دلایل قرآنی

عدم ارائه دلایل معتبر در قرآن

قرآن دلایلی سطحی و غلط برای مفاهیمی که میخواهد اثبات کند میاورد:

1-در آیه 10 سوره ابراهیم گفته شده است مگر در خدا آفریننده آسمانها و زمین شکی است؟ در این آیه گفته شده برای اثبات خدا نیاز به دلیل نیست و شکی وجود ندارد. این آیه غلط است چرا که در وجود خدا هم شک هست هم دلیل میخواهد. میلیاردها انسان در طول تاریخ یا کافر بودند یا بت پرست بودند یا به چند خدا اعتقاد داشتند و گفتن اینکه در وجود خدا شکی نیست فرار از جواب دادن است.

2-در آیات 33 تا 40 سوره یس از پدیده های طبیعی برای اثبات وجود خدا استفاده شده است. از اینگونه استدلالات در قرآن فراوان است مخصوصا در سوره های مکی. در فرم فلسفی به این استدلالات برهان نظم میگویند. اما مسئله ای که اینجا مطرح است این است که برهان نظم به مرور زمان قدرت خود را از دست داده است و بیشتر برای همان 1400 سال پیش کاربرد دارد که بشر علت پدیده های طبیعی را نمیدانست و آن را مستقیما به خدا نسبت میداد. در آیات قرآن هم اگر توجه کنیم علت پدیده های طبیعی مستقیم به خدا نسبت داده شده است. به هر حال اگر نسخه جدیدی از برهان نظم هم ارائه شود و علت العلل را خدا دانست باز هم نمیتوان قاطعانه گفت فقط یک خدا وجود دارد پس این برهان نمیتواند خدای واحد را اثبات کند و در بهترین حالت فقط میتواند بگوید ناظم یا ناظمانی وجود دارد.

3-در آیات 32 و 33 سوره شوری از کشتی ها به عنوان نشانه خدا یاد شده و گفته شده است که اگر خدا بخواهد باد را ساکن میکند تا کشتی ها متوقف شوند. اولا که کشتی ها ساخته دست بشر هستند و نشانه خدا دانستن آنها بی معنیست و اگر قرار باشد کشتی نشانه خدا باشد پس هر چیزی که انسان میسازد نشانه خداست! دوما که در آیه دوم گفته شده اگر خدا بخواهد باد را ساکن میکند تا کشتی ها متوقف شوند این در حالیست که مدتهاست از باد برای راندن کشتی ها استفاده نمیشود و این گفته خدا بی معنی است پس یا باید بگوییم خدا از آینده اطلاعی نداشته یا محمد پس این آیه نمیتواند حرف خدا باشد.

4-در آیه 91 سوره مومنون و 22 سوره انبیاء برای اثبات یگانگی خدا استدلال شده است که اگر بیش از یک خدا بود جهان فاسد و تباه میشد. برای اثبات یگانگی خدا 2 مقدمه کبری و صغری مطرح شده است. کبری اینکه اگر بیش از یک خدا باشد جهان فاسد میشود و صغری اینکه جهان فاسد نیست پس یک خدا وجود دارد در حالی که هر 2 مقدمه غلطند. مقدمه کبری بر چند فرض استوار است. اول اینکه هر خدا مخلوقات خودش را اداره میکند. خب مثلا اگر هر خدا یک یا چند کهکشان را اداره کند چه مشکلی پیش میاید؟! دوم اینکه امکان دارد خدایان با یکدیگر درگیر شوند پس فساد شکل پیدا میکند. لازمه این امر وجود صفات پست مانند حسادت، برتری طلبی، غرور و جاه طلبی در خدایان است در حالی که از نظر فلسفه اسلامی و غیر اسلامی خدا فاقد صفات پست است. خدا وجودی جاودانه، بی نیاز و کامل است. خدا نقصی ندارد که بخواهد با زور و درگیری آن را کامل کند. این تصورات در مورد خدایان مربوط به دوران اولیه بشر است که خدا را بصورت انسان فرض میکردند و صفات حقیر خود را به او نسبت میدادند و محمد هم براساس همین اساس استدلال کرده که غلط است.اگر خدا خالق بشر است عقلش از عقل بشر کاملتر است و همانطور که انسانهای متمدن میدانند که با همکاری پیشرفت حاصل شده خدا هم این را میداند پس دلیلی بر عدم همکاری نیست. مقدمه صغری بر این فرض استوار است که در جهان فساد نیست. اول اینکه بودن یا نبودن فساد در جهان یک چیز نسبی است و بستگی به تعریف ما از فساد دارد. دوم اینکه ما جهان یا جهانهای دیگری نداریم که بخواهیم بر مبنای آن بگوییم این جهان فاسد نیست. سوم اینکه فساد و تباهی این دنیا میتوانست کمتر از این باشد و این دنیا نسبت به دنیایی که در آن بلایایی مثل بیماری، مرگ، زلزله، سیل، خشکسالی، قحطی، سرمای زیاد، گرمای زیاد و امثالهم وجود ندارد فاسدتر است.

5-در آیه 48 سوره عنکبوت از بی سواد بودن محمد به عنوان دلیلی بر خدایی بودن قرآن و رسالت محمد استفاده شده است. این استدلال به چند دلیل بی ارزش است. اول اینکه محمد شاید بی سواد باشد اما بی عقل که نیست و میتواند مطالبی در مورد خدا و معاد بگوید و مطالبی از تورات و انجیل را از زبان دیگران بیاموزد و این کار سختی برای فرد باهوشی مثل محمد نیست. دوم اینکه محمد قبل اعلام پیامبری 15 سال رئیس کاروان و دستگاه تجاری خدیجه بوده است و به جاهای مختلف مسیحی نشین و یهودی نشین سفر کرده است و هم صحبت اقوام دیگر بوده است و شنیدن این داستانها و مطالب از اقوام دیگر طبیعی است. سوم اینکه در آن زمان در جزیرة العرب اقوام یهودی و مسیحی در نزدیکی محمد زندگی میکردند و سخنان و داستانها و عقائد آنها در بین مردم مشهور بوده است که شنیدنش نیاز به سفر هم نداشته است. چهارم اینکه مکه مسیر تجاری بوده و کار بزرگان مکه تجارت بوده و همچنین مرکز حج بوده و اقوام مختلف را به خود جلب میکرده است و طبعا موجب آشنایی مردم با عقائد یکدیگر میشده است و شنیدن داستانها و عقائد دیگران و بازسازی آنها در قالب قرآن کاری سخت نیست و نیاز به خواندن ندارد. نکته دیگر این است که محمد 15 سال مسئول کاروان بوده است و بعید است که فردی بیسواد مسئول کاروانی تجاری شود که کارش خرید و فروش است.

6-در آیه 103 سوره نحل گفته شده است که محمد قرآن را از زبان کسی که مردم میگویند (سلمان فارسی) نیاموخته است چرا که زبان او غیر عربی است در حالی که قرآن عربی است. خب یعنی کسی نمیتواند چیزی از غیر همزبان خود بیاموزد؟! این استدلال برای کودکان هم بی معنی است چرا که زبان را میتوان برگردان کرد. مگر خود محمد در دوران تجارتش با غیر عربها ارتباط نداشته است؟! شاید گفته شود قرآن موزون است اما موزون کردن مطلب به هنگام برگردان با تغییراتی امکانپذیر است و چیز غیرممکنی نیست.

7-در آیات 15 و 16 سوره یس مردمان یک دیار به محمد گفته اند که تو پیامبر نیستی و محمد در جواب میگوید خدا میداند که من پیامبرم! این دیگر چه نوع استدلالی است؟! مگر مردمان آن دیار با خدا در ارتباطند که مثلا بروند از خدا بپرسند که آیا محمد پیامبر توست و خدا بگوید بله! پیامبران دروغین هم همین ادعا را دارند اما آیا این دلیل است؟!

8-در آیه 31 سوره یس و بسیاری آیات دیگر از به هلاکت رسیدن اقوامی در گذشته استفاده شده است برای جلب نظر مردم به ایمان آوردن به محمد. اولین ایراد این استدلال این است که مثل بسیاری دیگر از استدلالات در قرآن بجای منطق بر ترساندن استوار است. دوم اینکه هیچ اطلاعی از اقوامی که به هلاکت رسیده اند از نظر تاریخی وجود ندارد و به هلاکت رسیدن اقوامی مثل عاد، ثمود، هود، لوط و نوح بطور عمده در تورات و سپس در قرآن ذکر شده است پس گفتن اینکه "آیا ندیدید ما اونها رو هلاک کردیم" بی معنی است چرا که از نظر تاریخی هیچکس اینها را ندیده است. سوم اینکه اگر بخواهیم از گزارشات قرآن برای اثبات پیامبری محمد استفاده کنیم دچار مغلطه مصادره به مطلوب شده ایم. برای قبول این وقایع ابتدا باید پیامبری محمد اثبات شود.

9-در آیه 18 سوره حج برای اثبات خدا گفته شده است که آیا ندیدید که خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به او سجده میکنند. سجده کردن خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان اگر هم واقعیت داشته باشد قابل مشاهده نیست پس استدلال مناسبی نیست و سجده کردن بسیاری از مردم هم دلیل نمیشود که ما هم به خدای آنان باور پیدا کنیم. قبل از پیدایش ادیان ابراهیمی و حتی الان بسیاری از مردم بر بتها سجده میکنند آیا این دلیل است بر خدا بودن بتها؟!

10-در آیه 258 سوره بقره از مجادله ابراهیم با نمرود سخن گفته شده است و از آن به عنوان نشانه ای برای مردم استفاده شده است در وقتی که ابراهیم به نمرود میگوید خدای من خورشید را از شرق بیرون میاورد تو از غرب بیرون بیار و نمرود مبهوت میماند. خب مبهوت ماندن نمرود بی دلیل است نمرود میتوانست بگوید اگر خدای توست که خورشید را از شرق بیرون میاورد بهش بگو خورشید را از غرب بیرون بیاورد آنوقت این میشد یک نشانه و مبهوت ماندن نمرود نشانه نیست.

11-در آیه 259 سوره بقره هم از ماجرای یک شخصی گفته میشود که به زندگی پس از مرگ اعتقاد ندارد و در ویرانه ای است و خدا او را 100 سال میمیراند و پس از زنده شدن خدا از او میپرسد چقدر درنگ کردی و او میگوید یک روز یا بخشی از آن و خدا میگوید 100 سال درنگ کردی و او پی میبرد که خدا بر هر چیزی تواناست. خب این حادثه دلیلی بر معاد است اما برای خود آن شخص. معجزه برای فرد یا افرادی که شاهد آن هستند اثرگذار است و کسانی که 100 درصد به صحت آن داستان اطمینان دارند. اگر با تعصب نگاه نکنیم این داستان میتواند براحتی ساخته ذهن محمد یا فردی باشد که این داستان را گفته پس دلیل محکمی بر اثبات معاد نیست.

12-در آیه 94 سوره بقره محمد در پاسخ به کسانی که میگویند سرای آخرت فقط به آنها تعلق دارد میگوید اگر اینطور است آرزوی مرگ کنید! این اصلا یک استدلال نیست! مثل این میماند که یک مسلمان به یک نامسلمان بگوید من به بهشت میروم و نامسلمان در پاسخ بگوید پس آرزوی مرگ کن! مشخص است که این صحبت بی معنی است.

مسلما اگر کسی الان ظهور میکرد و این استدلالات سست را به مسلمانان عرضه میکرد (البته اگر مسلمانان او را نکشند!) مطمئنا مسلمین حرف های او را باور نمیکردند اما اگر بدانند که قرآن خودشان این استدلالات سست را عرضه کرده است افراد عاقل به دنبال صحت حرف طرف مقابلشان میروند و اگر فهمیدند صحت دارد دست از اعتقادشان برمیدارند اما افراد نادان یا کلا میزنن زیر همه چی یا توجیه میکنند و افراد نادانتر هم حتما قصد جان طرف مقابل را میکنند!

دلايل قرآنی براي عدم جدايي دين از سياست

با مروري كوتاه بر قوانين اسلامي و آيات قرآن روشن مي‏گردد كه اسلام ديني است جامع و همه سونگر كه تمام ابعادزندگي انسان (فردي اجتماعي دنيوي اخروي مادي و معنوي) را در نظر گرفته و همان گونه كه مردم را به عبادت و يكتاپرستي دعوت نموده و دستورات اخلاقي و مربوط به خودسازي فردي را دارد .

احكام و دستوراتي در مورد مسائلحكومتي سياسي اقتصادي اجتماعي قضايي و مربوط به اداره صحيح جامعه روابط بين المللي حقوقي و ... داراست ومقررات قضايي حقوقي روابط اجتماعي مسائل اقتصادي تربيتي و ... دارد و بديهي است كه اجرا و پياده كردن چنيناحكام و دستوراتي بدون قدرت اجرايي امكان پذير نيست

و حكومت ديني به معناي صحيح آنحكومتي است كه جامعه را بر اساس قوانين الهي اداره كند و زمينه‏هاي رشد و استعدادها و امكان رسيدن انسانها بهكمال و ايجاد جامعه‏اي برين صالح و شايسته را براي مردم آماده كند

و با فسادهاي اخلاقي اجتماعي و ... مبارزه كند

سيره و روش رسول اكرم (ص) نشان دهنده اين است كه ديناز سياست جدا نيست وخود آن ضمن تشكيل حكومت مسووليت اجرايي و قضايي آن را بر عهده داشت.

اميرالمومنين علي (ع) نيز حكومتي بر اساس عدل و اجراي دستورات الهي بنا نهاد و ... پس تشكيل حكومت ازضروريات دين اسلام است

و آيات فراواني در اين زمينه وجود دارد؛ از جمله:

1- آيات مربوط به امر به معروف و نهي از منكر (آل عمران -104 110 ؛ توبه 71)

2- اطاعت از اولي الامر (نسا 59 65 10)

3- نپذيرفتن ولايت و سرپرستي بيگانگان كافران و ظالمان (آل عمران 28 118 ؛ نسا 6 141 144 ؛ مائده 51 57 هود113)

4- ولايت پيامبر و ولايت مومنين بر يكديگر (احزاب 6 ؛ توبه 71 )

5- مشورت با مومنين (آل عمران 115 151 ؛ شوري 38)

6- نجات مظلومين و مستضعفان (نسا 75) و همه آيات مربوط به جهاد و دفاع.

7- هدف از دين و بعثت انبيا برپايي عدالت اجتماعي و قوانين الهي است (نسا 58 135 ؛ حديد 29 ؛ مائده 8 ؛ نحل90)

8- نهي از حكم به غير دستورات الهي (مائده 44 45 47 50)

9- خصوصيات جامعه اسلامي (اعراف 157 ؛ فتح 29)

10- لزوم وجود نيرو و تجهيزات براي حكومت اسلامي (انفال 60)

11- رهبر و كسي كه مردم از او اطاعت و پيروي مي‏كنند بايد از همه اصلح باشد (يونس 35)

12- سرانجام دين خدا بر همه اديان و مكاتب پيروز مي‏گردد و حكومت در دست صالحان قرار مي‏گيرد (قصص 5 ؛فتح 28 ؛ توبه 33)

13- نمونه حكومت انبيا در قرآن مانند حكومت داود و سليمان (ع) (نمل ص 26)

و روايات در اين زمينه زياد است ازجمله روايتي است كه صدوق در كتاب «علل الشرايع» نقل كرده است

كه فضل بن شاذان از امام رضا(ع) پرسيد: چراخداوند دستور داد كه از اولو الامر اطاعت كنيد؟

حضرت در ضمن جواب فرمودند: اگر خداوند امامي كه امين و حافظدستورات الهي باشد براي مردم قرار ندهد دين از بين مي‏رود و سنت‏ها و دستورات الهي دگرگون مي‏گردد (عللالشرايع ج 1 باب 182 حديث 9) و نامه اميرالمومنين به مالك اشتر و ...

سنت ائمه و آیات اللهی دلایل محکمی است بردخالت دین در عرصه اجتماع وسیاست و

همه اينها دلالت بر عدم تفكيك سياست ازاين دين دارند

.