ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;772865 نوشت:
دستم را بگير
پدر!
تو سخنانم را لمس نكردي
اشكم را
آهم را
دردپنهانم را نشنيدي
تو افتادنم را از اسب چموش شهوت نچشيدي!
پس لااقل دستم را بگير
تا بلند شوم
از تو دلگيرم
پدر! به جان چه كسي قسم بخورم ؟
به رگ غيرتت!
به موهاي سپيد مادر بزرگ قسم!
به عفت عمه عصمت سوگند!
ديو شهوت بس بي رحم است و داعش صفت!
فتنه هاي زمانه ما هربار چند قلو مي زايند
پدر! تو خاني و من خام و جوانم
من شناكردن در موج فتنه ها را نمي دانم
من «ساحل» را گم كرده ام
واي بر من!
هوا بس تاريك است
اين روزها چاي گرم دعا به دهن مناجاتم مزه ندارد!

مي شنوي بابا!
يعني هست اميدي به بهبودي ام؟
يا كه من رفتني ام؟
مي ترسم سو سو چراغ ازدواج خاموش شود
و من گم و گور شوم
و يا نهنگ هوس من را يكجا ببلعد!
راستي آرامش چه رنگي بود؟
دستم را بگير
پدر!
تو كه از جنس خودم هستي
يادت هست زماني كه هم قد و قواره من بودي چند بار در كشتي با غول شهوت شكست خورده باشي؟
بابا بزرگ، مي گفت: من تبر تيز تأهل را به بابات دادم تا غول شهوت زيادي برايش شاخ و شانه نكشد.
پس چرا ما دو تا
چرا ما زبان هم را نمي فهميم؟
به خدا ديو شهوت سخت بي رحم است
تاراج شدن ايمانم را
شرمندگي ام نزد فرشتگان الهي مپسند
از بانك دهانت وام جرأت برايم بگير و تشويق به حسابم بريز!
تا ازدواج كنم و نزد شيطان تا نشوم
با ازدواج دو تا بشم:
نيمي از خودم
و نيمي از يار
...
وبلاگ زندگي آرام


راستش من كه سر در نياوردم اين بنده خدا چي داره ميگه:Nishkhand:[/]

حامی;772870 نوشت:
[="Tahoma"][="DarkGreen"]راستش من كه سر در نياوردم اين بنده خدا چي داره ميگه:Nishkhand:[/]
خخخخ حامی دادا به این جملت کلی خندیدم بعد مدتها رنگ خنده بر لبمون نشست خدا همیشه شادی بهتون بده

بسمه الحق

با سلام و ادب

همراهان گرامی اگر موافق باشید موضوع بعدی:

"مشکلات جوانان،تهاجم فرهنگی"

با تشکر

حبیبه;773094 نوشت:
بسمه الحقبا سلام و ادبهمراهان گرامی اگر موافق باشید موضوع بعدی:"مشکلات جوانان،تهاجم فرهنگی"با تشکر
موافق نیستم موضوع بعدی بزار درباره غم وغصه باشه،دلت خوشه خواهر یه شعری درباره غم وغصه بگید شاید اندوهمون کم شد

حبیبه;773094 نوشت:
مشکلات جوانان

با سلام
مثل موضوع ، سخن از مشکل بایدگوئیم
ما نگوئیم بفرما که چه باید گوئیم؟

همه جا پول جلودار مقام و هدف است
همه جا نقد بشر را به که باید گوئیم؟

بعد آن پول، هنر تا به هنر پُررویی
نفسی ای فقراف پیش که باید گوئیم؟

بعد باشد کوپن صنعت ما بر پارتی
که چه زیباست مددکار چه باید گوئیم؟

مشکل کشور ایران همه بر پ باشد
من ندانم ز چه رو هم و چه باید گوئیم

من ندانم که پسرها به چه کاری بروند
یا بجای هنر و کار چه باید گوئیم

همه جمعیت نسوان و مذکر تنها
بهر این خانه خرابان چه باید گوئیم

نه که دولت بره وام چو شد دام بلا
بهر ان دانه کلیدش ، چه باید گوئیم

شهره از دست که نالی که همه نامحرم
آید از مکه ندا، حال چه باید گوئیم

نزد آن شاه کَرَم خسرو خوبان جهان
جز وداع از بت و از یار، چه باید گوئیم؟


بسمه الجلیل

با سلام و ادب

شعر ذیل خارج از موضوع است،امّا چون اشاره به

نکته ای اخلاقی است،و موضوع تاپیک هم اشعار ارزشی

آن را مناسب با موضوع کلّی تاپیک دیدم.

توضیح اینکه این شعر را خطاب به دختر خانمی آشنا

نوشته بودم،و در این سایت هیچ مخاطبی ندارد.

.................................................................................

چون که بد کردی مباش ایمن از آن

از خدایِ خود بترس اندر نهان

چون نهان و آشکارت روشن است

آنکه غافل می کند اهریمن است

هر کجا که دشمنی آید پدید

کرده اغوایت همان جنّ پلید

هر کجا مهر و محبت رو کند

کینه ها را یکسره جارو کند

جارویِ حق مهربانیّ است و داد

گردها را می تِکاند از فُؤاد

این فؤاد از کینه می گردند سرد

از جوارِ حق شود با کینه طرد

مهربانی را چرا ردّ می کنی؟

یا چرا راه خِرد سدّ می کنی؟

گفت پیغمبر(ص) تهی باش از خِرد؟!

یا که قران گفته بد کن تا به صد؟!

یا که اهل بیت(ع) فرموده تو را

دوستی و عشق، جمله کن رها؟

یا که عقلت گفته دشمن باش و بد؟

لطف و احسان را بکن از هر که ردّ؟

یا که عُرفَت اینچنین دستور داد؟

بگذر از خوبی و از عشق و وِداد؟

این چه آشوب است،اینجا می کنی؟

با که جنگ اینجا و آنجا می کنی؟

دختری تو نی که جنگاور به رزم

کو لطافت کو حیا پس چیست حزم؟

بس کن این نکته نسیم ار کس بُوَد

یک اشاره کافی است و بس بُوَد

94/10/19

در دلم نور قرآن روشن است***دلم با جان قرآن روشن است

روی دار قالی نوشتم به خط***دلم با راه قرآن روشن است.

بهر تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات.

حبیبه;773181 نوشت:


چون که بد کردی مباش ایمن از آن

از خدایِ خود بترس اندر نهان
...


سلام سرکار خانم حبیبه، چقدر حرفه ای شعر می گین... :nishkand::Moshtagh::Gol::Gol:

شهره22;772245 نوشت:

سلام و عرض ادب خوش اومدید گرامی:ok:
من حضور شما رو در جمع دوستان ادیب و توانای سایت به فال نیک میگیرم :Kaf:
و امیدوارم بتونیم در اینجا با ارسالهای خوب و موفقمون یک جمع دوستانه و صمیمی و با نشاط
رو ایجاد کنیم
در مورد متن و نظم شما نمیتونم توضیح زیادی بدم
اخه من خودم اینجا شاگردم:Gig:
و استادم سرکار خانم حبیبه و همچنین اقا رضا و استاد حامی گرامی
میان و محاسن و معایب کار رو میگن برامون
اما میخوام بگم کاش با موضوعات سخت و ثقیل شروع نمی کردید!!!:Narahat az:
چجوری بگم من خودم زیاد در موضوعات مذهبی خاص وارد نمیشم
و چون نمیتونم ردیف ها و قافیه ها رو درست مرتب کنم
ضمن اینکه اطلاعات مذهبیم هم شاید کم باشه
برا همینم سعی میکنم در موضوعات عاشقانه خودم سرگرم باشم:Gol:
البته متن شما زیباست اما میشه بگید روی چه وزنی بخونیمشش؟
شاید قصد شما از این متن گفتن مسمط بوده!؟:Gig:
شایدم غزل ؟
قصیده؟
نظم یا نثره؟ :help:
آهان بله بله متوجه شدم ببخشید
بله از اتاق فرمان اعلام میکنن نظم هست و شعر نو؟:Kaf:

نه ؟
آهان خب اونوقت چیه؟
بله بله دقیقا بحر طویل؟
خب شاید ببینید میشه من یه دوری روی ابیاتتون بزنم یا خیر؟:Gig:

نه ؟
چشم باشه من میرم یه دوری بزنم و بیام

شما اگر شد یه توضیحی بدید من فکر کنم مرورگرم مشکل داره میام زودی
یا حق


بیشتر منظورم شعر نو بود... منم آگاهی زیادی ندارم! :Gol::Gig::Sham:

*حوریه*;773431 نوشت:
سلام سرکار خانم حبیبه، چقدر حرفه ای شعر می گین... :nishkand::Moshtagh::Gol::Gol:

بسمه الشکور

سلام و عرض ادب سرکار حوریّه خانم

متشکر از نظر لطفتون.

محتوای شعر نوی شما هم بسیار عالی است

أحسنت خواهرم خوبم.

:Gol::Gol::Gol:

سجاد;772344 نوشت:
بیا من می دهم اکنون جوابت
که تا خاموش سازم اضطرابت

دلا باید ز نامحرم حذر کرد
نباید این چنین بی جا خطر کرد

حبیبه;772321 نوشت:
رفتی برو،خود گفته ای دیگر نمی آیم بَرَت

خواهی بیا خواهی نیا،بنشین کنار مادرت!

دیگر نمی خواهم تو را،چون قهر کردی اینچنین

شاید تصور کرده ای گریانم و زار و حزین؟!

سلام .. اشعارتون رو خوندم ! انگار از شعر زیاد سر در میارید .. اگه نقد و ایراد وزنی ای .. چیزی داشتید به شعرم ممنون میشم بفرمایید.
اینوم سومین شعر جدی من:

تا ماه هزار فاصله راه است
در برکه ولی پرتو ماه است

هرچند که دور هستم از او
در این دل خسته مهر ماه است

یا ندیده او را یا که سنگ است
آنکه گوید عاشقی گناه است

نرخ رخ ماه را شکسته ست
ماهی که علمدار سپاه است

آن ماه که چشم مشکش ابری ست
این ابر بهاری رو سیاه است

گفت:" تیر سه شعبه نور عینم
دیدار حسین ع بی تو گناه است

با مشک تباه و پاره پاره
دیگر عمل سخت، نگاه است"

من ... یک شب جمعه ... حرم تو ... !
من جوانم! آرزو گناه است؟

شعرم شده از عشق تو سرمست ابالفضل
با نام تو از وزن برون رفت ابالفضل

یا ابالفضل.................

گلپسر;773494 نوشت:
سلام .. .. اگه نقد و ایراد وزنی ای .. چیزی داشتید به شعرم ممنون میشم بفرمایید.
اینوم سومین شعر جدی من:

تا ماه هزار فاصله راه است
در برکه ولی پرتو ماه است

هرچند که دور هستم از او
در این دل خسته مهر ماه است

یا ندیده او را یا که سنگ است
آنکه گوید عاشقی گناه است

نرخ رخ ماه را شکسته ست
ماهی که علمدار سپاه است

آن ماه که چشم مشکش ابری ست
این ابر بهاری رو سیاه است

گفت:" تیر سه شعبه نور عینم
دیدار حسین ع بی تو گناه است

با مشک تباه و پاره پاره
دیگر عمل سخت، نگاه است"

من ... یک شب جمعه ... حرم تو ... !
من جوانم! آرزو گناه است؟

شعرم شده از عشق تو سرمست ابالفضل
با نام تو از وزن برون رفت ابالفضل

یا ابالفضل.................

بسمه اللطیف

با سلام و احترام

شعرتان به لحاظ محتوا و وزن و قافیه خوب است.

فقط بیت آخر به لحاظ وزن با سایر ابیات کمی متفاوت است

که البته خودتان اشاره فرمودید:

با نام تو از وزن برون رفت اباالفضل

مؤید باشید.

ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ
ﻣﻦ ﻣـــﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮐﺎﻓﺮ ﺑـــــــــﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﺤﺎﻝ ﻣـﻦ ﺗﺮﺣﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺷﯿﻄـــــﻨﺖ ﺑﺲ ﮐﻦ ،ﻣﺮﺍ ﺑﺎﮐﻔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺩﻟﻨـــــﺸﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺑـﻮﺩﯼ ﻭﻟﯽ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻋﻬﺪﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔــــــﺮ ﺩﻣﯽ ﺑﺎﻣﻦ ﻧﺸــﯿﻨﯽ ﺗﺮﮎ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮐــــﺮﺩﻩ ﺍﯼ ،ﺍﻣﺎ ﺩﮔﺮ ﺳــــــﺮﺩﺭ ﮔــﺮﯾﺒﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔـــــﺮﭼﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺩﺭﺩ ﺧﻮﮐﺮﺩﻡ ﮐﺮﯾﻤﯽ ﮐﻦ ﺑﻤﻦ
ﺩﺭﻏﻢ ﻋﺸــــــﻘﺖ ﺩﮔﺮ ﭼــــﻮﻥ ﺩﺍﻏﺪﺍﺭﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺑﺎﺯ ﻣــــــــﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﺎ ﻣــــﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻫﺮﭼــــﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﮑﻦ، ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺠﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ

[="Tahoma"][="Black"]

حبیبه;772372 نوشت:
بسمه الرقیب

حکم شرعی چیست شعر طنز گفتن،اوستاد؟

در میان عقل و دل اینک ستیزی اوفتاد

چونکه اینجا محرم و نامحرم آید در سخن

حکم شرعیش شما گو،یاد ده این فوت و فن

گر که طنزش مستقیم و گفتگو اینجا نبود

روز محشر می زنندم چوب یا بر سر عمود؟

پ.ن

با سلام و ادب محضر استاد سجاد گرامی

لطفا استفتاء فوق را پاسخ بفرمائید

و نیز از خطاب مفردی که بنابر اقتضاء شعر

پیش آمد عذرخواهم.

عرض سلام و احترام و تشکر از شعر زیبای شما

خواهش می کنم

گر که خواهم من دهم روشن جواب
تا که نه سیخی بسوزد نه کباب

بایدت گویم تو شعر طنز گو
چون که بی شوخی نشاید گفتگو

قصد لذت گر نباشد در کلام
یا که خوف فتنه و شر و ظلام

نیستی در آخرت زار و کبود
چون نباشد بهر تو چوب و عمود

لیک هم پی گیر نامحرم مباش
در پی تشویق و بیش و کم مباش

خوب خالی کن تو شعرت از هَزَل (بیهوده گویی)
تا که مقصودت نمایی بی دَغَل (ایجاد فساد)

گر که شعری را بگویی پر فراز
من دعایت می کنم وقت نماز

در پناه حضرت حق باشید[/]

نوشته اصلی توسط حبیبه
بسمه الرقیب

حکم شرعی چیست شعر طنز گفتن،اوستاد؟

در میان عقل و دل اینک ستیزی اوفتاد

چونکه اینجا محرم و نامحرم آید در سخن

حکم شرعیش شما گو،یاد ده این فوت و فن

گر که طنزش مستقیم و گفتگو اینجا نبود

روز محشر می زنندم چوب یا بر سر عمود؟

پ.ن

با سلام و ادب محضر استاد سجاد گرامی

لطفا استفتاء فوق را پاسخ بفرمائید

و نیز از خطاب مفردی که بنابر اقتضاء شعر

پیش آمد عذرخواهم.

عرض سلام و احترام و تشکر از شعر زیبای شما

خواهش می کنم

گر که خواهم من دهم روشن جواب
تا که نه سیخی بسوزد نه کباب

بایدت گویم تو شعر طنز گو
چون که بی شوخی نشاید گفتگو

قصد لذت گر نباشد در کلام
یا که خوف فتنه و شر و ظلام

نیستی در آخرت زار و کبود
چون نباشد بهر تو چوب و عمود

لیک هم پی گیر نامحرم مباش
در پی تشویق و بیش و کم مباش

خوب خالی کن تو شعرت از هَزَل (بیهوده گویی)
تا که مقصودت نمایی بی دَغَل (ایجاد فساد)

گر که شعری را بگویی پر فراز
من دعایت می کنم وقت نماز

در پناه حضرت حق باشید

آفرین بر این فقیهی راست گو
دین پژوه و نغز گو و مهر جو
نکته ی ناگفته را مکشوف ساخت
جان این تاپیک را مشعوف ساخت
پس بگویید شعر های طنز گون

( بقیه اش با شما )

سجاد;773638 نوشت:
گر که خواهم من دهم روشن جواب
تا که نه سیخی بسوزد نه کباب

بایدت گویم تو شعر طنز گو
چون که بی شوخی نشاید گفتگو

قصد لذت گر نباشد در کلام
یا که خوف فتنه و شر و ظلام

نیستی در آخرت زار و کبود
چون نباشد بهر تو چوب و عمود

لیک هم پی گیر نامحرم مباش
در پی تشویق و بیش و کم مباش

خوب خالی کن تو شعرت از هَزَل (بیهوده گویی)
تا که مقصودت نمایی بی دَغَل (ایجاد فساد)

گر که شعری را بگویی پر فراز
من دعایت می کنم وقت نماز

بسمه الهادی

با سلام و ادب

در ره دین سیخ سوزد یا کباب//نیست مشکل،آتشش باشد چو آب

می زند بر جرم و بر إدبار ما// می کند از ذُلِّ معصیت رها

هر که او نهیت کند از معصیت//بایدش گویی زدل صد تهنیت

او تو را از دیو و شیطان رسته است//راه دوزخ را به رویت بسته است

پس دعایش کن به پیدا و نهان//انتقادش را چونان دُرّی بدان

با تشکر

صادق;773641 نوشت:
نوشته اصلی توسط حبیبه
بسمه الرقیب

حکم شرعی چیست شعر طنز گفتن،اوستاد؟

در میان عقل و دل اینک ستیزی اوفتاد

چونکه اینجا محرم و نامحرم آید در سخن

حکم شرعیش شما گو،یاد ده این فوت و فن

گر که طنزش مستقیم و گفتگو اینجا نبود

روز محشر می زنندم چوب یا بر سر عمود؟

پ.ن

با سلام و ادب محضر استاد سجاد گرامی

لطفا استفتاء فوق را پاسخ بفرمائید

و نیز از خطاب مفردی که بنابر اقتضاء شعر

پیش آمد عذرخواهم.

عرض سلام و احترام و تشکر از شعر زیبای شما

خواهش می کنم

گر که خواهم من دهم روشن جواب
تا که نه سیخی بسوزد نه کباب

بایدت گویم تو شعر طنز گو
چون که بی شوخی نشاید گفتگو

قصد لذت گر نباشد در کلام
یا که خوف فتنه و شر و ظلام

نیستی در آخرت زار و کبود
چون نباشد بهر تو چوب و عمود

لیک هم پی گیر نامحرم مباش
در پی تشویق و بیش و کم مباش

خوب خالی کن تو شعرت از هَزَل (بیهوده گویی)
تا که مقصودت نمایی بی دَغَل (ایجاد فساد)

گر که شعری را بگویی پر فراز
من دعایت می کنم وقت نماز

در پناه حضرت حق باشید

آفرین بر این فقیهی راست گو
دین پژوه و نغز گو و مهر جو
نکته ی ناگفته را مکشوف ساخت
جان این تاپیک را مشعوف ساخت
پس بگویید شعر های طنز گون

( بقیه اش با شما )

از سرِ عقل و ادب نی از جنون

طنز باید رهنمایِ دین بُوَد

نی که نیش و طعنه ای از کین بُوَد

أضحک را چون خدا گفته منم(1)

پس به طنزم رنگِ دینی می زنم

خنده را در جان بود اقبالِ خوش

نیست از عقل أر کنی رو را تُرُش

خوش کلامی نصف عقل است این بدان

با کلام سخت ،مردم را مران

پ.ن

1-آنکه می خنداند(هو أضحک و أبکی)

شهره22;773527 نوشت:
ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ
ﻣﻦ ﻣـــﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮐﺎﻓﺮ ﺑـــــــــﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﺤﺎﻝ ﻣـﻦ ﺗﺮﺣﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺷﯿﻄـــــﻨﺖ ﺑﺲ ﮐﻦ ،ﻣﺮﺍ ﺑﺎﮐﻔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺩﻟﻨـــــﺸﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺑـﻮﺩﯼ ﻭﻟﯽ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻋﻬﺪﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔــــــﺮ ﺩﻣﯽ ﺑﺎﻣﻦ ﻧﺸــﯿﻨﯽ ﺗﺮﮎ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮐــــﺮﺩﻩ ﺍﯼ ،ﺍﻣﺎ ﺩﮔﺮ ﺳــــــﺮﺩﺭ ﮔــﺮﯾﺒﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔـــــﺮﭼﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺩﺭﺩ ﺧﻮﮐﺮﺩﻡ ﮐﺮﯾﻤﯽ ﮐﻦ ﺑﻤﻦ
ﺩﺭﻏﻢ ﻋﺸــــــﻘﺖ ﺩﮔﺮ ﭼــــﻮﻥ ﺩﺍﻏﺪﺍﺭﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺑﺎﺯ ﻣــــــــﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﺎ ﻣــــﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻫﺮﭼــــﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﮑﻦ، ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺠﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و ادب

شهره خانم این سروده ی خودتان است؟

بسم الرب نوازش باز***مادرم خواب ناز داد بر بسترم باز

ساحتش را بیاراست بر من می شمرد***نور اختران و یاد مه و مهتاب ناز

دست بر بالین من بود شب تا سحر***بهر خواب ناز و دریاب راز

درین خلوتگه عشق و معشوق ساحت مادرم***در بکوبید وانگهی دمی اذن باب باز

:Gol::Mohabbat:

[="Tahoma"][="Black"]

حبیبه;773654 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و ادب

شهره خانم این سروده ی خودتان است؟

اتفاقا برا منم سواله:Gig:
اگه سروده خودتونه چی خوردین نه یعنی چی خوندیدن یه دفعه اینجوری شد:Gig::Gig:[/]

حبیبه;773654 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و ادب

شهره خانم این سروده ی خودتان است؟

سلام و عرض ادب
ممنونم استاد :Moteajeb!:
از اینکه اینقدر به من حُسن ظن دارید ممنونم
وقتی میبینم یه غزلی رو میارم اینجا همه میریزید روی سرم و میگید از خودت نیست
متوجه یه موضوع اساسی میشم و اونم اینه که اینجا قدر من دونسته نشده:ok:
منو برا تفریح نگهداری میکنید بله؟:Gig:
من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج** تو را آسودگی باید مرا رنج((پروین اعتصامی))

مهم نیست برا اینکه تنها نمونید در همون وزن یه بیت دیگه میگم و میرم شب خوش
این غزل اول از من نیست:

ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ
ﻣﻦ ﻣـــﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮐﺎﻓﺮ ﺑـــــــــﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﺤﺎﻝ ﻣـﻦ ﺗﺮﺣﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺷﯿﻄـــــﻨﺖ ﺑﺲ ﮐﻦ ،ﻣﺮﺍ ﺑﺎﮐﻔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺩﻟﻨـــــﺸﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺑـﻮﺩﯼ ﻭﻟﯽ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻋﻬﺪﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔــــــﺮ ﺩﻣﯽ ﺑﺎﻣﻦ ﻧﺸــﯿﻨﯽ ﺗﺮﮎ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮐــــﺮﺩﻩ ﺍﯼ ،ﺍﻣﺎ ﺩﮔﺮ ﺳــــــﺮﺩﺭ ﮔــﺮﯾﺒﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔـــــﺮﭼﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺩﺭﺩ ﺧﻮﮐﺮﺩﻡ ﮐﺮﯾﻤﯽ ﮐﻦ ﺑﻤﻦ
ﺩﺭﻏﻢ ﻋﺸــــــﻘﺖ ﺩﮔﺮ ﭼــــﻮﻥ ﺩﺍﻏﺪﺍﺭﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺑﺎﺯ ﻣــــــــﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﺎ ﻣــــﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻫﺮﭼــــﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﮑﻦ، ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺠﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ


این رو خودم گفتم و میرم برا همیشه

من ندانستم چنین بودی مرا عفوی نما
این چنین در بین جمعی خار و گریانم نکن

شهره از بی مهری گردون بنالد روز و شب
یوسف آسا بندۀ دربند و زندانم نکن

جز همین بی مایگی ها هیچ در گنجینه نیست
چشم بر هم نه چنین چون عطر افشانم نکن

ای حبیبه خوش سخن بودند یاران جملگی
همره خیل و گروه عذرخواهانم نکن

سر نهادم بر درت چون واله و شیدا شدم
این چنین در کنج هجران،گنج ویرانم نکن

صبر کردم مدتی تا محو ابیاتم شوی
تا ابد با رفتنم درگیر هجرانم نکن

نقل قول:
اتفاقا برا منم سواله:Gig:
اگه سروده خودتونه چی خوردین نه یعنی چی خوندیدن یه دفعه اینجوری شد:Gig::Gig:

نقل قول:
از اینکه اینقدر به من حُسن ظن دارید ممنونم
وقتی میبینم یه غزلی رو میارم اینجا همه میریزید روی سرم و میگید از خودت نیست
متوجه یه موضوع اساسی میشم و اونم اینه که اینجا قدر من دونسته نشده:ok:
منو برا تفریح نگهداری میکنید بله؟:Gig:

مهم نیست برا اینکه تنها نمونید در همون وزن یه بیت دیگه میگم و میرم شب خوش
این غزل اول از من نیست:

سلام علیکم
خدایی چی میگید؟! لطفا فارسی صحبت کنید ما هم متوجه بشیم.

ریحانه النبی;773694 نوشت:
اتفاقا برا منم سواله
اگه سروده خودتونه چی خوردین نه یعنی چی خوندیدن یه دفعه اینجوری شد

سلام خانم مدیر

از خجالت حبیبه خاتون که در اومدم

سر فرصت جوابیه شما رو هم میدم:read:
اصلن من قهرم بای بای:Gig:


بیدار باش خامنه ای تو رهبرم***شعشعه ی شمع وجود خاطرم

صلوات

*حوریه*;774007 نوشت:
بیدار باش خامنه ای تو رهبرم***شعشعه ی شمع وجود خاطرم

صلوات

بیدار باش صبح ازل را شنیده ایم
رقصی چنین میانه میدان ندیده ایم

از سر گذشت آب و نیامد هدایتی
از کف برفت صید و کمندی ندیده ایم

یاقوت وار در صدف خود بجای جهد
عمری گذشته است و هنوزم نسفته ایم

این آخرت سرای بقای منو شماست
یادت که هست در صف محشر شنیده ایم

آن سان که گفت وحی الهی بگوشمان
قولی که داده ایم به شیطان نرفته ایم؟

قالوا بلی بگفتی و گفتیم باک نیست
از بیم مرگ و راه پر آتش نگفته ایم

«راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست»
اما طریق محشر و جنت ندیده ایم

شهره برفت از کف و آبی ندادنش
گویا حدیث تشنگیت ما شنیده ایم

قالوا بلی = اشاره به قول قرانی در سوره یس
مصرع سبز رنگ تضمین غزل است


بسم الله الرحمن الرحیم

اعتنای من به تو بهر دعاست


قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْ لاَ دُعَاؤُکُمْ ﴿ فرقان 77﴾
بگو: «پروردگارم براى شما ارجى قائل نیست اگر دعاى شما نباشد»

همچو مرغی دانه می چیدم بسی
غرق بودم در سرای بی کسی

لحظه ای یا بیشتر حیران شدم
ناگهان در جمع نااهلان شدم

در میان این همه گرگ و سگان
نه بکارم عقل آمد نی زمان

عمق چاهی رفته رفته بیش بود
هم سقوطی سهمگین در پیش بود

لشکر شر و بدی و تیرگی
آمده سویم برای چیرگی

در میان این همه آلودگی
چشمه ای دیدم به نام زندگی

تار و پودش از جهان نور بود
زایش و رویش بنامش جور بود

گفتمش ای سرو بالا و بلند
می کنی آیا فقیری، ارجمند؟

این مریض سخت را درمان کنی
آسمان را بر زمین، مهمان کنی؟

این ضعیف بی نوا را جا دهی
هم ز اشرار جهان، مأوا دهی؟

لحظه ای نگذشت بارانم گرفت
هم صفای آن، همه جانم گرفت

تیره روزی بی تأمل پاک شد
گَرد بی چارگیم بر خاک شد

گفتم ای نیلوفر خوش خط و خال
چه خوش است از تو نمایم این سؤال

تو ز دریایی و مهمان منی
یا ز بالایی و دامان منی ؟!

می شود همچو منی در دام تو
نفس سرکش گردد اینک رام تو؟

از چه رو بر من نظر داری عزیز؟
من که بودم بنده ای پست و حضیض!

او بگفتا ای عزیز خوش خیال
تو همان عبدی و من والا کمال

اینکه بینی من تو را دادم جواب
نه برایت فخر باشد نی عُجاب

اعتنای من به تو بهر دعاست
ورنه پیش من وجودت هم هَباست

خوش درخشیدی به نزد من چرا
چون خدای خویش دیدی بی دَغا

گر دعای تو نباشد کیستی؟
قطره ای یا ذره ای یا نیستی!

گفتم ای جانا بدانم کیستم
مهر تو گر که نباشد نیستم

تو خدای مهربانی من بدم
آشنای جسم و جان و کالبَدم

این حیات و زندگی از نام توست
شهد و شیرین جهان از کام توست

من چه گویم در صفات عالیت
در صفا و عشق و مهر باقیت

از دعا و از اجابت بارها
زنده کردی این چنین بیمارها

پس قبولم کن گناهم را مَبین
هر چه گفتم هر چه کردم، نازنین

جلوه ای کن بردگی ها پاک کن
پاک کن سجّاد را در خاک کن

سلام به تمام دوستان عزیز و گرامی
دو روز پیش با چند پزشک صحبت کردیم همشون گفتن که انشاالله بیماری همسرم قابل درمانه ، البته با توکل به خدا و امید داشتن خودش
میگن بیشترین چیزی که در درمانش تاثیرمیذاره داشتن روحیه مناسبه. خدا رو شکر روحیش خیلی خوبه و بعد از اینکه فهمید بیماریش چیه صبر زیادی از خودش نشون داده و به خدا توکل کرده و داره زندگی عادیش رو ادامه میده. اما یه تجربه برای من پیش اومد که گفتم با شماها درمیون بذارم انشاالله که مفید باش
ه

در طی بیماری همسرم این مطلب رو متوجه شدم که زندگی رو نباید شوخی بگیریم. مثلاً همسر من اگر چند سال پیش که میدید سرماخورگیش مدام برمیگرده ، به پزشک مراجعه میکرد و ازش درخواست میکرد که براش عکس و اکو و از این جور چیزا بنویسه ، همون موقع بیماریش مشخص میشد و به راحتی درمان میشد. به نظرم ما باید هر چند وقت یک بار (مثلاً 3 ماه یک بار) یه چک کامل از بدنمون بگیریم. توی بیمارستان بیماری ها عجیب و غریبی دیدم که فکرش رو هم نمیکردم. اکثرشون هم ناگهان براشون پیش اومده و زمانی فهمیدن که بیماری به حد خطرناک رسیده بود

نکتهء دیگه اینکه هرچند خودم آدمی هستم که به مسائل بهداشتی توجه زیادی میکنم ، اما اهمیت بهداشت رو الان بهتر و عمیق تر متوجه شدم. مثلاً نکات زیر مواردی هستن که میتونه برای شما دوستان عزیز مفید باشه که البته من فقط بعضی از اونها رو اشاره میکنم:

- چای و قهوه داغ رو هرگز ، هرگز ، هرگز در لیوان پلاستیکی نخورید. این یکی از مهمترین عوامل سرطانه. همچنین چای و قهوه و غذا رو داغ داغ نخورید ، بذارید خوب سرد بشه بعد استفاده کنید. پسرعمهء بنده سرطان دهان گفت که شکر خدا شفا پیدا کرد ، اما بهد از 36 جلسه پرتو درمانی!!! دکتر معالجش میگفت مهمترین عامل سرطان دهان ، خوردن نوشیدنی و غذای داغ هست

- نوشیدنی های پاکتی و غذاهای کنسروی به دلیل دارا بودن مواد نگه دارنده ، اونقدر مضر هستن که دکتر معالج همسرم گفت به هیچ عنوان آبمیوه هایی که براش میارن رو نباید بخوره ، مگر اینکه آبمیوه رو خودمون از میوه گرفته باشیم

- وقتی پزشک همسرم میخواست لیست مواد غذایی ممنوع رو بگه ، اول از همه گفت: نوشابه و تمام نوشیدنی های گازدار
همچنین وقتی میخواست از سایقه ریَوی همسرم پرس و جو کنه ، سه چیز رو کنار هم پرسید:
سیگار ، قلیان ، نوشابه!!!
کلاً از نظر پرشک ها:
نوشابه = مواد مخدر کشنده!

- مایع ظرفشویی "پریل" هم طبق نظر پزشک معالج برای ریه ها مثل سم میمونه و مصرفش برای تمام افراد اکیداً ممنوعه

- قبل از خوردن غذا حتماً حتماً باید دست ها با آب و صابون شسته بشه و مهمتر اینکه شیر روشویی هم باید شسته بشه یا اینکه با استفاده از دستمال کاغذی شیر آب رو ببندیم

- به هیچ عنوان نباید از وسائل شخصی دیگران استفاده کرد. حتی از وسائل همسر که نزدیکترین شخص به ماست. سلامتی تعارف برنمیداره. اتفاقاً اگر یکی از ماها بیمار بشه ، بهتره که بقیه سالم بمونن تا بتونن از نفر اول بهتر پرستاری کنن ، نه اینکه خودشونم بیفتن کنارش!

دوستان بنده رو ببخشید ، شاید مطالبی که گفتم به ظاهر ساده باشه و با خودتون بگید خب اینا رو که همه میدونن. اما واقعیت اینه که بیشتر ماها گر چه اینها رو میدونیم ، ولی خیلی ساده از اونها چشم پوشی میکنیم و در بیشتر موارد اینها رو رعایت نمیکنیم. با مواردی که من در بیمارستان دیدم ، میتونم بگم فقط با رعایت همین نکات بظاهر ساده ، شاید 50 درصد از بیمارانی که الان توی بیمارستان هستن سالم میموندن و الان داشتن زندگیشون رو به خوبی ادامه میدادن. تو رو خدا به حرف افرادی که میگن این کارها سوسول بازیه توجه نکنید. شستن دستها قبل از غذا ، پرهیز از افراد بیمار ، استفاده نکردن از ظروف شکسته و.......... بطور جدی در سلامتی ما نقش داره. انشاالله که هیچ کسی گرفتار بیماری و بیمارستان نشه و خدا تمام مریض ها رو شفا بده

تقدیم به محضر امام هشتمین(ع):

در رواقت گم شدم یا امام هشتمین***اندر بحر دانه ی گندم شدم یا امام هشتمین

در غم اندوهناک گناه خویش***چون جوانی طاغی گم شدم یا امام هشتمین

در سلوک عشق مهربانی چون تو نیست***مر بگیرم مهر تو چون آب در خُم شدم یا امام هشتمین

در شیوه ی دوستداران کوی تو***یار و یاور مردم شدم یا امام هشتمین

صلوات

Reza-D;774166 نوشت:
دو روز پیش با چند پزشک صحبت کردیم همشون گفتن که انشاالله بیماری همسرم قابل درمانه ، البته با توکل به خدا و امید داشتن خودش

سلام و عرض ادب
از شنیدن این خبر بسیااااااااااااااااااااااااااااااار خوشحالم.:Gol:

Reza-D;774166 نوشت:
میگن بیشترین چیزی که در درمانش تاثیرمیذاره داشتن روحیه مناسبه. خدا رو شکر روحیش خیلی خوبه و بعد از اینکه فهمید بیماریش چیه صبر زیادی از خودش نشون داده

مطمئنا مهربانی و همدلی ،یکرنگی و احساس پاکی که از سمت شما دریافت میکنند،بیشترین تاثیر رو داشته. :Kaf::Kaf::Kaf:

Reza-D;774166 نوشت:
سلام به تمام دوستان عزیز و گرامی
دو روز پیش با چند پزشک صحبت کردیم همشون گفتن که انشاالله بیماری همسرم قابل درمانه


سلام و عرض ادب استاد گرامی خوش اومدید به محفل ادبی خودتون

امیدوارم حال همسرتون روز به روز بهتر بشه
ما دعا گوی شما و همسرتون هستیم
امیدوارم بزودی برگردید و با خیال راحت همه دوستان رو به فیض برسونید


بنام خداوند بخشنده مهربان

بار الهی ، ای جهان سر مست تو
ای که هستی هست اندر دست تو

ای تـــو امّــیـــد تمـــام بندگــــان
ای که نامت چون نفس آید به جان

همسرم در بند یک بیماری است
صبح و ظهر و شام ، کارم زاری است

ای که بر هر درد و غم شافی تویی
ای که بر هر نقص ما کافی تویی

استجابت کن دعایم را کنون
مرهمی بگذار بر این قلب خون

عاجزانه من خطابت میکنم
تا بگویی استجابت میکنم

چون قلم زنجیر در تحریر توست
گر که این بیماریش تقدیر توست

بند آن را حلقه کن در گوش من
سختیش را بــار کن بر دوش من

درد او را میکشم در سینه ام
سرفه هایش را بده بر سینه ام

در گلویش ، چون کلامش میشوم
درد پا دارد؟ غــــــلامش میشوم

رنگ زردش را بده بر روی من
ریزش مویش بده بر موی من

همسرم را مینهم روی سَرَم
ضعف جسمش را بده بر پیکرم

قدر نوعی ســاز ، اینک ای خدا (قدر با سکون د)
تا فدای همسرش گردد رضا

خب دوستان موضوع معرفی نمیکنید

شعر نگیم؟ قهرید؟ من برم؟ باشه بای:Moteajeb!:

*یک نماز رو به نور*

به غروب چشم می دوزم***تا دامان اذان فرا برسد

تا سفره ی پر برکت سجاده ام را پهن کنم***تا حَیَّ عَلَی الصَّلاة فرا برسد

تا حَیَّ عَلَی الفَلاح راهی نیست***تا اذان به قَد قَامَتُ الصَّلاة برسد

به دروازه جنان می رسم***و من، که مشتاق لحظات اذان برسد

به تکبیرة الإحرام نمازم عارف***شوم اگر به جام بلا زمان برسد

الحَمدُ لِللَّه را گفتم ای کاش***که دعایم آنگه به سامان برسد

رکوع و سجود و قیام و قعودم***به دست ارباب زمان(عج) برسد

شهادت می دهم که اسلامم***به تاج بندگیم بِدان برسد

والسَّلام که یادت را خواهم نوشت***به لوح و قلم به قرآن برسد

به تسبیحات کبری که خواهم رسید***دل و دین عشاق به درمان برسد

صلوات

شهره22;772810 نوشت:
نه که همسر برسد از ره و ما مشغولیم

شهره22;772810 نوشت:
چاره پیداست ، به غیبت و گنه مشغولیم

شهره22;772810 نوشت:
سیم و زر نیست جوابی که بدان مشغولیم

شهره22;772810 نوشت:
ما چه دانیم و چه گوئیم به نت مشغولیم

حبیبه;772814 نوشت:
جسارتا قافیه را ردیف بفرمائید مشکل حل می شود


سلام سرکار خانم "حبیبه" گرامی
خواهر بزرگوار ، من چند ماه گلوم پاره شد ولی خانم "شهره" تسلیم به عمل
تنظیم قافیه اشعار نشدن
بعدش استاد "حامی" هم تجربهء چندین ساله رو جمع کردن و با کلام نافذ ، ایشون رو ترغیب به توجه به قافیه کردن ولی کارگر نیفتاد
بعید میدونم در مقابل شما هم سر تسلیم فرود بیارن

کلاً ایشون در این موضوع محور مقاومت هستن و هرگز تسلیم نخواهند شد :Nishkhand:

Reza-D;774658 نوشت:
بعید میدونم در مقابل شما هم سر تسلیم فرود بیارن

سلام استاد گرامی تاپیک
واقعا اینکه بازهم اینجا حضور دارید،جای بسی خوشحالی است.نیاز به یه استاد که راهنمایی های بی نظیری میکنه درباره اشعار کاربران،....
از حضورتون ممنونم:Gol:
یه خواهش:میشه این بار قافیه های خانم شهره رو درست کنید،بلکه ایشون به برکت پا قدم شما روی شعرشون،راه افتادند. ما هم از آب گل آلود یه ماهی ای بگیریم:ok:
[SPOILER]البته یه خطر هم داره.اگه شعر ایشون قافیه هاش درست بشه،دیگه حضرت حافظ رو کجای دلمون بذاریم؟[/SPOILER]

یکی دیگه.;774666 نوشت:
واقعا اینکه بازهم اینجا حضور دارید ، جای بسی خوشحالی است
سلام به شما خواهر گرامی. ممنون از لطفتون
هنوز نمیدونم من به همسرم روحیه دادم یا ایشون به من! :Gig:
اما در کل الان روحیه هر دوی ما شکر خدا خیلی بالاتر رفته و تصمیم گرفتیم با امید ، شادی و توکل به خدا به جنگ بیماری ایشون بریم و شکستش بدیم :ok:

یکی دیگه.;774666 نوشت:
میشه این بار قافیه های خانم شهره رو درست کنید،بلکه ایشون به برکت پا قدم شما روی شعرشون،راه افتادند. ما هم از آب گل آلود یه ماهی ای بگیریم :ok:
من فکر میکنم سرکار خانم "شهره" با توانایی بالایی که در سرودن شعر دارن به راحتی میتونن شعر با قافیه بگن اما عمداً این کار رو نمیکنن تا دستشون برای بیان مطالب مختلف بازتر باشه

ولی به روی چشم ، همون شعر ایشون رو با قافیه می نویسم
البته با اجازهء استاد گرامی سرکار خانم "شهره" :Nishkhand:

یکی دیگه.;774666 نوشت:
البته یه خطر هم داره.اگه شعر ایشون قافیه هاش درست بشه،دیگه حضرت حافظ رو کجای دلمون بذاریم؟


رفع زحمت

حافظ کنار عکس تو من باز نیت می کنم

انگار حافظ با من و من با تو صحبت می کنم

وقت قرار ما گذشت و تو نمیدانم چرا

دارم به این بدقولیت دیریست عادت می کنم

چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست

تقدیر ویران می کنم من هم مرمّت می کنم

در اشتباهی نازنین تو فکر کردی این چنین

من دارم از چشمان زیبایت شکایت می کنم

نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت

هرجای دنیا که روم احساس غربت می کنم

بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت

هرچند اندک باشد آن را با تو قسمت می کنم

خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش

دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت می کنم


خب حرفی ندارم وقتی میبینم برای اخراج من از همه استعداد های نهان و آشکار انجمن استفاده میشه باشه میرم اما ببینید:

Reza-D;774658 نوشت:
سلام سرکار خانم "حبیبه" گرامی

خب سلام سلامتی میاره استاد چرا به یک نفر سلام میکنید بعد مدتها و.....

Reza-D;774658 نوشت:
من چند ماه گلوم پاره شد ولی خانم "شهره" تسلیم به عمل تنظیم قافیه اشعار نشدن

خب من که از روی عمد اینکار رو نمیکنم سوادم بیشتر نمیکشه اخه من که اصول شعر و شاعری رو نخوندم اینجا زیر نظر شما ها دارم ابیاتی رو میگم اما ایا واقعا شعرهام اینقدر بد هستند ؟:Ghamgin:

Reza-D;774658 نوشت:
بعدش استاد "حامی" هم تجربهء چندین ساله رو جمع کردن و با کلام نافذ


نافذ کجا بود ایشونم میان شوخی میکنم اموزش ندادند حتی یه بیت رو برای من کسی اصلاح نکرد حتی من دیروز ناخن گیر میخواستم تو این ساین دَرَن دشت یکی نبود احوالم رو بپرسه سرما خوردم حتی مریض شدم هیچ کسی احوالم رو نپرسید حتی ..:read:.. بماند :Moteajeb!:


Reza-D;774658 نوشت:
بعید میدونم در مقابل شما هم سر تسلیم فرود بیارن
:Moteajeb!:


شیطان رجیم گشت و نکرد التماس خلق
من در مقابل چه کسی سر فرو نهم!!!؟
مدت تمام گشت و ندیدند عاشقان
حتی به مصرعی که برای خدا دهند

Reza-D;774658 نوشت:
کلاً ایشون در این موضوع محور مقاومت هستن و هرگز تسلیم نخواهند شد

خوبه محور شرارت نشدیم استاد:Gig: محور مقاومت رو خوب اومدید:Sham:
خب چرا شما که با اشرار و اشقیا قوم محشور و همدم هستید ابیات بعدی رو نمیخونید:Gig:

من در ابیاتی ناب جوابیه ای برای

سرکار خانم حبیبه فرستادم و ایشون از اون روز به بعد دیگه در سایت رویت نشدن:_loool:
اون خانم افتاب مهتاب نه نه ببخشید الیل و والنهار هم دیگه چیزی نفرمودند:nevisandeh:

اخه از بس ابیات موزون و با ردیف و قافیه مرتب بود

همه گذاشتند رفتند حتی شنیده شده خود جناب ادمین میخواد بیاد اینجا نظر بده
نیاد یه بیتم واسه اون میزنم حالا گفته باشم:Khandidan!:


یکی دیگه.;774666 نوشت:
یه خواهش:میشه این بار قافیه های خانم شهره رو درست کنید،بلکه ایشون به برکت پا قدم شما روی شعرشون،راه افتادند. ما هم از آب گل آلود یه ماهی ای بگیریم


اینم دلیل که اثبات میکنه همه برا ماهیگیری اومدن اینجا:offlow: من میرم بای

ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ
ﻣﻦ ﻣـــﺴﻠﻤﺎﻧﻢ ﻣﺮﺍ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮐﺎﻓﺮ ﺑـــــــــﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﺤﺎﻝ ﻣـﻦ ﺗﺮﺣﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺷﯿﻄـــــﻨﺖ ﺑﺲ ﮐﻦ ،ﻣﺮﺍ ﺑﺎﮐﻔﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺩﻟﻨـــــﺸﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺑـﻮﺩﯼ ﻭﻟﯽ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺎ ﻏﺼﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻋﻬﺪﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔــــــﺮ ﺩﻣﯽ ﺑﺎﻣﻦ ﻧﺸــﯿﻨﯽ ﺗﺮﮎ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮐــــﺮﺩﻩ ﺍﯼ ،ﺍﻣﺎ ﺩﮔﺮ ﺳــــــﺮﺩﺭ ﮔــﺮﯾﺒﺎﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﮔـــــﺮﭼﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺩﺭﺩ ﺧﻮﮐﺮﺩﻡ ﮐﺮﯾﻤﯽ ﮐﻦ ﺑﻤﻦ
ﺩﺭﻏﻢ ﻋﺸــــــﻘﺖ ﺩﮔﺮ ﭼــــﻮﻥ ﺩﺍﻏﺪﺍﺭﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ

ﺑﺎﺯ ﻣــــــــﯽ ﺑﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻧﺎ ﻣــــﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻫﺮﭼــــﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﮑﻦ، ﻣﺤﮑﻮﻡ ﻫﺠﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻦ


این رو خودم گفتم و میرم برا همیشه

من ندانستم چنین بودی مرا عفوی نما
این چنین در بین جمعی خار و گریانم نکن

شهره از بی مهری گردون بنالد روز و شب
یوسف آسا بندۀ دربند و زندانم نکن

جز همین بی مایگی ها هیچ در گنجینه نیست
چشم بر هم نه چنین چون عطر افشانم نکن

ای

حبیبه خوش سخن بودند یاران جملگی
همره خیل و گروه عذرخواهانم نکن

سر نهادم بر درت چون واله و شیدا شدم
این چنین در کنج هجران،گنج ویرانم نکن

صبر کردم مدتی تا محو ابیاتم شوی
تا ابد با رفتنم درگیر هجرانم نکن
سلام استاد رضای گرامی

فرموده بودی علت سکوت و انگشت به دهن موندن اعضاء انجمن چیه ؟

خب بخونید ابیات رو میفهمید:nevisandeh:

شهره22;774692 نوشت:
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست

در حمل بار غصه ات با شوق شرکت می کنم

یک شادی کوچک اگر از روی بام دل گذشت

هرچند اندک باشد آن را با تو قسمت می کنم


اشعارتون همیشه گرم و گیرا بوده.
از حضورتون ممنونم.:Gol:

شهره22;774692 نوشت:
اینم دلیل که اثبات میکنه همه برا ماهیگیری اومدن اینجا من میرم بای

منظورم از ماهی گیری ،همون یادگیری بود.
مگه اشکالی داره؟

شهره22;772810 نوشت:
تا جوانیم بخود و نه خدا مشغولیم
نه که همسر برسد از ره و ما مشغولیم

نه جواهر نه کلامی نه سوادی نه رهی!
چاره پیداست ، به غیبت و گنه مشغولیم

چون که همسر برسد سن من از سی بگذشت
سیم و زر نیست جوابی که بدان مشغولیم

هر چه گویند که وقت طرب و عیش کنون
ما چه دانیم و چه گوئیم به نت مشغولیم

یا تلگرام و دمی در وب و گاهی یاهو!!!
همه دانند که معتاد و به جِد مشغولیم

نه حبیبه و نه حامی و نه آن ماه منیر
نقد ما هم نکنندی که همه مشغولیم

حیف از وقت که چون باد صبا میگذرد
حیف از عمر که در کار گنه مشغولیم

چه مبارک سحری بود در آن روز که بود
نت خراب و همه بیدار و بدل مشغولیم

تا اذان وقف نمودیم همه اعضا را
به خور و خواب و دمی نوش در آن مشغولیم

شهره گفتا بنگر مکنت شاهانه ببین
یا به نت یا به متکّا و لحاف مشغولیم

چند روزی است که همسنگ زر ناب شدیم
چون که سجاد بیامد به اسک مشغولیم



بنام خدا

تا جوانیم به خود ، جای خدا ، مشغولیم
گــاه بر کار گنه ، گه به خطـا مشغولیم

دور گشتیم ز حق ، گم ز حقیقت شده ایم
باید از خویش بپرسیم ، کجا مشغولیم؟

در قیامت فقط از سیرت ما می پرسند
ما همه عمر ، به تصویر و نما مشغولیم

عده ای خادم محراب و مساجد شده اند
ما ولیکن به نگاهِ من و ما مشغولیم

(من و ما = شبکه من و تو)

دیگران در حرم زینب و در کـــار جهاد
ما سر مبل ، به چت با اِلِنا مشغولیم!!
(با عذرخواهی از تمام اِلِناها ، تمثیل بود :Nishkhand:)

مـحـو گشتیم میان نت و کیبورد و دیجیت

(دیجیت = دیجیتال)
در مَجـازیم ، کــه بر باد هوا مشغولیم!

کاش جای چت بیخود ، گپ بی جنبه و واتس

(واتس = واتس اپ)
خود بدیدیــم به کــار علمــا مشغولیم
(کسب علم یا نشر علم)

شهـدا خواسته بودند ز مـــا کــار و عمـل
جای اعمـــال ، به عکس شهدا مشغولیم

Reza-D;774728 نوشت:
بنام خدا تا جوانیم به خود ، جای خدا ، مشغولیمگــاه بر کار گنه ، گه به خطـا مشغولیمدور گشتیم ز حق ، گم ز حقیقت شده ایمباید از خویش بپرسیم ، کجا مشغولیم؟در قیامت فقط از سیرت ما می پرسندما همه عمر ، به تصویر و نما مشغولیمعده ای خادم محراب و مساجد شده اندما ولیکن به نگاهِ من و ما مشغولیم (من و ما = شبکه من و تو)دیگران در حرم زینب و در کـــار جهادما سر مبل ، به چت با اِلِنا مشغولیم!! (با عذرخواهی از تمام اِلِناها ، تمثیل بود :Nishkhand:)مـحـو گشتیم میان نت و کیبورد و دیجیت (دیجیت = دیجیتال)در مَجـازیم ، کــه بر باد هوا مشغولیم!کاش جای چت بیخود ، گپ بی جنبه و واتس (واتس = واتس اپ)خود بدیدیــم به کــار علمــا مشغولیم (کسب علم یا نشر علم)شهـدا خواسته بودند ز مـــا کــار و عمـلجای اعمـــال ، به عکس شهدا مشغولیم
دمت گرم بخدا عالی نوشتی ایول لذت بردم از شعرت واقعا عالیه عالی شعر باید به این بگی هم معنی دار هستش هم قافیه دار هم زیبا

شهره22;774693 نوشت:
من ندانستم چنین بودی مرا عفوی نما
این چنین در بین جمعی خار و گریانم نکن

شهره از بی مهری گردون بنالد روز و شب
یوسف آسا بندۀ دربند و زندانم نکن

جز همین بی مایگی ها هیچ در گنجینه نیست
چشم بر هم نه چنین چون عطر افشانم نکن

ای حبیبه خوش سخن بودند یاران جملگی
همره خیل و گروه عذرخواهانم نکن

سر نهادم بر درت چون واله و شیدا شدم
این چنین در کنج هجران،گنج ویرانم نکن

صبر کردم مدتی تا محو ابیاتم شوی
تا ابد با رفتنم درگیر هجرانم نکن

:Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:
دیدید گفتم ایشون به راحتی میتونن از قافیه استفاده کنن
اما چرا استفاده نمی کنن؟ چون میخوان ما رو دغ بدن!

پاسخ من به شعر زیبای سرکار خانم "شهره"

ابتدای امر دانستم که اندر شاعری
اوستادی ، پس بیا و خون در این جانم نکن!

در همه اشعار خود امداد کن از این هنر
بهر چندین قافیه ، خواهر ، پریشانم نکن

حرص کمتر ده مرا از بابت اشعار خویش
مرحمت کن اشک را در مشک چشمانم نکن

قدر کافی جوش خوردم از نبود قافیه
پس دگر از داغ خود ، از مرگ خواهانم نکن

خون خود را می نهی آخر به روی دست من
با گناه قتل خود راهی به زندانم نکن! :Nishkhand:

من به عشقت پر میکشم تا مرا درمان کنی***می خرم درد کهن تا مرا درمان کنی


می نشینم من به شوقت در چمن پیش ماه***تا نشینی تو به نزدم تا مرا درمان کنی

Reza-D;774741 نوشت:
ابتدای امر دانستم که اندر شاعری
اوستادی ، پس بیا و خون در این جانم نکن!

در همه اشعار خود امداد کن از این هنر
بهر چندین قافیه ، خواهر ، پریشانم نکن

حرص کمتر ده مرا از بابت اشعار خویش
مرحمت کن اشک را در مشک چشمانم نکن

قدر کافی جوش خوردم از نبود قافیه
پس دگر از داغ خود ، از مرگ خواهانم نکن

خون خود را می نهی آخر به روی دست من
با گناه قتل خود راهی به زندانم نکن!


:Sham:با سلام و عرض ادب:Sham:
:Sham:
اوستادی در خور شخصیت والای توست
صاحب قدر و متانت، شوکت بالای توست

در همه اشعار جویایت شدم چون قافیه
لیک در هر مصرعم حرف قد و بالای توست

عذر میخوام دگر از بهر حرص و جوششت
این گناهم بهر خوبی و دل زیبای توست

باشد آندم کز فراق یار در زندان خویش
جفت گردم با غل و زنجیر آن هم پای توست

خون من ارزشش ندارد چون که صاحب مسندی
ارزش ارزن ندارد آنکه اندر کوی توست

جز حبیبه هیچ نشناسی کسی را لاجرم
همنشین و همدم و همراه ناپیدای توست

تا برانی مفلسان عشق را از درگهت
یک دو چشمی بیشتر اندر سر و پروای توست؟

ما همین یک روزِۀ عمر از ضیافت گاه خویش
بهره ها بردیم جمله مابقی حلوای توست!

شهره اما خوب میداند که در اینجا همه
هر چه شعر خوب و مدح شاه شد یغمای توست


پی نوشت: ضمایر و ردیف توست بخاطر جوابیه شعری بوده و قصد بی ادبی خدای نکرده نبوده است
اسم شاعران گرامی به اندازه ارادت و شناخت دوستان اورده میشه لذا قصد تخریب اذهان عمومی رو نداشتم
تخلص شاعری بنده شهره هست و آقا رضا تخلصشون رو نمیدونستم
سعی کردم با نگاه به ابیات بالایی جوابیه تنظیم کنم
و خیلی بد شد ببخشید :Sokhan:

*حوریه*;774839 نوشت:
من به عشقت پر میکشم تا مرا درمان کنی***می خرم درد کهن تا مرا درمان کنی

می نشینم من به شوقت در چمن پیش ماه***تا نشینی تو به نزدم تا مرا درمان کنی

من به عشقت می کشم پر تا مرا درمان کنی
میخرم درد فراقت تا مرا درمان کنی
:Sokhan::Sokhan::Sokhan:
مینشینم در چمن از عشق ماه عارضت
تا شبنی آیی سراغم تا مرا درمان کنی

با کمی تغییر باز نویسی شده :Ealam:

هو الشاهد

الهی

به "برجام" دل خوش نتوان کرد،"فرجام" را نکو کن.

.........................................................................

ای سبب ساز، ای خدایِ مهر و ماه

نیست این افتادن از چاله به چاه؟

اینهمه علم و فنون را رایگان بخشیده ایم

جمع علم و دانش و فضل و هنر پاشیده ایم

مادرم می گفت من را، کم بجو راحت به دهر

هیچ فضلی بی سبب ناید، بباید خورد زهر

زهر رنج و زهر سختی و جهاد و اجتهاد

حال این دانش زکف بنهاد، چه در کف نهاد؟!

آنچه دستاورد علمی بودمان بر باد رفت

حق، مسلم بود، امّا نا کجا آباد رفت!!!!!

آن شعار و آن شعور و آن همه شور و نشاط

فاتحه،دیگر نیاید،مثل "فی سَمِّ الخِیاط"(1)

1-مثل اینکه شتری از ته سوزن ردّ شود/آیه

*حوریه*;774839 نوشت:
من به عشقت پر میکشم تا مرا درمان کنی***می خرم درد کهن تا مرا درمان کنیمی نشینم من به شوقت در چمن پیش ماه***تا نشینی تو به نزدم تا مرا درمان کنی
واقعا لذت بخش هستش افرین بر شما شعرت خیلی قشنگ و احساسی هستش ادم شعرهای شماهارو میخونه لذت میبره

اقا رضا و خانم حوریه شعرهای بیشتری بزارید تا لذت ببریم مخصوصا این شعرخانم حوریه خیلی زیباهستش

تقدیم به پیشگاه امام عصر(عج):

زمینِ ملائک در سجود تو***زمانِ قدسیان کشد در آغوشش

زهرسو روم رسد هیهات***صدای جانفزای تو در گوشش

افلاکیان و ملائک جملگی***صلوات می فرستند بر روحش (عج)

قلوب مسلمانان در دست اوست***قلوب عرشیان در جوشش

می شکافد زخم زمان***زبس که نیامد و ربّ العرش در سوزش

صلوات

پسر خوشبخت;774852 نوشت:
واقعا لذت بخش هستش افرین بر شما شعرت خیلی قشنگ و احساسی هستش ادم شعرهای شماهارو میخونه لذت میبره

خیلی ممنون شما لطف دارید... انشاءالله که همین طور باشه.