چرا ظرفیت عقول ما به اندازه ای نیست که به کنه ذات خدا پی ببرد؟
تبهای اولیه
چرا ظرفیت عقول ما به اندازه ای نیست که به کنه ذات خدا پی ببرد؟
می دانیم که یک پارچ آب در یک لیوان نمی گنجد.طبق براهین عقلیه و نقلیه خداوند متعال نامتناهی و نامحدود است و هیچ حد و نقصی ندارد و همچنین انسان و به تبع او عقل وی محدود و متناهی است. اگر عقل ما بخواهد کنه ذات خداوند را درک کند یا باید خداوند نامتناهی، محدود شود تا بتواند در عقل محدود ما بگنجد که این با وجوب وجود و عدم محدودیت وی نمی سازد و یا باید عقل محدود ما نامحدود شود تا ظرف مناسبی برای درک نامحدود قرار بگیرد و این هم با امکان و محدودیت انسان ناسازگار است. به عبارت دیگر نه این است که عقل نمی تواند ظرفیتش بیش از این شود بلکه اصلا امکان ندارد و نمی شود.
کل موجودات از جهت عقلی به 2 دسته تقسیم می شوند :
1-واجب الوجود؛ که وجود برایش ضرورت دارد واز خودش است ونیازمند غیر نیست تا به او وجود دهد.نا متناهی است وحد وحدودی ندارد.
2-ممکن الوجود ؛که وجود برایش ضرورت ندارد .نیازمند غیر خودش است تا به او وجود دهد.متناهی است و محدود به زمان و مکان و ماهیت است.مانند تمام مخلوقات .هر آنچه غیر خداست.
تمامی ممکنات به دلیل محدودیتهایی که دارند نمی توانند کنه ذات واجب الوجود را درک کنند .هیچ گاه نامحدود به درک وفهم محدود در نمی آید.ولی این بدین معنا نیست که هیچ درکی از او نداشته باشد واز شناخت او شانه خالی کند وبعد چون متعلق عبادت وامر وناهی رانمی شناسد به کلی منکر شودوقید هرچه امر ونهی وعبادت و...را بزند .
درست است که کنه ذات اقدس اله قابل شناسایی نیست ولی از طریق اسماءو صفات الهی توانایی شناخت او را داریم و هر کسی به خود رجوع کند بالوجدان آن را می یابد.
چرا ظرفیت عقول ما به اندازه ای نیست که به کنه ذات خدا پی ببرد؟
با سلام و تشکر از دوستان:Gol:
در پاسخ به این سؤال که چرا عقول ما از درک ذات پروردگار عاجز است؟ باید گفت:
نكته اصلى در مسأله نامحدود بودن ذات پاك خداوند و محدود بودن عقل و علم و دانش ماست.
او وجودى است از هر نظر بىنهايت، ذات او مانند علم و قدرت و همه صفاتش بىپايان و نامحدود است. و از سوى ديگر ما و تمام آنچه به ما مربوط است اعم از علم و قدرت و حيات ما و زمان و مكانى كه در اختيار داريم همه محدود است.
بنابراين ما با اين همه محدوديت چگونه مىتوانيم به آن وجود نامحدود و صفاتش احاطه پيدا كنيم؟ چگونه علم محدود ما مىتواند از آن وجود نامحدود خبر دهد.
آرى ما مىتوانيم در عالم انديشه و فكر از دور شبحى ببينيم، و اشاره اجمالى به ذات و صفاتش كنيم، ولى رسيدن به كنه ذات و صفات يعنى آگاهى تفصيلى از او براى ما ممكن نيست- اين از يك سو.
از سوى ديگر يك وجود بىنهايت از هر جهت مثل و مانندى ندارد، و منحصر به فرد است چرا كه اگر مثل و مانندى مىداشت هر دو محدود بودند.
حال چگونه ما می توانيم به وجودى پى بريم كه هيچگونه مثل و مانندى براى او سراغ نداريم، و هرچه غير او مىبينيم ممكنات است، و صفاتش با صفات واجب الوجود كاملًا متفاوت. «1»
نمی گوئيم ما از اصل وجود او آگاه نيستيم، از علم و قدرت و اراده و حيات او بىخبريم، بلكه مىگوئيم ما يك معرفت اجمالى از همه اين امور داريم، و هرگز به عمق و باطن آن راه نمىيابيم، و مركب عقل همه فرزانگان عالم بدون استثنا در اين راه لنگ است يا به گفته شاعر:
به عقل نازى حكيم تا كى؟ به فكرت اين ره نمىشود طى!
به كنه ذاتش خرد برد پى اگر رسد خس به قعر دريا! «2»
در حديثى از امام صادق عليه السلام چنين مىخوانيم: «اذا انتهى الكلام الى اللَّه فامسكوا»! «3»
«هنگامى كه سخن به ذات خدا می رسد سكوت كنيد» يعنى درباره ذات او سخن نگوئيد كه عقلها در آنجا حيران است و به جائى نمىرسد، و انديشه در ذات نامحدود براى عقول محدود غير ممكن است، چرا كه هرچه در انديشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد. «4»؛«5»
موفق باشید ...:Gol:
پاورقی__________________________________________
(1)- اگر تعجب نكنيد ما حتى نمىتوانيم مفهوم« نامتناهى» را تصور كنيم، اگر گفته شود پس چگونه كلمه« نامتناهى» را به كار مىبريد؟ و از آن خبر مىدهيد، ودرباره احكام آن سخن مىگوئيد، مگر تصديق بدون تصور ممكن است؟
در پاسخ مىگوئيم: ما اين كلمه را از دو واژه« نا» كه به معنى عدم است و« متناهى» كه به معنى محدود است گرفتهايم، يعنى اين دو را جداگانه مىتوانيم تصور كنيم( عدم و متناهى) سپس آنها را با يكديگر تركيب كرده و به آن وجودى كه در تصور نمىگنجد اشاره نموده و به آن علم اجمالى پيدا مىكنيم( دقت كنيد)
(2)- پيام قران 4/ 33
(3)- تفسير« على بن ابراهيم» طبق نقل نور الثقلين جلد 5 صفحه 170.
(4)- تفسير نمونه 22/ 558،
(5) برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، آیةالله مکارم شیرازی، ص: 36
با سلام وتشکر ازجواب خوب دوستان. بنده هم چند کلامی که به عقل قاصرم می رسد عرض می کنم.
حضرت صادق(ع) فرمود: بر حذر باشيد از تفكر در كنه ذات خدا چون نتيجه اي غير از سرگرداني و گمراهي ندارد.
محمد عزیز ما در دل طبيعت پرورش يافته ايم و همواره با اين دستگاه تماس داشته و با آن انس گرفته ايم. هر چه ديده ايم، پديده هاي طبيعي بوده و علم و قدرت ما محدود است. با اين حال و با اين همه محدوديت چگونه مي توانيم به كنه وجود خداي نامحدود دست يابيم؟! چگونه علم محدود ما مي تواند از كنه وجود نامحدود خبر دهد؟ خدايي كه مانند ندارد و هيچ شباهتي به مخلوقاتش ندارد، چگونه مي توان از ذات او خبر داد؟
امامان معصوم(ع) كه گفته اند در ذات خدا تعقل و تفكر نكنيد، از يك واقعيت و حقيقت خبر داده اند، و آن اين كه رسيدن به كنه خدا براي بشر غير ممكن است و شبيه اين مي باشد كه بگوييم دريا را در كوزه جا بدهيم، كه امري است نا ممكن، زيرا علم حقيقي و واقعي به كنه يك حقيقت، احاطه به آن است، يعني شخص عالِم به معلوم خويش محيط است.
از نظر عقل، احاطة وجود محدود به يك وجود نامحدود محال است، يعني نامحدود نمي تواند در حيطة محدود قرار گيرد؛ پس انسان كه وجود محدود است، نمي تواند احاطه به يك حقيقت نامحدود و نامتناهي داشته باشد، پس علم حقيقي به ذات نامحدود براي بشر ناممكن است. بنابراين عقل انسان وي را از تفكر در ذات الهي نهي مي كند و كلمات معصومين نيز به حكم عقل دلالت مي كنند.
چرا ظرفیت عقول ما به اندازه ای نیست که به کنه ذات خدا پی ببرد؟
دوست عزیز اصلا کنه ذات باری تعالی قابل درک نیست تا عقلی بتواند آن را درک کند؛ یعنی حتی پیامبر اکرم(ص) که عقل کل است هم نمی تواند کنه وجود و ذات او را درک کند؛ چرا که او واجب الوجود است و وجودی بی نهاست، و غیر او ممکن و محدود ، لذا هرگز ممکن و محدود به کنه واجب و نامحدود پی نخواهد برد.