عدالت خداوند
اختیار و جبر حاکم بر زندگی
ارسال شده توسط سیصدوسیزده در سهشنبه, ۱۳۹۹/۰۱/۱۹ - ۱۱:۲۵نقش خدا در زندگی انسان
ارسال شده توسط navidaliabadi در دوشنبه, ۱۳۹۷/۰۸/۰۷ - ۱۴:۱۲سلام وقت بخیر
میخواستم نقش خدا رو در زندگی انسان بدونم.چرا خدا یکی رو نادان آفریده یکی رو دانا ؟یکی رو زیبا یک رو زشت؟یکی رو خوش اقبال و یکی رو بد اقبال؟من خودم رو مثال میزنم.هر کی رو میبینم از من زرنگ تر و باهوش تر و خوش هیکل تر و فهمیده تر و با شعور تره.مهم تر این که همه این افراد با هدف زندگی میکنن یعنی میدونن چی میخوان از دنیا .ولی من نه درک و فهم درستی دارم نه هدف.یک احمق کامل از بچه های ۱۰ یا ۱۱سال از خودم کوچیکتر باید چیزی یاد بگیرم. درباره قسمت و این چیزا هم که نگم بهتره.بعد میبینم یک نفر که اهل نماز و این چیزا نیست پشت سرهم تو زندگی شانس میاره و کاراش درست میشه و من نه روز به روز بدتر میشه.بعد وقتی میگم از خدا بدم میاد مگن کفره و از این حرفها.دلیلش چیه؟خدا با یک سری از بنده هاش مثل من مشکل داره؟ پس چرا خلقمون کرده؟خلق کرده که مایه عبرت بقیه باشیم و انگشت نما همه باشیم؟خلق کرده که با آزار دادنمون کیف کنه؟یا وقتی آزارمون میدن کیف کنه؟خب خلق نمی کرد بهتر نبود؟به قول یکی کمتر خلق میکرد ولی با کیفت تر.
دلیل و حکمت برخی اتفاقات و حوادث
ارسال شده توسط عماد علی در چهارشنبه, ۱۳۹۷/۰۴/۲۰ - ۱۲:۰۰با سلام و احترام
من فردی هستم که سعی میکنم وظائف شرعی خود را حداقل انجام دهم.اخیرا چند مورد قتل و تجاوز کودک در تهران و مشهد و اردبیل شاهد بوده ایم. میخواهم ببینم ان کودک چه گناهی دارد که باید قربانی بی توجهی ، تنبلی ، بی احتیاطی و یا احیانا تقاص گناهان پدر و مادرش باشد. اینگونه حوادث چرا نباید به صورت یک تصادف و یا مرگ بصورت دیگری باشد چرا که تجاوز به کودک و سپس قتل باعث بی ابروئی خانواده میشود. خواهشا در این خصوص توضیحاتی ارائه نمائید.
بررسی عدالت خداوند در دو مسئله مهم آفرینش
ارسال شده توسط golzar84 در یکشنبه, ۱۳۹۴/۰۹/۲۲ - ۱۶:۵۱«از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: سوگند به کسی که جانم به دست او است، خداوند نسبت به بندهاش از مادر مهربان نسبت به فرزندش مهربانتر است».
دراین مقاله عدالت خداوند در دو مورد آفرینش و شفاعت مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد:
عدالت خداوند در آفرینش چگونه اثبات میشود؟
قبل از پرداختن به اصل پرسش تذکر، این نکته ضروری به نظر میرسد که در قرآن کریم، عدل الهی عمدتاً در قالب نفی ظلم بیان شده است؛ مانند: «إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً...»؛[1] خداوند هیچ به مردم ستم نمى کند.
« وَ مَا اللَّهُ یُریدُ ظُلْماً لِلْعالَمین»؛[2] و خداوند (هیچ گاه) ستمى براى (احدى از) جهانیان نمى خواهد.
عدل در مورد خداوند به معنای افاضه وجود به هر موجودی است که امکان وجود دارد. و افاضه کمال به هر موجودی که قابلیت و استعداد دریافت آن کمال را دارد.
با این تعریف باید گفت، عدالت خداوند در خلقت و آفرینش - چنانکه خود قرآن میفرماید: «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ...»؛[3] او همان کسى است که هر چه را آفرید نیکو آفرید.- آفرینش نظام هستی به نحو احسن به طور عموم، و سرآغازى براى بیان خلقت انسان و مراحل تکامل او به طور خصوص است. به تعبیر دیگر، بناى کاخ عظیم خلقت را بر «نظام احسن» یعنى بر چنان نظمى استوار کرد که از آن کاملتر تصور نمىشد. در میان همه موجودات پیوند و هماهنگى آفرید، و به هر کدام آنچه را با زبان حال مىخواستند عطا فرمود. اگر به وجود یک انسان نگاه کنیم و هر یک از دستگاههاى بدن او را در نظر بگیریم مىبینیم از نظر ساختمان، حجم، وضع سلولها، طرز کار آنها، درست آنگونه آفریده شد که بتواند وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهد، و در عین حال آنچنان ارتباط در میان اعضا قرار داد که همه بدون استثنا روى یکدیگر تأثیر دارند، و از یکدیگر متأثر مىشوند. و درست همین معنا در جهان بزرگ با مخلوقات بسیار متنوع، بویژه در جهان موجودات زنده با آن سازمانهاى بسیار متفاوت، حاکم است.
آرى او است که انواع عطرهاى دلانگیز را به گلهاى گوناگون مىبخشد و او است که به خاک و گل روح و جان مىدهد و از آن انسانى آزاده و با هوش مىسازد. نیز از همین خاک تیره گاه انواع گلها، گاه انسان، و گاه انواع موجودات دیگر مىآفریند، و حتى خود خاک نیز در حد خود آنچه را باید داشته باشد دارا است.
منظور از «خلق کردن انسان در احسن تقویم» این است که تمامى جهات وجود انسان و همه شئونش مشتمل بر تقویم است. «تقویم» به معناى در آوردن چیزى به صورت مناسب، و نظام معتدل و کیفیت شایسته است
نظیر این سخن همان است که در آیه 50 سوره طه از قول موسى و هارون مىخوانیم: «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»؛ پروردگار ما همان کس است که به هر موجودى آنچه را لازمه آفرینش او بود داد، و سپس او را در تمام مراحل وجود رهبرى کرد.[4]
در آیه «الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ...»، واژه «حسن» عبارت است از: هر چیزى که نشاط بیاورد و انسان به سوى آن رغبت کند. و این حالت سه قسم است. یکى اینکه چیزى مستحسن از جهت عقل باشد؛ یعنى عقل آنرا نیکو بداند. دوم اینکه از نظر هواى نفس نیکو باشد. سوم از نظر حسى زیبا و نیکو باشد.[5] البته این تقسیمى است براى زیبایى از نظر ادراکات سهگانه انسان.
اما حقیقت «حسن» عبارت است از: سازگارى اجزاى هر چیز نسبت بهم، و سازگارى همه اجزا با غرض و غایتى که خارج از ذات آن است، بنابر این، زیبایى رو به معناى جور بودن و سازگار بودن اجزاى صورت از چشم، ابرو، بینى، دهان و... است. و حسن عدالت سازگاریش با غرضى است که از اجتماع مدنى منظور است، و آن به این است که در جامعه هر صاحب حقى به حق خود برسد. همچنین است حسن هر چیز دیگر.
دقت در خلقت اشیا که هر یک داراى اجزایى موافق و مناسب با یکدیگر است، و اینکه مجموع آن اجزا مجهز به وسایل رسیدن آن موجود به کمال و سعادت خویش است، و اینکه این مجهز بودنش به گونهای است که بهتر و کاملتر از آن تصور ندارد، این معنا را دست مى دهد که هر یک از موجودات فى نفسه و براى خود داراى حسنى است، که تمامتر و کاملتر از آن براى آن موجود تصور نمىشود. [6]
طعم شیرین عدالت(2)
عدالت خداوند در مسئله آفرینش انسان به این است که او را در بهترین شکل، با توجه به هدف آفرینش که تکامل و جانشینی خدا در روی زمین بوده آفرید. قرآن کریم در این باره می فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم»؛[7] ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم.
منظور از «خلق کردن انسان در احسن تقویم» این است که تمامى جهات وجود انسان و همه شئونش مشتمل بر تقویم است. «تقویم» به معناى در آوردن چیزى به صورت مناسب، و نظام معتدل و کیفیت شایسته است. گستردگى مفهوم آن اشاره به این است که خداوند انسان را از هر نظر موزون و شایسته آفرید، هم از نظر جسمى، و هم از نظر روحى و عقلى؛ چرا که هر گونه استعدادى را در وجود او قرار داده است. به بیان دیگر، «قوام» عبارت است از: هر چیز و هر وضع و هر شرطى که ثبات انسان و بقایش نیازمند بدان است. و منظور از کلمه «انسان» جنس انسان است. بنابر این، جنس انسان به حسب خلقتش داراى قوام است. نه تنها داراى قوام است، بلکه به حسب خلقت داراى بهترین قوام است.[8]
آیا مسئله شفاعت، عدالت خدا را زیر سۆال نمیبرد؟
همانگونه که هر شخصی شایستگی شفاعت کردن را ندارد، همین طور هر کسی صلاحیت مورد شفاعت قرار گرفتن را ندارد؛ یعنی در آموزههای دینی ما برای هر دو بخش شرایطی بیان شده است.
علاوه بر آن در این موضوع توجه به چند نکته لازم به نظر میرسد.
عدل در مورد خداوند به معنای افاضه وجود به هر موجودی است که امکان وجود دارد. و افاضه کمال به هر موجودی که قابلیت و استعداد دریافت آن کمال را دارد
1. با توجه به آیه «... وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى...»،(«و آنها جز براى کسى که خدا راضى (به شفاعت براى او) است، شفاعت نمىکنند»، انبیاء، 28) شفاعت کنندگان تنها افرادی را میتوانند شفاعت کنند که شفاعتشان مورد رضایت پروردگار باشد و اینگونه نیست که مثلاً اگر زائری خواست یزید بن معاویه را نیز شفاعت کند! بتواند.
2. پروردگار عالم رحمتش عالمگیر و بر غضبش سبقت دارد، همانطور که مادر مهربان به دنبال بهانهای میگردد تا از فرزند خطاکارش بگذرد و خداوند که از مادر مهربانتر است، به دنبال بهانهای است، تا از گناه برخی از بندگانش چشم پوشی کند و این شفاعت همان بهانه است.
«از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است: سوگند به کسی که جانم به دست او است، خداوند نسبت به بندهاش از مادر مهربان نسبت به فرزندش مهربانتر است»، (روضةالواعظین، ج 2، ص 503)
3. بر فرض اینکه چنین کاری بدون حساب و کتاب انجام شود- که به نظر ما اینگونه نیست- باز هم به عدل الهی اشکال وارد نمیشود؛ زیرا زمانی عدل زیر سۆال میرود که حق کسی ضایع و یا از حق کسی کم شود و به حق دیگری افزوده شود، امّا اگر بدون تضییع حق کسی نسبت به شخصی دیگر تفضل و بخششی شود، این هیچ منافاتی با عدل ندارد؛ مانند اینکه من بخواهم از پول خودم به یک نفر انفاق کنم، به یک نفر بدهم و به یک نفر دیگر هیچ ندهم، البته اگر این انفاق بدون حساب و کتاب و بدون معیار باشد با حکمت سازگار نیست و با توجه به اینکه خداوند حکیم است،(حجرات، کارهای اینگونه و غیر حکیمانه انجام نمیدهد.
پی نوشتها:
[1] . یونس، 44.
[2] . آل عمران 108.
[3] . سجده، 7.
[4] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 17، ص 124
[5] . راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 235
[6] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 249.
[7] . تین، 4.
[8] . طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 319؛ تفسیر نمونه، ج 27، ص 144.
فرآوری: آمنه اسفندیاری
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منابع:
سایت اسلام کوئیست
تفسیر نمونه ج 17 و ج 27
تفسیر المیزان ج 16 و ج 20
تردید در انتخاب بین دو دختر
ارسال شده توسط مدیر ارجاع سوالات در چهارشنبه, ۱۳۹۴/۰۱/۰۵ - ۱۳:۰۷با نام و یاد دوست
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
سلام به همه و کارشناس محترم
داستان من کمی طولانی هست ببخشید که وقتتون رو می گیرم. سعی می کنم همه چیزو بگم. پدرم مربی رانندگی هست بعد از چند وقتی که مورد لطمه روحی قرار گرفتم سعی کردم خودمو بازیابی کنم من نزدیک یکسال پیش از یک دختر بازی خوردم حالا شاید توجیح باشه اما بارها سعی کردم رابطمو با خدا درست کنم اما وقتی یاد اون لحظات و افسردگیام می افتم بازم تو فکر می رم اونقد عمیق که درست خودمو تو اون محیط می بینم. هر کی چهره منو می بینه می گه تو دهنت بوی شیر میده اما واقعا آسیب دیدم. به خدا گفتم هر کسی هر بلایی سرم آورد بخاطر اینکه تو هم منو ببخشی می بخشم اما دو نفر رو به هیچ قیمتی نمی بخشم اول یکی از مهمترین افراد زندگیم، دوم این دختر. این دختر رو دوست ندارم و اگر هم منو بخواد من نمی خوامش اما تلخ ترین روزای زندگیمو رقم زد. روزایی که خودمو تنها حتی بدون خدا می دیدم. روزایی که نمازام قضا نمی شد هر شب واقعه هر روز 7 بار نادعلی و هر شب دعای توسل و نذر و مسجد رفتن و کمک مالی به فقرا و ... یادمه یک کتاب خوندم درباره زندگی یکی از عرفا و اونقد جوگیر شدم(واقعا جو بود) هر چی در می آوردم بخشیشو کمک می کردم. اما هر روز بدتر از دیروز ناامید می شدم.دیگه ناامیدیم خیلی زیاد شد جایی که دیگه امیدم از خدا رفت اون دخترو ول کردم و از محل کارم با دعوا اومدم بیرون. همه این ماجراها 7 ماه طول کشید و روز و شب من رو تشکیل میداد.
گذشت...
و حالا یکسال از اون قضایا می گذره و من بلاهایی عجیبی سرم اومده بگذریم از اینکه هرکاری می کنم (هرکاری) رابطم با خدا صاف نمیشه.مخصوص وقتی کلیپای سربریدن و شکستن دست و پای مردم عراق و سوریه رو می بینم می گم خدا کجاست؟ با خودم می گم خدا به اونا کمک نمی کنه اونوقت به من کمک می کنه!!
بگذریم...
حالا من فقط دوست دارم یا مجرد بمونم یا اگر ازدواج کنم با خانمی زیبا ازدواج کنم. چونکه از دو چیز می ترسم. اول اینکه اگر با خانمی که زیبا نباشه ازدواج کنم ممکنه نارضایتی تو دلم بمونه و بهش ظلم کنم. دوم اینکه می ترسم خودم شکنجه بشم.
چند وقت پیش بود که مادرم اومد و به من گفت که بابات یک کارآموز خانم داره که خیلی قشنگه. مامانم گفت اینجور دخترا نمی مونن و زود ازدواج می کنن و ...
خلاصه یکروز صبح که خواب بودم و مادرم به بابام گفت صبر کن پسرت جایی کار داره می خواد باهات بیاد. خلاصه من نمی دونستم قضیه چیه ولی بعد که فهمیدم خیلی نگران بودم چون اولین باری بود اینطوری جلو می رفتم.سر تا پام استرس و نگرانی بود همش می گفتم نکنه گندش در بیاد. آبروی بابام بره و ... خلاصه بابام هیچی نمی دونست من رفتم سوار ماشین شدم وقتی اون خانم رو دیدم خیلی زیبا بود. واقعا قشنگ بود. و 18 ساله. خلاصه من و مادرم با کارامون یه جور همه چیرو به خودشو مامان دختر فهموندیم. و متوجه شدم هم خود دختر و هم مامانش 70 تا 80 درصدی راضین اما بخاطر شرایط من، مامان دختره و بابام کمی دو دلن.
خیلی دوست داشتم با اون دختره ارتباط برقرار کنم اما چون بابام وسط کار بود اصلا نمی تونستم. حتی شمارشم نتونستم گیر بیارم. از این قضیه گذشت.
تا حدودی هم بیخیال شدم.
حالا حسرت می خورم به اراده آدمایی که 40 بار خواستگاری می رن تا فرد مورد نظرشون رو پیدا کنن. من همچین عرضه ای ندارم.
بعد از مدتی خواهرم گفت به یکی از دوستاش تو کتابخونه گفته که به من ریاضی یاد بده. منم که گفتم باشه اول هی به آبجیم می گفتم خشگله، خشگله. بیچاره آبجیم خیلی از این طرز صحبت من ناراحت میشد.
نمیدونم چی بگم :Ghamgin: خودمم از درون خودم ناراحتم اما من نمی تونم حریف خودم بشم این واقعیته!
خواهرم می گفت خوشگله از خیلی ها قشنگتره. خلاصه بالاخره آبجیم شماره اون دخترو با اجازه خود اون دختر به من داد و ارتباط شکل گرفت. من با دیدن اون دختر اصلا از قیافش خوشم نیومد حتی یک درصد. اما دیگه دیر شده بود و ما باید درس می خوندیم. اون دختر 7 ماه از من بزرگتره. و اونچه که باعث شده من امیدوار باشم تعریفای بی حد و اندازه خواهرم از اون دختره. می گفت خیلی درس خونه، پرتلاشه، با اخلاقه، مذهبیه و... و خدا شاهده تو این مدت خلافه اینو ندیدم. واقعا خوش اخلاقه، باهوشه و سرسنگینو و پرتلاش. دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد. و دکتری هم شرکت کرده.
اما خوب من با اون دختر اولی که زیبا بود رابطه نداشتم از کجا بدونم اون اخلاقش همینطوری نبوده!؟ اینه که منو اذیت می کنه.
حالا خیلی ارتباطم با این دختر صمیمی شده. همین دو روز پیش بود که بهم اس ام اس داد که من با تمام وجود ازت خوشم اومده!...
می دونم چیزایی رو که در ادامه می گم اگر بخونید من رو بی فکر و نادان صدا می کنید. درسته و حق دارید اما باید بگم تا در جریان باشید.
راستش من باعث شدم ارتباطمون به این سمت کشیده بشه و کارهای احمقانم و حرفام این ماجرارو اینطوری کرد ... نتونستم خودمو نگه دارم و حالا اینطور شد. از جایی هم ریاضیات عمومی 2 و دیفرانسل و مهندسی و... به من یاد می ده. نمی تونم ولش کنم می ترسم این ترم فاجعه بشه! به امیدش این همه ریاضیارو با هم برداشتم.به کارشناسای سایت هم درباره این ظاهر پرستیم پیام خصوصی دادم و جواب شنیدم که ظاهر فانیه و اینکه خدا هرکسی رو که بخاطر ظاهر به دنبال کسی بره چیزی در ظاهرش می بینه که ناپسنده و اینکه دختران خوش سیما عموما بدون مرز رفتار می کنن چون خواهان زیادی دارن در نتیجه بی بند و بارن.
اما باز درمان نشدم. :Ghamgin:
دو دولم هیچکدوم صد در صد رد نشدن اولی رو نشناختم(ای کاش رابطه داشتم باهاش) و دومی باطن خوبی داره(فوق العادس!).حالا کمک و نظر شما رو می خواستم. همیشه ترس از این داشتم که جوابی که مدنظرم نیست بشنوم و حتی خوندنش برام سخت باشه . اما واقعیت اینه و باید جسارت داشت و جواب تلخ رو خوند.
من آماده ام تا بخونم جوابتون رو.
با تشکر
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:
شبهه در عدالت خداوند و متعاقب آن شبهه در وجود خدا
ارسال شده توسط میرشکاک در شنبه, ۱۳۹۳/۱۲/۰۲ - ۱۸:۱۱با سلام و ادب
مسئله اي که مدت طولانیست ذهن مرا درگیر کرده عدالت خداوندی است. بگذارید برایتان مفصل توضیح دهم همچنان که میدانید دستگاه قضایی بشر اکثر موارد تلاشش اجرای عدالت است و در این راه قوانین مختلفی وضع کرده است کاری به نوع قوانین ندارم ولی در خیلی از موارد موفق به این کار نمیشودمثلا کودکی که پدر او به قتل رسیده است شما هرچه بکنید و قاتل را هر مجازاتی کنید رنج بی پدری او ممکن است هیچ التیامی نیابد.حال من سوالم این است خداوند چگونه میتواند در دنیای دیگر ستمی را که غرضا به فردی در این دنیا رفته است جبران کند حال هرچقدر پاداش دهد یا مجازات کند چون بعد وجودی دو دنیا متفاوت است طبعا نوع جزا و پاداش هم عینا نمیتواند از یک جنس باشد و این با عدالت متناقض است خواهشمند است در این مورد راهنمایی فرمایید.
آیا من یک کهنه سرباز قابل احترامم؟؟؟؟
ارسال شده توسط حسنعلی ابراهیمی سعید در چهارشنبه, ۱۳۹۴/۰۳/۲۰ - ۱۹:۵۵به نام الله
خاطره ای بسیار کوچک ولی بسیار بزرگ و عمیق ؛ و ... را برایتان می نویسم تا حالا چنین ژرف و واقعی برای کسی خاطره تعریف نکرده ام ؛ درست است از دیده ها و کرده های زمان جنگ تعریف میکنم ولی نقاط ناراحت کننده اش راحذف میکردم که مبادا درمیان شنونده گان از خانواده شهدای بزرگوارمان باشد و این عمل من شاید رضای خدا را در برنداشته باشد همیشه از رشادتهای ارتش ؛ نیروی هوایی قهرمان ؛ هوانیروز؛ سپاه ؛ بسیج و... تعریف کرده ام ضمنآ سالهاست از جنگ و جبهه با کسی حرف نمی زنم کلآ جبهه را از یادم پاک کرده ام لذا خاطره من مربوط به امسال است جای تعمل است اکر جمله بندی خوبی ندارم به بزرگواری خودتان ببخشید
و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران دوباره به محل خدمتم برگشتم و به لشکر 92 زرهی اهواز منتقل شدم
دوستم هست توان دیدن ناراحتی او نداشتم حلقه خودم ازانگشتم در آوردم به او دادم قبول نکرد گفتم یکی بهترش را برات می خرم با لبخند عجیبی گفت داداش حسن این شکست یعنی منهم می شکنم بمباران هوایی و توپخانه ای دشمن هر لحظه شدید
میشد تانگهای دشمن از مواضع خود خارج شدند شروع به تیراندازی تیر مستقیم کردند صدایی تمامی منطقه فرا گرفت * آخ سوختم* صدا خیلی آشنا بود جرآت نگاه کردن به سمت نفربر شمیرانی را نداشتم به خودم هم نمی توانستم بقبولانم این صدای تنها دوست زندگی ام است اما باید کاری میکردم دوباره آن صدای * آخ سوختم * را در مغزم مرور کردم دیکر از ترکشهای بمباران و توپخانه و گلوله های مستقیم و تیربارهای دشمن هراسی نداشتم از موضع خارج شدم با صحنه فجیهی روبرو شده بودم بله بهترین دوستم شهید شده بود .دیگه گریه ارزشی نداشت بهترین موقع انتقام بود تعداد 5 دستگاه تانگ و نفر به پلها نزدیگ شده
بودند در چند ثانیه هر 5 دستگاه توسط من و استوار کوشکی مورد هدف قرار گرفت و به گلوله آتش تبدیل شدند دشمن سریعآ نیروهای خود را به مواضع قبلیشان برگرداند ساعتی گیج و مبهوت از این رشادت مانده بود پایه دفاع در آن منطقه شکل گرفت در هر حرکت دشمن چندین دستگاه تانگ آنها توسط موشکهای ما منهدم می شد در طول دو روز چند ده تانک دشمن نابود شد نیروهای کمکی رسیده بودند ششم مهر مجالی بود ساعتی استراحت کنیم یادم می آید همانطوریکه به نفربر ام 113 تکیه کرده بودم چهار پنج ساعت خوابیده بودم هفتم مهر دشمن با تقویت نیروهای خود به یک سپاه مجددآ قصد سرپلها را کرد مقاومت بزرگی را از خود نشان دادیم و این دفاع ما سر درگمی عجیبی در فرماندهان عراقی ایجاد میکند و فکر عبور از پل را از ذهن خود خارج می کنند دو روز بعد یعنی 9 مهر بما دستور دادند از پلها عبور و سر پلها را در اختیار بگیریم که این سرپلها محلهای خوب و سکوهای عملیات بعدی در منطقه یعنی فتح المبین شده بود یاد تمامی شهدای لشکر 92 زرهی مخصوصآ گردان 283 سوار زرهی گرامی و جاودانه باد
# اول خرداد91 همسرم با من تماس گرفت گفت از کانون بازنشستگان تماس گرفته بودند و با این شماره تماس بگیر . تماس گرفتم شماره ای داد که با نیروی زمینی تماس بگیرم .تماس برقرار کردم آدرس منزل و دیکر اطلاعات مورد نیازشان را گرفتند و سپس با تمامی بی ادبی بدون خدا حافظی تلفن را قطع کردند .چهارساعت بعد (ساعت 17) بامن مجددآ تماس و پس از معرفی خود بنام سرهنگ ... از من خواست با هزینه نیروی زمینی همسر و سه فرزندم را تا فردا صبح به مهمانسرای سلامت بخش لویزان تهران برسانم که برای پیشکسوتان گردان 283 سوار زرهی مراسمی برقرار خواهد بود دوم خرداد من فقط به همراه همسرم به تهران رفتم وقتی به مهمانسرای سلامت بخش رسیدم آنجا با بی احترامی گفتند برای خانواده جایی نداریم وقتی با سرهنگ ...
تماس گرفتم گفت اصلآ ما صحبت از خانواده نکردیم وقتی از قصد برگشت من با خبر شد گفت چند ساعت آنجا باشید تا محلی را واگذار کنیم بعداز ساعتی متآسفانه اطاقی را به من دادند فردای آن روز در عقیدتی نیروزمینی مراسمی بر گذار شد کلی از رشادتهای 10 روز اول جنگ ما ؛ از ما تعریف وتوصیف کردند که چگونه جلوی یک سپاه دشمن مقاومت و اراده خودمان را به دشمن تحمل کردیم و در آنجا عنوان شد که استوار کوشکی 71 دستگاه تانگ و حسنعلی ابراهیمی سعید (این حقیر) 65 دستگاه تانگ
دشمن را مدت حضور در جبهه هدف قرار داده اند (موارد به همراه عکس و بیان دو بار نام من در مجله پایداری .خبرنامه همشهری تیر 91 صفحه 8و9 باعنوان * کهنه سربازان* چاپ شده است) سپس متآسفانه صد متآسفانه !! با یک نیم سکه از ما قدردانی کردند آیا واقعآ لیاقت ما ایجاب میکرد و یا سازمان آنقدر بدبخت هست که با یک نیم سکه از زحمات مدت منطقه و ایثار کری ما تقدیر شود ؟؟؟ من که تمامی خوبیها و بدیهای جنگ را سالها بود از یاد برده بودم و بخودم قبولانده بودم و کرده ام که آن رشادتهای من هیچ ارزشی برای جامعه ایرانی ندارد که اکر داشت وضع زندگی ام بهتر از این می بود چرا مرا دوباره به آن هوای زمان جنگ برگرداندند من هفت سال و یازده ماه در خط مقدم بودم آنقدرسازمان من به مدت منطقه بی تفاوت بوده است که من بجای افتخار برای حضور در جبهه بودنم از خودم شرم دارم که چطور جوانی ام را بی جهت به هدر داده ام و به خانواده خودم ظلم کرده ام و فکر میکنم کسانی که چنین رفتارهای تحقیر آمیز نسبت به رزمندگان جبهه و جنگ دارند یا جنگ را احساس نکرده و جبهه نرفته اند و یا رزمندگان را مورد تمسخر و تضعیف روحیه قرار میدهند !!! در آخر برای شادی روح پدر و مادر خودم و پدر ومادر همسرم که در در طول مدت جنگ آزارهای فراوانی دیده بودند فاتحه میفرستم و از زحمات همسرم که در مدتی که در جبهه بودم فرزندان پاک و مؤمن برایم تربیت کرده است قدردانی کرده و از خداوند متعال زندگی خوب و زیارت خانه خدا را یرایش آرزومندم
حرف دل# من معامله خود را با خدای خویش کرده ام و پاداش خود را نیز از حضور لایزالی ایشان خواهیم گرفت اما باید خاطر نشان کنم که ما در این 32 سال بخود قبولاندیم که مسؤلین ما؛ ما و خانواده هایمان را به دست فراموشی سپرده اند و کاش
زمانی که بعداز 32 سال از خواب فراموشی برخاسته اند اینگونه از ما تقدیر نمیکردند چرا که دادن یک نیم سکه به ما؛ گویی ما و حضور ما را و حماسه های ما را و خانواده ما را که پا به پای ما رنج جنگ را متحمل شده اند را به باد تمسخر گرفته اند ای کاش فقط به همان لوح کاغذی بسنده می کردند
کهنه سرباز پشیمان از حضوردر جنگ
درآمد حرام و غیر مشروع
ارسال شده توسط nffn-nima-falahi در سهشنبه, ۱۳۹۱/۰۲/۱۲ - ۲۱:۲۷سلام علیکم
همانطور که در روایتها و اخبار آمده درآمد حرام و غیر مشروع تاثیرات ناگواری بر روی فرزندان و خانواده دارد.
سوال : مگر فرزندان که از طریقه درآمد پدر شان خبر ندارند و یا خوب از بد متوجه نمیشن ( طفل و صغیر هستند ) چه گناهی کرده اند که باید با پیشامد های بد و ناگوار روزگار سپری کنند ؟ ( مثل بیماریها – تصادفات – رنجهای روحی روانی...)
آیا این همان سرنوشت هست که میگویند : قبل از خلقت بشربهشتی یا جهنمی بودنشان در عالم بالا مشخص هست ، به این دنیا می آیند تا برایشان اثبات شود ؟