معرفت شناسی
مطالعه مباحث معرفت شناسی قبل از خداشناسی
ارسال شده توسط پسر قهرمان در سهشنبه, ۱۳۹۸/۰۷/۰۲ - ۲۲:۵۴راه حل مسأله اذهان دیگر در فلسفه اسلامی چیست؟
ارسال شده توسط جوجه اردک زشت در دوشنبه, ۱۳۹۷/۰۴/۱۸ - ۲۰:۳۳با سلام و احترام
میخواستم بپرسم که مسئله اذهان دیگر که در معرف شناسی مطرح هست در فلسفه اسلامی چه راه حلی داره؟
سپاس فراوان@};-@};-@};-
بررسی نظریه مطابقت در معرفت شناسی
ارسال شده توسط جوجه اردک زشت در سهشنبه, ۱۳۹۷/۰۴/۰۵ - ۱۷:۳۱با سلام و احترام
یکی از مباحث مهم معرفت شناسی بحث معیار صدق و کذب قضایا هستش. یعنی ما برای اینکه ببینیم کدام قضیه صادق و کدام قضیه کاذب هست باید معیاری داشته باشیم.
عمدتا سه نظریه مطرح کردند:
1- نظریه مطابقت
2- نظریه انسجام گرایی
3- نظریه عملگرایانه
بنده بررسی کردم هر سه این نظریات مورد نقد هست. اما گویا فیلسوفان مسلمان نظریه اول رو قبول دارند.
بنده سوالم این هست پاسخ به نقد اصلی نظریه مطابقیت چیه؟
ما اگر بخواهیم مطابق واقع رو با ادراکمون ملاک بگذاریم سوالی که پیش میاد این هست که ما بدون داشتن دسترسی به واقع امر( حداقل کامل دسترسی نداریم) چطور میتونیم بگیم فلان گزاره مطابق واقع هست. در واقع ما جایگاه مستقلی نیاز داریم برای تطابق واقع و گزاره که نداریم.
پاسخ این نقد چی هست؟
سپاس فراوان@};-@};-@};-
تقدم معرفت شناسی بر وجود شناسی؟ یا بر عکس
ارسال شده توسط جوجه اردک زشت در دوشنبه, ۱۳۹۶/۱۱/۳۰ - ۲۲:۰۴با سلام و احترام
میخواستم یک سوالی بپرسم در مورد نظر فلاسفه اسلامی در مورد تاخر و تقدم مباحث فلسفی به این معنا که روند مطالعه فلسفی از چه مباحثی شروع و به چه مباحثی ختم میشه؟ به طور خاص مباحث وجودشناسی فلسفه اسلامی نسبت به مباحث معرفت شناسی مطرح شده در فلسفه اسلامی یا غرب تقدم داره یا تاخر به این معنی ما ابتدا باید مباحث و احکام مربوط به وجود رو بررسی کنیم یا ابتدا به سراغ مباحث معرفت شناسی بریم؟
به نظر بنده مباحث معرفت شناسی مقدم هست بر کل مباحث فلسفی به این علت که تا ما به سوالاتی مثل:
1- آیا امکان شناخت واقعیت هست یا خیر؟
2- ملاک صدق و کذب یک معرف چیست و اصلا تعریف معرف چیست و چه گزاره هایی مصداق معرف هستند؟
3-اقسام معرف و میزان یقینی بودن آن ها ؟
و...
پاسخ ندیم ورود به هر بحث فلسفی ی جورایی بیهوده میشه.
دومین دلیلی که برای حرفم دارم این هست که علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم دو جلد اول رو و در واقع مقالات ابتدایی رو به مباحث معرفت شناسی و رد شکاکیت و ... اختصاص دادن و در جلد 3 وارد مباحث وجود شناسی شدن و در آخرین جلد یعنی جلد آخر برهانی بر مسئله اثبات وجود خدا مطرح کردند.
بنده جایی خونده بودم(البته یادم نیست دقیقا کجا!!) که برخی قائل بودن بر تقدم مباحث وجود شناسی بر معرفت شناسی میخواستم بدونم این مسئله صحیحه اگر بلی چطور این تقدم رو توجیه می کنید؟
با تشکر
مطابقت ادراکات انسان با واقعیت
ارسال شده توسط مجنون70 در پنجشنبه, ۱۳۹۵/۱۱/۰۷ - ۱۲:۵۱سلام
از کجا می توان اثبات کرد که ادراکات انسان مطابق با واقعیت است؟ شاید لازمه خلقت انسان و نحوه ادراکات او اینگونه فهم را اقتضا می کند که اگر به گونه ای دیگر بود طور دیگه ای درک می کرد؟من در این زمینه مطالعات زیادی در معرفت شناسی کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم به نظرم تا به حال پاسخی به این سوال داده نشده@};-
با خود اين آرزو را به گور ببر كه خدا را ببيني!
ارسال شده توسط سادات در یکشنبه, ۱۳۸۹/۰۵/۲۴ - ۱۲:۱۲ . اگر كسي در راه سير و سلوك و بطور كلّي غير از اين راه، غير از خدا چيزي را بخواهد، خداوند را نخواسته است؛ و همان خواست او كه نفساني است مانع از وصول وي به ذات اقدس حقّ خواهد شد.
اگر بهشت بخواهي و يا حوريّه و غِلمان بطلبي، خدا را طلب ننمودهاي! اگر مقامات و درجات بخواهي، ممكنست خداوند به تو مرحمت كند، ولي خداي را نخواستهاي و در همان مقام و درجه ميخكوب شدهاي، و ارتقاء از آن درجه براي تو محال است. چون خودت نخواستهاي و نطلبيدهاي!
اگر جبرئيل فيالمثل نزد تو آيد و بگويد: هرچه ميخواهي بخواه! از درجات و مقامات و سيطرۀ بر جنّت و جحيم و خُلَّت حضرت ابراهيم و مقام شفاعت كبراي محمّد صلّي الله عليه وآله وسلّم و محبّت آن پيامبر عظيم را،
:Gol:تو بگو: من بندهام. بنده خواست ندارد. خداي من براي من هر چه بخواهد آن مطلوب است.:Gol:
من اگر بخواهم به همين مقدار خواست كه مال من است و متعلّق به من است از ساحت عبوديّت خود قدم بيرون نهادهام، و گام در ساحت عِزّ ربوبي نهادهام؛ چرا كه خواست و اختيار اختصاص به او دارد.
وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَآءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَـٰنَ اللَهِ وَ
تَعَـٰلَي' عَمَّا يُشْرِكُونَ.
«و پروردگار تو آنچه را كه بخواهد ميآفريند و اختيار ميكند. براي اين مردم ممكنالوجود اختيار و انتخابي نيست. منزّه و عالي مرتبه است خداوند، از شركي كه به او ميآورند.»
حتّي نگو: من خدا را ميخواهم! تو چه كسي هستي كه خدا را بخواهي؟! تو نتوانستهاي و نخواهي توانست او را بخواهي و طلب كني!
او لامحدود و تو محدودي! و طلب تو كه با نفس تو و ناشي از نفس توست محدود است؛ و هرگز با آن، خداوند را كه لايتناهي است نميتواني بخواهي و طلب كني! چرا كه آن خداي مطلوب تو در چارچوب طلب توست، و محدود و مقيّد به خواست توست، و وارد در ظرف نفس توست به علّت طلب تو. بنابراين آن خدا، خدا نيست. آن، خداي متصوَّر و متخيَّل و متوهَّمِ به صورت و وَهم و خيال توست، و در حقيقت، نفس توست كه آنرا خداي پنداشتهاي!
دست از طلب خود بردار! و با خود اين آرزو را به گور ببر كه بتواني خداوند را ببيني و يا به لقاي او برسي و يا او را طلب كني! تو خودت را از طلب بيرون بياور، و از خواست و طلبت كه تا به حال داشتهاي صرفنظر كن و خودت را به خدا بسپار؛ بگذار او براي تو بخواهد، و او براي تو طلب كند!
در اينصورت ديگر تو به خدا نرسيدهاي همانطور كه نرسيده بودي و نخواهي رسيد. امّا چون از طلب و خواست بيرون شدي و زمامت را به دست او سپردي، و او ترا در معارج و مدارج كمال كه حقيقتش سير إلي الله با فناي مراحل و منازل و آثار نفس و بالاخره اندكاك و فناي تمام هستي و وجودت در هستي و وجود ذات اقدس وي ميباشد سير داد،
تو خدا را!
رابطه علم كلام با علوم دیگر
ارسال شده توسط گمنام در چهارشنبه, ۱۳۸۸/۰۶/۱۸ - ۰۱:۰۹رابطه علم كلام با علوم دیگر را میتوان به دو صورت كلی ترسیم كرد:
1. علومی كه در علم كلام تأثیر میگذارند، یا بدین صورت كه علم كلام از آنها استفاده میكند، و یا بدین صورت كه با طرح پارهای پرسشها یا اشكالات علم كلام را به پاسخگویی آن پرسشها و اشكالات برمیانگیزد و موجب نوعی تحول در علم كلام میگردد.
2. علومی كه از علم كلام كمك میگیرند. طبعاً چنین علومی، علوم دینی خواهند بود مانند تفسیر و فقه، چنان كه توضیح آن خواهد آمد.
علوم مؤثر در علم كلام
علومی كه بر علم كلام تأثیر میگذارند دو گونهاند: دسته نخست علومیاند كه از مبادی علم كلام به شمار میروند مانند منطق و معرفتشناسی، و دسته دوم علومیاند كه از مبادی آن نیستند، ولی از طریق تأیید یا تعارضی بر علم كلام تأثیر میگذارند.
1. منطق و علم كلام
از آنجا كه علم منطق، قوانین تفكر صحیح و روشهای استدلال را میآموزد، و علم كلام نیز علمی است نظری و استدلالی، طبعاً علم منطق از مبادی ضروری علم كلام خواهد بود، از این روی، متكلمان اسلامی، در آغاز رساله ها و بحثهای كلامی خود، به طور مختصر یا مفصل، درباره منطق بحث كردهاند.
2. معرفت شناسی و علم كلام
در معرفت شناسی (ایستمولوژی)،[1] خود علم و معرفت، موضوع بحث واقع میشود و مسائلی چون: حقیقت شناخت، واقع نمایی علم، ابزار معرفت، توانایی انسان برشناخت واقعیت و ... مورد بررسی قرار میگیرد. گرچه این دانش، به عنوان شاخهأی ممتاز از معرفت، در دو سه قرن اخیر ظاهر گردیده است، ولی تأمل در بحثهای فیلسوفان و متكلمان اسلامی نشان میدهد كه آنان از این بحث مهم غافل نبوده و در مناسبتهای گوناگون پیرامون آن بحث و بررسی نمودهاند.
اگر به كتب كلامی مراجعه كنیم مییابیم كه آنان قبل از ورود در مباحث كلامی، اموری را به عنوان مقدمه مورد بحث قرار داده اند و از آن جمله بحثهایی است پیرامون فكر و نظر كه از مسائل معرفت شناسی است.
قدیمترین متن كلامی شیعه، كتاب «الیاقوت» تألیف ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت است.[2] وی در آغاز كتاب خود به بحث پیرامون مسائل زیر پرداخته است: ماهیت فكر و نظر، تعریف و اقسام علم، آیا نظر مفید علم است؟، دلیل چیست؟، آیا دلیل سمعی مفید علم است؟.
همچنین فخرالدین رازی، در كتاب «المحصل» مباحث گستردهای را پیرامون علم و فكر و نظر مطرح نموده است كه بسیاری از آنها از مسائل خاص معرفتشناسی میباشد.[3]
3. فلسفه اولی و علم كلام
در فصلی دیگر به تفصیل پیرامون جهات تمایز و اشتراك علم كلام و فلسفه اولی بحث خواهیم كرد آنچه در اینجا یادآور میشویم این است كه بسیاری از مسائل فلسفی از مبادی استدلالهای كلامی بوده و نقش تعیین كنندهأی در بحثهای كلامی ایفاء میكنند، این اصل در مورد حكمت متعالیه صدرایی عمیقتر و فراگیرتر است.
هرگاه متكلم نسبت به مباحثی مانند اصالت وجود، تشكیك در وجود، وجود رابط و مستقل، ویژگیهای هستی ممكن و واجب، وحدت و اقسام آن، علت و معلول، امتناع دور و تسلسل، ویژگیهای هستی مادی و مجرد، اقسام سبق و لحوق و ... آگاهی كافی نداشته باشد، از عهده تحقیق پیرامون مسائل خداشناسی و توحید برنخواهد آمد، مثلاً نخستین عبارت بخش كلام (مقصد سوم) تجرید العقاید محقق طوسی كه بیانگر برهان اثبات وجود خداست، چنین است: «الموجود ان كان واجباً فهو المطلوب والاّ استلزمه لاستحاله الدور و التسلسل»: اگر موجود كه اصل واقعیت آن قابل انكار نیست، واجب (الوجود بالذات) باشد مطلوب الهیین ثابت است، در غیر این صورت مستلزم واجب الوجود است، زیرا دور و تسلسل محال است.
فهم صحیح این برهان مبتنی بر آگاهی از وجوب و امكان ذاتی و نیز براهین امتناع دور و تسلسل است كه از مباحث فلسفه اولی میباشند.
همچنین محقق طوسی از اصل «وجوب الوجود بالذات» به عنوان یك قاعده مستحكم و فراگیر كلامی بهره گرفته و بسیاری از صفات جمال و جلال الهی را بر مبنای آن اثبات نموده است.
یكی از مباحث بسیار مهم كلامی، علم پیشین خداوند به موجودات است و در روایات تصریح شده است كه هیچگونه تفاوتی میان علم خداوند به موجودات قبل از آفرینش و پس از آفرینش آنها نیست،[4]تبیین این اعتقاد دینی، جز بر پایه اصول و قواعد فلسفی ممكن نیست، اصولی مانند: تشكیك در حقیقت وجود، اتحاد عاقل و معقول، بسیط الحقیقه كل الاشیاء و لیس بشیءٍ منها و ...
تبیین عمیق و دقیق صغرای برهان حدوث كه از براهین مشهور متكلمان بر اثبات وجود آفریدگار است در گرو اصل حركت جوهری است كه از اندیشههای ابتكاری صدرالمتألهین به شمار میرود.
اثبات توحید ذاتی(بساطت و احدیت ذات خداوند) و نیز توحید صفاتی (عینیت صفات با ذات و با یكدیگر)، مبنی بر اصالت وجود و وحدت حقیقی حقَّه است. اصل احدیت و بساطت ذات در اصطلاح روایات به «احدیُّ المعنی» بودن خداوند بیان شده است. چنانكه محمّد بن مسلم از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه فرمود: «مِنْ صِفَهِ الْقَدیم اِنَّه واحِدٌ احدٌ صَمدٌ اَحِدیُّ الْمَعنی، وَ لَیْسَ بِمَعانٍ كَثیرَهٍ مُخْتَلِفهٍ».[5] از جمله صفات قدیم (خداوند) این است كه او یگانه و یكتا و بینیاز، و «احدی المعنی» است و دارای معانی (صفات) متكثر و مختلف نیست، (مقصود، واقعیت صفات است نه مفاهیم آنها).
و دهها مسئله كلامی دیگر كه فهم صحیح آنها بدون آگاهی از اصول و قواعد فلسفی ممكن نیست، و بر این اساس باید گفت: فلسفه (امور عامه ) نیز ـ همانند منطق ـ از مبادی لازم علم كلام به شمار میرود، و درست به همین دلیل است كه میبینیم متكلمان، قبل از ورود به بحثهای كلامی (مباحث مبدأ و معاد) و پس از طرح مباحث منطقی، متعرض بحثهای فلسفی شده و پیرامون مسائلی چون: وجوب و امكان، علت و معلول، حدوث و قدم، جوهر و عرض و ... بحث نمودهاند. مشهور است كه محقق طوسی اولین كسی است كه مباحث فلسفی را در كلام وارد نمود، و به عبارت درستتر قواعد فلسفی را در خدمت بحثهای كلامی قرار داد. ولی باید گفت: این كار قرنها قبل از وی توسط اساتید علم كلام انجام گرفت، از آن جمله میتوان كتاب «یاقوت» تألیف ابراهیم بن نوبخت را نام برد، وی قبل از آنكه با اثبات صانع و توحید و صفات الهی بپردازد، پیرامون مسائلی چون: خواص قدیم و حادث، ممكن و واجب، جوهر و عرض، امتناع تسلسل و ... بحث نموده است.
از اینجا میتوان به ناآزمودگی نظریه برخی كه احیاناً از سردلسوزی و اخلاص به دوستداران فلسفه توصیه میكنند كه قبل از آموختن فلسفه، علم كلام را بیاموزند، پی برد. اینان در حقیقت تحت تأثیر شایعه بیاساس مخالفت فلسفه با دین و عقاید دینی كه توسط اهل حدیث و اشاعره شیوع یافت، قرار گرفته و بدون اطلاع كافی از بحثهای فلسفی و كلامی و به انگیزه دفاع از حریم دیانت، یا آموختن فلسفه را تحریم نموده، و یا فرا گرفتن كلام را قبل از آن توصیه مینمایند!!
آری، در اینكه آراء فلاسفه در مواردی با آراء متكلمان تعارض دارد، شكی نیست، ولی به كدام حجت عقلی و نقلی فهم متكلمان صواب بوده و گزارش صحیح شریعت است، تا اینكه رأی آنان معیار حق و باطل در عرصه دیانت دانسته شود؟!
از جمله مسائل مورد اختلاف فلاسفه و اكر متكلمین، مسأله اعاده معدوم است كه متكلمان آن را جایز میدانند و انگیزه مخالفت آنان این است كه معاد را از باب اعاده معدوم دانستهاند، ولی چنانچه استاد مطهری یادآور شدهاند، آنان در این باره مرتكب دو اشتباه شدهاند: یك اشتباه شرعی و دینی كه موضوع حشر و قیامت را اعاده معدم دانستهاند، و یك اشتباه عقلی كه اعاده معدوم را جایز شمردهاند امّا فلاسفه معتقدند كه اوّلاً: اعاده معدوم محال است و اگر چیزی نیست و معدوم شد، آنچه كه دوباره بوجود میآید عین او نخواهد بود بلكه شبیه و همانند آن است و ثانیاً: معاد به معنی اعاده معدوم نیست، و اشیاء ـ خصوصاً انسانها ـ معدوم نمیشوند تا اینكه پس از انعدام مجدداً مخلوق شوند، بلكه معدومیت، معدومیت نسبی است، مثلاً انسانی كه میمیرد از زندگیای كه داشته است معدوم شده است، نه اینكه به كلی از صفحه وجود محو و نابود شده باشد.[6]
غالب مخالفتهای متكلمان، با فلاسفه بزرگ الهی از این قبیل است، كه فعلاً مجال بررسی آنها نیست، البته باید حساب فیلسوفان حقیقی را از متفلسفان جدا كرد.
4. علوم تجربی و علم كلام
مقصود از علوم تجربی، صرفاً علوم طبیعی از قبیل زیست شناسی فیزیولوژی، فیزیك، شیمی و ... نیست بلكه همه دانشهایی است كه شیوه بحث آنها بر پایه مشاهده، تجربه و آزمایش استوار است، كه در نتیجه پارهای از علوم انسانی از قبیل جامعه شناسی، روانشناسی و غیره را نیز در بر میگیرد، رابطه كلام با این نوع علوم را به دو گونه میتوان ترسیم كرد:
1. تعاون و تفاهم.
2. تعارض و تصادم.
گاهی متكلم، مسئلهای كلامی را گذشته از این كه میتواند با استفاده از مبادی مستقل عقلی، تحقیق و بررسی كند، از دانش تجربی نیز بهره میگیرد، مثلاً یكی از راههایی كه برای اثبات علم پیشین خداوند نسبت به موجودات پیشنهاد شده است «اتقان» و «احكام» افعال خداوند است، عالم آفرینش بر پایه اتقان و نظم دقیق و شگفتآوری استوار است.[1]. Epistemology.
[2] . تاریخ حیات وی به طور دقیق روشن نیست، ولی از قرائن مختلف به دست میآید كه وی در قرن چهارم هجری میزیسته است، در این باره به كتاب خاندان نوبختی یا مقدمه كتاب انوار الملوك رجوع شود.
[3] . طرح این دو بحث اختصاص به دو متكلم نامبرده ندارد، بلكه اكثر متكلمان آنها را در مقدمه كتب خود آوردهاند. (ر.ك: قواعد المرام، ابن میثم بحرانی، شرح مواقف، و شرح مقاصد).
[4] . توحید صدوق، صفحه 137، باب العلم، روایت 9.
[5] . توحید صدوق، باب صفات الذات، صفحه 144، روایت 9.
[6] . شرح مختصر منظومه، جلد 1، صفحه 176 و 177.