آرایش

تذکر به چادری های آرایش کرده

انجمن: 

<p>سلام خدمت همه. بنده میخواستم نظر شما رو راجع به موضوعی بدونم.</p>

<p>جدیدا یه گروه تاسیس کردیم که توی اون به خانمهای محجبه اما ارایش کرده ای&nbsp;که توی اینستاگرام عکس هاشونو به راحتی منتشر میکنن تذکر میدیم. منتها خیلی نتیجه نداد.</p>

<p>یک سری پیج هم دیدم که عکس های این خانمها رو پست میکنن.و هر چی تذکر میدیم که به چادر بی حرمتی نکنین گوش نمیدن.</p>

<p>میخواستیم این پیج ها رو ریپورت کنیم و به فتا اطلاع بدیم. منتها یه فکری ذهنمو درگیر کرد. اینکه شاید یه نفر با دیدن اون عکس ها محجبه بشه. ولی ارایش هم کنه. باز بهتر از زمانی بود که هم ارایش میکرد و هم لباس نامناسب میپوشید.</p>

<p>میخواستم نظرتونو بگید که ما جلوی این پیچ ها رو بگیریم یا نه.</p>

تیمم با لاک و آرایش

انجمن: 

سلام وقت بخیر
من به دلیل داشتن سینوزیت برای خواندن نماز همیشه تیمم میکنم. تا بحال به دلیل سینوزیت به دکتر مراجعه نکردم ولی با آزمون و خطا متوجه درد بعد از هربار رسیدن آب (چه سرد و چه گرم) به صورتم شدم.
چندتا سوال داشتم که لطف میکنید اگر همه رو پاسخ بدید.
1- تیمم با خط چشم و ریمل صحیح است؟
2- تیمم با لاک دست صحیح است؟
3- تیمم با لاک پا صحیح است؟
مرجع تقلید آیت الله خامنه ای
با تشکر

9 سکانس از دختر زیبایی که پیر شد

دوستان سلام

سكانس اول:

دختر بچه كه بودم، دختران زيباي جوان رو كه مي ديدم خيلي حسرت مي خوردم. دوست داشتم زود به سن و سال اونها برسم تا بتونم خودمو به رخ همه بكشم. بتونم زيبايي خودمو نشون بدم. برنامه هاي ماهواره اي هم تأثير زيادي روي من گذاشته بود. زنان و دختران توي ماهواره هميشه عزيز و نور چشم بودند و مدام ازشون فيلم و تصوير پخش مي شد....

سكانس دوم:

وقتي به زيبايي رسيدم و بر و رويي پيدا كردم، به خاطر نوع لباس پوشيدنم خيلي مورد توجه بودم، اينقدر جلوه داشتم كه ناخودآگاه پسرا و مرداي زيادي كه با من برخورد داشتند، نمي تونستند حرفي نزنند. خيلي از پسرا در كوچكترين برخورد سعي مي كردند نظرم رو جلب كنند و رابطه دوستانه برقرار كنند. متلك شنيدن هم شده بود كار هر روزم...

جوان بودم و لذت مي بردم از اينكه مي ديدم چشم ها به من توجه دارن، خوشم مي آمد كه مورد توجه باشم. بنابرين سعي مي كردم تنگ ترين و كوتاهترين لباس ها رو انتخاب كنم و با غليظ ترين آرايش بيام بيرون...

سكانس سوم:

خوشگلي هم شده بود واسه من دردسر. دوستام خيلي بهم توصيه مي كردند فقط سوار تاكسي بشم و يا از اتوبوس خط واحد استفاده كنم. بعضي وقت ها خبرهاي حوادث جديد رو كه از سايت ها مي خوندم از اينكه اين بلاها سر خودم بياد مي ترسيدم. ولي اينها باعث نمي شد خودم رو آرايش نكنم و يا تو لباس پوشيدنم تغييري بدم. تو تردد توي خيابون و جاده ها آرامش نداشتم و نمي شد يه روز بدون متلك شنيدن و درخواست دوستي نداشتن به دانشگاه برسم. تو دانشگاه هم كه درس و مشقم شده بود دل دادن و قلوه گرفتن...

نه پسراي كلاس آرامش داشتند و مي تونستند با تمركز درس بخونند و نه من... مدام حواسمون پرت همديگه بود...

سكانس چهارم:

به خاطر خوشگليم خواستگار زياد داشتم. هر روز تقريبا اين مراسم خواستگاري تو كوچه، خيابون و يا دانشگاه انجام مي شد و نتيجه اش ناز كردن من بود. مونده بودم به كدوم روي خوش نشون بدم. آخه همه زيبايي منو مي ديدند و بدون اينكه شرايط ديگه رو بسنجند مي اومدند اظهار عشق مي كردند. آخه درس خوندن بهترين كاري بود كه همه طرف حسابهام بلد بودند انجام بدهند، فقط چون حس مي كردند دوستم دارند مي اومدند و سرآپايي خواستگاري مي كردند...

گذشت تا با آرمين آشنا شدم، يه پسر خوشتيپ و از خانواده ثروتمند، خودشو برام مي كشت، مدام جلو راهم سبز شد تا دلم رو برد...

سكانس پنجم:

چشمان آرمين انگار تو گلچين كردن دختراي زيبا مهارت خاصي داشت. انگار شغلش ديدن و پسنديدن بود و اين خيلي عذابم مي داد. من خيلي بيشتر از قبل به خودم مي رسيدم ولي انگار تو بازار و كوچه و خيابون، تنوع جنس دختران، بيشتر از من براي آرمين بود...

احساس اينكه زيبايي من در چشم آرمين جلوه اي نداره ناراحتم مي كرد، هر وقت با كسي در حال صحبت كردن مي ديدمش از دستش عصباني مي شدم، خونه شده بود جهنم، و من در اين جهنم در حال سوختن...

سكانس ششم:

ديگه نگاه مردم برام مهم نيست. حالا فهميدم ديده شدن و پسنديده شدن و زيبايي زياد مهمترين عامل بر هم زننده آرامش در زندگي من بوده. يكي از دوستام حرف جالبي زد، گفت: خيلي ها با نگاه به قيافه تو و خوشگلي تو، زيبايي و خوبي همسرشون رو فراموش كردند، حالا هم خيلي ها با نشون دادن خودشون به شوهرت، تو رو از چشم شوهرت مي اندازند، اين حكايت همون" از هر دست بگيري از همون دست پس مي دي"، هست....

سكانس هفتم:

جلوي آينه ايستادم و خودمو تو سن 45 – 50 سالگي خوب نگاه مي كنم. يادم مياد از زيبايي خيره كننده اي كه حالا هيچي ازش نمونه جز حسرت...

ديگه هيچ لوازم آرايشي تو دنيا نمي تونه منو به شكل قبليم برگردونه. من موندم و حسرت اون پسنديده شدن هايي كه ديگه هيچي ازش نمونده بود. من كه عادت داشتم هميشه براي ديگران خودمو درست كنم، حالا ديگه كاري براي انجام دادن نداشتم. تو جامعه هم انگار نگاه مردم با چندشي مشمئز كننده همراه شده، ديگه خودم هم از خودم متنفرم...

سكانس هشتم:

تازه فهميدم همه اين مدت ها يكي با من بوده كه نمي خواسته من زندگيم اينجوري باشه. منو واسه خودم مي خواسته و زشتي و زيبايي ظاهري من براش مهم نبوده...خدايي كه هيچ كجا، نه در قرآن كريم، و نه در زبان اوليا و اوصيا و رسولانش كارهاي منو قبول نداشته و اون رو گناه مي دونسته...

نمي دونم توبه من قبول ميشه يا نه؟

اگر توبه كنم، خدا بهم نميگه: خيلي ها به خاطر ديدن تو به گناه افتادند و خيلي ها به انحراف رفتند و از كار و فعاليت و ساخته شدن روح و جانشون موندن، برو كه توبه تو قبول نيست و اهل آتشي....؟

امروز كه تو اين سن و سال تنها شدم و هيچ چشمي خريدار من نيست و هيچ دلي براي من نمي تپد، انگار جلوه گري و فخر فروشي دختركان جامعه را به چشمي ديگر نگاه مي كنم، دختركاني كه به زودي به شرايط من مي رسند و از همه اون خواسته شدن ها، فقط حسرتي غمبار بر دلشون مي مونه...

و سكانس سانسور شده:

هيچ لذتي از زندگي نبردم، حتي آن موقع كه خداي قلب هاي مردان و پسران شهوت پرست جامعه بودم...

حتي آن موقع كه عشق رسيدن به من، و نگاه كردن به من، حسرت دل خيلي ها بود....

کاش جور دیگری زندگی می کردم، همان گونه كه خدايم مي خواست....

علی علی

برچسب: 

شما چادری ها از چه آرایشی استفاده می کنید؟

از دختر جوان و چادری پرسيدند :

از چه نوع آرايشى استفاده مى كنى ؟ گفت : اينها رو به كار مى برم :
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺑراى لبانم ........... رﺍﺳﺘگويى

براى صدايم ........... ذكر الله

براى چشمانم .......... ﭼشم پوشى از حرامات

ﺑراى ﺩﺳﺘانم ........ كمك و يارى به مستمندان

براى پاهايم ......... ايستادن براى نماز

براى قامتم ........... سجده بردن براى الله

براى قلبم............حب الله

ﺑراى عقلم ......... ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ

براى خودمم .......... ايمان به وجود الله


در آینده ای نزدیک گاهی به دور و برت بینداز

یک وقت هایی می شود که خودت را تنها چادریِ کلِ خیابان می بینی

لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو:

خــــدایــــا!!

ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم.

شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..



مشکل در تضاد بین وضو و آرایش

انجمن: 

همسر من علاقه ی زیادی به آرایش و بخصوص لاک ناخن زدن من داره و خیلی روی این موضوع اصرار داره اما من همیشه با این مقوله مشکل دارم. طوریکه حتی سر این مساله اونو ناراحت میکنم.
چرا باید برای وضو حتما لاکم رو پاک کنم؟!!! منی که کارمندم و تا ساعت 4 سر کارم. بعدش چقدر وقت برام می مونه که بخوام دو بار تا آخر شب آرایش کنم و لاک بزنم و دوباره لاکم رو پاک کنم تا وضو بگیرم و دوباره آرایش و لاک؟!
احساس میکنم بعضی احکام در رابطه با وضو سخت گیریه و باید متناسب با مقتضیات زمان فرق کرده باشه.
میدونم درست نیست اما بخاطر این موضوع بارها نمازم رو نخوندم. بیرون بودم. همسرم راحت وضو گرفته و مثلا تو مسجد یه پارک نمازشو خونده. اما من چون آرایش رو صورتم بوده و نه می تونستم و نه وقت داشتم بشورمش و دوباره آرایش کنم، نمازمو نخوندم.
فکر نمی کنید این سخت گیری ها در رابطه با وضو یه مقدار مشکل داره؟
خیلی از این موضوع خسته شدم. دلم میخواد راحت و تو هر شرایطی با عشق به درگاه خدا برم و نمازم رو بخونم. نه اینکه با اعصاب خوردی از اینکه اووووووووه حالا دو ساعت آرایشم رو بشورم و وضو بگیرم. بعدشم دوباره چجوری آرایش کنم؟!، شروع به نماز خوندن کنم. اونم که خب اگه شرایط و وقتش رو نداشتم متاسفانه نمازم رو گاهی فدا میکنم!

چرا نباید آرایش کنم؟

[="purple"]سلام
لطفا با نظرات کارشناسانه برای یک دختر اثبات کنید که بیرون از منزل نباید آرایش کند.
(غیر از اینکه گناه میشود و ... )
دلائل اخلاقی و عقلی بیاورید.
وارد مباحث مربوط به حجاب هم نشوید. فقط آرایش!
خواهش مندم قبل از ارسال پست ، خوب فکر کنید.
با تشکر.[/]