سلام
با کمالگرایی ام در ازدواج چه کنم؟
من تا حدودی کمالگرا هستم، از موقعی که خودم را شناختم، خواسته یا ناخواسته به جای این که کمالگرایی خود را سرکوب کنم سعی کردم آن را جهت دهی کنم، پس همیشه تلاش کردم در امور معنوی نگاهم به بالاتر از خودم باشد و در امور مادی به افراد پایین تر از خودم توجه داشته باشم.
نتیجه اینکه:
1- عموما دوستانم کسانی بوده اند که از لحاظ علمی و اعتقادی بهتر از خودم بوده اند و از لحاظ مالی در سطح خودم یا ضعیف تر بوده اند.
2- الان طلبه ای هستم که مشغولیت های علمی-پژوهشی دارم و در زمینه های مختلفی -اقتصاد، فرهنگ، سیاست، استراتژی و .... - دارای اطلاعات و قدرت تحلیل خوبی هستم(این را فقط خودم نمی گویم).
به عنوان نمونه می گویم: در اقتصاد کلان، نظام پشتوانه و اعتبار، نظام عرضه و تقاضا، بهروه وری و ... ارتباط بین آنها را درک می کنم و تحلیل های خودم را دارم.
اگر کسی بگوید، پول فاقد ارزش است چون اصل و اساس چیزهای دیگر است و پول وسیله است و از این نوع صحبت ها، باید بگویم برای من بی ارزش بودن پول حتی به لحاظ مادی هم اثبات شده است. یا اینکه می دانم چگونه آمریکا چگونه در سایر کشورها ایجاد تورم می کند.
3- به نظرم می رسد تا حد زیادی احساسات من تابع عقلانیت من شده است؛ به این معنی که در اکثر موارد به چیزهایی علاقه مند می شوم که مبتنی بر قواعد منطقی و عقلانی بوده و پیش از آن چهارچوب های فکری ام آن را تایید کرده باشند.
4- من اساسا بینش و نوع نگرشی متفاوت از سایرین داشته و آرمانگرا نیز هستم و اهداف بلندی دارم.
خلاصه اینکه هرچند خداوند لطف کرد و این کمالگرایی و جهت دهی کردن آن دلیلی برای رسیدن به جایگاه فعلی ام شد، اما حالا که به مسئله ازدواج رسیده ام، این کمالگرایی دارد مرا آزار می دهد و تا حدی دچار وسواس فکری شده ام.
چند ماهی است که به خواستگاری خانمی رفته ام که ویژگی های بسیار خوبی دارند و به جرئت می توانم بگویم مطلوب بسیاری از آقایان مذهبی و حزب اللهی هستند و به همین خاطر نیز تصمیم به ازدواج گرفتیم و به خاطر برخی مشکلات هنوز حتی عقد نکردیم، پس ارتباط خیلی ضعیفی داریم، اما مسئله اینجاست که بدلیل این فاصله چند ماهه متاسفانه در این اواخر، فکرِ ویژگی های نامطلوب ایشان -البته فقط از نظر بنده- به صورت مداوم به ذهنم خطور می کند و مرا مردد می کند. یکی دیگر از مسائلی که باعث تردید بنده می شود این است که در حیطه تحقیقاتم می بینم دخترانی که یکی یا برخی از ویژگی های نداشته ایشان را دارند.
بگذارید ویژگی های خوب ایشان و ویژگی هایی که دلخواه بنده بوده و مرا مردد می کند را بیان کنم.
ویژگی های مثبت: از سادات بزرگوار هستند،متدین، ولایت مدار،متخلق، اهداف خوب از ازدواج، علاقه مند به حوزه علمیه، شرکت در درس اخلاق، قناعت خوب، با اقتضائات طلبگی مشکلی ندارند، علاقه مند به رشد هستند، بعضی مسائل را ابتدائا خودشان قبول نداشتند چون دیدند به نفعشان است یا به خاطر بنده پذیرفتند و ....
ویژگی هایی که فقط من فکر می کنم منفی است:
1- ایشان می خواهند عروسی بگیریم. بنده با ماهیت عروسی و ولیمه دادن هیچ مشکلی ندارم، اما وقتی می بینم دیگر جوانان در ابتدائیات زندگی خود دچار مشکل هستند اصلا نمی توانم تحمل کنم که من چنین خرجی بکنم، ترجیح می دهم آن را به سایر جوانان بدهم تا کمکی برای آنها باشد. اما متاسفانه پذیرفتم.
2- من به خاطر نوع تفکراتم و اهدافم، سبک زندگی کاملا متفاوتی از عرف جامعه می خواهم داشته باشم، یک مصداق آن حذف تلویزیون از زندگی است که ایشان تا حدی خواهان آن هستند.
3- ایشان الحمدلله حجاب مناسبی دارند اما متاسفانه بنده وقتی بعضی خانم ها مثلا همسران برخی طلبه ها را می بینم که دستکش به دست می کنند و پوشیه می گذارند، عمیقا غبطه می خورم. در این مورد سخت گیری نکردم و نمی خواهم بکنم ولی متاسفانه چنین احساسی دارم
4- وقتی تفکرات برخی خانم ها را در مورد تعداد فرزندان، فقر در زندگی، عروسی نخواستن و ... را می بینم مجددا عمیقا غبطه می خورم. یا نظرات برخی از کاربران را در سایت دیدم، غبطه می خوردم.
نانوشته بعضی جوابهایتان را می دانم. توکل و توسل کرده ام، سعی کرده ام ویژگی های مثبت ایشان را در نظر خود بزرگ جلوه بدهم، از تکنیک توقف فکر تا حد امکان استفاده کرده ام. شاید بگویید موقتا از تحقیقات خود دست بردار تا وضعیت بهتر شود اما متاسفانه ممکن نیست.