من دعایم روز و شب یک شوهر است//تو فغان و داد و آهت همسر است؟!
چیست شوهر من ندانم خود بگو//چون نباشد بد،چو باشد های و هو؟!
گفت خاله:ای چراغ روشنم//روز و شب من بر سر خود می زنم
تو بدان گر شوهر بد می کنی//دین و دنیایت به او سد می کنی
گر نداری شوهر و همسر کنون//شکر ایزد کن نمردی از جنون
صبر کردن بهتر است از قیل و قال//در پی مردی برو نی جاه و مال
صبر کن صبرت فرج آرد به پیش//سوره ی ولعصر خوان بر قلب خویش
چون توکل می کنی آید جواب//لطف حق کی می کند خود ردّ باب؟
چشم امیدت به حق باشد گلم// زار کم می زن عزیزم بلبلم!!!!
عاقبت چون خیر باشد خود نکوست//ای بسا فرزند و همسر چون عدوست
ماهنامه ی خانه ی خوبان،ن-ط ،ش83 ،1394
بسمه الشکور
با سلام سرکار شهره گرامی
شعرتان بسیار زیبا بود ولی این یک بیت، شاه بیت
شعر شما است،احسنت.
:Gol:
جسارتا قافیه را ردیف بفرمائید مشکل حل می شود.
باز امشب دلی غمگین تر از هر شب دارم / آه خدایا امشب چه غم سنگینی دارم/باز دلم امشب هوای یار کرده صبوری ها شکسته سخت ویران گشته/ ای عشق من :کاش امشب هم آغوش هم بودیم تا مایه ی آرامش این تن خسته ی هم بودیم/دلم تنگ است عشق من خدا داند هوس در کار نیست/دلم آغوشت میخواهد گرمای این تن خسته ات میخواهد/میدانم چه سختی ها کشیده ای چه زخم هایی که زندگی بر این تن لطیفت نهاد/هر دومان سخت از زندگی رنج ها کشیده ایم روح خستمان گواه است نیاز به صحبت نیست/ای عشق من تو سرفصل تمام امید من هستی خدانگهدارت ولی نمیری از یادم
تبر تيز
پدر!
تو سخنانم را لمس نكردي
اشكم را
آهم را
دردپنهانم را نشنيدي
تو افتادنم را از اسب چموش شهوت نچشيدي!
پس لااقل دستم را بگير
تا بلند شوم
از تو دلگيرم
پدر! شايد باورم نمي كني تا قسم نخورم!
به رگ غيرتت!
به موهاي سپيد مادر بزرگ قسم!
به عفت عمه عصمت سوگند!
ديو شهوت بس بي رحم است و داعش صفت!
فتنه هاي زمانه ما هربار چند قلو مي زايند
پدر! تو خاني و من خام و جوانم
من شناكردن در موج فتنه ها را نمي دانم
من «ساحل» را گم كرده ام
واي بر من!
هوا بس تاريك است
اين روزها چاي گرم دعا به دهن مناجاتم مزه ندارد!
مي شنوي بابا!
يعني هست اميدي به بهبودي ام؟
يا كه من رفتني ام؟
مي ترسم سو سوي چراغ ازدواج خاموش شود
و من گم و گور شوم
و يا نهنگ هوس من را يكجا ببلعد!
راستي آرامش چه رنگي بود؟
***
پدر!
دستم را بگير
تو كه از جنس خودم هستي
يادت هست زماني كه هم قد و قواره من بودي بار در كشتي با غول شهوت شكست خورده باشي؟
بابا بزرگ، مي گفت: من خيلي زود «تبر تيز تأهل» را به بابات دادم تا غول شهوت زيادي برايش شاخ و شانه نكشد.
پس چرا ما دو تا
چرا ما زبان هم را نمي فهميم؟
به خدا ديو شهوت سخت بي رحم است
تاراج شدن ايمانم را
شرمندگي ام نزد فرشتگان الهي مپسند
از بانك دهانت وام جرأت برايم بگير و تشويق به حسابم بريز!
تا ازدواج كنم و نزد شيطان تا نشوم
با ازدواج دو تا بشم:
نيمي از خودم
و نيمي از يار
...
وبلاگ زندگي آرام