بحث

بحث یا مباحثه؟

[="#000000"]سلام
من وقتی توی سایت یا گفتگویی بحث میکنم همیشه آخرین فرد منم که حرفم و میزنم.
و اخیرا به این سوال رسیدم که آیا بحث من و حرفام صحیح هست یا از نوع عصبیت و برد در بحث هست.
به نظرم توی بحث های منطقی کسی پیروزه که اطلاعاتش به روز تر و بیشتر از طرف مقابل باشه. اما این اطلاعات اگر درست هم باشن دلیل بر این نیستن که نتیجه گیری ما هم درسته.
حالا سوال من اینه فرق بین نتیجه گیری درست و بحث صحیح با مغلطه ناخودآگاه و آگاهانه در بحث و بحث تعصبی چی هست؟ و آداب درست مباحثه رو بفرمایین؟

ممنونم[/]

مجموعه کامل سلسله جلسات روایت عهد (سرزمین موعود) استاد رائفی پور

انجمن: 

سلامی دوباره خدمت شما عزیزان. طبق وعده در این تاپیک از ابتدا، جلسات سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع روایت عهد ( سرزمین موعود) رو قرار خواهم داد. امید است موردتوجه حضرت ولی عصر قرار بگیرد ان شاالله. چشم انتظار نظرات سازنده شما دوستان گرامی خواهم بود:Gol:


بی خدایان پاسخ دهند ...

بسم الله الرحمن الرحیم

بعضی از افراد بدون هیچگونه دلیل و مدرک قابل اثباتی سعی بر رد وجود خدا و دین اسلام و کتاب قرآن دارند.

ما از ایشان میپرسیم اگر خدایی وجود ندارد و دین ما که حد و حریم و مرزهایی را برای بشر تعیین کرده تا مثل حیوانات حقوق یکدیگر را پایمال نکنند دروغ است،

پس بیایند برای ما ثابت کنند که بیخدایی آنها درست است ...

و آنان حق دارند بدون وجود هیچ حدومرزی به جان و مال و ناموس یکدیگر تجاوز کنند...

و در این بین فقط کسانی حق حیات و راحتی دارند که زورشان بیشتر است ...

و بدبختی و فلاکت و مورد ستم واقع شدن دیگران ، به آنها ارتباطی ندارد ،

تا خود را موظف بدانند در مقابل کشورهای سلطه گر بایستند ،

و به داد مظلومین جهان برسند....


و از این قبیل مسائل که همه میدانند در میان بیخدایان وجود دارد که هیچ حکمی برایش ندارند...

مثلا اگر بیخدایی برحق بود باید تمام بیخدایان با هم متحد میشدند تا در برابر مستکبرین جهانخوار بایستند...

و به آنها اجازه ندهندتا حقوق مردم جهان را پایمال کنند ....

و مردم دنیا در کمال راحتی زندگی میکردند...

نه اینکه از کمترین حقشان که حق حیات است هم محروم شوند ....


درصورتیکه بالعکس بیخدایان نه تنها چنین نمیکنند بلکه سعی در تضعیف شیعیان دارند تا آنها هم نتوانند به داد مظلومین جهان برسند...

لازم است بیخدایان محترمی که اصرار دارند ما بپذیریم اعتقاداتمان دروغین است بیایند و برحق بودن عقیده ی خود را ثابت کنند...

همانطور که به خود اجازه میدهند بر حق نبودن ما را ثابت کنند...

درستش هم همین است که اول انسان درستی عقیده ی خود را ثابت کند بعد به سراغ نفی دیگر عقاید برود...

در غیر اینصورت حق ندارند به خود اجازه ی کمترین بی ادبی را به مقدسات ما بدهند...

و اگر چنین کردند بیانگر ضعفشان است که میخواهند بدین نحو آن را جبران کنند..



(توضیح اینکه منظور ما از بیخدایان همه ی افرادی هستند که به "الله" یعنی خدای یکتا اعتقاد ندارند چه از ادیانی که به خدای 3 گانه ، یا به ثنویت یا به خدایی اعتقاد دارند که دنیا را آفریده و کناری نشسته و به مخلوقاتش کاری ندارد و چه آنهایی که اصلا به هیچ خدایی اعتقاد ندارند)

از دوستان مسلمان هم درخواست میکنم سوالات خود را در این زمینه مطرح کنند تا به یک پاسخ دقیقی برسیم...

ضمنا اگر این تاپیک رونق پیدا نکند بیانگر اینست که آنها بر یک اعتقاد دروغینند نه ما، چون نتوانسته اند عقیده خود را ثابت کنند...

محدوده گذشت، شرایط گذشت، شرایط جدل و بحث

به نام خدا
با سلام . وقت شما بخیر

در بعضی احادیث از مجادله کردن نهی شده ولی در بعضی احادیث میبینیم بیان کردن حق به ما توصیه شده؟

نقل قول:
سخن گفتن درباره حق، از سكوتى بر باطل بهتر است

نقل قول:
حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زیرا که نجات تو در آن است… تقواى الهى پیشه کن و باطل را فرو گذار هر چند [به ظاهر] نجات تو در آن باشد، زیرا که نابودى تو در آن است.

همچنین در بعضی احادیث به بخشش ظلم و ستم توصیه و در احادیث دیگر از سکوت در برابر ظلم نهی شده؟

تکلیف ما چیست؟ مجادله را رها کنیم یا حق را بگوییم؟
در برابر ظلم حق خود را بگیریم یا بخشش کنیم؟

ممنونم.

اخلاق بحث و مناظره در محضر مرحوم آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی(لازم و کاربردی)

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از مواردی که دانستن آن برای کسانی که در هر نوع بحثی،خصوصا بحث های دینی شرکت می کنند،لازم و واجب است،اخلاق بحث و مناظره و پرهیز از جدال کردن است.
لذا از همه عزیزان و سروران دعوت می کنم که چند پست آتی را در محضر معلم اخلاق حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی رحمة الله علیه باشند و از دریای معارف القائی ایشان گوهری صید کنند.

معنای جدال در علم اخلاق
یکی از معانی جدل که مورد توجه و بحث دانشمندان علم اخلاق قرار گرفته، پیکار لفظی و ستیزه در کلام جهت چیره شدن بر طرف مقابل و ساکت کردن اوست؛ بنابراین مقصود از جدال در دانش اخلاق، رد و بدل کردن سخن، جهت چیره شدن بر دیگری است. بحث و پیکار در کلام، چه در مسائل علمی، چه اعتقادی و دینی، با عنوان جدال مطرح می‌شود.
«جدل» یکی از مباحث منطقی است که دانشمندان منطق در بخش صناعات خمس، به بحث و گفت و گوی از آن پرداخته‌اند. ایشان مواد قیاس را به پنج نوع تقسیم کرده‌اند که جدل یکی از آن‌ها است. جدل قیاسی است که از «مسلمات» و «مشهورات» تشکیل شده است.
مسلمات
آن دسته از قضایایی که میان جدل کننده و طرف مقابل او پذیرفته شده هستند.
مشهورات
آن دسته قضایایی که میان مردم (کسانی که از خرد بهره دارند) شهرت دارند و همه آ‌ن‌را تصدیق می‌کنند، مانند «نیکو بودن عدالت و اکرام دیگرات».
بحث و گفت‌وگو در مسائل اعتقادی یا علمی از سه جهت قابل بررسی و دقت است که توجه به هر یک از این جهات، اقسامی را برای جدل پدید می‌آورد:
الف. انگیزه‌ی جدل
ب. کیفیت جدل
ج. مواد و ابزار جدل.
الف.انگیزه‌ی جدل
هر گاه شخص با طرف مقابل خود به جدال عملی و یااعتقادی می‌پردازد، یا از این کار قصد و غرضی الاهی دارد یا به دنبال امیال نفسانی خویش است؛ بنابراین انگیزه‌ی او از جدل، بیش از این دو مورد نیست:
1.انگیز‌ه‌ی شیطانی 2. انگیزه‌ی الاهی

راه بسوی كمال، راه اهل جدل و كلام نيست!!!

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم


علّت علمزدگی و فلسفهزدگی و عرفانزدگی عدّهای از مشتغلین به این علوم


افرادي كه از علم و كشف، به علم زدگي و فلسفه زدگي و عرفان زدگي دچار گشته، راه وصول به اين حقائق را به روي خود بسته‌اند، و در دام اشتغال به اين مفاهيم و صرف عمر به بحث و درس و سمينار و كنفرانس و تأليف و نشر آن گرفتارند، اينها خسران‌زده‌ترين افرادند و بيچاره‌ترين؛ تنها حصّه و نصيب اينان از اشتغال به اين علوم، صرف عمر گرانبها و از دست دادن فرصت طلائي اوقات، و به هدر دادن استعدادات و بستن روزنه‌هاي قلب به روي انوار جمال و جلال حضرت حقّ.

(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالا*الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيهُُمْ فىِ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحَْسَبُونَ أَنهَُّمْ يحُْسِنُونَ صُنْعًا).[6]

مرحوم صدرالمتألّهين شيرازي در اين باره چنين مي‌فرمايد:

و ليعلم أنّ معرفةَ الله تعالی و علمَ المعاد و علمَ طريق الآخرة ليس المرادُ بها الاعتقادَ الّذي تلقاه العاميّ أو الفقيهُ وراثةً و تلقفًا، فإنّ المشعوفَ بالتقليد و المجمود علی الصّورة لم يَنفتِحُ له طريقُ الحقائق كما ينفتح للكرام الإلهيين. و لا يتمثّل له ما ينكشف للعارفين المستصغرين لِعالَمِ الصّورةِ و اللّذّات المحسوسة من معرفةِ خلاّقِ الخلائق و حقيقةِ الحقائق، و لا ما هو طريقُ تحريرِ الكلام و المجادلَةِ في تحسينِ المرام كما هو عادةُ المتكلِّمِ؛ و ليس أیضًا هو مجرَّدُ البَحْثِ البَحْتِ كما هو دَأبُ أهلِ النّظرِ و غايةِ أصحاب المُبَاحَثةِ و الفكرِ، فإنّ جميعَها

(ظُلُمَاتُ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَئهَا وَ مَن لَّمْ يجَْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّور).[7]

بل ذلك نوعُ يقينٍ، هو ثمرةُ نورٍ يقذفُ في قلبِ المؤمن بسببِ إتّصاله بعالم القُدْسِ و الطّهارةِ و خُلوصِه بالمجاهدةِ عن الجهلِ و الأخلاق الذَّميمةِ و حُبِّ الرئاسة و الإخلاد إلی الأرض و الرّكونِ إلی زخارفِ الأجساد.

و إنّي لأستغفر الله كثيرًا ممّا ضيّعتُ شطرًا من عُمري في تتبّع آراء المتفلسفةِ و المجادلين من أهل الكلام و تدقيقاتهم و تعلّم جُربُزَتِهِم في القول و تفنّنهم في البحث، حتّی تبيّنَ لي آخر الأمر بنور الإيمان و تأييد الله المنّان: أن قياسهم عقيمٌ و صراطهم غيرُ مستقيم؛ فألقينا زمامَ أمرنا إليه و إلی رسوله النّذيرِ المنذر، فكلّ ما بلغنا منه آمنّا به و صدّقناه، و لم نحتل أن نخيّل له وجهًا عقليًّا و مسلكًا بحثيًّا، بل اقتدينا بهداه و انتهينا بنهيه، امتثالاً لقوله تعالی:
(وَ مَا ءَاتَئكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهََئكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)[8].
حتّی فتح اللهُ علی قلبنا ما فتح، فأفلح ببركة متابعته و أنجح... . [9]


استغفار ملاصدرا از گذراندن مقداری از سرمایۀ عمر در فراگیری آراء متفلسفه


«بايد اين نكته دانسته شود كه مقصود از شناخت خداي متعال و شناخت معاد و معرفت راه و سير آخرت، همان اعتقاد و باورهاي بسيط مردم عوام و يا فقيهي كه نصيبي از معارف الهي و حقائق عالم وجود ندارد نيست؛ باورها و مدركاتي كه بر اساس تقليد كوركورانه از گذشتگان بدون هيچ تأمل و تدبّري صورت پذيرفته است.

زيرا افرادي كه دل‌خوش به اينگونه از معرفت تقليدي و بي‌اساس نموده‌اند و صرفاً بر ادراك صوري و تخيّلي و احساسي از عالم وجود و معارف الهي بسنده نموده‌اند، راه بسوي عالم ماوراء طبيعت و مراتب اسماء و صفات نخواهند گشود، همچنان كه براي بزرگان از اولياي الهي گشوده شده است.
و همچنان كه براي عرفاي بالله اين عوالم روشن و اين حقائق آشكار شده است براي آنان روشن و آشكار نخواهد شد؛ عرفائي كه دل به اين دنياي دنيّ نبسته‌اند، و از تمام لذّات و هوسهاي نفساني چشم پوشي نموده‌اند، و آنچه كه از اين دنيا در نزد دنياپرستان بزرگ و ارزشمند مي‌نمايد خار و پست شمرده‌اند، و عوض حطام دنيوي و زخارف آن معرفت ذات اقدس حقّ و حقيقت و سرّ عالم وجود را برگزيده‌اند.

و نيز راهِ بسوي كمال و معرفت حضرت حقّ، راه اهل جدل و بحث و مناظره و كلام نيست؛ زيرا او تمام همّت و دقّت خود را در اشتغال به اين امور مي‌گذراند، و خود نصيبي از معاني و مفاهيم آن ندارد، (و همانطور كه قبلاً گذشت بجاي ادراك و تلقّي معاني و حقائق علوم، به خود علم و تحقيق و تفحّص و سرگرمي‌هاي مربوط به آن وقت مي‌گذراند) همچنان كه طريق و دَيدن اهل كلام اين چنين است.

و نيز راه شناخت پروردگار به صرف درس و بحث و مطالعه و تدقيقات غير متعارف و تحقيقات خارج از ضابطه و افاده كه دأب و روش اهل تحقيق است نيست؛ زيرا جميع اين طرق و مكاتب ظلماتي هستند بعضي بالاي بعض ديگر، آن چنان ظلمتي كه انسان حتّي قادر نيست دست خود را تشخيص دهد. و كسي كه خداي متعال براي او نور هدايت و بصيرت قرار نداده است، هيچ نوري در او وجود نخواهد داشت (و راه او در ظلمات، و اطوار و گفتار و منش او در عالم ظلمت و انانيّت خواهد بود).

بلكه اين نوع از معرفت بر اساس يقين و شهود است، و نتيجه همان نور و ضيائي خواهد بود كه خداي متعال در قلب مؤمن قرار مي‌دهد و با آن حقّ را از باطل، مجاز را از واقع، و اصل را از اعتبار، و نور را از ظلمت، و خدا را از شيطان تمييز مي‌دهد.

بواسطۀ اتّصال او به عالم طهارت و قدس، و خلوص باطن و صفاي قلب او به جهت رياضات و مجاهدات شرعيّه، از جهل و اخلاق نكوهيده و حبّ رياست‌ها و بلندمنشي‌ها و توجّه به مادّه و خلود در آن و سرسپردگي به زخارف عالم دنيا رسته و پا به عرصۀ حقيقت و اتقان ميگذارد.

و به تحقيق من بسیار استغفار مي‌كنم از خداي رؤوف و آمرزنده، بواسطۀ از دست دادن مقداري از سرمايۀ عمر و نعمت حيات خود را در فراگيري آراء و افكار بي‌مايه عدّه‌اي فيلسوف‌نما و اهل جدل از متكلّمين، و دقّت در مطالب سست و بي‌اساس آنان و يادگيري روش ناپسند آنان در مقام بحث و جدل، تا اينكه در آخر الأمر توفيق و هدايت الهي شامل حالم گرديد، و بنور ايمان و تأييد خداي منّان دريافتم كه طريق ادلّه و قياسات آنها ناتمام و مسير و مكتب آنان غير مستقيم و منحرف است.

پس زمام امر خود را به خداي سبحان سپردم و به رسول بزرگوار و گرامي او كه براي وعده و وعيد و پند و انذار و بيم فرستاده شده است. پس به آنچه از پيامبرش به ما رسيد ايمان آورديم و او را تصديق نموديم؛ و در مقام توجيه و تأويل دستورات و اعتقادات او بر نيامديم و به عقل ناقص خود در اين جهت مجال نظر و رأي نداديم، و مسلك و مكتب اهل جدل را در تغيير و توجيه كلمات او بكار نبستيم؛ بلكه همّت خود را در اقتداي به دستورات عرش بنيان و هدايت‌گر او قرار داديم، و از آنچه بيم و انذار فرمود دست برداشتيم، و در اين مقام به كلام خداي متعال در قرآن كريم مدد جستيم كه فرمود: (آنچه را كه پيامبر به شما بگويد عمل نمائيد و از آنچه نهي كند بپرهيزيد).

تا اينكه لطف و توفيق الهي ما را دريافت، و بر قلب و ضمير ما درهاي معرفت و علوم را گشود، پس به بركت متابعت از او و رسولش به فلاح و رستگاري رسيد و به سعادت ابدي نايل آمد.»


منبع: کتاب حریم قدس از علامه سید محمد محسن حسینی طهرانی

[6]ـ سوره الكهف (18) آيه 103 و 104.
[7] ـ سوره النّور (24) ذیل آیه 40.

[8] ـ سوره الحشر (59) قسمتی از آیه 7.


[9] ـ الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج 1، ص 11 و 12.