لذت

لذت اخلاقی بودن!

سلام
بهترین لذت ، لذت سرگرمی و لذت جنسی است.
این جمله رو به صراحت شاید جایی نشنیده باشید.
اما وقتی به محصولات فرهنگ غرب نگاه می کنید می تونید ازش همین جمله رو استنباط کرد.
ارائه فیلم عکس کلیپ ووو در خصوص مسائل جنسی و ارائه ماهانه و بلکه روزانه انواع سرگرمی ها از موسیقی تا بازی های رایانه ای و حتی غذاهای رنگارنگ جدید مفهومی جز این ندارد که لذت های انسان منحصر در این چند قلم محدود لذت جسمانی است.
این در حالی است که ابعاد معنوی انسان ( به هر معنایی که بگیریم ) قابل انکار نیست لذا یکی از لذت بخش ترین لذت های انسان به اموری مربوط می شود که موجب تعالی و سکون و آرامش و رضایت روح و روان او می شود.
از جمله این لذت ها لذت های ناشی از رفتارهای اخلاقی است.
لذت ادب ورزیدن
لذت فداکاری کردن
لذت شاد کردن دیگران
لذت رفع نیاز یک نیازمند
لذت کمک به یک سالخورده
ووو
این لیست بلند بالای لذتهایی است که ما می توانیم از انجام یک رفتار اخلاقی ببریم.
چه خوب است که به عناوین کلی لذتها اینها را هم افزوده کنیم
لذت آگاهی و آموختن
لذت آگاه کردن
لذت شناخت حقایق
لذت ارتباط معرفتی با خدا
لذت ارتباط معنوی با حقایق عالم بالا
ووو
راستی چرا از این نوع لذت ها در سبد بعضی از ماها خبری نیست یا سهم اندکی برای آن در نظر گرفته ایم؟

بیایید با نقل تجربیات خود از لذایذ گفته شده انحصار شهوت گرایانه فرهنگ غرب را به چالش بکشیم.

مطمئنا شما تجربیات زیادی در زمینه لذتهای اخلاقی و معنوی دارید
بیایید با نقل لذت بردنهای انسانی ارزشمند خود افقهای روشنی را پیش روی دیگران بگشاییم.

یا علیم

لذت های خوار کننده


امام علی علیه السلام

هر كه از معصيت هاى خدا لذّت بَرَد، خداوند او را خوار گرداند.

مَنْ تَلَذَّذَ بِمَعَاصِي اللَّهِ أَوْرَثَهُ اللَّهُ ذُلاًّ

ميزان الحكمه ج 13، ص 60 به نقل از غرر الحكم، ح 8823.


چند روز پیش این حدیث که بهمن سال 91 روی این عکس نوشتم روی فضای مجازی گذاشتم
اما چون میدونستم اون موقع ها به منبع حدیث اینقدری که الان توجه نداشتم و ایمیل حدیثی که از پایگاه اطلاع رسانی دار الحدیث برام می اومد می نوشتم به خاطر اعتماد و درست بودن منبعش ولی الان خودم موظف می کنم تا منبعی ندیدم ازش در مطالبم به عنوان منبع اسم نبرم (توی روش تحقیق دلیلش خوندین) و دلیل دیگش اینکه کسی خواست از منبع اصلی استفاده کنه و رفت سراغش بتونه پیدا کنه و سردرگم نشه
خلاصه رفتم سراغ کتاب غرر الحکم و هر چقدر حدیث گشتم پیدا نشد، حدیث مشابه بود ولی عین عبارت نبود.

هر کس به وسیله نافرمانی هاى خدا لذّت بَرَد، خواری کسب کرده است.

مَنْ تَلَذَّذَ بِمَعَاصِي اَللَّهِ أَكْسَبَهُ ذُلاًّ.

غرر الحکم و درر الکلم، ج 1، ص 640

ترسیدم نکنه من اون موقع اشتباه کردم و منبع درست نزدم رفتم سراغ کتاب میزان الحکمه توی دو جلدش (یکی منبع که بالا اومده و دیگری ميزان الحكمه ج 4، ص 282 به نقل از غرر الحكم، ح 8823) حدیث اومده بود با همون منبع

یه کوچولو گیج شده و رفتم سراغ سایت جامع الاحادیث آنلاین رفتم اونجا هم حدیث در غرر الحکم با کلمه «أَكْسَبَهُ» بود از گزینه حدیث در کتب


منابع دیگری که حدیث در اون بودن آورد


از طریق لینک ها منبع هم وارد کتابخانه دیجتال نور (نورلایب) شدم و دیدم حتی در بعضی نسخ غرر الحکم هم مانند نما متن حدیثی با عبارت «أَوْرَثَهُ اللَّهُ» اومده.

منابعی که با عبارت «أَوْرَثَهُ اللَّهُ» دیدم:

1. غرر الحکم و درر الکلم، یا، مجموعه کلمات قصار حضرت مولی الموالی الامام ابوالحسن امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ترجمه انصاری)، جلد 2، صفحه 686

2. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، جلد 1، صفحه 186

3. غرر الحکم و درر الکلم آمدی (ره) (به صورت موضوعی) با شرح و ترجمه فارسی. شامل بیش از پنج هزار از کلمات قصار امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) (محلاتی)، جلد 1، صفحه 450

پ ن 1: میخواستم در مورد حدیث حرف بزنم ولی فک کردم شاید نحوه جستجوی حدیث هم بتونه کمک کنه

پ ن 2: البته جز به جز و ریز توضیح ندادم، امیدوارم مفید باشه

پ ن 3: استفاده از سایت های جامع الاحادیث و نور لایب نیاز به عضویت داره

چرا نمی توان به آخربن مقام در نزد پروردگار رسید؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

باعرض ادب و احترام به محضر استاد گرامی و محترم

از محضرتان سوالی داشتم

بالاترین مقام و جایگاه و مرتبه در نزد خداوند متعال مختص معصومین (ع) است،
انسانهای معمولی نمیتوانند به آخرین و بالاترین درجه برسند، نمیتوانند به بالاترین مقام و منزلت نزد خداوند برسند! مقامی که بالاتر لز آن دیگر نباشد و نزدیک تر از آت به خداوند دیگر وجود نداشته باشد

چرا ؟!
چرا نمیشود چنین جایگاهی را از خداوند طلب کرد و اگر هم طلب شود فقط آرزوییست که هرگز قابل دست یافتن نیست ،
چرا یک انسان ،که بنده خداست،که از وجود خداست نباید کامل به خدا برسد؟ چرا؟

چرا انسانها نمیتوانند لذت بالاترین و آخرین جایگاه و مقام را در تزد پروردگار رادرک کنند،؟
تصور کنید دو نفر عاشق و معشوق را که کنار همدیگرند،حال چند باغ را تصور کنید،در باغ اول این دو معاشقه میکنند و عاشق فکر میکند این نهایت لذت است در حالی که نمیداند در باغ بعدی همین معشوق با عاشق دیگرش معاشقه ای میکتد که هزاران بار بالاتر و لذت بخش تر از این باغ بوده و همینطور در باغ بعدی....

چرا انسان باید ازآخرین باغ که نهایتش است و آنقدر عاشق و معشوق به هم نزدیکند کند که دیگر هیچ فاصله ای بین آنان نیست ،برسند؟
چرا؟

از اینکه بنده حقیر را در رسیدن به پاسخ این سوال یاری بفرمایید سپاسگزار خواهم بود

التماس دعای فرج
یازهرا(سلام الله علیها)

آرامش یا رنج؟

با سلام
اینجانب چندی پیش بر اثر وقوع چند پیشامد به طور همزمان تغییر متفاوتی در ذهنیت و جهان‌بینی ام پیش آمده.

ابتدا مقدمه را با شرح وضعیت عقیدتی ام بیان می کنم ؛
اول اینکه اینجانب متاسفانه اراده ام را هیچ میبینم و در امور بسیار تنبلی میکنم و بسیاری از آنچه را که میخواهم را نمیتوانم به عمل برسانم ، چه بسا نتیجه نه چندان بد (ولی بهترین نه) هم بگیرم ، به عنوان مثال همواره امتحانات دبیرستان را میگذارم آخر شب و صبح قبل امتحان و نمره ام بالای ۱۹ میشود. با این حال میدانم با کمی تلاش میتوانم چون ستاره بدرخشم.
دو اینکه اینجانب (با عرض شرمندگی) دو سال است به گناه کبیره استمنا دچار هستم و همواره در صدد ترک آن برآمدم و شکست خوردم. نمازم را مرتب نخوانده و مدت ها آن را ترک کرده ام و بعد دوباره بازگشتم بعد دوباره ترک ... طوری که ظاهر قضیه میگوید صرفا برای لذت معنوی نماز میخوانم نه ادای تکلیف و کسب فضیلت.
سه اینکه این اواخر در حال مطالعه کتاب شور زندگی از اروینگ استون بوده ام که شرح زندگی ونسان ون گوک نقاش هلندی است. در این کتاب ونسان مدتی به عنوان کشیش (قبل از نقاش شدن تصمیم داشت چون پدرش کشیش شود) به معادن ذغال بوریناژ بلژیک میرود تا اهالی آنجا را که زندگی فقیرانه و سختی دارند را با یاد خدا تسلی بخشد. علی رغم تلاش هایش برای کمک به بقیه به عنوان یک انسان دوست ، نهایتا مردم بوریناژ در همان فقر به سمت قهقرا می رفتند و ونسان بدلیل رفتار و عقده بقیه کشیشان بالادست که مقرری و ماموریت او را تعیین کردند، در مورد بوریناژ ، منکر وجود خدا شد و به نقاشی دست زد و بوریناژ را ترک گفت.

دیگر اینکه اینجانب علی رغم اینکه در دبیرستان تیزهوشان درس میخواندم هرگز جایی به تاریکی و کورکنندگی این مدارس استعداد های درخشان ندیده ام و همنشینان گناهکار و بی همه چیزی در آنجا داشته و هیچ دوستی ندارم و در آرزوی رسیدن تابستان و آزادی فکری و استقلال لحظه شماری میکنم.
غالب بچه های آنجا بی خدا و گناهکار هستن و دینداران را به سخره میگیرند و این قطعا از روی تفکر و هوش و مطالعه نیست بلکه به وضوح میبینم است لال های آن ها چون کمدین ها و حتی مستان میخانه هاست. با این حال تاثیر همنشین اجتناب ناپذیر است.
در روز شهادت امام صادق ع اینجانب متاسفانه دوباره استمنا کردم و نماز نخواندم و در طول مسافرتم در برگشت به تهران آهنگ های خوانندگان زن را گوش میدادم.
این باعث شد فردای آن روز ، دین را ترک کنم از این جهت که احساس کردم یا بر خطاست یا من آن را اشتباه درک کرده ام.
باوجود مطالعات و تفکرات دینی ، عملکرد من هرگز تغییر نکرده بود و سه چیز ذهنم را درگیر میکرد ؛

۱) غالب افراد جامعه به دنبال آرامش هستند، چه مالی چه ذهنی چه جسمی چه اجتماعی. خود من هم زمانی هدف غایی ام آرامش بود. تفکر مثبت ، امیدواری ، تفکر در مورد موفقیت های آینده ، دینداری ، هم صحبتی با دیگران و ... همگی آرامش بخش هستند. اما آیا این ها صرفا مرهمی برای درد قشر ضعیف و فقیر جامعه و آنان که محکوم به شکست هستند نیست؟ چرا باید به آینده امیدوار بود؟ چرا موبت اندیشان میگویند در هر حال امیدوار باشید حتی اگر شکست خوردید ؟ این امیدواری چه فایده ای دارد وقتی دخلی به عملکرد و حتی نتیجه نهایی ندارد و صرفا مرهمی است بر دردی که شاید ضعفا نتوانند درمان کنند؟ آیا خدا وجود دارد یا برای این است که دنیا را به بازی بگیریم و آرام باشیم؟ مردمی چون اهالی بوریناژ در داستان و مولا مردم فلسطین در عذاب باشند و کاری نکنیم یا بکنیم و نتیجه ندهد و به امید خدا به دلمان صابون بمالیم؟

۲) بسیار افرادی را دیده ام که با وجود هوش و استعداد و تلاش بیشتر از من ، هر راهی رفته اند به شکست منتهی شده و در درجه ای پایین تر از من قرار گرفته اند. ونسان با وجود تمام تلاشش برای خدمت به مردم بوریناژ ، بدلیل رعایت نکردن آداب تجملاتی دیگر کشیشان از کلیسا اخراج شد و نهایتا بوریناژ را با تمام بدبختی ای که کشید ترک گفت‌. اکر نه تلاش ، نه استعداد ، نه ژن و نژاد و نه دین موفقیت و‌نتیجه را تضمین نمیکنند و تنها شانس است که افراد را به درحات بالا میرساند (داستان واقعی شانس از مارک تواین را بخوانید) ، پس آیا دور از ذهن است که بگوییم جهان بر پایه تصادف شکل گرفته و خدایی وجود ندارد؟

۳) بارها شده وقتی معلمی خوش اخلاق داشتیم ، درس به سهل انگاری گرفته شده و آخر سال چون معلمان عادی او را در ذهن خود ثبت میکنیم. اما وقتی معلمی سخت گیر داریم ، علی رغم رنج ، بی خوابی ، ترس از تنبیه ، نهایتا نتیجه میگیریم و قدر معلم را دانسته و از او به نیکی یاد میکنیم. آیا در این عالم باید از آرامش و لذت و خوشی استقبال کرد یا باید به سمت رنج ، عذاب ، ریسک و مذلت برویم تا نتیجه بگیریم؟ آیا نباید به آینده بدگمان بوده تا شاید از ترس آن به کار روی بیاوریم؟ آیا امید قاتلی نیست که ما را به چرخ کاهلی و بیخیالی سوق دهد؟
آیا باید خوشبین بود یا بدبین؟
آیا باید به سمت آرامش و برای آن تصمیم گرفت یا از رنج و عذاب استقبال کرد؟
آیا خدا وجود دارد؟
چرا نمیتوانیم از تنبلی رهایی یافته و عادات خود را ترک کنیم و دقیقا در کلیدی ترین نقطه زندگی که عمل و عادت و کار کردن است خدا را هیچ می یابیم و باید خودمان تلاش و اراده داشته باشیم؟
چرا وقتی در عذابیم بهتر عمل میکنیم؟ آیا بهتر نیست که خیال خود را به خدا خوش نکرده ، از ترس نبود او و تنهایی خودمان ، دست به کار شده و تا جای ممکن کار کنیم

اینجانب بنظرم امید و تفکر مثبت راجع به خدا و دنیا ما را بیشتر به خوش خیالی و تنبلی سوق میدهد تا عملکرد بهتر و نتیجه هم ظاهرا شانسی است.
بابت پراکندگی حرف ها عذر میخواهم.
خیلی حرف های دیگر هست که نمیتوانم اینجا بگویم و بهتر است کتابشان کنم!
بعضی جاها اگر خوب توضیح داده نشده پوزش می طلبم.
امیدوارم بتوانم در حالی بهتر و با عملکردی بهتر خدا را باز دریابم، زیرا که هیچوقت خود را اینگونه آشفته و تنها و ترسیده ندیده بودم...

معنای لذت

با سلام
1:منظور از لذت در نگاه كردن چيست ؟ ( به نظرم نگاه كردن به صورت زيباي محارم و هم جنسان هم نظرم است و يا ديدن اندام زيباي هم جنسان و يا لباس زيباي انها )
2: حكم پوشيدن لباسي زيبا و يا بدن نما و تنگ در برابر هم جنسان چيست ؟ (خوف ريبه و لذت و ... چيست ؟)
3: اگر بدانيم در ميان هم جنسان شخصي هم جنس گرا و يا هم جنس باز وجود دارد چطور
با تشكر فراوان

آیا در این دنیا لذتی وجود دارد؟

بنام الله
صلوات بر محمد وال محمد


سلام به همه عزیزان
آیا در این دنیا لذتی وجود دارد .

ما هم لذت گرا هستیم؟؟!!!

با سلام و عرض ادب
همانطور که مستحضر هستید یکی از مکاتب اخلاقی در غرب ،لذت گرائی است.و ما هم به دلایل خودمان آنرا رد کرده و قبول نداریم.
ولی در مسائل دینی خودمان هم که نگاه می کنیم ریشه هائی از این لذت گرائی را می بینیم.
اصلا واژه برای رضا خدا را که تحلیل کنیم به این مطلب می رسیم که من این کار را برای خدا انجام می دهم چون از این کار لذت می برم و او پاداشی به من می دهد که لذت بخش است؛حال با این تحلیل ،اصلا برای رضای خدا وجود دارد؟یا برای لذت خودم ؟

فرق اساسی این لذت گرائی که ما داریم با آن لذت گرائی غربی در چیست؟

ممنون از پاسخگوئی شما.


کارشناس بحث : بصیر