زرتشتی

آیا دین زرتشتی اولین مذهب یکتا پرستی است؟

سلام آیا این گفته درسته که میگن اولین مذهب یکتاپرستی زرتشته و قبلا فقط چند خدایی وجود داشته؟ لطفا سند و مدرک برون دینی بیاورید. ممنون

شعارهای سه گانه دین زرتشت:گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک




دوستان زرتشتی، مهمترین شعار دین زرتشت را «گفتار نیک، کردار نیک و اندیشه نیک» می دانند. سروش پدرام پور، موبد زرتشتی، در این مورد می فرماید:

«در فرهنگ کهن زرتشتی سخنان نمادگونه بسیار را می‌توان یافت که به نوعی بیان‌گر ارزشهای دینی و فرهنگی زرتشتی می‌باشند ولی شاید باارزش‌ترین آنها «اندیشه‌نیک – گفتار نیک – کردار نیک» می‌باشد. سخن نمادینی که اتفاقا هر غیر زرتشتی خواه ایرانی یا غیرایرانی با شنیدن نام اشوزرتشت یا زرتشتی در ذهنش نقش می بندد. در جهانی که آفریده اهورامزدا، دانای کل هستی‌بخش است بدی راهی نداشت تا آنجا که انسان به واسطه بهره‌بردن از موهبت اختیار این امکان را می‌یابد که خالق بدی باشد در کنار نیکی‌ها. و آنجاست که یک بهدین(فرد زرتشتی) بزرگترین آرمانش آفرینش نیکی‌هاست در اندیشه‌اش، گستراندن نیکیهاست با بیانش و در نهایت نهادینه کردن نیکیهاست با کردارش، تا آنجاکه که دیگر جایی برای بدیها باقی نماند.برای نخستین بار اشوزرتشت در گاتها این چنین زیبا این شعار بنیادین را مطرح نموده است»

دوستان نوزرتشتی، گاهی به ما مسلمانان خرده می گیرند، که زرتشت ما را به گفتار و کردار و اندیشه نیک، امر کرده است، ولی دین شما، این همه احکام و جزئیات را مطرح نموده است.

در اینجا به تحلیل این شبهه می پردازیم:

1.این سخن اختصاصی به زرتشت ندارد

این تعبیر به گونه‏ها و عبارات مختلف تقریباً از زبان همه حکیمان، فیلسوفان، ارباب مکاتب، معلمان اخلاق و رهبران دینى شنیده شده و شعارى نیست که اختصاص به آیین زرتشت داشته باشد و یا دیگران برخلاف آن شعار داده باشند.

معلوم نیست دوستان زرتشتی بر اساس چه سند یا مدرکی، ادعا می فرمایند که این فرمایش برای بار اوّل از زرتشت صادر شده است. البته می دانیم که دوستان زرتشتی تمایل عجیبی دارند که هر امر مثبتی در سایر مکاتب هست را به نفع خود مصادره کنند و بگویند این امر مثبت، از زردشت به این مکتب راه یافته است!

قابل توجه است که حتی منکرین خدا و دین، کسانی که وجود زرتشت را انکار می کنند، افراد ستمگر و ظالم و... همه و همه، به گفتار و کردار و اندیشه نیک، معتقد هستند و در واقع کردار و گفتار و پندار خویش را مصداق، گفتار و کردار و پندار نیک، می انگارند.

2.این سخن، کلّی گویی است

براى قضاوت پیرامون یک مکتب صرف این گونه شعارها کافى نیست و باید دید در آن مکتب چه چیزى خوب شناخته مى‏شود و چه چیزى بد. سخن بالا اگر چه زیباترین سخن است، اما بار معرفتی چندانی ندارد، یعنی بیان نمیکند که گفتار، پندار و رفتار نیک چه چیزهایی است یا چه چیزهایی باید باشد.

استاد مطهرى بر آن است که همه مکتب‏هاى اخلاقى دنیا آموزه هاى خود را به عنوان اخلاق خوب معرفى کرده اند، در حالى که بین آن ها شدیدترین اختلافات و تضادها وجود دارد. یکى مبارزه با خودخواهى، بسط عدالت، ترحم به ضعیفان و یارى ستمدیدگان را اخلاقى مى‏داند و دیگرى مانند نیچه همه اینها را اخلاق بد و خیانت به بشریت مى‏انگارد! از نظر ایشان پوکترین و بى مغزترین رویکردها بسنده کردن به سخن زرتشت است که مى‏گوید «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک»؛ زیرا مانند آن است که از مهندسى براى ساختمان یک مسجد طرحى بخواهند و بگویند: طرح شما چیست؟ بگوید: یک ساختمان خوب! یا از خیاطى بپرسند: چه مدل لباسى می دوزى؟ بگوید: یک مدل خوب! در این جا باید دید طرح و مدل خوب در نگاه آنان چیست و بدون آن هیچگونه ارزش داورى پیرامون طرح یا مدل ایشان میسر نیست. بنابراین شعار یاد شده به تنهایى هیچگونه قابل سنجش و ارج گذارى نیست.(مجموعه آثار، ج 22، ص 645) به عبارت دیگر این تعابیر بسیار کلى و جامع است اما نامتعین و نامشخص.

در واقع، این سخن، مثل هوا مى‏ ماند که وارد هر روزنى مى ‏شود ولى کلید هیچ قفلى نیست.

3.برای باور به این سخن، نیازی به دین و زرتشت نداریم
اگر دقت کنید برای بیان این کلیات و فهم آن نیاز به دین یا حضرت زرتشت نیست، زیرا عقل و خرد هر انسانی به این سه عنوان حکم می کند و چه نیازی به دین است و پیامبری که بیاید و همین فرمان روشن و بی پیچ و خم عقل را، دوباره بیان کند؟! اگر واقعا بخواهد دین و پیامبر و راهنمایی باشد، باید عنوان کند که گفتار و کردار و پندارهای نیک چه چیز هستند و راه های دست یابی به آنها چیست و موانع وسنگلاخ های راه وصول به آنها کدام است و چه چیزهای مانع رسیدن انسان به حقیقت خواهد شد و چه گونه می توان آنها از راه برداشت؟ آری دین باید اینها را روشن نماید، نه چیزهایی که واضح است و عقل هر کسی آن را درک می کند و نیازی به دین در این باره نیست.

حتی اگر هیچ دینی برای ما بیان نمی کرد که به دنبال کردار، پندار و گفتار نیک باشیم، خرد و فطرت انسانی، متوجه و آگاه به آن بوده، آدمی به صورت فطری به دنبال نیکیها است، همچنین در صدد دستیابی به سعادت است و می داند که خوشبختی تنها در سایه نیکیها است اما این که نیکیها چیست، چگونه باید انتخاب کند، از چه راه‏هایی به آنها دست یابد، موانع راه رسیدن به آنها چیست و چه چیزهایی در تقویت آنها مؤثر است و صدها سؤال مانند این مطرح می شود. گاتهای زرتشت در این مورد ساکت است، و ما سخن مستقیمی از زرتشت که به بیان این امر بپردازد، در دست نداریم. طبعاً دینی که می تواند به این سؤالات پاسخ صحیح و دقیق ارائه دهد، کامل‏ترین دین شناخته می شود و دین زرتشت، چنین خاصیتی ندارد.

یک دین کامل، هم از جهت آموزه ها و هم از جهت برنامه زندگی باید کامل و جامع باشد، تا دین کامل محسوب شود. جامعیت، بالندگی، همسویی با فطرت و خرد، از شاخصه های مهم موفقیت یک دین محسوب می گردد. پاسخگویی به نیاز انسانها، داشتن برنامه های جامع و کاربردی نیز از ویژگیهای کامل بودن یک دین هستند.

4.این سخن، تفسیرپذیر است

اگر دین جز همین جمله نیست: پندار نیک یعنی عقاید صحیح و منطقی، اخلاق نیک و اعمال نیک: آیا انکار می کنید که تفسیر و فهم و برداشت بشر در این زمینه متفاوت است؟ بعضی از این اختلافها در اثر تفاوت برداشت و طبیعی است و بسیاری در جعل و تحریف و کتمان و ظلم ریشه دارد. با توجه به این اختلافهای طبیعی و ظالمانه، آب چنان گل آلود است که نمی توان مصداق های پندار و گفتار و اندیشه نیک را شناخت. حالا آیا واگذاردن بشر در این اضطراب فکری صحیح است؟ اگر خداوند با فرستادن پیامبران به این روشنگری ها اقدام نکند و مصداق ها را به تفصیل بیان نکند، بندگان را علیه خدا حجت نخواهد بود؟

اصولا در قانونگذاری هر چه قانون تفصیلی و روشن و صریح باشد، برای مکلفان کار راحتتر است. دستورهای دین در زمینه های مختلف تبیین مصداق ها در آن زمینه ها است. خداوند با تعیین واجبات و محرمات و حلال ها و حرام ها در صدد به زحمت انداختن ما نیست بلکه در صدد پاک کردن ما از پندار و کردار و گفتار زشت و خبیث است تا شایستگی ورود به خانه کرامت آخرت را پیدا کنیم و در عین حال سعادت دنیوی ما نیز حاصل شود.

به راستی، آیا واقعا دینی با این کلی گویی پرابهام، که قابل تفسیر های مختلف است، قابل اطاعت می باشد؟ باید انتساب دین به خدا و آسمان قطعی باشد. جز دین اسلام هیچ دین دیگری انتساب قطعی ندارد.

همه تعالیم اسلام در سه شعار؛ گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک خلاصه نمی شود بلکه اسلام دینی هماهنگ و کامل است که از کران نظر تا کران عمل را در همه ابعاد فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در بر دارد.

منبع:

http://pasokhgoo.ir

http://porseman.org/

ایا اسلام به زور وارد ایران شده است؟

فرهنگ مجموعه ای از عناصر عینی و ذهنی است که میراث نسل های متوالی و دارای عناصری مثل علم و دین و... است و ابزارهای مختلف آموزشی و تبلیغی در شکل گیری و استمرار آن نقش اساسی دارند. انسان با ویژگی ها و احساسات خاص و پیچیده، مانند حس برتری، کمال جویی، آزادی خواهی، سلطه گریزی و اختیار، در فرایند فرهنگ سازی نقش اول را دارد.
شالوده ی تمام فرهنگ ها دین و ایدئولوژی است، که در پیام انبیای الهی نهفته است. با مراجعه به سیره ی پیامبر(صلی الله علیه وآله)درمی یابیم که تمام اقدامات آن حضرت برای گسترش دین اسلام (به جز موارد نظامی و دفاعی)، فرهنگی بوده است. درباره ی سایر کشورها نیز عملکرد پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر اساس رسالت جهانی اش، دعوت آنها به اسلام توسط نامه صورت گرفته که محتوای نامه موجود و دلیل محوریت فرهنگی است.
بدین گونه، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) توانست در مدت کوتاهی با انقلاب فرهنگی در جامعه ی جاهلی افرادی را تربیت کند که در راه گسترش اسلام جان فشانی نمایند و به مراتب عالی معنوی نایل شوند.
پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مسلمین برای دفاع از کیان اسلام و نشر فرهنگ اسلامبه فراسوی جهان، مرزهای جغرافیایی را که مانع رسیدن فرهنگ و شعارهای اسلام بود برچیدند و زمینه های گسترش اسلام در ایران را فراهم کردند. عوامل گسترش اسلام و پایداری و بالندگی آن پس از گشوده شدن دروازه های ایرانبه روی اسلام را به اختصار می توان این گونه بیان کرد:
1. شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران سبب شده بود که مردم ایرانبه استقبال دین اسلام بروند و مسلمان شوند; چنان که در بسیاری از شهرها، حاکمان بدون جنگ و درگیری به خاطر عدم مقاومت مردم در مقابل سپاه اسلام پرداخت جزیه را می پذیرفتند و صلح می نمودند.
2. تشریع قانون جزیه از طرف پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و استمرار آن و مختار بودن مردم در پذیرش دین یا پرداخت جزیه که در تمام مناطق فتح شده اعمال می شد.
3. تخریب نکردن آتشکده های مجوس در ایران. چنان که گزارش شده است، یکی از سرداران عرب فرمان داد تا به یک امام جماعت و مؤذن او تازیانه زدند; چون یکی از معابد زرتشی را ویران کرده بودند و سنگ های آن را در بنای مسجد به کار برده بودند. در قرن ده میلادی، یعنی سه قرن پس از فتح ایران، آتشکده های زرتشتیان در عراق و فارس و کرمان و سیستان و خراسان و آذربایجان و در سراسر ایران برپا بود. پیروان دین زرتشت به تدریج و به اختیار خود به دین اسلام گرویدند. وجود پیروان زرتشتی در ایران تا عصر حاضر و آزادی آنان در اجرای مراسم دینی، بهترین دلیل بر نبود اجبار و زور در پذیرش دین است... .
4. مسلمان شدن بسیاری از ایرانیان، قبل از فتح ایران، که در یمن و بحرین به سر می بردند. گفته شده پس از جنگ قادسیه، چهار هزار دیلمی به اختیار به دین اسلام گرویدند.
5. خدمات ایرانیان بهاسلام و تولید و توسعه ی علوم اسلامی و تدوین هزاران کتاب در زمینه ی علوم; به طوری که بزرگ ترین صاحب نظران در علوم مختلف، دانشمندان بزرگ اسلام از شیعه و سنی، از ایران برخاسته بودند و ایرانیان با اندک فاصله پس از رسیدن اسلامبهایران، در زمینه ی علوم اسلامی، اعم از سیره، تاریخ، فقه، حدیث، رجال، و علوم قرآنی و علوم عقلی و فنی و تجربی با نوآوری های شگفت به تولید علم پرداختند و این شیوه ی فرهنگ سازی را به کشورهای غربی انتقال دادند و مؤثرترین قدم ها را در تکامل علوم اسلامی برداشتند; چنان که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درباره ی ایرانیان می فرماید:
اگر علم به ستاره ی ثریا آویخته بود، گروهی از فرزندان (ایران) به آن دست می یافتند.
6. در تاریخ ایران باستان دوره ی هخامنشی، که اسکندر مقدونی سراسر ایران را بهزور شمشیر فتح کرد و حکومت (سلوکیان) تأسیس شد و سال ها بر سراسر ایران حکومت کردند، نتوانستند فرهنگ یونانی و غربی را بر ایرانیان تحمیل کنند، بلکه از فرهنگ و معماری ایرانیان تأثیر پذیرفتند و ایرانیان هرگز دچار خودباختگی فرهنگی و بی هویتی نشدند و به ترویج این فرهنگ ها نیز نپرداختند. پس از اسلام نیز مردم ایران شاهد تهاجم اقوام مختلف از ماوراء النهر و مغولستان با فرهنگ های مختلف بودند، ولی هرگز دین «شمنی مغول» را ترویج ندادند، بلکه مهاجمان را مغلوب فرهنگ اسلامی خویش ساختند، با این که مسلم است که شمشیر مغولان از شمشیر اعراب برنده تر و تیزتر و قتل و جنایت آنها در طول تاریخ ایران بی نظیر بوده است و اعراب مسلمان هرگز چنین جنایاتی را در ایران مرتکب نشدند; بنابراین هرگز نمی توان گسترش دین اسلام در ایران را بهزور شمشیر دانست، بلکه در علل زیر باید جستوجو کرد:
1. غنی بودن محتوای دین اسلام و فرهنگ انسان دوستانه و ضد تبعیض و عدالت محور آن که با فطرت انسان سازگار است.
2. پس از گشوده شدن مرزها، ارتباط مردم ایران با مسلمانان تنگاتنگ شد. این پیوند خود به نوعی در ترویج دین اسلام مؤثر بود و ایرانیان از نزدیک شاهد جامعه ی مسلمانان بودند که با حکومت اشرافی و جامعه ی طبقاتی ساسانی متفاوت بود.
3. اسرای جنگی ایرانی که به همراه خانواده و فرزندان به مدینه و شهرهای دیگر منتقل شده و در کنار مسلمانان زندگی می کردند، تحت تأثیر جامعه ی مسلمین، مجذوب اسلام می شدند.
4. ایرانیانی که قرن ها شاهد اشرافیگری شاهان ساسانی و محرومیت طبقات دیگر جامعه از امکانات اولیه ی زندگی بودند، با مشاهده ی ساده زیستی خلفای اسلامی، از جمله امیرمؤمنان(علیه السلام) و عاملان آنها در شهرهای ایران که مثل پایین ترین طبقات مردم زندگی می کردند، به پذیرش آیین اسلام ترغیب شدند.
5. حضور صحابه ی بزرگ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در جنگ ها و فتوحات ایران و قبول مسئولیت فرمان داری در نواحی مختلف ایران نیز یکی از عواملی بود که در ترویج اسلام در ایران تأثیر بسزایی داشت. سلمان فارسی وقتی از طرف خلیفه برای فرمان داری مداین اعزام شد، مردم آنجا منتظر بودند که او با تشریفات خاصی وارد شهر شود اما سلمان سوار بر درازگوشی برهنه برای اداره ی امور مردم آن دیار وارد این شهر شد و خدمات ارزنده ای به مردم ارائه داد. این خود از مهم ترین عوامل ترویج اسلام در ایران بود.
6. حضور خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) در برخی از شهرها نیز، از عوامل مهم ترویج اسلام در ایران بوده است; چنان که مشهور است در برخی از فتوحات که فرماندهی سپاه اسلام با سلمان بود، حسنین(علیهما السلام)نیز حضور داشتند و به دروازه ی هر شهری که می رسیدند مردم آن شهر بدون درگیری اسلام را می پذیرفتند.

تفاوت تغییر احکام در اسلام و زرتشتی

یک ایراد اساسی به زرتشتیان این است که دینشان دائم در حال تغییر است. هرچه را صلاح بدانند جزء دین می کنند و هرچه را بخواهند برمی دارند. لذا امروزه وندیداد که احکام شرعی زرتشیان در آن است، کنار گذاشته شده.
آنان نیز در مقابل، به ما ایراد می گیرند که شما نیز همین را در اسلام دارید؛ زیرا اختیاراتی برای ولی فقیه قائل هستید و او را مجاز می دانید تا با برخی احکام اسلام مخالفت کند.
توضیح:
قضیه ی ولی فقیه با آنچه زرتشتیان انجام می دهند متفاوت است:
یک) اختیارات ولی فقیه با اجازه ی خود اسلام است. بنابراین عملکرد او جزئی از اسلام به حساب می آید اما چه کسی به زرتشتیان اجازه داده هرآنچه خواستند در مورد دینشان انجام دهند؟ از کجا می گویید زرتشت چنین اجازه ای را داده؟
دو) هیچگاه ولی فقیه احکام اسلام را تغییر نمی دهد. اگر او چنین کند از همان موقع از مقام خود عزل می شود حتی اگر کاری مستحبی را تغییر دهد. بلکه او با توجه به شرایطی که پیش می آید، می تواند بطور موقت از اجرای حکمی جلوگیری کند یا برخلاف حکمی عمل کند. مثلا در این زمان شرایط بگونه ای شده که به برده گرفتن اسیران جنگی به مصلحت نیست. او دستور می دهد کسی حق ندارد از اسیران بعنوان برده استفاده کند چنانکه در جنگ ایران و عراق هیچ اسیری به بردگی گرفته نشد.
مثال دیگر اینکه از نظر اسلام ورود به حریم خصوصی دیگران حرام است. اما گاهی بعضی مصلحتها ایجاب می کند که ولی فقیه اجازه ی ورود به حریم خصوصی بعضی را بدهد. طبق همین حکم اسلام است که دادگاه ها حکم به بازرسی بعضی خانه ها را می دهند یا وزارت اطلاعات بعضی کارها را انجام می دهد.
در این مورد ولی فقیه نگفته که از این ببعد ورود به حریم خصوصی دیگران حلال شد بلکه در مواردی خاص اجازه داده که به این دستور اسلام عمل نشود.
سه) ندانستیم در دین زرتشتی چه کسی حق دارد برخی احکام را تغییر دهد؟ او چه شرایطی باید داشته باشد؟ این شرایط را چه کسی تعیین کرده؟
اما در اسلام ولی فقیه شرایطی خاص دارد؛ از جمله: مجتهد بودن (بتواند احکام شرعی را از قرآن و روایات بدست آورد)، عادل بودن (اهل گناه نباشد)، آگاه به شرایط زمان و مکان باشد و ...