سوال
برای اثبات خدا از نظر تجربی و عقلی، نیاز به یک سری مبادی شناخت شناسی داریم که در ادامه ذکر میشود. آیا این مبادی صحیح است؟
1. علم حضوری به مصادیق: انسان ابتدا بیواسطه حواسو خاطرات را درک میکند. شامل شادی و غم و علاقه و نفرت. اینها مسالهساز شده و مراحل زیر لازم میشود.
2. علم تجربی به جزئیات: سپس با تجرید اشیاء را تجسم می کند و با مشاهده رویدادها را تجربه میکند.
3. علم تجربی به کلیات: سپس با تعمیم توصیفش از اشیاء، مفاهیم را تعریف میکند. همچنین با استقراء آماری* اصول عقلی و نظریات را انتزاع میکند. شامل بدیهیات تجربی**
4. علم عقلی به کلیات: سپس با تجریه و ترکیب تعاریف، مفاهیم را ربط میدهد. همچنین با تحلیلهایی شامل استدلال و برهان ریاضی، قضایا را اثبات میکند. شامل بدیهیات عقلی**
5. علم عقلی به جزئیات: سپس با تخصیص، اشیاء را تصور میکند. همچنین با استنتاجهایی شامل قیاس استثنایی و اقترانی به تصدیق احکام میرسد.
6. علم عقلی به مصادیق: در نهایت به بینش (پیشبینی، خوشبینی، بدبینی، امید و بیم) نسبت به محسوسات و مخاطرات (مانند معاد) دست مییابد.
یا
3تا5. علم عقلی به جزئیات: با مقایسه مصادیق را تصور میکند. همچنین با تمثیل به تصدیق احکام میرسد. این روش پرخطا است.*
0تا5. علم نقلی به جزئیات: محدودیت انسان در تجربه گاه او را وادار میکند جزئیات را از نقل دیگران بدست آورد. این روش بسیار پرخطا است. اما با رعایت فقهالحدیث بسیار بهبود مییابد.
توجه: این موارد هرگز توسط یک فرد انجام نمیشود. بلکه هر مرحله توسط متخصصان انجام شده و نتایج به فروش میرسد. اما در پذیرش یا رد صحبت آنها با دلیل آزادیم.
* منظور از استقراء آماری، استقراء ناقص اما معنادار است. معناداری در غیردقیقترین حالت به طور قراردادی یعنی:نظریه در مورد حداقل 95% از اعضای نمونه بطور غیر تصادفی صحیح است
نظریه در مورد 3حداکثر سه هزارم از اعضای نمونه به طور غیر تصادفی غلط است
پیداست که در مورد 4.97% دیگر نتیجه تصادفی است صحیح و غلط بودنش مهم نیست.
** بدیهیات را چنین تعریف کرده اند: گزارهای که به محض تصور صحیح توسط ذهن تصدیق شود. خصوصا گزارههای کلی
توجه شود که گزارههای کلی تجربی بدون انتزاع بدست نمیآیند. گزارههای کلی عقلی نیز بدون تحلیل بدست نمیآیند.
آنچه باعث میشود آنها را بدیهی بپنداریم حجم فوقالعاده عظیم مدارکی است که در دوران کودکی برای آنها بدست آورده ایم.
لذا مبادی بحث، بدیهیات نیستند، بلکه مدارک هستند. یعنی جزئیاتی که کلیات از آنها انتزاع میگردد.
پیداست که این روش نه جزم گرایی است و نه شکاکیت. زیرا:1. بدیهیات بر اساس تجارب کودکی هر قدر هم عظیم و بین انسانها مشترک باشند، باز هم محدود هستند.
2. درک ما از نظریات بر استقراء آماری استوار است که در جامعهی آماری آزموده شده حداقل 95% صحیح است؛ اما باز هم 100% نیست.
3. با پرهیز از تمثیل و رعایت فقهالحدیث در نقل نیز میتوان به اعتمادپذیری بالاتر از 75% دست یافت.