جمع بندی مفهوم وجود و اصالت وجود؟
تبهای اولیه
با سلام
یک بحث مهمی در فلسفه اسلامی مطرح هست تحت عنوان اصالت وجود. بنده چند سوال در مورد وجود و اصالتش دارم
اول اینکه چه دلیلی بر این مسئله هست که وجود و ماهیت فقط دو مفهوم ذهنی نباشند؟ در واقع بحث این هست که ما در عالم خارج موجود داریم یعنی چیزی که هست و ویژگی هایی خاصی دارید.( چرا ویژگی های خاصی دارد چون اثرات متفاوتی بر حواس ما میگذارد) بنابرین گویا مفهوم اصالت وجود مفهوم درستی نیست.
همچنین خود مفهوم وجود رو سوال دارم ازش در فلسفه اسلامی این عبارت وجود رو زیاد میبینیم اما معنای دقیق اون چیه؟
آیا وجود به معنی بودن و هستن هستش. یا نه وجود در ادبیات فلسفی ما به معنی واقعیت داشتن هست. از نظر بنده واقعیت داشتن یعنی بودن به همراه داشتن یک سری ویژگی در واقع موجود بودن. این بحث وجود اگر به معنی بودن باشه واقعا قابل تصور نیست ولی در عین این سختی درک کاملا بدیهی به نظرم میاد.
سوم اینکه اصالت وجود رو بر چه مبنایی اثبات میکنید. آیا چون ماهیت یک مفهوم ذهنی هست مفهوم وجود رو بهش اصالت میدید؟
ممنونم
[=microsoft sans serif]اول اینکه چه دلیلی بر این مسئله هست که وجود و ماهیت فقط دو مفهوم ذهنی نباشند؟ در واقع بحث این هست که ما در عالم خارج موجود داریم یعنی چیزی که هست و ویژگی هایی خاصی دارید.( چرا ویژگی های خاصی دارد چون اثرات متفاوتی بر حواس ما میگذارد) بنابرین گویا مفهوم اصالت وجود مفهوم درستی نیست.
همچنین خود مفهوم وجود رو سوال دارم ازش در فلسفه اسلامی این عبارت وجود رو زیاد میبینیم اما معنای دقیق اون چیه؟
باسلام و عرض ادب
یکی از مباحثی که در فلسفه اسلامی و بخصوص از دوره ملاصدرا به بعد مطرح شده است، مسئله اصالت وجود و ماهیت است.
دقت در مقدمات اولیه ای که برای این بحث مطرح شده است، میتواند راهگشای سوالات شما باشد.
بنابراین ابتدا مقدمات این بحث مطرح میشود.
م1. واقعیتی در خارج وجود دارد(در مقابل سوفسطائیان)
م2. ذهن قادر است از واقعیتها مفاهیمی را انتزاع کند.
م3. ذهن از هر واقعیتی دست کم دو امر را انتزاع میکند:
الف. حیث وجودی و هستی آن: که حکایت ازحیث تحقق و هستی شیء را دارد.
ب. حیث ماهوی و چیستی آن: مثل مفهوم انسان و درخت. (حسن معلمی، حکمت متعالیه، صص69-71
[=microsoft sans serif]به عبارت دیگر با توجه به این مقدمات، وقتی ما به یک درخت موجود در عالم خارج نگاه میکنیم عقل ما از آن درخت دو چیز متفاوت را میتواند مورد لحاظ خود قرار دهد:
حیثیت بودن و هستی آن. درخت هست(حال ویژگی این بودنش به هر صورتی که میخواهد باشد)
حیثیت چگونگی و ماهیت آن. این درخت، چه ویژگی هایی دارد. جوهر است یاعرض و هر کدام که هست از چه نوعی است.
بر این اساس،
مراد از اصالت وجود آن است که آنچه عالم خارج را پر کرده است و منشأ اثر است، حیث وجودی این موجود خارجی است.
بنابراین
مراد از اصالت وجود اصیل بودن این مفهوم در مقابل امر خارجی و مصداق خارجی نیست بلکه مراد این است که کدام یک از برداشتهای عقل از این واقعیت خارجی است که واقعا نشان دهنده مصداق خارجی است.
[=microsoft sans serif]آیا وجود به معنی بودن و هستن هستش. یا نه وجود در ادبیات فلسفی ما به معنی واقعیت داشتن هست. از نظر بنده واقعیت داشتن یعنی بودن به همراه داشتن یک سری ویژگی در واقع موجود بودن. این بحث وجود اگر به معنی بودن باشه واقعا قابل تصور نیست ولی در عین این سختی درک کاملا بدیهی به نظرم میاد.
مراد از وجود در لسان فلاسفه، مطلق وجود داشتن در عالم خارج و منشأ اثر بودن است.
البته مشخص است که بودن به همراه یک سری ویژگی های وجود است و وجود مطلق و جدای از مشخصات جز در مورد وجود واجب الوجود که بسیط محض است امکان ندارد.
ولی باید دقت کرد که در نقطه مقابل وجود داشتن خصوصیات وجودی نیست.
به عبارت دیگر
مراد از اصالت وجود، واقعی بودن حیثیت وجودی موجودات است(وجودی که البته ویژگی ها و خصوصیاتی را دارد)
مراد از اصالت ماهیت، واقعی بودن حیثیت ماهوی موجودات است(اسب بودن، بدون حیثیت بودن در عالم خارج.
بنابراین
در نقطه مقابل اصالت وجود، واقعی بودن حیثیت ماهوی اشیاء است نه خصوصیات وجودی موجودات خارجی؛ خصوصیاتی که در خارج هم موجود باشند.
[=microsoft sans serif]سوم اینکه اصالت وجود رو بر چه مبنایی اثبات میکنید. آیا چون ماهیت یک مفهوم ذهنی هست مفهوم وجود رو بهش اصالت میدید؟
ادله زیادی برای اثبات اصالت وجود ارائه شده است.
یکی از این ادله ا ینچنین است:
م1. وجود امری است که چیزهای واقعی و موجودات به واسطه اتصاف بدان و داشتن آن، واقعیت خارجی می یابند.
م2. هرآنچه باعث واقعی شدن وموجود شدن چیزهای دیگر شود، خودش به صورت بالذات و بدون نیاز به وجود دیگری در خارج موجود است.
م3. وجود، موجود بذاته است.
م4. هر انچه موجود بذاته باشد، اصیل است و منشأ اثر.
بنابراین وجود اصیل است.(صدرالمتالهین، مشاعر، ص9-10
در نقطه مقابل، ماهیت چنین خصوصیتی را ندارد بلکه تحقق آنها در اعیان به برکت وجود است.
یکی از مباحثی که در فلسفه اسلامی و بخصوص از دوره ملاصدرا به بعد مطرح شده است، مسئله اصالت وجود و ماهیت است.
دقت در مقدمات اولیه ای که برای این بحث مطرح شده است، میتواند راهگشای سوالات شما باشد.
بنابراین ابتدا مقدمات این بحث مطرح میشود.
م1. واقعیتی در خارج وجود دارد(در مقابل سوفسطائیان)
م2. ذهن قادر است از واقعیتها مفاهیمی را انتزاع کند.
م3. ذهن از هر واقعیتی دست کم دو امر را انتزاع میکند:
الف. حیث وجودی و هستی آن: که حکایت ازحیث تحقق و هستی شیء را دارد.
ب. حیث ماهوی و چیستی آن: مثل مفهوم انسان و درخت. (حسن معلمی، حکمت متعالیه، صص69-71
سلام خدمت استاد گرامی
این قسمت فرمایشتون رو کاملا متوجه شدم و قبول دارم
ر این اساس،
مراد از اصالت وجود آن است که آنچه عالم خارج را پر کرده است و منشأ اثر است، حیث وجودی این موجود خارجی است.
بنابراین
مراد از اصالت وجود اصیل بودن این مفهوم در مقابل امر خارجی و مصداق خارجی نیست بلکه مراد این است که کدام یک از برداشتهای عقل از این واقعیت خارجی است که واقعا نشان دهنده مصداق خارجی است.
این قسمت رو بنده مشکل دارم شما یک تقسیم بندی ذهنی رو به خارج ذهن منتقل کردید بله در ذهن این تقسیم شدن اتفاق می افتد
اما در عالم خارج اونجوری که درک متعارف هر انسانی میگه ما با موجود طرفیم اینکه این دو مفهوم رو در ذهن جدا کنیم و در عالم خارج یکی رو اصل بدانیم و اصیل بنده متوجه نمیشم و مشکل دارم در واقع این سوالی هست که بار ها بهش فکر کردم و نتونستم بفهمم چرا این اصالت رو میدیم به وجود
مراد از وجود در لسان فلاسفه، مطلق وجود داشتن در عالم خارج و منشأ اثر بودن است.
البته مشخص است که بودن به همراه یک سری ویژگی های وجود است و وجود مطلق و جدای از مشخصات جز در مورد وجود واجب الوجود که بسیط محض است امکان ندارد.
ولی باید دقت کرد که در نقطه مقابل وجود داشتن خصوصیات وجودی نیست.
بله ممنونم پاسخ تعریف وجود رو گرفتم ممنون البته آرزو داشتم بگید دومی
مراد از اصالت وجود، واقعی بودن حیثیت وجودی موجودات است(وجودی که البته ویژگی ها و خصوصیاتی را دارد)
مراد از اصالت ماهیت، واقعی بودن حیثیت ماهوی موجودات است(اسب بودن، بدون حیثیت بودن در عالم خارج.
ببینید باز هم همین بحثه شما میگید در ذهن این دو تقسیم بندی رو میفهمید(که بنده قبول دارم) اما دارید میگید کدوم حیثیت در عالم خارج اصیله
واقعا معنی نمیده من اصلا نمیفهمم مگر میشه ماهیت اصالتی نداشته باشه پس موجود چطور میشه؟ چطور محقق میشه؟ بودن خالی چطور اصیله و ماهیت ی مفهوم ذهنی صرف؟
پس بودن خالص که خارج عالم نیست این حالا عبارت ظرف وجودی که میگن در واقع همون ماهیت نیست؟ یعنی حد و حدود بودن؟:-/ واقعا این عبارت وجود گیج کنندس برام
جسارت نباشه البته ولی یجورایی حس میکنم یک مغلطه ای در کلام مرحوم ملاصدرا هست
ادله زیادی برای اثبات اصالت وجود ارائه شده است.
یکی از این ادله ا ینچنین است:
م1. وجود امری است که چیزهای واقعی و موجودات به واسطه اتصاف بدان و داشتن آن، واقعیت خارجی می یابند.
م2. هرآنچه باعث واقعی شدن وموجود شدن چیزهای دیگر شود، خودش به صورت بالذات و بدون نیاز به وجود دیگری در خارج موجود است.
م3. وجود، موجود بذاته است.
م4. هر انچه موجود بذاته باشد، اصیل است و منشأ اثر.بنابراین وجود اصیل است.(صدرالمتالهین، مشاعر، ص9-10
در نقطه مقابل، ماهیت چنین خصوصیتی را ندارد بلکه تحقق آنها در اعیان به برکت وجود است.
باز هم همین مشکل رو در این استدلال میبینم چرا وجود از ماهیت جدا شده در عالم خارج و دنبال اصیل بودن یکی هستیم چرا نمیگیم موجود اصالت دارد؟ که البته اگر بگیم رسما کار خاصی نکردیم یعنی گفتم موجوداتی بیرونمون هست خوب اینکه چیز خاصی نیست
ی نکته دیگه هم اینه اگر این تقسیم بندی مهم واقعا درسته چرا در کلام پیامبر یا اهل بیت دیده نشده؟ البته بنده چیزی ندیدم اینطور بگم
[="Tahoma"][="Navy"]با سلام
یک بحث مهمی در فلسفه اسلامی مطرح هست تحت عنوان اصالت وجود. بنده چند سوال در مورد وجود و اصالتش دارم
اول اینکه چه دلیلی بر این مسئله هست که وجود و ماهیت فقط دو مفهوم ذهنی نباشند؟ در واقع بحث این هست که ما در عالم خارج موجود داریم یعنی چیزی که هست و ویژگی هایی خاصی دارید.( چرا ویژگی های خاصی دارد چون اثرات متفاوتی بر حواس ما میگذارد) بنابرین گویا مفهوم اصالت وجود مفهوم درستی نیست.
همچنین خود مفهوم وجود رو سوال دارم ازش در فلسفه اسلامی این عبارت وجود رو زیاد میبینیم اما معنای دقیق اون چیه؟
آیا وجود به معنی بودن و هستن هستش. یا نه وجود در ادبیات فلسفی ما به معنی واقعیت داشتن هست. از نظر بنده واقعیت داشتن یعنی بودن به همراه داشتن یک سری ویژگی در واقع موجود بودن. این بحث وجود اگر به معنی بودن باشه واقعا قابل تصور نیست ولی در عین این سختی درک کاملا بدیهی به نظرم میاد.
سوم اینکه اصالت وجود رو بر چه مبنایی اثبات میکنید. آیا چون ماهیت یک مفهوم ذهنی هست مفهوم وجود رو بهش اصالت میدید؟
ممنونم
سلام
مفهوم وجود واضح است و نمی شود با چیزی واضحتر از آن آنرا توضیح داد . وجود یعنی بودن یعنی هستیدن. واقعیت داشتن هم لفظی است برای توضیح وجود داشتن .
معنای اصالت وجود این است که اصل در خارج و آنچه موجب اثر است وجود است و تحقق اصالتا از آن اوست و ماهیات(حدود) در ظل وجود و نمود آن می باشند. ماهیات اثر وجود را کانالیزه می کنند و در مسیرهای مختلف قرار می دهند نه اینکه از خود اثری داشته باشند.
دلیل واضحی که بر اصالت وجود است این است که اگر ماهیات حدودند حد چه چیزی هستند؟ به عبارتی نقش ماهیات بر چه چیزی زده شده است؟ جواب روشن است ماهیات نقوشی بر لوح وجودند وگرنه ماهیات پوچ و بی ارزش و باطل بودند. این حد از واقعیت که نصیب ماهیات است در ظل وجود است.
آنچه باعث سردرگمی ذهن در مساله اصالت وجود و ماهیت می شود این است که توجه به دو مفهوم وجود و ماهیت برای کسانی که ورزیدگی کافی در تفکر نداشته باشند مشکل است. آنها نمی توانند وجود و ماهیت به هم پیوسته درخت را از هم جدا کنند همانطور که تصور موج و دریا از هم مشکل است. اما وقتی فکر ورزیدگی کافی یافت و توانست ادراکی از وجود صرف پیدا کند می تواند ظهور و نمود بودن ماهیات برای وجود را متوجه شود.
یا علیم[/]
[=microsoft sans serif]این قسمت رو بنده مشکل دارم شما یک تقسیم بندی ذهنی رو به خارج ذهن منتقل کردید بله در ذهن این تقسیم شدن اتفاق می افتد
اما در عالم خارج اونجوری که درک متعارف هر انسانی میگه ما با موجود طرفیم اینکه این دو مفهوم رو در ذهن جدا کنیم و در عالم خارج یکی رو اصل بدانیم و اصیل بنده متوجه نمیشم و مشکل دارم در واقع این سوالی هست که بار ها بهش فکر کردم و نتونستم بفهمم چرا این اصالت رو میدیم به وجود
باسلام
دقت کنید
اگر ما مدعی بودیم دو امر اصیل در عالم خارج داریم این سخن شما درست مینمود.
اما مدعای طرفداران اصالت وجود یا ماهیت، تنها تحقق خارجی یکی از اینهاست.
طرفدار اصالت وجود مدعی است:
گرچه ما از موجود خارجی دو حیثیت را در ذهن خود میتوانیم لحاظ کنیم
ولی
تنها این حیثیت وجود و هستی است که در عالم خارج محقق است.
حیثیتی است که همراه با یک سری مشخصات نیز هست.
پس
سرایت دادن ذهن به خارج نیست.
همین مفهوم ذهنی را ما از خارج گرفته ایم.
یعنی با لحاظ خارج فهمیدیدم که چه خصوصیتی را دارد.
یعنی
میگیم این دو حیثتی که ذهن ما نساخته است بلکه عقل ما با تحلیل خود و با لحاظ عالم خارج بدانها رسیده است کدام یک در عالم خارج تحقق دارد.
[=microsoft sans serif]واقعا معنی نمیده من اصلا نمیفهمم مگر میشه ماهیت اصالتی نداشته باشه پس موجود چطور میشه؟ چطور محقق میشه؟ بودن خالی چطور اصیله و ماهیت ی مفهوم ذهنی صرف؟
این خصوصیات ماهوی، لوازم ماهوی وجود هستند.
شاید بشه با یک تمثیل این بحث را قدری واضحتر کرد.
فرض کنید شما مومی دارید که با آن اشکال مختلفی را میسازید.
وقتی شما با این موم مجسمه و تمثال یک اسب را میسازید.
این اسب، دارای دست و پا و چشم و گوش و گردن و بینی هست.
ولی شما این اجزای بدن اسب را نیز با همان موم درست کردید.
در این مثال،
شما یک اسب دارید و یک گوش و چشم وبینی و...؟؟!
خیر
شما یک اسب مومی دارید.
خود این اسب هم وقتی مومش از آن گرفته شود، هیچ چیزی ندارد.
یعنی یک اسب + موم نیست.
بلکه مومی است که خودش به شکل اسب با تمام مشخصات و لوازم ظاهری در آمده است.
در مورد وجود هم تقریبا همین وضعیت برقرار است.
یعنی شما غیر از موم وجود چیزی در عالم خارج ندارید.
چون غیر از وجود، عدم است و عدم که تحقق ندارد.
بنابراین موم وجودی است که به شکل اسب و درخت و انسان و .. در آمده است.
امیدوارم واضح شده باشد.
[=microsoft sans serif]ی نکته دیگه هم اینه اگر این تقسیم بندی مهم واقعا درسته چرا در کلام پیامبر یا اهل بیت دیده نشده؟ البته بنده چیزی ندیدم اینطور بگم
مگر قرار است پیامبر اکرم و معصومین علیهم السلام تمام نکات و علوم عالم را برای ما بگویند.
پیشوایان دینی، پیشوای دینی و راهنمای بندگان بوده اند نه دانشمندانی برای دستیابی به اختراعات و اکتشافات.
البته این با این فرض است که این مسئله واقعا هم درست باشد.
میگیم این دو حیثتی که ذهن ما نساخته است بلکه عقل ما با تحلیل خود و با لحاظ عالم خارج بدانها رسیده است کدام یک در عالم خارج تحقق دارد
سلام مجدد
استاد متوجه شدم الان این بخش رو
در مورد وجود هم تقریبا همین وضعیت برقرار است.
یعنی شما غیر از موم وجود چیزی در عالم خارج ندارید.
چون غیر از وجود، عدم است و عدم که تحقق ندارد.
بنابراین موم وجودی است که به شکل اسب و درخت و انسان و .. در آمده است.
پس ماهیت اشیا چی هستن؟ بالاخره ماهیت که فقط ذهنی نیست هست؟ در عالم خارج هر چیزی حدی داره برای خودش محدودیت ها ریششون چیه؟ چطور بودن محدود میشه در یک هندسه و مختصات خاص و میشه مثلا اسب
مگر قرار است پیامبر اکرم و معصومین علیهم السلام تمام نکات و علوم عالم را برای ما بگویند.
پیشوایان دینی، پیشوای دینی و راهنمای بندگان بوده اند نه دانشمندانی برای دستیابی به اختراعات و اکتشافات.البته این با این فرض است که این مسئله واقعا هم درست باشد.
این سوالام به این علت هستش که این بحث اصالت وجود ریشه بحث های عمیق تریه هم بحث وحدت وجود
هم بحث برهان صدیقین که گویا در تقریری که ملاصدرا داره از این برهان اصالت بودن(وجود) یک مقدمه ضروریه
بنده به ذهنم رسید اگر این مسئله تا این حد مهمه که مقدمه یکی از قوی ترین براهین اثبات وجود خداست خوب چرا هیچ سخنی به طور مستقیم در احادیث ازش نشده؟
در واقع این مسئله یک موضوع فلسفی بی ربط به دین نیست در واقع لذا منطقا باید یک اشاره هایی بهش میشد در روایات حداقل اگر نگیم باید مستقیم می گفتن
[=microsoft sans serif]پس ماهیت اشیا چی هستن؟ بالاخره ماهیت که فقط ذهنی نیست هست؟ در عالم خارج هر چیزی حدی داره برای خودش محدودیت ها ریششون چیه؟ چطور بودن محدود میشه در یک هندسه و مختصات خاص و میشه مثلا اسب
بر اساس اصالت وجودی که جناب صدرا مطرح میکند، اینها حدود وجودی و لوازم وجودی آن هستند.
بدین معنا که خداوند متعال وقتی موجودی را خلق میکند، آن را با تمام لوازم وجودی ایجاد میکند.
اگر در مثال دقت کرده باشید، بحث را کاملا متوجه میشوید.
عرض کردم که وقتی شما با یک موم یا خمیر، مجسمه یک اسب را میسازید، یک موم و یک یال وکوپال و دست و پای ندارید، بلکه مومی دارید که این شکلی است.
درسته؟
حال ماهیت آن کجاست؟
ماهیت آن، همان فهم و برداشت ذهن ما از حدود وجودی آن موجود است.
[=microsoft sans serif]این سوالام به این علت هستش که این بحث اصالت وجود ریشه بحث های عمیق تریه هم بحث وحدت وجود
هم بحث برهان صدیقین که گویا در تقریری که ملاصدرا داره از این برهان اصالت بودن(وجود) یک مقدمه ضروریه
بنده به ذهنم رسید اگر این مسئله تا این حد مهمه که مقدمه یکی از قوی ترین براهین اثبات وجود خداست خوب چرا هیچ سخنی به طور مستقیم در احادیث ازش نشده؟
بله یک مسئله مهم است ولی یک مسئله مهم فلسفی.
ولی این چه ربطی به هدایت بشر دارد؟
اگر کسی اطلاعی از این بحث نداشته باشد، ایا هدایت نمیشود؟
معلوم است که هیچ ربطی بین این دو وجود ندارد.
بر اساس اصالت وجودی که جناب صدرا مطرح میکند، اینها حدود وجودی و لوازم وجودی آن هستند.
بدین معنا که خداوند متعال وقتی موجودی را خلق میکند، آن را با تمام لوازم وجودی ایجاد میکند.
اگر در مثال دقت کرده باشید، بحث را کاملا متوجه میشوید.
عرض کردم که وقتی شما با یک موم یا خمیر، مجسمه یک اسب را میسازید، یک موم و یک یال وکوپال و دست و پای ندارید، بلکه مومی دارید که این شکلی است.
درسته؟حال ماهیت آن کجاست؟
ماهیت آن، همان فهم و برداشت ذهن ما از حدود وجودی آن موجود است.
با سلام مجدد خدمت استاد گرامی
متوجه فرمایش شما شدم خیلی ممنونم
سپاس از وقتی که گذاشتید @};-@};-@};-
سلام، بنده اطلاعات زیادی توی زمینه ی فلسفی ندارم ولی چند تا سوال برام ایجاد شد !
ماهیت یعنی یک مشخصات ذهنی تعریف شده از یک شی که میتواند صحیح باشد و میتواند صحیح نباشد درسته ؟
مثلا :
این متن به رنگ سبز است ( صحیح )
این متن به رنگ سبز است ( غلط )
و وجود هم اون چیزی هست که شخص بیننده از اینها درک میکنه ؟ مثلا بر اساس اطلاعات قبلیش رنگ رو میبینه و میگه این متن درسته و این غلطه ، اولی وجود داره دومی وجود نداره !
---
حالا یک سوال ، اینکه میگن خدا ماهیت نداره به چه صورتی هست ؟ مگه مشخصات او در ذهن ما وجود نداره ؟ مثل دانایی توانایی و ... ؟
پس ماهیت داره دیگه ! حالا این ماهیت میتواند صحیح باشد و میتواند غلط باشد !
[=microsoft sans serif]ماهیت یعنی یک مشخصات ذهنی تعریف شده از یک شی که میتواند صحیح باشد و میتواند صحیح نباشد درسته ؟
باسلام
گرچه ماهیت تشخیص قالبهای وجودی یک موجود خارجی است.
این قالبها، همان محدودیتهای یک موجود است.
درست شبیه یک موم که در قالب وجودی اسب یا درخت در می آید.
این قالبها، نشان دهنده محدودیتهای وجودی این مجسمه اسب است.
بدین معنا که نشان میدهد نهایت وجودی این مجسمه تا کجاست.
طول پاهای اسب، گردن آن یا محیط گردن آن و ...
بنابراین ماهیت حدود وجودی است.
پس موجودی که هیچ محدودیتی ندارد و حد وجودی ندارد، ماهیت هم ندارد.
حالا یک سوال ، اینکه میگن خدا ماهیت نداره به چه صورتی هست ؟ مگه مشخصات او در ذهن ما وجود نداره ؟ مثل دانایی توانایی و ... ؟
ما از خداوند تصویر واقعی نداریم.
چرا که اصلا به تصویر در نمی آید.
تصور ما از علم و قدرت خداوند، تصور اجمالی است
بدین معنا که میدانیم او کامل است پس بایدعلم داشته باشد.
او کامل است پس باید قدرت داشته باشد
او کامل است پس باید خیرخواه باشد و ...
ولی هیچ تصویری از میزان و نحوه این امور نداریم.
یعنی تصویری به همانگونه که از علم انسان داریم، در مورد این اوصاف خداوند نداریم.
سلام، بنده اطلاعات زیادی توی زمینه ی فلسفی ندارم ولی چند تا سوال برام ایجاد شد !ماهیت یعنی یک مشخصات ذهنی تعریف شده از یک شی که میتواند صحیح باشد و میتواند صحیح نباشد درسته ؟
مثلا :
این متن به رنگ سبز است ( صحیح )
این متن به رنگ سبز است ( غلط )
و وجود هم اون چیزی هست که شخص بیننده از اینها درک میکنه ؟ مثلا بر اساس اطلاعات قبلیش رنگ رو میبینه و میگه این متن درسته و این غلطه ، اولی وجود داره دومی وجود نداره !
---
حالا یک سوال ، اینکه میگن خدا ماهیت نداره به چه صورتی هست ؟ مگه مشخصات او در ذهن ما وجود نداره ؟ مثل دانایی توانایی و ... ؟
پس ماهیت داره دیگه ! حالا این ماهیت میتواند صحیح باشد و میتواند غلط باشد !
با سلام و عرض ادب و احترام
وجود داشتن و وجود نداشتن با غلط و درست متفاوت هست
غلط وجود داره (وجود ظاهری) اما باطن نداره
غلط وجود داره (وجود ظاهری) اما باطن نداره
در تایپک هایی که قبلا زدم معلوم شد که درک وجود داشتن یک چیز وجدانی است ، و وجدان هم تایید نمیکند که غلط وجود ندارد یا اگه وجود دارد ظاهری است .
شما اگر میتوانید اثباتی برای اینکه وجود موجودات شر ، مجازی یا اعتباری یا ظاهری است بیارید .
من از شما اثبات خواستم گفتید برید دنبال صف ظالم در بین نام های خداوند بگردید ولی بنده نگشته پیدا نکردم ! منظورم اینه اصلا نمیتوانم باور کنم خداوند که نهایت عدل است ظالم نیز باشد .
ولی این معنی نمیده که ظلم در جهان هستی وجود ندارد چرا که جهان هستی تشکیل شده از دو نوع وجود ( واجب الوجود - ممکن الوجود ) است .
خداوند واجب الوجود است ولی اشرار ممکن الوجود هستن .
پس تمام موجودات واجب الوجود نیستند که بگوییم خداوند واجب الوجود است و چون ظلم در او وجود ندارد پس ظلم در جهان هستی وجود ندارد .
باسلامگرچه ماهیت تشخیص قالبهای وجودی یک موجود خارجی است.
این قالبها، همان محدودیتهای یک موجود است.
درست شبیه یک موم که در قالب وجودی اسب یا درخت در می آید.
این قالبها، نشان دهنده محدودیتهای وجودی این مجسمه اسب است.
بدین معنا که نشان میدهد نهایت وجودی این مجسمه تا کجاست.
طول پاهای اسب، گردن آن یا محیط گردن آن و ...بنابراین ماهیت حدود وجودی است.
پس موجودی که هیچ محدودیتی ندارد و حد وجودی ندارد، ماهیت هم ندارد.
من متوجه این تعریف شما از ماهیت نمیشوم .
به عنوان مثال انسان میتواند در ذهنش یک ماهیت نامحدود را در نظر بگیرد . مثلا مجموعه ی اعداد طبیعی ...
حال باید بگوییم چون مجموعه ی اعداد طبیعی محدود نیست پس ماهیت ندارد ؟
یا مثلا من میگم اسب شاخداری رو تصور کنید که چیستی اون اینه که از نظر دوست داشتنی بودن نامحدوده .
خب حالا وقتی این موچود از نظر دوست داشتنی بودن نامحدوده معنیش اینه که ماهیت نداره و حتما وجود داره ؟ اگرم وجود و ماهیت نداره پس چی داره ؟
بنابراین ماهیت حدود وجودی است.
پس موجودی که هیچ محدودیتی ندارد و حد وجودی ندارد، ماهیت هم ندارد.
اینکه میگین خداوند هیچ محدودیتی ندارد و حد وجودی ندارد یکم گیج کننده است .
مثلا ما میدونیم که ظلم وجود داره ولی خداوند بی نهایت ظالم نیست !
یا مثلا تغییر پذیری وجود دارد ولی خداوند بی نهایت تغییر پذیر نیست !
بنابر این نمیتوان گفت خداوند از هر نظر وجودی نامحدود است ، بلکه میتوان گفت خداوند در اسماء حسنی و کمالات خود نامحدود است .
وجود داشتن و وجود نداشتن با غلط و درست متفاوت هست
بنده گفتم وجود هم اون چیزی هست که شخص بیننده از اینها درک میکنه نه اینکه غلط با صحیح بودن خوده وجوده !
در واقع به نظرم شرط وجود داشتن صحیح بودن ماهیته نه خوده وجود داشتن !
در تایپک هایی که قبلا زدم معلوم شد که درک وجود داشتن یک چیز وجدانی است ، و وجدان هم تایید نمیکند که غلط وجود ندارد یا اگه وجود دارد ظاهری است .شما اگر میتوانید اثباتی برای اینکه وجود موجودات شر ، مجازی یا اعتباری یا ظاهری است بیارید .
من از شما اثبات خواستم گفتید برید دنبال صف ظالم در بین نام های خداوند بگردید ولی بنده نگشته پیدا نکردم ! منظورم اینه اصلا نمیتوانم باور کنم خداوند که نهایت عدل است ظالم نیز باشد .
ولی این معنی نمیده که ظلم در جهان هستی وجود ندارد چرا که جهان هستی تشکیل شده از دو نوع وجود ( واجب الوجود - ممکن الوجود ) است .
خداوند واجب الوجود است ولی اشرار ممکن الوجود هستن .
پس تمام موجودات واجب الوجود نیستند که بگوییم خداوند واجب الوجود است و چون ظلم در او وجود ندارد پس ظلم در جهان هستی وجود ندارد .
با سلام
دوست گرامی
ما یه وجود ظاهری داریم و یه وجود باطنی
دروغ در ظاهر وجود داره ، اما باطن نداره ...
ظلم در جهان وجود داره ، اما وجودش ظاهری هست ، نه باطنی... مثل دروغ ...
درک برخی مطالب برای همه افراد ممکن نیست
خداوند همه انسانها رو با یه سطح از درک نیافریده یه نفر فروشنده میشه یه نفر مهندس
شما سعی کنید در همون حد که می تونید درک کنید مطالعه کنید
ورود به برخی مباحث اگر نتونید هضمش کنید ممکنه اعتقاداتتون رو با مشکل مواجه کنه
لا یکلف الله نفسا الا وسعها ...
در پناه حق
بنده گفتم وجود هم اون چیزی هست که شخص بیننده از اینها درک میکنه نه اینکه غلط با صحیح بودن خوده وجوده !در واقع به نظرم شرط وجود داشتن صحیح بودن ماهیته نه خوده وجود داشتن !
با سلام
درک ما با حقیقت متفاوت هست
به طور مثال در قرآن:
چه بسیار آن چه شما شر می پندارید ، اما خیر شما در آن است...
یعنی گاهی اوقات ما یه اتفاق رو بد می دونیم مثل سیل و زلزله اما برامون منفعت داره هر چند اون منفعت رو درک نکنیم...
صحیح و غلط ظاهری با صحیح باطنی تفاوت داره...
با سلامدرک ما با حقیقت متفاوت هست
به طور مثال در قرآن:چه بسیار آن چه شما شر می پندارید ، اما خیر شما در آن است...
یعنی گاهی اوقات ما یه اتفاق رو بد می دونیم مثل سیل و زلزله اما برامون منفعت داره هر چند اون منفعت رو درک نکنیم...
صحیح و غلط ظاهری با صحیح باطنی تفاوت داره...
پس با این حال نتیجه میگیریم وجود یعنی ماهیتی که صحت دارد !
وجود داشتن نه تنها به صحیح بودن است ، بلکه باید ماهیتی هم باشد که صحیح باشد !
ما یه وجود ظاهری داریم و یه وجود باطنیدروغ در ظاهر وجود داره ، اما باطن نداره ...
میشه در این مورد توضیح بدید و مثال بزنید ؟ یکم گیج کننده است ! اگر شما میگین وجود دو نوعه ، وجودی که باطن داره و وجودی که باطن نداره ، این با اعتقاد خوده شما که میگین تمام وجود خداست در تناقض چون در خداوند نوعی ترکیب قائل شدید !
اگر هم یک دفعه بگویید کلا غلط وجود نداره که این یک حرف غیر قابل باوری است ظاهرا !
میشه در این مورد توضیح بدید و مثال بزنید ؟ یکم گیج کننده است ! اگر شما میگین وجود دو نوعه ، وجودی که باطن داره و وجودی که باطن نداره ، این با اعتقاد خوده شما که میگین تمام وجود خداست در تناقض چون در خداوند نوعی ترکیب قائل شدید !اگر هم یک دفعه بگویید کلا غلط وجود نداره که این یک حرف غیر قابل باوری است ظاهرا !
با سلام
تناقض منطق و کلامی رو بی خیال شید
تو قران هست:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا هم ظاهر هست هم باطن
در واقع لا اله الا الله یعنی وجودی جز وجود او نیست
غلط نحوه نگرش ماست به آن چه نمی توانیم خیرش را درک کنیم ...
ما زلزله را شر یا بلا می دانیم
اما آیا حقیقت زلزله شر و بلا هست؟
خیر
اگر زلزله نباشه بندگان مطیع معبود نمی شن
اگر شیطان نباشه بد معنا نداره و خوب هم در نظر ما جلوه نمی کنه ...
ما برای رسیدن به کمال نیازمند عبور از شر ظاهری هستیم تا به خیر باطنی برسیم...
تا نا فرمانی نکنیم و بفهمیم که هر چه از او به ما برسه مصلحت ماست (هرچند ناخوشایند) و اشتباه ادم رو تکرار نکنیم ...
ببینید ائمه گفتن اگر قدرت درک این مسائل رو ندارید زیاد توش خورد نشید
چون ممکنه به کفر بکشه...
در همون حد که می تونید درک کنید طی مسیر کنید و سراغ بقیش رو نگیرید...
لا یکلف الله نفسا الا وسعها...
در پناه حق
تو قران هست:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خب ممکنه منظور از ظاهر این باشه که تمام موجودات وجودش را فریاد میدارند، و از باطن منظور این باشه که حواس به او راه ندارند !
نه اینکه ظاهر منظورش این باشه که هر چیزی که ظاهر هستش حتما عین خداست ! بلکه فعل اوست و این مخلوق با اختیاری که بهش داده شده تبدیل به یک موجود تقریبا جداگانه شده .
عقیده ی شما تا جایی درسته که نگین کافر و ظالم ظهور خدا هستن ! البته این نظر منه ، چون اگه ظهور خدا بودن که خدا باهاشون جنگ نمیکرد ، البته اینجا هم بستگی داره منظورمون از ظهور چی باشه !
اگه منظورتون از ظهور اینه که فعل خدا هستن و خداوند در خلق اونها نقش داشته که درسته ، ولی اگه بگین فعل اونها همان فعل خداست این غلطه چون خدا بهشون اختیار داده .
فَمن شَاء فَليومِن وَ من شاء فَليكفر
از نظر بنده وحدت بین الله و کافر و ظالم ممکن نیست ! این ها متضاد همدیگر هستند حالا شما نمیدانم چرا اصرار به این موضوع دارید
ظلم در جهان وجود داره ، اما وجودش ظاهری هست ، نه باطنی... مثل دروغ ...
دقت کنید ظلم و دروغ هر دو وجود دارند ، آن چیزی که وجود ندارد به نظر بنده چیزی است که به دروغ گفته میشود وجود دارد نه خوده دروغ !
خب ممکنه منظور از ظاهر این باشه که تمام موجودات وجودش را فریاد میدارند، و از باطن منظور این باشه که حواس به او راه ندارند !نه اینکه ظاهر منظورش این باشه که هر چیزی که ظاهر هستش حتما عین خداست ! بلکه فعل اوست و این مخلوق با اختیاری که بهش داده شده تبدیل به یک موجود تقریبا جداگانه شده .
عقیده ی شما تا جایی درسته که نگین کافر و ظالم ظهور خدا هستن ! البته این نظر منه ، چون اگه ظهور خدا بودن که خدا باهاشون جنگ نمیکرد ، البته اینجا هم بستگی داره منظورمون از ظهور چی باشه !
اگه منظورتون از ظهور اینه که فعل خدا هستن و خداوند در خلق اونها نقش داشته که درسته ، ولی اگه بگین فعل اونها همان فعل خداست این غلطه چون خدا بهشون اختیار داده .
فَمن شَاء فَليومِن وَ من شاء فَليكفر
از نظر بنده وحدت بین الله و کافر و ظالم ممکن نیست ! این ها متضاد همدیگر هستند حالا شما نمیدانم چرا اصرار به این موضوع دارید
درسته دوست گرامی
شما با همین بینش پیش برید و به احکام الهی عمل کنید
ان شاء الله خداوند همه ما رو به راه درست هدایت کند
در پناه حق تعالی
نوروزتان الهی باد
[=microsoft sans serif]بنابر این نمیتوان گفت خداوند از هر نظر وجودی نامحدود است ، بلکه میتوان گفت خداوند در اسماء حسنی و کمالات خود نامحدود است .
باسلام
حد وجودی، محدودیت است.
اوصاف سلبی، نشان دهنده نقص است.
مثلا جسم بودن، نوعی نقصان است نسبت به موجودی که جسمانی نیست و محدود به حدود جسمانی نیست.
یا تغییر پذیری، نوعی نقصان است به واسطه اینکه تغییر پذیری برای موجودی است که حالتی بالقوه دارد و با تغییر انرا بالفعل میکند.
از سوی دیگر، نقصان از نداشتن است و نداشتن، سلبی است نه وجودی.
بنابراین
وقتی میگوییم خداوند از نظر وجودی محدود نیست، معنایش این است که هرچه وجود است و کمال، نه عدم و سلب و نقصان، در خداوند در عالی ترین درجه ای که اصلا قابل تصور هم نیست قرار دارد.
باسلام
حد وجودی، محدودیت است.
اوصاف سلبی، نشان دهنده نقص است.
مثلا جسم بودن، نوعی نقصان است نسبت به موجودی که جسمانی نیست و محدود به حدود جسمانی نیست.
یا تغییر پذیری، نوعی نقصان است به واسطه اینکه تغییر پذیری برای موجودی است که حالتی بالقوه دارد و با تغییر انرا بالفعل میکند.از سوی دیگر، نقصان از نداشتن است و نداشتن، سلبی است نه وجودی.
بنابراین
وقتی میگوییم خداوند از نظر وجودی محدود نیست، معنایش این است که هرچه وجود است و کمال، نه عدم و سلب و نقصان، در خداوند در عالی ترین درجه ای که اصلا قابل تصور هم نیست قرار دارد.
سلام ، این ادعا که شر و ظلم و ... وجودی نیستند و فقط اعتباری هستن و ... مطرح هست اما چه مدرکی برای آن وجود دارد ؟
مثلا شما بگویید خوبی وجود دارد و بدی که نکته ی مقابل آن است وجودی نیست ، یکی هم ادعا میکند بدی وجود دارد و خوبی که نکته ی مقابل آن است وجود ندارد !
[=microsoft sans serif]حال باید بگوییم چون مجموعه ی اعداد طبیعی محدود نیست پس ماهیت ندارد ؟
دوست عزیز
صحبت ما برسر موجودات حقیقی بود.
نه امور اعتباری.
عدد، امری اعتباری است که وجودی در عالم خارج ندارد.
بنابراین ماهیتی ندارد و این ماهیت نداشتن، سالبه به انتفای موضوع است.
به عبارت دیگر، موجودی که وجود حقیقی دارد نه اعتباری، اگر ماهیت نداشته باشد این ماهیت نداشتنش، نشانه نامحدود بودن وجودش است.
یا مثلا من میگم اسب شاخداری رو تصور کنید که چیستی اون اینه که از نظر دوست داشتنی بودن نامحدوده .
یک امر وجودی مربوط به خودش را که واقعی هم باشد مثال بزنید.
نه دوست داشتنی بودن نامحدود که
نه این وصف مربوط به خودش است بلکه مربوط به ماست که او را دوست داریم.
و نه این وصف واقعی است. چرا که دوست داشتن، امری نسبی و غیر واقعی است.
[=microsoft sans serif] مثلا شما بگویید خوبی وجود دارد و بدی که نکته ی مقابل آن است وجودی نیست ، یکی هم ادعا میکند بدی وجود دارد و خوبی که نکته ی مقابل آن است وجود ندارد !سلام ، این ادعا که شر و ظلم و ... وجودی نیستند و فقط اعتباری هستن و ... مطرح هست اما چه مدرکی برای آن وجود دارد ؟
باسلام
لطفا دقت کنید.
بحث خوبی و بدی نیست
بلکه بحث بر سر این است که چه چیزی وجودی است و چه چیزی عدمی.
بحث بر سر صفات خداوند و صفات سلبیه او بود.
ببینید
جسم چیست؟
موجودی که دارای یک سری محدودیتهاست.
محدودیت چیست؟
نداشتن یک سری امور وجودی.
تمام صفات سلبی از این قبیل است.
اما در مورد ظلم و شر باید موردی بررسی شود.
دوست عزیز
صحبت ما برسر موجودات حقیقی بود.
نه امور اعتباری.
عدد، امری اعتباری است که وجودی در عالم خارج ندارد.
بنابراین ماهیتی ندارد و این ماهیت نداشتن، سالبه به انتفای موضوع است.
به عبارت دیگر، موجودی که وجود حقیقی دارد نه اعتباری، اگر ماهیت نداشته باشد این ماهیت نداشتنش، نشانه نامحدود بودن وجودش است.
مگر ماهیت حتما باید وجود داشته باشد و واقعی باشد که میگویید موجود واقعی در عالم خارج را مثال بزنم ؟
منظور من فقط این بود که ماهیت نیز میتواند نامحدود باشد چون ذهن انسان نامحدود را معنی میکند !
یک امر وجودی مربوط به خودش را که واقعی هم باشد مثال بزنید.
نه دوست داشتنی بودن نامحدود که
نه این وصف مربوط به خودش است بلکه مربوط به ماست که او را دوست داریم.
و نه این وصف واقعی است. چرا که دوست داشتن، امری نسبی و غیر واقعی است.
تعریف شما از واقعی بودن چیست ؟ یکی از نام های خداوند در اسلام حبیب است که به معنای دوست داشتنی است ، آیا این واقعی نیست ؟
باسلام
حد وجودی، محدودیت است.
اوصاف سلبی، نشان دهنده نقص است.
مثلا جسم بودن، نوعی نقصان است نسبت به موجودی که جسمانی نیست و محدود به حدود جسمانی نیست.
یا تغییر پذیری، نوعی نقصان است به واسطه اینکه تغییر پذیری برای موجودی است که حالتی بالقوه دارد و با تغییر انرا بالفعل میکند.از سوی دیگر، نقصان از نداشتن است و نداشتن، سلبی است نه وجودی.
بنابراین
وقتی میگوییم خداوند از نظر وجودی محدود نیست، معنایش این است که هرچه وجود است و کمال، نه عدم و سلب و نقصان، در خداوند در عالی ترین درجه ای که اصلا قابل تصور هم نیست قرار دارد.
شما میگین وجود همان کمال است درسته ؟
من میگم مگه ظلم وجود نداره ؟ مگه نقص وجود نداره ؟ مگه بدی وجود نداره ؟ اینها چطور کمال هستن که خداوند برای کامل بودن نیاز به داشتن اینها داشته باشد ؟
[=microsoft sans serif]مگر ماهیت حتما باید وجود داشته باشد و واقعی باشد که میگویید موجود واقعی در عالم خارج را مثال بزنم ؟
منظور من فقط این بود که ماهیت نیز میتواند نامحدود باشد چون ذهن انسان نامحدود را معنی میکند !
بله وقتی با نامتناهی بالفعل مقایسه میشود باید از موردی یاد کنید که در خارج موجود باشد و نامتناهی همه باشد.
تعریف شما از واقعی بودن چیست ؟ یکی از نام های خداوند در اسلام حبیب است که به معنای دوست داشتنی است ، آیا این واقعی نیست ؟
واقعی معانی مختلفی دارد.
ولی وقتی در بحث اصالت وجود از آن بحث میشود به معنای چیزی است که عالم خارج را پر کرده است و در فضایی خارج ازذهن ما وجود دارد.
بله وقتی با نامتناهی بالفعل مقایسه میشود باید از موردی یاد کنید که در خارج موجود باشد و نامتناهی همه باشد.
منظور از بالفعل بودن چیست ؟ یعنی ماده باشد ؟
مثلا مهربونی یه چیزی هستش که حقیقی هستش و بیرون وجود داره ولی محدود نیست ولی ماده نیست ! ولی خدا هم فکر نکنم ماده باشد .
[=microsoft sans serif]من میگم مگه ظلم وجود نداره ؟ مگه نقص وجود نداره ؟ مگه بدی وجود نداره ؟ اینها چطور کمال هستن که خداوند برای کامل بودن نیاز به داشتن اینها داشته باشد ؟
یک چوب یک متری و یک چوب دو متری را با هم مقایسه کنید.
یکی ناقص تر از دیگری است.
به عبارتی اولی یک متر از دومی کوچکتر است.
حال هر یک را به صورت مستقل نگاه کنید.
چوب اول= یک متر
چوب دوم= یک متر+یک متر
حال انکه طبق دیدگاه شما که نقص را امری وجودی میدانید، چوب اول اینگونه باید باشد:
یک متر+ نداشتن یک متر.
آیا این تصویر درستی است؟
به عبارت دیگر، یک متر طول اجزای چوب اول است ولی نداشتن یک متر از اجزای خارجی این چوب نیست.
بلکه نداشتن یک متر بیشتر، نشان دهنده حد و اندازه وجودی این چوب است.
ظلم و بدی هم همینگونه است.
یک چوب یک متری و یک چوب دو متری را با هم مقایسه کنید.
یکی ناقص تر از دیگری است.
به عبارتی اولی یک متر از دومی کوچکتر است.
حال هر یک را به صورت مستقل نگاه کنید.
چوب اول= یک متر
چوب دوم= یک متر+یک مترحال انکه طبق دیدگاه شما که نقص را امری وجودی میدانید، چوب اول اینگونه باید باشد:
یک متر+ نداشتن یک متر.
آیا این تصویر درستی است؟
به عبارت دیگر، یک متر طول اجزای چوب اول است ولی نداشتن یک متر از اجزای خارجی این چوب نیست.
بلکه نداشتن یک متر بیشتر، نشان دهنده حد و اندازه وجودی این چوب است.ظلم و بدی هم همینگونه است.
خب از کجا معلوم اینطوری نیست :
ظلم وجود دارد و رحمت نبود ظلم است ! مثلا یک انسان ده درصد ظالم است و اون قسمتی که ندارد نود درصد رحمت است ؟
[=microsoft sans serif]منظور از بالفعل بودن چیست ؟ یعنی ماده باشد ؟
خیر یعنی در ذهن ما نباشد.
یعنی قائم به ذهن ما نباشد.
حال یا مادی باشد یا غیر مادی.
مثلا مهربونی یه چیزی هستش که حقیقی هستش و بیرون وجود داره ولی محدود نیست ولی ماده نیست ! ولی خدا هم فکر نکنم ماده باشد .
مهربانی حالتی در نفس است یعنی عرضی است در جوهر نفس مجرد.
حالتی است برای نفس ما نه موجودی مستقل از آن.
بنابراین بر اساس این نگاه، خیر مهربانی نیز وجود ندارد بلکه آنچه هست، نفس ماست که حالات مختفی یافته است.
مثلا شما یک آجر را در نظر بگیرید.
این اجر یک اندازه و یک کیفیتی دارد.
اما آیا اندازه و کیفیت آن(مثلا سفتی و زمختی و رنگ آن) چیزهایی جدای از آجر هستند؟
یا کاملا قائم به خود آجر هستند و اصلا قابل تفکیک از آن نیستند؟
خیر یعنی در ذهن ما نباشد.
یعنی قائم به ذهن ما نباشد.
حال یا مادی باشد یا غیر مادی.
مگر بحث سر این نبود که هر چه نامحدود است وجودی است و ماهیت نیست ؟ بنده هم مثال زدم که اعداد نامحدود هستند و همچنین ماهیت هستند !
شما میگین باید توی عالم طبیعت باشه که این مورد صدق بکنه !
بنده مثال میزنم ، خدا که شما قبولش داری وجود حقیقی داره مگه ماهیت نداره ؟ پس مهربونی و ... چیه ؟ همه اینها چیستی هایی هستن که در ذهن ما نقش میبندن .
[=microsoft sans serif]ظلم وجود دارد و رحمت نبود ظلم است ! مثلا یک انسان ده درصد ظالم است و اون قسمتی که ندارد نود درصد رحمت است ؟
اولا: ظلم در برای رحمت نیست بلکه در برابر عدالت است.
ثانیا: نه رحمت، نه ظلم و نه عدالت، هیچ یک در خارج موجود نیستند.
به تعبیر فلسفی، اینها معقول اول نیستند بلکه اموری اعتباری هستند که از حالات یک شخص یا از فعل او انتزاع میشوند.
یعنی انسان با مشاهده عملکرد یک فرد، نفس او را به رحمت یا غیظ و فعلش را به ظالمانه یا عادلانه بودن متصف میکند
[=microsoft sans serif]مگر بحث سر این نبود که هر چه نامحدود است وجودی است و ماهیت نیست ؟ بنده هم مثال زدم که اعداد نامحدود هستند و همچنین ماهیت هستند
عدد، نامتناهی بالقوه است نه بالفعل.
بدین معنا که شما بی نهایت عدد بالفعل درعالم ندارید که در کنار هم و به صورت محقق نامتناهی باشند.
ثانیا: نه رحمت، نه ظلم و نه عدالت، هیچ یک در خارج موجود نیستند.
به تعبیر فلسفی، اینها معقول اول نیستند بلکه اموری اعتباری هستند که از حالات یک شخص یا از فعل او انتزاع میشوند.
یعنی انسان با مشاهده عملکرد یک فرد، نفس او را به رحمت یا غیظ و فعلش را به ظالمانه یا عادلانه بودن متصف میکند
میشود اسمی از اسماء الهی نام ببرید که در خارج وجود دارد ؟
[=microsoft sans serif]میشود اسمی از اسماء الهی نام ببرید که در خارج وجود دارد ؟
باسلام
اسم عبارت است از آیات الهی و سراسر آفرینش و جمیع ماسوی الله، نشانه ها و آیات خداوند است. بنابراین تمامی عالم که اسمای الهی هستند در خارج محققند.
آنچه ادعا کردیم جدای از ذات نیست، اوصاف و وصف است.
وصف ذاتی، وصفی است که زائد بر ذات نیست و با آن عینیت دارد.
هیچ صفتی در خارج نیست بلکه همگی در ذات الهی محققند و عین ذات او هستند.
پرسش: در مسئله اصالت وجود و ماهیت،
اولا: چه دلیلی بر این مسئله هست که وجود و ماهیت فقط دو مفهوم ذهنی نباشند؟ در واقع بحث این هست که ما در عالم خارج موجود داریم یعنی چیزی که هست و ویژگی هایی خاصی دارید.( چرا ویژگی های خاصی دارد چون اثرات متفاوتی بر حواس ما میگذارد) بنابرین گویا مفهوم اصالت وجود مفهوم درستی نیست.
ثانیا: وجود چیست؟ آیا وجود به معنی بودن و هستن هستش. یا نه وجود در ادبیات فلسفی ما به معنی واقعیت داشتن هست.
ثالثا:اصالت وجود رو بر چه مبنایی اثبات میکنید. آیا چون ماهیت یک مفهوم ذهنی هست مفهوم وجود رو بهش اصالت میدید؟
پاسخ:
یکی از مباحثی که در فلسفه اسلامی و بخصوص از دوره ملاصدرا به بعد مطرح شده است، مسئله اصالت وجود و ماهیت است.
دقت در مقدمات اولیه ای که برای این بحث مطرح شده است، میتواند راهگشای سوالات شما باشد.
بنابراین ابتدا مقدمات این بحث مطرح میشود.
م1. واقعیتی در خارج وجود دارد(در مقابل سوفسطائیان)
م2. ذهن قادر است از واقعیتها مفاهیمی را انتزاع کند.
م3. ذهن از هر واقعیتی دست کم دو امر را انتزاع میکند:
الف. حیث وجودی و هستی آن: که حکایت ازحیث تحقق و هستی شیء را دارد.
ب. حیث ماهوی و چیستی آن: مثل مفهوم انسان و درخت. (1)
به عبارت دیگر با توجه به این مقدمات، وقتی ما به یک درخت موجود در عالم خارج نگاه میکنیم عقل ما از آن درخت دو چیز متفاوت را میتواند مورد لحاظ خود قرار دهد:
حیثیت بودن و هستی آن. درخت هست(حال ویژگی این بودنش به هر صورتی که میخواهد باشد)
حیثیت چگونگی و ماهیت آن. این درخت، چه ویژگی هایی دارد. جوهر است یاعرض و هر کدام که هست از چه نوعی است.
بر این اساس،
مراد از اصالت وجود آن است که آنچه عالم خارج را پر کرده است و منشأ اثر است، حیث وجودی این موجود خارجی است.
بنابراین
مراد از اصالت وجود اصیل بودن این مفهوم در مقابل امر خارجی و مصداق خارجی نیست بلکه مراد این است که کدام یک از برداشتهای عقل از این واقعیت خارجی است که واقعا نشان دهنده مصداق خارجی است.
مراد از وجود در لسان فلاسفه، مطلق وجود داشتن در عالم خارج و منشأ اثر بودن است.
البته مشخص است که بودن به همراه یک سری ویژگی های وجود است و وجود مطلق و جدای از مشخصات جز در مورد وجود واجب الوجود که بسیط محض است امکان ندارد.
ولی باید دقت کرد که در نقطه مقابل وجود داشتن خصوصیات وجودی نیست.
به عبارت دیگر
مراد از اصالت وجود، واقعی بودن حیثیت وجودی موجودات است(وجودی که البته ویژگی ها و خصوصیاتی را دارد)
مراد از اصالت ماهیت، واقعی بودن حیثیت ماهوی موجودات است(اسب بودن، بدون حیثیت بودن در عالم خارج.
بنابراین
در نقطه مقابل اصالت وجود، واقعی بودن حیثیت ماهوی اشیاء است نه خصوصیات وجودی موجودات خارجی؛ خصوصیاتی که در خارج هم موجود باشند.
ادله زیادی برای اثبات اصالت وجود ارائه شده است.
یکی از این ادله ا ینچنین است:
م1. وجود امری است که چیزهای واقعی و موجودات به واسطه اتصاف بدان و داشتن آن، واقعیت خارجی می یابند.
م2. هرآنچه باعث واقعی شدن وموجود شدن چیزهای دیگر شود، خودش به صورت بالذات و بدون نیاز به وجود دیگری در خارج موجود است.
م3. وجود، موجود بذاته است.
م4. هر انچه موجود بذاته باشد، اصیل است و منشأ اثر.
بنابراین وجود اصیل است.
در نقطه مقابل، ماهیت چنین خصوصیتی را ندارد بلکه تحقق آنها در اعیان به برکت وجود است.(2)
پی نوشتها
1. حسن معلمی، حکمت متعالیه، قم، نشر هاجر، 1387، صص69-71
2. صدرالمتالهین، مشاعر، تهران، کتابخانه طهوری، 1363، چاپ دوم، ص9-10