afarinesh

غايتمندي آفرينش

انجمن: 


يكي از معاني حكمت، غايتمند بودن فعل است. غايتمندي فعل يكي از ويژگي‎هاي فاعل حكيم است. آن دسته از متكلمان كه به اصل حسن و قبح عقلي اعتقاد داشته و عدل و حكمت الهي را براساس اين اصل تفسير كرده‎اند، بر غايتمند بودن آفرينش تأكيد ورزيده‎اند و بر اين عقيده‎اند كه افعال خداوند معلل به غايات است. ولي منكران حسن و قبح عقلي معلل بودن افعال خداوند به غايات را مردود دانسته‎اند.
استدلال عدليه
دليل متكلمان عدليه بر غايتمند بودن افعال الهي اين است كه فعل بدون غايت[1] و غرض عبث و قبيح است، و خداوند از فعل قبيح پيراسته است. چنان كه محقق طوسي گفته است:
«و نفي الغرض يستلزم العبث»[2].
بر اين استدلال اشكال شده است به اين كه فاعلي كه از فعل خود غايت و غرضي را دنبال مي‎كند، ‌داراي نقص است، و از طريق آن غايت و غرض در پي آن است كه نقص خود را جبران كند. زيرا غايت و غرض آن است كه وجودش براي فاعل بر عدمش رجحان دارد. و اين، معني كمال خواهي فاعل است.[3]
عدليه به اين اشكال پاسخ داده و گفته‎اند: در صورتي غايت داشتن فعل مستلزم استكمال فاعل خواهد بود، كه غايت فعل به خود فاعل باز گردد، ولي اگر غايت به غير فاعل باز گردد مستلزم استكمال فاعل نخواهد بود. چنان كه محقق طوسي در ادامه عبارت پيشين گفته است:
«و لا يلزم عوده إليه؛ يعني لازم نيست كه غرض افعال الهي به او بازگردد، ‌بلكه غرض از افعال خداوند مربوط به موجودات است».
اشكال اشاعره
اشاعره اين پاسخ را نپذيرفته و گفته‎اند: بازگشت نفع و غايت فعل به غير خداوند، از دو صورت بيرون نيست، يكي اين كه نفع رساندن به غير و نفع نرساندن به غير براي خداوند يكسان است، و ديگري اين كه اين دو با يكديگر تفاوت دارند، و نفع رساندن به غير اولي و انسب به حال خداوند است. فرض نخست ترجيخ بلا مرجح و باطل است. و فرض دوم مستلزم استكمال است، زيرا اولويت نفع رساندن به غير براي خداوند نوعي از استكمال است. و استكمال در خداوند به هر صورتي كه باشد محال است.[4]
پاسخ
اولويت مستلزم استكمال نيست، بلكه اعم از آن است. زيرا معناي اولويت داشتن فعل براي فاعل اين است كه فعل با صفات و ويژگي‎هاي فاعل هماهنگ است. حال اگر فاعل غني الذات و حكيم باشد اولويت نسبت به او اين است. كه فعلش غايتمند بوده، و آن غايت به غير او باز گردد، و اگر فاعل فقير بالذات باشد، اولويت غايتمندي فعل به حال او اين است كه او به واسطه آن فعل از نقص به كمال برسد.
اشكالي ديگر
غايتمندي فعل مستلزم آن است كه غير از فاعل و فعل او واقعيت ديگري باشد كه به عنوان غايت فعل بر آن مترتب گردد، يعني فعل واسطه تحقق غايت است. اين فرض در مورد خداوند و افعال او متصور نيست، زيرا همه موجودات افعال الهي‎اند، و از اينجهت تفاوتي ميان آنها نيست كه برخي واسطه و برخي غايت به شمار آيند، بلكه همگي بدون واسطه مخلوق و آفريده‌ خداوند مي‎باشند.[5]
پاسخ
اولاً: اين مطلب كه همه موجودات بدون واسطه از سوي خداوند آفريده مي‎شوند، ‌نه از نظر عقلي و تجربي پذيرفته است و نه با نصوص و ظواهر ديني سازگار است، اصل عليت و معلوليت كه از اصول مسلم عقلي است، مورد تأييد وحي و تجربه نيز هست. بنابراين، برخي از موجودات واسطه پيدايش برخي ديگر مي‎باشند، اگر چه خالق بالذات جز خداوند نيست، و سلسله علت‎ها و اسباب به خداوند منتهي مي‎شود.
ثانياً: اين كه همه موجودات آفريده خداوند مي‎باشند، حتي اگر عليت برخي را براي برخي ديگر نپذيريم، با اين فرض كه برخي از آنها غايت و غرض برخي ديگر باشد، و برخي در خدمت برخي ديگر،‌ منافات ندارد. آري، در نگاه كلي به جهان، و اين كه جهان آفريده خداوند است. جز خداوند فاعل و غايت جهان نخواهد بود، ‌اما در نگاه جزئي و تفصيلي آشكارا مي‎يابيم كه پار‎ه‎اي از ويژگي‎هاي روحي و جسمي مادر با نيازهاي كودك سازگاري كامل دارد، به گونه‎اي كه حيات فرزند در گرو وجود اين ويژگي‎هاست. همين نسبت را ميان پديده‎هاي طبيعي با حيات انسان مشاهده و ادراك مي‎كنيم، و اصولاً نظم غايي كه بر عالم طبيعت حاكم است مفادي جز اين ندارد.
غايت فعل و غايت فاعل
نكته‎اي كه ممكن است منشأ اشتباه منكران غايتمندي جهان شده باشد اين است كه ميان غايت فعل و غايت فاعل تفكيك نكرده‎اند، و اين دو را ملازم با يكديگر دانسته‎اند، در حالي كه چنين نيست، غايتمندي فعل اعم از غايتمندي فاعل است، يعني هرگاه فاعل غايتمند باشد، فعل او نيز غايتمند خواهد بود. ولي عكس آن كليت ندارد. مي‎توان فرض كرد كه فاعل غني بالذات است و هستي او غايتي وراي خود ندارد، ولي فعل او غايتمند است. يعني برخي از افعالش غايت برخي ديگر از افعال او است، هر چند براي مجموعه افعال او، غايتي وراي او وجود نخواهد داشت، در هر حال، فعل غايتمند است خواه غايت آن، ذات فاعل باشد، و خواه چيزي ديگر.
نظريه سوم (تفتازاني)
يكي از متكلمان اشعري در اين مسئله نظريه سومي را برگزيده است، يعني معلل بودن افعال خداوند به غايات را به صورت في الجمله پذيرفته ولي به صورت بالجمله انكار كرده است. سعد الدين تفتازاني در اين باره چنين گفته است: «حق اين است كه تعليل برخي از افعال به ويژه احكام شرعي به مصالح و حكمت‎ها مطلبي است آشكار، مانند وجوب حدود و كفارات، و حرمت مسكرات، و مانند آن، چنان كه نصوص ديني نيز بر اين مطلب گواهي مي‎دهد.
قرآن كريم فرموده است:
«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ».[6]
«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ».[7]
«فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْلا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ».[8]
ولي تعميم اين مطلب و اين كه هيچ يك از افعال خداوند خالي از غايت و غرض نيست، محل بحث و تأمل است».[9]
يادآور مي‎شويم، مسئله غايتمندي افعال خداوند، از مسائل تعبدي نيست، تا به مواردي كه در نصوص ديني آمده است، ‌بسنده شود، بلكه مسئله‎اي است عقلي، و احكام عقلي غيرقابل تخصيص است.
ديدگاه حكما
شارح مواقف ديدگاه حكماي اسلامي را در مسئله غايي بودن افعال الهي، با ديدگاه اشاعره هماهنگ دانسته و پس از نقل نظريه اشاعره گفته است:
«و وافقهم علي ذلك جهابذه الحكماء و طوائف الإلهين»[10]
اين برداشت از كلام حكما نادرست است، چنان كه صدرالمتألهين گفته است:
حكما به طور كلي غايت و غرض را از افعال الهي نفي نكرده‎اند، آن چه آنان نفي كرده‎اند وجود غايت و غرضي غير از ذات الهي براي مطلق هستي، و براي نخستين فعل الهي است، اما براي افعال خاص و مقيد غايت‎هاي ويژه‎اي اثبات كرده‎اند، چنان كه كتاب‎هاي آنان سرشار از بحث درباره فايده و غايت موجودات مي‎باشد.»[11]
غرض و مصلحت
برخي از محققان در اين مسئله ميان غرض و مصلحت فرق نهاده و گفته است: آنچه در افعال خداوند مي‎توان گفت اين است كه افعال الهي داراي مصالح و حكمت‎هايي است، ولي معلل به اغراض نيست، فرق غرض و مصلحت در اين است كه غرض آن است كه به فاعل باز مي‎گردد، و مصلحت آن است كه عايد ديگران مي‎شود. بنابراين، اگر گفته‎اند افعال خداوند معلل به اغراض است، نوعي مجاز گويي كرده و افعال خداوند را به افعال بشر تشبيه كرده‎اند، يعني بر افعال خداوند مصالح و حكمت‎هايي مترتب مي‎گردد، كه اگر آنها بر افعال انسان مترتب شود، غرض و غايت فعل او به شمار مي‎روند.[12]
حكيم لاهيجي در اين باره چنين گفته است:
«يادآور مي‎شويم، حاصل اين تحقيق به تفكيك ميان غايتمندي فعل و غايتمندي فاعل باز مي‎گردد كه پيش از اين يادآور شديم، يعني افعال الهي ـ اعم از تكويني و تشريعي ـ داراي فوايد، مصالح و حكمت‎هايي است، كه به موجودات باز مي‎گردد نه به خداوند، بدين جهت خداوند فاعل بالداعي و بالقصد نيست، بلكه فاعل بالرضا يا بالعنايه است، چنان كه در فلسفه ثابت شده است. يعني علم ذاتي خداوند به فعل منشأ صدور فعل است، و فاعليت خداوند متوقف بر قصد و داعي زائد بر ذات نيست، زيرا اگر چنين باشد، فاعليتش بالذات نخواهد بود، ‌و آنچه متعلق علم ذاتي خداوند است، فعل به صورت مطلق نيست، بلكه فعل با ويژگي حكمت و مصلحت است. در نتيجه در عين اين كه فاعل بالقصد (غايتمند) نيست فعل او غايتمند است».[13]

یک سوال دقیق در مورد علت افرینش؟

سلام
خواهشا دقیق به تک تک این سوالات پاسخ بدید:
علت آفرینش جهان هستی چیست؟
اگر برای خدا نیافریدن قبیح ذاتی است و به این علت خلق می کند ، اگر همه چیز عدم می بود به چه کسی یا به چه چیزی می خواست ثابت کند که نقص ندارد و دارای کمال و فاقد فقدان می باشد؟
یا مگر خدا خودخواه است که بیافریند تا او را عبادت کنند؟ اصلا چرا آفریده است ؟
یا حالا که آفریده است و عده ای را به جهنم و عدهای را به بهشت میبرد آخرش چه می شود آخر خوشیه بهشت چیست بعد از لذت بردن در بهشت چه می شود ؟ زندگی ابدی به چه دردی می خورد؟

خداوندی که میتواند کن فیکون کند چرا آسمانها وزمین را شش روزه آفرید؟

خداوندی که میتواند کن فیکون کند چرا آسمانها وزمین را شش روزه آفرید؟

آیا پیشرفت های علمی بشر نافی قدرت خداوند در آفرینش است

اگر ما چیزی را از قرآن کریم استنباط می کنیم، بعد، از ترس اینکه مبادا روزی علم خلافش را بگوید نمی توانیم بگوییم امروز استنباط نمی کنیم. حداکثر این است که قرآن ما این طور گفته، علم هم خلاف آن را گفته است. شما باید به ما ایراد بگیرید که آیا از قرآن چنین چیزی استنباط می شود یا نمی شود؟ از ترس اینکه مبادا روزی علم خلافش را بگوید، ما بیاییم از حالا بگوییم قرآن این را نمی گوید؟
حالا قرآن این را گفته، بگویید خلاف علم هم هست، شما روی آیات قرآن بحث کنید که واقعا قرآن چنین چیزی می گوید یا نمی گوید؟ اگر ثابت شد قرآن می گوید: آنگاه می رویم دنبال آن مطلب، اگر ثابت شد نمی گوید که هیچ. ولی چون از نظر ما ثابت است که قرآن می گوید، می رویم دنبال آن حرف دیگر.

تمام نگرانی تان برخی از این است که نکند روزی یک موجود زنده و بالخصوص انسان را بسازند. من نمی فهمم این نگرانی چه نگرانی ای است؟ اگر انسانها انسان را ساختند یا گیاه را ساختند، آنوقت مگر انسانها گیاه را خلق کرده اند؟ این عالم قانونی دارد که از آن تخلف نمی کند، یعنی اگر آن مجموع شرایط مادی برای پیدایش یک گیاه به وجود آید یا به قول کسانی که قائل به روح و نفس هستند اگر مجموع شرایط برای اینکه یک کودک (نفس) متولد شود به وجود بیاید (به هر وسیله به وجود بیاید، می خواهد عوامل طبیعت آن را به وجود آورند یا انسانها) محال است که او به وجود نیاید.
این را با مثالی ذکر کنم در مثال بهتر می شود مطلب را گفت و آن این است: دو نفر با هم سر تلویزیون مباحثه دارند. تلویزیون گیرنده ای را می بینند که عکسها و تصویرهایی را نشان می دهد. این دو نفر در یک چیز باهم اتفاق دارند و آن دستگاه گیرنده است. یکی از این دو نفر می گوید این تصویرهای روی صفحه را همین دستگاه، خودش ایجاد می کند، خاصیت همین دستگاه است که ایجاد می کند. دیگری معتقد است که یک دستگاه فرستنده دیگر هست که امواجی را پخش می کند و هر وقت یک دستگاه گیرنده به این کیفیت ساخته شود، در هر جا که باشد، صورت آن را منعکس می کند. بعد آن کسی که مدعی است دستگاه فرستنده ای نیست که تصویر از آنجا می آید و این خود همین دستگاه است که این تصویر را می سازد، می گوید الان با دلیل ثابت می کنم، خودم در جلوی چشمت یک تلویزیون می سازم که تصویر را منعکس می کند. (در جواب او باید گفت) این چه حرفی است؟ اگر شما هزار تلویزیون دیگر هم با دست خودتان بسازید، باز تازه می شود مثل همه تلویزیونهای دیگر، وقتی مثل همه تلویزیونهای دیگر شد، به جبر و ضرورت خاصیت آنها را پیدا می کند، یعنی آن دستگاه فرستنده ای که همیشه در حال فرستادن (تصویر) است و یک " آن " از کار خودش غافل نیست، طبعا (تصویر را در آن) منعکس می کند.

مگر الان انسانها انسان نمی سازند؟ همین الان هم انسانها انسان می سازند، الان هم موت و حیات به دست انسانهاست، یعنی یک زن و شوهر دلشان بخواهد بچه به وجود بیاید به وجود می آید، دلشان بخواهد به وجود نیاید به وجود نمی آید. پس بگوییم اینها در کار خدا دخالت کرده اند؟ حرف کلیسا راجع به مسأله جنین بسیار حرف غلطی است که می گویند اگر کسی بخواهد بچه متولد نشود و جلوگیری کند، در کار خدا مداخله کرده است. همیشه مردم در کار خدا به این معنا مداخله می کنند. آن کشاورزی هم که کشاورزی می کند، در کار خدا مداخله می کند. قرآن هم می گوید: «افرایتم ما تحرثون* ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون»؛ آیا در آنچه می کارید اندیشیده اید؟ آیا شما آن را می رویانید یا ما رویاننده ایم؟ (واقعه/ 63 و 64). در همان کار کشاورز، قرآن چیزی از آن را از او می داند و چیزی از آن را که از او نیست و از دستگاه خلقت است از خودش می داند. کشاورز کار خودش را انجام می دهد، یعنی زمینه را مساعد می کند و این عالم خلقت است که آن را ایجاد می کند نه کشاورز.

یک چیز روشن است که برای هزارها سال دیگر هم بشر قادر نخواهد شد که بکلی خارج از قانون خلقت موجودی را ایجاد کند، مثلا انسانی ایجاد کند که هیچ ارتباطی با عالم خلقت نداشته باشد. علم انسان هر چه پیش می رود، در جهت شناخت قوانین خلقت پیش می رود و از همان قانون موجود خلقت استفاده می کند. کدام قانون را بشر در عالم خلق کرده است؟ بلا تشبیه - البته جسارت نباشد - نمرود به ابراهیم علیه السلام گفت: خدای تو کیست؟ گفت: «ربی الذی یحیی و یمیت»؛ پروردگار من کسی است که زنده می کند و می میراند. (نمرود) گفت: «انا احیی و امیت» (بقره / 258) من هم احیا و اماته می کنم. دستور داد دو نفر را از زندان آوردند، یکی را سر بریدند و یکی را آزاد کردند.
اگر مردن یک جنبه ماوراء الطبیعی باشد، پس باید هیچ کس نتواند کسی را بکشد، چون قرآن می گوید خدا قبض روح می کند، ملک الموت می آید قبض روح می کند. خدا که می گوید: «الله یتوفی الانفس حین موتها»؛ خداوند روح انسان ها را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند. (زمر/ 42)، اگر خدا قبض روح می کند، پس هیچ کسی نباید بتواند کس دیگری را بمیراند. نه، اینها باهم منافات ندارد. آن کاری که بنده می کند غیر از کاری است که خدا می کند.
بنده شرایط بقای حیات را در اینجا از بین می برد. از نظر قرآن این به معنی فانی شدن و تمام شدن نیست. وقتی که این شرایط معدوم شد، یک چیزی هست که قبض می شود، یک چیزی هست که از اینجا برده می شود، یک چیزی هست که دیگر امکان بقا ندارد و چون امکان بقا ندارد گرفته و برده می شود. پس اینها با همدیگر به هیچ وجه منافات ندارد.
من (استاد مطهری) 10 - 15 سال پیش (همان وقت که صحبت این بود که آن دانشمند ایتالیایی جنین را در خارج رحم پرورش می دهد و روزنامه ها سر و صدای زیادی راه انداخته بودند و روی همین (جهت) پاپ هم (این کار را) تحریم کرده بود که این دخالت در کار خداست و چنین و چنان) مقاله ای نوشتم تحت عنوان " قرآن و مسأله ای از حیات " و همین مسأله را آنجا طرح کردم.

بنابراین مسأله روح هیچ وقت با این حرفها باطل نمی شود که مثلا اگر روزی بشر قادر شد انسان بسازد و فرض کنیم واقعا از نطفه هم نسازد، سلولی مثل سلول مرد را از ماده دیگری بسازند و در خارج رحم پرورش دهند و یک انسان تمام بسازند، (در این صورت روح باطل است، خیر) این به این مسأله ارتباطی ندارد.
در مسأله روح، کسانی که بحث می کنند، در واقع همین تعبیر است که آیا انسان همه ابعاد وجودش همین ابعاد محسوس است یا یک بعد وجودی دیگری هم دارد که آن بعد وجودی در وقتی که شرایط آن به وجود آمد به وجود می آید، همین طوری که اگر شرایطی به وجود آید این ابعاد وجودی اش به وجود می آید. در این جهت هیچ فرقی بین همان مثال تلویزیون و ما وجود ندارد. پس شما نگران نباشید، اگر روزی هم هزارتا انسان بسازند، با مسأله روح هیچ ارتباط ندارد.