معرفت خداوند

با خود اين آرزو را به گور ببر كه خدا را ببيني!

. اگر كسي‌ در راه‌ سير و سلوك‌ و بطور كلّي‌ غير از اين‌ راه‌، غير از خدا چيزي‌ را بخواهد، خداوند را نخواسته‌ است‌؛ و همان‌ خواست‌ او كه‌ نفساني‌ است‌ مانع‌ از وصول‌ وي‌ به‌ ذات‌ اقدس‌ حقّ خواهد شد.



اگر بهشت‌ بخواهي‌ و يا حوريّه‌ و غِلمان‌ بطلبي‌، خدا را طلب‌ ننموده‌اي‌! اگر مقامات‌ و درجات‌ بخواهي‌، ممكنست‌ خداوند به‌ تو مرحمت‌ كند، ولي‌ خداي‌ را نخواسته‌اي‌ و در همان‌ مقام‌ و درجه‌ ميخكوب‌ شده‌اي‌، و ارتقاء از آن‌ درجه‌ براي‌ تو محال‌ است‌. چون‌ خودت‌ نخواسته‌اي‌ و نطلبيده‌اي‌!


اگر جبرئيل‌ في‌المثل‌ نزد تو آيد و بگويد: هرچه‌ ميخواهي‌ بخواه‌! از درجات‌ و مقامات‌ و سيطرۀ بر جنّت‌ و جحيم‌ و خُلَّت‌ حضرت‌ ابراهيم‌ و مقام‌ شفاعت‌ كبراي‌ محمّد صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ و محبّت‌ آن‌ پيامبر عظيم‌ را،


:Gol:تو بگو: من‌ بنده‌ام‌. بنده‌ خواست‌ ندارد. خداي‌ من‌ براي‌ من‌ هر چه‌ بخواهد آن‌ مطلوب‌ است‌.:Gol:



من‌ اگر بخواهم‌ به‌ همين‌ مقدار خواست‌ كه‌ مال‌ من‌ است‌ و متعلّق‌ به‌ من‌ است‌ از ساحت‌ عبوديّت‌ خود قدم‌ بيرون‌ نهاده‌ام‌، و گام‌ در ساحت‌ عِزّ ربوبي‌ نهاده‌ام‌؛ چرا كه‌ خواست‌ و اختيار اختصاص‌ به‌ او دارد.


وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَـٰنَ اللَهِ وَ



تَعَـٰلَي‌' عَمَّا يُشْرِكُونَ.
«و پروردگار تو آنچه‌ را كه‌ بخواهد مي‌آفريند و اختيار ميكند. براي‌ اين‌ مردم‌ ممكن‌الوجود اختيار و انتخابي‌ نيست‌. منزّه‌ و عالي‌ مرتبه‌ است‌ خداوند، از شركي‌ كه‌ به‌ او مي‌آورند.»

حتّي‌ نگو: من‌ خدا را ميخواهم‌! تو چه‌ كسي‌ هستي‌ كه‌ خدا را بخواهي‌؟! تو نتوانسته‌اي‌ و نخواهي‌ توانست‌ او را بخواهي‌ و طلب‌ كني‌!

او لامحدود و تو محدودي‌! و طلب‌ تو كه‌ با نفس‌ تو و ناشي‌ از نفس‌ توست‌ محدود است‌؛ و هرگز با آن‌، خداوند را كه‌ لايتناهي‌ است‌ نمي‌تواني‌ بخواهي‌ و طلب‌ كني‌! چرا كه‌ آن‌ خداي‌ مطلوب‌ تو در چارچوب‌ طلب‌ توست‌، و محدود و مقيّد به‌ خواست‌ توست‌، و وارد در ظرف‌ نفس‌ توست‌ به‌ علّت‌ طلب‌ تو. بنابراين‌ آن‌ خدا، خدا نيست‌. آن‌، خداي‌ متصوَّر و متخيَّل‌ و متوهَّمِ به‌ صورت‌ و وَهم‌ و خيال‌ توست‌، و در حقيقت‌، نفس‌ توست‌ كه‌ آنرا خداي‌ پنداشته‌اي‌!

نقل قول:
دست‌ از طلب‌ خود بردار! و با خود اين‌ آرزو را به‌ گور ببر كه‌ بتواني‌ خداوند را ببيني‌ و يا به‌ لقاي‌ او برسي‌ و يا او را طلب‌ كني‌! تو خودت‌ را از طلب‌ بيرون‌ بياور، و از خواست‌ و طلبت‌ كه‌ تا به‌ حال‌ داشته‌اي‌ صرف‌نظر كن‌ و خودت‌ را به‌ خدا بسپار؛ بگذار او براي‌ تو بخواهد، و او براي‌ تو طلب‌ كند!


در اينصورت‌ ديگر تو به‌ خدا نرسيده‌اي‌ همانطور كه‌ نرسيده‌ بودي‌ و نخواهي‌ رسيد. امّا چون‌ از طلب‌ و خواست‌ بيرون‌ شدي‌ و زمامت‌ را به‌ دست‌ او سپردي‌، و او ترا در معارج‌ و مدارج‌ كمال‌ كه‌ حقيقتش‌ سير إلي‌ الله‌ با فناي‌ مراحل‌ و منازل‌ و آثار نفس‌ و بالاخره‌ اندكاك‌ و فناي‌ تمام‌ هستي‌ و وجودت‌ در هستي‌ و وجود ذات‌ اقدس‌ وي‌ مي‌باشد سير داد،

خدا خدا را شناخته‌ است‌، نه‌


تو خدا را!


منبع: روح مجرد-سيد هاشم حداد

شناختن خداوند چه لزومي دارد؟

اهميت خداشناسي‌:
اهميت خداشناسي و آثار عميق آن بر زندگي انسان‌، به هيچ وجه قابل انكار نيست‌. تا آنجا كه شواهد و قرائن تاريخي نشان مي‌دهد، شناسايي مبدأ هستي همواره يكي از دغدعه‌هاي اصلي بشر بوده و بخش عمده‌اي از منابع گوناگون ديني به توصيف مبدأ عالم‌، يا همان "خدا" و بيان رابطه او با انسان و جهان پرداخته است‌.
اهميت خداشناسي را مي‌توان از جهت آثار آن در زندگي فردي و جمعي انسان ها نيز، مورد توجه قرار داد. ترديدي نيست كه زندگي انسان خداشناس با زندگي ملحدانه فردي كه وجود خدا را باور ندارد، تفاوتي اساسي دارد.
همچنين با مقايسه زندگي دو انسان خدا باور كه هر يك تصوير خاصي از خداي خويش دارند، تفاوت‌هاي اساسي آشكار مي‌شود و اين همه‌، از آن رو است كه اعتقاد آدمي به خدا و برداشتي كه از اوصاف او دارد، در شئون مختلف زندگي او و در انگيزه ها، نيت ها، داوري ها و كردارهاي او كاملاً مؤثر است و در يك كلام‌، معنا و مفهوم خاصي به زندگي او مي‌بخشد و شخصيت و هويت ويژه‌اي براي او به ارمغان مي‌آورد.
ضرورت خداشناسي‌:
در وجود همه انسان ها، مرتبه‌اي از "معرفت خداوند" به صورت فطري نهادينه شده است‌. با اين حال اين شناخت ابتدايي نمي‌تواند به تنهايي تأمين كننده كمال خداشناسي باشد، بلكه تنها زمينه‌اي مناسب براي رشد و تعالي معرفت انسان به خداي خويش است‌. از اين رو انساني كه از اين معرفت اوليه غفلت نورزيده‌، خود را نيازمند برداشتن گام‌هاي ديگري مي‌بيند و همين نياز، يكي از مهم‌ترين عوامل گرايش انسان به تحصيل شناختي گسترده‌تر و عميق‌تر است‌.
افزون بر مطلب ياد شده‌، متكلمان‌، دلايلي را بر ضرورت گام گذاشتن در اين راه بيان كرده‌اند، براي نمونه به دو دليل مهم اشاره مي‌كنيم‌:
1. دفع ضرر يا عقاب محتمل‌: هر انساني كه از ظهور پيامبران و دعوت آنان به خدا پرستي اطلاعي داشته باشد حتي‌، اگر به گفته‌هاي آنان ايمان نياورد، دست كم احتمال درستي آن را خواهد داد. در اين صورت اين احتمال در ذهن او شكل مي‌گيرد كه اگر پيامبران صادق باشند و او به گفته آنان عمل نكند، دچار عقاب و كيفر خواهد شد و از اين ناحيه‌، بر او خسارت و ضرري بزرگ وارد مي‌شود. از سوي ديگر عقل و خرد حكم مي‌كند كه انسان‌، تا حد ممكن از مواجهه با ضرر و يا كيفر دوري گزيند.
بنابراين‌، عقل حكم مي‌كند كه انسان در مورد وجود خدا و اوصاف او به تحقيق و تامّل بپردازد تا در صورتي كه در واقع خدايي وجود داشته و دعوت پيامبران راست باشد، بتواند با پيروي از آنان خويش را از عقاب الهي برهاند.
قرآن كريم‌، در آيات متعددي به اين امر اشاره كرده و انسان ها را به پذيرش دعوت پيامبران و دور شدن از عذاب خداوند توصيه كرده است‌. از جمله‌، در آيه 24 انفال آمده است‌: "يـَاَيُّهَا الَّذين‌َ ءامَنوا استَجيبوا لِلّه‌ِ ولِلرَّسول‌ِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم‌".
2. وجوب شكر منعم‌: شكي نيست كه انسان‌، در زندگاني خويش‌، از نعمت‌هاي فراواني برخوردار است كه خود آن‌ها را به خويشتن نداده‌، بلكه از سوي موجود ديگري به او عطا شده است‌. از طرف ديگر، عقل انسان سپاسگزاري از "منعم‌" (نعمت بخش‌) را كاري لازم مي‌شمارد. پس بر انسان لازم است كه منعم خويش را سپاس گويد و از آنجا كه سپاسگزاري از يك موجود، منوط بر شناخت اوست‌، عقل انسان حكم مي‌كند كه بايد بر مسير شناخت منعم حقيقي (خداوند) گام بردارد.
در آيات متعددي به اين انگيزه‌، براي شناخت اشاره شده است‌. از جمله‌: "واللّه‌ُ اَخرَجَكُم مِن بُطُون‌ِ اُمَّهـَتِكُم لا تَعلَمون‌َ شَي ?‹ًا وجَعَل‌َ لَكُم‌ُ السَّمع‌َ والاَبصـَرَ والاَف ?‹ِدَة‌َ لَعَلَّكُم تَشكُرون‌; (نحل‌، 78) و خداوند شما را از شكم مادران خارج نمود در حالي كه هيچ نمي‌دانستيد، اَمّا براي شما گوش و چشم و عقل قرار داد تا شكر نعمت او را بجا آوريد".
حاصل آنكه‌، با توجه به نقش تعيين كنند، خداشناسي در زندگي انسان و نيز با توجه به داوري عقل دربارة "لزوم دفع زيان و كيفر محتمل‌" و "لزوم سپاس گزاري از منعم‌" بايد گفت كه انديشه ورزي در باب شناخت مبدأ متعالي‌، نه تنها عملي سودمند و شايسته‌، كه كاري لازم و بايسته‌، است‌.( ر.ك‌: آموزش كلام اسلامي (خداشناسي‌)، محمد سعيدي مهر، ص 21، مؤسسه فرهنگي طه / پيام قرآن‌، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران‌، ج 2، ص 22 ـ 42، دارالكتب الاسلامية‌. )