پاسخ به سوال نوجوان: خدا چگونه به وجود آمده است؟
ارسال شده توسط رسانه در پنجشنبه, ۱۳۹۸/۰۴/۰۶ - ۱۲:۵۳سلام علیکم .
یه سوال اگر پاسخ بدهید سپاسگزارم
سوال نوجوانان هست:
خدا چگونه بوجود آمده است؟
سلام علیکم .
یه سوال اگر پاسخ بدهید سپاسگزارم
سوال نوجوانان هست:
خدا چگونه بوجود آمده است؟
با سلام و احترام
یکی از برهان هایی که در رد تسلسل علل اومده برهان ضرورت و وجوب هست. این برهان گویا منسوب به خواجه نصیر الدین طوسیه. بنده تقریری که از این برهان دارم رو میارم خدمتتون بعد اشکالی که در ذهنم هست رو عرض میکنم
مقدمه یک: هر چیزی که موجود میشود قبل تحقق باید وجوب پیدا کند و تمام روزنه های عدم از آن مسدود گردد. اگر آن چیز واجب بالذات باشه این انسداد از جانب ذات شی هست و اگر ممکن باشد از ناحیه غیر.
مقدمه دوم: دستیابی به وجوب بالغیر بدون استناد به وجوب بالذات غیر ممکن است.
تحقق سلسله نا متناهی از ممکنات ناممکن است زیرا هر واجب بالغیر در قوه شرطیه است. و وجوب آن شی به غیر مشروط است و آن غیر به منزله وضع مقدم های جمله شرطیه است. اگر تمام اعضا سلسله را موجود بالغیر یا واجب بالغیر فرض کنیم که به واجب بالذات ختم نمی شود این امر به منزله این است که شرطیه هایی داشته باشیم بدون وضع مقدم که مستلزم عدم تحقق تمام حلقه های این سلسله است.
اما اشکال بنده به مقدمه دوم هست. در این مقدمه یک اشکال وجود داره اونم اینه که حالت سلسسله بی نهایت به طور پیش فرض نیازمند به علت واجب باذات فرض شده.
ببینید چرا تسلسل مشکلی نداره( به عقیده من) :
سلسله ای نا متناهی از علل و معلول رو در نظر بگیرید. در این مجموعه علل تمام اعضا مشخصه یعنی عامل تحقق تمام اعضا موجود است پس تمام اعضا موجود هستند. اما مقدمه دوم میگه هر واجب بالغیری نیازمند واجب باذاته برای تحققش به نظر بنده در حالت تسلسل نا متناهی این شرط لازم نیست بنا به دلیلی که گفتم یعنی میدونیم هر عضو سلسله علتی دارد پس کل سلسله محقق است.
سپاس @};-@};-@};-
با سلام و احترام
در این تاپیک بنده دو برهان تطبیق و آحاد و الوف رو میخوام بررسی کنم. در واقع دو اشکال بر این دو برهان وجود دارد.
یکی از ایرادات اساسی این دو برهان مقایسه دو مجموعه بی نهایت با روش شمارش هست که مخصوص مجموعه های متناهی هست. کانتور ریاضی دان برجسته برای مقایسه دو مجموعه نا متناهی روشی رو اثبات کرده که مورد تایید ریاضیدان های معاصر هست به این شکل که دو مجموعه رو با تناظر یک به یک مقایسه میکنه و یک عدد به نام کاردینال تعریف کرده و با استفاده از اون دو مجموعه بی نهایت مقایسه میشن. برای توضیح این مطلب بنده یک مثالی میزنم که البته مرحوم میرداماد این رو آوردن و گویا ایشون این بحث تناظر یک به یک رو بهش پی برده بودن( قبسات- تصحیح مهدی محقق- ص 231-232)
مجموعه الف: 1 2 3 4 و...
مجموعه ب: 2 3 4 5و...
برهان تطبیق میگوید مجموعه الف بزرگتر از ب هست ولی طبق نظر میرداماد اینچنین مقایسه ای غلطه:
اگر عضو اول دو مجموعه رو در نظر بگیریم اینچنین میشه 1 متناظر با 2 بعد بریم سراغ تناظر دوم 2 متناظر با 3 و همینطور پیش بریم لذا به ازای هر عضو مجموعه الف یک عضو مجموعه ب داریم بنابرین این دو مجموعه برابر هستن
ممکن هست این کسی بگوید با این روش همه مجموعه های نا متناهی برابر میشن ولی کانتور ثابت کرد اینچنین نیست و مثلا مجموعه اعداد حقیقی بزرگتر از مجموعه اعداد طبیعیه.
مشابه همین استدلال رو بنده برای برهان آحاد و الوف میارم
مجموعه الف:1 2 3 و...
مجموعه ب: دسته های هزار تایی از مجموعه الف
عدد 1 در مجموعه اول متناظر 1000 تای اول عدد 2 متناظر هزار تای دوم و همینطور تا بی نهایت لذا تناظر یک به یک داریم
نقد دوم بنده به این دو برهان بحث بی ربط بودن این دو به شرایط سه گانه استحاله تسلسل هست که عبارتند از فعلیت همه اعضا مجموعه و اجتماع در وجود و ترتب حقیقی. هیچ جای این دو برهان این سه شرط موجود نیست. طبق این دو برهان هر تسلسلی محال میشه!!!
سپاس@};-@};-@};-
با سلام و احترام
علامه طباطبایی در بیان برهان صدیقین در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد 5 ام استدلال برهان صدیقین رو به روش خاصی مطرح می کنند. بنده برداشتی از این برهان رو اینجا آوردم و نقد هایی که بهش شده ممنون میشم پاسخ نقد را بفرمایید.
درک بنده از برهان با توجه به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم
مقدمات
1- اصالت واقعیت
2- اصل امتناع تناقض: واقعیت لا واقعیت نمیشود( از بین نمی رود)
3- اصل زوال ناپذیری واقعیت.
با توجه به این سه مقدمه علامه طباطبایی ضرورت ازلی اصل واقعیت را نتیجه می گیرند.
پس ایشون واقعیت را واجب بذات می دانند و میگن خداست.(البته استدلالی دارن که فعلا وارد نمیشم چون موضوع سوالم نیست)
در کتاب برهان صدیقین در تفکر اسلامی نوشته سعیده سادات نبوی
نقد هایی به این برهان شده(البته لازم به ذکر هست ایشون بخش هایی از عبارات کتاب اصول فلسفه و بخش هایی از تعلیقیه ی علامه طباطبایی بر اسفار رو بررسی کردن)
نقد اول : در مقدمه سوم میان واقع نفس الامری( واقعیت به معنی اعم) و واقع عینی( واقعیت به معنی اخص) خلط شده است.
فرد سوفسطایی می گوید هیچ چیز در عالم نیست. (واقع عینی) اما این گزاره که میگوید: "هیچ واقعیتی در خارج نیست" مربوط به واقع نفس الامری هست. بنابرین نمیشود گفت خود گزاره: "هیچ واقعیتی نیست" یک واقعیت است و حرف سوفسطایی را رد کرد چون منظور سوفسطایی عالم عین هست.
جدای اینکه قبول گزاره "واقعیت نیست" به عنوان واقعیت، اثباتی موجودی در عالم خارج نمیکند!
یک نقد دیگر هم وارد هست که در ادامه مطالب همین کتاب به تقریر دوم علامه وارد هست.
اینکه بر فرض ضرورت ازلی واقعیت عالم ثابت شد. این ضرورت برای کل عالم هستی می باشد نه موجودی خاص که بخواهیم بگوییم آن واجب الوجود است.
ممنون میشم پاسخ این دو نقد را بفرمایید
سپاس
سلام
لطفاً وجود خدا رو برای من اثبات کنید
من برام اثبات میشه اما باز هم شک میکنم نمیدونم چرا؟
یکم بعد اثبات باز شک میکنم کار هر روزم این شده خدا وجود داره؟ چرا ما نمیبینیمش؟ اصلاً کجای عالم هستیه؟ اگه ما کل عالم رو بگردیم میشه به خدا رسید؟
این سوال ها مغز من درگیر کرده
لطفاً خدا رو برای من جوری که به یقین برسونه اثبات کنید.
با عرض سلام
دوستان اعتقادم به شدت ضعیف شده است . قبلا نماز میخوندم اما حالا دیگه به دلیل ضعف اعتقادم نماز نمیخونم .
ی از بچگی دعا کردم خدا هیچ یک از دعاهام رو براورده نکرده است . در حق خداوند به هیچ عنوان کوتاهی نکرده ام و وظایف بندگی خودم رو به جا اورده ام .
اما به دلایل عدم براورده شدن دعاهایم و بدشانسی های زیادی که در زندگی داشتم و اتفاقاتی که با وجود اینکه از خدا ممد خواستم اما باز هم اتفاقات بد برایم افتاده است . دیگر به وجود خدا اعتقاد ندارم .
چند درصد هم اعتقاد به وجود خدا میدهم اما به نظرم این خدا برایش انسان ها به هیچ عنوان مهم نیستند .
و نماز خواندن و یا نخواندن و کار نیک کردن یا نکردن فرق به حال خدا ندارد و نیاز به عبادت ندارد خداوند .
حال میخواهم به زور و اجبار ه که شده نماز بخوانم و تلقینی کنم که خداوند وجود دارد .
سوال اصلی من اینجاست : ایا اگر من نمازم را بخوانم و وظایف بندگی خود را به جا اوردم . اما اگر به وجود خدا و دین شک داشته باشم . سرنوشت من در ان دنیا چطور خواهد بود اگر این ها (اسلام و خداوند معرفی شده در قران به حقیقت بپیوندند ) ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با عرض سلام و خسته نباشید
سوالی دارم(که ممکنه خیلی ساده باشه)،
چه موقع ما می تونیم بگیم به خدا ایمان ، اعتقاد داریم؟ و یا می دونیم خدا هست؟
آیا فقط به خاطر دینی که بعضیهامون تنها به ارث بردیم می تونیم بگیم (میدانیم) خدا هست و یا بخاطر اینکه وقتی به مشکلی حل نشدنی بر میخوریم نام خدا رو صدا میزنیم، بگوییم خدا هست؟!
در واقع معنای دانستن واقعی و یا اعتقاد قلبی چیه؟
سوال
برای اثبات خدا از نظر تجربی و عقلی، نیاز به یک سری مبادی شناخت شناسی داریم که در ادامه ذکر میشود. آیا این مبادی صحیح است؟
1. علم حضوری به مصادیق: انسان ابتدا بیواسطه حواسو خاطرات را درک میکند. شامل شادی و غم و علاقه و نفرت. اینها مسالهساز شده و مراحل زیر لازم میشود.
2. علم تجربی به جزئیات: سپس با تجرید اشیاء را تجسم می کند و با مشاهده رویدادها را تجربه میکند.
3. علم تجربی به کلیات: سپس با تعمیم توصیفش از اشیاء، مفاهیم را تعریف میکند. همچنین با استقراء آماری* اصول عقلی و نظریات را انتزاع میکند. شامل بدیهیات تجربی**
4. علم عقلی به کلیات: سپس با تجریه و ترکیب تعاریف، مفاهیم را ربط میدهد. همچنین با تحلیلهایی شامل استدلال و برهان ریاضی، قضایا را اثبات میکند. شامل بدیهیات عقلی**
5. علم عقلی به جزئیات: سپس با تخصیص، اشیاء را تصور میکند. همچنین با استنتاجهایی شامل قیاس استثنایی و اقترانی به تصدیق احکام میرسد.
6. علم عقلی به مصادیق: در نهایت به بینش (پیشبینی، خوشبینی، بدبینی، امید و بیم) نسبت به محسوسات و مخاطرات (مانند معاد) دست مییابد.
یا
3تا5. علم عقلی به جزئیات: با مقایسه مصادیق را تصور میکند. همچنین با تمثیل به تصدیق احکام میرسد. این روش پرخطا است.*
0تا5. علم نقلی به جزئیات: محدودیت انسان در تجربه گاه او را وادار میکند جزئیات را از نقل دیگران بدست آورد. این روش بسیار پرخطا است. اما با رعایت فقهالحدیث بسیار بهبود مییابد.
توجه: این موارد هرگز توسط یک فرد انجام نمیشود. بلکه هر مرحله توسط متخصصان انجام شده و نتایج به فروش میرسد. اما در پذیرش یا رد صحبت آنها با دلیل آزادیم.
* منظور از استقراء آماری، استقراء ناقص اما معنادار است. معناداری در غیردقیقترین حالت به طور قراردادی یعنی:[INDENT]نظریه در مورد حداقل 95% از اعضای نمونه بطور غیر تصادفی صحیح است
نظریه در مورد 3حداکثر سه هزارم از اعضای نمونه به طور غیر تصادفی غلط است
پیداست که در مورد 4.97% دیگر نتیجه تصادفی است صحیح و غلط بودنش مهم نیست.
[/INDENT]
** بدیهیات را چنین تعریف کرده اند: گزارهای که به محض تصور صحیح توسط ذهن تصدیق شود. خصوصا گزارههای کلی
توجه شود که گزارههای کلی تجربی بدون انتزاع بدست نمیآیند. گزارههای کلی عقلی نیز بدون تحلیل بدست نمیآیند.
آنچه باعث میشود آنها را بدیهی بپنداریم حجم فوقالعاده عظیم مدارکی است که در دوران کودکی برای آنها بدست آورده ایم.
لذا مبادی بحث، بدیهیات نیستند، بلکه مدارک هستند. یعنی جزئیاتی که کلیات از آنها انتزاع میگردد.
پیداست که این روش نه جزم گرایی است و نه شکاکیت. زیرا:[INDENT]1. بدیهیات بر اساس تجارب کودکی هر قدر هم عظیم و بین انسانها مشترک باشند، باز هم محدود هستند.
[/INDENT]
[INDENT]2. درک ما از نظریات بر استقراء آماری استوار است که در جامعهی آماری آزموده شده حداقل 95% صحیح است؛ اما باز هم 100% نیست.
[/INDENT]
[INDENT]3. با پرهیز از تمثیل و رعایت فقهالحدیث در نقل نیز میتوان به اعتمادپذیری بالاتر از 75% دست یافت.
[/INDENT]
روزى مردى خدمت امام جعفر صادق (ع) رفت و عرض کرد: اى پسر رسول خدا، خدا را برایم ثابت کن .
امام به او فرمود: آیا تا به حال مسافرت رفته اى؟ مرد عرض کرد: بله
امام فرمود: سوار کشتى شده اى؟ مرد گفت: بله
امام فرمود: آیا تاکنون اتفاق افتاده که کشتى شما غرق شود و کشتى دیگرى براى نجات شما موجود نباشد و تو نیز شنا بلد نباشى که بتوانى خودت را نجات دهى؟ مرد گفت: بله
امام فرمود: آن موقع به چه چیز امید دارى؟ مرد عرض کرد: وقتى از همه جا مایوس و ناامید مى شدم و مى فهمیدم که دیگر کسى نیست مرا نجات دهد ته قلبم نورى مى تابید و امیدوار مى شدم که دستى از غیب بیرون آید و مرا نجات دهد.
امام لبخندى زد و فرمود: همان نیرویى که امیدوار بودى ترا نجات دهد، در حالى که هیچ وسیله اى براى نجات تو باقى نمانده بود همان خداست که در نامیدى ها و بلاها به داد انسان مى رسد و او را نجات مى دهد.
قلب سلیم ج 1، ص 209