برخورد

اخلاق نداشتن

باسلام
من یه پسرعمودارم که گاهی باهم بحثمون میشه
مثلابارفیقم دارم ره میرم میبینیمش به اون سلام میده فقط به من دست میده حتی تواوج دوستیمون
اخه چی بهش بگم بگذرم ومن پیش قدمی کنم؟تاکی؟ اخلاقش طعتیله:Narahat:میشه منم مقابل به مثل کنم؟

تولدى دوباره

انجمن: 

سلام و خدا قوت!
دوستان منم مثل خيلى هاى ديگه ميخوام شروع كنم اما مشكلاتم خيلى زياده!خوشحال ميشم اگه شرح حالم رو بخونيد و پاسخگو باشيد.

من دخترى ١٨ساله هستم.خانواده من مذهبى نيستند و اعتقاد فقط به خود خدا دارند.البته يكسرى ملاك هاى اخلاقى مثل پول حلال و اين ها رو انجام ميدهند اما تعدادشون كمه.حجاب كه تقريبا بى معناست و خانواده و افراد فاميل به اصلاح!روشنفكر هستند و مصداق بى بندو بار.به طورى كه دوست پسراشون ازادنه و مقابل چشم والدين به خونشون حتى رفت و امد دارند و در مجالسشون مشروب سرو ميشه و سگ نگه ميدارند!

البته دو فاميل پدرم وضعيت كمى بهتر است.من الان چند سال هست كه نماز ميخونم و دو ساله كه مادرم هم به اين كار راغب شده.حجابم بيرون فعلا چادر نيست اما نسبتا خوبه و در خانواده پدرم هم با حجاب حاضر ميشم كه البته اوايل يكسرى برخوردها وجود داشت كه الان نيست به لطف خدا!اما من سال پيش تصميم گرفتم كه واقعا مسلمان باشم ولى واقعا نميدونم از كجا شروع كنم؟!مسجد و عزادارى رفتنم و حتى روزه گرفتنام همچنان با تمسخر پدرم همراهه!ابراز عشق به اءمه معمولا فقط موجب شروع بحثى بيهوده با پدرم ميشه كه اغلب. منتهى به بى احترامى ميشود،متاسفانه!من هنوز نتوانستم روبرو جلوى بيشتر اقوام مادرم سرم كنم!واكنش هاشون خيلى بده تا جايى كه روسرى رو از سرم ميكشن و بهم ميخندن!

من واقعا نميدونم چى كار كنم؟!از طرفى با كسانى طرفم كه واسم زحمات زيادى كشيدن و خيلى جاها كمكم كردند و من هم تا چند وقت پيش كاراى ديگر شون برام مهم نبود و چه بسا خودم هم گاهى ارزش هام رو مخصوصا در حجاب زيرپا ميذاشتم.الان هم كه دانشگاه تهران پزشكى قبول شدم،پدرم. إصرار داره كه من برم خونه خال ام كه اين با وجود رفتار و اخلاقشون و شوهر خاله ام واسم مثل يه كابوس ميمونه و از طرفى نميتونم به كسى بى احترامى كنم چون پدرم ميگه واست زحمت كشيدن،مثلا دايي ام واسم خيلى كارا كرده اما روابط نامشروع داره و من چون دايىمه دوستش دارم اما أصلا نميتونم اين كارا رو بپذيرم و به نظرم رفت و امد و مسافرت و زندگى كردن با اين أدما (هرچند كه من سعى كنم همه واجبات و محرمات رو رعايت. كنم كه غيرممكنه!چه جورى ميتونى پيش خانواده اى زندگى كنم و با أونا و با ارزش هاشون مخالفت. كنم)اشتباهه.

من حتى ميخوام ياد گرفتن عرفان رو شروع كنم اما تمام آدمايى كه دوستشون دارم و ميشناسمشون فكر و ذكرشون همين دنياست!من خيلى درمانده. شدم!اي كاش استقلال مالی داشتم و خودم ميتونستم زندگى كنم و از طرفى أصلا نميدونم قطع رابطه با ادم هايى كه از خيلى جهات مديونشونى چه حكمى داره؟و أصلا چه طور ميشه به يك فاميل كه تا همين چند وقت پيش باهاشون خوب بودى بگو ديگه نميخواى ببينيشون!و تنهاى تنها تو يك شهر غريب زندگى رو شروع كنى أونم وقتى پدرت اجازه نميده؟!اين مشكلات واقعا داره عذابم ميده به حدى كه عصبى شدم و هميشه در حال گريه. يا پرخاش ام!ميدونم أينا راهش نيست!چى كار كنم؟!

ببخشيد اگه حرفام تكراري وخيلى هم طولانى بود

چگونه زبان خود را کنترل کنیم؟

سلام
من پسری هفده ساله هستم
وقتی پیش دوستان و همسالان خودم هستم همیشه میخندم و کلا شادم
ولی وقتی با یه بزرگتر برخورد میکنم نمیدونم باید چکار کنم که یه وقت توهینی چیزی نشه !!!!!
همیشه سرم رو پایین میندازم ( تنها کاری که بلدم )
اما بعضی وقتا که داریم حرف میزنیم به خاطر شوخی یا هر چیز دیگه یه تیکه ای میپرونم که قیافه طرف نشون میده ناراحت شده
زبون فلان فلان شده رو نمیتونم کنترل کنم
جایی که باید راحت باشم نیستم و بر عکس
اصلا نمیتونم بفهمم هر نکته جایی و مکانی داره Fool
در ضمن بچه خجالتی هستم و آداب اجتماعیم زیر خط فقره
این رو هم بگمخاطر به شرایطی که برای خونوادم پیش اومده ارتباط با فامیل و آشنا سالی یه باره !

روش برخورد با یتیم، روش برخورد با کودک بی ادب

سلام و عرض ادب خدمت شما
سوالی داشتم :
اتفاقی را که دیدم مینویسم:
به پارک رفته بودیم و بچه ها مشغول بازی بودند
ناگهان یکی از پسر بچه ها به سمت بچه فامیل ما حمله ور شد و در یک آن مشت محکمی به سر دختر فامیل زد،و فرار کرد.
بعد این فامیل دنبال اون پسر بچه رفت و دستش رو گرفت و با مهربونی گفت چرا زدی؟ ،همزمان هم برادر بزرگتر اون پسر که 12 یا 11ساله بود اومد و گفت که خوب کرد وو...،فامیل ما : من تا تو رو دست بابات ندم ولت نمیکنم(دستش رو گرفته بود)،و اون پر بچه حرفهای بسیار زشتی زد که نمیشه گفت
و فامیل ما : من باید ببینم که کی تو رو تربیت کرده و صاحب تو کیه که اینطوری تربیت شدی و این حرفا
بعد پسر بزرگه گفت من بابا ندارم ،فامیل ما فکر کرد برای اینکه از زیر کار در بیاد و نریم خونشون این حرفو زده
و از بقیه جستجو کردو آدرس خونه رو پیدا کرد ،رفت دم خونه و گفت که بچه شما بچه رو زده و کاری به زد و خورد بچه ندارم ،چون بین بچه ها اتفاق میفته که همو بزنن ،من با این طور حرف زدنش مشکل دارم که چرا این حرفا رو زده ،اون مادرش هم معذرت خواهی کرد و گفت که تو خونه هم اگه بگه دعواش میکنه و این حرفا ،و...
بعد مادر اون پسر بعد از 10 دقیقه اومد پارک دنبال پسر کوچیکش
و بردش خونه و اومد پیش فامیل ما و گفت که شرایط بچه ها همشون یکی نیست
این واقعا پدر نداره و حساس شده
پدرش دو ساله که فوت کرده ،و الان هم به خاطر این برخورد تو خونه نشسته و داره گریه میکنه (پسر بزرگه)
و نسبت به رفتار مردم حساس شده (نسبت به ترحم و..)
و طوری حرف میزد که فامیل ما هم معذرت خواهی کرد و گفت که شرایط رو نمیدونسته که اینطوری هست
حالا سوال من اینه
دل اون بچه شکسته ،گناه فامیل ما چی بوده که نمیدونسته؟
آیا برخورد اون بچه هر چی بود اگه میدونستیم که اون شرایط رو داره باید کوتاه میومدیم؟
از همسایه ها پرس و جو کردیم که میگن بچه شون پرخاشگر هست و بچه های بقیه رو هم بیخودی میزنه

حتی یه بار زنجیر رو میگن آورده بود تو پارک و با زنجیر به یه بچه دیگه ایی زد
این رفتار ها بوده
حالا فامیل ما خیلی ناراحته که این برخورد رو داشته با این خانواده
چیکار کنه؟
تشکر از اینکه متن زیاد رو خوندید.
.

نظر درس‌آموز رهبر انقلاب درباره "دختران بدحجاب"

انجمن: 


بسم الله الرحمن الرحیم

رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با روحانیون و طلاب استان خراسان شمالی ضمن تاکید بر مسلح شدن به سلاح معرفت و استدلال در مواجهه با جوانان، سماحت و مدارا را در این مواجهه ضروری دانستند.

به گزارش جهان، ایشان در این زمینه به حجاب برخی حاضرین در مراسم استقبال اشاره کرده و فرمودند: «خودتان را مجهز كنيد، مسلح به سلاح معرفت و استدلال كنيد، بعد به اين كانونهاى فرهنگى - هنرى برويد و پذيراى جوانها باشيد. با روى خوش هم پذيرا باشيد؛ با سماحت، با مدارا.

فرمود: «و سنّة من نبيّه»، كه ظاهراً عبارت است از «مداراة النّاس»؛ مدارا كنيد. ممكن است ظاهر زننده‌اى داشته باشد؛ داشته باشد.

بعضى از همينهائى كه در استقبالِ امروز بودند و شما - هم جناب آقاى مهمان‌نواز، هم بقيه‌ى آقايان - الان در اين تريبون از آنها تعريف كرديد، خانمهائى بودند كه در عرف معمولى به آنها ميگويند «خانم بدحجاب»؛ اشك هم از چشمش دارد ميريزد. حالا چه كار كنيم؟ ردش كنيد؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به اين جبهه است؛ جان، دلباخته‌ى به اين اهداف و آرمانهاست. او يك نقصى دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهاى اين حقير باطن است؛ نمى‌بينند.


«گفتا شيخا هر آنچه گوئى هستم / آيا تو چنان كه مينمائى هستى؟».

ما هم يك نقص داريم، او هم يك نقص دارد. با اين نگاه و با اين روحيه برخورد كنيد. البته انسان نهى از منكر هم ميكند؛ نهى از منكر با زبان خوش، نه با ايجاد نفرت. بنابراين با قشر دانشجو ارتباط پيدا كنيد.»

لینک منبع خبر: نظر درس‌آموز رهبر انقلاب درباره "دختران بدحجاب"

طریقه رفتار با دیگران و رفتار دیگران با فرد.

سلام علیکم

مگر گفته نمی شود با مردم طوری رفتار می شود که آنها با دیگران همانطور رفتار می کنند؟

1- پس چرا امامان مظلومند.

2- اگر عمر ناحق خلافت کرد، چه کسی بر خود عمر نا حقی روا داشت؟