حکم دروغ در عقد ازدواج
ارسال شده توسط یار مهربان در سهشنبه, ۱۳۹۸/۰۲/۱۰ - ۰۶:۰۸سلام
چه دروغ هایی در حین عقد ازدواج، باعث باطل شدن آن می شود؟
سلام
چه دروغ هایی در حین عقد ازدواج، باعث باطل شدن آن می شود؟
سلام.من یک سال و نیمه که عقد کردم.خودم ۲۳سالمه و یک خواهرشوهر ۲۰ساله دارم
مشکلی که من دارم اینه که خواهرشوهرم جلوی شوهرم لباس نامناسب میپوشه و من خیلی اذیت میشم.میدونم الان خیلیا میگن لباس پوشیدنش به من ربطی نداره ولی منم نمیخام اونو عوض کنم یا بگم مشکل از اونه.مشکل از حس بدیه که من دارم.میخام راهنماییم کنید که چیکار کنم.من برادر نداشتم اصلا رابطه خواهر برادری رو درک نمیکنم.حتی دوس ندارم شوهرم با خواهرش روبوسی کنه ولی نمیدونم چطور اینو بگم بهش.کلا نمیدونم در این رابطه چی درسته چی غلط..میترسم حرفی بزنم حلال خدا رو حرام کرده باشم برای اطرافیانم،اون دنیا نتونم جواب پس بدم
لطفا راهنماییم کنید که چه کاری درسته
سلام
نزدیک به 2 ماهی است که خواهرم به عقد فردی در آمده
اما بعد از گذشت این چند وقت متوجه شدیم که از حرف تا عمل ایشون فاصله وجود داره
حداقل توقعی که از یک طلبه وجود داره مسایل اعتقادی و شرعی است که ایشون رفتارشون خلاف این قضیه رو نشون میده
مثلا در مورد وام گفته بود که من یک آشنا دارم که شیرینی می گیره و وام رو جلو میندازه ما هم قبول نکردیم و پیش خودمون گفتیم شاید داره مارو محک می زنه
الان متوجه شدیم که به پدرش هم همین مسئله رو گفته و گفته که طرف یک میلیون میگیره برای وام 10 میلیونی و وام رو جلو میندازه
و موارد دیگه
حالا نمی دونیم چه کنیم مسایل ایشون قابل حل است یا نه یعنی میشه گفت که توی زندگی این مسایل حل شدنیست و خواهرم می تونه کمکش کنه تا از این جور کارها دست بکشه یا نه
مسایل دیگه ای هم وجود داره که بیش تر الان گیر ما مسایل اعتقادی ایشون هست
سلام...
من به خواستگاری دختری رفتم و موقع گرفتن شناسنامه برای انجام کارها محضر متوجه شدم شناسنامه شون از نوع جدیده و المثنی هم نیست
متوجه شدم قانونی هست که دختر زمان عقد اگر طلاق بگیره میتونه شناسنامه جدید بگیره و اسم همسر قبلیش رو پاک کنه
جطور میتونم از این قضیه مطمئن بشم؟(حتی الامکان هم نمیخوام خانواده عروس مطلع بشن )
سلام بر مشاورین عزیز. واقعا از مشاوره هاتون استفاده میکنم. من قبلا یک موضوع در رابطه با پشیمانی بعد از ازدواج فرستادم و واقعا از مشاوره هاتون استفاده کردم.اما اون تایپیک بسته شد. حالا در همین رابطه یک چیزایی هست که ذهنم رو درگیر کرده و در ارتباطاتم با خانواده خانمم تاثیر گذاشته.
حقیقت من در ازدواج علاوه بر شخصیت و اخلاق و ایمان دختر، شخصیت خانواده دختر نیز برام مهم بود. بالاخره هر کس از خانواده اش تاثیر میپذیره و اخلاقیات اونا در او اثر میکنن.
وقتی که من به خواستگاری خانمم رفتم با توجه با اینکه پدرخانمم فردی نسبتا مذهبی بود از من می پرسید کسی تو طایفه شما زندان رفته، کسی معتاد هست و ...
و این بنده خدا طوری برخورد کرد و سوالاتی پرسید که من گفتم عجب خانواده خوبی هستن و چه چیزایی براشون مهم است.
خداشاهده من اون موقع حتی یک دروغ کوچیک نمی گفتم و کلا سوالاتشو صادقانه جواب دادم. حتی مسائل ریز خانوادگیمان را بهشون گفتم چون با برخوردی که کردن گفتم شاید با خانواده من کفوییت نداشته باشند و بالاتر از ما باشد و من نمیخوام بعد از ازدواج مشکلی پیش بیاد.
همانطور که تو تایپیک قبلی گفته بودم پدرخانم من دوتا زن داره و تا خواستگاری ما بمدت ده سال با زن اولش قطع رابطه کرده و خانم من از زن اولش بود.
ما هم فردی مذهبی و ساده و صادق بودم و به خودم میگفتم که زن دوم گرفتن هرچند در شهر ما بده ولی خلاف شرع که نکرده.
پدرخانمم و مادرخانمم هم خیلی خودشونو خوب نشون میدادن. مثلا مادرخانمم گفت چون من با شوهرم زندگی عاشقانه ای داشتم و چون رفته زن دوم گرفته از دستش ناراحت شدم و محلش ندادم.
از اون ور پدرخانمم میگفت من بین زنام عدالت رعایت می کنم و ظلم نمیکنم زن اولم خودش محل نمیده. کلا پدرخانمم اهل کلاس و بلووف است که من بعد از ازدواج متوجه شدم. میگفت بچه های من در رفاه کاملن که من با زندگی خودمون مقایسه کردم و دیدم که با ما فاصله دارن و عجب پدر خوبی و خلاصه از این حرفا که حتی من به خاطر این ها تو روی خانواده خودم واسادم و گفتم خیلی خانواده خوبین. هرچه میگفتن خوب نیستن من میگفتم خوبم.
خوب من اون موقع تازه درسم تموم شده بود و هنوز سرباز نشده بودم. بهشون گفتم من دختر خانمتونو پسندیدم ولی هنوز سربازی نرفتم و کار ندارم و یه یک ریالی ندارم. خانواده ام هم به من کمک نمی کنن. مادرخانمم گفت تو بیا کارت نباشه. از اون ور پدرخانمم میگفت من برا پسرم خونه خریدم ماشین خریدم ماهی 700 بهش میدم دست اونو گرفتم دست تو رو هم میگیرم و از این حرفا.
و ما میگفتیم عجبا..
البته من از چند نفر هم تحقیق کردم و میگفتن خوبن.
البته پدرخانمم یه خورده رک بود و قبل از عقد یه چند بار متلک پروند و من هیچی نگفتم.
باور کنین من اون موقع یک آدمه ساده، صادق و کاملا مودب بودم درسم تازه تموم شده دنبال کارای پروژه نخبگی و سربازی و این حرفا بودم.واقعا خانواده فامیلمون از خداشون بود من برم خواسگاری دختراشون و...
اما بعد از عقد
بعد از عقد اولی بود پدرخانمم و مادرخانم اولیه یکم ارتباط برقرار کرده بودن و یه خورده با هم کنتاکت داشتن.
مادرخانمم ما همون هفته اول شروع کرد بدگویی از پدرخانمم گفت این چه آدمیه. کتک کاری میکرده. هوس باز بوده
گفت بعد از زن دوم هم حدود 2 سال اصلا اینورا پیداش نمیشده و خرجی نمیداده تا دیگه مادرخانمم با دوتابچش دیگه بعد از فروختن طلاها و بی پول شدن، پسرش میره پیشش و میگه به ما هم خرجی بده. که اون هم به اندازه بخور و نمیر میده. ما دیگه مغزمون هنگید
چون ما تو عقدیم و به اصرار شدید خانمم که با مادرش تنها هست من اومدم خونشون و شبا پیش اینها میخوابم چون پسرش هم در شهر دیگری مشغول تحصیل هستش
الان هم از حقوق 3 میلیونی فقط 500 میریزه به حساب اینا و دیگه کاری به هیچی نداره و من گفتم عجب آدم نامردیه. حتی خودشون باید برن بخرن و ... . اگر خونه هم خراب بشه کاری نداره.
برادرخانمم همون روز اول به من محل نداد و ما دیگه اصلا کاری بهش ندارم.
بالاخره ما فهمیدیم چی میخواستیم و چی شد.... به همین خاطر از ازدواج با این خانواده پششششششششششششششششییممممممممممماااااااااننم
فهیمدیم دروغ گو هستن. چون اگر میفهمیدم پدرخانمم اینجوریه اصلا نمی اومدم.
رفاه کامل که پدرخانمم میگفت این بود که دوتا بچه راهنمایی با زنش رو ول کرده رفته زن دیگه گرفته و بعد از دو سه سال اومده خرج بخورنمیری میده.
ظلمی که میگفت نمیکنم و من بین زنام عدالت برقرار میکنم فهمیدم که اینا اگر وسایلشون خراب بشه کسی نیست درست کنه و حتی اگر مریض بشن کسی نیست ببرشون دکتر واین حرفا
دیگه از این خانواده بدم اومده. با پدرخانمم ارتباطو قطع کردم. مادرخانمم هم کم. افسرده شدم. مشکال مالی و سربازی هم دارم. هنوز سرباز نشدم . ....
حالا چکار کنم با این حرفا؟
روم نمیشه به خانواده ام بگم اینا چه طوری بودن و الان هستن. کل کارای خونشون اگر وسیله ای خراب بشه باید خودم انجام بدم و...
یه یک ریالی کمک هم به من نکرد و ...
حال چه باید کرد؟
انقلاب که شد در مدرسه شان انجمن اسلامی را راه انداخت وفعالیتهایش را منسجم تر کرد.خانواده ودوستانش صدیقه را آخر هفته ها در کهریزک ویا معلولین ذهنی نارمک پیدا می کردند.صدیقه آنها را شستشو می داد وبهشان رسیدگی می کرد.بسیار پر دل وجرات بود.شجاعت ودلیریش به گونه ای بود که نشان می داد به زودی "مهر شهادت بر روی شناسنامه اش خواهد خورد"...
پس از انقلاب ،هیجان واحساس وصف ناپذیری پیدا کرده بود.احساسی که تا آن زمان مثل خون در رگهایش جاری بود،حالا پر خروش گشته بود واو را اززندگی عادی وروزمره دور می کرد.از تعلقات دنیوی فاصله گرفته بودومدام می گفت که"نباید در خانه بنشینیم وبگوییم که انقلاب کرده ایم .باید که در بین مردم باشیم وپیام انقلاب را به مردم برسانیم..".
۵ خرداد سال ۵۹، از طرف جهاد سازندگی برای انجام فعالیتهای جهادی به شهر بانه کردستان اعزام شد.در بانه هر کاری که از دستش بر می آمد انجام می داد.در روستاهایی که پاکسازی می شدند،کلاسهای عقیدتی وقرآن بر گزار می کرد.با توجه به شرایط بسیار سخت آن روزهای کردستان ،دوشادوش پاسداران بانه فعالیت می کرد در حالی که هیچ گاه اظهار خستگی نکرد...
در سپاه بانه مسئول آموزش اسلحه به خانومها بود.علاوه بر آن مخابرات سنندج نیز محل فعالیت او به شمار می رفت.آنقدر فعال بود که یکی دوبار منافقین برایش پیغام فرستادند که "اگر دستمان به تو بیفتد ،پوستت را از کاه پر می کنیم".خواهرش در آن روزها خواب دیده بود که آقایی نورانی وارد جمع می شود و صدیقه را صدا می کند وبا خودش می برد .از حاضرین سوال کرده بودند که این آقا چه کسی بود که گفتمد ایشان امام زمان بودند..تعبیر این خواب را که پرسیدند گفتند این دختر سربازی اش در راه اسلام قبول می شود...
با سلام و عرض ادب
در صورتي كه شوهر از دنيا برود و مالي نداشته باشد آيا زن مي تواند مهريه ي خود را از پدر و مادر شوهرش مطالبه نمايد ؟
با تشكر از پاسخگوي محترم
عرض سلام و ادب
اگر بعد از ازدواج معلوم شود كه زن عيبي دارد كه شوهر مي تواند عقد را فسخ كند ،آيا زن در هنگام فسخ عقد حق مطالبه مهريه را دارد ؟
چنانچه عيب موجب فسخ در مرد باشد چطور ؟
لطفا نظر حضرات سيستاني ، رهبري و مكارم شيرازي را بفرماييد .
[="Navy"]بسم رب المهدی
سلام دوستان
یک نفر با چند نفر میتونه برادر دینی باشه؟:Gig::Gig:[/]