خدا + عشق+معبود+اثبات

آیا خدای یکتا تکامل یافته خدایان پیشین است؟

انجمن: 

سلام

در بسیاری از جاها خوانده ام که خدای یکتا تکامل یافته خدایان پیش از خود است
به این معنی که همانطور که انسان پیشرفت عقلی و اجتماعی کرد و در همه علوم پیشرفت کرد
در علم خداشناسی هم پیش رفت کرد و به این نتیجه رسید که خداباید یکتا باشد

البته مسلمانان این مطلب را قبول ندارند

حال من می خواهم بدانم دلایل مسلمانان برای رد این موضوع چیست ؟

با تشکر

عقل محدود چگونه خدای نامحدود را درک کند؟!

انجمن: 


با سلام
عقل محدود چگونه خدای نامحدود را درک میکند ؟!
آیا ما به شناخت کامل خدا می رسیم ؟ یا این شناخت و معرفت محدود به عقل هر شخص است
و با هم متفاوت است ؟!
با تشکر

اینجا برای همدیگر دعا کنیم**هرکس التماس دعا دارد تشریف بیاورد***

بسم الله الرحمن الرحیم



خداوند به موسی(ع) وحی کرد: ای موسی، مرا با زبانی بخوان که گناه نکرده است. موسی عرض کرد: خداوندا! آن زبان را از کجا بیاورم؟
خطاب آمد:
با زبان دیگری مرا دعا کن.
(
الجواهر السنیه، باب هفتم ص ۱۴۶)

سلام علیکم

قطعا همه ما در مسیر زندگی حوائجی داریم که نیازمند دعای خیر یکدیگریم ،بر این اساس بنده تصمیم گرفتم به لطف الهی این تاپیک را ایجاد نمایم تا هرکس نیاز به دعای دوستان داشت بیاید اینجا و از اعضای پاکدل این سایت بخواهد تا برای حل مشکلش یا برآورده شدن حاجتش دعاکنند
ان شاءالله در راس تمام دعاهایمان تعجیل در فرج و سلامتی مولایمان امام عصر (روحی وارواحنافداه ) و سلامتی امام خامنه ای (روحی فداه) باشد

اکنون بنده حقییر از شما بزگوران عاجزانه التماس دعا دارم ،باشد که به برکت صفای باطن و روح پاک شما خوبان ،خداوند نظر رحمتش را شامل حال گنهکاری چون من نیز بگرداند

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

یازهرا(س)

*********************************************
مهربان خدای من...
وقتی دلم برای توست دلنوشته هایم بیشتر بهانه ات را میگیرند پس بگذار باز هم برایت بنویسم ...بنویسم که عاشقانه دوستت دارم وقتی تو داری عاشقانه برایم خدایی میکنی...بگذار بنوسم بدون تو زندگی برایم بی معناست وقتی تو معنای زندگیم هستی...بگذار بنویسم انتهای مقصدم وصال توست و میخواهم به تو برسم وقتی رسیدنم با تو شروع میشود مهربان خدای من...!

خدای خوبم ...
من که جز روسیاهی چیزی به درگاهت ندارم،اما خوب میدانم اینجا کسانی هستند که قلبها و دلهایشان پاک است و نگاهشان به آسمان خداییت گره خورده است،کسانی که بااشکهایشان وضو میگیرند و با قلبهایشان نماز عاشقی برایت میخوانند

معبود من...
شاید دستهای گنه کار من به آسمانت نرسد اما مطمئنم اینجا کسانی هستند که تا دستانشان را به سوی تو بلند میکنند ملائکه سبد سبد عاشقی در دستانشان میگذارند و دستهایشان را به چشمه زلال بخشندگیت متصل میکنند

پروردگارم....
من که آبرویی به درگاهت ندارم اما خوب میدانم اینجا کسانی هستند که آنقدر به درگاه تو آبرو دارند که میتوانند بهشتت را برای دیگران قسمت کنند

پس از تو میخواهم به حق آبرو داران درگاهت از خطاهای من بگذری و حوائج همه این جمع و بنده حقیرت را برآورده سازی که جز رسیدن به تو چیز دیگری نمیخواهم ،پس هر چه در این مسیر مانع رسیدن بندگانت به توست از سر راهشان بردار و هرچه آنان را به تو میرساند به بندگانت عطا بفرما و حوائج مشروع همه بندگانت را برآورده ساز گه تو تواناترین توانایی




[SPOILER]
[=&amp]تنها دلم خوش است به مولای یا مولای....[/] [=&amp]

خداوندا،[/]

[=&amp]در این ثانیه های پراز اجابت، برسر سجاده عشق با چشمهایی که به آسمان خداییت گره خورده است به امید بخشش و مهربانیت مینشینم و الهی العفو هایم را به امید اجابت توگریه کنم ...
مهربان خدای من
[/][=&amp]![/][=&amp]آنقدر در لحظه لحظه عمرم تاکنون پایم لغزیده است ،قلبم لرزیده است ،افکارم به خطا رفته و وجودم گناه را به چله نشسته است که جز شرمندگی چیزی برای گفتن ندارم...اما باز هم مثل همیشه این تویی که مرا به مهربانیت میخوانی و این منم که باز شرمنده تر از گذشته به درگاهت پناه می آورم و تنها دلم خوش است به مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنتَ الغَفُورُ و اَنَا المُذنِبُ وَهَل یَرحَمُ المُذنِبَ اِلَّا الغَفُور...[/]
[=&amp]پروردگارا، [/][=&amp]مانده ام از تو چه خواهم در حالی که تمام [/][=&amp]نعمتت را[/][=&amp]بر من [/][=&amp]عطا کرده ای و این منم که در غفلت به سر میبرم واز آنچه عاشقانه به من داده ای بهره نمی گیرم...
معبودا،
من شاکر نبوده ام اما تو باز هم برمن بخشیدی....هر آنچه راکه هرگز قدرش را ندانستم و شکر[/][=&amp]ش[/][=&amp] را به جای نیاوردم،[/][=&amp]هزار[/][=&amp]ا[/][=&amp]ن نعمتی که من روسیاه، چشم بر روی همه آنها بستم و معترضانه به درگاهت کفران نعمت کردم...
خدواندا
در این لحظات عزیز شکرکدام نعمتت را به جای آورم و به خاطر کدام گناه ،شرمندگیم را گریه کنم......[/] [=&amp]تو تاج شیعه بودن را برسرم نهادی و ولایت مولایم را زینت زندگیم کردی و چشم امیدم را به چراغ شفاعتش تا لحظه وصالت روشن نمودی، نعمتی که به تنهایی بس است تا قیامت شرمنده لطف بیکران الهیت باشم،......[/] [=&amp].
وقتی میان در و دیوار تنهایی، گناهانم مرا زمین گیر میکند تو به من مادری عطا کردی که تا دست به دامانش میشوم چادر سبزش را بر روی سرم میکشد و آبرویم را میخرد برای همیشه.........[/]
[=&amp]تو به من مولایی دادی که وقتی دستم از همه جا کوتاه میشود، مانند کودکی بی پناه سرم را روی زانوهایم میگیرم و چشم امیدم را به دستهای مهربانش میدوزم و او مهربانانه و پدرانه دستم را میگیرد و آرام بلندم میکند تا هرگز زمین نخورم وپشتم گرم باشد به مولائیش........[/] [=&amp]
وقتی تب غصه هایم وجودم را فرا میگیرد مسیر حرم را به من نشان میدهی و من سردرگم و خسته از همه جا دلم را گره میزنم به پنجره فولادش و دردهایم را دانه دانه گریه میکنم وآقای رئوف حرم اشکهایم را پاک میکند و مرا برسر سفره کرمش مینشاند.......[/]
[=&amp]وقتی نگاهم مه آلود میشود و قلبم زنگار بی حیایی به خود میگیرد مرا میکشانی تا محرم...ومن یک جرعه غیرت از دستان عباس مینوشم تا تمام وجودم وضو بگیرد و [/][=&amp]ندبه [/][=&amp]کنان در مقابل آقایم زانو می زنم و آن تن نازنین بی سر بر سرم دست میکشد تا در حریمش پناه بگیرم و پیله وجودم پروانه ای شود برای پرواز........[/] [=&amp].
و وقتی در این زمانه غربت بر سر دو راهی های شک و تردید آواره میشوم خورشید پشت ابرت را به دادم میرسانی تا مبادا فتنه های روزگار مرا به اسارت ببرد و از قافله سالار عشق جامانده شوم و چه زیبا مولاو آقا و صاحبم دستم را میگیرد ومرا میرساند تا مقصد، تا خود خود خدا.....خدایی که خودت آن را به من دادی ،با آفرینش من، تا اشرف مخلوقاتت باشم.... و تو چه عاشقانه خدایی میکنی درحالی که من لحظه ای هم بندگی نمیکنیم ......[/]
[=&amp]تو تمام نعمتهایت را به من عطا کردی ... و من شرمنده و خجالت زده از این همه لطف و بخشش و مهربانیت باز به درگاهت مینشینم تا باورم کنی جز این خانه جایی را نمی شناسم ......[/]
[=&amp]پرودگارا ،[/][=&amp]مانده ام از تو چه خوا هم در حالی که نعمتت را، حجتت را برمن تمام کرده ای و من غرق در نعمتهای بیکران توام، اما انگار در این هیاهوی زندگی چیز ی را گم کرده ام و آن قدر و شان و منزلتی است که تو با آفرینش انسان به من عطا نمودی و من دراین روزگار وانفسا آن را به دست فراموشی سپرده ام ،من فراموش کرده ام که هستم ، برای چه هستم....من فراموش کرده ام وجودم را هدفم را مقصدم را انسانیتم را،من خودم را گم کرده ام، خودم را ...... اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى [/]

[=&amp]
نویسنده: بنده روسیاهت که بعد سالها هنوز رسم بندگی نمیداند...[/]

[=&amp]یازهرا(سلام الله علیها)
[/]

[=&amp]
[/]

[/SPOILER]


اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم


اگر حضرت موسی(ع) با خدا صحبت کرده، من هم شک ندارم روزی خدا را با چشم خواهم دید!!!

بسم الله المنان الکریم....با سلام...ما در قرآن آیه ای داریم که هیچ کس را توانایی صحبت با خدا نیست....احدی یارای حرف زدن با خدا را ندارد...از طرفی حضرت موسی(ع) کلیم الله است...وفراوان هم در قرآن یاد شده مستقیم با خدا صحبت کرده....از سویی دیگر در روایات دیدم که حضرت علی(ع) فرموده که آن آتشی که در درخت بود و با موسی(ع) هم کلام شد آن من بودم!!!!! عجایب این موارد چگونه بهم مرتبط اند؟؟؟؟؟ از طرفی مگر اصلا خدا مستقیم هم حرف می زند؟ اگه حرف می زنه....پس دیده هم باید بشه....یعنی وقتی برای حرف زدن حضرت علی(ع) و کلا صوت که مخلوق اوست ضمیمه آتشی نمادین از وجود او می شود...پس قطعا خدا می شود در جسمی کاملا جدید و ناشناخته نفوذ کند موجودی تک باشد که هیچ شباهتی و جفتی در خلقت نداشته باشد و همه می دانیم فقط خدا برای نزدیک شدن بما در چنین یگانه مخلوقی منحصر بفرد نفوذ کرده وگرنه خدا جسم ندارد در مکان و زمان نیست...در این حالت هم کلام ما شود براحتی احساسش کنیم ببینیمش در اوج نزدیکی .... شک ندارم روزی در بهشت چنین اتفاقی خواهد افتاد.... چرا؟ چون قبله ای میشه که هرکسی آرزوی ارتباط با او رو می کنه.... و در سطح ما مخلوقات پایین میاد و ما براحتی باهاش در اوج عشق ارتباط برقرار می کنیم....

چگونه به عبودیت خدا برسیم؟

انجمن: 

[h=1][/h]


[/HR] این عبودیت همان بار امانتی است که آدمی را از دیگر موجودات متمایز می‌سازد: «آنچه آدمی را از دیگران جدا می‌کند، همین بار امانت و همین اطاعت آزادانه و همین عبودیتِ آزاد اوست» [ تطهیر 2، ص 224]


[/HR]
هدف از آفرینش آدمی عبودیت است ـ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ ـ عبودیتی که به قرب حق می‌انجامد و تنها با خیر و خوبی ـ و نه با خوشی و هوس‌ها ـ میسّر است: «اما هدف شما که عبودیت و قرب خداست، تنها با خیر و خوبی، نه با خوشی و هوس‌ها، دست‌یافتنی است.» [ تطهیر 1، ص 237]
همین هدف بلند است که امام (علیه السلام) از حق می‌طلبد که فراغتی یابد که عمرش را خرج آن سازد:
واستفرغ ایامی فیما خلقتنی[ دعای مکارم اخلاق] فراغت، جهت آنچه برایش خلقم کردی و آن عبودیت است، با تو بودن است؛ یعنی هر عاملی که مرا پر کرده است بیرون بریز تا بتوانم از این رهگذر خودم را پر کنم. آیا تا به حال دیده‌اید وقتی داخل باغی می‌شوید و می‌خواهید میوه بچینید و ظرف محدودی هم دارید، دیگر هر چه میوه باشد توی ظرف نمی‌ریزید، بلکه مواظب هستید تا گندیده نباشد. بهترین میوه‌ها را جدا می‌کنید و گل آن را می‌برید. دزد وقتی وارد یک جواهر فروشی می‌شود، اگر ظرف محدودی داشته باشد، آنچه ارزش بیشتری داشته باشد، می‌برد. چیزهای با حجم کم و ارزش زیاد را می‌برد.
پس خدایا! این لحظه‌های من که مانند کیسه‌هایی هستند که می‌شود چیزی در آن ریخت، این لحظه لحظه‌های من را از هر چه که توی آن‌هاست خالی کن تا من برای آن‌چه که به خاطر آن خلق شده‌ام آماده باشم. بنابراین در رابطه با حق مطرح می‌کند که مرا کفایت کن تا به این‌ها مبتلا نشوم. مبتلا به نقض اهداف خلقت نشوم. از عبودیت چشم نپوشم که باعث فقر و وابستگی می‌شود. کسی که هدفش را گم کرد، به اهداف دیگر رو می‌آورد و چون برای آن‌ها ساخته نشده و امکانات آن راه را ندارد به طور طبیعی از پا می‌افتد. [نظام اخلاقی اسلام صص 81 ـ 80]
این عبودیت همان بار امانتی است که آدمی را از دیگر موجودات متمایز می‌سازد:
«آنچه آدمی را از دیگران جدا می‌کند ، همین بار امانت و همین اطاعت آزادانه و همین عبودیتِ آزاد اوست»[ تطهیر 2، ص 224]
همین عبودیت ـ و نه عبادت ـ است که صراط مستقیم است و تنهاترین و نزدیک‌ترین راه. و از آن می‌باید به سبل و احکام و شکل‌های مختلف اطاعت و عبادت رهنمون شد نه بر عکس

و بر خلاف پندار بسیاری از نحله‌های عرفانی، هدف آفرینش و مراد از خلقت آدمی یقین و شهود نیست، که عبودیت است. مگر شیطان را تردیدی بود، مگر شیطان در حضور حق شاهد نبود،[ هدف دین یقین و شهود نیست که عبودیت است. می‌بینیم شهود ویقین شیطان را خریدار نیستند که راه به جایی نمی‌برد. (انسان در دو فصل، ص 14) مگر با او به تکلم و حتی محاجه نمی‌ایستاد. شیطان عابد بود، به شهود و یقین هم رسیده بود، اما عبد نبود، این است که با همة شهود و یقین خویش مطرود و راندة درگاه حق قرار گرفت. همین عبودیت ـ و نه عبادت ـ است که صراط مستقیم است و تنهاترین و نزدیک‌ترین راه. و از آن می‌باید به سبل و احکام و شکل‌های مختلف اطاعت و عبادت رهنمون شد نه بر عکس[ والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (عنکبوت، 69)]:
«گفتم که عبودیت صراط است، چون آمده: «اَنِ اعْبدُونِی هذا صراطٌ مستقیمٌ»[ یس، 61] صراط یکی است و سبل متعدد و از این صراطِ مستقیمِ واحد است که تو به سبل و راه‌های دیگر می‌رسی و رهنمون می‌شوی .
به عبارت دیگر از عبودیت است که به عبادت و سبل می‌رسیم و رهنمون می‌شویم نه بالعکس از عبادت به عبودیت .» [ شرحی بر دعاهای روزانة حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ص 72]
و اگر از صراط فردا گفته‌اند، این صراط همین عبودیت امروز آدمی است:
«صراط عبودیت است ، طرحی که فردا داری ، عبودیت امروز توست ، در اینجا هر اندازه متزتزل باشی ، در آنجا می‌لرزی و هر اندازه هم که در دنیا سریع و ثابت قدم باشی ، در آنجا بدون این که رنج آتش را داشته باشی ، می‌گذری و عبور می‌کنی». [ همان، صص 74 ـ 73 ]

«آنچه آدمی را از دیگران جدا می‌کند، همین بار امانت وهمین اطاعت آزادانه و همین عبودیتِ آزاد اوست»

زمانی که عبودیت را به عنوان هدف آفرینش و سلوک پذیرفتی، آنگاه به بلندایی از بندگی و عروج نیت می‌رسی که حتی از لذت معرفت و عشق و عمل نیز فارغ و رها می‌گردی: «همراه این عنایات ، از لذت معرفت و عشق و عمل خویش هم فارغ می‌شوی و به عبودیت روی می‌آوری که حقیقت ربوبیت در آن است». [ نامه‌های بلوغ، ص 66]
این عبودیت با بهشت حضور همراه خواهد بود و خود نتیجة رهایی از دنیاپرستی و خودپرستی است و اطمینان و بازگشت به حق و رضا و رضوان او:
«نجات از دنیا پرستی و خود پرستی، عبودیت خدا و بهشت حضور را همراه می‌آورد: «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» همراه عباد خدا و دستیابی به بهشت حضور، نتیجة اطمینان و بازگشت به حق و رضا و رضوان اوست. [ همان، ص 123]
این اطمینان، اطمینان به ربّ و قدر اوست که آدمی را از امن نعمت و اطمینان به دنیا فارغ می‌سازد:
«و با اطمینان به ربّ و با اطمینان به قدر، می‏تواند از امن نعمت و اطمینان به دنیا فارغ شود؛ چون تحوّل مستمر در آدمی و در جهان، جایی برای امن، حتی در متن وصال و در کنار جانان باقی نمی‏گذارد؛ در حالی‏که اطمینان به قدر، آدمی را با پای شکر در هنگام دارایی و با پای صبر در هنگام گرفتاری راه می‏برد و این اطمینان به قدر، آن آفت‏های امن و اطمینان به نعمت را بر خود نمی‏گیرد.» [ همان، ص 192]

شبهه: اولین چیزی که خدا خلق کرد، قبلش چطور بود؟

سلام عزیزان

من تازگیا با 1 شبهه روبرو شدم چیز مسخره ای هست ولی باز شبهست دیگه

لطفا دونه دونه به سوالات من جواب بدید

1.اولین چیزی که خدا خلق کرد چه بود ؟
2.قبل از اینکه خدا اولین چیز را خلق کند چیزی را خلق نکرده بود ؟

پس خدا قبل از اینکه چیزی رو خلق کنه . نعوذبه الله چیکار میکرد ؟

خوب میگیم n کارو میکرد . خوب قبل از اینکه n کارو بکنه ؟ n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n.n میلیارد ها بارم بگیم باز یه جا تموم میشه . باز یه جایی میرسه که خدا نعوذ به الله هیچ کاری نمیکرد . پس یعنی تو 1 زمانی به وجود امده .

این سوال منظورش اینه که خدا هم یه زمانی به وجود امده !

ببخشید میدونم سوالی بی معنی هست . ولی ممنون میشم جواب بدید