در میان خانوادهی اموی،ابوالفرج اصفهانی، یزید را لعن می کند. بعد از او جاحظ و قبل از جاحظ، از حسن بصریاین مسألهء لعن آغاز می شود. میان بزرگان اهل سنت کسانی مثل حسن بصری، ابوحنیفه،عبدالحمید جعفر، ابن عجلان،عمربن جاحز، عبدالقاسم سلیمان طبرانی، قاضی ابوالعلایحنبلی، ابوالقاسم شافعی، محمدبن طلحه دمشقی، عبدالفرج بن جوزی،ابومظفر شمس الدینسبط جوزی،سعدالدین تفتازانی، شمس الدین ذهبی،جلال الدین محمد مولویبلخی،حمدالله مستوفی، عبدالرحمن بن خلدون،علی بن محمد مالکی، ابن صباغ، عبدالرحمنجامی، فضلالله روزبهانی، خونجی، شمس الدین،ابن حجر و سیوطی از مهمترین شخصیت هاییهستند که لعن یزید را مطرح کرده اند و به صورت علنی یزید را واجب اللعن دانستهاند" حادثه کربلا در ميان اهل تسنن موجى ايجاد کرد که زبان و قلمدانشمندان آنان گاه ناخواسته و زمانى با شجاعتبه توصيف وتجزيه و تحليل آن پرداخته است. شوکانى در کتاب «نيل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مىگويد: به تحقيق عدهاى از اهلعلم افراط ورزيده، چنان حکم کردند که: حسين(ع)نوه پيامبر که خداوند از او راضى باشد. نافرمانىيک آدم دائم الخمر را کرده و حرمتشريعتيزيد بن معاويه را هتککرده است.» خداوند لعنتشان کند، چه سخنان عجيبى که از شنيدنآنها مو بر بدن انسان راست مىگردد. تفتازانى در کتاب «شرح العقايد» مىنويسد:حقيقت اين است که رضايتيزيد به قتل حسين(ع)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت کردنش به اهلبيت پيامبر(ص)از اخبارى است کهدر معنى متواتر است; هر چند تفاصيل آن متواتر نيست. دربارهمقام يزيد بلکه درباره ايمان او که لعنتخدا بر او و يارانشباد. توافقى نداريم. جاحظ مىگويد: منکراتى که يزيد انجام داد، يعنى قتل حسين(ع)وبه اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدينه و منهدمساختن کعبه، همه اينها بر فسق و قساوت و کينه و نفاق و خروج ازايمان او دلالت مىکند. بنابراين، يزيد فاسق و ملعون است و کسى که از لعن او جلوگيرىکند، نيز ملعون است. ابن حجر هيثمى مکى در کتاب «الصواعق المحرقه» مىنويسد: پسرامام حنبل در مورد لعن يزيد از وى پرسيد. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود کسى که خداوند او را در قرآن لعن کرده است. آنجا که مىفرمايد: «فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکماولئک الذين لعنهمالله» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه يزيدانجام داد، بالاتر است؟! عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسينمىگويد: به تحقيقگروهى از علما از جمله قاضى ابويعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سيوطى در مورد کفر يزيد نظر قطعى دادهاند و باصداقت تمام لعن او را جايز شمردهاند. مولف کتاب «شذرات الذهب» مىنويسد: در مورد لعن يزيد، احمدبن حنبل دو قول دارد که در يکى تلويح و در ديگرى تصريح به لعناو مىکند. مالک و ابوحنيفه نيز هر کدام همتلويحا و هم تصريحايزيد را لعنت کردهاند; و به راستى چرا اينگونه نباشد و حالآنکه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود. شيخ محمد عبده مىگويد: هنگامى که در دنيا حکومت عادلى وجوددارد که هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آنحکومتى ستمگر است که مىخواهد حکومت عدل را تعطيل کند، بر هرفرد مسلمانى کمک کردن حکومت عدل واجب است; و از همين باب استانقلاب امام حسين که در برابر حکومتيزيد که خدا او را خوارکند. ايستاد. از سبط بن جوزى در مورد لعن يزيد پرسيده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجويز کرده است، ما نيز به خاطر جناياتىکه درباره پسر دختر رسول خدا مرتکب شد، او را دوست نداريم; واگر کسى به اين حد راضى نمىشود، ما هم مىگوييم اصل، لعنت کردنيزيد است. حادثه کربلا چنان در قلوب نفوذ کرد که بسيارى از بزرگان اهلتسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خويش را ابرازکردند. امام شافعى که در دوستى اهلبيت زبانزد است. دربارهنهضت کربلا چنين سروده است: قتيل بلا جرم کان قميصه صبيغ بماء الارجوان خصيب نصلى على المختار من آل هاشم و نوذى بنيه ان ذاک عجيب لئن کان ذنبى حب آل محمد(ص) فذلک ذنب لست عنه اتوب هم شفعائى يوم حشرى و موقفى و بغضهم للشافعى ذنوب حسين(ع)کشتهاى بى گناه است که پيراهن او به خونش رنگين شده وعجب از ما مردم آن است که از يک طرف به آل پيامبر درودمىفرستيم و از سوى ديگر فرزندانش را به قتل مىرسانيم و اذيتمىکنيم! اگر گناه من دوستى اهلبيت پيامبر است، پس من هيچگاه از آنتوبه نمىکنم. اهلبيت پيامبر(عليهم السلام)در روز محشر شفيعان من هستند واگر نسبتبه آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است. البته در این میان کسانی بوده اند که به علت جیره خواریشان بر سر سفره بنی امیه به حمایت از یزید پرداخته اند و در صدد تقبیح قیام سبط پیامبر برخواسته اند که به علت اینکه هر انسان آزاده ای از این تفکر برایت می جوید از ذکر نام انها خودداری می نماییم و برای انها وکسانی که امروزه از انها دفاع می کنند دعا می کنیم خداوند انها را با اربابشان یزید و بنی امیه محشور فرماید که کلام ما همان کلام الهی است انگاه که می فرماید (لکم دینکم ولی دین
در میان خانوادهی اموی،ابوالفرج اصفهانی، یزید را لعن می کند. بعد از او جاحظ و قبل از جاحظ، از حسن بصریاین مسألهء لعن آغاز می شود. میان بزرگان اهل سنت کسانی مثل حسن بصری، ابوحنیفه،عبدالحمید جعفر، ابن عجلان،عمربن جاحز، عبدالقاسم سلیمان طبرانی، قاضی ابوالعلایحنبلی، ابوالقاسم شافعی، محمدبن طلحه دمشقی، عبدالفرج بن جوزی،ابومظفر شمس الدینسبط جوزی،سعدالدین تفتازانی، شمس الدین ذهبی،جلال الدین محمد مولویبلخی،حمدالله مستوفی، عبدالرحمن بن خلدون،علی بن محمد مالکی، ابن صباغ، عبدالرحمنجامی، فضلالله روزبهانی، خونجی، شمس الدین،ابن حجر و سیوطی از مهمترین شخصیت هاییهستند که لعن یزید را مطرح کرده اند و به صورت علنی یزید را واجب اللعن دانستهاند"
حادثه کربلا در ميان اهل تسنن موجى ايجاد کرد که زبان و قلمدانشمندان آنان گاه ناخواسته و زمانى با شجاعتبه توصيف وتجزيه و تحليل آن پرداخته است. شوکانى در کتاب «نيل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مىگويد: به تحقيق عدهاى از اهلعلم افراط ورزيده، چنان حکم کردند که: حسين(ع)نوه پيامبر که خداوند از او راضى باشد. نافرمانىيک آدم دائم الخمر را کرده و حرمتشريعتيزيد بن معاويه را هتککرده است.» خداوند لعنتشان کند، چه سخنان عجيبى که از شنيدنآنها مو بر بدن انسان راست مىگردد. تفتازانى در کتاب «شرح العقايد» مىنويسد:حقيقت اين است که رضايتيزيد به قتل حسين(ع)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت کردنش به اهلبيت پيامبر(ص)از اخبارى است کهدر معنى متواتر است; هر چند تفاصيل آن متواتر نيست. دربارهمقام يزيد بلکه درباره ايمان او که لعنتخدا بر او و يارانشباد. توافقى نداريم. جاحظ مىگويد: منکراتى که يزيد انجام داد، يعنى قتل حسين(ع)وبه اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدينه و منهدمساختن کعبه، همه اينها بر فسق و قساوت و کينه و نفاق و خروج ازايمان او دلالت مىکند. بنابراين، يزيد فاسق و ملعون است و کسى که از لعن او جلوگيرىکند، نيز ملعون است. ابن حجر هيثمى مکى در کتاب «الصواعق المحرقه» مىنويسد: پسرامام حنبل در مورد لعن يزيد از وى پرسيد. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود کسى که خداوند او را در قرآن لعن کرده است.
آنجا که مىفرمايد: «فهل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکماولئک الذين لعنهمالله» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه يزيدانجام داد، بالاتر است؟! عبدالرزاق مقرم در کتاب «مقتل الحسينمىگويد: به تحقيقگروهى از علما از جمله قاضى ابويعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سيوطى در مورد کفر يزيد نظر قطعى دادهاند و باصداقت تمام لعن او را جايز شمردهاند. مولف کتاب «شذرات الذهب» مىنويسد: در مورد لعن يزيد، احمدبن حنبل دو قول دارد که در يکى تلويح و در ديگرى تصريح به لعناو مىکند. مالک و ابوحنيفه نيز هر کدام همتلويحا و هم تصريحايزيد را لعنت کردهاند; و به راستى چرا اينگونه نباشد و حالآنکه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود. شيخ محمد عبده مىگويد: هنگامى که در دنيا حکومت عادلى وجوددارد که هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آنحکومتى ستمگر است که مىخواهد حکومت عدل را تعطيل کند، بر هرفرد مسلمانى کمک کردن حکومت عدل واجب است; و از همين باب استانقلاب امام حسين که در برابر حکومتيزيد که خدا او را خوارکند. ايستاد. از سبط بن جوزى در مورد لعن يزيد پرسيده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجويز کرده است، ما نيز به خاطر جناياتىکه درباره پسر دختر رسول خدا مرتکب شد، او را دوست نداريم; واگر کسى به اين حد راضى نمىشود، ما هم مىگوييم اصل، لعنت کردنيزيد است.
حادثه کربلا چنان در قلوب نفوذ کرد که بسيارى از بزرگان اهلتسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خويش را ابرازکردند. امام شافعى که در دوستى اهلبيت زبانزد است. دربارهنهضت کربلا چنين سروده است: قتيل بلا جرم کان قميصه صبيغ بماء الارجوان خصيب نصلى على المختار من آل هاشم و نوذى بنيه ان ذاک عجيب لئن کان ذنبى حب آل محمد(ص) فذلک ذنب لست عنه اتوب هم شفعائى يوم حشرى و موقفى و بغضهم للشافعى ذنوب حسين(ع)کشتهاى بى گناه است که پيراهن او به خونش رنگين شده وعجب از ما مردم آن است که از يک طرف به آل پيامبر درودمىفرستيم و از سوى ديگر فرزندانش را به قتل مىرسانيم و اذيتمىکنيم! اگر گناه من دوستى اهلبيت پيامبر است، پس من هيچگاه از آنتوبه نمىکنم. اهلبيت پيامبر(عليهم السلام)در روز محشر شفيعان من هستند واگر نسبتبه آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است.
البته در این میان کسانی بوده اند که به علت جیره خواریشان بر سر سفره بنی امیه به حمایت از یزید پرداخته اند و در صدد تقبیح قیام سبط پیامبر برخواسته اند که به علت اینکه هر انسان آزاده ای از این تفکر برایت می جوید از ذکر نام انها خودداری می نماییم و برای انها وکسانی که امروزه از انها دفاع می کنند دعا می کنیم خداوند انها را با اربابشان یزید و بنی امیه محشور فرماید که کلام ما همان کلام الهی است انگاه که می فرماید (لکم دینکم ولی دین