[h=1][/h]
[/HR]
این عبودیت همان بار امانتی است که آدمی را از دیگر موجودات متمایز میسازد: «آنچه آدمی را از دیگران جدا میکند، همین بار امانت و همین اطاعت آزادانه و همین عبودیتِ آزاد اوست» [ تطهیر 2، ص 224]
[/HR]
هدف از آفرینش آدمی عبودیت است ـ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ ـ عبودیتی که به قرب حق میانجامد و تنها با خیر و خوبی ـ و نه با خوشی و هوسها ـ میسّر است: «اما هدف شما که عبودیت و قرب خداست، تنها با خیر و خوبی، نه با خوشی و هوسها، دستیافتنی است.» [ تطهیر 1، ص 237]
همین هدف بلند است که امام (علیه السلام) از حق میطلبد که فراغتی یابد که عمرش را خرج آن سازد:
واستفرغ ایامی فیما خلقتنی[ دعای مکارم اخلاق] فراغت، جهت آنچه برایش خلقم کردی و آن عبودیت است، با تو بودن است؛ یعنی هر عاملی که مرا پر کرده است بیرون بریز تا بتوانم از این رهگذر خودم را پر کنم. آیا تا به حال دیدهاید وقتی داخل باغی میشوید و میخواهید میوه بچینید و ظرف محدودی هم دارید، دیگر هر چه میوه باشد توی ظرف نمیریزید، بلکه مواظب هستید تا گندیده نباشد. بهترین میوهها را جدا میکنید و گل آن را میبرید. دزد وقتی وارد یک جواهر فروشی میشود، اگر ظرف محدودی داشته باشد، آنچه ارزش بیشتری داشته باشد، میبرد. چیزهای با حجم کم و ارزش زیاد را میبرد.
پس خدایا! این لحظههای من که مانند کیسههایی هستند که میشود چیزی در آن ریخت، این لحظه لحظههای من را از هر چه که توی آنهاست خالی کن تا من برای آنچه که به خاطر آن خلق شدهام آماده باشم. بنابراین در رابطه با حق مطرح میکند که مرا کفایت کن تا به اینها مبتلا نشوم. مبتلا به نقض اهداف خلقت نشوم. از عبودیت چشم نپوشم که باعث فقر و وابستگی میشود. کسی که هدفش را گم کرد، به اهداف دیگر رو میآورد و چون برای آنها ساخته نشده و امکانات آن راه را ندارد به طور طبیعی از پا میافتد. [نظام اخلاقی اسلام صص 81 ـ 80]
این عبودیت همان بار امانتی است که آدمی را از دیگر موجودات متمایز میسازد:
«آنچه آدمی را از دیگران جدا میکند ، همین بار امانت و همین اطاعت آزادانه و همین عبودیتِ آزاد اوست»[ تطهیر 2، ص 224]
همین عبودیت ـ و نه عبادت ـ است که صراط مستقیم است و تنهاترین و نزدیکترین راه. و از آن میباید به سبل و احکام و شکلهای مختلف اطاعت و عبادت رهنمون شد نه بر عکس
و بر خلاف پندار بسیاری از نحلههای عرفانی، هدف آفرینش و مراد از خلقت آدمی یقین و شهود نیست، که عبودیت است. مگر شیطان را تردیدی بود، مگر شیطان در حضور حق شاهد نبود،[ هدف دین یقین و شهود نیست که عبودیت است. میبینیم شهود ویقین شیطان را خریدار نیستند که راه به جایی نمیبرد. (انسان در دو فصل، ص 14) مگر با او به تکلم و حتی محاجه نمیایستاد. شیطان عابد بود، به شهود و یقین هم رسیده بود، اما عبد نبود، این است که با همة شهود و یقین خویش مطرود و راندة درگاه حق قرار گرفت. همین عبودیت ـ و نه عبادت ـ است که صراط مستقیم است و تنهاترین و نزدیکترین راه. و از آن میباید به سبل و احکام و شکلهای مختلف اطاعت و عبادت رهنمون شد نه بر عکس[ والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (عنکبوت، 69)]:
«گفتم که عبودیت صراط است، چون آمده: «اَنِ اعْبدُونِی هذا صراطٌ مستقیمٌ»[ یس، 61] صراط یکی است و سبل متعدد و از این صراطِ مستقیمِ واحد است که تو به سبل و راههای دیگر میرسی و رهنمون میشوی .
به عبارت دیگر از عبودیت است که به عبادت و سبل میرسیم و رهنمون میشویم نه بالعکس از عبادت به عبودیت .» [ شرحی بر دعاهای روزانة حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ص 72]
و اگر از صراط فردا گفتهاند، این صراط همین عبودیت امروز آدمی است:
«صراط عبودیت است ، طرحی که فردا داری ، عبودیت امروز توست ، در اینجا هر اندازه متزتزل باشی ، در آنجا میلرزی و هر اندازه هم که در دنیا سریع و ثابت قدم باشی ، در آنجا بدون این که رنج آتش را داشته باشی ، میگذری و عبور میکنی». [ همان، صص 74 ـ 73 ]
«آنچه آدمی را از دیگران جدا میکند، همین بار امانت وهمین اطاعت آزادانه و همین عبودیتِ آزاد اوست»
زمانی که عبودیت را به عنوان هدف آفرینش و سلوک پذیرفتی، آنگاه به بلندایی از بندگی و عروج نیت میرسی که حتی از لذت معرفت و عشق و عمل نیز فارغ و رها میگردی: «همراه این عنایات ، از لذت معرفت و عشق و عمل خویش هم فارغ میشوی و به عبودیت روی میآوری که حقیقت ربوبیت در آن است». [ نامههای بلوغ، ص 66]
این عبودیت با بهشت حضور همراه خواهد بود و خود نتیجة رهایی از دنیاپرستی و خودپرستی است و اطمینان و بازگشت به حق و رضا و رضوان او:
«نجات از دنیا پرستی و خود پرستی، عبودیت خدا و بهشت حضور را همراه میآورد: «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» همراه عباد خدا و دستیابی به بهشت حضور، نتیجة اطمینان و بازگشت به حق و رضا و رضوان اوست. [ همان، ص 123]
این اطمینان، اطمینان به ربّ و قدر اوست که آدمی را از امن نعمت و اطمینان به دنیا فارغ میسازد:
«و با اطمینان به ربّ و با اطمینان به قدر، میتواند از امن نعمت و اطمینان به دنیا فارغ شود؛ چون تحوّل مستمر در آدمی و در جهان، جایی برای امن، حتی در متن وصال و در کنار جانان باقی نمیگذارد؛ در حالیکه اطمینان به قدر، آدمی را با پای شکر در هنگام دارایی و با پای صبر در هنگام گرفتاری راه میبرد و این اطمینان به قدر، آن آفتهای امن و اطمینان به نعمت را بر خود نمیگیرد.» [ همان، ص 192]