در قیامت بدن موضوعیت دارد یا جسم؟
لطف کرده بفرمایید نظر علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی درباره معاد جسمانی چیست؟
آیا ایشان همانند جناب ابن سینا آنرا تعبدی می پذیرند یا بر نظر جناب ملاصدرا هستند و یا خود جدا ، براهینی برای آن اقامه کرده اند؟
در معاد شناسی فلسفی بویژه معادشناسی مرحوم ملاصدرا تاکید شده است که وجود بهشت و دوزخ به یک وجود وجود دارند و قاءم به نفس اند و هرکسی در ملک وجودی خویش است
سوال:
1- در چنین دیدگاهی از آخرت ..اعضای غیر از ما مثل خانواده و امامان چگونه رویت میشوند چراکه آنان نفوسی مستقل دارند و خارج از ذات ما هستند
2-مرز چنین آخرتی که در واقع تبلور ملکات و اعمال است با واقعیت کجاست؟ یعنی از اونجایی که مانند ماده دنیا بین نفوس مشترک نیست چه تفاوتی با وهم و خیال دارد؟
خواهشا سوال به کارشناس مربوط به معاد شناسی فلسفی ارجاع داده شود
باتشکر
با عرض قبولی طاعات و عبادات
سه سوال برای شروع
1-چه کسان و گروه هایی ملاصدرا را آزار دادند؟
2-مشخصات و خصیصه های این افراد چه بود؟
3-چگونه ملاصدرا را آزار می دادند؟
با سلام در بحث توحید وخداشناسی به بحثی برخورد کردم که منظور از آن را نفهمیدم و سوالی برایم پیش آمد وآن اینکه «برهان صديقين» در شناخت خدا به چه معني ميباشد؟
براساس روايات ديني و تاريخ اديان هيچگاه بشر بدون پيامبر نبوده و همواره دين، يا فرهنگ باقيمانده از پيامبران، براي مردم هر زمان برنامه زندگي بوده است. يكي از آموزه هاي مهم پيامبران، درس «انديشيدن» بود; انديشيدن درباره جهان و ارتباط انسان با آن و با پديده هاي شگفت آن. پيامبران، هم به انديشه بشر شكل مي دادند و هم درس اخلاق و قانون در روابط اجتماعي را به آنها مي آموختند.
فلسفه يا ـ درستتر بگوييم ـ حكمت نتيجه درسهاي انبياء بود كه قرنها در دست روحانيون قديم پارس ـ كه به آنها مغ مي گفتند ـ و برخي مناطق شرق و خاورميانه، ترقي و رشد بسيار كرد و امروز به آن حكمت مشرقي يا اشراقي نام مي دهند.
بسبب فتوحات كورش و پادشاهان ديگر ايراني در حدود 5 قرن پيش از مسيح، اين فلسفه رواج بسيار يافت و از راه تركيه و سوريه كنوني به ايونيان و آتن و نقاط ديگر نفوذ كرد و كساني مانند طالس و فيثاغورس كه به ايران سفر كرده بودند آن را به نواحي غرب دنياي آنروز بردند و بعدها نيز با وجود ارسطو ـ كه مكتب ديگري بنام مشائين را تأسيس كرد و گويا سعي بر برهم زدن آن داشت ـ اين مكتب قرنها در رم و مصر و سوريه و نواحي ديگر باقي ماند تا در قرن دوم هجري (قرن 8 مسيحي) بدست مسلمين رسيد.
با آشنايي مسلمين با فلسفه اشراقي و مشائي يوناني و ترجمه كتابهاي آنان به عربي، فلسفه جهش و رشد چشمگيري پيدا كرد و هنوز يك قرن نگذشته بود كه فيلسوفان بزرگ ايراني ـ يعني فارابي و ابن سينا ـ آنرا به اوج خود رساندند. در قرون بعد نيز اين رشد بيسابقه ادامه داشت و فيلسوف اشراقي معروف بنام سهروردي (578 ـ 549 هـ / 1191 ـ 1153 م) و فيلسوف ديگر مشائي بنام نصيرالدين طوسي (672 ـ 597 هـ / 1201 ـ 1185م) از چهره هاي معروف اين دوره هاي سير فلسفه در ايران و اسلام مي باشند.
سبب اين رشد فوق العاده، وجود معارف و فرهنگي خاص و عقلي بود كه اسلام و قرآن و حديث پيامبر(صلي الله عليه وآله)به مسلمين داده بود و در آن، انديشه فلسفي از جمله شناخت خدا به نازك انديشي بسيار رسيده بود و همين سبب شد كه حتي پيش از ترجمه و آشنايي مسلمين با فلسفه، خود آنها مسائل و مكاتب فلسفي (بنام علم كلام) بسازند و مسائل مشكل فلسفي را طرح و بحث نمايند.
اين ويژگي قرآن و حديث بعدها ـ يعني در زمان عرفاي صوفي مسلمان و فيلسوف ما ملاصدرا و اساتيدش ـ باز خود را نشان داد و سبب گرديد كه دو مكتب مهم در تاريخ انديشه و فلسفه بوجود آيد: يكي مكتب تصوف و ديگري مكتب حكمت متعاليه (Transcendent Philosophy)، كه بوسيله ملاصدرا بوجود آمد.