رابطه قبل از ازدواج
راضی کردن خانواده برای خواستگاری از دختر مورد علاقه من
ارسال شده توسط architect1367 در چهارشنبه, ۱۳۹۴/۰۵/۱۴ - ۲۰:۰۵سلام من 27سالمه لیسانس معماری دارم عاشق هم دانشگاهیم شدم که لیسانس حسابداری داره طوری عاشقش شدم که حتی خواستگاری شخص دیگه ایه نمیتونم برم با این خانوم صحبت کردم هردو ملاکامون یکیه هردو ایمانمون خوبه سطح عقل شعور معاشرتمون وخانوادهامون یکیه فقط سطح مالیشون پایین تره مادرم مخالفت میکنه میگه به هیچ عنوان خواستگاریش نمی رم میشه کمکم کنید چکارکنم ما همه جنبه هارو درنظر گرفتیم و فهمیدیم باهم خوشبخت میشیم
راه و روش رسیدن به معشوق در 20 سالگی
ارسال شده توسط مسلمان در دوشنبه, ۱۳۹۴/۱۲/۰۳ - ۲۲:۴۸سلام من یک جوان 20ساله هستم که در دانشگاه عاشق یک نفر شدم .نه از روی هوس اون شخص با همه ملاک های من همخوانی داشت اما از انجایی که به نظرم سنم کمه می ترسم که با کسی در میان بگذارم نه به اون شخص گفتم نه به خانوادم از طرفی می ترسم که اون رو از دست بدم . این خود خوری نزدیک به هفت ماهه من رو اذیت می کنه. لطفا کسی راهی رو پیشنهاد کنه چون واقعا نمی دونم چکار کنم ؟لطفا راهنماییم کنید :Gig::hamdel:
پیامدهای یک رابطه نافرجام
ارسال شده توسط مدیر ارجاع سوالات در جمعه, ۱۳۹۴/۱۱/۰۹ - ۲۱:۵۳
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
سلام،
من چند سال پیش با خانمی آشنا شدم، ایشون زیاد سراغ من میومدن و هم صحبت هم میشدیم. گاهی هم من سر صحبت رو با ایشون باز میکردم اما خیلی کم اتفاق میوفتاد که شروع یک صحبت از طرف من باشه چون اصلا علاقه ای به دختر بازی نداشتم هیچ وقت!
ایشون گاهی کمی محبت آمیز با من صحبت میکردن
من رفته رفته بهشون بسیار علاقه مند شدم تا اینکه به قصد ازدواج بهشون موضوع علاقه ی زیادمُ گفتم. این خانم پیشنهاد ازدواج منُ حالا به هر دلیلی قبول نکردن و من ازشون خواستم دیگه با من در تماس نباشن. با رفتنشون ضربه خیلی خیلی سنگینی خوردم
چند ماه بعد برگشتن و گفتن که بین همه منو انتخاب کردنو از این حرفا، خب منم خیلی بهشون علاقه داشتم و قبول کردم.
اما نمیذاشتن برم خواستگاریشون! و میگفتن که باید منُ بیشتر بشناسن با اینکه قبلا مدت طولانی با من صحبت میکردن و میشناختن! منم قبول کردم دو سه ماه با ایشون در تماس باشم یا برم بیرون که شناخت پیدا کنن.
بیشتر تلفنی یا از طریق پیام کوتاه صحبت میکردیم(خیلی زیاد) و فقط دو بار رفتیم بیرون با هم. توی تمام این مدت ایشون کاملا محبت آمیز با من صحبت کرد و میگفت که به من علاقه داره، خب منم همینطور...
من بینهایت علاقه مند و وابسته تر شده بودم تا اینکه خیلی زود رفتارشون با من عوض شد، دیگه بهم محل نمیذاشتن، جواب پیام هامُ نمیدادن و...
من هم به ناچار یک شب بهشون گفتم که دیگه رابطه ای بین ما نیست(که واقعا هم نبود دیگه) با این کارهاشون میخواستن تا من برم! و منم همین کارُ کردم
حتی چند روز بعد در جایی(شبکه های اجتماعی) نوشتن که دیگه زندگیشونُ پیدا کردن و...!(نمیدونید چقدر درد داشت برام خوندن نوشته هاشون)
حتی من موقع خداحافظی ازشون خواستم که توی شبکه های اجتماعی من رو محدود کنن تا نوشته هاشونُ نتونم بخونم چون دست خودم نبود هر روز میرفتم تا ببینم چی نوشتن. اما این کارُ هم نکردن!چند ماه بعد از این اتفاقات ایشون برگشتن و گفتن که "فکر میکردن ازدواج ما سرانجام خوبی نداره، نمیدونن چرا اینطوری شد" و به این خاطر اون رفتارُ داشتن.
اما من بسیار بسیار بسیار ضربه بدی خوردم حتی الان که یک سال و نیم از این اتفاق میگذره باز هم دارم عذاب میکشم.
به نظر من حتی برای جدایی میتونستن روش های بهتریُ انتخاب کنن، منطقی تر برخورد کنن، با هم صحبت کنیم، از مشاور کمک بگیریم و... نه اینکه بهم بی محلی کنن، جواب پیام هامُ ندن، حس کنم براشون یه آدم بی ارزشم، سرخورده و سرافکنده و افسرده بشم...
دلم بشکنه
یک بار بخشیدمشون اما وقتی دیدم اوضاع جسمی و روحیم هر روز بدتر میشه پشیمون شدم و الان نمیبخشمشون.
البته از قبل اینم میدونستم که ایشون قبل از من رابطه های ناموفق دیگه ای داشتن اما برام مهم نبود چون بهشون علاقه مند شده بودم.حالا با توجه به این توضیحات سوال بنده این هست:
با در نظر گرفتن حرام بودن اصل رابطه ی دختر و پسر(که البته من قصدم ازدواج بود و اون خانم نمیذاشت به خواستگاریشون برم)
1- آیا ایشون حق الناس به گردن داره؟
2- آیا ایشون در حق من ظلم کرده؟
3- چه اندازه من و چه اندازه ایشون در این ماجرا مقصر هستیم؟
4- من انقدر درد دارم که هر روز لعنت و نفرینشون میکنم، آیا این لعنت و نفرین براشون حقه؟ خدا جواب کارهاشونُ میده؟ و نفرین های من مستجاب میشه؟
با تشکر
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید
:Gol:از بین رفتن اعتماد قبل از ازدواج
ارسال شده توسط Shabnam6767 در شنبه, ۱۳۹۴/۰۹/۲۱ - ۲۳:۰۱سلام.
دختری 27 ساله هستم که مدت 9 ماهه با پسری که خارج از کشور زندگی میکنه ارتباط دارم.
آشنایی و ارتباط ما از طریق واسطه(دوست صمیمی و چندین ساله ایشون) و برای ازدواج بود.
چند ماه پیش پدر این آقا به محل کارم اومد و خواست مثلا بدون اطلاع قبلی, منو ببینه همون شخص واسطه بعد از رفتن ایشون به من جریانو گفت ولی چندین بار قسمم داد که به کسی نگم وگرنه خودش بی اعتبار میشه. به همین دلیل من به دوستم چیزی نگفتم و حتی وقتی جریان پدرش رو برام تعریف کرد طوری وانمود کردم که انگار اطلاع ندارم.
الان بعد از چند ماه به طریقی شک کرده بود(حدس میزنم خود اون رابط بهش گفته) که من اطلاع داشتم و وقتی دوباره پرسید نتونستم دروغ بگم و جریانوگفتم. ولی خیلی عصبانی شد و گفت به من کلک زدی من چطور میتونم بهت اعتماد کنم و از کجا معلوم راجع به چیزهای دیگه و پسرها به من دروغ نمیگی...
خواهش میکنم کمکم کنید چکار کنم که متوجه بشه فقط بخاطر قسمی که خورده بودم اینکارو کردم وگرنه دلیلی نداشت ازش پنهان کنم. 1بار بهش پیام دادم و عذر خواهی کردم زنگ زد و گفت باید فکر کنیم من نمیتونم دوباره اعتماد کنم شاید خیلی چیزای دیگه ازم پنهان کرده باشی اصلا شاید دیگه نتونم ادامه بدم.
لطفا راهنماییم کنید چکار کنم. چطور بهش بفهمونم اون واسطه از سادگیم سواستفاده کرد و نذاشت بهش جریان رو بگم ولی الان برای نابود کردن رابطمون بعد از چند ماه این جریانو رو کرده. اگه زنگ زد چی بهش بگم که دوباره باورم کنه.
من شرایط کمک گرفتن حضوری از مشاور رو ندارم خواهش میکنم در اسرع وقت راهنماییم کنید زندگیم برای هیچ و پوچ به هم ریخته
آیا پسری که اهل دوستی است حق دارد دختری را به این جرم رد کند؟
ارسال شده توسط خادم حرم در چهارشنبه, ۱۳۹۴/۰۸/۱۳ - ۰۸:۰۰
سلام
یه پسر مجردی 30 ساله که دنبال یه مورد خوب برای ازدواج می گشته یه دختر 25 ساله رو می بینه، آرام آرام بهش نزدیک تر می شه و از رفتار و برخورد و خلاصه همه چیش خوشش میاد و با هم قرار ازدواج می زارن!
بعد ارتباطشون بیشتر می شه و متأسفانه خواسته یا ناخواسته اتفاقی که نباید بیفته می افته و ...
بعد از مدتی دختره میاد اتفاق مشابهی که قبلا براش افتاده بوده، جزء به جزء برای این پسر نقل می کنه حالا این پسره بدش اومده از دختره و قید ازدواج رو زده !
به نظر شما کارشناس گرامی آیا این پسر که خودش هم همون کار خلافی رو کرده که دیگری انجام داده و الان بدش آمده، حق داشته بدش بیاد و قید ازدواج رو بزنه؟!
آیا دختر هم مقصره که خواسته صادقانه همه چی رو به همسر آیندش بگه تا بعدا مشکلی پیش نیاد؟!
بیان اسرار زندگی در خواستگاری (تا چه حد باید اسرارمان را بگوییم)
ارسال شده توسط مهدی در جمعه, ۱۳۹۰/۰۱/۱۹ - ۲۰:۳۵سلام دوستان
عرض ادب و احترام
عزیزان همراه همانطور که قبل از عید به دوستان قول داده بودیم به همراه همکار گرامی سرکار آذر بانو با یک بحث مهم و کاربردی در خدمت دوستان هستیم
بیان اسرار زندگی در خواستگاری
گفتن اسرار زندگی در خواستگارب بحث مهمی است که گاهی اوقات دختر و پسر با گفتن یا نگفتن یک موضوع باعث از دست دادن یک موقعیت خوب می شود برای شروع بحث چند سال طرح می کنیم که دوستان با نظرات خود ما را همراهی کنند
چه مواردی را از اسرا را زندگی باید بگویم؟
چه زمانی باید این اسرار را گفت ،قبل از خواستگاری ،جسله اول خواستگاری ، بعد از عقد؟
موارد فوق در مورد دختر یا پسر فرقی هم می کند یا مشترک است؟
با ما همراه باشید...