جمع بندی لغزش های اندیشه و فکر
تبهای اولیه
سلام
لطفا لغزش هاي اخلاقي فکر و انديشه را بیان نموده و راهکارهای نجات از این لغزشها را بیان فرمایید؟
با عرض سلام خدمت شما خواهر اندیشمند و گرامی و با تشکر از شما بخاطر سوال بسیار خوبی که مطرح نمودید.
علل لغزش فکر و اندیشه را در چند امر می توان خلاصه کرد.
1- اعتماد بر ظن و گمان بجای علم و یقین: قرآن می گوید: و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن. یعنی «اکثر مردم چنین اند که اگر بخواهی پیرو آنها باشی تو را از راه حق گمراه می کنند، برای اینکه تکیه شان بر ظن و گمان است(نه بر یقین)و تنها با حدس و تخمین کار می کنند.» (1)
2- فرو رفتن در هواهای نفسانی: یکی از مهمترین عوامل لغزشهای فکری انسان مادیت و غلبه اوصاف بشری و هواهای نفسانی است به طور کلی هرجا پای تعلق به میان آید قدم تعقل سست می شود زیرا تعلق با تعقل سازگاری ندارد خداوند در قرآن کریم می فرماید: ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس (2). یعنی پیروی نمی کنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش می کنند. معلوم می شود بین تبعیت از ظن و گمان و تبعیت از هوای نفس برابری و مساوقت است همچنان که بین تبعیت از علم و قطع تعلقات مناسبت و سنخیت است.
3- تعجیل و شتابزدگی: اساس عالم بر تثبت و تدریج است یعنی مداومت و تدریج دو اصل اساسی برای نیل به غایات است و در نقطه مقابل بی ثباتی و تعجیل نه تنها انسان را به غایت مطلوب نزدیک نمی سازد بلکه در بسیاری مواقع مبعد انسان نسبت به اهداف است.
4- تعبد بدون تعقل: از جمله شایع ترین علل لغزش فکر و اندیشه تعبد بدون تعقل است. قرآن کریم که جامعترین کتاب انسان سازی است بارها به انسان متذکر می شود که باورهای گذشتگانتان را مادام که با معیار عقل نسنجیده اید نپذیرید، بلکه همه آنها را با میزان عقل و اندیشه مورد سنجش قرار دهید. و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا او لو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون.(3) اگر به آنها گفته شود که از آنچه خدا به وسیله وحی فرود آورده پیروی کنید، می گویند: خیر، ما همان روشها و سنتها را پیروی می کنیم که پدران گذشته خود را بر آن یافته ایم.آیا اگر پدرانشان هیچ چیزی را فهم نمی کرده اند و راهی را نمی یافته اند باز هم از آنها پیروی می کنند؟!
5- عادات: یکی دیگر از مهترین علل لغزش فکر و اندیشه ، خو کردن به عجایب و شگفتیهایی است که در پیرامونمان موجود است. لذا مهترین دستورالعمل حکمای الهی برای نگرش واقعی حقایق نفس خود و عالم پیرامونمان، نگاه دفعی بدون سابقه علم و اندیشه و خرق همه عادات و خواطر است.(فاغتنم)
6- گرایش به شخصیتها: یکی دیگر از موجبات لغزش اندیشه، شخصیت گرایی بدون سابقه فکر و اندیشه است. خداوند در قرآن کریم مکررا ما را به استقلال فکری و عدم تبعیت کورکورانه از اکابر و پیشینیان دعوت می کند چنانچه از زبان مردمی که از این راه گمراه می شوند نقل می کند که در قیامت می گویند: ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا (4) یعنی پروردگارا!ما بزرگان و اکابر خویش را پیروی و اطاعت کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند.
بدیهی است راه نجات از هرکدام اینها، در پیش گرفتن طریق مخالف آن است؛ مثلا راه نجات از عادات، خرق عادات و نگاه دفعی بدون سابقه خاطرات و معلومات ذهنی می باشد و هکذا.
پینوشتها:
1. انعام/116
2. .نجم/23
3. بقره/170
4. احزاب/67
با سلام
بدترين انحرافها و لغزشها، انحراف و لغزش فكر و انديشه است، كه سبب ميگردد انسان خوب و بد را به طور صحيح تشخيص ندهد بلكه بالاتر، باطل در نظرش حق و حق در ديدش باطل جلوه كند. لذا يكى از مشكلاتى كه افراد، همواره از آن رنج ميبرند، لغزش انديشه و فكر است. لغزش و نابسامانى تفكّر، مخرجِ مشترك تمامى بيماريها و اختلالات شخصيتى و رفتارى است. بىترديد، افراد بسيارى فرصتهاى خود را به خاطر لغزش فكر از دست ميدهند. از اينرو، پالايش، اصلاح و تنظيم فكر و انديشه، بسيار حائز اهمّيت است.امام على (عليه السلام) در وصف كسانى كه در اثر بيمارى انديشه نميتوانند حقايق عقلى جهان هستى را ادراك كنند و در نتيجه آفريدگار و مدبر عالم را انكار مينمايند، ميفرمايد: «اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگى نعمت حق انديشه مينمودند، به راه مستقيم باز گشته، و از عذاب سوزان ميترسيدند، اما دلها بيمار، و ديدهها عيبناك است».از اينرو؛ قدرت شناخت حقايق عقلى از ايشان سلب شده است.عوامل اخلاقي لغزش انديشه قرآن مجيد و احاديث اسلامي كه دعوت به تفكر و انديشه ميكنند و اصول عقايد را جز با تفكر منطقي، صحيح نميدانند، به يك مطلب اصلي توجه دادهاند و آن اينكه لغزشهاي فكري بشر از كجا سرچشمه ميگيرد و ريشه اصلي خطاها و گمراهيها در كجاست؟ در قرآن كريم و سخنان معصومين(ع) يك سلسله امور به عنوان عوامل خطاها و لغزشهاي انديشه بيان شده است كه در اينجا به برخي از عوامل اخلاقي آن اشاره ميكنيم. تكيه بر ظنّ و گمان بهجاي علم و يقين گمان، از خطرناكترين عواملى است كه انديشه بسيارى را در جهان به سمت باورهاى باطل و نادرست ميكشاند. نخستين سفارش قرآن كريم براى پالايش عقيده كه با فكر و انديشه آدمي در ارتباط هست، پرهيز از اعتماد به گمان است. قرآن به پيروان خود تأكيد ميورزد كه عقايد و آراى خويش را بر ستون گمان و شك بنا نكنند و در برابر آنچه درستياش روشن نيست، تسليم نگردند. خداوند عزّ و جلّ ميفرمايد:«و چيزى را كه بدان علم ندارى، دنبال مكن».«و اگر از بيشتر كسانى كه در زمين ميباشند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه ميكنند. آنان جز از گمانِ [خود] پيروى نميكنند و جز به حدس و تخمين نميپردازند». بنابراين، از منظر قرآن، شايسته نيست كه مسلمان، چيزى را كه به طور قطع برايش ثابت نشده است، دنبال كند، يا آنرا محور رفتارش قرار دهد. مگر ظنّ و گماني كه مورد تأييد شارع مقدس است.امروز از نظر فلسفي مسلّم شده است كه يكي از عوامل عمده خطاها و اشتباهات فكري همين تكيه بر ظن و گمان بوده است.دكارت هزار سال پس از قرآن اولين اصل منطقي خود را اين قرار داد و گفت: «هيچ چيز را حقيقت ندانم مگر اينكه بر من بديهي باشد و در تصديقات خود از شتابزدگي و سبق ذهن و تمايل بپرهيزم و نپذيرم مگر آنرا كه چنان روشن و متمايز باشد كه هيچگونه شك و شبهه در آن نماند».
تمايلات نفسانى
اين مانع، دومين لغزشگاه انديشه است و خطرش اگر از «گمان» بيشتر نباشد، كمتر نيست. آنگاه كه آدمى چيزى را دوست ميدارد و بدان وابسته ميشود، بينايى عقلش را از دست ميدهد و گوشهاى انديشهاش كَر ميشود. در نتيجه نميتواند كاستيهاى محبوبش را ببيند. همين حالت در نفرت و دشمنى آدمى نيز وجود دارد. از اينرو؛ آدمى اگر ميخواهد نقطه ضعف يا قوّت يك نظريّه را بشناسد و در آن درست بينديشد، ميبايد نخست، خود را از تمايلات نفسانى آزاد سازد؛ چرا كه اين تمايلات، خواه ناخواه در باورهاى او اثر ميگذارند. انسان اگر بخواهد صحيح قضاوت كند بايد در مورد مطلبي كه ميانديشد كاملاً بيطرفي خود را حفظ كند؛ يعني كوشش كند كه حقيقت خواه باشد و خويشتن را تسليم دليلها و مدارك نمايد. انسان در تفكرات خود اگر بيطرفي خود را نسبت به نفي يا اثبات مطلبي حفظ نكند و ميل نفسانيش متمايل ميشود اين است كه قرآن هواي نفس را نيز مانند تكيه بر ظن و گمان يكي از عوامل لغزش ميشمارد: «پيروي نميكنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش ميكنند».امام على (عليه السلام) فرمود: «نزديكترين رأيها به عقلانيت، دورترينِ آنها از هوسهاست».و نيز فرمود: «بهترين آرا، دورترينِ آنها از هوس و نزديكترينِ آنها به استوارى است».نيز گزارش شده است كه زيد بن صوحان عبدى، يكى از ياران امام على (عليه السلام)، از ايشان پرسيد: كداميك از مردم، رأيش استوارتر است؟ و امام (عليه السلام) چنين پاسخ داد: «كسى كه نه فريب [وسوسههاى] مردم را بخورد و نه فريب زيورهاى دنيا را».
بسمه الحکیم
عرض سلام و ادب و تشکر از پاسخ بسیار خوبی که عنایت فرمودید.
همینطور تشکر از سؤال خوب و بجای سرکار فهیمه.
استاد آیا اشتغال به بیهودگی و به کار گرفتن حواس ظاهری در امور بیهوده مثل عدم رعایت ادب چشم
و یا استماع سخنان بیهوده و یا رفتن به جاهایی که ضرورت و الزامی برای حضور وجود ندارد و غیره.....
(بالتبع اشتغال به معاصی به طریق اولی)،در لغزش فکری و خروج فکر از استقامت مؤثرند؟
اگر هستند عنایت فرموده کمی هم راجع به این مبحث توضیح بفرمائید.
با تشکر
[="Tahoma"][="Blue"] عرض سلام و ادب و تشکر از پاسخ بسیار خوبی که عنایت فرمودید. همینطور تشکر از سؤال خوب و بجای سرکار فهیمه. استاد آیا اشتغال به بیهودگی و به کار گرفتن حواس ظاهری در امور بیهوده مثل عدم رعایت ادب چشم و یا استماع سخنان بیهوده و یا رفتن به جاهایی که ضرورت و الزامی برای حضور وجود ندارد و غیره..... (بالتبع اشتغال به معاصی به طریق اولی)،در لغزش فکری و خروج فکر از استقامت مؤثرند؟ اگر هستند عنایت فرموده کمی هم راجع به این مبحث توضیح بفرمائید. با تشکربسمه الحکیم
با عرض سلام خدمت خواهر گرانقدر سرکار خانم حبیبه
نکته خوبی بیان فرمودید.
بله همین طور است. حس مشترک آدمی که حوض دریافتی ادراکات حواس پنجگانه است نقش بسیاری در شکل گیری صحیح تخیلات و تفکرات آدمی دارد در حقیقت مجموعه همین دیده ها و شنیده ها و گویشهاست که سرنوشت تخیلات و توهمات را رقم زده و چشم انداز افق اندیشه و افکار آدمی را هموار می کند.
به طور کلی چون فکر و اندیشه انس گیری با عالم عقل و معقولات است مقتضی توحد و سکوت و دوری از مشاغل حسی است و این التزامی که در فکر و اندیشه هست موجب رهایی از تعلقات و اشتغالات از جمله کثرت ادراکات حسی است.
در حکمت و فلسفه قاعده ای هست که گفته اند تخیل با کثرت و تعقل با توحد سازگاری دارد. یعنی اگر می خواهیم فکر و اندیشه باثباتتری داشته باشیم ناگزیر از خلوت و فراغت از ادراکات حسی هستیم. از این روی نه تنها انجام گناهان و عدم رعایت آداب چشم و گوش و زبان، بلکه حتی اشتغال بسیار به حسیات همانند زیاد دیدن و زیاد شنیدن و زیاد گفتن نیز رهزن فکر و اندیشه سالم به شمار می رود.
[/]
بسمه الحکیم
عرض سلام و ادب
با تشکر از توضیح بسیار خوب حضرتعالی
استاد گرامی،آیا نوع تغذیه سوای حلیّت یا حرمت آن که قطعا مؤثر است،هم در استقامت فکر انسان مؤثر است؟
یا محیط جغرافیایی؟ چون دیده شده است که مردم بعضی مناطق در دقت نظر و تفکرات عالی،از بعضی مناطق
قوی تر هستند!
با تشکر
[="Tahoma"][="Blue"] عرض سلم و ادب با تشکر از توضیح بسیار خوب حضرتعالی استاد گرامی،آیا نوع تغذیه سوای حلیّت یا حرمت آن که قطعا مؤثر است،هم در استقامت فکر انسان مؤثر است؟ یا محیط جغرافیایی؟ چون دیده شده است که مردم بعضی مناطق در دقت نظر و تفکرات عالی،از بعضی مناطق قوی تر هستند! با تشکربسمه الحکیم
بسمه البصیر
عرض سلام و احترام
با تشکر از پیگیری و دقت نظر حضرتعالی
بله یکی دیگر از مواردی که در تفکر تعمق عقلانی انسان نقش موثر دارد نوع تغذیه است.
در حقیقت هدف اصلی تمامی دستورات شریعت مطهره که در امر تغذیه و آداب صحیح آن وارد شده است علاوه بر حفظ اعتدال مزاج و قوت جسمانی بدن مادی، تحکیم در فکر و اندیشه آدمی است.
مثلا در شرع مقدس وارد شده که بهتر است نوشیدن آب در روز به حالت ایستاده و در شب به حالت نشسته باشد. وقتی علت این مساله را در روایات جستجو می کنیم می بینیم در روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام آمده است: «آب نوشیدن به حالت ایستاده در شب، زرد آب را در بدن ایجاد می کند.» [1] و نیز فرموده اند: «نوشیدن آب در روز به حالت ایستاده موجب فزونی عرق و بیشتر شدن نیروی بدن می گردد.» [2]
مراد از زرداب در روایت فوق همان صفراست که غلبه آن از نظر رفتاری باعث خشم ناگهانی و بیقراری و کم شدن حافظه می گردد. در حالیکه تمامی این مورد مزاحم فکر و اندیشه است. انسان متفکر نیاز به آرامش و قرار و حافظه بسیار دارد تا نتیجه حرس و کندوکاو فکری خود را ثبت و ضبط نماید.
همچنین اقلیمها و موقعیتهای جغرافیایی نیز نقش نسبی در فکر و اندیشه ما دارند. مثلا انسانهایی که در محیط مرطوب زندگی میکنند در یادگیری اولیه مطالب علمی و نیز انسانهایی که در مناطق خشک زندگی می کنند در حفظ و ثبات اندوخته های علمی موفق ترند.
- شیخ صدوق ، من لا یحضره الفقیه، ج 3 ، ص 353، دارالکتب الاسلامیه .
- همان مدرک
[/]
بسمه الحلیم
با سلام و احترام مستمر
اشتغال به مباحثات جدلی و پیگیری آن به طور مداوم،چنانچه به نوعی
عادت و روش مباحثه گردد و انسان را از براهین عقلی و نقلی در مباحثات
دور و غافل کند هم می تواند به تدریج باعث ضعف قدرت تعقل و تفقه و ادراکات
عالی گردد؟
با تشکر
با سلام و احترام مستمر اشتغال به مباحثات جدلی و پیگیری آن به طور مداوم،چنانچه به نوعی عادت و روش مباحثه گردد و انسان را از براهین عقلی و نقلی در مباحثات دور و غافل کند هم می تواند به تدریج باعث ضعف قدرت تعقل و تفقه و ادراکات عالی گردد؟ با تشکربسمه الحلیم
بسمه المنیر
با سلام و احترام مضاعف
به نظر حقیر جدلیات نوعی دیگر از اشتغال به کثرات است
زیرا همچنان که حسیات معین تعلقاتند جدلیات حتی در علوم و کلیات نیز زمینه ساز کدورات و انغمار در مادیاتند.
لذا به برکت سوال شریفتان می توان یکی دیگر از لغزشگاه های فکر و اندیشه برهانی را
زبان جدلی و اشتغال بسیار به مفاهیم انتزاعی دانست.
خداوند را بخاطر همراهان فرهیخته و اندیشمندمان شاکرم...
بله همین طور است. حس مشترک آدمی که حوض دریافتی ادراکات حواس پنجگانه است نقش بسیاری در شکل گیری صحیح تخیلات و تفکرات آدمی دارد در حقیقت مجموعه همین دیده ها و شنیده ها و گویشهاست که سرنوشت تخیلات و توهمات را رقم زده و چشم انداز افق اندیشه و افکار آدمی را هموار می کند.
به طور کلی چون فکر و اندیشه انس گیری با عالم عقل و معقولات است مقتضی توحد و سکوت و دوری از مشاغل حسی است و این التزامی که در فکر و اندیشه هست موجب رهایی از تعلقات و اشتغالات از جمله کثرت ادراکات حسی است.
در حکمت و فلسفه قاعده ای هست که گفته اند تخیل با کثرت و تعقل با توحد سازگاری دارد. یعنی اگر می خواهیم فکر و اندیشه باثباتتری داشته باشیم ناگزیر از خلوت و فراغت از ادراکات حسی هستیم. از این روی نه تنها انجام گناهان و عدم رعایت آداب چشم و گوش و زبان، بلکه حتی اشتغال بسیار به حسیات همانند زیاد دیدن و زیاد شنیدن و زیاد گفتن نیز رهزن فکر و اندیشه سالم به شمار می رود.
سلام عليكم
- بزرگان دين كه در علوم معقول و عرفان نظري زحمات زيادي كشيده اند به موازات آن عرفان علمي و تعبديات را جدي مي گرفتند
- بانو مفسره و عارفه امين در كتاب به سوي خوشبختي، خانواده داري را براي زن امتياز مي داند
و مي فرمايد اين خلوت نشيني براي رشد اخلاقي او و اجتناب از تزاحمات مادي زندگي و اشتغالات متعدد مفيد است و اين را موهبت خداوند به زن مي دانند.
بيشتر بخوانيد
[=B Mitra]
[=B Mitra][=B Mitra]
[="Tahoma"][="Blue"]سلام عليكم
ممنون مطالب خوبتان
بانو مفسره و عارفه امين در كتاب به سوي خوشبختي، خانواده داري را براي زن امتياز مي داند
و مي فرمايد اين خلوت نشيني براي رشد اخلاقي او و اجتناب از تزاحمات مادي زندگي و اشتغالات متعدد مفيد است و اين را موهبت خداوند به زن مي دانند.
از اینکه این تاپیک را به عطر حضورتان مزین نموده و اظهار نظر فرمودید از شما کمال تشکر و قدردانی را دارم.@};-[/]
به نظر حقیر جدلیات نوعی دیگر از اشتغال به کثرات است
متأسفانه در مباحثات علمی اغلب دچار این معضل می شویم،حتی اگر در این خصوص مراقبت
هم کسی داشته باشد باز به لحاظ نوع بحث و ناخواسته گاهی وارد مجادله می شود
چه باید کرد که هم احترام طرف بحث حفظ گردد و هم از این نوع بحث پرهیز داشته باشیم؟
پ.ن
با تشکر فراوان از پاسخ های عالمانه و حسن ظنّ حضرتعالی
[="Tahoma"][="Blue"] هم کسی داشته باشد باز به لحاظ نوع بحث و ناخواسته گاهی وارد مجادله می شود چه باید کرد که هم احترام طرف بحث حفظ گردد و هم از این نوع بحث پرهیز داشته باشیم؟متأسفانه در مباحثات علمی اغلب دچار این معضل می شویم،حتی اگر در این خصوص مراقبت
هر جایی که احساس کردید بحث از مدار برهان و عرفان و قران خارج و به لغزشگاه جدلیات نزدیک می شود از محضر مخاطبتان عذرخواهی کرده و سریعا آن موضع را ترک گویید تا جایی که حتی از رایحه مجادله نیز گریزان باشید![/]
بسمه المنّان بالعطیّات
هر جایی که احساس کردید بحث از مدار برهان و عرفان و قران خارج و به لغزشگاه جدلیات نزدیک می شود از محضر مخاطبتان عذرخواهی کرده و سریعا آن موضع را ترک گویید تا جایی که حتی از رایحه مجادله نیز گریزان باشید!
از راهنمایی و افاضات حقّانی حضرتعالی بسیار سپاسگزارم.
[="Tahoma"][="Blue"]از راهنمایی و افاضات حقّانی حضرتعالی بسیار سپاسگزارم.
بنده نیز از همراهی بزرگوارانی چون شما که سبب رونق بخشی این تاپیکهاست بسیار سپاسگزارم.[/]
بسمه الشکور
بيشتر بخوانيد
لغزش های اندیشه و فکرلغزش های اندیشه و فکر
عرض سلام و ادب
استاد گرامی متأسفانه امکان دانلود فایل نیست!
زبان جدلی و اشتغال بسیار به مفاهیم انتزاعی دانست.
سلام و احترام استاد گرامی
زبان جدلی یک مقوله است و اشتغال به علوم انتزاعی ،مقوله ای دیگر.درست میگویم؟
اگر در مباحثات پایبند به دوری از جدل باشیم،و همان طور که سرکار حبیبه فرمودند،بگونه ای نباشد که از براهین عقلی و نقلی دور شویم،باز هم زمینه ساز کدورت خواهد بود؟آیا این نوعی اشتغال به کثرات است؟
منظور از اشتغال به امور انتزاعی چیست؟مفاهیمی مثل وحدت ،وجود،فعلیت، و اینگونه مفاهیم فلسفی انتزاعی اند . درست میگویم؟
استاد گرامی با اینکه سوالم را واضح بیان نکردم،اما فکر میکنم متوجه سوال بنده شده باشید.
[="Tahoma"][="DarkGreen"] استاد گرامی متأسفانه امکان دانلود فایل نیست!عرض سلام و ادب
سلام عليكم
احتمالا با تغييرات قالب سايت اين مشكلات پديد آمده است
همكارم ريحانه النبي زحمت مي كشند فايل را بارگذاري مي كنند[/]
[="Tahoma"][="Blue"] اگر در مباحثات پایبند به دوری از جدل باشیم،و همان طور که سرکار حبیبه فرمودند،بگونه ای نباشد که از براهین عقلی و نقلی دور شویم،باز هم زمینه ساز کدورت خواهد بود؟آیا این نوعی اشتغال به کثرات است؟ منظور از اشتغال به امور انتزاعی چیست؟مفاهیمی مثل وحدت ،وجود،فعلیت، و اینگونه مفاهیم فلسفی انتزاعی اند . درست میگویم؟سلام و احترام استاد گرامی
زبان جدلی یک مقوله است و اشتغال به علوم انتزاعی ،مقوله ای دیگر.درست میگویم؟
استاد گرامی با اینکه سوالم را واضح بیان نکردم،اما فکر میکنم متوجه سوال بنده شده باشید.
با سلام و عرض ادب خدمت شما خواهر گرامی ام
بله متوجه سوال حضرتعالی شدم.
درست است که جدلیات و اشتغال به انتزاعیات دو مقوله جدای از هم هستند ولی غالبا جدلیات ریشه در انتزاعیاتی دارند که بویی از واقعیات نبرده اند زیرا پای جدل آنجا به میان می آید که نور عینبت وجود خارجی پنهان شده و ذهنیات و موهومات رخ نمایند. در حقیقت بین ظهور ذهنیات و بطون واقعیات رابطه متقابل وجود دارد و کدورت علمی سالک الی الله آنجا رقم می خورد که شخص از واقعات فارق و به ذهنیات اشتغال یابد.
از این روی می توان گفت فلسفه و حکمتی که مملو از انتزاعیات و ذهنیات بوده و حقیقت را در محدوده مفاهیم کلی و انتزاعی جستجو کند نه تنها مقرب حقیقت نیست بلکه گاه مبعد آن است و فرق میان فلسفه مشاء با حکمت متعالیه در همین نکته است آنجا که جناب اخوند توانسته از مفاهیم انتزاعی چون وحدت و وجود که فیلسوف مشاء گویای بدانها بود، به اصل واقعیت وجود خارجی سفر کرده و عینیت وجود و وحدت آن را در متن خارج (و نه در ذهنیات و مفهومات) مشاهده کند.
[/]
فرق میان فلسفه مشاء با حکمت متعالیه در همین نکته است آنجا که جناب اخوند توانسته از مفاهیم انتزاعی چون وحدت و وجود که فیلسوف مشاء گویای بدانها بود، به اصل واقعیت وجود خارجی سفر کرده و عینیت وجود و وحدت آن را در متن خارج (و نه در ذهنیات و مفهومات) مشاهده کند.
فکر میکنم همینجاست که لزوم اضافه شدن قیدی به نام « اسلامی»به «فلسفه» احساس میشود.شریعت همان چیزی است که محدوده ی مانور در ذهنیات را مشخص میکند.و انسان را از گم شدن در انتزاعیات حفظ میکند.
[="Indigo"] هم کسی داشته باشد باز به لحاظ نوع بحث و ناخواسته گاهی وارد مجادله می شود چه باید کرد که هم احترام طرف بحث حفظ گردد و هم از این نوع بحث پرهیز داشته باشیم؟ پ.ن با تشکر فراوان از پاسخ های عالمانه و حسن ظنّ حضرتعالیمتأسفانه در مباحثات علمی اغلب دچار این معضل می شویم،حتی اگر در این خصوص مراقبت
خب الحمدلله مثل اینکه سوال من منشا خیر شده که این همه مباحث و سوالات خوبی داره مطرح میشه.
از همه تون ممنونم@};-[/]
...................... ...
یکی دان و یکی بین و یکی گوی!
برخي به ملاصدرا ايراد مي گيرند كه ايشان برهان را عرفاني كرده است
ولي اينجا لغزشي نيست
- برهاني كردن عرفان پسنديده است
- و عرفاني كردن برهان درجايي كه دست عقل كوتاه است و خرماي شناخت بر نخيل ملكوت است چاره اي نيست. (مقدمات برهان بديهيات وحياني و يا مكاشفات متكي به عقل است)
(مؤيدات عرفان بر برهان)
استاد اگر اشكال برگفته بنده است اصلاح بفرماييد
از این روی می توان گفت فلسفه و حکمتی که مملو از انتزاعیات و ذهنیات بوده و حقیقت را در محدوده مفاهیم کلی و انتزاعی جستجو کند نه تنها مقرب حقیقت نیست بلکه گاه مبعد آن است
سلام و عرض ادب استاد گرامی
«شهود» از واقعیات خارجی است. درست است؟
آنجا که جناب اخوند توانسته از مفاهیم انتزاعی چون وحدت و وجود که فیلسوف مشاء گویای بدانها بود، به اصل واقعیت وجود خارجی سفر کرده و عینیت وجود و وحدت آن را در متن خارج (و نه در ذهنیات و مفهومات) مشاهده کند.
چگونه موفق به این مهم شده اند؟آیا شهود در این میان نقشی داشته است؟و پایبندی به اصول اسلامی و چهارچوب های قرآنی-روایی؟چه عواملی تاثیرگذار بوده اند ؟
ممکن است نمونه ای از این اتصال انتزاعیات به خارجیات و چگونگی آن را شرح بفرمایید؟
با سپاس و تقدیم احترام@};-
[="Tahoma"][="Blue"]استاد اگر اشكال برگفته بنده است اصلاح بفرماييد
فرمایش شما کاملا درست است.
مستفیض شدیم[/]
سلام و عرض ادب استاد گرامی
«شهود» از واقعیات خارجی است. درست است؟
با سلام خدمت شما خواهر ارجمند
شهود مشاهده قلبی واقعیات خارجی است.
چگونه موفق به این مهم شده اند؟آیا شهود در این میان نقشی داشته است؟و پایبندی به اصول اسلامی و چهارچوب های قرآنی-روایی؟چه عواملی تاثیرگذار بوده اند ؟
تمایر میان فلسفه مشاء با حکمت متعالیه همان شهودی است که در حکمت متعالیه موجود بوده و فلسفه را تا سطح عرفان بالا می کشد مسلما عوامل بسیاری در این امر موثر است که از مهمترین آنها می توان به رعایت طهارت در تمامی شئون انسانی و تقویت حضور و مراقبت و تفکر در سرائر خلقت خود و نظام هستی اشاره کرد.
ممکن است نمونه ای از این اتصال انتزاعیات به خارجیات و چگونگی آن را شرح بفرمایید؟
با سپاس و تقدیم احترام
نمونه ای از این اتصال انتزاعیات به خارجیات همان مفهوم وجود و وحدتی است که در کلام شما بود و محور اصلی مباحث فلسفه مشاء است در حالی که حکیم متاله وقتی از وجود و وحدت سخن می گوید دیگر کاری به مفاهیم ذهنی ندارد بلکه موضوع سخن وی حقیقت خارجی وجود است که شامل ذهن و خارج ذهن می شود. این مواجهه حکیم با اصل حقیقت وجود وی را به این حقیقت نزدیک می کند که وجود مساوق با حق است یعنی تمامی آنچه را که پیرامون حقیقت وجود گفته بود نه صرفا یک بحث انتزاعی ذهنی بلکه مشیر به همان حقی است که معبود همه خلائق بوده و در متن خارج عینیت دارد.
این نحوه نگاه حکیم متاله موجب می شود که حضور و مراقبت وی به همراه ازدیاد در علم و دانشش افزون گردد و این فزونی حضور و مراقبت وی شهوداتی را به دنبال دارد که حکمتش را تا عرفان تعالی می بخشد.
سلام خدمت همه بزرگواران
این سوال را در پیام خصوصی از محضر استاد پرسیده بودم.که در اینجا قرار میدهم:
مثلا این سوال که عالمی که شهید نمیشه در مقایسه با شهیدی که علم ندارد(البته نه مطلق)،کدام بیشتر به لقاء الهی میرسند،سوال اتنزاعی است؟حداقل الان برای ما: الان که چندان از ان عوالم اطلاع نداریم.
یا رابطه تواضع و یقین،از امور انتزاعی مفهومی است یا از امور خارجی؟خب بالاخره یک حقیقتی در این موارد وجود دارد ولی ممکن است این حقیقت برای ما ملموس نباشد. پس برای ما میشود انتزاعی؟
این سوالتان که عالمی که شهید نمیشه در مقایسه با شهیدی که علم ندارد(البته نه مطلق)،کدام بیشتر به لقاء الهی میرسند، به هیچ وجه سوال از یک امر انتزاعی نیست بلکه سوال از حقیقتی است که در خارج محقق است و در حیطه فکر و ذهنیات نیست.
سوال از رابطه تواضع و یقین هم هرگز یک سوال انتزاعی نیست بلکه سوال از یک امر محقق خارجی است.
مراد از انتزاعیات، مفاهیمی است که حیطه تحقق انها ذهن افراد است به طوری که اگر ذهن افراد را زائل نماییم موطنی برای تحقق آن مفاهیم باقی نخواهد ماند. مفهوم وحدت و وجود هرگز مفوهم ذهنی نیستند بلکه امری محقق در خارجند. همچنین مفاهیمی چون تواضع و یقین و مقام شهدا از جمله امور محقق خارجی اند.
سوال بعدی ام از محضر جناب استاد این است که یا بنده در درک مفهومی بنام انتزاعی مشکل دارم یا اینکه اصلا در عالم وجود هیچ امر انتزاعی،وجود ندارد.
حتی اگر قوانین و فرمول های ریاضی را انتزاعی بنامیم،آنها هم در عالم خارج محقق اند.محقق بوده اند که بشر آنها را یافته است.
...؟؟
[="Tahoma"][="Blue"]سوال بعدی ام از محضر جناب استاد این است که یا بنده در درک مفهومی بنام انتزاعی مشکل دارم یا اینکه اصلا در عالم وجود هیچ امر انتزاعی،وجود ندارد.
حتی اگر قوانین و فرمول های ریاضی را انتزاعی بنامیم،آنها هم در عالم خارج محقق اند.محقق بوده اند که بشر آنها را یافته است.
...؟؟
برای رسیدن به پاسخ سوالتان باید یک نکته را توجه داشته باشید. مراد ما از واقعیات در اینجا مطلق واقعیات اعم از واقعیات ذهنی و خارجی نیست تا شامل قوانین و فرمول های ریاضی شود بلکه مرادمان واقعیات در مقابل ذهنیات است یعنی اشیایی که تحقق عینی خارجی دارند و صرف مفهوم نیستند.
به عبارت دیگر فرق بین انتزاعیات و واقعیات در اصطلاح ما، در منشاء صدور آنهاست. منشا صدور انتزاعیات ذهن انسانند در حالی که منشا صدور واقعیات، خارج از ذهن انسانند.[/]
سوال:
لطفا لغزش هاي اخلاقي فکر و انديشه را بیان نموده و راهکارهای نجات از این لغزشها را بیان فرمایید؟
پاسخ:
علل لغزش فکر و اندیشه را در چند امر می توان خلاصه کرد.
1- اعتماد بر ظن و گمان بجای علم و یقین: قرآن می گوید: و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن. یعنی «اکثر مردم چنین اند که اگر بخواهی پیرو آنها باشی تو را از راه حق گمراه می کنند، برای اینکه تکیه شان بر ظن و گمان است(نه بر یقین)و تنها با حدس و تخمین کار می کنند.» (1)
2- فرو رفتن در هواهای نفسانی: یکی از مهمترین عوامل لغزشهای فکری انسان مادیت و غلبه اوصاف بشری و هواهای نفسانی است به طور کلی هرجا پای تعلق به میان آید قدم تعقل سست می شود زیرا تعلق با تعقل سازگاری ندارد خداوند در قرآن کریم می فرماید: ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس (2). یعنی پیروی نمی کنند مگر از گمان و از آنچه نفسها خواهش می کنند. معلوم می شود بین تبعیت از ظن و گمان و تبعیت از هوای نفس برابری و مساوقت است همچنان که بین تبعیت از علم و قطع تعلقات مناسبت و سنخیت است.
3- تعجیل و شتابزدگی: اساس عالم بر تثبت و تدریج است یعنی مداومت و تدریج دو اصل اساسی برای نیل به غایات است و در نقطه مقابل بی ثباتی و تعجیل نه تنها انسان را به غایت مطلوب نزدیک نمی سازد بلکه در بسیاری مواقع مبعد انسان نسبت به اهداف است.
4- تعبد بدون تعقل: از جمله شایع ترین علل لغزش فکر و اندیشه تعبد بدون تعقل است. قرآن کریم که جامعترین کتاب انسان سازی است بارها به انسان متذکر می شود که باورهای گذشتگانتان را مادام که با معیار عقل نسنجیده اید نپذیرید، بلکه همه آنها را با میزان عقل و اندیشه مورد سنجش قرار دهید. و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آبائنا او لو کان آباؤهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون.(3) اگر به آنها گفته شود که از آنچه خدا به وسیله وحی فرود آورده پیروی کنید، می گویند: خیر، ما همان روشها و سنتها را پیروی می کنیم که پدران گذشته خود را بر آن یافته ایم.آیا اگر پدرانشان هیچ چیزی را فهم نمی کرده اند و راهی را نمی یافته اند باز هم از آنها پیروی می کنند؟!
5- عادات: یکی دیگر از مهترین علل لغزش فکر و اندیشه ، خو کردن به عجایب و شگفتیهایی است که در پیرامونمان موجود است. لذا مهترین دستورالعمل حکمای الهی برای نگرش واقعی حقایق نفس خود و عالم پیرامونمان، نگاه دفعی بدون سابقه علم و اندیشه و خرق همه عادات و خواطر است.(فاغتنم)
6- گرایش به شخصیتها: یکی دیگر از موجبات لغزش اندیشه، شخصیت گرایی بدون سابقه فکر و اندیشه است. خداوند در قرآن کریم مکررا ما را به استقلال فکری و عدم تبعیت کورکورانه از اکابر و پیشینیان دعوت می کند چنانچه از زبان مردمی که از این راه گمراه می شوند نقل می کند که در قیامت می گویند: ربنا انا اطعنا سادتنا و کبرائنا فاضلونا السبیلا (4) یعنی پروردگارا!ما بزرگان و اکابر خویش را پیروی و اطاعت کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند.
بدیهی است راه نجات از هرکدام اینها، در پیش گرفتن طریق مخالف آن است؛ مثلا راه نجات از عادات، خرق عادات و نگاه دفعی بدون سابقه خاطرات و معلومات ذهنی می باشد و هکذا.
پینوشتها:
1. انعام/116
2. .نجم/23
3. بقره/170
4. احزاب/67