فقیه

اطلاق کلمه «فقیه» و معنای آن

با سلام

ببخشيد يك سوال داشتم!!

آيا عنوان فقيه بر خود پيامبر هم اطلاق مي شده؟؟
كلا اولين باري كه لفظ فقيه به كار برده شد كي بود؟ به چه كساني فقيه مي گفتند؟؟
آيا اينكه فقيه را به معناي ريشه ياب معني كنيم درسته ؟؟

و بگيم :
فقیه یعنی کسی که غور میکند در معانی تا معانی واقی را بیابد که همان ریشه یابی است. ؟؟؟

منتظر پاسخ شما هستم!!

ایرادات این مدل از حکومت اسلامی را بیان کنید

سلام... خوبید؟

چند وقتی هست که با یکی از آشناهامون که ضدولایت فقیه هستش (آخه ضدولایت فقیه دو مدل داریم یک گروه هستن از روی بی دینی ضدولایت فقیه هستند یک عده از اون ور بوم افتادن و ادعای دین داری واقعی میکنن و ضدولایت فقیه هستند. این آشنای ما از گروه دوم بود ... ) دارم بحث میکنم.

راجب ادله نقلی و عقلی که خب همه راجبش زیاد شنیدیم و خوندیم خیلی خیلی بحث کردم.. حتی روی یک روایت چند روز بحث کردیم... که خب میدونید که فایده نداره ... هرروایتی براش میارم توجیه و تفسیر خودشو میکنه و البته اون هم به من همینو میگه و خب دیدم که از این راه به نتیجه نمیرسیم...

یک روز بهش گفتم اصلا گیرم مملکت رو بدن دست شما... چیکار میکنید؟؟؟؟؟؟
بدون حاکم زندگی میکنید؟
یا اگر حاکمی تعیین میکنید مشروعیتش را چطوری اثبات میکنید؟؟

اولش نتونست جواب بده چون نه میتونست بگه بی حاکم و نه میتونست بگه طاغوت و نه چیز دیگه ای به ذهنش میرسید... و چند روزی گیج میزد... فکر کردم بحث رو بردم...

ولی بعد از چند روز یک مدل حکومتی اراِئه داد و گفت این مدل حق است و مشروع هم هست و مدل شما باطل است ... منم ایراد خاصی توش ندیدم... حالا مدلشو براتون میذارم ببینید اشکالاتش کجاست و بهم بگید...

دقیقا متنی که برام فرستاده رو براتون میذارم:

.........من وتو و فقیه در مورد تشکیل حکومت نه مکلفیم نه ماذون....هرموقع شرایطش جور بشه خدا کارشو بلده....اگر حکومت طاغوت باشه ....وظیفمون دوری از طاغوته....واگر به قول شما شرایط تشکیل حکومت در عصر غیبت برای ما بوجود بیاد رجوع به راویان حدیث یعنی فقیهی که مدرک دارد --اصل هست درحکمیت......

القصه سیاست راباید دیانت تعیین کند....واگر پیامبر بنی اسراییل میتواند حکومت وسیاست را به طالوت واگذار کندو طالوت موظف به اجرای شریعت هست یعنی اینکه حکومت وسیاستش عین دیانتش ودر راستای حکومت الله هست.....پس طبق این مدل قرانی :ماهم میتوانیم متقاربا باحکمیت همه فقهای راوی حدیث ودارای مدرک ---اجرا را به شخص مومن متعهد متخصص واگذار کنیم ....(وقتی مولا علی که صاحب ولایت مطلقه هست برای هرشهر والی تعیین میکند و والی هم برای اجرای امور داروغه و قاضی و وووتعیین میکند ....همه دارای سلسله مراتب ومتصل به الله هستند) و حالا که امام زمان نایب خاص ندارند وما را موظف به رجوع به نایبان عام یعنی همه فقهای راوی حدیث( روات الاحادیث) کرده اند وتازه طبق فهم قطعی که از انتهای مقبوله عمربن حنظله برداشت میشود....ما درصورت اختلاف بین انها وداشتن شبهه میتوانیم توقف کرده واز نظر انها عدول کنیم....

فقهای شیعه میتوانند یک شخص را مجری احکام وحکومت کنند( همانطور که والی مولا علی ع دارای این حق هست و مسوول ان نیز هست)و یا او را عزل کنند و این سلسله مراتب حفظ میشود

( مثلا امام زمان در جواب نامه شخصی فرمودند فقط با اذن متولی وقف میتوانی در اموال ما تصرف کنی )و به ظاهر از طاغوت دوری کرده ایم.....پس میشود اینکار را انجام داد وصد البته صحیحتر وصواب ترهست از مدل شما و نظر شما در مورد اینکه حتما باید یک فقیه در راس امور باشد تا طاغوت نباشد کاملا غلط هست ....

چون مثل الان خیلی از فقها مهجور ومحذوف میشوند وقطعا این خلاف رضایت امام زمان هست.............

.و مساله حکمیت ویا طبق نظر شما مساله حکومت حل میشود وحکومت یا حکمیت مشروطه مقیده علما جاری میشود........ایضا اینها همه در نظریه هستند وانشاالله نظر ما صواب هست........اما طاغوت واقعی در نهاد تک تک ماست.....که با مکانیسم حضور همه علما ی صاحب مدرک میشود این طاغوت راکنترل کرد....

ممنون میشم اشکالات وارده رو بگید...

با فرض امکان تعطیلی حج واجب و یا مستحبی؛ این حق در اختیار کیست؟

انجمن: 

[="Arial Narrow"][="DarkSlateGray"]با سلام خدمت چشم انتظاران محرم

در تاپیک
[h=1]با وجود حادثه منا، چرا حج واجب را تعطیل نمی کنید؟

بحث خوبی بین کاربران در مورد تعطیل کردن یا تعطیل نکردن حج شکل گرفته است.[/h]هر چند به لحاظ ایات قران(امر خداوند به حضرت ابراهیم بر بانگ دادن مردم به امدن حج ) میشود به اهمیت حج پی برد و اینکه انگار به لحاظ قرانی حج قابل تعطیل کردن نیست
[SPOILER]البته بهتر است کارشناس خودش این ایات مربوط به حضرت ابراهیم و حج را اینجا با ترجمه قرار دهد. زیرا من نقل به مضمون کردم[/SPOILER]

با فرض اینکه بشود حج مستحبی و یا واجب را تعطیل کرد این امکان در اختیار کیست؟؟؟
ایا ولی فقیه باید امر کند؟؟؟
یا اجماع بین مراجع نیاز است؟؟؟
اگر فقط یک مرجعی امر به تعطیلی کند ایا مقلد او باز هم میتواند به حج برود؟؟؟[/][/]

آشنایی با برخی از کتاب های حدیثی شیعه (کوتاه و مفید)

سلام به همه خوانندگان ارجمند

گاهی پرسش هایی از برخی دوستان درباره اینکه چه کتاب حدیثی ای بخوانیم، احادیث چگونه جمع آوری شده، چند کتاب حدیثی داریم، کدام کتاب روایت معتبرتر است، فلان روایت در کدام کتاب حدیثی آمده و چرا در این کتاب حدیثی آمده و در آن کتاب حدیثی دیگر نیامده، و پرسش هایی از این دست مطرح می شود. با اینکه علوم حدیث، رشته تخصصی پرسشگران محترم نیست اما دوست دارند در حوزه حدیث هم وارد شوند و به صورت اجمالی هم که شده با آثار این حوزه آشنا شوند. تصمیم دارم تا ان شاء الله در این تاپیک، بخشی از آثار حدیثی شیعه را به صورت اجمالی معرفی کنم تا دوستان خواننده ضمن آشنایی با بخشی از دستاوردهای حوزه حدیث، بتوانند بهتر و راحت تر پرسش های حدیثی خود را مطرح نمایند.

فعلا در این تاپیک به معرفی آثار حدیثی شیعه می پردازیم. اگر عمر و توفیقی باقی بود، پس از تکمیل نسبی این موضوع، در تاپیکی دیگر، به معرفی آثار حدیثی اهل سنت خواهیم پرداخت.

مشارکت دوستان در این بحث آزاد است؛ اگر پرسشی داشتید می توانید مطرح بفرمایید تا ان شاء الله بررسی شده و در صورت امکان، پاسخ داده خواهد شد.

درخواست بررسی و توضیحاتی پیرامون حدیثی از امام رضا علیه السلام (منزلة الفقيه في هذا الوقت)

سلام علیکم

میخواستم درخواست کنم که لطف نمائید حدیث زیر را در ابتدا بررسی سندی و رجالی بفرمائید و منظور و مفهوم حدیث را نیز ذکر کنید . سپاس

قال الامام الرضا علیه السلام : « منزلة الفقيه في هذا الوقت، كمنزلة الأنبياء في بني اسرائيل »

معنای ولایت فقیه از کلام حضرت آیت الله مصباح یزدی

معناي ولايت‌فقيه

ولايت‌فقيه يعني اين‌که در شرايطي که حکومت امام معصوم عملاً ميسر نيست و مردم دسترسي به امام معصوم ندارند و نمي‌توانند نيازهاي حکومتي‌شان را به وسيلة او مرتفع کنند خدا يک بدلي برايش قرار داده است. اگر اشکالي به نظر نرسد بگوييد بدل اضطراري. منتها بدلي که خود شارع تعيين کرده است. مثل اين‌که فرموده است وضو و غسل بر شما لازم است اما اگر نتوانستيد، تيمم کنيد. تيمم، حکم شرعي است اما بدل از يک حکم اصلي ديگر است.

آن‌چه از اول شارع مقدس براي حفظ نظام تشريع فرموده، جلوگيري از اختلال نظام، جلوگيري از هرج و مرج، و ساير مسايلي است که بر حکومتِ حق مترتب مي‌شود. اما خداوند متعال مي‌دانسته است که انسان‌ها هميشه تن به حکومت معصوم نمي‌دهند. همان‌هايي که سال‌ها پاي منبر پيغمبر بودند با اين‌که هفتاد روز قبل از وفاتش جانشين‌اش را معين کرد و فرمود: «هذا علي مولاه»؛ بعد از هفتاد روز يادشان رفت. حالا يا ذهنا يادشان رفت يا عملا يادشان رفت و به فراموشي سپردند. چه کساني؟ همين اصحاب بدر و حنين، نه کفار. آدميزاد اين‌گونه است. خدا مي‌دانست بناست اين‌گونه بشود. با اين‌که دوازده معصومي که يک موي سر هر کدام‌شان به عالمي مي‌ارزد خدا اين‌ها را براي حکومت مردم تعيين کرد، اما مي‌دانست که مردم زير بار نمي‌روند. حالا که اين‌چنين مي‌شود، قهر کند و بفرمايد من چند سالي برايتان، حکومت علي را قرار دادم بعدش ديگر هيچ! ول کنيد برويد گم شويد؟ اين از رحمت خدا به دور است؛ البته من در مقام اثبات نيستم و فقط مي‌خواهم آن تعريف را اجمالا عرض کنم. اين‌ها زمينه است براي بيان اين تعريف.
ولايت‌فقيه يعني يک حکم دست دوم؛ بدل اضطراري از حکم ديگري که شارع آن را ابتدا براي تنظيم امور جامعه و حفظ نظام جامعه و تأمين مصالح اجتماعي تعيين فرموده بود. تکوينا هم مصداق آن را خلق کرده بود تا دوازده نفر پشت سر هم يکي پس از ديگري بتوانند متصدي اين حکومت بشوند. اين‌ها را آفريده بود. حکم شرعي‌اش را هم تعيين کرده بود اما مي‌دانست که عمل نمي‌شود. باز هم خداي متعال از فضل و رحمت خودش آمد يک حکم بدلي هم قرار داد. فرمود حالا که معصوم زنداني مي‌شود تبعيد مي‌شود يا در حالت تقيه است، مردم نمي‌توانند از او استفاده کنند. مي‌دانيد بهترين زمان‌هايي که مردم از ائمه استفاده کردند زمان امام باقر و امام صادق سلام‌الله‌عليهما بود، اما مي‌دانيد چه‌طور بود؟ بسياري از اوقات شيعه‌ها وقتي مي‌خواستند سئوالي از امام بپرسند بايد به عنوان يک دست‌فروش بروند در کوچه داد بزنند. به بهانه تخم‌مرغ فروختن، سبزي فروختن، خيار فروختن بروند در خانه امام صادق (ع) و از ايشان مسأله بپرسند. تازه عصر اين دو امام بهترين زمان‌ها بود. حتي در چنين زماني که‌؛ امام زنده است، ظاهرا زندان هم نيست، کرسي درس هم دارد و هزاران نفر از شهرهاي اطراف مي‌آيند از محضرش استفاده مي‌کنند، آن کسي که در شهرهاي دور زندگي مي‌کند، فرض کنيد در خراسان آن روز، فاصله را نسبت به مدينه حساب کنيد که بايد با شتر اين مسافت را طي کنند شايد يک سال طول مي‌کشيد که از خراسان به مدينه بروند. براي اين فرد اگر مشکلي پيش مي‌آمد بايد چه کار کند؟ مسائل اجتماعي، سياسي را که ايجاب مي‌کرد به حکومت مراجعه کند نزد چه کسي برود؟ در ميان مردم اگر اختلافي پيدا شد چه کنند؟ اين‌جا فرمودند ولايت‌فقيه معتبر است؛ يعني کسي که جاي امام باشد به عنوان يک بدل اضطراري. چنين فردي همه مصالح امام را نمي‌تواند تأمين کند چون امام معصوم است و اشتباه نمي‌کند، از چيزي غفلت نمي‌کند؛ او نبايد بگويد فيه تردد،‌؛ الاشبه کذا، الاقوي کذا؛ او حکم واقعي خدا را مي‌داند. تحت تاثير عوامل ديگري هم واقع نمي‌شود، اما همه مردم که به او دسترسي ندارند و نمي‌توانند نيازشان را به وسيلة او تأمين کنند. پس اسلام دست از حکومتش بکشد؟! يعني اين ‌شأن از زندگي اجتماعي مردم را که شايد بدون شبهه بشود گفت قوي‌ترين بعد زندگي انسان است، رها بشود؟ چون اگر زندگي اجتماعي نباشد معلوم نيست انسان به چه معناي ديگري وجود دارد. يک موجود فردي که در جنگل يا غاري زندگي مي‌کند ديگر تحصيل علم يا تعليم و تعلم، نماز جماعت،‌؛ جهاد يا... هيچ‌کدام از اين‌ها موضوع پيدا نمي‌کند. همه اين‌ها به برکت زندگي اجتماعي است و زندگي اجتماعي نياز به حکومت دارد. آيا امکان دارد شارع بگويد حالا که شما امام معصوم را نپذيرفتيد پس رهايتان مي‌کنم تا هر کاري که خودتان مي‌خواهيد، انجام دهيد؟ امام فرمود اين جور نيست. حتي در زمان حضور امام معصوم اگر دسترسي به امام معصوم نداشتيد به فقيه مراجعه کنيد. فقيه، بدل اضطراري ماست؛ «والرد عليه کالرد علينا»؛ بعد از آن هم يک جمله‌اي دارد که خيلي تکان‌دهنده است: «و هو علي حد الشرک بالله»؛ ببين چه‌قدر براي امام معصوم مسألة وجود حکومت اهميت دارد که اين قدر پاية ولايت‌فقيه را محکم مي‌کند و نمي‌گويد انکارش، مي‌گويد ردش -‌که ظاهرا رد عملي منظور است «والرد عليه کالرد علينا و هو علي حد الشرک بالله». ولايت‌فقيه يعني اين. اما آيا غير از فقاهت شرط ديگري هم دارد يا نه؟ اين مسأله‌اي است که بعدا بايد به ادلة آن مراجعه کنيم. ببينيم آن ادله‌اي که چنين ولايتي را اثبات مي‌کند آيا شرط ديگري هم دارد يا نه، اين بستگي به آن ادله دارد.

ادلة تعبدي اين موضوع را بزرگاني مثل امام رضوان‌الله‌عليه و ساير بزرگان زياد بحث کرده‌اند. همين‌طور که عزيز ما هم اشاره فرمودند بنده در يکي دو جلسه ـ اگر حياتي باشد و موفق بشوم ـ بيشتر آن را که جنبه عرفي دارد و به اصطلاح دليل عقلي مسأله است و بيشتر در بحث‌هاي با جوانان کاربرد دارد آن را عرض خواهم کرد و خواهيم گفت که غير از فقاهت آيا چيز ديگري هم در آن اعتبار دارد يا ندارد.

و صلي‌الله علي محمد و آله ‌الطاهرين.

مراجع در مجلس خبرگان

با سلام و خسته نباشید
با توجه به دلایل وجودی مجلس خبرگان (که آگاه ترین افراد به فقه هستند) و اینکه دیانت ما سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما،
چرا اعضای مجلس خبرگان تنها از مراجع تقلید تشکیل نمیشه و هیچ عضوی از این مجلس در حال حاضر مرجع تقلید نیست؟
در حالیکه مراجع آگاه ترین و شایسته ترین اشخاص برای این مجلس اند

شورای فقهای مراجع، چیست؟ و داکترین کدام مراجع عظام است؟

سلام. آیا نوع دیگر حکومت دینی شورای فقهای مراجع نیز بین مراجع از اهمیت برخوردار است؟ چه فرقی با ولایت فقیه دارد و اینکه کدامیک از مراجع بدان پایبندند؟ و آیا اگر کسی این مهم را اتخاذ کند طبعا با این نوع ولایت فقیه در تضاد است؟ تشکر

ولایت مطلقه ی فقیه و آرای فقهاء و مجتهدین معاصر

سلام خدمت کارشناسان محترم
تاحالا چندجا میپرسم ولی کسی جواب درستی نمیده.خواهشاً جواب صریح ونظر صریح بزرگان رو بیان کنید با دلایشون.
نظر بزرگانی نظیر آیة الله وحیدی خراسانی،آیة الله سیستانی و....در مورد ولایت فقیه چیست؟
اقوال مختلفی شنیدم که بعضیا میگین مخالفند خصوصاً جناب وحیدی خراسانی.از بیضیا هم میپرسیم میگن نه ه ه،کی گفته مخالفن،کسی که میگه مخالفن فقط برای خراب کردن وجه ی اون مرجع یا خراب کردن وجه ی ولایت فقیه است واز این قبیل حرفا.
خب اگه نظر خاصی هست،مخالفند و...صریح بیان بشه چرا این همه مبهم حرف زدن.
یا مثلاً اون روزی میخوندم وقتی جناب لاریجانی قرار بود رئیس قوه قضاییه بشن،آیة الله وحیدی مخالف بودن ولی بعضی جاها میگن که اتفاقاً آیة الله وحید مشوق بودن.
یا درمورد عدم ملاقات آقای وحید با رهبری طی سفری که چندسال پیش به قم داشتن،میگن که خود جناب وحیدی نمی خواستن با آقا ملاقات کنن.

فقیه یا عالم ؟؟؟

انجمن: 

حق

با نگاهی به آثار و آرای بعضی از متفکرین و روشنفکران اسلامی سده ی اخیر به نکته ای بغایت مهم می رسیم که از دیدگاه آنها فقیه و فقه اصولا توانایی و پتانسیل لازم و کافی را برای پوشش کامل تمامی مسائل ندارد و باقی ماندن در سطح فقه ، باعث می شود که بخش عظیمی از مفاهیم و حوزه های نظری اسلام بلا استفاده و بی مصرف بماند و در نتیجه ما نه تنها به سمت برداشتی جامع و کامل و مطابق نیازهای روزمان و نزدیک شدن به جوهره ی اصلی و غنی اسلام حرکت نمی کنیم بلکه در همان کوچه ی اول فقه می مانیم.

عواقب این مسئله را در حال حاضر به وضوح می توانیم در اطراف حوزه های فکری مان لمس کنیم وقتی در جواب به شبهه ها ناگزیر و ناچار وارد دیدگاه فقه می شویم و به تبع آن وارد علم رجال و حدیث شناسی و.....

بطور مثال در پاسخ به ادعای متفکری چون سروش ، حکم ارتداد می دهیم یا هنرمندمان از روی جهل به چطور پاسخ گفتن و سکوت معنادار مدعیان دین ، نامه ی آتشین می نویسد و در پایان نیز جوابی از طرف فقیهان جز همان ارتداد و دعوت به راه صواب ( راهی که آقایان انطور ادراک می کنند ) نمی بینیم .

دلیل و استدلال آقایان این است که این پاسخ فقه ( بخوانید پاسخ اسلام ) است و حکمی است لایتغیر که حتی نباید در راههای استدلالی دیگری قدم گذاشت و فقه مارا بس است !!!

اگر ایت الله سبحانی پیدا می شود که پاسخی عقلی و درخور فارغ از اینکه صحیح باشد یا نباشد ، می دهد و اگر عبدالعلی بازرگان بی ادعا و با شرفی یافت می شود که در آن سر دنیا دلش برای جوانان بخت برگشته ی طالب حقیقت بیشتر از آقایان می سوزد و از دیدگاه متفاوتی نسبت به ایت الله سبحانی جواب درخور دیگری می دهد . به این دلیل است که هر دوی آنها پای فراتر از فقه و کوچه ی اول قرائت دینی – اسلامی گذاشتند. که اگر جز این بودند آنها هم مانند آقایان با چند خطی حکم ارتداد و نصیحت ، رفع مسئولیت !!! می کردند.

و باعث می شدند اطمینان حاصل کنیم که بزرگان و مدعیان دینی مان آنقدر از نظر بنیان های فکری و استدلالی ضعیف هستند که برای حفظ آبرو و از سر بی جوابی ، در زیر احکام ارتداد و نصیحت پنهان می شوند.

که جای شکرش باقی است هنوز آنقدر از عالمان و بزرگان مسئول خالی نشده ایم.

نارسایی ها را که لمس می کنیم حسی کنجکاوانه مارا به سرچشمه ی زلال اسلام ناب محمدی می رساند (همواره وقتی به اصل باز می گردیم بسیاری از ابهامات حل می شوند و کم کاری ها نمایان !!! ) و در آنجا باز می بینیم که آنچه حضور دارد نه فقیه و ملا و آخوند که " عالم " است.

عالمی که در اصول و فروع دین رابطه اش با مردم عادی رابطه ی مرید و مرادی است و در فروع فروع دین رابطه ی منطقی مقلد و مرجعیت تقلیدی.

و عالم اسلامی نه فقیه است ، نه فیلسوف ، نه عارف و نه .... که مجموعه ای است از تمامی آنها و اصلا اینطور نیست که به یکی بپردازد و بس.

اصل و هدف " عالم " شدن است . نه فقیه شدن و در آن ماندن و آن را کامل و کافی و لازم دانستن.


می بینیم که از دل همین حوزه با دیدگاه منحط مخصوص بخود ( لازم و کافی دانستن فقه ) عالمانی همچون امام خمینی ، سید جمال ، محمد تقی جعفری ، علامه طباطبایی و .... بیرون آمده اند ولی هیچگاه این تک ستاره پروری به سیستم بدل نشده است و این همان جان کلام است.

یکی از حلقه های گمشده ی اسلام منسجم و یکپارچه و یکی از موانع طرح تجدید بنای اسلامی اقبال لاهوری ، " کمبود عالم " است.


وگرنه فقیه که بحد وفور داریم ، الحمدلله

منبع : وبلاگ شخصی ( محراب )

برچسب: