استاد شهید مرتضی مطهری/ یک تحریف ماهرانه: میگویند اشک بریزید، حسین(ع) گناه شما را میبخشد!
استاد مرتضی مطهری در یکی از سخنرانیهایش درباره تحریفات مربوط به واقعه عاشورا فریاد میزند که ما امام حسین خراب کن هستیم! و از علل آن میگوید :
«حسین(ع) میگوید من نهضت کردم برای امر به معروف، برای اینکه دین را زنده کنم، برای اینکه با مفاسد مبارزه کنم. نهضت من یک نهضت اصلاحی اسلامی است. ما آمدیم یک چیز دیگری گفتیم و تحریف کردیم.
ما گفتیم حسین یک شرکت بیمه تاسیس کرد، بیمهی گناه. گفت شما را از نظر گناه بیمه کردم. در عوض چه میگیرم؟ شما برای من اشک بریزید، من در عوض گناهان شما را جبران میکنم، اما شما هرچه میخواهید باشید، ابنزیاد باشید، عمرسعد باشید. ما میگوییم یک ابنزیاد در دنیا کم بود، یک عمرسعد در دنیا کم بود، یک سنانبنانس در دنیا کم بود، یک خولی در دنیا کم بود، امام حسین خواست خولی در دنیا زیاد شود، عمر سعد در دنیا زیاد شود، گفت أیهاالناس هرچه میتوانید بد باشید که من بیمهی شما هستم!»
به لطف خدا اين تاپيک رو به خلاصه نويسي کتاب تعليم و تربيت در اسلام اثر
گران سنگ استاد شهيد مرتضی مطهری اختصاص مي دهيم.
پرورش عقل
بحث ما درباره ی تعليم و تربيت در اسلام است . تعليم و تربيت بحث ساختن افراد است . يک مکتب که دارای هدف مشخص است بايد يک سيستم خاص آموزشی داشته باشد مکتبی که می خواهد در مردم طرح های خاص اخلاقی اقتصادی و سياسی را پياده کند برای انسانها می خواهد اعم از جامعه يا فرد که در مورد همين بايد بحث شود .
اگر هدف جامعه باشد افراد بايد اين طرح ها را ياد بگيرند و در جامعه
پياده کنند . در اسلام هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع .
يعنی اینکه يا بايد افراد تربيت کرد برای جامعه يا اينکه برای خودشان در حيطه ی فردی و يا اينکه خود مقدمه ای باشند برای اهداف اجتماعی .
در اينجا بايد با اصول تعليم و تربيت اسلامی آشنا شويم . که چقدر مساله ی تربيت مورد اهميت قرار گرفته است بايد ببينيم که
:Gol:مقام معظم رهبری ضمن سفارش فراوان به کاوش در شناخت شخصیت شهید مطهری، درباره ی بزرگترین و دشوارترین هنر استاد شهید، فرمودند: «... برخی از خطوط این چهره ی منور، همچون اصلیترین و سازندهترین خطوط برای ترسیم چهرهای که امروز به حق یکی از بزرگترین معماران بنای فکری نظام اسلامی به حساب میآید، بیش از پیش مورد مداقّه قرار گیرد. یکی از خطوط، نابگرایی در فهم و ارایه ی اسلام است که شاید بتوان آن را بزرگترین و دشوارترین هنر شهید مطهری شمرد».
مطهری؛ شخصیتی استثنایی
مقام معظم رهبری جنبههای استثنایی شخصیت استاد مطهری را چنین بیان میدارند :
«... فهم و شناخت اسلام ناب مستند، هوشمندی و بصیرت وافر در شناسایی جریانهای منحرف و آلوده، شجاعت و بیپروایی در برخورد با جریانها، سه خصوصیتی بودند که به شخصیت چند بُعدی و کم نظیر استاد فرزانه ی شهید ما، جنبهای استثنایی میبخشیدند اما بیشک آن روح لطیف و حساس و آن دل خاشع و با صفا و آن اندیشه ی بزرگ و توانا و آن نستوهی و پیگیری در کار و تلاش علمی و فرهنگی و آن تحصیلات عمیق و علم وافر و آن آگاهی از جریانات سیاسی و اجتماعی و آن هوشمندی در شناخت مصالح اسلام و مسلمین و آن قوت استدلال و چیره دستی در گفتن و نوشتن و آن گسترش ذهن و همه سونگری در مقولات فکری و فلسفی و بالاخره آن اخلاص و عرفان و معنویت، ابعادی هستند که شخصیت بزرگ و کم نظیر او بدون شناخت آنها شناخته نخواهد بود».
شکلگیری شخصیت استاد
یکی از پرسش های اساسی درباره ی شخصیت استاد مطهری این است که چه عواملی در رشد و شکلگیری شخصیت ایشان مؤثر بودهاند. پاسخ این پرسش را در کلام مقام معظم رهبری جستوجو میکنیم. ایشان دراین باره فرمودند:
«اولاً محیط خانوادگی آقای مطهری، یک محیط ممتاز بود. پدر ایشان جزو روحانیونی بود که از جنبه ی معنوی و زهد و تقوا یک فرد ممتاز بود.... مسأله ی بعدی، دوران طلبگی آقای مطهری بود که جزو دورههای بسیار خوب حوزه بود. تازه در قم، آن نشو جدید حوزه شروع شده بود... قم از آن فشار و اختناقی که بر اثر حکومت پهلوی داشت، خارج شده بود... بعد از اینها مسأله ی اساتید ایشان است؛ ایشان درس اخلاق و فلسفه را اول بار از امام آموختند. خوب پیداست که تأثیر استادی مثل امام خمینی رحمهالله بر روی یک شاگردی در آغاز نشو علمی چقدر زیاد است.... از جمله عناصر دیگری که روی شخصیت مرحوم مطهری موثر بود، علامه طباطبایی بود. ایشان بارها از علامه طباطبایی به صورت یک مراد و یک معشوق اسم میبرد... آمدن به تهران و آشنایی با اصحاب فکر و اندیشه ... یقیناً اگر آقای مطهری در قم میماندند، ممکن بود یک مرجع تقلید بزرگی بشوند، اما آن بینش وسیع و اطلاعات همه جانبه در تهران... در ارتباط با محیطهای مختلف و شخصیتهای فکری و علمی مختلف دست داد.... اما چیزی که همه این استفادهها را برای آقای مطهری ممکن میکرد، استعداد قوی این مرد بود».
نقش استاد مطهری در انقلاب اسلامی
درباره ی نقش استاد مطهری در انقلاب شکوهمند اسلامی، مقام معظم رهبری فرمودند: «نقش ایشان در اندیشه ی اسلامی، یک نقش بارزی بود؛ یعنی کم نظیر یا بینظیر بود و بهترین کتابها، آن هم در حجم بسیار زیاد در زمینه ی اندیشه ی سالم و استوار اسلامی را مرحوم مطهری فراهم کرده و تهیه کرده و نوشته... این باور اسلامی بود که مردم را این طور میکشاند به صحنه ی مبارزه، این باور راچه کسانی به وجود آورده بودند،... مرحوم مطهری جزو کسانی است که قبل از شروع مبارزات نیز در این میدان نقش مهمی داشته است... نتیجه میگیریم که آقای مطهری در پیروزی این انقلاب، بلکه در به وجود آوردن این انقلاب هم نقش بسیار مؤثر داشتند... ایشان اولین کسی بود که روی خط التقاط حساس شد... .»
مخالفان اندیشه ی مطهری
مقام معظم رهبری در معرفی مخالفان اندیشههای شهید مطهری میفرمایند: «... یک جریان، جریان فکری وابسته به غرب یا شرق است.... یک جریان دیگر هم جریان ضد روحانی است. هر جریانی که در جامعه ما با روحانیون مخالف است، با مطهری خیلی مخالف است؛ زیرا آنها برای مخالفت با روحانیون به ضعفهای روحانیون تکیه میکنند... که مطهری نمونه یک روحانی است که وجودش این تهمتها را به خودی خود برطرف میکند... جریان دیگر جریان ضد جمهوری اسلامی است. این جریان که مخالفت میکند با جمهوری اسلامی، با هر عنصری که در تداوم و استحکام این جمهوری نقش داشته باشد مخالف است. باز هم مطهری جزو کسانی هست که درتداوم و استمرار این جمهوری نقش داشت... بنابراین، مرحوم مطهری از این سه جریان مخالفت و خصومت میدید و هنوز هم با اینکه شهید شده، خصومت میبیند...».
اهمیت آثار شهید مطهری
مقام معظم رهبری، ضمن سفارش فراوان به ضرورت ترغیب مردم، به ویژه جوانان و روشنفکران به روی آوردن به آثار شهید مطهری فرمودند: «موضوع دیگری که بارها گفته شده و شخص امام هم فرمودند، بنده هم... باز تأکید کنم و تکرار کنم، ترغیب و روی آوردن به آثارشهید مطهری است. اعتقاد بنده این است که آثار شهید مطهری مبنای فکری این جمهوری کنونی ماست... مبنای فکری این انقلاب، تفکرات شهید مطهری است ولاغیر. دیگران به مقدمات این انقلاب خیلی کمک کردند، مردم را آگاه و روشن کردند، مردم را به حرکت و اندیشیدن واداشتند، اما آن افکار دیگر ـ غیر از افکارآقای مطهری ـ در ساخت این نظام کنونی ما تأثیری نداشت. این ساخت غیر از آنهاست... اگر ما بخواهیم که این نظام در ذهن مردم تعمیق بشود و حرکت انقلابی این مردم همچنان ادامه پیدا بکند باید افکار آقای مطهری در بین مردم رواج پیدا کند».
ویژگی عرفانی و اخلاقی مطهری
یکی از ویژگیهای برجسته شخصیت آیتاللّه مطهری، بعد عرفانی و معنوی ایشان است که به تعبیر مقام معظم رهبری، واقعاً یکی از فصول بسیار شورانگیز در زندگی این شهید عزیز است. رهبر معظم انقلاب در اینباره فرمودند: «.. ایشان... مرد بسیار دقیق و ظریفی بود و به شدت تحت تأثیر هیجانات عرفانی و معنوی قرار داشت. بادیوان حافظ و اشعار عرفانی مأنوس بود. با قران زیاد مأنوس بود... اهل تهجد بودند و نماز شب باحالی میخواندند... من به حال آقای مطهری غبطه میخورم؛ زیرا واقعاً لطفی که خداوند در حق ایشان کرده یک چیز عجیبی است. مثلاً زمانی که ایشان به قم میآید، در اوایل کار، استادی مثل امام خمینی را پیدا میکند... بعد درس مرحوم علامه طباطبایی و انس طولانی با ایشانو... یعنی خدای متعال به ایشان لطف کرده و آن طور اساتید، شخصیتها و بزرگانی را که انسان خیلی کم اتفاق میافتد که مثلاً در مدت عمرش یکی دو تا از اینها را ببیند ایشان همه اینها را دیده بود...».
مطهری و وحدت روحانی و دانشجو
نقش استاد شهید مطهری، در خنثی سازی توطئه ی جدایی دانشگاه و حوزه بسیارچشمگیر و انکارناپذیر است. مقام معظم رهبری در اینباره فرمودند: «... مرحوم مطهری با دو ابزار و با دو وسیله میتوانست تفاهم و نزدیکی بین دو قشر روحانیون و تحصیل کردههای جدید را به وجود بیاورد؛ یکی تلاش عملی و دیگری غنای شخصیت خود ایشان. از لحاظ تلاش عملی خوب ایشان در دانشگاه، درس گرفتند، با دانشجوها انس پیدا کردند... قطب و ملجأ برای تحصیل کردههای جدید شدند... دومین وسیله غنای شخصیت خود ایشان بود... وقتی تحصیل کردههای جدید نگاه میکردند، میدیدند که یک روحانی عالم متفکر فاضلی مثل آقای مطهری در مقابل خودشان دارند، از طرفی در حوزه علمیه هم میدیدند ایشان دل به قشر تحصیل کرده جدید بسته با آنها سر و کار دارد، آنها هم حالت تقارب و تفاهمی برایشان به وجود میآمد... ».[/]:Gol:
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس به تازگی کتابی توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است با نام «شهید مطهری در حدیث دیگران» که این کتاب با تدوین رضا مختاری اصفهانی به تاریخ شفاهی و زندگی و مبارزات آیتالله شهیدمرتضی مطهری اختصاص دارد، حاوی مطالب جالبی است که هم اینک توجه خوانندگان را به بخشی از این کتاب که به شهادت این شهید گرانقدر اختصاص دارد، جلب میکنیم:
*خوارج او را ترور کردند
آیت الله طالقانی در پیام خود به مناسبت ترور آیتالله مطهری بیان کرد:
«... همان خوارجی که خدا را تا آنجا میپذیرفتند و میپرستیدند که در جهت آرم آنها و هواها و هدفهای غرورانگیز و مبهمشان باشد. «و من الناس من یعبدالله علی حرف» اگر از این راه خبری و موفقیتی یافتند، آسوده خاطر میشوند و همین که به بنبست فکری و عملی برسند و با آزمایشی برخورند، هم از خدا روی بر میگردانند و هم از خلق هم دنیا را از دست میدهند و هم آخرت را «او را ترور کردند».
*پیش بینی شهادت، توسط خود شهید
استاد مطهری جزء اولین اهداف گروه فرقان بود و او خود پیشبینی چنین حادثهای را میکرد:
دکتر سید مصطفی محقق داماد میگوید: «یادم نمیرود که حدود یک هفته قبل از ترور ناجوانمردانه آن مرد بزرگ در منزل بنده تشریف داشت و روزنامهای در دست مبارکش بود. نگاهی به روزنامه انداخت و مرا صدا زد و گفت: روزنامه خبری را نقل کرده که یکی از مقامات ارتشی توسط گروه فرقان ترور شد. اعلامیه گروه فرقان در روزنامه چنین است که در برنامه گروه فرقان، ترور یک شخصیت مذهبی نیز هست. به نظرم میرسد که شخصیت مذهبی و روحانی که در برنامه گروه فرقان است، من باشم. گفتم: خدا نکند. گفت: یقین دارم آنهایی که از استقلال فرهنگ اسلامی میترسند و هراس دارند که این فرهنگ غنی اسلام گسترده شود، با کسی که بسیار دشمنی دارند و بغض او را در سینه دارند، منم. گفتم: استاد! اگر این یقین را دارید، خوب است که پیشگیری کنید و برای خود محافظی در نظر بگیرید. گفت: مرگ در دست خداست و من آرزو دارم که اگر میمیرم، مرگی در راه عقیدهام داشته باشم. اگر مرا بکشند، یقین دارم که در راه اعتقادم و در راه آنچه سالها برایش قلم زدهام و فریاد کشیدهام، کشته شوم.
از آنج که هر مسلمانی باید اعتقاداتش را از روی بصیرت نه از روی تقلید کورکورانه به دست آورد. از آنجا که در عصر حاضر ارتباطات بسیار پیچیده است و به گونه ایست که به طرفة العینی یامی از یک سوی عالم به سوی دیگر می رود، و این شده است ابزاری برای کفار و دشمنان خدا و اسلام تا افکار مسموم خود را با سرعت بیشتری به ذهن مسلمانان(مخصوصاً جوانان) منتقل کنند، احساس نیاز به این امر(عقیده با بصیرت) بیشتر می شود۲. البته ما هم می توانیم از این خدمات علم استفاده کنیم و اسلام را ترویج دهیم. ما إنشاءالله سعی داریم در این وبلاگ پیرامون مسائلی که به عنوان اصول دین قبول کرده ایم براهینی گذاشته و به شبهات پیرامون آن پاسخ دهیم. از خدا و امام زمان(ع) می خواهیم ما را در این امر تا نقطه پایان کمک کنند... یا علی ما بیشتر مطالب این پست را از کتاب "جهانبینی توحیدی" مرحوم مرتضی مطهری(ره) و "نهج البلاغه" اقتباس نموده ایم. توحید چیست؟ توحید یعنی شناختن خداوند به یگانگی. که این شناختن در دو جا متجلّی می شود:۱.فکر عقیده ۲.در عمل آن گونه از توحید که در فکر و عقیده متجلّی می شود "توحید نظری" و نوع دوم را "توحید عملی" گویند. بدیهی است که وقتی نوع اول نباشد، نوع دوم نیز وجود نخواهد داشت، به عبارتی نوع دوم میوه و نتیجه نوع اوّل است. توحید نظری سه شاخه دارد:
۱.توحید ذاتی: یعنی شناخت خدا به یگانگی در ذات. این اوّلین شناختی است که هر کس از خدا دارد: وجودی "غنی" و "مبدأ"(و لم یکن له کفواً أحد) ۲.توحید افعالی: یعنی باور به اینکه اشیاء با تمام اسباب و عللشان وابسته به اویند. اینجاست که "قیّوم" بودن خداوند معلوم می شود.(لا حول و لا قوّة بالله) ۳.توحید صفاتی: یعنی هماهنگی صفات خدا با ذات و هماهنگی صفات با یکدیگر. برای تشریح توحید صفاتی، بخش هایی از اوّلین خطبه نهج البلاغه را می آوریم:
* قبل از خواندن ترجمه زیر، باید عرض کنم: صفات زائد بر ذات، صفاتی هستند که اعراضی باشند و در ذات تحقق بیابند. ولی صفات خدا اینگونه نیستند و عین ذات الهی اند.
ترجمه و شرح:"حمد و سپاس خداوندى را سزاست كه همه گويندگان از مدح و ثناى او عاجزند (توانائى مدح و ثنائى كه لايق ذات او باشد ندارند، و از اينرو است كه حضرت سيّد المرسلين صلّى اللّه عليه و آله فرمود: لا أحصى ثناء عليك، أنت كما أثنيت على نفسك يعنى مرا توانائى مدح و ثناى تو نيست، تو خود بايد ثنا گوى ذات اقدس خود باشى) و شمارندگان و حسابگران از شمارش نعمتها و بخششهاى او درمانده (زيرا نعمتها و عطاهاى حقّ تعالى غير متناهى و آخرى براى آنها متصوّر نيست، چنانكه در قرآن كريم س 14 ى 34 مىفرمايد: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها يعنى اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را بشماريد توانائى نداريد، پس كسيكه نتواند نعمتهاى پروردگار را بشمارد چگونه مىتواند حقّ او را ادا كند و شكرش را بجا آورد، لذا مىفرمايد:) و كوشش كنندگان نمىتوانند حقّ نعمت او را ادا كنند (پس منتهى درجه سپاسگزارى آنست كه بنده بعجز از اداى حقّ نعمت او اعتراف كند) خداوندى كه حقيقت او را صاحبان همّت بلند درك نمىكنند، و زيركيها و هوشهاى غوّاص (كه فرو مىروند در درياى افكار) باو دست نيابند (چگونه ممكن مىتواند حقيقت ذات او را در يابد) خداوندى كه صفتش را نهايتى نيست (زيرا او را هيچ صفتى زائد بر ذات نباشد تا محدود و معيّن گردد) و نه خود او را صفتى است موجود و ثابت (كه در آن مقيّد و منحصر شود و احاطه بجميع صفات او نمايد، زيرا قيد و حصر از لوازم امكان است و واجب «جلّ شأنه» از آن منزّه باشد) و او را وقت و زمانى نيست كه معيّن شده باشد (و گفته شود بسيار وقت است كه بوده يا تازه موجود شده، زيرا او خالق زمان و بى نياز است از اينكه در زمان باشد تا زمان باو احاطه نمايد) و نه او را مدّت درازى است (كه بآن منتهى شود يعنى مدّت ندارد، پس او است ازلى و ابدى و زمان ندارد تا أجل و مدّت داشته باشد، زيرا زمان مقدار حركت است و حركت از عوارض جسم و او از جسميّت مبرّى است، پس محال است و نمىشود كه در زمان باشد) خلائق را به قدرت و توانائى خود بيافريد (چنانكه در قرآن كريم س 17 ى 51 مىفرمايد: أَوْ خَلْقاً مِمَّا يَكْبُرُ فِي صُدُورِكُمْ فَسَيَقُولُونَ مَنْ يعنى مىگويند كيست ما را پس از مرگ باز آرد و زنده كند، اى رسول اكرم در پاسخ ايشان بگو شما را زنده كند آن كسيكه در اوّل بار بيافريد) و بادها را بسبب رحمت و مهربانيش پراكنده كرد (چنانكه در قرآن كريم س 7 ى 57 مىفرمايد: وَ هُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّياحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ يعنى او است آن كسيكه بادها را مىفرستد مژده دهنده پيش از آمدن رحمت خود يعنى پيش از آمدن باران بزمين) و حركت و جنبش زمين را به سنگهاى بزرگ و كوهها ميخكوب و استوار گردانيد (تا متحرّك و مضطرب نگردد و شما به آسودگى زندگى كنيد، چنانكه در قرآن كريم س 16 ى 15 مىفرمايد: وَ أَلْقى فِي الْأَرْضِ رَواسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ* يعنى خداوند متعال كوههاى بزرگ را استوار نمود تا مبادا زمين حركت كند و شما را از سويى بسوى ديگر بيندازد). اساس دين (چيزيكه بسبب آن خداوند متعال پرستش ميشود) شناختن او است (دانسته شود كه اوست آفريننده موجودات) و شناختن كامل تصديق و گرويدن باو است و تصديق تمام توحيد و يگانه دانستن او است و كمال توحيد خالص نمودن عملست براى او (زيرا توحيد تكميل نمىگردد مگر به اخلاص يعنى خدا شناس هر چه گويد و هر چه كند بايد خاصّ براى او باشد و به هيچ غرضى از اغراض دنيويّه نيالايد) و كمال اخلاص آنست كه صفات زائده بر ذات براى او تصوّر نكند (گفته نشود علم حقّ تعالى مثلا صفت زائده خارجى است كه بر ذات او عارض شده كه اين عقيده منافى با توحيد و يكتا دانستن او است) زيرا هر صفتى گواهى مىدهد كه آن غير از موصوف است و هر موصوفى گواهى مىدهد كه آن غير از صفت است (بنا بر اين) كسيكه وصف كند خداوند را (او را موصوف كرده به صفت زائده بر ذات) قرينى براى او دانسته و او را (با موجود ديگر در واجب الوجود بودن) همسر قرار داده، و كسيكه براى او همسرى قرار داد پس او را دو تا دانسته، و كسيكه دو تا دانستش پس او را تجزئه و تقسيم كرده (و هر چيزيكه قابل تجزئه و تقسيم باشد مركّب است و هر مركّبى داراى اجزاء) و هر كه او را تقسيم كند باو نادان است، و كسيكه بوى نادان شود پس به سويش اشاره مىنمايد، و كسيكه به سويش اشاره كند او را محدود و معيّن ميكند (حدّ و نهايت براى او قرار مىدهد) و كسيكه محدودش دانست، پس او را شمرده (در خارج او را واحد عددى گردانيده) و كسيكه بگويد در چيست؟ او را در ضمن چيزى قرار داده (مقرّ و محلّى برايش انتخاب كرده) و كسيكه بگويد بر چيست؟ بعضى از امكنه را از او تهى دانسته (اگر بگويد در كجا نيست و بر كجا هست او را جسم و مركّب قرار داده، و لازمه آن حدوث و نو پيدا شدن او است). خداوند متعال هميشه بوده است نه آنكه حادث و نو پيدا شده باشد (در اين كلمه حضرت از حقّ تعالى و حدوث زمانى را نفى ميكند) موجود و هستى است كه مسبوق بعدم و نيستى نيست (يعنى نه آنكه هستى او ذاتاً حادث باشد كه در اين كلمه حدوث ذاتى را نفى ميكند) با هر چيزى است نه بطوريكه همسر آن باشد (پس با هر چيزى است يعنى هر چيزى باو قائم و بر پا است) و غير از هر چيزى است نه بطوريكه از آن كناره گيرد (زيرا اگر از چيزى كناره گيرد آن چيز چيزى نخواهد بود، براى آنكه اوست نگاهدارنده هر چيزى) فاعل است و فعل از او صادر ميشود نه بمعنى حركات و انتقالات از حالى به حالى (زيرا حركت از لوازم جسم است و او از جسميّت مبرّى است) و نه بمعنى آلت (زيرا اگر صدور فعل از او به معاونت آلت باشد پس او بغير خود احتياج دارد و احتياج نقص و نقص بر واجب الوجود محالست، بنا بر اين بى آنكه او را چشمى باشد بالذّات) بصير است و بينا بوده هنگاميكه هيچ چيزى از آنچه را كه آفريده نبوده، و منفرد است و تنها بوده هنگامى كه سكنى (چيزى كه بآن اطمينان به هم رسد) نبوده تا بآن مأنوس شود (و از انس با آن آرام گيرد) و وحشت نكند از نبودنش (پس چون شناختى او را، اكنون بطور اجمال بدان كه او است خداوندى كه به قدرت كامله)"۳
همانطور که در مطالب فوق می بینید، در جایی امیرالمؤمنین(ع) بیان صفت ( لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ) و در جایی نفی صفت (كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ) می کند. همانطور که گفتیم، صفت بیان شده صفات نامحدود و هماهنگ با ذات الهی و صفات نهی شده صفات محدود و اعراضی است. مردى خدمت امام صادق عليه السلام عرض كرد: اللَّه اكبر (خدا بزرگتر است) فرمود، خدا از چه بزرگتر است؟ عرض كرد: از همه چيز، فرمود: خدا را محدود ساختى، عرض كرد: پس چه بگويم؟فرمود: بگو خدا بزرگتر از آنست كه وصف شود.۴ قرآن کریم نیکوترین نام ها و بالاترین اوصاف را از آن خدا می داند: له الأسماء الحسنی۵ و و له المثل الأعلی فی السّماواتو الأرض۶از اینرو خداون علیم است، حکیم است، واحد است، قهّار است و ... و از جهل و دوگانگی و ... مبرّاست. اوصاف نخست را صفات ثبوتیه و صفات دوم را صفات سلبیه گویند. عبارت "سبحان الله" بیانگر تنزّه خداوند از صفات سلبیه است.۷
[/indent]
حال می رویم سراغ توحید عملی که میوه توحید نظری است. توحید نظری شناخت راه کمال است و توحید عملی پیمودن راه یا یگانه شدن در مسیر پرستش حق. در قاموس قرآن، هر نوع ایده آل گرفتن و قبله قرار دادن و تسلیم محض بودن عبادت است. مثلاً کسی که هواهای نفسانی خود را مورد توجّه قرار می دهد آن را عبادت کرده: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ۸ یا کسی که از کسانی که خداوند به اطاعت از آن ها فرمان نداده، تبعیّت محض بکند، آن ها را عبادت کرده است: إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله۹ عبادت و پرستش عبارت است از ثنا(برشمردن صفات ثبوتیه) و تسبیح و تنزیه(منزّه دانستن از صفات سلبیه) ابراز تسلیم و اطاعت محض در برابر خداوند و اینکه او در این موارد نامبرده شریکی ندارد. پرستش چه قولی(سلسله اذکاری که به زبان می آوریم مانند الحمد لله و سبحان الله) و چه عملی(مانند رکوع و سجود) اعمالی نمادین و معنی دار هستند که بیان کننده خلوص و یگانگی دربرابر خداوندند. خلوص که مترادف دیگری برای توحید عملی است، همان اجرا کردن و بیان کردن و برخاستن و نشستن و خلاصه اجرای تمام کار ها برای خداست: قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ۱۰
پرسش: اگر خدا عادل است، چرا یکی پولدار است و یکی فقیر، یکی زشت و یکی زیبا و ... یا بنابر حکمت خداوند، جهان باید به بهترین نحو و خالی از نقص و زشتی وپلیدی آفریده شده باشد. پس چرا یک عالمه ظلم و قتل دردنیا اتّفاق می افتد و یک عالمه نقص عضو و بیماری وجود دارد؟
پاسخ: پاسخ تفصیلی به این سؤال در کتاب "عدل الهی" شهید مطهرّی(ره) داده شده است. ما اینجا پاسخی را به طور مختصر از کتاب "جهانبینی توحیدی"۱۱ ایشان می گذاریم و به بحث تفصیلی در آینده خواهیم پرداخت.
در ابتدا ۱۰ اصل را مطرح می کنیم:
۱.اصل غنا و کمال ذات حق: وقتی برای پرسنده ای سؤال می شود: "فایده و حکمت فلان مخلوق چیست؟"، در ذهن خود خدا را با انسان مقایسه کرده و پنداشته خداوند مانند انسان هدفی را ترسیم می کند و برای رسیدن به آن هدف از ابزار استفاده می کند. در حالی که عقلاً چنین نیست. خداوند در اعلی ترین مقام و جایگاه است که بالاتر از آن مقام و رتبه ای نیست که نیاز باشد تا به سوی آن تکامل پیدا کند. حکمت الهی به این معناست که خداوند مخلوفات را به سوی غایت و کمالی که در نهادشان وجود دارد، رهنمون می سازد. بسیاری از این سؤالات وقتی پیش می آید که انسان خدا را با خود قیاس می کند.
۲.اصل ترتیب: "ترتیب" هم خانواده "رتبه" است. یعنی کسی به خاطر وجود روابط علّت و معلول و تقدّم و تأخر که غیر قابل تخلّف است، نمی تواند به "رتبه" موجود دیگر دست یابد. مثلاً اگر کسی بگوید: "اگر خدا عادل است، چرا فلان دانش آموز رتبه ۱ کنکور می شود فلان دانش آموز رتبه ۱۰۰۰۰؟" سریعاً می گوییم:"خب دانش آموزی که رتبه ۱ شده هوش بیشتری داشته یا بیشتر درس خوانده یا سختکوش تر بوده و اگر غیر از این باشد عدالت خدا زیر سؤال می رود.". تبعیض که نشانه بی عدالتی است، وقتی رخ می دهد که دو نفر قابلیت رسیدن به مرتبه یکسانی را دارند ولی یک نفر به این رتبه می رسد. ولی وقتی قصور ذاتی مطرح است، دیگر تبعیض نیست.
۳.اصل کلیت: ما انسان وقتی چیزی -مثلاً یک خانه- را می خواهیم بسازیم، از آجر، سیمان و دیگر مصالح در جهتی که برایمان یک مأمن و پناهگاه باشد، استفاده می کنیم. یا جای دیگر، مثلاً وقتی در جنگ هستیم و تیرهایمان تمام شده و تنها چند آجر کنار دستمان است، دیگر از این آجر ها برای اینکه برایمان پناهگاه باشد استفاده نمی کنیم بلکه برای اینکه ابزار دفاع باشد استفاده می کنیم. ولی آفرینش خدا اینگونه نیست. خدا مثلاً آتش را این گونه نیافریده که اگر در خانه فقیر بود آن را گرم کند ولی اگر یک کودک خردسال در اثر ناآگاهی دستش را در آتش کرد آن را نسوزاند. خدا آتش را با تمام ویژگی هایش (گرما و نور و سوزندگی و ...) آفریده و آنگونه پیوند های عاریتی و مصنوعی که انسان به کار می برد را به کار نبرده. غایات افعال الهی غایات کلّیه است نه غایات جزئیه. یعنی مقدّر نکرده که آتش برای فلانی سوزنده نباشد ولی برای دیگری سوزنده باشد. اگر کمی فکر کنیم، به فایده این نوع خلقت پی خواهیم برد.
۴.قابلیت:برای به دست آوردن یک فیض، تنها تام الفاعله بودن واجب الوجود کافی نیست بلکه قابلیت قابل هم مهم است. مثلاً کسی که درس خوب نخوانده و قابلیت داشتن یک رتبه خوب را از دست داده، نمی تواند رتبه خوب داشته باشد. یا مثلاً کسی که پاهایش قطع شده نمی تواند بدود و از نعمت دویدن محروم است.
۵. خداوند واجب من جمیع الجهات است:یعنی محال است که قابلیتی در موجودی به وجود بیاید و از جانب پروردگار افاضه نشود. چراکه با "حکمت" او تعارض دارد.
۶.شرور و بدیها یا از سنخ نیستی اند یا از سنخ هستی اند ولی منشأ نیستی اند:بدی گاه از نوع عدم قابلیّت اند و اصالتی ندارند مانند جهل که عدم علم است یا عجز که عدم قدرت است و گاه از نوع هستی اند ولی منشأ نیستی می شوند که این به طور نسبی است. مثلاً تخم قورباغه یک پوسته ژله ای محکم دارد. وقتی یک ماهی شکاری این تخم ها را می خورد، نمی تواند این پوسته را هضم کند و این باعث مشکلات گوارشی در این ماهی می شود. در اینجا این پوسته نسبت به ماهی "بدی" است چون برای او مشکل آفرین است ولی نسبت به نوزاد قورباغه درون تخم اینگونه نیست بلکه "خوبی" است...فتبارک الله أحسن الخالقین
۷.شرور همواره همراه خوبیهاست:آن دسته از شرور که از سنخ هستی اند ولی منشأ نیستی اند، لازمه لا ینفک "خوبی" ها اند. به مثال بالا دقت کنید تا متوجّه شوید.
۸.هر شری مقدّمه خوبیهاست: بسیاری در تاریخ دیده شده که نبود یک "خوبی" مقدّمه تکامل و پیشرفت به سوی آن خوبی شده. از این روست که گویند در هر شری خیری نهفته و در هر نیستی هستی ای پنهان است و هیچ شری شر محض نیست.
۹.قانون و سنت: جهان هستی از آن جهت که بر پایه قوانین علّی و معلولی جریان دارد و این قوانین کلّی است، حرکات و اعمال و رفتار بر اساس قوانین علّی و معلولی جریان می یابد.
۱۰.جهان در ذات خود یک واحد تجزیه ناپذیر است:مجموع خلقت یک واحد اندام وار است یعنی مجموی اجزای جهان از یکدیگر جدایی ناپذیرند که در آینده مفصّل بدان خواهیم پرداخت.
آنچه ما از اصول دهگانه فوق می فهمیم، این است که نظام جهان یک نظام علّی و معلولی کلّی است با روابط و قوانین معیّن. جهان به صورت واحد و با با تمام اوصاف و لوازم لا ینفکّ آن می تواند وجود داشته باشد که در غیر این صورت نمی تواند وجود داشته باشد که حکمت الهی افضل یعنی "وجود داشتن" را ترجیح می دهد. اگر اصول دهگانه بالا درست هضم شوند، جای شبهه ای نخواهد بود. البته این سؤال توضیح مفصّلی هم می خواهد که در آینده بدان خواهیم پرداخت إنشاءالله...
۱. فصلت ۵۳ ۲.البته این نیازی نیست که محدود به الآن باشد. یک مسلمان همواره باید از روی بصیرت به چیزی معتقد باشد چرا که این دستور قرآن است: وَالَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْهَا صُمًّا وَعُمْيَانًا(فرقان ۷۳) و (بندگان خاص خداوند) کسانی اند که هنگامی که با نشانه های روردگارشان تذکّر داده می شوند کر و کور روی آن نمی افتند... إنشاءالله در پست آینده به این مطلب خواهم پرداخت. ۳.متن عربی از: نهج البلاغة (للصبحي صالح)، صص ۳۹-۴۰ - ترجمه و شرح از: ترجمه و شرح نهج البلاغة (فيض الإسلام)، ج1، صص۲۱-۲۵ ۴.اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج۱، ص۱۵۹ ۵.حشر ۲۴ ۶.روم ۲۷ ۷.اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج۱، ص۱۵۹
هر استادی در تدریس خویش، دست کم باید از دو ویژگی مهم برخوردار باشد: 1. ویژگی علمی؛
2. ویژگی اخلاقی.
به هوس راست نیاید به تمنا نشود کاندرین راه بسی خون جگر باید خورد
بدین منظور، بر آن شدیم تا «روش تدریس شهید مطهری رحمه الله را به نظاره نشینیم و در این زمینه، نکته هایی را گردآوری کنیم و از ویژگیهای «علمی» و «اخلاقیِ» آن استاد شهید در هنگام تدریسهایشان مُستفیض و مست فیض شویم.
امید است که به خواست خدای سبحان و عنایات امام زمان علیه السلام و توجهات کوثر قرآن علیهاالسلام ، این نکته ها مقبولتان افتد و در تدریس و کلاسداری به کارتان آید.
شایان توجه است که تمامی این نکته ها از کتاب «جلوه های معلمی استاد مطهری» برگرفته شده اند، اما گزینش، دسته بندی، عنوان گذاری و انتخاب اشعار متناسب با برخی از این نکته ها، از سوی نگارنده این نکته هاست که پیشاپیش، از نگارنده آن کتاب تشکر و قدردانی می کند و دست به دعا بر می دارد و به خدای خویش عرضه می دارد:
گر خطا گفتیم اصلاحش تو کُن مصلحی تو ای تو سلطان سخُن
:Gol: گروه محراب :Gol:
.................................
آنکه با روح خدا همسفر دل ها بود
آنکه در خلوت اندیشه ی خود با ما بود
سیرتی داشت که در پرده ی صورت ننشست
صورتی داشت که صورتگــــــــر از او پیــــــدا بود