دلنوشته

چقدر همش میگین جانباز، شهید؟!!!

انجمن: 





گفت:که چی ؟ هی جانباز جانباز شهید شهید! میخواستن نرن ! کسی مجبورشون نکرده بود که!

گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون می کرد!

گفت کی؟

گفتم :همونی که تو نداریش..!

گفت:من ندارم ؟! چی رو ؟

گفتم:غیرت!!

ای آرزوی بندگی ات مانده بر دلم ... (نجواهای شبانه)

ای آرزوی بندگیت مانده بر دلم... (نجواهای شبانه)
دوستان خوب و گرامی بیایید در تاپیکی مستقل گوشه هایی از نجواهای شبانه خود با خدای مهربانمان را بنگاریم شاید که برای خود و دیگرانمان تلنگری روحانی و معنوی باشد.
امیدوارم یکایک دوستان با خلوت خود نواهای به گوش جان رسیده از اعماق چشمه های درون را برایمان به یادگار بنگارند تا ببینیم هر کسی چه توشه ای دارد از او چه به بیرون می تراود.
پس این بار دل نوشته ای از حقیر که ساعتی قبل نگاشته شد تقدیم محضر پرفروغتان.

...آری عجیب نیست گر صدای دعایم نمی رسد از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد.
من تحبس الدعای غفلت و بی همتی خویشم آنجا که همتی نیست و اظهار فقر و نداری که عطایی نمی رسد.
عمری چشم انتظار بارقه ای از آسمان غیب بودیم تا معجزه ای سازد و این ویرانه دل را گلستان سازد بی خبر از آنکه بر دل مرده بی نصیب از حیات که لطفی نمی رسد.
آنگاه که پر باز میکنم و به پرم می خورم زمین بیخود شده خویشم و غافل که بال و پر شکسته به جایی نمی رسد.
ای کاش این تن نحیف خود را با سپر اعمال شایسته ای بیمه می کردم گرچه می دانم با اعمال چون منی او هم به نوایی نمی رسد.
با دست خالی ام نه گره زخود گشایم و نه گره گشای دیگری باشم آری دستی که قطع شد به گدایی نمی رسد.
ای میزبان فدای تو و سفره کرم بی کرانه ات، اکنون درد من این است که آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟
از من نخواه بیش از این با کشتی نجات او امید رستگاری و آزادگی بپرورم وقتی از جانب حبیب برات کرببلایی نمی رسد.
این دلخسته گم کرده راه به اسارت افتاده ای، سالها منتظر یک ضمانت است آخر چرا برای ضمانتش امام رضایی نمی رسد؟

ندای دلتنگی (مرثیه ای برای فراق یار)

انجمن: 

[="Georgia"][="Blue"]ای مهدی موعود...! دیری است که دل سودای نگاه بهشت آفرینت را به سر دارد.

کاش میدانستم راز سترگت در قاموس انتظار با مفتاح کدامین عمل مکشوف می گردد .

ای همیشه منتظر! در چشمه سار زلال اشکت، عکس خود را می بینم که قصه ی پر غصه ی درماندگی و افتادگیم چنان به جان رعنایت داغ فراق افکنده که گویی صاحب عزای درد مهجوریم تویی.

آری آنکه بیش از همه نوحه گر آتش فراق من است وجود نازنین توست و مرا که مدهوش غفلتکده ی سرای دنیایم کجا چشم دیدن چشمه های اشک دیدن تو باشد؟!

شمارگان عمر ناکام و حسرت بار مرا روزهای ندیدنت رقم می زند.

خسته ام از تکرار ندیدنت. خسته ام از عادت فراقت. خسته ام از خوی فراموشیت. ندیدنت حس نکردنت.

خوشا شاگردان مکتبخانه ی عشقت که کندی گذر زمان را از صحیفه ی فراقت آموختند.

آنچه اکنون بر شیشه های مه گرفته ی قلبم بر جای مانده است ردی است از سرانگشتان دلربایت که کلمه اشک الود فراق را حک نموده است.

می دانم ابرهای دلتنگی قلب شکسته ام نوید باران حضورت را می دهند .

واژه ها حق دارند که از ناتوانی توصیف بلندای کرامتت روضه عجز بخوانند و ندای بی نوایی سردهند.

چگونه می توان قیامت قامت کمالات وجود آسمانیت را به زندانی الفاظ و کلمات درآورد؟

عطر نرگسانه ی بهار نگاهت، نخ تسبیح ملائک را در هم شکسته و ایشان را به سجود بر آدم مفتخر نموده است.

ای حبیب قدوسی !غیبتم را در مکتبخانه عشقت ببخشای که هرچی بی نصیبی و حرمان است از سر غفلت و غیبت من است.

ای شمارگان اندوهت به فراخنای هجر خلائق! از سرابستان دنیای افکارم عجیب مدار که تهی از عطر مستانه ی یادت باشد، آن را که دربند تعلقات غفلتکده دنیای دون است کجا نصیبی از تفرجگاه عشق است؟ و آن را که سرگرم تبرج جاهلی مدرن است کجا لیاقت باریابی به مجلس قدسیان و الاهه ی نور مطلق است؟

در قاموس انتظار واژگان را وارونه معنا کرده اند.

آری آنکه در انتظار حقیقی است تویی نه مایی که در خواب و خور فرو رفته ایم و بدانچه داریم خو نموده ایم.

آنکه در غیبت است ماییم نه چون تویی که در پیشگاه حق، سراسر حضور و مراقبتی.

آنکه در طلب ظهور به استغاثه نشسته است تویی نه مایی که مدهوش مستی دنیاییم.

آنکه باید ظهور و قیام نماید ماییم نه چون تویی که ظهور مطلقی و قائم آل محمدی.

و در یک کلام آنکه تعجیل در فرجش دعای ملتمسانه امام غریب است ماییم نه تو...

این حقیر افتاده ی سنگین خواب را لیاقت آن نیست که چون تویی برای بیداری و هشیاریش زانوی غم بغل گیری؟

ای حقِّ جامه‌ی خلق به تن کرده! اگرچه جشن نزول اجلال حضرتتان در عرصه خاک در میانه شعبان به ارمغان آورنده بزرگترین بهجتها و شادیها است اما از آن بزرگتر سوگ ناکامی من از کسب فیض محضر انورتان است که در همین حوالی ساکنید و من از شمیم بودنتان نصیبی نداریم.

ای وحدت آفرین سرکشانه ترین امواج! کاش از اقیانوس همت والایت، نَمی، درس توحید می آموختم و در کشاکش ابتلا به مصائب از تویی سرمشق می گرفتم که دمادم در رنج خلق بودی و از گنج حق باز نماندی.

ما کنعانیانِ گرفتار آمده در خشکسالی معرفتمان، محتاج به اعجاز یوسفی چون شماییم که حاکم عزیز مصر وجودمان گشته و با تدبیر شاهانه ی خویش جوانه های ایمان و باورهای اعتقادیمان را در عصر غیبت حفظ نماید و از آفتهای هوا و هوس در امانمان دارد.

ای شاهکار خلقت! آنگاه که مناره های زمین برای فرجم دست به سوی آسمان بلند کردند دانستم که از هجر و حرمان و افتادگیم در محضر امام عشق حتی جمادات نیز به فغان آمده اند و استغاثه کرده اند و برای گشایشم چله‌ی سکوت گرفته اند.

هوای ابری باران زده ی دل شکسته ام با تلالو نور خورشید توست که جامه رنگین کمان روضه ی زهرا (سلام الله علیها) به خود می گیرد.

نورت را از من دریغ مدار تا عطای رحیمیه ات را بر جریده‌ی عالم با تماثیل موزون نغمه گر باشم.


[/][/]

برای حاجیان در قربانگاه عشق

انجمن: 

تقدیم به روح متعالی همه حاجیان ناجی که از امروز به سرزمینمان تشرف می یابند...

اللهم لبیک...



هان ای عقل! تو را چه می شود که از حکایت حال انبوه حاجیان معراجی، این چنین مبهوت و متحیر و سرگردان گشته ای؟!

مگر نشنیده ای که لشگر عشق، همواره تاختنی هزار هزار دارد و این وهمِ در خاک افتاده است که از انبوه تجلیات پرازدحام عشق، بی نصیب است.

آن را که عاشقِ دیدارِ یار است، نسزد و نشاید که از تجلیاتِ بی شمارِ جبروت معشوق، خالی باشد، خواه این تجلیات، در سعی و صفا و منا و عرفات باشد، خواه در رکن و مقام و رمی جمرات.

بگذار صف پیچ در پیچِ هجومِ کثرات، عاشق وحیدِ غریب را در نوردد و او را در پنجه های پولادین خویش هزار تکه کند، مگر نه این است که عاشق، شه بازِ عالی همت است که دست اعتصام به عروه‌ی وثقای «

اَلا اِنَّ اَوْلِياءَ اللَّهِ لاخَوفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» نهاده است؟

عاشق سینه چاک را خواه شیر ژیان و اژدهای دمان فرو بلعند و خواه در حریم امن الهی روضه ی رضوان بخواند، در هردو حال التجای به خدای عزوجل دارد و از کثرت، آنجا که وحدت در کمین است، نگریزد.

آری آن را که در گوشه ای خلوت، به دلِ امن نشسته و دلفریبانه، غره ی تسبیح و اذکار خویش گشته و در پندار ناصوابِ تقرب خود به حق، در خواب زمستانی فرو رفته است کی خبر از نفحات بی بدیل انفاس اهل دل باشد؟!

مگر نشنیده ای که آن معشوق بی پروا، همواره رسم عاشق کشی دارد؟! مگر نه این است که او در ماه صیام، صائمین را از آب و نان برحذر داشته و هرچه عیش و نوش است بر ایشان حرام نموده، حال چه بُعدی است که آتش عشقش چنان افروخته شود که دلدادگان کوی خویش را از هوا و نَفَس نیز برحذر داشته و این چنین بساط رحل قرب خویش را فراهم نموده باشد؟!

اگر چنین است پس راه راستانِ مِنا، از آنِ شما مستانی است که دل در کف محبوب نهاده و جان خویش را، جرعه ای برای عیش و مستی یار، تحفه داده اید.

آری تقدیم نمودِ جانتان در قربانگاه عشق، فتح الفتوح ریاضت و مجاهدت شما در اربعین کلیمی بود و طنینِ لبیک حق بر ندای لبیکتان.

بگذار حرامیانِ بی بندبارِ دیارِ یار، بر کور دلی و لابالی گریِ شیادانه‌ی خویش بمانند و همواره طعنِ دنیایتان زنند و از اشک غریبانه‌ی شما گذر کنند، به راستی آن را که سر در آخور چارپایگان دارد کجا توانای استشمام شمیم لاله ای است که معشوق در دل عاشق دمانیده و بساتین ملوک نیز حتی آن را به خواب ندیده اند.

ای نشسته بر بال ملائک! اگر در انبوه تلاطم فشار حاجیان به فغان آمدی، اگر بیمناک آسیب جان گشتی و مخلصانه روی به جانب حق آوردی، اگر از هر چه پیرامون خویش است به در آمده و ریسمان امید از همه کس بریدی، اگر از فرط عطش به یاد تشنگی کام آن دردانه‌ی شش ماهه شدی و غریبانه بر غربتش گریستی، اگر نفس کم آوردی و تا مسلخ عشق یک نفس شدی، اگر از بوسه‌ی خورشید، بر پیشانی و صورتِ زخمی خویش به داغ آمدی، اگر دیدگانت تار گشت و در زیر دست و پای همسفران افتادی، اگر به درد آمدی و همه ی دنیای و تعلقات خویش را به یکباره رها کردی، نوش جانت.

خوشا مستی و شیدایی عاشق که پایکوبی جانش در لحظه دیدار، قرین لگدکوبی تنش باشد.

آری مِحنت عاشق است که مشعلِ عشق را، شعله ورتر می سازد و کدامین عاشق است که از رنج و درد، آنجا که پای معشوق در میان باشد بهراسد و یا بگریزد.

مُحب جسم، مهبوط در جحیم است و مهبوط در جحیم را کجا توانای ادراک مَرتع محبوب؟

اما حال عاشق را بین که تا چه حد، شگفت است! آنجا که دمی پیش از دیدار، طالب قطره ای آب برای فرونشاندن اندکی از کویر تشنگی جان خویش است، و لحظه ای بعد از دیدار، لعلِ لبش، سرچشمه‌ی عسل مصفی است آنچنان که قطره ای از آب دهانش، تمامی دریاهای عالم شیرین سازد.

و عجب، آنجا که معشوق، سودای هم نشینی عاشق را دارد همه جهانیان حتی دشمنان نیز لشگر حق می شوند تا بساط قرب او مهیا سازند. اگر چنین است بگذار نامردمان مرد اندام، به خیال خام خویش، راه بر شما مسدود سازند و انوار عرش را در دیدگانتان نبینند و جاهلانه دعوی باطل زنند.

در دیده‌ی اهل شهود، همه‌ی مُعادات مصافات است و همه مناقشات معاشقات!

به راستی دیدگان کور این خفاش صفتان را چگونه تاب مشاهده‌ی انوار معارج نیکوطلعتان باشد؟!

پندار نااهل این است با زخمی که بر تنت نهاده، مرکب راهوار نفست را به زمین زده، غافل از آنکه این مرکب راهوار، یعنی جسم نازنینت، هرچه زخمی تر و دست بسته تر باشد، رکابش برای پرواز روح، استوارتر خواهد بود.

اما به راستی غَبن و حسرتی تمام عائد انسان است آنجا که دل به غفلتکده‌ی دنیا بندد و به «
دعوت» اتهام تقدیر زند! به راستی چگونه می توان باریافتگان به دیار یار را، که در لباس احرام به دیدار محبوب خویش شتافته اند، بیرون از «دعوت تشرف» دانست و رحل اقامتشان را به تقدیر نامه‌ی اعمالشان تفسیر نمود.

به راستی اگر نبود ندای لبیک حق بر خالصانه ترین لبیک حیاتشان، کدامین حاجی اینچنین ناجی می گشت و کدامین مُحرم مَحرم اسرار حق؟!

حاجی! جرم صغیرِ تنت، تابِ نگاه داشتِ عالم اکبر جانِ پرانت را نداشت آنگاه که در انبوه خلائق، نور حق بدید و از کثرت به یکباره بیرون شد و به وحدت درآمد! شهد شیرین قبولی احرامت تا ابد نوش جانت باد.

به راستی این رمی کدامین جمراتت بود، که به ناگاه تو را، از دامنه ی وصف
حاجی تا به بلندای نام نامی «شهید» رسانید؟!

و در این میان، خوشا آن حاجیان شهیدی که از حصار بهشت، که عطیه‌ی تن است، بیرون رفتند، و به هم نشینی در جوار حق، که عطایای دل است، بار یافتند.

حاجی جان! حال که به وصال معشوق در آمدی آیا مجال آن برایت هست که مرثیه ای از داغ فراق ما نیز بخوانی...


برداشت مفهوم انتظار در برخی از نوشته ها !!!

بسم رب الشهدا والصدیقین
قبل از شروع سوالم چند متن مرتبط با سوالم قرار میدم تا درادامه سوالم رو طرح کنم
1-(آقا جان هیچ عینکی دوری تو را نزدیک نمیکند..)
2-بی تو ای صاحب زمان ، بی قرارم هر زمان !از غم هجر تو من دلخسته ام
همچو مرغی بال و پر بشکسته ام
کی شود آیی نظاره بر دل اندازی تو یارا ؟....
3-جان دو دست حضرت عباس جان مشک
آقا بیا که بخت دلم پا نمیشود....
واما سوال
این سبک ازنوشته ها تداعی کننده ی مفهومی احساسی وقلبی با حضرت بقیه الله الاعظم است اما این مفهوم را به ذهن متبادر میکند که اقا درمکان دوری ایستاده وماقادر به دیدنش نیستیم/
واینکه ایا ما باید منتطر ایشان باشیم یا اینکه ایشان باید در انتظار ما باشند؟؟؟
مفهوم انتظار در این جمله ها ایا درست است؟
واین سبک نوشتن دلنوشته ایا اشکال دارد؟
توضیح بیشتری در این باب داشته باشید ممنون میشم.سوالی در باب مفهوم انتظار

مسابقه مفاهیم و جلوه های عزاداری

به نام خدا

مسابقه مفاهیم و جلوه های عزاداری

با توجه به حملات روز افزون به عقايد شيعه، تصميم گرفتيم در برخي سايت هاي اجتماعي مسابقه اي براي رشد فكري خودمون و جامعه اطرافمون برگزار كنيم در بخش هاي مختلف و با موضوع عزاداري.

طي نظرخواهي از مدير محترم فرهنگي سايت اسك دين، بنا شد در اين جا هم مسابقه رو طرح كنيم تا از پاسخ هاي خوب دوستان، يا تصاوير و دلنوشته هاي مرتبط دوستان بهره مند بشيم و در سطح فضاي مجازي قابل استفاده باشه. جايزه ناقابلي هم تقديم دوستان ميشه.

لطفا آثار خود را تا تاريخ 4 آذر ماه در هر یك از موضوعات مورد علاقه تان در: عكس، طراحی، دل نوشته، اثبات عقلی یا اثبات نقلی ضرورت یا فایده عزاداری، به آيدي بنده يا در همين تاپيك ارائه كنيد.

.................................

جایزه مسابقه:

مجموعا لااقل 50 هزار تومن یا معادل آن محصولات فرهنگی از فروشگاه سایت ولی عصر (عج) و یا شارژ تلفن همراه برای 4 نفر هديه ناقابل مسابقه می باشد.
به ازای هر ده نفر مازاد بر 20 نفر شركت كننده اول(مجموع دوستان اينجا و سايت هاي اجتماعي ديگر)، بیست درصد به جایزه اضافه خواهد شد.

.................................

موضوع عكس:

حداكثر دو عكس از تصاویر عزاداری با اولویت عكس هایی كه به دست خود شما گرفته شده باشد، می تواند در مسابقه شركت داده شود(عكسهایی كه در اینترنت یا خبرگزاری ها منتشر نشده باشد، امتیاز بیشتری دارد).

.................................

موضوع طراحی:

طرح های مرتبط با مفاهیم عزاداری كه به دست خود شما كشیده شده باشد.

.................................

موضوع دل نوشته:

دل نوشته های شما در موضوعات مرتبط با عزاداری یا محرم، عاشورا، امام حسین یا اربعین.

.................................

موضوع اثبات فایده یا ضرورت یا وجود عزاداری در اسلام با دلایل عقلی یا نقلی:

در هر یك از موارد بالا، اثبات می تواند فقط از منابع شیعه، یا فقط از منابع اهل سنت، یا فقط دلیل عقلی ارائه شود. در صورتی كه بیش از یك روش اثبات وجود داشته باشد، مثلا یك دلیل عقلی و یك دلیل قطعی از منابع اهل سنت، در هر دو بخش داوری به صورت مجزا شركت داده خواهد شد.

.................................

"فطرس" از عزیزانی كه مایل به همكاری در بخش داوری یا جوایز هستند و یا علاقمند به كمك در نشر مطلب می باشند، دعوت به عمل می آورد.

بدیهی است جوایزی كه دوستان دیگر تقبل كنند، فقط در صورت افزایش شركت كننده، به جوایز ذكر شده، افزوده می شود.

هر گونه سوال يا ابهام پيرامون اين مسابقه و يا ارسال نظر و پيشنهاد تكميلي رو ميتونين ذيل همين فروم و يا در ارتباط با ايدي بنده ارائه كنيد.

با تشكر :Gol:

دل نوشته های بچه های محل ما برای پیامبر گرامی اسلام(ص)

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

سلام بر همگی و عرض خسته نباشید ... دل نوشته های بچه های محل ما, نوشته هایی است که در ان به ساحت قدسی پیامبر گرامی اسلام(ص) علاقه های خود را ابراز کرده اند و برای ان حضرت مطالبی را نوشته اند ... این تنها کمکی است که از دست کودکان و نوجوانان برای ان حضرت برمی اید ... شاید بیشتر شاید کمتر ... اما باید درس گرفت .. از این جوانمردان کوچک ...

به نام خدا
شخصی محضر رسول خدا(ص) وارد شد و از ایشان درخواست نمود تا به او توصیه ای بنمایند . حضرت اینگونه توصیه فرمودند :
من به تو سفارش می کنم برای خدا شریک قرار ندهی . اگر که در اتش بسوزی و شکنجه بینی!
پدر و مادرت را اذیت مکن و به انان نیکی کن زنده باشند یا مرده اگر دستور دهند که از خانواده و زندگیت دست برداری چنین کن که این نشانه ی ایمان است . انچه که اضافی داری در اختیار برادر دینی ات بگذار.
در برخورد با برادر مسلمانت گشاده رو باش. به مردم اهانت مکن و باران رحمتت را بر انان ببار.
هر کدام از مسلمانان را که دیدار کردی سلام برسان.
مردم را به سوی اسلام دعوت کن.
بدان هر کارگشایی تو ثواب بنده ازاد کردن را دارد (....)
بدان که شراب و تمام مست کننده ها حرام اند.

منبع : بحارالانوار,جلد اول

نوشته خانم فاطمه شاهینی یا شاه حسینی از مشهد


تصاویری از جملات زیبا و الهام بخش

یا رب

تصمیم گرفتم یه تاپیکی با این عنوان بزنم تا دوستان فقط و فقط تابلو نوشته هایی که براشون آموزنده ست رو توی این قسمت بذارن

بسم الله اولین تابلو نوشته رو میذارم.بوی خاک

سلام بر آدم های در به در

✿ پـنجـره ی فـولـاد ( دلنـوشته ای بـه امـام رضـا (ع) ) ✿

صلی الله علیک یا علی ابن موسی الرضا :doa(6):



سلام

تا حالا شده دلتون پــــــــــــــر بزنه برای زیارت امام رضا :doa(6): ؟

دلتون بخواد برید حرم آقا، همون گوشه ای از حرم که همیشه دلتون اونجا قرار میگیره. بنشینید و خودتون باشید و امام رئوف.

دلِ کی هست که بی قرار زیارت امام هشتم نباشه؟


اما وقتی یه لحظاتی دلتون خواسته توی حرم باشید و نبودین، چقدر دلتون سوخته؟

نمیشه گفت اندازشو!!!
اما... اما قبول کنید همون لحظات، یه زیارت دلی کردین.

کوتاه کنم
میخواهیم یه محفلی بسازیم
یه قراری با هم بذاریم
وقتی خدا اینقدر به خاک ایران زیبا نگاه کرده که اجازه داده یکی از ستاره هاش اینجا باشند
ما هم قدر بدونیم

چهارشنبه ها متعلق به 4 امام معصوم هست که یکی از این معصومین :doa(4): ، امام رضا :doa(6): هستند
روز آغازین سال 1392 هم چهارشنبه بود

یه قراری بذاریم، شب چهارشنبه ها، ساعت هشت شب، یه سلامی به حضرت داشته باشیم
قرار بذاریم، یه روز در هفته، در حد چند ثانیه یا دقیقه، سلامی به امام مهربانی ها، خورشید ایران عزیزمون داشته باشیم


[b]content[/b]

این تاپیک، هر هفته

از ساعت 8 سه شنبه شب تا ساعت 8 چهارشنبه شب

باز میشه

باز میشه تا اگر دلت خواست یه زیارت دلی بکنی
باز میشه تا اگر دلت خواست عرض سلامی داشته باشی
باز میشه تا اگر دلت پر کشید برای زیارت خورشید هشتم
باز میشه تا اگر حرفی با آقا داشته باشی
اینجا با هم باشیم
در کنار همدیگه زیارت کنیم


دلنوشته هائی برای ائمه اطهار علیهم السلام

[="Tahoma"][="Navy"]با سلام خدمت همه عزیزان
این تاپیک مکانی برای ابراز احساسات به أئمه أطهار علیهم السلام است.
جای سوال پرسیدن از کارشناسان نیست.
فقط مکانی برای درد دل یا عرض ارادت به حضرات أئمه است.
جائی که باید صادقانه نوشت و فقط حرف دل را فقط حرف دل.
صادقانه بنویسیم تا شاید عزیزی دیگر نیز بهره ای ببرد.
سخن کز دل برآید/لاجرم بر دل نشیند.
[/][/]