خجالت
با خدای خود اینگونه احد بستم.
ارسال شده توسط MJRt در چهارشنبه, ۱۳۹۷/۰۸/۲۳ - ۱۷:۴۵جوانی هستم 27 ساله که خیلی وقت هست دچار خود ارضایی شده ام و از آن طرف هم نماز میخوانم ، این اواخر که تصمیم گرفته بودم ترک کنم متوجه شدم که هر یک 4 تا 6 روز یک بار در خواب محتلم میشوم ، چندین دفعه برای غسل به حمام رفتم در خانه ، ولی برخی مواقع میشد که مثلا بعد 2-3 روز بعد باز محتلم میشدم و این من را بین خانه معذب میکرد و باعث خجالت من میشد! همانطور که میدانید در خانواده های ایرانی به خصوص در دهه 50-60 این چیزها آموزش داده نشده و ما به صورت غریزی با این چیزا برخورد کردیم (!)، خلاصه تو اینترنت با کلمه هایی همچون "خجالت و غسل جنابت" سرچی انجام دادم و متوجه شدم که انگار با پارچه خیس هم میشود این کارا انجام داد ولی خب داخل خانه که همیشه خالی نیست و شما فرض کنید که با پارچه خیس در اشپزخانه شلوارم رو بکشم پایین یا سرم رو باهاش تمیز کنم ، باز هم همان حس را خواهد داد! لذا با خدا احد بستم در قبال اینکه خود ارضایی را ترک کنم ، او نیز نماز من روز حین جنابت قبول کند ، میدانم که خدایم آنقدر مهربان و رحیم هستش که به سخت گیری های مخلوق خدا توجهی نمی کند لذا میدانم که عده ای باشند که بگویند نه! قبول نیست! باشد شما هستین با خدای خودتان. تمام.
مشکل در کمک کردن به فرد محتاج
ارسال شده توسط J@v@d در دوشنبه, ۱۳۹۷/۰۴/۰۴ - ۰۱:۰۲سلام علیکم
راستش موضوعی که میخوام میگم نمیدونم عادی هست واسه دوستان یا نه
ولی کلا همیشه با این مشکل دست و پنجه نرم میکنم و همیشه هم عذاب وجدان میگیرم
من وقتی تو خیابون و .... یه فرد تهی دست میبینم خجالت میکشم جلو بهش کمک کنم
خیلی دلم میخواد بهش کمک کنم
ولی نمیدونم چرا موقع کمک کردن اگه کسی منو نگاه کنه از این رفتار خجالت زده میشم و جلو نمیرم
اگه جلو در خونه و یا خلوتی باشه مشکلی ندارم و کمک میکنم ( حتی خوشحالم میشم از اینکه کمک کردم و تونستم دل یکی رو شاد کنم )
ولی اگه در خونمم بزنه و همسایمون داره منو میبینه بازم خجالت میکشم و نمیتونم برم جلو واسه کمک
ولی دور از چشم مردم و خانواده مشکلی ندارم و اصلا ناراحت نمیشم
چند روز قبل تو صف نونوایی بودم و یه خانومی اومد گفت میشه برام یه نون بخری ؟؟
نمیدونم چرا نتونستم بگم باشه بمونید بخرم
نوبتم که شد خریدم نون رو واسش ولی وقتی خواستم بهش بدم دیدم تو صف خانوما هست و خجالت کشیدم از اینکه برم جلو و بهش بگم خانوم بفرمایید نون
بعد اون ماجرا اگه بگم عذاب وجدان گرفتم شاید دروغ نگفته باشم !
به شدت ناراحت شدم از این حرکت خودم ولی واقعا نمیتونستم !!!!!
همیشه همین مشکل رو داشتم و نتوسنتم حلش کنم
و الان واقعا داره اذیت میکنه ( حتی تو خیابون یه تهی دست میبینم دلم میخواد بهش کمک کنم ولی نمیتونم )
اگه راه حلی و یا حدیثی در این زمینه هست که کمک میکنه خوشحال میشم راهنمایی کنید
سپاس
افکار آزار دهندهی دیوانه وار
ارسال شده توسط چشم به راه او در چهارشنبه, ۱۳۹۴/۰۸/۲۰ - ۲۱:۴۰سلام . اومدم اینجا مشکل افکارمو حل کنم . اینم بگم تلاش کردم ، راهکار های مختلف رو امتحان کردم ولی نتیجه مطلوبی نگرفتم اگه هم گرفتم خیلی موقتی بوده .
نمونه هایی از این افکار :
1- من یه دانش آموزم و بعضی اوقات میبینم که دانش آموزی خیلی امتحانشو بد داده و حالش گرفتس و من اگه هم امتحانمو خوب داده باشم شادی نمیکنم و به روی دوستم هم نمیارم تا حالش بد تر نشهه . اما همین دوست بنده کافیه یه امتحان از من بهتر داده باشه ، تمام عقهده هاشو خالی میکنه و من میشم بمب انفجار . و هیچ حرفی نمیزنم و فقط متاسف میشم واسه این همه ساده بودن . ( خداوکیلی این انصاف و عدالته . آره خدا ؟ )
2- یکی از بزرگترین و آزار دهنده ترین مشکل من ، کم رویی ، خجالت و اجتماعی نبودن منه . به خدا قسم خیلی سعی میکنم اما نمیتونم خیلی گرم حرف بزنم و خیلی جون بکَنم بگم «سلام . خوب هستید ؟ سلامت باشید . » و این مشکل خودش مشکل های دیگری رو بوجود آورده مثلا اینکه من خیلی کار میتونم انجام بدم و در زمینه سایت و طراحی و خدمات کامپیوتری فوق العاده توانا هستم ولی نمیتونم داخل مدرسه به مسئولین بگم روی من حساب کنید و من میتونم تو این زمینه ها کمکتون میکنم . ( برای نمونه یه دانش آموز یه مسئولیت کامپیوتری میگیره انقدر خودش رو میگیره که حالم از بهش میخوره . و فکر آزار دهنده ی بعدی تو این مرحله هم اینه که پیش خودم میگم « چرا من باید از این بنده ی خدا بدم بیاد ؟ پس من آدم بدم و کینه ای هستم .)
و همینطور افکار چرت پشت سر هم . که یه دفعه میبینی سال ها گذشت و نتونستی برای زندگیت کاری کنی و همش این افکار آزارت میدادن .
3- یه مورد دیگه هم یادم اومد : سر امتحانات درسی من به اندازه ای استرس میگیرم که حد و اندازه نداره . به خدا ممکنه بدون استرس نمره ام بالای 17 بشه و عامل کم شدن نمره ی من ، تنبلی و درس نخوندن نیست ، بلکه استرسه . مثلا در نگاه اول میبینم یه سوال خیلی سخته و وقتی اطرافمو نگاه میکنم میبینم همه دانش آموزا در حال حل کردن سوالات هستند و این استرس من رو دو چندان میکنه .
تازه من انقدر کم رو هستم که فکر مراجعه به روانشناس به ذهنم خطور نمیکنه . چون نمیتونم مشکلم رو پیش مشاور بازگو کنم و باز نتیجه مثبتی نمیگیرم و نا امید تر میشم .
باز بخوایم همه ی این ها رو خلاصه کنیم میتونیم در عدم داشتن اعتماد به نفس خلاصشون کنیم .
4- گاهی یک سری از آدما رو میبینم و میگم خدایا چرا عادل نیستی ؟ چرا عدالت رو برقرار نکردی ؟ »»»»» این قسمت رو خوب توجه کنید :
پیش خودم میگم خدایا چرا به من زیبایی دادی ولی به فلانی ندادی . خدایا چرا فلان دانش آموز انقدر حرکاتش مبتدیانه و بچه گانه است که مورد تمسخر همه قرار میگیره .
و این اتفاقات و ( به نظرم بی عدالتی ها ) اعصابم رو داغون کرده . البته من همیشه خدا رو شکر کردم که زیبایی دارم ، پدر و مادرم دارم و ... ولی شبهه برا پیش اومده .
ممنون میشم من رو از این افکار نجات بدید .
درخواست کمک برای حل مشکل خجالتی بودن
ارسال شده توسط vahid2451 در پنجشنبه, ۱۳۹۰/۰۶/۰۳ - ۱۲:۱۴سلام یکی از دوستان بنده به شدت خجالتی هستن اما در هنگام چت کردن مشکلی ندارن و راحت مینویسن. ایشان به شدت تمایلات مذهبی دارن...مثلا خوندن نماز شب و غیره... اما به دلیل خجالتی بودن از فیض این امور بی بهره هستن ...میگن اگه کسی منو ببینه چی میشه؟ ابروم میره... هر چه میگم که این کار خیره خجالت نداره که ولی موثر واقع نمیشه... من با پدر این اقاپسر هم در ارتباطم... به نظر شما چکار میشه براش کرد؟
با تشکر