جمع بندی مروری بر علل و عوامل انحراف، التقاط و کج اندیشی دینی؟
تبهای اولیه
بنام خدا
سلام دوستان و همراهان،@};- یکی از جمله مسائل و موضوعاتی که در بحث "آسیب شناسی دینی" بسیار حائز اهمیت است، مسأله علل و عوامل انحراف، التقاط و کج اندیشی دینی است، بسیاری از کسانی که خواسته یا ناخواسته به ورطه و وادی انحراف و التقاط کشانیده می شوند و نیز بسیاری از کسانی که بدلیل تعصب نسبت به اشخاص و افراد، نمی توانند انحراف و التقاط فکری آنها را هضم و درک کنند و علیرغم تشکیک و تردید هنوز اعتقاد و اعتمادشان از منحرفین و کج اندیشان سلب نشده در مسیر تحقیق و مطالعاتشان، به این دسته علل و عوامل توجهی ندارند.
بر آن شدیم در زمانه ای که شبهه افکنان منحرف و کج اندیش به اسم روشنفکری دینی و تجددگرایی، نهایت تلاششان را برای انحراف افکار عمومی جامعه مصروف داشته اند برای تنویر افکار عمومی جامعه و سلامت ذهن و روح افراد، به این دسته علل و عوامل که بسیار در خط کشی و مرزبندی بین حق و باطل و پیشگیری از تمایل به خط انحرافی و التقاطی مؤثر است، در یک سلسله مباحث پیوسته با رعایت سیر منطقی بحث، بپردازیم.
از همه دوستان و همراهانی که با ساختار بحث آشنایی داشته و تمایل به مشارکت دارند تقاضا می کنیم با رعایت اختصار و موجز بودن مطالب پست ها،(ارسال مورد به مورد) و سنخیت داشتن مطالب ارسالی با عنوان بحث، دیگر همراهان را از تلاش و مجاهدت علمی خود برخوردار سازند.
لطفاً از طرح مباحث سیاسی و غیرمرتبط با عنوان تایپیک خودداری کنید. با تشکر@};-
سلام دوستان و همراهان، یکی از جمله مسائل و موضوعاتی که در بحث "آسیب شناسی دینی" بسیار حائز اهمیت است، مسأله علل و عوامل انحراف، التقاط و کج اندیشی دینی است، بسیاری از کسانی که خواسته یا ناخواسته به ورطه و وادی انحراف و التقاط کشانیده می شوند و نیز بسیاری از کسانی که بدلیل تعصب نسبت به اشخاص و افراد، نمی توانند انحراف و التقاط فکری آنها را هضم و درک کنند و علیرغم تشکیک و تردید هنوز اعتقاد و اعتمادشان از منحرفین و کج اندیشان سلب نشده در مسیر تحقیق و مطالعاتشان، به این دسته علل و عوامل توجهی ندارند. بر آن شدیم در زمانه ای که شبهه افکنان منحرف و کج اندیش به اسم روشنفکری دینی و تجددگرایی، نهایت تلاششان را برای انحراف افکار عمومی جامعه مصروف داشته اند برای تنویر افکار عمومی جامعه و سلامت ذهن و روح افراد، به این دسته علل و عوامل که بسیار در خط کشی و مرزبندی بین حق و باطل و پیشگیری از تمایل به خط انحرافی و التقاطی مؤثر است، در یک سلسله مباحث پیوسته با رعایت سیر منطقی بحث، بپردازیم. از همه دوستان و همراهانی که با ساختار بحث آشنایی داشته و تمایل به مشارکت دارند تقاضا می کنیم با رعایت اختصار و موجز بودن مطالب پست ها،(ارسال مورد به مورد) و سنخیت داشتن مطالب ارسالی با عنوان بحث، دیگر همراهان را از تلاش و مجاهدت علمی خود برخوردار سازند. لطفاً از طرح مباحث سیاسی و غیرمرتبط با عنوان تایپیک خودداری کنید. با تشکربنام خدا
سلام مجدد@};-
در این مجال قبل از ورود به اصل بحث و تبیین علل و عوامل انحراف، التقاط و کج اندیشی، مقدماتی را در تقدیم دوستان و همراهان می کنیم:
مقدمه اول:
بدون شک، استاد شهید مرتضی مطهری ره را می توان از جمله بزرگترین احیاءگران اندیشه اسلامی و مبارزان با خط انحراف و کج اندیشی دینی دانست. در مقدمه اول به سخن دردمندانه استاد مطهری در باره تفسیرهای ناصواب و انحرافات و التقاطات اشاره می کنیم: دین مقدس اسلام، یک دین ناشناخته است. حقایق این دین، تدریجاً در نظر مردم واژگون شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به نام دین داده می شود. هجوم استعمار غربی، با عوامل مرئی و نامرئی اش، از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام، در این عصر، از طرف دیگر، (و نیز جهالت و نادانی و تقلید کورکورانه مردم) سبب شده که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد. بدین سبب، این بنده، وظیفه خود دیده است که در حدود توانایی درمیدان انجام وظیفه نماید.
استاد مطهری به منظور احیای اندیشه اسلامی و دمیدن روح و حیات و حرکت در پیکره های افسرده و نیمه مرده مسلمانان، در اولین قدم، به ریشه یابی علل فاجعه ای که تضعیف روح دینی و اعراض از حق ناگرفته می پردازد. استاد در کتاب علل گرایش به مادیگری، از مواردی به عنوان برجسته ترین دلایل گرایش به مادیگری و روی گردانی از معنویت و ایمان در غرب یاد می کنند و در هر مورد می کوشد تا هم به روشنفکران غربزده ای که مبلغان بی جیره و مواجب فرهنگ غربی هستند و آن گونه می اندیشند که در غرب به آنها آموخته اند، و هم به مسلمانان خود باخته ای که ابهت و عظمت ظاهری تمدن غرب، چشم آنها راخیره کرده و سبب شده تا آن را بی چون و چرا حق به حساب می آوردند، تفهیم کند که اگر غربی ها به هزار و یک دلیل، تفکر مذهبی را رها کرده و دین را افیون پنداشته اند، این امر تنها در مورد مذهبی که در میان ایشان رایج بوده(مسیحیت) صدق میکند و به هیچ وجه قابل انطباق بر اسلام(عزیز) که اساساً دین حیات و حرکت است و همگان را بر تلاش و تحرک فرا می خواند نیست.
استاد شهید مطهری می گوید: اسلام همیشه دم از حیات و زندگی می زند و در حقیقت به آن نوع از زندگی دعوت می کند که سرشار از دانایی و توانایی است. اینکه در قرآن از خدای متعال با کلمه "حٌیّ" نامبرده میشود، معنایش این نیست که خدا قلب و خون و رگ و پوست دارد بلکه به خدا از آن جهت "حیّ" گفته می شود که دانای مطلق است. برنامه اسلام دانایی و توانایی یا آگاهی و حرکت است از اینرو اسلام نیز برای همیشه تاریخ زنده و پویا و حی است.(به نقل از مقاله استاد مطهری در مصاف با کج اندیشی دینی با کمی تصرف)
ادامه دارد ...@};-
[="Times New Roman"][="Black"] سلام دوستان و همراهان، بر آن شدیم در زمانه ای که شبهه افکنان منحرف و کج اندیش به اسم روشنفکری دینی و تجددگرایی، نهایت تلاششان را برای انحراف افکار عمومی جامعه مصروف داشته اند برای تنویر افکار عمومی جامعه و سلامت ذهن و روح افراد، به این دسته علل و عوامل که بسیار در خط کشی و مرزبندی بین حق و باطل و پیشگیری از تمایل به خط انحرافی و التقاطی مؤثر است، در یک سلسله مباحث پیوسته با رعایت سیر منطقی بحث، بپردازیم. از همه دوستان و همراهانی که با ساختار بحث آشنایی داشته و تمایل به مشارکت دارند تقاضا می کنیم با رعایت اختصار و موجز بودن مطالب پست ها،(ارسال مورد به مورد) و سنخیت داشتن مطالب ارسالی با عنوان بحث، دیگر همراهان را از تلاش و مجاهدت علمی خود برخوردار سازند. لطفاً از طرح مباحث سیاسی و غیرمرتبط با عنوان تایپیک خودداری کنید. با تشکر@};-بنام خدا
فقط یک دلیل اصلی عامل انحراف هست. اونم کم کاری نیروهای انقلابی هست که نمیان فضا رو دست بگیرند و تاثیر اسلام در بهبود عملکرد رو به همه نشون بدن.
به نظرم سه جا خلا نیروهای انقلابی بدجوری احساس میشه:
1- فوتبال: خیلی راحت بهتون بگم ما هیچ نیروی انقلابی توی فوتبال این مملکت نداریم.
اگر یه فوتبالیست انقلابی ، شجاع، اهل اقدام ، اهل عمل، اهل تلاش داشتیم،
توی یک فصل لیگ برتر پنجاه تا گل میزد، اون موقع با این همه تبلیغات و پوشش خبری، خیلی راحت مردم تفاوت رو احساس میکردند.
اون وقت بقیه فوتبالیست ها محبوبیتشون رو از دست می دادن و
یا باید فوتبال رو ترک میکردند تا جا برای انسان های شجاع و مرد عمل باز بشه یا اینکه خودشون مرد عمل بشن تا از قافله جا نمونند.
2- خبرگزاری ها: صبح تا شب با دروغ و تزویر و چاپلوسی میکروفون بدست بلانسبت مثل سگی که دنبال صاحبش راه میفته
میفتن دنبال بازیگر و فوتبالیست و مدیر و مسئول که یه مصاحبه بگیرند تا بتونند آمار بازدید سایتشونو ببرند بالا و از تبلیغات کسب درآمد کنند.
اینجا یه نیروی انقلابی می خواد که با برنامه ریزی بلند مدت یه تیم رسانه ای تشکیل بده و چهره ی خبرنگار پاک قلم رو به همه نشون بده.
3- صدا و سیما: اگر یک نیروی انقلابی توی صدا و سیما بود
اینقدر تبلیغ قابلمه نداشتیم.
اینقدر قرعه کشی های ناجوانمردانه نداشتیم.
اینقدر مجری های نان به نرخ روز خور نداشتیم.
مجبور نبودیم بخاطر چند تا کار خیر که توی خندوانه انجام میشه، لبخند همسر و فرزند شهید رضایی نژاد به دوربین رو ندیده بگیریم.
اگر یک نیروی انقلابی توی صدا و سیما بود
اینقدر هنر و خلاقیت برای نشان دادن اسلام ناب به مردم به خرج می دادن که مردم ایران که هیچ مردم دنیا هم عاشق اسلام میشدن.
می خوام مقداری درباره ی کلمه ی خائن صحبت کنم. به نظر من خائن یعنی:
یعنی فوتبالیستی که قراردادهای نجومی بسته ، پولاشو گرفته ، ماشینهاشو خریده ، توی خانه های مجلل زندگی میکنه ،
بازی کردن ورزشکاران روبروی تیم های اسرائیلی رو متعهد بودن به قرارداد با باشگاه می دونه. بعد دم از مولا علی میزنه.
یعنی اونی که توی پنتهاوس زندگی میکنه بعد میگه ما به عشق مردم کار میکنیم.
یعنی اونی که سن خر خان رو داره ولی هنوز برای میز و نیمکت دست و پا میزنه.
یعنی اونی که به جای اسلام خودش رو تبلیغ میکنه تا مبادا هوادارانش رو از دست بده.
یعنی اونی که بخاطر اینکه به چند تا موسسه خیریه کمک کرده فکر میکنه بهشت رو خریده و حالا حالا ها به هرکس هرچی بگه هیچ گناهی نداره.
یعنی اونی که مثل آدم ندیده ها با ..... عکس سلفی می گیره.
هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووف.[/]
[=Times New Roman]
فقط یک دلیل اصلی عامل انحراف هست. اونم کم کاری نیروهای انقلابی هست که نمیان فضا رو دست بگیرند و تاثیر اسلام در بهبود عملکرد رو به همه نشون بدن.به نظرم سه جا خلا نیروهای انقلابی بدجوری احساس میشه:
1- فوتبال: خیلی راحت بهتون بگم ما هیچ نیروی انقلابی توی فوتبال این مملکت نداریم.
اگر یه فوتبالیست انقلابی ، شجاع، اهل اقدام ، اهل عمل، اهل تلاش داشتیم،
توی یک فصل لیگ برتر پنجاه تا گل میزد، اون موقع با این همه تبلیغات و پوشش خبری، خیلی راحت مردم تفاوت رو احساس میکردند.
اون وقت بقیه فوتبالیست ها محبوبیتشون رو از دست می دادن و
یا باید فوتبال رو ترک میکردند تا جا برای انسان های شجاع و مرد عمل باز بشه یا اینکه خودشون مرد عمل بشن تا از قافله جا نمونند.2- خبرگزاری ها: صبح تا شب با دروغ و تزویر و چاپلوسی میکروفون بدست بلانسبت مثل سگی که دنبال صاحبش راه میفته
میفتن دنبال بازیگر و فوتبالیست و مدیر و مسئول که یه مصاحبه بگیرند تا بتونند آمار بازدید سایتشونو ببرند بالا و از تبلیغات کسب درآمد کنند.
اینجا یه نیروی انقلابی می خواد که با برنامه ریزی بلند مدت یه تیم رسانه ای تشکیل بده و چهره ی خبرنگار پاک قلم رو به همه نشون بده.3- صدا و سیما: اگر یک نیروی انقلابی توی صدا و سیما بود
اینقدر تبلیغ قابلمه نداشتیم.
اینقدر قرعه کشی های ناجوانمردانه نداشتیم.
اینقدر مجری های نان به نرخ روز خور نداشتیم.
مجبور نبودیم بخاطر چند تا کار خیر که توی خندوانه انجام میشه، لبخند همسر و فرزند شهید رضایی نژاد به دوربین رو ندیده بگیریم.
اگر یک نیروی انقلابی توی صدا و سیما بود
اینقدر هنر و خلاقیت برای نشان دادن اسلام ناب به مردم به خرج می دادن که مردم ایران که هیچ مردم دنیا هم عاشق اسلام میشدن.می خوام مقداری درباره ی کلمه ی خائن صحبت کنم. به نظر من خائن یعنی:
یعنی فوتبالیستی که قراردادهای نجومی بسته ، پولاشو گرفته ، ماشینهاشو خریده ، توی خانه های مجلل زندگی میکنه ،
بازی کردن ورزشکاران روبروی تیم های اسرائیلی رو متعهد بودن به قرارداد با باشگاه می دونه. بعد دم از مولا علی میزنه.یعنی اونی که توی پنتهاوس زندگی میکنه بعد میگه ما به عشق مردم کار میکنیم.
یعنی اونی که سن خر خان رو داره ولی هنوز برای میز و نیمکت دست و پا میزنه.
یعنی اونی که به جای اسلام خودش رو تبلیغ میکنه تا مبادا هوادارانش رو از دست بده.
یعنی اونی که بخاطر اینکه به چند تا موسسه خیریه کمک کرده فکر میکنه بهشت رو خریده و حالا حالا ها به هرکس هرچی بگه هیچ گناهی نداره.
یعنی اونی که مثل آدم ندیده ها با ..... عکس سلفی می گیره.
هووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووف.
کلیت حرفتون درسته ولی جزییت و خشن بودنش غلطه..
اگر ناراحت نشین ..میخواستم بگم به صدا سیما گیر نده صدا سیمای بد بخت پول کارمنداش و قسمتی از بوجش از همین قابلمه تبلیغ کردنش هستش ...بعدشم همین قابلمه یه کالای ایرانی هستش که ما باید بخریم...شما که جهزیه نمیخرین ما خانوما تو جهیزیه عروس چن سرویس قابلمه میزاریم...حالا این باعث شده حداقل یه سرویسش از همین قبلمه ها باشه..این که خیلی خوبه شما همش مخالفین....
به نظرتون چن نفر تو فوتبال موافق جمهوری اسلامی هستن ؟؟؟چن تا فوتبالیست ما از کوچه پس کوچه های فقیر نشین اومدن بالا ...اونم تازه خودشونو گم نکرده باشن خوبه
تو تایپیکه فوتبال من که حذف شد بزگترین بازیکن دنیا پدرش کارگره کارخونه بوده مادرشم تو خونه های مردم کار میکرده ...اکثر اونایی که میرن دنباله فوتبال تو ایران وضع مالیه خوبی دارن و ...و اعتقادی به این دمو دستگاه ندارن...شما چه انتظاری از این فوتبالسیت ها دارین همونایی که الان دارن تربیت میشن برا تیم ها تو باشگاهای خصوصی تمرین میبین و زیره نظره مربیای خوب مطمئنن اونا برا باشگاها انتخاب میشن و بعدشم تیم ملی بعدشم..کم کم زیره پا گذاشتن بازی مقابله اسراییل .. البته همین دو بازیکن بازی رفت رو مقابلمه تیم مکابی نرفتن ولی بازی برگشت رفتن تو زمین...هر چن این نمیتونه توجیح باشه بازم...
کلا از ریشه مشکل ما یک_دشمنهای ما هستن که یه دستور عمل هایی دارن چه در بالا چه در قشر پایین جمعیت و از هر طریقی باعث گرفتن جلوی پیشرفت...سست کردن اعتقادات..جنگ و دعوای داخلی و..
دوم خوده مردم و دولت که اصلا همهانگی دیده نمیشه و این یکی از بزرگترین مسائلی هستش که جلوی پیشرفت رو میگیره...
در ایران هیچی سره جای خودش نیست ..که دانش اموزانه ما خوب تربیت شن و استعداد یابی بشن و در همین راستا تلاش کنن..هر کی از راه میرسه یه نظر میده میره واسه خودش..
بگذریم سوال اینجاست که ما اداعای این رو داریم که یا حداقل میتونیم داشته باشیم که مبلغین دین بتونن مشکل اعتقادی جوانان رو حل کنن که این شاهد این کج اندیشی ها نباشیم...
به نظر میرسه باز هم دشمن تونسته حداقلش ما نتونستیمدر بعضی موارد جوانان معتقد تحویل جامعه بدیم
همینطور که تو اسکدین شاهد هستیم ..الان مشکل اصلی جوون هایی که دوربرمون هستن اینجاست که خدایی وجود نداره و کاملا از یه خونواده مسجدی بچهای خروجی میده که اعتقادی به دین اسلام نداره و دینشو عوض کرده....خیلی جوون میشناسم که دینشون عوض کردن و به اسلام اعتقادی ندارن...و به روشنفکری و ...
خدا عاقبت ههمون رو به خیر کنه
ببخشید یکم غیره مرتبط شد
فقط یک دلیل اصلی عامل انحراف هست. اونم کم کاری نیروهای انقلابی هست که نمیان فضا رو دست بگیرند و تاثیر اسلام در بهبود عملکرد رو به همه نشون بدن.
سلام و ادب@};-
ان شاء الله در پست های بعدی علل و عوامل انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی را بمرور مورد بررسی قرار می دهیم. اینکه فقط یک دلیل را عامل اصلی بنامیم رویکرد درستی نیست البته علتی که اشاره کردید هم بعنوان یک عامل و هم زمینه ساز بروز و ظهور دیگر عوامل قابل توجه است. و باید ابعاد آن مورد توجه قرار گیرد اما نباید بگونه ای باشد که یکجانبه میدان هجمه و نقد کلی و جمعی بعضی نهادها و اجزاء حکومت و جامعه قرار گیرد. اینکه همه اعضاء خانواده فوتبالی کشور، یا همه خبرگزاری ها و خانواده بزرگ صدا و سیما را با یک چوب برانیم!
قطعاً در این نهادها هم نقاط قوت و هم نقاط ضعفی وجود دارد، هم افراد سالم هستند و هم غیرسالم اگر می خواهیم نقد کنیم سعی کنیم منصفانه و عادلانه و با رعایت همه جوانب مثبت و منفی باشد. ضمن آنکه این موضوع که شما ورود کردید بیشتر نقد اجتماعی به بعض انحرافات بود در حالیکه موضوع بحث ما آسیب شناسی دینی و انحراف و مروری بر علل و عوامل انحراف و کج اندیشی دینی است.
فلذا دوستان سعی کنند در صورت مشارکت، داخل در محدوده موضوع، با رعایت انصاف و همه جانبه بحث کنند. با تشکر@};-
در این مجال قبل از ورود به اصل بحث و تبیین علل و عوامل انحراف، التقاط و کج اندیشی، مقدماتی را در تقدیم دوستان و همراهان می کنیم: مقدمه اول:سلام مجدد
سلام مجدد@};-
مقدمه دوم- واکاوی تعریف انحراف و کج اندیشی
وقتی صحبت از علل و عوامل انحراف و التقاط می شود، بعنوان پیش نیاز بحث، لازم است با مفاهیم انحراف و کج اندیشی و حقیقت دین آشنا شویم از اینرو در مقدمه دوم بطور اختصار به شناخت یکی از مفاهیم بحث می پردازیم:
الف- انحراف یا كجروی: انحراف یا كجروی را از چند نظرگاه، می توان تعریف كرد یا تعریف شده است؛ بعضی از منظر حقوقی بدان نگریسته و آن را این گونه تعریف كرده اند: «عملی كه به وسیله قانون منع شده و مرتكب آن طبق قانون كیفر می بیند». اینان چون به قانون و كیفر بیشتر توجه نشان می دهند اسم آن را «جرم» گذاشته اند.
جامعه شناسان با نگاه جامعه شناختی انحراف را این گونه تعریف كرده اند: «رفتار فردی یا گروهی كه با الگوها و هنجارهای جامعه وی انطباق ندارد». یا: «رفتار شكننده هنجار». در علم اخلاق معلمان ومربیان آن را «رفتار زشت و ناپسند» می نامند و از نگاه دینی می توان آن را «مخالفت با دستورات الهی» تعریف كرد كه در اصطلاح از آن به «گناه» یا «معصیت» تعبیر می كنیم.
این گونه تعریف ها نشانه تفاوت معیارها برای سنجش پدیده كجروی است. در دیدگاه حقوقی معیار و مقیاس كجروی «قانون» است؛ قطع نظر از اینكه قانون عادلانه و مطلوب باشد، یا ظالمانه و نامطلوب.
از نگاه جامعه شناسی، معیار ارزیابی یك رفتار، «نوع رابطه آن با هنجارهاو قواعد زندگی اجتماعی» است. باز اعم از اینكه هنجارها در ذات خود خوب باشند یا بد. هم از این رو برخی جامعه شناسان انحراف را به دو شاخه مثبت و منفی تقسیم كرده و گفته اند:
«انحرافات مثبت، هنگامی است كه فردی با اطلاع و وقوف كامل از حدود ارزش و اعتبارات حاكم، پا فرا می گذارد و خود ارزش و اعتبارات نوی كه برتر از ارزش های پیشین است می آفریند… انحرافات منفی بر عكس انحرافات مثبت می باشد، بدین سان كه فرد یا گروهی از نظام ارزش های جامعه تجاوز می كند و خود نظامی می آفریند كه از نظر اطرافیان وی در درجه پست تری از نظام حاكم قرار می گیرد».
از دیدگاه اخلاقی معیار ارزیابی كجروی و راست روی بستگی دارد به اینكه مقصود از «پسند» را چه بدانیم؛ اگر مقصود از آن پسند مردم باشد، این بر می گردد به همان معیار جامعه شناختی. چون هنجارها در حقیقت تجلّی عینی میان پسندها و ارزش های مردم است. و اگر مقصود از «پسند»، مقبولیت وجدان باشد در این صورت معیار «وجدان» خواهد بود.
امّا از منظر دینی معیار تعیین رفتار در ظاهر، «تكلیف الهی» است، اما از آنجا كه تكالیف الهی همیشه معطوف به كمال انسان است در حقیقت معیار ارزیابی «كمال واقعی» انسان است كه نماد آن در اصطلاح قرآنی «عبودیت» نامیده می شود. از این نكته می توان نتیجه گرفت كه تعریف دینی و قرآنی از «انحراف» اولاً اختصاص به رفتار ندارد؛ كج اندیشی و كج باوری را نیز در بر می گیرد. و ثانیاً در ساحت رفتار نیز با تعریف های حقوقی و جامعه شناختی كاملاً مترادف نیست، بلكه به اصطلاح منطقیان میان آنها نسبت «عامین من وجه» است؛ بعضی رفتارها هنجارشكنانه یا ضد قانون است و به همین دلیل از منظر جامعه شناختی یا حقوقی انحراف و كجروی شمرده می شود، امّا ممكن است ضد عبودیت نباشد و از نظر قرآن انحراف تلقی نشود. و بر عكس ممكن است برخی رفتارها ضد عبودیت و مخالف دستور الهی باشد و از نظر قرآن مصداق انحراف باشد، امّا با هنجارها یا قانون جامعه ناسازگار نباشد. البته زمینه های مشتركی نیز وجود دارد كه هم از نظر معیار قرآنی و هم معیارهای حقوقی یا جامعه شناختی مصداق و نمونه انحراف و كجروی به شمار آید؛ مانند سرقت و قتل و تجاوز به حقوق مسلّم دیگران.
از مقایسه و هم سنجی یادشده این نتیجه به دست می آید كه انحراف از دیدگاه قرآن یك پدیده نسبی نیست، چون معیار بازشناسی و جداسازی "انحراف از استقامت" یا "كجروی از راست روی" یك امر مطلق است، حال آن كه بر مبنای دیدگاه های دیگر، انحراف یك پدیده نسبی است كه به لحاظ زمان، مكان، فرهنگ و ارزش های یك جامعه متفاوت می شود. ممكن است در یك زمان یا در یك مكان یا بر اساس یك سلسله ارزش های پذیرفته شده موجود، رفتاری انحراف به حساب آید، امّا زمانی دیگر یا مكانی دیگر یا بر اساس ارزش های جامعه دیگر، مصداق انحراف تلقّی نشود.
در این مجال و فضا تمام همت ما بر بررسی و مروری بر علل و عوامل انحراف و کج اندیشی دینی استوار است. اولاً دیگر موارد انحراف اعم از (حقوقی، سیاسی، جامعه شناسی و ...) از مدار بحث خارج می شود و ثانیاً دیگر شاخه های بحث انحراف و کج اندیشی دینی نظیر (پیشینه انحراف، انواع و اقسام و نحله های انحرافی، موضوعات انحرافی، آثار و پیامدهای انحراف و ...) از دایره بحث ما خارج هستند.
[=book antiqua]
در پست بعدی (مقدمه سوم) به تعریف جزء دوم عنوان، یعنی شناخت حقیقت دین و دین حق و باطل خواهیم پرداخت تا مرزبندی بحث برای ورود به اصل بحث(انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی) مشخص شود. ان شاء الله@};-
[="Times New Roman"][="Black"] ان شاء الله در پست های بعدی علل و عوامل انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی را بمرور مورد بررسی قرار می دهیم. اینکه فقط یک دلیل را عامل اصلی بنامیم رویکرد درستی نیست البته علتی که اشاره کردید هم بعنوان یک عامل و هم زمینه ساز بروز و ظهور دیگر عوامل قابل توجه است. و باید ابعاد آن مورد توجه قرار گیرد اما نباید بگونه ای باشد که یکجانبه میدان هجمه و نقد کلی و جمعی بعضی نهادها و اجزاء حکومت و جامعه قرار گیرد. اینکه همه اعضاء خانواده فوتبالی کشور، یا همه خبرگزاری ها و خانواده بزرگ صدا و سیما را با یک چوب برانیم! قطعاً در این نهادها هم نقاط قوت و هم نقاط ضعفی وجود دارد، هم افراد سالم هستند و هم غیرسالم اگر می خواهیم نقد کنیم سعی کنیم منصفانه و عادلانه و با رعایت همه جوانب مثبت و منفی باشد. ضمن آنکه این موضوع که شما ورود کردید بیشتر نقد اجتماعی به بعض انحرافات بود در حالیکه موضوع بحث ما آسیب شناسی دینی و انحراف و مروری بر علل و عوامل انحراف و کج اندیشی دینی است.
سلام و ادب@};-
فلذا دوستان سعی کنند در صورت مشارکت، داخل در محدوده موضوع، با رعایت انصاف و همه جانبه بحث کنند. با تشکر@};-
سلام.
حرف من خیلی خیلی واضح بود.
صحبت هام هم کاملا مرتبط با موضوع تاپیک بود.
دقیقا بخاطر همین لحن صحبت کردن شما از بحث در تاپیک قبلی منصرف شدم.
شما آدم رو مجبور میکنید در هر پستی میزاره، به تمام چیزهایی که منظورش هست و منظورش نیست مورد به مورد اشاره کنه تا مبادا شما دچار برداشت اشتباه بشید.
الان شما هم در پست هاتون به خیلی چیزها اشاره نکردید که ممکنه اصلا منظوری نداشته باشید.
حالا درسته من بیام بگم چون فلان جمله رو نگفتی پس با همشون مخالفی.؟
اینجوری که نمیشه صحبت کرد.[/]
سلام.
حرف من خیلی خیلی واضح بود.
صحبت هام هم کاملا مرتبط با موضوع تاپیک بود.
دقیقا بخاطر همین لحن صحبت کردن شما از بحث در تاپیک قبلی منصرف شدم.
شما آدم رو مجبور میکنید در هر پستی میزاره، به تمام چیزهایی که منظورش هست و منظورش نیست مورد به مورد اشاره کنه تا مبادا شما دچار برداشت اشتباه بشید.
الان شما هم در پست هاتون به خیلی چیزها اشاره نکردید که ممکنه اصلا منظوری نداشته باشید.
حالا درسته من بیام بگم چون فلان جمله رو نگفتی پس با همشون مخالفی.؟
اینجوری که نمیشه صحبت کرد.
سلام و ادب@};-
بزرگوار، بنده آن علتی که اشاره کردید را تایید کردم، شما تأکیداً در یادداشت تان نوشتید:
فقط یک دلیل اصلی عامل انحراف هست. اونم کم کاری نیروهای انقلابی هست که نمیان فضا رو دست بگیرند و تاثیر اسلام در بهبود عملکرد رو به همه نشون بدن.
عرض بنده این بود که فقط یک عامل را بعنوان دلیل اصلی انحراف قلمداد کردن و مصادیق آن را بدون بررسی همه جانبه و لحاظ جهات مثبت و منفی مورد نقد تخریبی قرار دادن، موضع گیری دقیقی نیست. ملالی نیست اگر از نقد سخن بنده دلخور شدید، و بحث دلخوری های قبلی را هم مطرح کردید! بنده از شما پوزش می خواهم با وجود اینکه گمان نکنم خارج از چارچوب گفتمان حرفی زده باشم. اما بنده بابت نقد خودم از شما خرسندم حتی حاضرم در صورت صلاحدید مدیریت سایت تایپیکی تحت عنوان نقد بنده (مشکور) بزنید.
باید توجه داشت تفاوت است بین اینکه ما یک وقت به یک بعد یا جهت از بحث اشاره می کنیم و به دیگر ابعاد نمی پردازیم اینجا به معنای این نیست که تمام بحث همین است، بقول فلاسفه در این مقام گفته می شود "اثبات شیء نفی ما عدا" نمی کند؛ با اینکه به یک بعد و جهتی اشاره کنیم و آن را با قید فقط (یک دلیل) محدود کنیم.
موفق باشید ...@};-
در پست بعدی (مقدمه سوم) به تعریف جزء دوم عنوان، یعنی شناخت حقیقت دین و دین حق و باطل خواهیم پرداخت تا مرزبندی بحث برای ورود به اصل بحث(انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی) مشخص شود. ان شاء الله
سلام مجدد@};-
مقدمه سوم
چنانکه وعده کرده بودیم در این پست بعنوان مقدمه سوم به تعریف حقیقت دین، اقسام آن، و معرفی دین حقه خواهیم پرداخت: معنای لغوی دین، انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت، تسلیم و پاداش است. امّا معنای اصطلاحی آن، مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد. در تفسیر «دین»، آرا و مطالب گوناگونى از سوى غربیان مطرح شده است. «جان هیک» در کتاب «فلسفه دین» تعاریف گوناگونى از دیدگاه هاى مختلف درباره دین نقل مى کند: أ) تعریف روانشناختى. ب) تعریف جامعه شناختى. ج) تعریف طبیعت گرایانه. د) تعاریف دینى.
در تعابیر قرآنى؛ «دین» در معنای اصطلاحی به دو معنا استعمال شده است: 1. هر گونه اعتقاد به قدرت غیبى، چه حق باشد و چه باطل: «لکم دینکم ولى دین». 2. خصوص ادیان الاهى: «ان الدین عندالله الاسلام». در تعریف دین و در این بحث، توجه ما به همان استعمال دوم لفظ «دین» است، که خاص ادیان الاهى و داراى سطوح و مراحل مختلفى است. ادیان از دید کلی به دو مجموعه تقسیم میشوند: توحیدی و غیرتوحیدی. مجموعه ادیان توحیدی (شامل یهودیت، مسیحیت، آیین زردشت و اسلام) به سه اصل توحید، نبوت و معاد قائلند، ولی ادیان غیرتوحیدی هیچ یک از این سه اصل را قبول ندارند: آن ادیان، به جای توحید، از شرک و به جای نبوت، از حکمت و به جای معاد، از تناسخ سخن میگویند. البته توحید مسیحیت با تثلیث و توحید آیین زردشت با ثنویت همراه است و پیروان هر دو دین میکوشند تثلیث و ثنویت خود را به هر قیمتی با اصل توحید هماهنگ کنند.
در یک نگرش کلی، حقیقت همه ادیان توحیدی – که پیامبران الاهی مروج و مبلغ آن بوده اند – یکی است و بر اصول اعتقادی یگانه – که از جانب خداوند متعال بیان شده – استوار است. اساساً در منطق قرآن کریم، «ادیان» نداریم؛ بلکه «دین» داریم و تمام پیامبران، منادی «دین واحد» بوده اند که از آن به «اسلام» (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است: «ان الدین عندالله الاسلام ؛ همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است» و «و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه ؛ هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او پذیرفته نیست».
بدون شک در طی زمان تحریفات و انحرافاتی در ادیان گذشته توسط پیروان نادان و رهبران مذهبی و مقامات خودخواه و سودپرست جامعه به وجود آمده، در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگری بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطرنشان ساخته و دین گذشته را از الودگیها پیراسته سازد. تا این که دوران اسلام که شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوین و حفظ آثار خود بود، فرا رسید. بر این اساس، هر چند اصل دعوت پیامبران یکی بوده است، لکن با توجه به شرایط محیطی و سطح استعداد و آگاهی مردم کم کم شریعت رو به تکامل رفته است تا آمدن پیامبر اسلام که سطح آگاهی به حدی رسیده که هم دین و شریعت را میتوانستند از تحریف مصون نگه دارند و هم امکان بیان دقایق عقاید و معارف و اخلاق و نیز بیان تمام دستورات فردی و اجتماعی که در سعادت بشر نقش دارد، میسر شد. به همین جهت اسلام را دین کامل مینامیم.
همه ادیان الاهی در طول تاریخ، صراط مستقیم حق را پیموده و به اقتضاء زمان خود همه بر حق اند، اما با آمدن شریعت جدید، شریعت پیشین به دلیل تحولات جدید نسخ میگردد و راه نجات، منحصراً در پیروی از شریعت جدید میشود. حال عمل به شریعت پیشین، با آگاهی از شریعت جدید پذیرفته نخواهد بود. بعبارتی شرط مسلمانی اطاعت و انقیاد دستور و اوامر الهی است، اگر تا دیروز موظف به پیروی از شریعت موسی(ع) بوده با آمدن مسیح (ع) باید به شریعت عیسی (ع) ایمان آورد و اگر تا دیروز پیرو شریعت عیسی (ع) بوده با آمدن نبی خاتم(ص) باید به دین خاتم ایمان بیاورد. بعبارت اخری، اگر انسان به خدای یگانه و پیامبران الاهی ایمان داشته باشد، و پذیرفته باشد که دین اسلام آخرین دین الاهی است، و پس از آن دین دیگری نخواهد آمد، همین مقدار برای مسلمان بودن کفایت می کند، و نیاز به مطالعه تمام ادیان الاهی نیست؛ زیرا آن خدایی که ادیان و شرایع از سوی او به وسیله پیامبران برای هدایت بشر فرستاده شد، همو فرمود که آن ادیان برای امت های گذشته بوده و تاریخ آنها به سر آمد و اسلام کامل ترین دین است. گذشته از این همان گونه که روشن است ادیان گذشته به مرور زمان دچار تحریف شده اند، لذا منابع صحیح و دست نخورده برای مطالعه و دریافت حقیقت وجود ندارد!
بی شک، دین خاتم دربر دارنده تمامی معارف انبیاء گذشته و کامل کننده تمامی آن هاست و به حکم خاتمیت، حقایق برتری را مطرح نموده که تا روز قیامت راهگشای طالبان حقیقت خواهد بود. بقول مولوی: نام احمد نام جمله انبیاست/چونکه صد آمد نود هم پیش ماست.
[=book antiqua]در پست بعد در ضمن بیان رئوس و مواد اصلی علل و عوامل انحراف، کج اندیشی و کجروی از مسیر دین و ارزشها وارد اصل بحث تایپیک شده و به تبیین علل و عوامل انحراف می پردازیم. ان شاء الله
ادامه دارد ...@};-
[="Times New Roman"][="Black"] بزرگوار، بنده آن علتی که اشاره کردید را تایید کردم، شما تأکیداً در یادداشت تان نوشتید: عرض بنده این بود که فقط یک عامل را بعنوان دلیل اصلی انحراف قلمداد کردن و مصادیق آن را بدون بررسی همه جانبه و لحاظ جهات مثبت و منفی مورد نقد تخریبی قرار دادن، موضع گیری دقیقی نیست. ملالی نیست اگر از نقد سخن بنده دلخور شدید، و بحث دلخوری های قبلی را هم مطرح کردید! بنده از شما پوزش می خواهم با وجود اینکه گمان نکنم خارج از چارچوب گفتمان حرفی زده باشم. اما بنده بابت نقد خودم از شما خرسندم حتی حاضرم در صورت صلاحدید مدیریت سایت تایپیکی تحت عنوان نقد بنده (مشکور) بزنید. باید توجه داشت تفاوت است بین اینکه ما یک وقت به یک بعد یا جهت از بحث اشاره می کنیم و به دیگر ابعاد نمی پردازیم اینجا به معنای این نیست که تمام بحث همین است، بقول فلاسفه در این مقام گفته می شود "اثبات شیء نفی ما عدا" نمی کند؛ با اینکه به یک بعد و جهتی اشاره کنیم و آن را با قید فقط (یک دلیل) محدود کنیم. موفق باشید ...@};-
سلام و ادب@};-
سلام.
من حرف شما رو نقد میکنم نه شخصیت شما رو.
شما هرکی هستی و هرچی هستی به خودت و خدای خودت مربوط میشه.
هیچ نیازی هم نیست که تاپیک بزنم و شما رو نقد کنم. مگه دیوانه ام.
اگر ظرفیت بالایی دارید و انتقاد پذیر هستید که هستید، لطفا دیگران رو مستعد انتقادهای بی رحمانه و بی شرمانه جلوه ندید.
مثل اینه مثلا من عاشق شهادت باشم بعد بگم استاد مشکور من حاضرم که شما من رو قطعه قطعه کنید.
این کار درستی نیست. نیازی هم به عذرخواهی و حلالیت طلبیدن و این چیزها نیست.[/]
[="Tahoma"][="Navy"]از همه دوستان و همراهانی که با ساختار بحث آشنایی داشته و تمایل به مشارکت دارند تقاضا می کنیم با رعایت اختصار و موجز بودن مطالب پست ها،(ارسال مورد به مورد) و سنخیت داشتن مطالب ارسالی با عنوان بحث، دیگر همراهان را از تلاش و مجاهدت علمی خود برخوردار سازند.
سلام
از آنجا که دین مجموعه ای از تعالیم ظاهری و باطنی فردی و اجتماعی است عدم جامعیت در فهم مسائل دینی می تواند به انحراف منجر گردد. اینگونه انحرافات را در تاریخ اسلام می توان مشاهده کرد. چه انحراف اهل باطن و به اصطلاح تصوف از ظواهر دینی و چه انحراف اهل ظاهر مانند اهل حدیث از اصول عقلی. چه انحراف از تعالیم اجتماعی و سیاسی دین که قرنها گریبانگیرمان بوده و چه انحراف در عمل که اخیرا از سوی برخی سیاسیون مشاهده می شود. اینها همه ناشی از یکجانبه نگری به دین و عدم توجه به ابعاد دیگر است. به نظر حقیر تنها کسی می تواند نظر صحیحی در معارف دین داشته باشد که از یکجانبه نگری پرهیز کرده و به همه ابعاد معارف دین چه در مقام عمل و چه نظر توجه داشته باشد.
یا علیم[/]
سلام و ادب@};-
[=book antiqua]پس از ذکر مقدمات ضروری بحث، چنانکه وعده کرده بودیم بر اساس عنوان بحث در این مجال به ذکر برخی علل و عوامل اصلی انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی پرداخته و در ادامه به تبیین آنها خواهیم پرداخت:
1. جهل و خرافه گرایی. 2. آلودگی اخلاقی. 3. فقدان ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی. 4. افسادگرایی خواص. 5. فقدان بصیرت و دشمن شناسی. 6. کهالت و سستی جبهه ایمان. 7. عزم راسخ دشمنان و مخالفان. 8. تنوع، فتنه آلود و شبهه وار بودن هجوم دشمن.
الف- جهل و خرافه گرایی:
جهل و نادانی به عنوان صفتی ناپسند در اسلام و قرآن دانسته شده و از مؤمنان خواسته شده تا با بهره گیری از ابزارهای شناختی به علم و دانش و معرفت مجهز شده، از آثار زیانبار آن در زندگی فردی و اجتماعی رهایی یابند. به ویژه آن که نادانی نه تنها در زندگی دنیوی برای انسان زیانبار است بلکه خطر آن همواره دامنگیر وی خواهدبود و ضمن انکه مانعی بزرگ در راه رسیدن به سعادت و خوشبختی ابدی است، انسان را در هر جایگاه و مقامی که باشد گرفتار شقاوت و بدبختی خواهد نمود. جهل و نادانی زمینه ساز گرفتار شدن انسان در دامنه های فتنه و فریب و میادین شبهات بوده، مستعد دریافت بذر انحراف و التقاط و کج اندیشی است. از آنجاییکه درخت جهل در وجود هر کس برقرار باشد از ریشه های یقین و ثبات معرفتی محروم است به هر بادی که بوزد به سمت و سوی حرکت باد متمایل شده تغییر جهت می دهد.
آموزه های قرآنی تبیین می کند که جهل در برابر دانش و علم قرار دارد و از این رو به حوزه قوه عاقله و قلب مرتبط می باشد. انسان جاهل و نادان کسی است که از دانش و معرفت حقیقی برخوردار نباشد. هرچند که در تبیین قرآنی تفاوتی میان دانش های ساده و یا پیچیده و یا دانش های فیزیکی و یا متافیزیکی و یا شهودی نیست و هر نوع علمی را دربرمی گیرد ولی این نکته در مورد تفسیر علم در آیات قرآن می بایست روشن شود که علمی که قرآن در بسیاری از موارد از آن سخن می گوید و از عالمان تجلیل به عمل می آورد و برای آنان مقامی بلند و شامخ ترسیم می کند، علم و دانشی است که انسان را با هدف از زندگی و آفرینش آشنا ساخته و درک درستی به مفهوم زندگی و آفریده ها و آفرینش دهد و رفتار و کردار را برپایه آن تنظیم و سامان دهد و آدمی را در جاده سعادت و خوشبختی توحیدی قرارمی دهد. از این رو، جهل در کاربردهای قرآنی مترادف با گمراهی است و هنگامی که شخصی را از قرارگرفتن در جرگه نادانان باز می دارد به معنا و مفهوم پرهیز از گمراهی و ضلالتی است که زندگی دنیوی و اخروی وی را تهدید می کند و از مدار ایمان و توحید بیرون می راند.
[=book antiqua]با نگاهی به آیات قرآنی می توان دریافت که جهل در تبیین قرآنی آثار متعدد و گوناگونی در زندگی بشر خواهد گذاشت به طور کلی می توان از آن به زیان و خسران بزرگ یادکرد. که ئر این مجال به مواردی اشاره می کنیم:
1. جهل عامل بروز اختلاف: جهل عاملی مهم در ایجاد اختلاف و تفرقه و دوری از اتحاد و وحدت است. کسانی که در موضوعی علم و دانش نداشته به طور طبیعی داوری های نادرستی از مسئله خواهند داشت که جلوی تحقق وحدت در عقیده و روش و رفتار را خواهد گرفت.بر خلاف آنچه که دستگاه تبلیغاتی نظام استکبار، نظام فکری اسلام ناب را که مجهز به مبانی علمی و یقین آور است متهم به عامل اختلاف و تفرقه می کند بر خلاف شعارهای فریبنده و جهل گستر جوامع لیبرالی و سکولاری و مدعی پلورالیست غرب، آنچه که در عمل مشاهده می کنیم جنگ افروزی و اختلاف افکنی، تروریسم و سلطه افکنی و نسل کشی را در روح مبانی استکباری نظام سلطه غرب بعینه مشاهده می کنیم.
2. جهل عامل استکبار: از دیگر آثاری که قرآن برای جهل بر می شمارد مسئله استکبار است. افراد جاهل به جهت عدم شناخت درست از موقعیت خود و دیگران در هستی رفتاری را درپیش می گیرند که بر خاسته از خود بزرگ بینی آنان است. هنگامی که شخص درک درستی از موقعیت خود در جهان و جامعه نداشته باشد و یاخود را از جنس و نژاد برتر بیابد این توهم برای وی پدید می آید که وی از جایگاه و مقام برتری برخوردار بوده و دیگران نسبت به وی پست تر و فروتر هستند. این گونه است که در نظرگاه علمی و رفتار عملی خویش خوی استکباری را درپیش می گیرد. نمونه ای که قرآن اشاره می کند جهل ابلیس است که خود را برتر از آدم یافته و ازنظر نژادی و عنصر ایجادی در موقعیت عالی تر خود را می یابد. این گونه است که خوی استکباری وی در عمل نشان داده می شود و حاضر به پذیرش برتری آدم و سجده بر وی و اطاعت از خداوند نمی شود.
3. جهل ریشه بسیاری انحرافات و انحطاطات: قرآن بسیاری از رفتارهای نابهنجار اجتماعی را نیز در جهل و نادانی عاملان آن می یابد و تبیین می کند، به عنوان نمونه استهزا و تمسخر دیگران که رفتاری نابهنجار است، ریشه در جهل و نادانی افراد دارد. (1) انحصارطلبی و نفی ارزش دیگران(2) انحرافات جنسی و بی بند و باری(3) اقدامات ناسنجیده نسبت به دیگران(4) بی ادبی و ناسزاگویی(5) ناشکیبایی و اعتراض به رخدادها و پیشامدهای زندگی و افزایش فشارهای روانی و فروپاشی شخصیتی(6)، تحقیر دیگران و اهانت به ایشان و ... . در حوزه عقیده و ایمان نیز، قرآن شماری از امور را به جهل نسبت می دهد که از مهم ترین آن ها می توان به گمراهی(7) اعراض از حق و اعراض از دین؛ بی تقوایی و بی ایمانی؛ پذیرش ولایت غیرخدا؛ حس گرایی در همه حوزه های شناختی(8) و مانند آن اشاره کرد.
[=book antiqua]درحقیقت ریشه همه گمراهی ها و انحرافات فکری و اعتقادی و نیز رفتارهای نابهنجار اجتماعی را می بایست در جهل و نادانی دانست و از این رو قرآن از مردمان می خواهد که خود را به علم و دانش مجهز نمایند تا از آثار آن برخوردار شده و از آثار زیانبار جهل و نادانی درامان بمانند.(9)
ادامه دارد ...@};-
پی نوشت ها__________________________________________
1- سوره بقره آیه 67.
2- سوره بقره آیه 13.
3- سوره یوسف آیه 33.
4- سوره حجرات آیه 6.
5- سوره فرقان آیه 63.
6- سوره کهف آیات68-81.
7- سوره نساء آیه 44.
8- سوره جاثیه آیه 24.
9- برگرفته از سایت تبیان با کمی تغییر و تصرف.
1. جهل و خرافه گرایی. 2. آلودگی اخلاقی. 3. فقدان ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی. 4. افسادگرایی خواص. 5. فقدان بصیرت و دشمن شناسی. 6. کهالت و سستی جبهه ایمان. 7. عزم راسخ دشمنان و مخالفان. 8. تنوع، فتنه آلود و شبهه وار بودن هجوم دشمن.پس از ذکر مقدمات ضروری بحث، چنانکه وعده کرده بودیم بر اساس عنوان بحث در این مجال به ذکر برخی علل و عوامل اصلی انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی پرداخته و در ادامه به تبیین آنها خواهیم پرداخت:
سلام مجدد@};-
در ادامه به شرح و تبیین عامل دوم انحراف و التقاط دینی می پردازیم:
ب. آلودگی و فساد اخلاقی
انسان به طور طبيعي و مطابق فطرت از دو بخش وجودي آفريده شده است يکي بخش عقلاني انسان و ديگري بخش شهواني و هواي نفس اوست. اگر چه هر دو بخش در خلقت انسان ضروري بوده و هست اما عدم تعادل در ميان دو بخش سبب فساد و خروج ازحد اعتدال رفتارهاي آدمي خواهد شد که همان فساد اخلاقي است. اما اين خروج از حد اعتدال به طور مستقيم با دست خود انسان انجام شده اگر چه با وسوسه هاي شيطاني همراه شده و مايه تحريک نفس انسان گرديده است.
بدون شك هر كار خلاف و گناه آلودی در وضع روحی فرد و جامعه، اثر ميگذارد، و موجب نوعي فساد در سازمان فکری و عملی فرد و اجتماع ميشود، گناه و فساد و كار خلاف، همانند غذايی ناسالم و مسموم است كه در سازمان بدن انسان چه بخواهيم و چه نخواهيم تاثير نامطلوب خویش را خواهد گذارد و انسان، گرفتار واكنش طبيعي آن ميشود. چنانکه قرآن کريم به همين واقعيت تصريح فرموده است: [=book antiqua]"ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ ... (1 (فساد در خشكي و دريا به خاطر كارهايي كه مردم انجام داده اند آشكار شده است." فساد و آلودگیهای اخلاقي بعنوان یکی دیگر از عوامل انحراف و التقاط داراي پي آمدها، خطرات و آسیبهای جبران ناپذیری است که مي تواتد فرد و جامعه را از مدار و مسیر کمال و سعادت حقیقی محروم سازد که به مواردی از پیامدها، خطرات و آسیبهای آن اشاره می کنیم:
1. گمراهي و انحراف از مسير هدايت الهي: قرآن کريم نسخه بي بديلي براي تبیین مسیر حق و صراط مستقیم و تمیز آن از مسیر انحراف و کجی ها و صراط طواغیت شیطان و نفس بوده همچنين کتاب بیان راهکارهای درمان زشتي ها و جرايم است. و نیز به همه انسانها نسبت به پي آمد هاي فساد اخلاقي هشدار مي دهد و از آنجا که پيروي از هواي نفس و شیطان نمادي از فساد اخلاقي است هشدار قرآن کريم در باره همين موضوع مطرح مي شود. قرآن كريم در راستاى عدم پيروى از هواهاى نفسانى چنين توصيه مى كند: [=book antiqua](يا َدَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدُ بِمَا نَسُواْ يَوْمَ الْحِسَابِ) (2) اى داوود، ما تو را در زمين خليفه و جانشين گردانيديم؛ پس ميان مردم به حق داورى كن، و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند. در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مىروند، به سزاى آنكه روز حساب را فراموش كرده اند عذابى سخت خواهند داشت! همچنین قرآن از عقوبت و حال کسانیکه در اثر گناه و هواپرستی، مغرور شدن به دنیا و به بازی گرفتن دین و فراموشی آیات خدا به انکار خدا و معاد و حقایق هستی روی آورده اند خبر می دهد آنجا که می فرماید: [=book antiqua]"الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ(3) كسانى كه (در دنيا) دين خويش را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيوى مغرورشان ساخت، پس همان گونه كه آنان ديدار اين روزشان را فراموش كرده و آيات ما را انكار می كردند، (ما نيز) امروز آنان را به فراموشى می سپاريم."
2. انديشه هاي آفت زده: عقل که مهمترين نعمت الهي براي بشريت و عامل پيروزي انسان در برابر شيطان و هواي نفس به شمار مي آيد تحت تأثیر فساد اخلاقي و هواي نفس به سوي بيماري و آفت زدگي(انحراف و التقاط) حرکت خواهد نمود. امام علي (ع) فرمود: [=book antiqua]"آفة العقل الهوى. (4) هواي نفس و فساد اخلاقي آفت عقل و انديشه است." و از سوي ديگر نيز فرمود: [=book antiqua]"حفظ العقل بمخالفة الهوى والعزوف عن الدنيا. (5) حفظ عقل در گرو مخالفت با فساد اخلاقي است." متأسفانه بسیاری از انحرافات فکری و اعتقادی در ساحت معارف حقه دین، ناشی از گرفتاری بشر به فساد و گناه است که در پی این تمایل و گرایش، نور عقل زائل شده و قدرت تشخیص حق و باطل و راه صلاح و فساد را از دست می دهد فلذا در اکثر موارد تحت الشعاع تبعیت هوای نفس، به کجی ها و انحرافات فکری و عقیدتی متمایل شده، راه شک و تردید مهلک و نهایتاً انکار را می پیماید.
3. آلودگي و محروميت از تقوي: قلب آدمي، مرکز دريافت بسياري از حواله هاي معنوي و الهي است و به همين جهت نيز قلب مومن را عرش خداي رحمن دانسته اند، اما اين قلب چنانچه به فسادهاي اخلاقي تمايل پيدا نمود از دريافت آن حواله هاي معنوي و الهامات الهي و ديني محروم خواهد شد. [=book antiqua]رسول خدا (صلى الله عليه وآله): "حرام على كل قلب متوله بالشهوات أن يسكنه الورع. (6) پيامبر اعظم (ص) فرمود: حرام است بر دلي که به شهوات وله بسيار دارد و شيفته شهوات است، که در آن تقوي ميهمان شود." همچنین، [=book antiqua]عن علي(عليه السلام): "لا يفسد التقوى إلا غلبة الشهوة . (7) امام علي (ع) فرمود: تقوا و خداترسی را تنها فساد اخلاقي مي تواند فاسد نمايد."
4. رنج هاي زندگي پي آمد فساد اخلاقي: امام على(ع) فرمود: [=book antiqua]"الهوى اس المحن. (8) يعنى هواهاى نفسانى و پيروى از آنها، ريشه و اساس همه رنجها و بدبختيها است." چنانکه خداوند در قرآن نیز به این معنا اشاره می کند که: [=book antiqua]" مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ ... (9) آنچه از نیکیها به تو می رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست." بر اساس این آیه شریفه و کلام مولای متقیان، معلوم مى شود كه بسيارى از رنج و مشقتهايى كه زندگى را برايمان ناملايم مى كند، به جهت پيروى و تبعيت مان از هواهاى نفسانى در دنيا است. عمده تلخكامى هاى زندگى به خاطر پيروى از هواى نفس در انتخاب همسر، در انتخاب دوست، در تصميمات شخصى زندگيمان و... است. پيروى از هواى نفس برخى انسانهاست كه جامعه و افراد آن مبتلا به بيمارى كشنده اعتياد مى شوند، و يا به انحرافات اخلاقى مبتلا مى گردند. هواى نفس آدمى است كه دنيا را پر از ظلم و ستم و بى عدالتى و حتى اختلاف و تشتّت نموده است.
از اینرو [=book antiqua]"فساد و گناه" بعنوان یک عامل اصلی و اساسی در جهت [=book antiqua]"انحراف و التقاط" و [=book antiqua]"کج اندیشی و کجروی" فرد و جامعه نقش و تأثیر بسزایی دارد تا جاییکه دشمنان و گمراه کنندگان دین و بشریت، از این اهرم بمنظور دستیابی به اهداف و اغراض شیطانی شان بسیار بهره برده و با رواج اسباب و لوازم گوناگون گناه در بین مردم از طرق مختلف، راه هدایت و صراط مستقیم سعادت را بر بشریت سد می کنند. متأسفانه علیرغم اینکه سالهاست رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای، خطر تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمن که اشاره به همین عامل مهم و اساسی دارد را هشدار داده اند اما کاری درخور و شایسته توسط متولیان امر و دولتمردان نظام مقدس جمهوری اسلامی در دستور کار قرار نگرفته و ما روز بروز شاهد آسیبها و تلفات جبران ناپذیر آن در عرصه فکر و اندیشه، اعتقاد و عمل و ... هستیم و دامنه نفوذ دشمن و آسیبهای این جبهه تنگ و تنگ تر می شود.
موفق باشید ...@};-
پی نوشتها________________________________________
1. سوره روم: 41.
2. سوره ص: 26/38.
3. اعراف، 51.
4. غررالحکم: رقم 3925.
5. غررالحکم: رقم 4921.
6. تنبيه الخواطر: 2/122.
7. غررالحکم: رقم 10606.
8. غررالحكم: 1048.
9. نساء، 79.
[="Times New Roman"][="Black"]سلام.
ببخشید که من نخود هر آشم. :khandeh!:
به نظرم این تاپیک به دلیل مهندسی ضعیف مباحث، و تکرار مکررات اصلا تاپیک مفیدی نیست و وقتتونو تلف میکنید.:ok:
ببخشید که من نخود هر آشم. به نظرم این تاپیک به دلیل مهندسی ضعیف مباحث، و تکرار مکررات اصلا تاپیک مفیدی نیست و وقتتونو تلف میکنید.سلام.
سلام و ادب@};-
قوله کریم: [=book antiqua](یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون)(حشر، 18)(ای کسانیکه ایمان آورده اید، از خدا بترسید و باید هر انسانی مراقب اعمالی که از پیش، برای فردایش فرستاده باشد و از خدا بترسید، بدرستی که خدا از آنچه می کنید باخبر است).
خدا از همه اعمال (نیات، گفتار، نوشتار و رفتار) ما با خبر است و همه اینها ره توشه هایی است که ما بسوی آخرتمان گسیل می کنیم. و هو العلیم@};-
ملتمس دعا ...@};-
[="Times New Roman"][="Black"] قوله کریم: (یا ایها الذین امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون)(حشر، 18)(ای کسانیکه ایمان آورده اید، از خدا بترسید و باید هر انسانی مراقب اعمالی که از پیش، برای فردایش فرستاده باشد و از خدا بترسید، بدرستی که خدا از آنچه می کنید باخبر است). خدا از همه اعمال (نیات، گفتار، نوشتار و رفتار) ما با خبر است و همه اینها ره توشه هایی است که ما بسوی آخرتمان گسیل می کنیم. و هو العلیم@};- ملتمس دعا ...@};-
سلام و ادب@};-
سلام.
لطفا منظورتون رو واضح تر بگید.
سلام
چیزی که خیلی ها اصلا به ان توجه ندارند و به نظرم دلیل اصلی است این است که تفکرات انسان ها به صورت ثابت پایه ریزی نشده و مانند هم نیست و دارای هوشمندی های مختلف است و به خاطر همین است که میبینید اگر یک برنامه کلیتی به انسان ها بدهید خروجی و نتایج ان متفاوت است
لطفا منظورتون رو واضح تر بگید.سلام.
سلام و ادب@};-
منظورم اینست که چون خدا به ذره ذره ی اعمال و نیات و گفتار و رفتار ما آگاه است، ذره ای از ارادت و محبت و احترام بنده به شما کم نشده و نخواهد شد. بنده به انتقاد خالصانه شما نیز احترام می گذارم اما شرمنده شما و عزیزان هم بوده و هستم که بضاعت حقیر، همین اندازه است! و البته هیچ ادعایی بیش از این نداشته و ندارم، خاک پای همه عزیزان، کاربران محترم طالب علم و معرفت بوده و هستم. مدتی که افتخار همکاری با سایت اسک دین و اسک قرآن را دارم، در ایجاد موضوع و تایپیک هیچگاه بدنبال افزایش ملاحظه کنندگان تایپیک و بالا رفتن شمار تقدیر و تشکر نبوده و نیستم! چون معتقدم مطالب معرفتی بمحض صدور یا تأثیرش را همین امروز روی طالبان معرفت و دلهای آماده می گذارد و یا در در حافظه بلند مدت افراد و سایت باقی مانده و در طول زمان و سربزنگاه ها اثرش نمایان خواهد شد. ان شاءالله@};-
و از همه مهمتر چون به نیت معرفت بخشی و بسط نور و هدایت و ان شاءالله با اخلاص تهیه و تدوین شده در حافظه هستی بعنوان باقی الصالحات بافی خواهد ماند. اینکه من به شما تو بگویم یا شما هر کدام اثری خواهد داشت؛ اینکه خطاب محترمانه کنم یا عتاب، بشرح ایضاً و اینکه در نقد، جانب انصاف را راعی باشم یا غیرمنصفانه انتقاد کنم نیز حکایت همین است. چون: ان الله خبیر بما تعملون.
ملتمس دعا ...@};-
سلام
چیزی که خیلی ها اصلا به ان توجه ندارند و به نظرم دلیل اصلی است این است که تفکرات انسان ها به صورت ثابت پایه ریزی نشده و مانند هم نیست و دارای هوشمندی های مختلف است و به خاطر همین است که میبینید اگر یک برنامه کلیتی به انسان ها بدهید خروجی و نتایج ان متفاوت است
سلام و ادب@};-
آنچه مسلم است در کلیت مبنای فکری حرکت انسان(جهان بینی) که در بردارنده جزییات برنامه ها هم هست(بایدها و نبایدها) دو مبنای فکری وجود دارد: 1. جهان بینی الهی. 2. جهان بینی مادی و الحادی. انسان هر یک از این دو مبنای فکری را اختیار کند اگر دغدغه مندانه اهل تحقیق و جستجوی حق باشد قطعاً به مبنای اصیل و حقیقی که با عقل و فطرت و فلسفه آفرینش انسان و جهان سازگاری و مؤانست دارد را خواهد یافت و در پرتو آن، به مجموعه عظیمی از اصول ثابت فکری و عملی دست خواهد یافت.
مثلاً در مدار جهان بینی الهی بدنبال بنیان فکری کامل و صحیح و دست نخورده باشد و بر اساس روح حق جویی و حق طلبی و کمال جویی بین ادیان و مذاهب جستجو و بررسی می کند تا کاملترین، جامع ترین، سالم ترین و نهایی ترین نسخه هدایت بشری را بعنوان برنامه جامع دین و نسخه نجات و سعادت برگزیند و بی شک، پس از تطبیق معقول و منطقی به تحریف آلود بودن و منسوخ شدن ادیان و شرایع پیش از اسلام و کمال و سلامت و ابدی بودن اسلام عزیز گواهی خواهد داد. از اینرو در دوران آخرالزمان بدون شک، دین اسلام بعنوان خاتم همه شرایع که واجد کاملترین، جامع ترین، دقیق و وثیق ترین برنامه ها و دستورات برای سعادت بشری است را برخواهد گزید. البته شرط تحقق بنیانهای فکری اسلام و اصول ثابت فکری و عملی آن، منوط به عمل کردن به آنست. اینکه متأسفانه شاهد انحرافات گوناگون فکری و عملی و خروجی های متفاوت در جامعه اسلامی و بین مسلمانان هستیم ناشی از تفرق و تشتت مسلمانان از اسلام ناب محمدی است و نیز از فقدان عمل و بدعملی مسلمانان نشأت می گیرد.
بنابراین وجود یک برنامه جامع و کامل و یک نسخه فکری و عملی بی بدیل در جهان ثابت است اما انحرافات و التقاطات فکری و عملی جوامع بشری از راه هدایت الهی و تمسک به اندیشه های مادی و الحادی و تحریف آلود و نیز گرفتاری بشر به عوامل انحراف و التقاط که شمارش آنها رسالت این تایپیک است، بعلاوه بدعملی و بی عملی انسان، مانع اصلی سلوک واحد در مسیر کمالی توحید است.
موفق باشید ...@};-
[=Times New Roman]سلام خدمت استاد مشکور عزیز.
شرمنده شما و عزیزان هم بوده و هستم که بضاعت حقیر، همین اندازه است!
اتفاقا برعکس ، چون می دونم توان شما بیش از اینهاست بهم بر می خوره و انتقاد میکنم.
در ایجاد موضوع و تایپیک هیچگاه بدنبال افزایش ملاحظه کنندگان تایپیک و بالا رفتن شمار تقدیر و تشکر نبوده و نیستم!
بر منکرش ترامپ :khandeh!:
ببینید استاد عزیز، من کسی هستم که خیلی سوال های بی جواب در مباحث کلامی داشتم و با کارشناسان زیادی صحبت کردم که هرگز اونطور که باید نتونستند منو قانع کنند.
چون این عزیزان مباحث رو همونجوری که خودشون یاد گرفتند به بقیه یاد میدن و از لغات و اصطلاحات سنگین استفاده میکردن که واقعا هیچ فایده ای نداشت.
زمان گذشت و خدا خواست من جواب خیلی از سوال هامو گرفتم. چیزی که هروقت یادم میاد باعث حسرت من میشه اینه که با خودم میگم
«واقعا جواب سوال من به این سادگی بود؟
پس چرا اون کارشناسه به زبان ساده نگفت که من راحت بفهمم؟
این جواب که خیلی منطقیه،خوب از همون اول همینو میگفتی منم می پذیرفتم اینقدر سردرگم نمی شدم.»
برای همین وقتی تاپیک هایی مثل تاپیک های شما رو می بینم که یه سری مباحث طولانی و با اصطلاحات سنگین راه میندازن که به نظرم فایده ای که باید رو نداره
هزاران نفر مثل خودم به جلوی چشمم میان که وارد تاپیک میشن و بدون اینکه جواب سوالاتشون رو بگیرند از تاپیک خارج میشن با یه دنیا سوال بی جواب.
به نظر من با این روش که بگیم «من همینجوری که بلدم یاد میدم، هرکسی هم یاد نگرفت مشکل خودشه» آخرشم بگیم « اسلام به ذات خود ندارد عیبی....»
به جایی نمی رسیم. رهبری رو ببینید، کوه علم و دانش و بصیرت هستند، ولی یه جوری صحبت میکنند بچه دبستانی هم می فهمه.
فکر میکنید حضرت آقا نمی تونند سطح سخنرانیشونو ببرند بالا جوری که هیچکس متوجه نشه؟ خوب چه فایده ای داره.
ما باید حرفی بزنیم که همه بفهمند. همه درک کنند. مهم نیست بپذیرند یا نه. همین که بتونیم درک و فهم رو منتقل کنیم کار خیلی بزرگی انجام دادیم و تاثیر بسیار بسیار زیادی روی مردم خواهد گذاشت.
ذره ای از ارادت و محبت و احترام بنده به شما کم نشده و نخواهد شد.
شک نکنید من هم همین حس رو به شما دارم. فضای مجازی هست و متاسفانه آدم نمی تونه لحن حرف زدنش رو به درستی منتقل کنه.
ممکنه وقتی کسی انتقادی میکنه دیگران چهره ی عصبانی و ناراحتی رو تصور کنند که شاید در واقعیت اینطور نباشه.
برای همین از شکلک ها استفاده میکنم که یه وقت سوء تفاهمی پیش نیاد.:ok:
1. جهل و خرافه گرایی. 2. آلودگی اخلاقی. 3. فقدان ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی. 4. افسادگرایی خواص. 5. فقدان بصیرت و دشمن شناسی. 6. کهالت و سستی جبهه ایمان. 7. عزم راسخ دشمنان و مخالفان. 8. تنوع، فتنه آلود و شبهه وار بودن هجوم دشمن.پس از ذکر مقدمات ضروری بحث، چنانکه وعده کرده بودیم بر اساس عنوان بحث در این مجال به ذکر برخی علل و عوامل اصلی انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی پرداخته و در ادامه به تبیین آنها خواهیم پرداخت:
سلام و ادب@};-
در ادامه به شرح و تبیین عامل سوم انحراف و التقاط دینی می پردازیم:
ج- فقدان ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی: برای اینکه حالت فقدان ایمان و فقدان اعتقاد قلبی و یقین برای ما مکشوف شود باید شاخصه های ایمان و اعتقاد قلبی و باور یقینی را بازشناسی کنیم:
یک. ايمان از نظر لغوى به معناى گرويدن، عقيده داشتن، ايمن كردن و باور داشتن است (فرهنگ معين). از نظر اصطلاحي ايمان عبارت است از معرفت توأم با تسليم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزه هايى كه به بشريت ارائه كرده اند. ايمان يعني باوري يا نيرويي معنوي كه باعث مي شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص براي رضاي خدا تلاش كند و در مسير قرب الهي قرار بگيرد و با آرامش كامل بدور از هر گونه شك و شبهه اي به انجام وظايف فردي و اجتماعي خود همت گمارد و از سرزنش هيچ سرزنش كننده اي هراس به خود راه ندهد، علامت ايمان اين است كه فرد مومن حتي از مرگ در اين راه نگراني ندارد و آن را شهادت در راه خدا مي داند و از آن استقبال مي كند.
متأسفانه برخی که خود دچار تزلزل و بی ثباتی در اعتقاد شده و سلوک در شبهات و سکوهای لرزان را شجاعت می نامند به اهل ایمان راسخ و ثابت قدمان در وادی عقیده که به ثبات و آرامش و اطمینان معرفتی رسیده اند برچسب تهجر می زنند. در حالیکه غافلند که خود در وادی شک و تردید و انکار و تشتت فکری و عقیدتی سالکند!
دو. ايمان يک روش کامل زندگي بر اساس خدا باوري و معاد باوري است. روش خاص انديشيدن و عمل کردن و برخورد با ديگران و سلوک الي الله در مقابل روش زندگي کافرانه و مادي که آن هم روشي است براي انديشه و عمل بر اساس خود محوري و عدم اعتقاد به خدا و معاد و در مقابل روش زندگي ايماني و خدا محور. با ايمان انسان از فضاي کفر و ماديت خارج مي شود و وارد فضاي ايمان به خدا و معنويت مي گردد و طبيعتا بايد به قوانين و مقررات اين فضا هم پايبندي عملي داشته باشد.
سه. حقيقت ايمان آن است كه انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولايت خداوند بداند و خلافت انسان كامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذيرد و تحت فرماندهي ولي و خليفه خدا در روي زمين، هميشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلي( جهاد اكبر) با نفس اماره و دشمنان خارجي (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و كافران باشد و در عرصه اين درگيري بتواند از جان و مال و آبروي خويش مايه بگذارد و از هيچ نيروي شيطاني هراس بدل راه ندهد و محكم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت كند و در مقابل سختي ها اين راه بردبار و صبور باشد. اين صفات و حالات، دورنمايي از يك انسان مومن واقعي است.
ايمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هويت آن، از سنخ علم و معرفت نيست؛ بلكه افزون بر آن، تسليم و خضوع عملي در برابر حق نيز مى باشدحجرات / 15 - بقره / 42 - توبه / 110. ؛ «إنما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم في سبيل الله أولئك هم الصادقون» ؛ حجرات / 15.«در حقيقت، مؤمنان كسانى اند كه به خدا و پيامبر او گرويده و [ديگر ]شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كردهاند. اينانند كه راست كردارند». پس اهل ايمان كسانى اند كه در ايمان به خدا و رسول ترديدى نداشته، به آنها علم و يقين دارند.
از منظر قرآن، به هر اندازه كه معرفت آدمى عميقتر و خضوع و خشوع و تسليم قلبى او ژرفتر و مستحكمتر باشد، ايمان هم افزايش مى يابد و هر چه معرفت كمتر و سطحى تر و خضوع قلبى اندك و كم استقامت باشد، ايمان هم كاهش مى يابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ايمان، يعنى معرفت و تسليم قلبى، ايمان هم امكان كاهش يا افزايش دارد. نگا: آل عمران / 173 - انفاق، 2 - نساء / 136.
با این تبیین می توانیم به وضعیت مدعیان بی پایه و اساس ایمان و کسانی که فاقد اعتقاد قلبی و باور یقینی هستند پی برد زیرا وقتی انسان از سرمایه ایمان و اعتقاد قلبی محروم باشد و یا ستون خیمه ایمان و اعتقاداتش ضعیف و نااستوار باشد در برابر تندبادهای شک و تردید و شبهات نمی تواند تاب و طاقت آورده و ممکن است حتی به کوچکترین شبهه و تردیدی در اعتقاداتش دچار تزلزل و انحراف شود. متأسفانه اکثر مسلمانان بیش از آنکه به امر شناخت دین الهی و کسب معارف حقه الهیه و تقویت ایمان و اعتقادشان بپردازند در حال دست و پا زدن و درگیر تحصیل دنیا و مافیها هستند گو اینکه فلسفه بدنیا آمدنش فقط و فقط برای تحصیل دنیا بوده است؟!
متأسفانه یکی از عوامل انحراف و التقاط جوامع بشری همین عامل است؛ در حالیکه خداوند قوی ترین و مستحکم ترین استوانه های فکری و عقیدتی و بنیادی ترین جهان بینی و ایدئولوژی ها را به لطف و هدایت فطری و تشریعی از طریق انبیاء الهی در مسیر انسان قرار داده اما با این وجود همین بشر سراسر محتاج، به اندیشه ها و مکاتب خودساخته بشری گرایش و تمایل پیدا می کند و متأسفانه بدلیل عدم بهره گیری از عقل و فطرت الهی و میدان دادن به هوا و هوس و منیتها و نفوذ شیطان، خود را از سرچشمه های معرفت الهی محروم ساخته و به مردابها و گندابهای بیراهه ها رضا می دهد و صراط مستقیم الهی را فدای صراط های مستقیم می کند، همه این انحرافات و التقاطات و کج اندیشی و کجروی ها از همین امر ناشی می شود.
موفق باشید ...@};-
1. جهل و خرافه گرایی. 2. آلودگی اخلاقی. 3. فقدان ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی. 4. افسادگرایی خواص. 5. فقدان بصیرت و دشمن شناسی. 6. کهالت و سستی جبهه ایمان. 7. عزم راسخ دشمنان و مخالفان. 8. تنوع، فتنه آلود و شبهه وار بودن هجوم دشمن.پس از ذکر مقدمات ضروری بحث، چنانکه وعده کرده بودیم بر اساس عنوان بحث در این مجال به ذکر برخی علل و عوامل اصلی انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی پرداخته و در ادامه به تبیین آنها خواهیم پرداخت:
سلام و ادب@};-
در ادامه به شرح و تبیین عامل چهارم انحراف و التقاط دینی می پردازیم:
د- افسادگرایی خواص (رواج انحراف و التقاط فکری و اخلاقی):
بدون شک خواص هر جامعه ای اعم از خواص حق و خواص باطل در جهت دهی مردم و جامعه بسیار مؤثرند برای اینکه عوام جامعه گرفتار انحراف و التقاط نشود باید بتوانند در کنار توجه به فاکتورهای دیگر، خواص حق را از خواص باطل تشخیص دهند. وقتی تاریخ را تورق می کنیم در هر مقطعی نقش خواص باطل و فسادانگیز را در گمراهی و هلاکت بشریت بعینه مشاهده می کنیم.
از گمراهی های اعتقادی و اخلاقی که در امتها و اقوام پیش از اسلام بواسطه نفوذ و تأثیر خواص باطل و فاسد رخداده، نظیر انحراف و التقاطات فکری و اخلاقی اقوام نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و دیگر امت های انبیاء دیگر الهی تا مجموعه انحرافات و التقاطاتی که در زمانه ظهور اسلام و پس از حیات نورانی پیامبر اکرم (ص) تاریخ جامعه بشری به خود دیده و ثبت و ضبط کرده است. انحرافاتی که خواص اسلام در سقیفه بنی ساعده رقم زدند!، انحرافات و التقاطات فکری و اخلاقی که خلفا و نزدیکان غیرمحق ایشان با بدعت هایشان بر اسلام تحمیل کردند!، اجتماع فسادانگیز خواص باطل و فاسد در جریان فتنه هایی که بر علیه امیرمؤمنان علی (ع) راه اندازی کردند از فتنه ناکثین و مارقین و قاسطین گرفته تا فتنه حکمیت و توطئه و نقشه شهادت مظلومانه حضرت(ع) و نیز فتنه های گوناگونی که در زمان تک تک امامان معصوم (ع) از سوی خواص باطل و فاسد وابسته به جریان اموی و عباسی راه اندازی شد.
این فتنه انگیزی و افساد خواص باطل تا به امروز هم ادامه دارد ... و اگر مردم اهل مطالعه و عبرت گرفتن از تاریخ باشند می توانند ردپای فتنه ها و انحرافات و التقاطات فکری و اخلاقی(خارجی و داخلی) که نو به نو در زمانه ما بروز و ظهور می یابد را در تاریخ ریشه یابی کنند. و موضع خودشان را بر اساس این شناخت، بدرستی تعریف نمایند.
در همه تاریخ تا به امروز ما کسانی را می بینیم و می شناسیم که همچون مالک اشترها، عمارها، ابوذرها و مقدادها خیلی جلوتر از زمان، خط فکری فتنه و فساد منحرفان را به خوبی شناسایی کرده و به مردم گوشزد کرده اند و در زمانه ما نیز امثال شهید مطهری ها، شهید بهشتی ها، دیالمه ها و ... بدلیل غور در تاریخ و آشنایی با خطوط جبهه حق و جبهه باطل، بسا جلوتر از زمان، می فهمیدند و بر همان رسالت خواص جبهه حق پای فشرده اند. و حال آنکه مع الاسف بسیاری از خواص کج فهم و آلوده و منفعت طلب را در زمانه حادثه و فتنه می شناسیم که قدرت و توان تشخیص مدار و مسیر حق، از مدار و مسیر باطل را در شرایط فتنه آلود ندارند و گرچه اسماً تظاهر به بودن با جبهه حق می کنند اما همچون مهره هایی بازی خورده در زمین دشمنان بازی می کنند، فرصت های جبهه حق را می سوزانند و برای خواص باطل و گمراه که غرضی جز افساد ندارند فرصت سازی می کنند!
در این میان مردم(عوام) برای نجات و رهایی از گمراهی میدان سختی را در پیش دارند، بگونه ای که حتی امروزه نمی توان به بسیاری از خواص بظاهر معتکف در جبهه حق نیز اعتماد کرد! حتی در بسیاری موارد به تجربه ثابت شده است که بسیاری از خواص جبهه حق در ازمون فتنه ها و میدان شبهه ها مردود شده و یا نمره قبولی نگرفته اند.(برگرفته از فرمایشات رهبر معظم انقلاب بعد از فتنه 88) و حال انکه عوام روشن ضمیر، بنور و هدایت الهی و بدلیل مجهز بودن به سلاح تقوا و وارستگی از امتحانات این میدان سرافراز بیرون آمده اند.
امروزه بوضوح، شاهد تغییر ملاکات عوام و خواص هستیم، گو اینکه جای عوام و خواص تغییر کرده! بسا عوامی که می فهمند و بسا خواصی که نمی فهمند! چنانکه رهبر معظم انقلاب در تبیین عوام و خواص در آن مقطعی که قبل از انقلاب در ایرانشهر تبعید بودند به این معنا اشاره کرده اند: [=book antiqua]"[=book antiqua]پـيـش از پـيـروزى انـقلاب بنده در ((ايرانشهر)) تبعيد بودم از يك شهرى در نزديكى هاى ما چـنـد نـفـر آدم بـودنـد؛ يـكـى شـان رانـنـده بـود، يـكـى شـان چـه بـود، آدم هـاى اهـل فـرهـنـگ و مـعـرفـت و اين ها نبودند. به حسبِ ظاهر به اين ها مى گفتند عامى؛ اما آدم هاىی جزو خـواص بـودنـد. ايـن هـا مـرتـب مـى آمـدنـد ديـدن ما در ايرانشهر و قضيّه مذاكرات خودشان را با روحانى شهرشان مى گفتند؛ آن روحانى شهر هم آدم خوبى بود منتها عوام بود. راننده كمپرسى جـزو خـواص بـود، آن روحانىِ محترمِ پيشنماز، جزو عوام بود. مثلاً آن روحانى مى گفت چرا وقتى اسم امام خمینی مـى آيـد سـه تـا صـلوات مـى فرستيد؟ (دلیلش را) نمى فهميد. اين راننده به او جواب مى داد و مى گفت آن روزى كـه ديـگـر مـبـارزه اى نـداشـتـه بـاشـيـم، اسـلام بر همه جا فائق بشود، ما همان سه تا صـلوات را هـم نـمـى فـرستيم، يكیش را هم نمى فرستيم؛ امروز اين سه تا صلوات مبارزه است. او (راننده) مى فهميد؛ اين (روحانى) نمى فهميد."(بنقل از کتاب عوام و خواص از دیدگاه امام خمینی (ره)، حسین شیدائیان)
از اینرو اکثریت عوام جامعه برای اینکه در دام خواص گمراه و باطل و حتی انحرافات و التقاطات برخی خواص مدعی حق نیفتند باید شاخصه های حق و باطل را بشناسند و در کلام و موضع گیری خواص جستجو کنند، بعبارتی جبهه و مسیر حق را از روی مبانی و اصول و ارزشهای حق مدارانه بازشناسی کنند نه از اشخاص و افراد و نه از روی ادعا و شعارهای رنگارنگ و رنگ و لعاب داده افراد و جریانات! این ملاک را حضرت امیر (ع) به ما داده است، آنجا که در جنگ جمل فرد سائلی برایش شبهه شده بود. و البته هم واقعا شبهه این فرد سنگین بود، در یک طرف عایشه ام المومنین و افرادی چون طلحه و زبیر با آنهمه سوابق درخشان را می بیند و در سوی دیگر امیرالمومنین علی ع با آنهمه کرامات منحصربفرد قرآنی و نبوی?
حضرت علی علیه السلام در جواب آن مرد سخنی فرمود که (دکتر طه حسین) دانشمند و نویسنده مشهور مصری می گوید: سخنی محکم تر و بالاتر از این، گفته نشده و نمی شود. بعد از آن که وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع گردید! سخنی به این بزرگی شنیده نشده است، و آن این است: [=book antiqua]« انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال. اعرف الحق بالحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله.» ؛ یعنی حقیقت بر تو مشتبه گردیده، حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیت هائی(خواص) را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی. فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافق اند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالفند، نه! اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند، این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند ( جاذبه و دافعه علی علیه السلام با مقداری تصرف.)
بی شک، شاید برای آنهایی که در زمان ما گرفتار همان شبهه شده اند و حق را از گذر دلبستگی به افراد و اشخاص جسته اند و بدین خاطر به وادی انحراف و التقاط کشانیده شده اند، هیچ پاسخی دقیقتر و عمیق تر از سخن عالمانه و حکیمانه امام علی ع نباشد. و بدون تردید انها که حق را از طریق افراد و اشخاص و یا شعار و ادعا، آنهم در شرایط شبهه آلود و سرتاسرفتنه جستجو کنند نتیجه ای جز گمراهی و انحراف نخواهند داشت.
[=book antiqua]خواص باطل و گمراه و افسادگر ویژگی ها و وجوه مشخصه و ممیزه ای دارند که ان شاء الله بشرط حیات در پست بعدی به بیان مواردی خواهیم پرداخت.
ادامه دارد ...@};-
پرسش:
[=book antiqua] علل و عوامل اصلی انحراف، التقاط و کج اندیشی دینی را بیان کنید؟
پاسخ:
سلام و ادب
یکی از جمله مسائل و موضوعاتی که در بحث "آسیب شناسی دینی" بسیار حائز اهمیت است، مسأله علل و عوامل انحراف، التقاط و کج اندیشی دینی است، بسیاری از کسانی که خواسته یا ناخواسته به ورطه و وادی انحراف و التقاط کشانیده می شوند و نیز بسیاری از کسانی که بدلیل تعصب نسبت به اشخاص و افراد، نمی توانند انحراف و التقاط فکری آنها را هضم و درک کنند و علیرغم تشکیک و تردید هنوز اعتقاد و اعتمادشان از منحرفین و کج اندیشان سلب نشده در مسیر تحقیق و مطالعاتشان، به این دسته علل و عوامل توجهی ندارند. بر آن شدیم در زمانه ای که شبهه افکنان منحرف و کج اندیش به اسم روشنفکری دینی و تجددگرایی، نهایت تلاششان را برای انحراف افکار عمومی جامعه مصروف داشته اند برای تنویر افکار عمومی جامعه و سلامت ذهن و روح افراد، به این دسته علل و عوامل که بسیار در خط کشی و مرزبندی بین حق و باطل و پیشگیری از تمایل به خط انحرافی و التقاطی مؤثر است، در یک سلسله مباحث پیوسته با رعایت سیر منطقی بحث، بپردازیم:
در این مجال قبل از ورود به اصل بحث، مقدماتی را در تقدیم دوستان و همراهان می کنیم:
مقدمه اول- علل بروز و ظهور انحراف و التقاط دینی
بدون شک، استاد شهید مرتضی مطهری ره را می توان از جمله بزرگترین احیاءگران اندیشه اسلامی و مبارزان با خط انحراف و کج اندیشی دینی دانست. در مقدمه اول به سخن دردمندانه استاد مطهری در باره تفسیرهای ناصواب و انحرافات و التقاطات اشاره می کنیم: دین مقدس اسلام، یک دین ناشناخته است. حقایق این دین، تدریجاً در نظر مردم واژگون شده است و علت اساسی گریز گروهی از مردم، تعلیمات غلطی است که به نام دین داده می شود. هجوم استعمار غربی، با عوامل مرئی و نامرئی اش، از یک طرف و قصور یا تقصیر بسیاری از مدعیان حمایت از اسلام، در این عصر، از طرف دیگر، (و نیز جهالت و نادانی و تقلید کورکورانه مردم) سبب شده که اندیشه های اسلامی در زمینه های مختلف، از اصول گرفته تا فروع، مورد هجوم و حمله قرار گیرد. بدین سبب، این بنده، وظیفه خود دیده است که در حدود توانایی درمیدان انجام وظیفه نماید.(1)
مقدمه دوم- واکاوی تعریف انحراف و کج اندیشی
وقتی صحبت از علل و عوامل انحراف و التقاط دینی می شود، بعنوان پیش نیاز بحث، لازم است با مفاهیم انحراف و کج اندیشی و حقیقت دین آشنا شویم از اینرو در مقدمه دوم بطور اختصار به شناخت مفاهیم بحث می پردازیم:
الف- انحراف یا كجروی: انحراف یا كجروی را از چند نظرگاه، می توان تعریف كرد یا تعریف شده است. برخی از منظر حقوقی یا جامعه شناختی و گروهی از منظر اخلاقی بدان توجه نموده اند که بطور مستقیم مرتبط با بحث ما نیست زیرا موضوع بحث ما انحراف و التقاط از منظر دینی است. از منظر دینی معیار تعیین رفتار در ظاهر، «تكلیف الهی» است، اما از آنجا كه تكالیف الهی همیشه معطوف به كمال انسان است در حقیقت معیار ارزیابی «كمال واقعی» انسان است كه نماد آن در اصطلاح قرآنی «عبودیت» نامیده می شود. از این نكته می توان نتیجه گرفت كه تعریف دینی و قرآنی از «انحراف» اولاً اختصاص به رفتار ندارد؛ كج اندیشی و كج باوری را نیز در بر می گیرد. و ثانیاً در ساحت رفتار نیز با تعریف های حقوقی و جامعه شناختی كاملاً مترادف نیست، بلكه به اصطلاح منطقیان میان آنها نسبت «عامین من وجه» است؛ بعضی رفتارها هنجارشكنانه یا ضد قانون است و به همین دلیل از منظر جامعه شناختی یا حقوقی انحراف و كجروی شمرده می شود، امّا ممكن است ضد عبودیت نباشد و از نظر قرآن انحراف تلقی نشود. و بر عكس ممكن است برخی رفتارها ضد عبودیت و مخالف دستور الهی باشد و از نظر قرآن مصداق انحراف باشد، امّا با هنجارها یا قانون جامعه ناسازگار نباشد. البته زمینه های مشتركی نیز وجود دارد كه هم از نظر معیار قرآنی و هم معیارهای حقوقی یا جامعه شناختی مصداق و نمونه انحراف و كجروی به شمار آید؛ مانند سرقت و قتل و تجاوز به حقوق مسلّم دیگران.
ب- حقیقت دین، اقسام آن، و معرفی دین حقه: معنای لغوی دین، انقیاد، خضوع، پیروی، اطاعت، تسلیم و پاداش است. امّا معنای اصطلاحی آن، مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره امور جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد. در تفسیر «دین»، آرا و مطالب گوناگونى از سوى غربیان مطرح شده است. «جان هیک» در کتاب «فلسفه دین» تعاریف گوناگونى از دیدگاه هاى مختلف درباره دین نقل مى کند، که از بحث ما خارج است. در تعابیر قرآنى؛ «دین» در معنای اصطلاحی به دو معنا استعمال شده است: 1. هر گونه اعتقاد به قدرت غیبى، چه حق باشد و چه باطل: [=book antiqua]« لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ».(2) 2. خصوص ادیان الاهى: [=book antiqua]« إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام ».(3) در تعریف دین و در این بحث، توجه ما به همان استعمال دوم لفظ «دین» است، که خاص ادیان الاهى و داراى سطوح و مراحل مختلفى است. ادیان از دید کلی به دو مجموعه تقسیم میشوند: توحیدی و غیرتوحیدی. مجموعه ادیان توحیدی (شامل یهودیت، مسیحیت، آیین زردشت و اسلام) به سه اصل توحید، نبوت و معاد قائلند، ولی ادیان غیرتوحیدی هیچ یک از این سه اصل را قبول ندارند.
در یک نگرش کلی، حقیقت همه ادیان توحیدی – که پیامبران الاهی مروج و مبلغ آن بوده اند – یکی است و بر اصول اعتقادی یگانه – که از جانب خداوند متعال بیان شده – استوار است. اساساً در منطق قرآن کریم، «ادیان» نداریم؛ بلکه «دین» داریم و تمام پیامبران، منادی «دین واحد» بوده اند که از آن به «اسلام» (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است: [=book antiqua]«ان الدین عندالله الاسلام ؛ همانا دین در نزد خداوند فقط اسلام است»(4) و [=book antiqua]«وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ؛ هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند از او پذیرفته نیست و او در قيامت از زيانكاران خواهد بود.».(5) بدون شک در طی زمان تحریفات و انحرافاتی در ادیان گذشته توسط پیروان نادان و رهبران مذهبی و مقامات خودخواه و سودپرست جامعه به وجود آمده، در این صورت لازم بود تا پیامبر دیگری بیاید و جهات انحراف و تحریف را خاطرنشان ساخته و دین گذشته را از الودگیها پیراسته سازد. همه ادیان الاهی در طول تاریخ، صراط مستقیم حق را پیموده و به اقتضاء زمان خود همه بر حق اند، اما با آمدن شریعت جدید، شریعت پیشین به دلیل تحولات جدید منسوخ میگردد و راه نجات، منحصراً در پیروی از شریعت جدید و کاملتر میشود. حال عمل به شریعت پیشین، با آگاهی از شریعت جدید پذیرفته نخواهد بود. بعبارتی شرط مسلمانی اطاعت و انقیاد دستور و اوامر الهی است، اگر تا دیروز مردم موظف به پیروی از شریعت موسی(علیه السلام) بوده با آمدن مسیح (علیه السلام) باید به شریعت عیسی (علیه السلام) ایمان بیاورند و اگر تا دیروز پیرو شریعت عیسی (علیه السلام) بوده اند با آمدن نبی خاتم(صلی الله علیه و آله) باید به دین خاتم ایمان بیاورند. از اینرو دین خاتم دربر دارنده تمامی معارف انبیاء گذشته و کامل کننده تمامی آن هاست و به حکم خاتمیت، حقایق برتری را مطرح نموده که تا روز قیامت راهگشای طالبان حقیقت خواهد بود. بقول مولوی: نام احمد نام جمله انبیاست/چونکه صد آمد نود هم پیش ماست.
پس از ذکر مقدمات ضروری بحث، در این مجال به ذکر برخی علل و عوامل اصلی انحراف و التقاط و کج اندیشی دینی پرداخته و در ادامه به تبیین و شرح برخی از آنها خواهیم پرداخت:
1.جهل و خرافه گرایی. 2. آلودگی اخلاقی. 3. فقدان ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی. 4. افسادگرایی خواص. 5. فقدان بصیرت و دشمن شناسی. 6. کهالت و سستی جبهه ایمان. 7. عزم راسخ دشمنان و مخالفان. 8. تنوع، فتنه آلود و شبهه وار بودن هجوم دشمن.
یک- جهل و خرافه گرایی
جهل و نادانی به عنوان صفتی ناپسند در اسلام و قرآن دانسته شده و از مؤمنان خواسته شده تا با بهره گیری از ابزارهای شناختی به علم و دانش و معرفت مجهز شده، از آثار زیانبار آن در زندگی فردی و اجتماعی رهایی یابند. به ویژه آن که نادانی نه تنها در زندگی دنیوی برای انسان زیانبار است بلکه خطر آن همواره دامنگیر وی خواهدبود و ضمن انکه مانعی بزرگ در راه رسیدن به سعادت و خوشبختی ابدی است، انسان را در هر جایگاه و مقامی که باشد گرفتار شقاوت و بدبختی خواهد نمود. جهل و نادانی زمینه ساز گرفتار شدن انسان در دامنه های فتنه و فریب و میادین شبهات بوده، مستعد دریافت بذر انحراف و التقاط و کج اندیشی است. از آنجاییکه درخت جهل در وجود هر کس برقرار باشد از ریشه های یقین و ثبات معرفتی محروم است به هر بادی که بوزد به سمت و سوی حرکت باد متمایل شده تغییر جهت می دهد. با نگاهی به آیات قرآنی می توان دریافت که جهل در تبیین قرآنی آثار متعدد و گوناگونی در زندگی بشر خواهد گذاشت به طور کلی می توان از آن به زیان و خسران بزرگ یادکرد. که ئر این مجال به مواردی اشاره می کنیم:
1. جهل عامل بروز اختلاف: جهل عاملی مهم در ایجاد اختلاف و تفرقه و دوری از اتحاد و وحدت است.
2. جهل عامل استکبار: از دیگر آثاری که قرآن برای جهل بر می شمارد مسئله استکبار است. افراد جاهل به جهت عدم شناخت درست از موقعیت خود و دیگران در هستی رفتاری را درپیش می گیرند که بر خاسته از خود بزرگ بینی آنان است.
3. جهل ریشه بسیاری انحرافات و انحطاطات: قرآن بسیاری از رفتارهای نابهنجار اجتماعی را نیز در جهل و نادانی عاملان آن می یابد و تبیین می کند، به عنوان نمونه استهزا و تمسخر دیگران که رفتاری نابهنجار است، ریشه در جهل و نادانی افراد دارد. (6) انحصارطلبی و نفی ارزش دیگران(7) انحرافات جنسی و بی بند و باری(8) اقدامات ناسنجیده نسبت به دیگران(9) بی ادبی و ناسزاگویی(10) ناشکیبایی و اعتراض به رخدادها و پیشامدهای زندگی و افزایش فشارهای روانی و فروپاشی شخصیتی(11)، تحقیر دیگران و اهانت به ایشان و ... . در حوزه عقیده و ایمان نیز، قرآن شماری از امور را به جهل نسبت می دهد که از مهم ترین آن ها می توان به گمراهی(12) اعراض از حق و اعراض از دین؛ بی تقوایی و بی ایمانی؛ پذیرش ولایت غیرخدا؛ حس گرایی در همه حوزه های شناختی(13) و مانند آن اشاره کرد.
دو. آلودگی و فساد اخلاقی
انسان به طور طبيعي و مطابق فطرت از دو بخش وجودي آفريده شده است يکي بخش عقلاني انسان و ديگري بخش شهواني و هواي نفس اوست. اگر چه هر دو بخش در خلقت انسان ضروري بوده و هست اما عدم تعادل در ميان دو بخش سبب فساد و خروج ازحد اعتدال رفتارهاي آدمي خواهد شد که همان فساد اخلاقي است. اما اين خروج از حد اعتدال به طور مستقيم با دست خود انسان انجام شده اگر چه با وسوسه هاي شيطاني همراه شده و مايه تحريک نفس انسان گرديده است. بدون شك هر كار خلاف و گناه آلودی در وضع روحی فرد و جامعه، اثر ميگذارد، و موجب نوعي فساد در سازمان فکری و عملی فرد و اجتماع ميشود، گناه و فساد و كار خلاف، همانند غذايی ناسالم و مسموم است كه در سازمان بدن انسان چه بخواهيم و چه نخواهيم تاثير نامطلوب خویش را خواهد گذارد و انسان، گرفتار واكنش طبيعي آن ميشود. چنانکه قرآن کريم به همين واقعيت تصريح فرموده است.(14) فساد و آلودگیهای اخلاقي بعنوان یکی دیگر از عوامل انحراف و التقاط داراي پي آمدها، خطرات و آسیبهای جبران ناپذیری است که به مواردی از این آسیبها اشاره می کنیم:
1. گمراهي و انحراف از مسير هدايت الهي: قرآن كريم در آیات متعددی در راستاى عدم پيروى از هواهاى نفسانى هشدار داده است.(15) همچنین قرآن از عقوبت و حال کسانیکه در اثر گناه و هواپرستی، مغرور شدن به دنیا و به بازی گرفتن دین و فراموشی آیات خدا به انکار خدا و معاد و حقایق هستی روی آورده اند خبر داده است.(16)
2. انديشه هاي آفت زده: عقل که مهمترين نعمت الهي براي بشريت و عامل پيروزي انسان در برابر شيطان و هواي نفس به شمار مي آيد تحت تأثیر فساد اخلاقي و هواي نفس به سوي بيماري و آفت زدگي(انحراف و التقاط) حرکت خواهد نمود. امام علي (علیه السلام) فرمود: "آفة العقل الهوى. (17) هواي نفس و فساد اخلاقي آفت عقل و انديشه است." و از سوي ديگر نيز فرمود: "حفظ العقل بمخالفة الهوى والعزوف عن الدنيا. (18) حفظ عقل در گرو مخالفت با فساد اخلاقي است."
3. آلودگي و محروميت از تقوي: قلب آدمي، مرکز دريافت بسياري از حواله هاي معنوي و الهي است و به همين جهت نيز قلب مومن را عرش خداي رحمن دانسته اند، اما اين قلب چنانچه به فسادهاي اخلاقي تمايل پيدا نمود از دريافت آن حواله هاي معنوي و الهامات الهي و ديني محروم خواهد شد. رسول خدا (صلى الله عليه وآله): [=book antiqua]"حرام على كل قلب متوله بالشهوات أن يسكنه الورع. (19) پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) فرمود: [=book antiqua]"حرام است بر دلي که به شهوات ولع بسيار دارد و شيفته شهوات است، که در آن تقوي ميهمان شود."
4. رنج هاي زندگي پي آمد فساد اخلاقي: امام على(علیه السلام) فرمود: [=book antiqua]"الهوى اس المحن. (20) يعنى هواهاى نفسانى و پيروى از آنها، ريشه و اساس همه رنجها و بدبختيها است." چنانکه خداوند در قرآن نیز به این معنا اشاره می کند که: [=book antiqua]"مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ مَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِکَ ... (21) آنچه از نیکیها به تو می رسد، از طرف خداست و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست." بر اساس این آیه شریفه و کلام مولای متقیان علی (علیه السلام)، معلوم مى شود كه بسيارى از رنج و مشقتهايى كه زندگى را برايمان ناملايم مى كند، به جهت پيروى و تبعيت مان از هواهاى نفسانى در دنيا است.
از اینرو "فساد و گناه" بعنوان یک عامل اصلی و اساسی در جهت "انحراف و التقاط" و "کج اندیشی و کجروی" فرد و جامعه نقش و تأثیر بسزایی دارد تا جاییکه دشمنان و گمراه کنندگان دین و بشریت، از این اهرم بمنظور دستیابی به اهداف و اغراض شیطانی شان بسیار بهره برده و با رواج اسباب و لوازم گوناگون گناه در بین مردم از طرق مختلف، راه هدایت و صراط مستقیم سعادت را بر بشریت سد می کنند.
سه. فقدان ایمان و اعتقاد قلبی و یقینی
ايمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هويت آن، از سنخ علم و معرفت نيست؛ بلكه افزون بر آن، تسليم و خضوع عملي در برابر حق نيز مى باشد.(22) ؛ [=book antiqua]«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛ در حقيقت، مؤمنان كسانى اند كه به خدا و پيامبر او گرويده و [ديگر ]شك نياورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كردهاند. اينانند كه راست كردارند».(23) پس اهل ايمان كسانى اند كه در ايمان به خدا و رسول ترديدى نداشته، به آنها علم و يقين دارند. از منظر قرآن، به هر اندازه كه معرفت آدمى عميقتر و خضوع و خشوع و تسليم قلبى او ژرفتر و مستحكمتر باشد، ايمان هم افزايش مى يابد و هر چه معرفت كمتر و سطحى تر و خضوع قلبى اندك و كم استقامت باشد، ايمان هم كاهش مى يابد.(24)
با این تبیین می توانیم به وضعیت مدعیان بی پایه و اساس ایمان و کسانی که فاقد اعتقاد قلبی و باور یقینی هستند پی برد زیرا وقتی انسان از سرمایه ایمان و اعتقاد قلبی محروم باشد و یا ستون خیمه ایمان و اعتقاداتش ضعیف و نااستوار باشد در برابر تندبادهای شک و تردید و شبهات نمی تواند تاب و طاقت آورده و ممکن است حتی به کوچکترین شبهه و تردیدی در اعتقاداتش دچار تزلزل و انحراف شود. متأسفانه یکی از عوامل انحراف و التقاط جوامع بشری همین عامل است؛ در حالیکه خداوند قوی ترین و مستحکم ترین استوانه های فکری و عقیدتی و بنیادی ترین جهان بینی و ایدئولوژی ها را به لطف و هدایت فطری و تشریعی از طریق انبیاء الهی در مسیر انسان قرار داده اما با این وجود همین بشر سراسر محتاج، به اندیشه ها و مکاتب خودساخته بشری گرایش و تمایل پیدا می کند و متأسفانه بدلیل عدم بهره گیری از عقل و فطرت الهی و میدان دادن به هوا و هوس و منیتها و نفوذ شیطان، خود را از سرچشمه های معرفت الهی محروم ساخته و به مردابها و گندابهای بیراهه ها رضا می دهد و صراط مستقیم الهی را فدای صراط های مستقیم می کند، همه این انحرافات و التقاطات و کج اندیشی و کجروی ها از همین امر ناشی می شود.
چهار. افسادگرایی خواص (رواج انحراف و التقاط فکری و اخلاقی)
بدون شک خواص هر جامعه ای اعم از خواص حق و خواص باطل در جهت دهی مردم و جامعه بسیار مؤثرند برای اینکه عوام جامعه گرفتار انحراف و التقاط نشود باید بتوانند در کنار توجه به فاکتورهای دیگر، خواص حق را از خواص باطل تشخیص دهند. وقتی تاریخ را تورق می کنیم در هر مقطعی نقش خواص باطل و فسادانگیز را در گمراهی و هلاکت بشریت بعینه مشاهده می کنیم. از گمراهی های اعتقادی و اخلاقی که در امتها و اقوام پیش از اسلام بواسطه نفوذ و تأثیر خواص باطل و فاسد رخداده، نظیر انحراف و التقاطات فکری و اخلاقی اقوام نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و دیگر امت های انبیاء دیگر الهی تا مجموعه انحرافات و التقاطاتی که در زمانه ظهور اسلام و پس از حیات نورانی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تاریخ جامعه بشری به خود دیده و ثبت و ضبط کرده است. انحرافاتی که خواص اسلام در سقیفه بنی ساعده رقم زدند!، انحرافات و التقاطات فکری و اخلاقی که خلفا و نزدیکان غیرمحق ایشان با بدعت هایشان بر اسلام تحمیل کردند!، اجتماع فسادانگیز خواص باطل و فاسد در جریان فتنه هایی که بر علیه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) راه اندازی کردند از فتنه ناکثین و مارقین و قاسطین گرفته تا فتنه حکمیت و توطئه و نقشه شهادت مظلومانه حضرت(علیه السلام) و نیز فتنه های گوناگونی که در زمان تک تک امامان معصوم (علیهم السلام) از سوی خواص باطل و فاسد وابسته به جریان اموی و عباسی راه اندازی شد.
این فتنه انگیزی و افساد خواص باطل تا به امروز هم ادامه دارد ... و اگر مردم اهل مطالعه و عبرت گرفتن از تاریخ باشند می توانند ردپای فتنه ها و انحرافات و التقاطات فکری و اخلاقی(خارجی و داخلی) که نو به نو در زمانه ما بروز و ظهور می یابد را در تاریخ ریشه یابی کنند. و موضع خودشان را بر اساس این شناخت، بدرستی تعریف نمایند. در همه تاریخ تا به امروز ما کسانی را می بینیم و می شناسیم که همچون مالک اشترها، عمارها، ابوذرها و مقدادها خیلی جلوتر از زمان، خط فکری فتنه و فساد منحرفان را به خوبی شناسایی کرده و به مردم گوشزد کرده اند و در زمانه ما نیز امثال شهید مطهری ها، شهید بهشتی ها، دیالمه ها و ... بدلیل غور در تاریخ و آشنایی با خطوط جبهه حق و جبهه باطل، بسا جلوتر از زمان، می فهمیدند و بر همان رسالت خواص جبهه حق پای فشرده اند. و حال آنکه مع الاسف بسیاری از خواص کج فهم و آلوده و منفعت طلب را در زمانه حادثه و فتنه می شناسیم که قدرت و توان تشخیص مدار و مسیر حق، از مدار و مسیر باطل را در شرایط فتنه آلود ندارند و گرچه اسماً تظاهر به بودن با جبهه حق می کنند اما همچون مهره هایی بازی خورده در زمین دشمنان بازی می کنند، فرصت های جبهه حق را می سوزانند و برای خواص باطل و گمراه که غرضی جز افساد ندارند فرصت سازی می کنند!
از اینرو اکثریت عوام جامعه برای اینکه در دام خواص گمراه و باطل و حتی انحرافات و التقاطات برخی خواص مدعی حق نیفتند باید شاخصه های حق و باطل را بشناسند و در کلام و موضع گیری خواص جستجو کنند، بعبارتی جبهه و مسیر حق را از روی مبانی و اصول و ارزشهای حق مدارانه بازشناسی کنند نه از اشخاص و افراد و نه از روی ادعا و شعارهای رنگارنگ و رنگ و لعاب داده افراد و جریانات! این ملاک را حضرت امیر (علیه السلام) به ما داده است، آنجا که در جنگ جمل فرد سائلی برایش شبهه شده بود. و البته هم واقعا شبهه این فرد سنگین بود، در یک طرف عایشه همسر پیامبر و افرادی چون طلحه و زبیر با آنهمه سوابق درخشان را می بیند و در سوی دیگر امیرالمومنین علی (علیه السلام) با آنهمه کرامات منحصربفرد قرآنی و نبوی?
حضرت علی (علیه السلام) در جواب آن مرد سخنی فرمود که (دکتر طه حسین) دانشمند و نویسنده مشهور مصری می گوید: سخنی محکم تر و بالاتر از این، گفته نشده و نمی شود. بعد از آن که وحی خاموش گشت و ندای آسمانی منقطع گردید! سخنی به این بزرگی شنیده نشده است، و آن این است: [=book antiqua]«انک لملبوس علیک، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال. اعرف الحق بالحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله.» ؛ یعنی حقیقت بر تو مشتبه گردیده، حق و باطل را با میزان قدر و شخصیت افراد نمی شود شناخت. این صحیح نیست که تو اول شخصیت هائی(خواص) را مقیاس قرار دهی و بعد حق و باطل را با این مقیاس ها بسنجی. فلان چیز حق است چون فلان و فلان با آن موافق اند و فلان چیز باطل است چون فلان و فلان با آن مخالفند، نه! اشخاص نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند، این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشند.(25)
موفق باشید ...
پی نوشت_______________________________
[=1]