برهان صدیقین

آیا برهان صدیقین مصادره به مطلوب است؟

سلام آیا برهان صدیقین که از خدا به خدا رسیدن است یعنی با تامل در حقیقت وجود به واجب الوجود یا قائم بالذات رسیدن مغالطه مصادره به مطلوب است؟ آیا با ذکر مثال میتوان توضیح داد همچون آب که همان h2o است یا مثلث که شکل سه ضلعی است؟ در این صورت آیا قضیه حقیقت وجود همان واجب الوجود است یک قضیه تحلیلی و حمل هوهویت است؟

مقایسه تقریر برهان صدیقین در دیدگاه ابن سینا و صدرا

هو المطلوب سلام علیکم برترین برهان بر اثبات خدا برهان صدیقین بیان شده است. اما در تبیین این برهان تقریر های مختلفی بیان شده که دو تقریر ابن سینا و ملا صدرا از مهمترین آنهاست. در سایت گفتگوی دینی در تبیین این برهان سخن گفته شده اما از مقایسه دو تبیین مطلبی نقل نشده. سوال من از مقایسه دو برهان و نتایج حاصل از آن است. که براستی کدام دقیقتر بوده و فهم آن برای خواننده آسانتر است. در مطالعه ای که داشتم فهم این برهان از بیان ابن سینا راحتتر از بیان برهان ملاصدرا با قدمات متعدد آن است. حال آیا م توان گفت این برهان به تقریر ابن سینا برتر از تقریر آن از دیدگاه ملا صدرا است؟   پیشاپیش از پاسخگویی شما متشکرم.  

اشکال بر برهان صدیقین

سلام خسته نباشید برهان صدیقین (تقریر علامه): واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی‌پذیرد و نابودی برنمی‌دارد. به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی‌شود و چون جهان گذران و هر جزء از اجزاء جهان نفی را می‌پذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست. بلکه با آن واقعیت، واقعیت دار و بی آن از هستی بهره‌ای نداشته و منفی است. البته نه به این معنی که واقعیت با اشیاء یکی شود یا در آن‌ها نفوذ یا حلول کند یا پاره‌هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندد، بلکه مانند نور که اجسام تاریک با وی روشن و بی وی تاریک می‌باشند؛ و در عین حال همین مثال نور در بیان مقصود خالی از قصور نیست؛ و به عبارت دیگر:او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزاء جهان با او واقعیت دار و بی او هیچ و پوچ می‌باشد. نتیجه این که جهان و اجزاء جهان در استقلال وجودی خود و واقعیت دار بودن خود تکیه به یک واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود واقعیت است. اشکال بر این تقریر:  جالب است که خداباوران، از وجودی که اثبات نشده میخواهند وجود همان وجود را نتیجه بگیرند و مثل این است که بگویند خدا وجود دارد پس وجود دارد. این شبیه برهان آنسلم است. در این برهان فقط ادعا وجود دارد. کی گفته واقعیت هستی، واجب الوجود و خداست؟ من هم میتوان ادعا کنم واقعیت هستی ممکن الوجود است و همین جهان است. واجب الوجود، وجود ندارد و آن تقسیم سه گانه وجوب و امکان و امتناع هم اینجا کاربردی ندارد.

نقد تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین

با سلام و احترام
علامه طباطبایی در بیان برهان صدیقین در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد 5 ام استدلال برهان صدیقین رو به روش خاصی مطرح می کنند. بنده برداشتی از این برهان رو اینجا آوردم و نقد هایی که بهش شده ممنون میشم پاسخ نقد را بفرمایید.
درک بنده از برهان با توجه به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم
مقدمات
1- اصالت واقعیت
2- اصل امتناع تناقض: واقعیت لا واقعیت نمیشود( از بین نمی رود)
3- اصل زوال ناپذیری واقعیت.
با توجه به این سه مقدمه علامه طباطبایی ضرورت ازلی اصل واقعیت را نتیجه می گیرند.
پس ایشون واقعیت را واجب بذات می دانند و میگن خداست.(البته استدلالی دارن که فعلا وارد نمیشم چون موضوع سوالم نیست)
در کتاب برهان صدیقین در تفکر اسلامی نوشته سعیده سادات نبوی
نقد هایی به این برهان شده(البته لازم به ذکر هست ایشون بخش هایی از عبارات کتاب اصول فلسفه و بخش هایی از تعلیقیه ی علامه طباطبایی بر اسفار رو بررسی کردن)
نقد اول : در مقدمه سوم میان واقع نفس الامری( واقعیت به معنی اعم) و واقع عینی( واقعیت به معنی اخص) خلط شده است.
فرد سوفسطایی می گوید هیچ چیز در عالم نیست. (واقع عینی) اما این گزاره که میگوید: "هیچ واقعیتی در خارج نیست" مربوط به واقع نفس الامری هست. بنابرین نمیشود گفت خود گزاره: "هیچ واقعیتی نیست" یک واقعیت است و حرف سوفسطایی را رد کرد چون منظور سوفسطایی عالم عین هست.
جدای اینکه قبول گزاره "واقعیت نیست" به عنوان واقعیت، اثباتی موجودی در عالم خارج نمیکند!
یک نقد دیگر هم وارد هست که در ادامه مطالب همین کتاب به تقریر دوم علامه وارد هست.
اینکه بر فرض ضرورت ازلی واقعیت عالم ثابت شد. این ضرورت برای کل عالم هستی می باشد نه موجودی خاص که بخواهیم بگوییم آن واجب الوجود است.
ممنون میشم پاسخ این دو نقد را بفرمایید
سپاس

یک برهان و درخواست نقد

سلام
من یه پسر 18 ساله هستم که مسائل زیادی ذهنمو درگیر کرده
در مورد وجود خدا من براهین رو خوندم اکثرا طوری هستند و با ادبیاتی به کار میرن که فقط طلبه ها بفهمن
هیچ جا به شکل عامیانه توضیح نداده واگه توضیح داده کامل نبوده
من زیر درک خودم از برهان وجودی می نویسم ازتون میخوام که نقدش کنید و کاملش کنید و به صورت ساده برام توضیح بدین توجه داشته باشین که من حوزه درس نخوندم که خیلی از اصطلاحات اونا رو بلد باشم پس خواهشا طوری پاسخ بدین که بفهمم

برهان:
دو تا مفهوم هستند یکی وجود و دیگری نیستی

1: وجود: وجود یعنی وجود داشتن بودن و حضور داشتن _تعریف داشتن_

2:نیستی: یا عدم که متضاد وجود است و بیشتر از این نمی توان در موردش گفت زیرا غیر از این نیست
نیستی یا عدم به اشتباه جایی تصور می شود که در آن چیزی نیست در صورتی که وقتی آن را تصور کردی یعنی چیزی هست و این تعریف عدم نیست_پس نیستی قابل تصور نیست و این ویژگی اش است چون نیستی وجود ندارد و ذهن ما فقط وجود را درک می کند
نیستی را با هیچ چیز غیر از اینکه بگیم متضاد وجود است تعریف نمی شود زیرا که به وسیله ی هر چیزی تعریفش کنیم خود آن چیز چیز است و عدم نیست!
پس به نظر من عدم صرفا یک کلمه است و هیچ چیز دیگری نیست زیرا هر چیز دیگری وجود دارد و وجود خلاف تعریف عدم است
___________________
اصولا هر چیزی با وجود شروع میشه هر حرفی با پذیرفتن وجود زده میشه همه ی ما این مفهوم رو قبول داریم و می دونیم که هست چون در اطرافمون می بینیم وجود رو با چشم میشه دید و حس کرد
همه چیز بعد از وجوده همه چیز با وجود تعریف میشه و وجود ویژگی است در هر چیزی
حتی اون چیزی که در ذهنه در ذهن وجود داره شاید ماهیت خارجی نداشته باشه ولی باز در ذهن مفهوم وجود داره

همه چیز با وجود تعریف میشه مثلا درخت وجود دارد _خورشید وجود دارد_محبت وجود دارد _فکر وجود دارد ________ولی خود وجود با خودش تعریف میشه و وابسته به چیزی نیست چرا که این ویژگی این مفهومه زیرا وجود را بخواهیم با هر چیزی تعریف کنیم به تناقض میرسیم زیرا خود اون چیز وجود داشته تا وجود با آن معنی پیدا کنه و می گوییم وجود وجود دارد و چیز دیگه ای نمی تونیم بگیم

پس وجود نقطه آغاز هر تفکر و هر بینش و هر حرفیست _ همه چیز بعد از مفهوم وجوده و قبل وجود هم باز وجوده
پس وجود در همه چیز است و غیر از وجود چیزی نیست
_________________
خب بعد از این دو جور می تونیم حرف بزنیم

1: چرا مفهوم وجود است؟
2:وجود همان خداست

در مورد اولی نمی دونم چی بگم و از شما نظر می خوام

در مورد دومی :
اگر تعریفی که از خدا داریم و مفهوم وجود رو با هم مقایسه کنیم به شباهت کامل این دو پی می بریم ( هو الظاهر و الباطن و الاول و الاخر___یقول کن فیکون__هو علی کل شیء شهید__یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتهِ بِذاتِهِ: ای کسی که خودش، دلیل و نشانه خودش است___الله نور السماوات و الارض__

ما آیات و نشانه‌های خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان روشن می‌کنیم تا برآن‌ها آشکار شود که او حق است،

آیا پروردگارت، خود دلیل و گواه کامل و کافی بر هر چیزی نیست؟(فصلت53)
«شهد الله انه لا اله الا هو»: «خداوند [که حقیقةالوجود است، خودش] به یکتایی خود گواهی می‌دهد.


پس در این صورت وجود خدا بدیهی است همونطور که خود وجود بدیهی است زیرا خدا خود وجود است وبرای همین غیر از خدا هیچ چیز نیست
از این نتیجه میشود که خدا نا محدود است زیرا هر چیزی که محدود است چیزی فرای آن بوده که محدودیت معنی بده در صورتی که چیزی فرای خدا نیست و خدا خود دلیل بر خود است

خواهش می کنم نظراتتون رو بگین تا بهتر متوجه بشم و اطلاعاتم کامل تر بشه

اگر نتوانستیم با دلایل عقلی به وجود خداوند پی ببریم؟

سلام

من بعد از مدتها تحقیق دلیل عقلی برای وجود خداوند ندیدم x_x یعنی دیدم ها ولی قانع نشدم، چون وقتی نقد هر کدومشون رو خوندم دیدم اونا هم حرف منطقی میزنن !

یه بار دیگه اینجا مباحث رو مرور میکنم تا شما هم ببینین که الکی الکی به این نتیجه نرسیدم !

برهان نظم !

اساس این برهان اینه که هر نظمی ناظمی داره ولی من اینو باور ندارم چرا ؟ چون این تنها در صورتی مدرک خواهد بود که ما بتونیم ناظم کل طبیعت رو ببینیم و حس کنیم تا نتیجه بگیریم هر نظمی ناظمی داره !

مثلا این همه چیزهایی که انسان میسازه ناظم دارن ولی این همه چیزهایی که توی طبیعت هستن ناظمشون کجاست ؟ مثل دریا، مثل جهان هستی، مثل کهکشان ها ... چطوری با دیدن چند تا چیز که ناظم دارن و ناظمشون خود ما هستیم پی به وجود ناظم کل ببریم ؟

من با دیدن نظم جهان فقط پی به وجود نظم میبرم نه بیشتر x_x

به عبارت دیگه من دلیلی پیدا نکردم که نظم موجود در جهان هستی از خوده جهان هستی نباشه و مربوط به عالم ماورا میشه که حالا اون عالم ماورا هرگز درک نشه و اون ذات خدا باشه !

برهان علیت !

اساس این برهان هم اینه که سلسله ی علت و معلول باید به یه علتی ختم بشن و اون علت خداست اما مساله اینجاست که طبق تعریفی که از خدا داریم ( بسیط و نامحدود ) نمیتوان گفت چیزی که اول و آخر ندارد ، اول چیزی است !

به عبارت دیگه :

به عبارت دیگه چون برهان علیت خالق را به ما نمیشناساند و فقط میگوید باید چنین چیزی باشد ، آن باید هم جای تردید است نمیتوان به آن اتکا کرد !

چه دلیلی وجود دارد که زمان باید آغازی داشته باشد ؟ پس چرا بجای اینکه بگویند خداوند ازلی و ابدی است نگفته اند خداوند در محدوده زمان نیست ؟

برهان امکان و وجوب !

اساس این برهان این است که جهان هستی یک موجود ممکن است ! اما از کجا معلوم جهان هستی یک موجود ممکن است ؟ اصلا ملاک ممکن الوجود بودن و واجب الوجود بودن چیست ؟ زمانی که چنین ملاکی نداریم چگونه میتوانیم بگوییم فلان چیز ممکن است یا واجب ؟

برهان صدیقین !

این برهان هم اینقدر کلمات بازی کرده که نمیشه درکش کرد ولی اونطوری که من فهمیدم ریشه در همون برهان آنسلم داره ، یعنی اینکه گفته میشه خداوند کاملترین وجود جهان هستش و نمیتوان بزرگتر از او را تصور کرد در نتیجه وجود هم دارد !

خب من مشکلی با این برهان ندارم ولی مساله اینجاست که اگه خداوند کاملترین وجود جهان است باید شامل وجود من و شما هم بشود، و اگر شامل وجود من و شما هم بشود باید تصمیمات ما در تمام زمان هایی که وجود دارند بر اراده خداوند تاثیر داشته باشد ! زیرا اراده خداوند شامل اراده جمعی ما موجودات ممکن نیز خواهد بود چون گفته شده کاملترین وجود است .

خب حالا من از شما میپرسم ما کجا اراده کردیم که مثلا حضرت محمد را به پیامبری انتخاب کنیم ؟

اگر بگویید در ماورا چنین عهدی بسته ایم من میگویم شاید هم نبستیم چون چیزی یادمان نمی آید که بخواهیم از آن به عنوان مدرک استفاده کنیم !

تاره این تصمیم را باید در تمام زمان ها گرفته باشیم تا بتوان گفت اراده خداوند است و تا جایی که ما میدانیم چنین تصمیمی در تمام زمان ها نگرفته ایم چون حداقل زمان حال و گذشته را در میابیم و میدانیم که چنین تصمیمی نگرفته ایم .

برهان حرکت !

اساس این برهان هم این است که هر حرکتی نیاز به محرک دارد در حالی که میگویند امروزه علم ثابت کرده حرکت حالت عادی اجسام است و همانطور که گفته نمیشود چرا فلان جسم ساکن است ، نمیشود گفت چرا فلان چیز حرکت میکند !

علاوه بر آن دلیل حرکت قرار نیست همواره خارج از جسم باشد و میتواند داخل آن باشد که در آن صورت میتوان گفت دلیل حرکت خود جسم است .

---

حالا مساله اینجاست که در صورت امکان به اشکالات بالا پاسخ بدید البته پاسخی که در حد توان درک ما باشد تا قانع بشویم نه اینکه صرفا جوابی داده باشید .

بعدش هم اینه بگین اگه کسی نتونست بلاخره با دلایل عقلی به وجود خداوند پی ببره تکلیفش چیه ؟ از راه فطرت هم نتونستم چون من خدایی که بندگانش رو به قمار دعوت کنه ( ایمان بیارین بدون دلیل تا بهتون در آخر یا جایزه بدم یا بکنم توی جهنم ) به جای اینکه هر لحظه بالای سرشون باشه و اونارو هدایت کنه و برای هر کار کوچیک و بزرگشون بلافاصله جزا بده تا تربیت بشن به جای اینکه مجازات ابدی بشن نمیتونم تمایل داشته باشم .

علت شکست محکم ترین براهین اثبات خدا

سلام چرا همه براهین اثبات خدا با شکست مواجه میشن مثلا برهان حدوث و حرکت که طبق سخنان حضرت جوادی املی در تبیین اثبات خدا حتی قادر نیست ماورا الطبیع رو اثبات کنه برهان وجوب و امکان هم که طبق حرف ملاصدرا اشتباه است چون موجودات امکانی اصلا وجود ندارند چون ماهیت اعتباری است برهان صدیقین هم که یک سری مفاهیم مشکل و سخت دارد که اگر کسی بر فرض هم ان ها را بپذیرد باید قایل شوند همه خدا هستند
د

چرا «وجود» وجود خارجی دارد؟

سلام.
یکی از قسمت‌های برهان صدیقین به عنوان محکم‌ترین برهان اثبات خدا، پذیرفتن حقیقت وجود به عنوان یک حقیقت عینی و خارجی است.
چگونه می‌توان اثبات کرد که این «وجود»، حقیقتی عینی است و نه صرفاً ذهنی؟ چطور می‌توان گفت که «وجود»، مانند «سفیدی» تنها یک مفهوم ذهنی نیست؟
متشکرم.

برهان صدیقین را توضیح دهید و بفرمایید در برهان علت العلل کجا تسلسل صور

برهان صدیقین را توضیح دهید و بفرمایید در برهان علت العلل کجا تسلسل صورت می گیرد؟


برای اثبات خدا به برهان هایی استدلال شده , از جمله : برهان حرکت , برهان حدوث عالم ,برهان نظم و برهان صدیقین .
برهان صدیقین به دو طریق مطرح شده ; یکی طریقه ای که بوعلی سینا مطرح کرده و دیگری طریقه ای که ملاصدرا بیان کرده است .
برهان صدیقین بر طریقهء بوعلی سینا:
بوعلی سینا برهان معروف خود را از راه تقسیم موجود به واجب و ممکن و نیازمندی ممکن در وجود به مرجّح و امتناع دور و تسلسل علل , وارد شده است و مدعی است این برهان بر سائر براهین شرافت دارد, زیرا اشیا و مخلوقات واسطه برای اثبات حق قرار نگرفته است . در این برهان اشیا واسطه ءاثبات ذات واجب قرار نگرفته اند, آن چنان که متکلمان و ارسطوئیان اشیا را از این جهت که حادث یا متحرکند,واسطه قرار داده اند. در این برهان یک تقسیم عقلی به کار برده شده که موجود یا واجب است یا ممکن و قسم سوم محال است و نیازمندیِ ممکن به مرجح بدیهی است و بعد با امتناع دور و تسلسل به این نتیجه می رسیم موجودی که واجب است , دیگر احتیاجی به موجود دیگر ندارد و علتی نمی خواهد; پس هر ممکنی به علتی که واجب است ,منتهی می شود, ولی هر واجبی دیگر علت نمی خواهد, زیرا اگر علّت بخواهد, آن علّت اگر دوباره واجب باشد, بازعلت می خواهد و همین طور این تسلسل در علل است که محال می باشد. بو علی سینا این نحوه استدلال را بر این که خداوند متعال واجب الوجود است و نیازی به علّت ندارد, می نامند.
اما صدرالمتألهین این برهان را کمال مطلوب نمی داند, زیرا درست است که در این برهان , مخلوقات واسطه قرارنگرفته اند, ولی از جهتی مانند برهان متکلمان (برهان از طریق حدوث ) و برهان طبیعیون (برهان از طریق حرکت )است , زیرا در واقع در این برهان که از خواص ماهیات است , واسطه شده است .
لذا ملاصدرا برهان صدیقین را به نحو دیگری مطرح کرده که هیچ واسطه ای در آن به کار نرفته است .
ایشان برای تبیین برهان خود چند اصل را به عنوان مقدمه لازم می داند:

1 اصالت وجود; یعنی آن چه که تحقق دارد, حقیقت وجود است , و ماهیات موجودات بالعرض و مجازی هستند.
2 وحدت وجود; به این معنا که حقیقتِ وجود کثرت بردار نیست و وجود یک واقعیت است , امّا دارای مراتبی مثل نور است که شدت و ضعف دارد, اما همه اش نور است .
3 حقیقت وجود عدم برادر نیست . موجود از آن جهت که موجود است , دیگر معدوم نیست و معدوم نمی شود
4 حقیقت وجود مساوی با کمال است و هیچ نقصی در حقیقت وجود نیست و اگر در مواردی نقصی پندارمی شود, از عدم ناشی می شود, مثلاً بیماری در انسان ناشی از عدم است و این نقص مربوط به وجود از آن جهت که وجود است , نیست
. انسان چون سالم نیست , بیمار و نقص است و سالم نبودن عدمی است . اکنون پس از طی این مراحل و قبول این اصول می گوییم : حقیقت هستی موجود و عدم بر آن محال است و این حقیقت وجود مشروط به هیچ شرطی نیست , چون که هستی است , موجود است و هیچ علت و ملاکی نمی خواهد. خدا که مصداق تمام هستی و عین وجود است , موجود است و هیچ دلیل و علتی بر وجودش نمی خواهد. بنابراین احتیاج به علت یا عللی نیست و دور و تسلسل لازم نمی آید. سپس بنابر نظریهء مرحوم ملاصدرا حقیقت هستی در ذات خود مساوی است با ذات لایزال الهی ; پس اصالت وجود, عقل ما را مستقیماً به ذات حقّ رهبری می کند و احتیاج به واسطه ای نیست .(1)

پاورقی:
1) .مرتضی مطهری , مجموعهء آثار, ج 6 ص 987

برهان صديقين در شناخت خدا یعنی چی؟؟؟؟

با سلام در بحث توحید وخداشناسی به بحثی برخورد کردم که منظور از آن را نفهمیدم و سوالی برایم پیش آمد وآن اینکه «برهان صديقين» در شناخت خدا به چه معني مي‏باشد؟