کسب معرفت حقیقی به خداوند در آیینه روایات*بسیار مهم*
ارسال شده توسط استاد در پنجشنبه, ۱۳۹۳/۰۷/۱۷ - ۱۸:۳۳بسمه تعالی
در تحف العقول از امام صادق (ع) در ضمن حدیثى روایت شده است که فرمود:
«هر کس خیال کند خداى را میشناسد و خداشناسیش از راه توهمات قلبى باشد چنین کسى نه تنها خداى را نشناخته بلکه شرک به خدا هم ورزیده، زیرا صورتى را پرستیده که خود در ذهن ایجادش کرده، و هر که خیال کند خداى را شناخته ولى خداشناسیش از راه اسماء بدون معنا باشد چنین کسى در حقیقت اقرار کرده که به خدا طعن زده و نسبت نقص و حدوث به خدا داده، زیرا اسماء حادثند و حاجت به محدث دارند، و کسى که خیال کند خدا را شناخته و خداشناسیش از راه اسم و معنا هر دو باشد و هر دو را بپرستد چنین کسى با خدا دیگرى را شریک کرده، و کسى که خیال کند خدا را شناخته لیکن خداشناسیش از راه توصیفات غائبانه باشد نه از راه ادراک، در حقیقت، خدایى غایب را اثبات کرده، و پرستیده، و کسى که خیال کند خداى را شناخته به این نحو که موصوف را به صفت نسبت داده چنین کسى بزرگ را کوچک شمرده، آرى «و ما قدروا الله حق قدره؛ بزرگى خدا را چنانكه بايد نشناختند.» (انعام/ 91) (آنها خدا را درست نشناختند). نمیتوانند به چند و چون خدا پى برده و او را به سنجش در آورند.»
وقتى کلام آن جناب به اینجا رسید شخصى عرض کرد:بنابراین بیان، پس چگونه میتوان به توحید خداوند راه یافت؟ حضرت فرمود:
راه بحث فراخ و راه فرار از این اشکالات باز است، انسان نسبت به هر چیزى که حاضر است اول به عین آن معرفت یافته و آن را متمایز از هر چیز دیگرى میشناسد سپس به اوصاف آن پى می برد، بر خلاف غایب که به هر چه از اوصاف آن آشنا شود آن اوصاف به کلیت خود باقى است وقتى متشخص میشود که عین آن را درک کند. گفته شد چطور حاضر عینش قبل از صفاتش شناخته میشود؟ فرمود: تو نخست حاضر (خدا) را میشناسى سپس به علم او پى می برى یا علم مربوط به آن را بدست می آورى یا پس از آشنایى به او علم به او پیدا میکنى و از راه علم به او خودت را هم که معلول او هستى می شناسى؟ آرى تو خودت را از ناحیه خودت نمیتوانى بشناسى، و نیز میدانى و باور خواهى کرد که آنچه در نفس تو است آن نیز ملک خدا و قائم به اوست، یا بعبارت دیگر مقام ثبوت ذات تو و آنچه در آنست و مقام اثباتش همه از ناحیه خداست و این معنا نظیر معرفتى است که برادران یوسف نسبت به آن جناب تحصیل کردند، چون آنها به او گفتند: تو تحقیقا همان" یوسفى"، گفت: آرى من یوسفم و اینک این (بن یامین) برادر ابوینى منست، چه اگر برادران او را شناختند او را بوسیله خود او شناختند، نه بوسیله چیزى غیر او، و هستى او را از ناحیه خود او اثبات کردند، نه از ناحیه نفس خود، و توهمهاى قلبى خود، (تا آخر حدیث) «تحف العقول ص 341».