مشکلات آزار دهنده یک دختر مجرد
تبهای اولیه
با نام و یاد دوست
سلام
سوال یکی از کاربران که بنا به عللی با آیدی خودشون ذکر نمیشه
و به جهت اهمیت موضوع ، با حفظ امانت در اینجا مطرح میشه:
[=&]سلام
دختری20ساله،مجردودانشجوی ترم3 هستم.
چندین ساله درذهنم به ازدواج و انجام روابط جنسی و عاطفی باهمسرآیندم می اندیشم. هرنامحرمی ازدوست،آشنا،فامیل،غریبه،مجرد،متاهل و......که درخانه،بیرون یاهرجای دیگر می بینم به ازدواج با او و انجام روابطی که عرض کردم فکر میکنم.در برابر هر نامحرمی که می بینم انگار دستپاچه می شوم و مدام حس جلب توجه و خودنمایی در برابرش را دارم. هر نامحرمی را که می بینم تا مدتهادرذهنم می ماندو به او فکر می کنم.
ازهمه قیافه های مذهبی خوشم می آید،به این خاطر می ترسم هرخواستگاری آمد با این وضعم جذب او شوم و احساسی عمل بکنم نه عاقلانه.کلاخیلی به همسر طلبه فکر می کنم و حس میکنم فقط یه شوهر طلبه دینی که من میخوام رو دارد و کمتر به غیر طلبه فکر میکنم و این باعث می شود که وقتی خواستگار غیر طلبه می آید یکم زده شوم.هر جا می رویم منتظرم پسرشون یا مردی بیاید.باخودم میگم ازدواج میکنم و این رابطه ها را با همسرم انجام میدم اما بعد میگم اولا من این گذشتم رو چکارکنم(این افکار) ثانیا به هدفم که به خدا رسیدن وبنده ی خوب اوشدن وقرب اوست کی و چگونه برسم؟
حس میکنم واقعا به ازدواج،همسر و انجام این روابط نیاز دارم.هر وقت خواستگار می آید یا به فکر ازدواج می افتم مدام یاد مردانی که به آنها فکر کردم می افتم.دیگه طوری شده که هر چیزی ببینم یا بخونم که منو یاد این روابط و ازدواج بندازه مثل فیلم،کتاب،زن و شوهر و.......بعدش در ذهنم خودم اون افکار را ادامه میدم تا جایی که دیگه سیر می شوم وبرای من یکنواخت می شود.از خودم بدم می آید که به هرکسی فکر کردم و جلوش خودم را تابلو کردم.کلا خیلی زود از آدم ها دلگیر،ناراحت و زده می شوم برای همین میگم نکنه با همسرم هم اینطور باشم وبادیدن حرکتی از او زده و کلا در ازدواجم هم زود زده و تنوع طلب شوم.
از خودم،زندگیم،کارام، رفتارام،حرفام،روزهام،دینم و......اصلا راضی نیستم.حس میکنم از بنده های خوب خدا خیلی جدا هستم و مدام میگم بنده ی خوب خدا روزهای خودش را طور دیگری می گذراند و آدم دیگری است.دچار روزمرگی و یکنواختی شدم.مدام میگم حرف نمیزنم و کاری نمیکنم که پشیمان شوم اما یکهو یه عالمه حرف می زنم و کارایی می کنم که از خودم بدم می آید و پشیمان می شوم اما باز هم همان وضع است.تو دانشگاه مردان بیشتری می بینم و احتمالا این وضعم بدتر شود.بعد از ردن هر حرف یا انجام هر کاری با خودم می گویم یعنی حرف و کارم درست بود،حالا آدم ها راجع به من چه فکری می کنند،یعنی از دستم ناراحت شدند،نکنه کار بد یا گناهی کرده باشم. 3ساله که تحول پیدا کردم،دیگه آهنگ گوش نمیدم،عروسی گناهدار نمیروم و نمی رقصم و حجابم هم سنگین تر شده.چون از بعد از تحولم با برادرم که طلبه است خیلی مشورت میکنم،
خیلی به تصمیماتم شک میکنم و کلا برای هرکاری از دیگران سوال میکنم و اگر خودم تصمیم بگیرم شک میکنم که درسته یا غلط و میگم نکنه که اشتباه باشد.حس می کنم قدرت تصمیم گیری و اعتماد به نفس ندارم. اگر کسی حرفی زد یا خندید میگم نکنه با من هستند.هر گناهی که به گوشم بخورد حتی اگر خیلی هم بد باشد و ندونم که چیه میگم نکنه منم انجامش دادم یا بعدا انجامش بدهم.(هنوز تو شکم که نگاه به نامحرم چیه و مدام حس گناه دارم اگر نگاهی کنم).
گاهی مجبور می شوم چیزها را بشمارم ودوباره هم شک میکنم و دوباره و....... ممکنه اگر کاری یا حرفی را انجام دهدم یا ندهم خودم را مقصر اتفاقات الکی و بد بعدیش میدانم.ظرف ها را می شورم و به ترتیب تو جا ظرفی می چینم.برای درس خواندن مدام مباحث قبلی وتکراری را که خواندم می خوانم وتکرار می کنم.افکار الکی،زشت،بد،ناگوار و........به ذهنم می آید.مدام شک و سوظن و بدگمانی دارم.هر کار و هر چیزی را می خواهم کامل و بی نقص انجام دهم و اگر انجام ندهم راضی نیستم و شک میکنم.با یک حرف و یک چیز و....سریع یه کسی یا چیزی حسن ظن و دلبسته و امیدوار میشوم و بالعکس و کلا مطلق و ایده آل راجع بهشان می اندیشم.به این خاطر میگم نکنه با این دید ازدواج کنم و بعد از دیدن مشکلات زندگی و معایب همسرم زده شده و کلا در انتخابم وسواسی بشوم.
مدام حس گناه و حق الناس دارم که بخشی هم درسته به این خاطر مدام حلالیت می طلبم و توبه میکنم اما راضی نمی شوم.مدام حس ترس و اتفاق بد دارم بعضی صبح ها که برا نماز بیدار میشوم توتاریکی می ترسم و حس میکنم کسی پشت سرم است.مدام میگم نمازم درسته یانه.می خوام آدم بشوم و وظیفمو انجام بدم اما نمیدونم چطور و شک کرده و زنگ زده میپرسم اما دوباره شک میکنم میگم بزار این وضعم درست بشه بعد.و مدام به مشاور و.....زنگ میزنم.گاهی انقدر به همه چی شک میکنم که به پوچی میرسم.
وقتي ميرم بيرون همش شك و ترس دارم كه پول همراهم هست يانه؟میخوام همه چیز مرتب باشه و جابجا نشه.می روم توالت مدام پامومیشورم.آرامش ندارم.مستاصلم و نمیدونم تو چه وقتی چکار کنم و چه بگم.هر وقت کسی چیزی میگه سریع نظرم مثبت یا منفی میشود و دیدگاهمو عوض می کنم.نمونه ی شکم الآنه مدام میگم یعنی همه چیز را براتون نوشتم اگر یه چیز جا بمونه دوباره شک میکنم و زنگ میزنم یا دوباره می پرسم.خيلي غرور دارم كه من از همه بهترم.مدام با خودم ميگم كه من تا الآن براي خدا كاري نكردم پس بايد از صفر شروع كنم و همش از خودم ناراضيم.این افکاری که گفتم تو نمازمم میاد تو ذهنم و اصلا تو نماز حضور قلب ندارم.همش حس میکنم دارم ریا میکنم(شایدم واقعی باشه)
میترسم نکنه بعد از ازدواجم شهوتم زیاد بشه و هر مردو.... که دیدم نگاش کنمو تو فکرش باشم و از شوهرم دل بکنم.هر وقت خواستگار میاد دلهره دارم میگم یعنی میشه،نمیشه،نکنه مشکلی باشه و......../مثلا اگر عکسی تو کامپیوتر باشه از خودمون میگم نکنه پخش شه و هی ترس دارم.اصلا علاقه ای به دنیا ندارم،ازچیزی شاد نمیشوم خیلی و خیلی هم لذت نمی برم.میگم آخر که می میریم چرا ازدواج،چرا زندگی و.... خیلی تنبلم و برنامه ندارم.هی میگم بشینم کتابای شهید مطهری و عقاید بخونم و ازعقاید شروع کنم و ادامه بدم اما میگم تا شکم درست نشه این کتابا فایده نداره.
چون قیافم مذهبیه همه از من انتظار دین داری و دونستن مسایل دین دارن اما من نمیدونم چکار کنم؟میگم ازدواج میکنم بعد از خودم می پرسم ازدواج چیه؟هدفش و فلسفش چیه؟برای چیه؟باید چیکارکنیم تو ازدواج؟یعنی از پسش برمیام؟من آماده ی ازدواج هستم؟چطور خودمو آماده کنم و بفهمم آمادم؟این افکار گناهند؟یعنی من به همسر آیندم خیانت کردم و خدا عذابم میکنه و همسر بدی به من عطا می کنه؟ فکر و نگاه و شهوتم را چگونه کنترل کنم؟این افکار بعد از ازدواج هم به ذهنم میاد؟اگر اومد چکارکنم؟اگر بعد از ازدواج همون مردارو دیدم چکنم؟این افکار و قضیه ی تحولمو به خواستگاروهمسرم بگم؟اصلا چی بکنم و بگم؟چی نکنم و نگم تو ازدواج؟داداشم میگه چون تو زندگیت مبنا نداری هر چیزی از هرکسی میبینی،میشنوی نظرت عوض میشه.چطور مبنای درست تعیین کنم؟لطفا بطور جامع راهنمایی ام کنید.[/]
با نام و یاد دوستسلام
سوال یکی از کاربران که بنا به عللی با آیدی خودشون ذکر نمیشه
و به جهت اهمیت موضوع ، با حفظ امانت در اینجا مطرح میشه:
بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر شما خواهر محترم و تشکر از حسن اعتماد جنابعالی
وضعیت شما را درک می کنم و از اینکه با چنین شرایط دشواری مواجه هستید متاسفم. برای غلبه بر چنین شرایطی لطفا به مطالب زیر توجه داشته باشید و نکات کاربردی آن را عملی نمایید؛
وضعیت فعلی شما ناشی از سطح اضطراب بالا و همچنین ابتلای شما به وسواس فکری و عملی است. بخشی از موضوع شما مانند تفکر مداوم نسبت به برخی موضوعات مانند ازدواج و...از مصادیق وسواس فکری است و برخی دیگر مانند شستن پاها، تردید در تصمیم گیری و..ناشی از وسواس عملی است. در کنار وسواس به نظر می رسد متاسفانه حضرتعالی سطحی از افسردگی را تجربه می کنید چرا که بی میلی به کارها، نا امیدی و... از علائم افسردگی است. اما نگران نباشید این وضعیت با لطف الهی و اراده شما قابل برطرف شدن است. با توجه به سطح بالای وسواس شما در همین ابتدا پیشنهاد بنده مراجعه حضوری شما به یک روانشناس بالینی و یا مراجعه به متخصص اعصاب و روان است که البته مراجعه به روان شناس اولویت دارد. بر این مبنا پیشنهاد بنده این است تا حصول بهبودی نسبی از ازدواج خودداری کنید.
مستحضرید که وسواس علاوه بر زمینه ژنتیک، ریشه در اضطراب و استرس دارد. لذا برای مهار وسواس علاوه بر اینکه لازم است از تکنیکهای مهار وسواس بهره گرفته شود، لازم است با تغییراتی در سبک زندگی میزان اضراب نیز کاهش داده شود. از اینرو مطالب مورد نظر را در ارتباط با وسواس در دو بخش تقدیم می کنم و در نهایت راهکارهایی برای مقابله با افسردگی پیشنهاد می شود.
الف) کاهش اضطراب
به نظر می رسد یکی از عواملی که باعث تشدید زمینه اضطراب شما گردیده است، نگاه افراطی به گذشته و از آن بدتر قصد اصلاح گذشته با رویکردی افراطی است. شما اگر مرتکب کار خطایی هم شده باشید، راه جبران همیشه باز است. اما شما با بی احتیاطی برای عبور از گذشته دچار افراط و سختگیری نسبت به خود شده اید. شایسته است قدری نسبت به خود مهربانتر باشید و از سختگیری نسبت به خود و زندگی فاصله بگیرید.
به هرحال از آنجا که میان وسواس و اضطراب رابطه مستقیم است لذا هر قدر که اضطراب افزایش بیابد وسواس نیز تشدید می شود و اگر اضطراب کاهش پیدا کند به موازات آن وسواس نیز کاهش پیدا می کند. لذا برای مدیریت و کاهش اضطراب ضرورت دارد تا؛
1- کیفیت و کمیت خواب خود را مورد توجه قرار دهید. هرچند افراد وسواس و مضطرب معمولا خواب عمیق را کمتر تجربه می کنند و خواب آنها بسیار سبک است و همین امر سبب تشدید فشار عصبی می شود لذا برای ارتقاء کیفیت خواب پیشنهاد می شود، سر شب (قبل از نیمه شب شرعی) بخوابید و فضای اتاق را پیش از خواب با قدری گلاب معطر نمایید. بهتر است محل خواب تاریک باشد و از چراغ خواب استفاده نشود. سعی کنید صبحها زودتر از خواب بیدار شوید و بین الطلوعین را نخوابید. خواب بعد از ظهر را حذف کنید و بجای آن، خواب قیلوله (حدودا یکساعت قبل از اذان ظهر تا اذان ظهر) را جایگزین خواب بعد از ظهر و طول روز نمایید.
2- تغذیه شما سالم و مناسب با طبع باشد. ضمن اینکه لازم است ساعات غذا خوردن شما از نظم خاصی بهره ببرد، از کم خوری و پرخوری اجتناب شود، از خوردن آب پیش از غذا و در بین غذا خوردن پرهیز شود، شام در ساعات ابتدایی شب میل شود، از خوردن غذاهای سودا زا مانند گوشت گوساله، مرغ و...کمتر استفاده شود و... .
3- ورزش منظم را دنبال کنید. اینکه چه ورزشی باشد، به علاقه و استعداد شما بستگی دارد. هر چند که ورزشهایی مثل شنا و کوهنوردی نشاط و آرامش بیشتری را به دنبال دارد. در کنار ورزش منظم از نرمش صبحگاهی به مدت 5 الی 10 دقیقه غفلت نکنید.
4- هرچند که برای یک وسواسی مسافرت مشقت زیادی دارد، اما سعی کنید گردش و تفریح را در برنامه هفتگی و ...خود بگنجانید.
5- روزانه 30 مرتبه نفس عمیق بکشید ( در محیطی آرام به صورت درازکش در حالیکه عضلات رها و بدون انقباض هستند و چشمها بسته، شروع به کشیدن نفس عمیق کنید، برای مدتی مثلا 7 ثانیه نفس را نگه دارید و پس از آن طی 5 ثانیه نفس را بیرون دهید)
و...
ب) مهار وسواس
همانطور که گفته شد حضرتعالی هم مبتلا به وسواس فکری هستید و هم عملی.
وسواس فکری به گونه ای است که هر قدر بیشتر سعی در کنترل آن داشته باشید، بیشتر و بیشتر می شود درست مانند یک ماهی که هر قدر به زعم کنترل آن، بیشتر در دست فشارش دهیم لیزی و جهندگی آن بیشتر می شود. لذا راه کنترل وسواس فکری در کنترل نکردن آن است!
فقط پیشنهاد می شود زمان آن را کنترل کنید و نه خود فکر را. منظور ما این است که با خود قرار بگذارید که در طول شبانه روز وقت خاصی را به این افکار اختصاص دهید مثلا ساعت 10 تا 10/30 و ساعت 19/30 تا 20 . مقید باشید این ساعات را به این افکار بپردازید و در هیچ فرصت دیگری به این افکار نیاندیشید و اگر به ذهن شما خطور کرد با خونسردی و آرامش بگویید الان زمان پرداختن به شما نیست.
اگر در ساعات مقرر نسبت به افکار وسواسی حساسیت نداشته باشید و سعی در بیرون کردن آنها نکنید، بلکه نسبت به ورود و خروج آن بی اعتنا باشید و خونسردی خود را حفظ کنید، به مرور زمان این افکار شرشان از سر شما کم می شود. به ما اطمینان کنید!
(در اینجا یاد آوری دو نکته لازم است؛ نخست اینکه چون افکار وسواسی، بدون اراده و اختیار به ذهن ورود پیدا می کنند، از لحاظ اخلاقی و همچنین شرعی، مستحق سرزنش و عقوبت نیستند. و دوم هم اینکه به اعتقاد بسیاری از فقهاء فکر گناه حتی اگر از روی وسواس هم نباشد بلکه ارادی باشد، باز هم گناه نیست، چه رسد به اینکه فکری وسواسی باشد!)
اما در بعد وسواس عملی بدانید که عنصر حیاتی برای مهار این معضل بی اعتنایی است. طبعا بی اعتنایی کردن برای شما و دیگر افراد وسواسی سخت است به این خاطر ما انتظار نداریم شما یک شبه و یا چند روزه تغییری 180 درجه ای را تجربه کنید. اما انتظار این است گام به گام بی اعتنایی را تمرین کنید. به این منظور تصمیم بگیرید تا جایی که امکان دارد مقاومت کنید و از تکرار کارها خودداری کنید.
اگر شما با محرک ( باور به لزوم غسل و..) مواجه شود، اما پاسخ ( به حمام رفتن و غسل کردن) را به تاخیر بیاندازید رفته رفته این محرک اثر خود را از دست می دهد و چنین رفتاری خاموش خواهد شد ان شاءالله.
ج)افسردگی
برای کاهش افسردگی نیز لازم است در کنار مراجعه به متخصص اعصاب و روان، نکات زیر را عملی کنید؛
1- پرهیز از تنهایی
2- پرهیز از مکانهای تاریک و خلوت
3- استفاده از رنگهای شاد
4- ورزش، گردش،تفریح و مسافرت
5- کسب تواناییها و مهارتهای جدید
6- تمرین لبخند
7- پیش قدم شدن در کارهای خیر
8- مشارکت در فعالیتهای دوستانه، مذهبی، اجتماعی و...
7- پرهیز از غذاهای سودا زا
8- توجه به خواب کافی
9- درد دل کردن و گفتگو با دیگران
10- بیان احساس و حذف خودسانسوری
11- تقویت رابطه با خدای متعال
و...
در پایان تاکید و یادآوری نکات زیر را لازم میدانم:
_ از نگاه فقهاء عظام یقین وسواسی هم اعتبار ندارد. لذا وسواسی باید کاری را به نفع اوست انجام دهد و از کاری که به ضرر اوست خودداری کند.
_ راه علاج خود را در معجزه و دعا جستجو نکنید. دعا و معجزه درمان شما، بی اعتنایی است. هرچند که تقویت ارتباط معنوی با خدای متعال، توسل، مداومت بر سوره مبارکه ناس و فلق و...نقش تعیین کننده در بهبود شما دارد.
در پایان یادآور می شوم، مشاوره اینترنتی محدودیتهای خود را دارد لذا در صورت ادامه چنین وضعیتی یا با شماره 096400 بخش مشاوره تماس بگیرید ( این بار تصمیم بگیرید نکات مشاوره را عملی کنید و از تکرار مراجعه که خود نوعی وسواس خودداری کنید) و یا همانطور که در ابتدا متذکر شدم به صورت حضوری به یک روان شناس بالینی مراجعه بفرمایید. طبعا مراجعه حضوری از نگاه ما در اولویت است.
از درگاه خدای متعال سلامت و توفیق روزافزون حضرتعالی را مسئلت دارم.
و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین
خدمت شما سلام عرض می کنم،
با اجازه مشاور محترم:
نکته بسیار مهمی که باید به او تذکر بدم اینکه شما در تشخیص نجواها و افکاری که در ذهنتون میاد دچار اشتباه جدی شدید. شما گمان می کنید که این شما هستید که دارید این فکرها رو تولید می کنید. و این همون نقطه ایه که شیطان داره ازش سود می بره. باید بدونید که این نجواها از طرف شیطانه:
همونطور که در این ایه می بینید هدف شیطان از این نجواه ایجاد حزن و اندوه در دل شماست. چرا حزن؟ خب معلومه ادمی که غمگین میشه حال رو از دست می ده و کسی که حال رو از دست بده اینده هم از دست میره. متاسفانه الان شما غمگین هستید پس این یک علامته که شیطان الان خوشحاله و در حمله پیروز. اما نگران نباشید اصلا. ادامه ایه رو بخونید مومنین به خدا توکل می کنند. مراحل و کارهایی که باید انجام بدید اینه: 1. فلیتوکل: توکل کنید به خدای متعال. انجام دادید؟ :Kaf: خب برید مرحله بعد
2. کسب دانش برای یک نبرد تمام عیار. برای از بین بردن وسواس ؟ نه برای از بین بردن تمام موانع و رسیدن به رضای پروردگار. مرحله اول در کسب دانش اینه که در زمینه وسواس و وسوسه در میدانی که الان حزن وجود داره (یعنی شیطون کار خودشو خوب انجام داده ) وارد میدان بشید. و تار و مار کنید اون ها رو. به شما 5 جلسه سخنرانی در مورد وسواس و کنترل اون رو پیشنهاد می کنم. ضرری نداره فقط 5 ساعت گوش کنید راهکارها رو. عجیبه که ما ادم ها برای یاد گرفتن یک هنر مثل گل دوزی و خیاطی 6 ماه و یکسال دوره می بینیم ولی در مورد مسایلی مثل این حمله ها و یا مسایلی مثل ازدواج و چگونگی تشکیل یک خانواده موفق و یک همسر اینده که ابدیت ما رو تحت تاثیر قرار می ده خیلی کم وقت می زاریم.
لینک مبارزه با وسواس:
http://morality.blog.ir/post/%D9%88%D8%B3%D9%88%D8%B3%D9%87
3. میدان دیگه ای که در اون نیازه به کسب دانش چگونگی ارتباط با پدر و مادر و اطرافیان و کنترل غم و غصه و کنترل حملات شیطان (حملات چپ، راست، جلو ، عقب) برای این میدان هم حاضرید یک ماه روزی یک ساعت وقت بزارید؟ اگه اره بسم الله:
http://morality.blog.ir/post/%D8%AF%D8%B4%D9%85%D9%86-%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C4. میدان دیگه ای در اون احساس سردر گمی می کنید و بسیار مهمه میدان ازدواج و انتخاب همسره: برای این میدان که نتیجه اش روی یک ابدیت تاثیر می زاره حاضرید چقدر وقت بزارید: یک ماه روزی یک ساعت خوبه؟ اگه قبول دارید به لینک زیر یک سر بزنید و در بخش مقدمات ازدواج ملاک ها و معیارهای اسلامی انتخاب همسر رو گوش کنید:
https://www.rasekhoon.net/media/3121/در صورت پیروزی در هر کدوم از میدون ها به این تاپیک برگردید و پیروزیتون رو اعلام کنیدو ما رو هم در جشن پیروزیتون شریک کنید.
در پناه حق