حرف زدن

ادبیات گفتگو با دوستان یا غریبه ها (استفاده از ضمیر جمع یا مفرد)

بسم رب الحیدر

سلام و عرض ادب و احترام
در صحبت کردن و گفتگوهامون هم در واقعیت هم مجازی بهتره از افعال و الفاظ جمع استفاده کنیم یا مفرد؟ (مثلا بده یا بدید - گفتی یا گفتید)
از یه طرف جمع صحبت کردن نشانه ادب و شخصیت دادن هم به خود هم به طرفه مقابله
از یه طرف جمع صحبت کردن یه حس سنگینی و یه حسایی ایجاد میکنه که زیاد راحت نیستیم باهاش و اون حس دوستانه کمتر شکل میگیره
اگرچه این مسائل شاید از دید خیلیها چیز خاصی به حساب نیاد و اصلا توجهی بهش نکنن اما مطمئنا تاثیر زیادی داره
یا مثلا استفاده از کلمه تو و شما
و یا کلمات و الفاظ و نکته های دیگه که تو ذهنم نیست و ممنون میشم بهش اشاره کنید
اما سوالاتم:
میخواستم ببینم نظر دین و اخلاق و روانشناسی چیه؟
آیا مفرد صحبت کردن و یا گفتن تو بی ادبی محسوب میشه؟
آیا این موارد بستگی به مکان و زمان و شرایط و طرف مقابل داره یا میشه براش یه قانون کلی گفت؟
اگه بسته به شرایطه ممنون میشم بگید در هر شرایط بهتره چطور رفتار کنیم؟
مثلا تو همین انجمن یا تو واقعیت اگه نقش یه راهنما و کمک کننده یا یه حالت مشاور رو داشتیم چطور صحبت کنیم؟
آیا جمع و سنگین صحبت کردن باعث کمتر شدن حس دوستانه نمیشه؟
ممنون ازتون

یاعلی مدد

میخواهم کمتر حرف بزنم

انجمن: 

سلام.
من 23 سالمه. سعی میکنم کمتر حرف بزنم. اما نمیتونم.
چون خارج از ایران و تنها زندگی میکنم، به یه هم زبان و دوست ایرانی که میرسم، چرت و پرت زیاد میگم، حرفهای که واقعا گفتنش نیازی نیست، بعد خودم هم عذاب میکشم از حرف زدن زیادیم. احساس بدی بهم دست میده!
دستور عملی میخواهم، روشی نمیدونم هر چیزی که کمک کنه کمتر حرف بزنم!
ممنون

کارشناس بحث : بصیر

خاطره ای از همسر یک طلبه

باسمه تعالی
تو این پست یک خاطر جالب رو میخوام بنویسم(مضمونش البته) :
با چندتا از دوستانه طلبه تو اتاق نشسته بودیم و داشتیم صحبت میکردیم ،
در مورد یک مطلب که دقیقا یادم نیست چی بودش...
به هر صورت باید در مورد این مطلب با یکی از طلبه ها که اون موقع تو حوزه حضور نداشت صحبت میکردیم.
اجبارا یکی از بچه ها با گوشیشون تماس گرفت.اما پاسخ ندادن.چند بار تماس گرفتیم تا بلاخره گوشی رو جواب دادند...،
دوستم باشون صحبت کردند و بعد از چند ثانیه خداحافظی کرد!
گفتیم چی شد؟ چرا مطلبو نگفتی بهش؟ گفتش که: خودش نبود ، مادرشون جواب دادن! گفتن خوابه.
یکی از بچه ها با تعجب گفت مادرشون؟! مادرشون که اینجا نیستند!
آقا علیرضا(همون طلبه بزرگوار) فقط خودشون و خانومشون هستند ، بقیه خانوادشون شهر خودشونن!!!
بله شما خواننده گرامی درست حدس زدید!!!!
اون خانوم همسر بزرگوار اون طلبه بودند که خودشون سعی کرده بودند با صدای گرفته صحبت کنند!!!
"چون طرف مقابلشون نامحرم بوده..."
همون جا همگی به حسن انتخاب دوستمون احسنت گفتیم و براش دعا کردیم...
(این مضمون اون خاطره بود -و ممکنه جایی از اون کم و زیاد شده باشه- که شده)
هر وقت این موضوع برام یادآوری میشه ، یاد این آیه شریفه میفتم:
...فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا
پس به نرمی سخن مگوييدتا آن مردی که در قلب او مرضی هست به طمع افتد و سخن پسنديده بگوييد
(احزاب/32)
****
از یک دوست دانشجو پرسیم وضع دانشگاهتون چطوره؟گفت خیلی بد... ، گفت:
یکی از فسادهامون با اشوه!!(به لفظش دقت کنید!) حرف زدن بعضی خانوم هاست...!!!
******************************************************
به چندین دلیل که خودتونم بعضیشو میتونید حدس بزنید بخشی با عنوان
"طنزهای خنگول خان!" در وبلاگ ایجاد کردیم خوشحال میشم ببینید و نظرتون رو بگید.

سعی میکنم هر هفته اونجا رو بروز کنم(لبخند).
(سمت راست وبلاگ - در قسمت موضوعات وبلاگ هستش - اینجا را کلیک کنید)
***
شرمنده از دوستان و بزرگواران که دیر به دیر سر میزنم به وبلاگای خوبتون و در پاسخ نظرات رو میدم.
عیدتون مبارک - هر روزتون عید...
التماس دعا


پایان
منبع: www.tsh313.ir