راه بسوی كمال، راه اهل جدل و كلام نيست!!!

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
راه بسوی كمال، راه اهل جدل و كلام نيست!!!

بسم الله الرحمن الرحیم


علّت علمزدگی و فلسفهزدگی و عرفانزدگی عدّهای از مشتغلین به این علوم


افرادي كه از علم و كشف، به علم زدگي و فلسفه زدگي و عرفان زدگي دچار گشته، راه وصول به اين حقائق را به روي خود بسته‌اند، و در دام اشتغال به اين مفاهيم و صرف عمر به بحث و درس و سمينار و كنفرانس و تأليف و نشر آن گرفتارند، اينها خسران‌زده‌ترين افرادند و بيچاره‌ترين؛ تنها حصّه و نصيب اينان از اشتغال به اين علوم، صرف عمر گرانبها و از دست دادن فرصت طلائي اوقات، و به هدر دادن استعدادات و بستن روزنه‌هاي قلب به روي انوار جمال و جلال حضرت حقّ.

(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالا*الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُُمْ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحَْسَبُونَ أَنهَُّمْ يحُْسِنُونَ صُنْعًا).[6]

مرحوم صدرالمتألّهين شيرازي در اين باره چنين مي‌فرمايد:

و ليعلم أنّ معرفةَ الله تعالی و علمَ المعاد و علمَ طريق الآخرة ليس المرادُ بها الاعتقادَ الّذي تلقاه العاميّ أو الفقيهُ وراثةً و تلقفًا، فإنّ المشعوفَ بالتقليد و المجمود علی الصّورة لم يَنفتِحُ له طريقُ الحقائق كما ينفتح للكرام الإلهيين. و لا يتمثّل له ما ينكشف للعارفين المستصغرين لِعالَمِ الصّورةِ و اللّذّات المحسوسة من معرفةِ خلاّقِ الخلائق و حقيقةِ الحقائق، و لا ما هو طريقُ تحريرِ الكلام و المجادلَةِ في تحسينِ المرام كما هو عادةُ المتكلِّمِ؛ و ليس أیضًا هو مجرَّدُ البَحْثِ البَحْتِ كما هو دَأبُ أهلِ النّظرِ و غايةِ أصحاب المُبَاحَثةِ و الفكرِ، فإنّ جميعَها

(ظُلُمَاتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَئهَا وَ مَن لَّمْ يجَْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّور).[7]

بل ذلك نوعُ يقينٍ، هو ثمرةُ نورٍ يقذفُ في قلبِ المؤمن بسببِ إتّصاله بعالم القُدْسِ و الطّهارةِ و خُلوصِه بالمجاهدةِ عن الجهلِ و الأخلاق الذَّميمةِ و حُبِّ الرئاسة و الإخلاد إلی الأرض و الرّكونِ إلی زخارفِ الأجساد.

و إنّي لأستغفر الله كثيرًا ممّا ضيّعتُ شطرًا من عُمري في تتبّع آراء المتفلسفةِ و المجادلين من أهل الكلام و تدقيقاتهم و تعلّم جُربُزَتِهِم في القول و تفنّنهم في البحث، حتّی تبيّنَ لي آخر الأمر بنور الإيمان و تأييد الله المنّان: أن قياسهم عقيمٌ و صراطهم غيرُ مستقيم؛ فألقينا زمامَ أمرنا إليه و إلی رسوله النّذيرِ المنذر، فكلّ ما بلغنا منه آمنّا به و صدّقناه، و لم نحتل أن نخيّل له وجهًا عقليًّا و مسلكًا بحثيًّا، بل اقتدينا بهداه و انتهينا بنهيه، امتثالاً لقوله تعالی:
(وَ مَا ءَاتَئكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهََئكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)[8].
حتّی فتح اللهُ علی قلبنا ما فتح، فأفلح ببركة متابعته و أنجح... . [9]


استغفار ملاصدرا از گذراندن مقداری از سرمایۀ عمر در فراگیری آراء متفلسفه


«بايد اين نكته دانسته شود كه مقصود از شناخت خداي متعال و شناخت معاد و معرفت راه و سير آخرت، همان اعتقاد و باورهاي بسيط مردم عوام و يا فقيهي كه نصيبي از معارف الهي و حقائق عالم وجود ندارد نيست؛ باورها و مدركاتي كه بر اساس تقليد كوركورانه از گذشتگان بدون هيچ تأمل و تدبّري صورت پذيرفته است.

زيرا افرادي كه دل‌خوش به اينگونه از معرفت تقليدي و بي‌اساس نموده‌اند و صرفاً بر ادراك صوري و تخيّلي و احساسي از عالم وجود و معارف الهي بسنده نموده‌اند، راه بسوي عالم ماوراء طبيعت و مراتب اسماء و صفات نخواهند گشود، همچنان كه براي بزرگان از اولياي الهي گشوده شده است.
و همچنان كه براي عرفاي بالله اين عوالم روشن و اين حقائق آشكار شده است براي آنان روشن و آشكار نخواهد شد؛ عرفائي كه دل به اين دنياي دنيّ نبسته‌اند، و از تمام لذّات و هوسهاي نفساني چشم پوشي نموده‌اند، و آنچه كه از اين دنيا در نزد دنياپرستان بزرگ و ارزشمند مي‌نمايد خار و پست شمرده‌اند، و عوض حطام دنيوي و زخارف آن معرفت ذات اقدس حقّ و حقيقت و سرّ عالم وجود را برگزيده‌اند.

و نيز راهِ بسوي كمال و معرفت حضرت حقّ، راه اهل جدل و بحث و مناظره و كلام نيست؛ زيرا او تمام همّت و دقّت خود را در اشتغال به اين امور مي‌گذراند، و خود نصيبي از معاني و مفاهيم آن ندارد، (و همانطور كه قبلاً گذشت بجاي ادراك و تلقّي معاني و حقائق علوم، به خود علم و تحقيق و تفحّص و سرگرمي‌هاي مربوط به آن وقت مي‌گذراند) همچنان كه طريق و دَيدن اهل كلام اين چنين است.

و نيز راه شناخت پروردگار به صرف درس و بحث و مطالعه و تدقيقات غير متعارف و تحقيقات خارج از ضابطه و افاده كه دأب و روش اهل تحقيق است نيست؛ زيرا جميع اين طرق و مكاتب ظلماتي هستند بعضي بالاي بعض ديگر، آن چنان ظلمتي كه انسان حتّي قادر نيست دست خود را تشخيص دهد. و كسي كه خداي متعال براي او نور هدايت و بصيرت قرار نداده است، هيچ نوري در او وجود نخواهد داشت (و راه او در ظلمات، و اطوار و گفتار و منش او در عالم ظلمت و انانيّت خواهد بود).

بلكه اين نوع از معرفت بر اساس يقين و شهود است، و نتيجه همان نور و ضيائي خواهد بود كه خداي متعال در قلب مؤمن قرار مي‌دهد و با آن حقّ را از باطل، مجاز را از واقع، و اصل را از اعتبار، و نور را از ظلمت، و خدا را از شيطان تمييز مي‌دهد.

بواسطۀ اتّصال او به عالم طهارت و قدس، و خلوص باطن و صفاي قلب او به جهت رياضات و مجاهدات شرعيّه، از جهل و اخلاق نكوهيده و حبّ رياست‌ها و بلندمنشي‌ها و توجّه به مادّه و خلود در آن و سرسپردگي به زخارف عالم دنيا رسته و پا به عرصۀ حقيقت و اتقان ميگذارد.

و به تحقيق من بسیار استغفار مي‌كنم از خداي رؤوف و آمرزنده، بواسطۀ از دست دادن مقداري از سرمايۀ عمر و نعمت حيات خود را در فراگيري آراء و افكار بي‌مايه عدّه‌اي فيلسوف‌نما و اهل جدل از متكلّمين، و دقّت در مطالب سست و بي‌اساس آنان و يادگيري روش ناپسند آنان در مقام بحث و جدل، تا اينكه در آخر الأمر توفيق و هدايت الهي شامل حالم گرديد، و بنور ايمان و تأييد خداي منّان دريافتم كه طريق ادلّه و قياسات آنها ناتمام و مسير و مكتب آنان غير مستقيم و منحرف است.

پس زمام امر خود را به خداي سبحان سپردم و به رسول بزرگوار و گرامي او كه براي وعده و وعيد و پند و انذار و بيم فرستاده شده است. پس به آنچه از پيامبرش به ما رسيد ايمان آورديم و او را تصديق نموديم؛ و در مقام توجيه و تأويل دستورات و اعتقادات او بر نيامديم و به عقل ناقص خود در اين جهت مجال نظر و رأي نداديم، و مسلك و مكتب اهل جدل را در تغيير و توجيه كلمات او بكار نبستيم؛ بلكه همّت خود را در اقتداي به دستورات عرش بنيان و هدايت‌گر او قرار داديم، و از آنچه بيم و انذار فرمود دست برداشتيم، و در اين مقام به كلام خداي متعال در قرآن كريم مدد جستيم كه فرمود: (آنچه را كه پيامبر به شما بگويد عمل نمائيد و از آنچه نهي كند بپرهيزيد).

تا اينكه لطف و توفيق الهي ما را دريافت، و بر قلب و ضمير ما درهاي معرفت و علوم را گشود، پس به بركت متابعت از او و رسولش به فلاح و رستگاري رسيد و به سعادت ابدي نايل آمد.»


منبع: کتاب حریم قدس از علامه سید محمد محسن حسینی طهرانی

[6]ـ سوره الكهف (18) آيه 103 و 104.
[7] ـ سوره النّور (24) ذیل آیه 40.

[8] ـ سوره الحشر (59) قسمتی از آیه 7.


[9] ـ الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج 1، ص 11 و 12.