مخالفت خانواده

قد کوتاه همسر

سلام.
با دختری آشنا شدم که قدش نسبت به قد متوسط دخترهای ایرانی 6 سانتی متر کوتاه تره. قدش 152 سانتی متر هست. قد خودم هم 172 هست. شخصا با این قضیه مشکل زیادی ندارم اما خانوادم اصرار میکنن قدش کوتاهه و برای اونها مهمه. بنظرتون اگر مساله فقط قد باشه باید بیخیال ازدواج بشم؟ یا اینکه این مسئله رو باید جدی بگیرم ؟
ممنون

مخالفت خانواده دختر خانم پس از رضایت به ازدواج

انجمن: 

سلام علیکم
از دختری خواستگاری کردم
حدود دو سال تمام شرایط پدرشان را مهیا کردم
مراسم بله برون گرفته شد و پدر رضایت بر ازدواج داشتند
منزلی تهیه شد و تالار و کارت عروسی مهیا شد
در این مدت با دختر خانم در منزل ارتباط جنسی شکل گرفت و بکارت ایشان با رضایت خودشان و ایمان به این مطلب که همسر یکدیگر هستیم از بین رفت
بعد از آماده شدن کارت عروسی پدر ایشان گفت دست نگه داریم و مراسم عقب بیوفتد
بعد هم کلا گفتند رضایت ندارند.
اکنون بنده و دختر خانم تمایل به ازدواج با هم داریم و با یکدیگر رابطه عمیق هم داشته ایم.اما بعد از آنکه متوجه شدیم رضایت بر ازدواج مجوز بر عقد موقت نمیشود توبه کردیم.
چگونه میتوانیم با یکدیگر عقد کنیم ؟

مخالفت خانواده ام با خواستگار من

با سلام خدمت شما
فائزه هستم 26سالمه چند ماه پیش از طریق همکارم با پسر خالش که قصد ازدواج داشت آشنا شدم چند باری بیرون هم رو ملاقات کردیم برای آشنایی بیشتر که اگه علایق و سلایقمون بهم خورد خانواده ها رو در جریان بذاریم، البته خانواده پسر از اول با از این موضوع خبر داشتن چونکه همکارم منو بهشون معرفی کرده بود و اونا از من خوششون اومده بود، منتها من ب خانواده خودم چیزی نگفتم چون در فرهنگ خانواده ما اینو عیب میدونن که پسر و دختر از قبل با هم آشنا بشن به همین خاطر من چیزی نگفتم،، بعد از 2ماه پسر با خانواده من تماس گرفت برای آشنایی و خواستگاری،، پسر هیچ مشکلی نداره هم کار مناسب هم خودش سالم هم خانواده خوبی داره خدایی از هر نظر خوبن و با ایمانن، پسره اصالتش ترک و تهران زندگی میکنه ولی من اصالتم لر و پدر مادرم خرم آباد زندگی میکنن، اما من خودم پیش خواهرم تهران زندگی میکنم و سر کار میرم،، وقتی به خانواده جریان خواستگاری رو گفتم خیلی مخالفت کردن که غریبه نه، با اصرار مکرر من که پسره از هرنظر خوبه مادرم ب تهران اومد که با خانواده پسر آشنا بشیم، هفته پیش قرار جلسه معارفه رو از خونه خواهرم گذاشتیم پسر همراه مادرش اومدن،، ولی مادر من خیلی بد باهاشون برخورد کرد چون راضی نبود و ب اصرار من اومده بود،، رفتارای مادرم اصلا مناسب نبودن، از آداب و رسوم صحبت کردن تا اینکه مادر من گفت ما اهل رفت و آمد زیاد هستیم مثلا دختر خاله من یک هفته میاد و خونه ما میمونه که مادر پسر گفت ما از این رسما نداریم و اهل رفت و آمد فقط با اقوام درجه یک هستیم مادر من از این موضوع خوشش نمیاد و مخالفت شدید میکنه با این ازدواج، خواهش میکنم راهنمای کنید خانواده من همه مخالفت میکنن اما خانواده پسر همه منو میخوان،، وچون سنم داره بالا میره دوست ندارم این موقیعت خوب رو از دست بدم، خواهش میکنم راهنمايم کنید

تعویق ازدواج تا بهبود وضع مالی به خاطر فرار از منت گذاشتن های پدرم

سلام

من یک سال پیش تاپیکی باز کردم (اینجا) در مورد تردید در انتخاب بین دو فرد برای ازدواج که البته هیچ کدوم به نتیجه نرسید .. که شرحش مفصله و دردی دوا نمیکنه. بعد از اون قضایا یک خواستگاری بی سرانجام دیگه هم رفتم و بعدش تا حالا نزدیک به یک ساله که بی خیال این قضیه شدم فعلاً.

حالا چرا بی خیال؟ من بعد از این همه خواستگاری و رفت و آمد به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که به استقلال و اوضاع مالی خوب نرسم ازدواج نکنم. چرا که اولا در حال حاضر با توجه به درآمد کمی که دارم نمی تونم از پس تمام هزینه ها بر بیام . و ثانیا نمی خوام از پدرم در این زمینه هیچ کمکی دریافت بکنم. علی رغم اینکه پدرم اصرار داره که پشتیبانیت می کنم میدونم که این حمایت مالی برام گرون تموم میشه. چون پدرم همیشه در تمام شؤون زندگی ما اعمال نظر میکنه یا دوست داره اعمال نظر کنه و وای به حال ما (و بیشتر از بقیه من!) اگه دقیقا طبق نظر ایشون رفتار نکنیم : کلا از هر حیث ساقط می شیم و سالها چوبشو میخوریم و سرکوفت و تخریب شخصیت و ...
حالا مگه پدرم چی میگن؟ ایشون به خاطر شخصیت وسواسی جبری که دارن فقط نظر خودشون رو قبول دارن و هر کی هم خلاف نظرشون رو داشته باشه هیچی! مثلا توی پول خرج کردن .. توی انتخاب و خرید لباس ، همه مون باید اصول ایشان را رعایت کنیم و الا بی فرهنگ و فلانیم! شغل باید حتما استخدام میشدیم تا یه باریکه حلال گیرمون بیاد و الا بازنده بودیم .(توی تاپیک قبلی گفتم که کارمند بخش دولتی هستم با یه حقوق کم. پس انداز زیادی هم ندارم).

توی انتخاب همسر چی؟ فقط خونواده ش خوب باشن (بخوانید وضعت مالی خوب داشته باشن) .. خود دختره شل حجاب هم بود اشکالی نداره . توی این دوره و زمونه همه اینجورین. اصل خونواده ست. صحبت با دختر توی خواستگاری فقط 5 دقیقه! بیشتر حرف بزنی دختر ازت زده میشه! مگه من و مادرت چقدر حرف زدیم؟ بعدشم هر چقدر حرف بزنی نمی تونی بشناسیش . (حالا هر بار من کم کمش 1 ساعت میحرفیدم و هر بار که میومدم خونه کلی سرزنشم میکردن وقتی هم که جواب خونواده دختر منفی میشد ربطش میدادن به این قضیه!) مشاور؟ حرفشم نزن! قرتی بازیه. پول حروم کردنه....

اینایی که این بالا نوشتم خلاصه ای از افکار و عقاید پدرم بود که در زمینه ازدواج باهاشون مواجه بودم. موردی هم که پارسال دربارش تاپیک زدم با اینکه تا دو قدمی عقد پیش رفته بودم به خاطر اصرار پدرم به هم خورد . (بماند که چه خون دلی خوردم تا حالم بهتر شد . جالبه بدونید شب همون روزی که اون مورد رو کنسل کردم، با اون حال من، پدرم یکی دو نفر دیگه رو بهم پیشنهاد کرد! Fool )

الان من دارم نهایت سعیم رو می کنم که وضعیت مالیم رو سر و سامون بدم. دلم می خواد علاوه بر خونه و ماشین اون قدری پول داشته باشم که دیگه کسی نتونه برام تصمیم سازی کنه.

توی یک سال اخیر هر مورد جدیدی که خونوادم پیشنهاد کردن جوابم این بود که : بی خیال ، از خیرش گذشتم، فعلاً نه. اوایل زیاد مشکلی نبود اما چند ماهیه که به شدت تحت فشارم از جانب پدر و مادرم برای ازدواج . از یه طرف حس ازدواج رو ندارم و حوصله دردسر و بحث و اینا رو دیگه ندارم. از طرف دیگه دارم به 30 سال نزدیک میشم و این کمی نگرانم کرده . از یه طرف فشارهای پدر و مادرم و تصمیم سازی های پدرم رو نمی تونم بپذیرم و از طرف دیگه وقتی یادم میاد اون زمونی که چقدتور دلم میخواست ازدواج کنم و خونواده مانع بودن و یا اینکه زمانی که یه دختری پیدا شد که همون منو قبول کرد و هم من اونو، با اون وضعیت بهم خورد ، یه جورایی دچار لج بازی شدم . البته برای این لجبازی دلایل معقول و منطقی هم دارم که بعضیاش رو نوشتم. یک دلیل دیگه هم اینه که اگه الان بخوام ازدواج کنم باید طبق نظر پدرم انتخاب کنم، طبق نظر پدرم عقد و عروسی کنیم، طبق نظر پدرم بریم و بیایم و کلا طبق نظر پدرم زندگی کنیم.

حالا سوالی که از مشاوران محترم سایت دارم اینه که آیا به نظرتون در شرایط فعلی تصمیم درستیه به تعویق انداختن ازدواج حداقل تا 2 سال دیگه که به بعضی چیزایی که میخوام برسم؟

از کارشناس محترم ارجاع سوالات خواهش می کنم موضوع رو از اول باز بگذارند تا زمانی که مشاور محترم جواب بدن بتونم از نظر دوستان اسک دینی هم مطلع بشم. (وجداناً نبندین تاپیک رو!)

الان خواستگاری کنم یا در آینده؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام و وقت بخیر
پسری هستم 27 ساله
به دختری علاقمند شدم بهشون هم گفتم و ایشون هم نظرشون مثبت بود ولی گفتن اول نظر خانواده م بعد خودم ( یعنی اگه اونا بگم نه جواب منم نه )
وضع مالیم به دلیل تغییر شغل و ... بدجور خراب شده
بهشون گفتم چند ماه صبر کنید تا یه کم وضع مالیم بهتر بشه تا بتونم با خیال راحت بیام خواستگاری
چون میدونم اگه الان خواستگاری کنم به احتمال زیاد جواب خانواده ایشون نه هست
حالا ایشون میگن که نه همین الان باید خواستگاری کنید چون من عذاب وجدان دارم که واسه شما پیام میدم چون بدون الاع خانواده ست
تو بد وضعیم
بهشون میگم الان نمیتونم میگن منو دوس نداری و عاشق نیستی و ...
نمیدونم راه درست چیه
اگه الان خواستگاری کنم و نه بشنوم چی ؟
ممنون میشم راهنمایی کنید




با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

راهنمایی در ازدواج، حرف عقل یا حرف دل؟

انجمن: 

لا حول و لا قوة الا بالله

سلام
این مشکل یکی از دوستانم هست ، امیدوارم دوستان و جناب حامی راهنماییهای لازم رو انجام بدن

25 ساله هستم ، چندسالی هست که به دختر خاله خودم علاقه دارم و این علاقه دوطرفه هست
قرار بود بعد از درس و دانشگاه با خانواده صحبت کنم که به خواستگاری بریم ، ایشون هم بخاطر همین موضوع خیلی از خواستگارانشون رو رد کردن
اما مواردی بوجود اومد که مجبور شدم زودتر موضوع رو با پدرم در میون بگذارم
وقتی پدرم از قصدم برای ازدواج باخبر شدن خیلی خوشحال شدند و خیلی هم استقبال کردند اما وقتی گفتم با ایشون میخوام ازدواج کنم خیلی ناراحت شدند و حتی گفتند « من فکر میکردم انقدر عاقل هستی که مطمئنم در انتخابت برای ازدواج اصلاً نباید نگران باشم ولی الآن نظرم عوض شد »
یکی از مهمترین دلایل مخالفت پدرم داماد دیگه این خانواده هست که بدلیل یک سری مسائل با پدرم درگیر شدند و اصلاً ارتباطشون هم با هم خوب نیست
پدرم در خوب بودن این خانم هیچ مشکلی ندارن و قبول دارند که بسیار دختر خوبی هستند و اما مشکلشون در مورد خانواده ایشون هست
تاکید هم دارند که اگر تو بخوای من این کار رو میکنم اما مطمئنم باش رضایتی قلبی از این موضوع نخواهم داشت
یکی از اصلی ترین مشکلات این هست که من نه میتونم بدون رضایت پدرم ازدواج کنم و نه اینکه اگر هم ازدواج کنم میتونم با خواهر خانم و همسرش ارتباط داشته باشم و قطعاً نه میشه و نه دوست دارم همسرم با خواهرش قطع رابطه کنه
موضوع خیلی مهم دیگه این هست که بدلیل یک سری از مشکلات تحصیل بنده به قدری طول کشید که از دانشگاه اخراج شدم تا به سربازی برم ، ماه آینده اعزام هستم ، یک سال سربازی و بعد باید دوباره تحصیلم رو ادامه بدم که حداقل یک سال دیگه طول میکشه
در بهترین حالت من تا دو سال آینده هیچ کاری نمیتونم انجام بدم و از طرفی با توجه به شرایط خانوادگی هیچ تضمینی وجود نداره که بعد از دو سال خانواده من موافقت کنند که به خواستگاری ایشون بریم
و مهمترین مشکل اینکه ایشون یک خواستگار خیلی خوب داره که به شدت هم از طرف خانواده تحت فشار هستند تا قبول کنند
عقل میگه باید همدیگه رو فراموش کنیم ولی دل چیز دیگه ای میگه
قرار شد در اولین فرصت به یک مشاور مراجعه کنیم اما دوست داشتم نظر شما رو هم جویا بشم