جمع بندی زنده بودن و وجود داشتن

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زنده بودن و وجود داشتن

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

یک سوالی هست که چند وقته ذهنمو در گیر کرده . از سنگ هم شروع شد. که آیا سنگ زندست یا زنده نیست . تقریبا از هر کسی سوال کردم ، به من گفتن که زنده نیست به دلایل مختلف علمی . اما بعدش این سوال برام پیش اومد .

آیا اگر چیزی بخواد وجود داشته باشه ، باید زنده باشه (بشه - زندگی بهش بخشیده بشه) یا یه چیز میتونه وجود داشته باشه و زنده هم نباشه ؟

یا طوری دیگر این رو بیان کنم که زنده بودن لازمه ی وجود داشتنه یا وجود داشتن لازمه ی زنده بودن هست (که در این صورت میتونه یک چیز وجود داشته باشه و زنده نباشه) ؟

فقط یک چیز ، اینکه من در اینجا هدفم از بیان کلمه زنده ، به معنای علمیش که رشد کنه ، نفس بکشه و ... نیست .

با نام الله


کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
ابتدا باید معنی حیات را بررسی کنیم آنگاه ببینیم وجود داشتن لازمه اش حیات است
دهخدا در فرهنگ خود می گوید: حیات : عمر. زیست . زندگی . مقابل ِ ممات
در فلسفه حیات به معنای منشئیت درک و فعل است یعنی آن موجودی که بتواند کاری را از روی علم و شعور انجام دهد
علامه طباطبایی در نهایه می فرماید:
الحیاة فیما عندنا من أقسام الحیوان کون الشی‏ء بحیث یدرک و یفعل و الإدراک العام فی الحیوان کله هو الإدراک الحسی الزائد عن الذات و الفعل فعل محدود عن علم به و إدراک فالعلم و القدرة من لوازم الحیاة
زندگی یعنی بینائی و توانائی، تفاوت زنده با مرده در همین جهات است بهر درجه که بینائی و توانائی بیشتر شود، حیات بیشتر است ما چرا به خداوند کلمه " ''حی'' " را اطلاق می‏کنیم: «الله لا اله الا هو الحی القیوم» (بقره/255) و یا: «هو الحی الذی لا یموت».
بنا بر تعریف علوم تجربی به آن موجوداتی که رشد می کنند و زاد و ولد دارند را دارای حیات اند
پس با این تعاریف حیات مصطلح شامل تمامی موجودات نمی شود پس هر موجودی حتما برای موجود شدن دارای حیات نیست مثل سنگ
اما اگر حیات را به معنای موجود بودن بگیریم هر موجودی حیات نیز دارد
البته این تفکر ریشه قرآنی نیز دارد آنجا که قرآن می فرماید تمامی آفرینش از جماد و نبات و... خدا را تسبیح می کنند تسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا
خداوند همه اجزاء آفرینش را مشغول تسبیح می داند و تسبیح از روی علم و درک است که این خود اثر حیات است پس بنابر تعبیر قرآن همه اجزای عالم حیات دارند چون منشا علم و درک اند.

سلام....اما بنظر من تمام عالم ذره ذره اون کاملا زنده است...برای مثال همین سنگ مذکور: ما در احادیث داریم که سنگ در دستان پیامبر به یگانگی الله شهادت داده

و اما زنده بودن صرفا تپیدن نبض و تپش قلب و تنفس اکسیزن و تفکر و عبادت و دیدن و شنیدن و خوردن و خوابیدن و تولید مثل و غیره...نیست...بلکه زنده بودن یعنی آفریده شدن و در کنار الله بودن است...من که اینگونه زنده بودن رو فهمیدم:hamdel:

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به همگی

آیا میشه اینطوری هم اینو توضیح داد ؟

»»»» اینکه خدا کامله ، پس یعنی هم زندست ، هم وجود داره و ... ، خدا هم وجود بخش (هستی بخش ) بقیه چیز هاست . پس خود خدا وجودی هست که زندست و وقتی چیزی رو بوجود میاره ، چون منبعِ (خدا) اون چیز ، زنده هست ، اون در همون ابتدا زنده هستش ، پس یعنی وجود داشتن یه چیز نیازمند زنده بودن هست .

یعنی اگر چیزی نیازمند دیگری هست که وجودیت پیدا کنه باید همان دیگری زنده باشه ، پس در اینجا میشه گفت در درجه اول اون چیز ، نیازمند زنده بودن دیگری هست تا بعد اون دیگری بیاد و وجود رو بهش ببخشه و چون این عمل صورت میگیره اون چیزی که بوجود میاد زنده هم هست . چون در اون مرحله به نظرم برای اون وجود آورنده یک چیز مرده معنی نداره ، چون همه چیز در نهایتش و کمالش ابدی هستن ، پس یک چیز مرده نمیتونه ابدی باشه ، پس در زمان آفرینش یا چیزی هست به نام آفریده شده (که هم وجود داره و هم زندست) یا نابود شده .

حالا اگر بر اساس اون چیزی که گفتم جلو بریم میشه گفت سنگ هم زندست . چون برای وجود داشتن نیازمند زنده بودنه .

آیا این نوع استدلال و نتیجه گیری غلطه یا درست ؟

Kamran;455740 نوشت:
به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به همگی

آیا میشه اینطوری هم اینو توضیح داد ؟

»»»» اینکه خدا کامله ، پس یعنی هم زندست ، هم وجود داره و ... ، خدا هم وجود بخش (هستی بخش ) بقیه چیز هاست . پس خود خدا وجودی هست که زندست و وقتی چیزی رو بوجود میاره ، چون منبعِ (خدا) اون چیز ، زنده هست ، اون در همون ابتدا زنده هستش ، پس یعنی وجود داشتن یه چیز نیازمند زنده بودن هست .

یعنی اگر چیزی نیازمند دیگری هست که وجودیت پیدا کنه باید همان دیگری زنده باشه ، پس در اینجا میشه گفت در درجه اول اون چیز ، نیازمند زنده بودن دیگری هست تا بعد اون دیگری بیاد و وجود رو بهش ببخشه و چون این عمل صورت میگیره اون چیزی که بوجود میاد زنده هم هست . چون در اون مرحله به نظرم برای اون وجود آورنده یک چیز مرده معنی نداره ، چون همه چیز در نهایتش و کمالش ابدی هستن ، پس یک چیز مرده نمیتونه ابدی باشه ، پس در زمان آفرینش یا چیزی هست به نام آفریده شده (که هم وجود داره و هم زندست) یا نابود شده .

حالا اگر بر اساس اون چیزی که گفتم جلو بریم میشه گفت سنگ هم زندست . چون برای وجود داشتن نیازمند زنده بودنه .

آیا این نوع استدلال و نتیجه گیری غلطه یا درست ؟


با سلام و عرض ادب
همه این ها بسته به این مطلب است که حیات را به چه معنا کنیم اگر به آنچه طبیعیون معنا می کنند که آنجه رشد می کند و زاد و ولد می کند حیات دارد که بحث جایی ندارد اما اگر به معنای فلاسفه بگیریم که آنچه فعال دراک است با ضمیمه کردن آیات قرآن که همه طبیعت را مشغول تسبیح می دانددر این صورت هم فعال است هم دراک پس همه اجزاء آفرینش حیات دارند.
آن استدلالی هم که بیان داشتید برای اثبات حیات خدا درست است نه برای حیات موجودات بدین معنا که اگر در موجودی حیات را یافتیم باید بگوییم که خدا که آفریدگار اوست حتما حیات دارد چرا که معطی شی فاقد آن نمی شود.
اما بر عکس آن صادق نیست که بگوییم هرآنچه خدا دارد را همه موجودات باید داشته باشند مگر از راه تشکیک وجود و این که حیات را از سنخ جود بدانیم و هر کجا وجود را یافتیم در درجات پایین و ضعیف حیات را نیز جاری بدانیم.

سوال:
آیا اگر چیزی بخواد وجود داشته باشه ، باید زنده باشه (بشه - زندگی بهش بخشیده بشه) یا یه چیز میتونه وجود داشته باشه و زنده هم نباشه ؟
آیا زنده بودن لازمه ی وجود داشتنه یا وجود داشتن لازمه ی زنده بودن هست (که در این صورت میتونه یک چیز وجود داشته باشه و زنده نباشه) ؟
جواب:
ابتدا باید معنی حیات را بررسی کنیم آنگاه ببینیم وجود داشتن لازمه اش حیات است
دهخدا در فرهنگ خود می گوید: حیات : عمر. زیست . زندگی . مقابل ِ ممات
در فلسفه حیات به معنای منشئیت درک و فعل است یعنی آن موجودی که بتواند کاری را از روی علم و شعور انجام دهد
علامه طباطبایی در نهایه می فرماید:
الحیاة فیما عندنا من أقسام الحیوان کون الشی‏ء بحیث یدرک و یفعل و الإدراک العام فی الحیوان کله هو الإدراک الحسی الزائد عن الذات و الفعل فعل محدود عن علم به و إدراک فالعلم و القدرة من لوازم الحیاة
زندگی یعنی بینائی و توانائی، تفاوت زنده با مرده در همین جهات است بهر درجه که بینائی و توانائی بیشتر شود، حیات بیشتر است ما چرا به خداوند کلمه " ''حی'' " را اطلاق می‏کنیم: «الله لا اله الا هو الحی القیوم» (بقره/255) و یا: «هو الحی الذی لا یموت».
بنا بر تعریف علوم تجربی به آن موجوداتی که رشد می کنند و زاد و ولد دارند را دارای حیات اند
پس با این تعاریف حیات مصطلح شامل تمامی موجودات نمی شود پس هر موجودی حتما برای موجود شدن دارای حیات نیست مثل سنگ
اما اگر حیات را به معنای موجود بودن بگیریم هر موجودی حیات نیز دارد
البته این تفکر ریشه قرآنی نیز دارد آنجا که قرآن می فرماید تمامی آفرینش از جماد و نبات و... خدا را تسبیح می کنند تسَبِّحُ لَهُ السَّمَوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا
خداوند همه اجزاء آفرینش را مشغول تسبیح می داند و تسبیح از روی علم و درک است که این خود اثر حیات است پس بنابر تعبیر قرآن همه اجزای عالم حیات دارند چون منشا علم و درک اند.

موضوع قفل شده است