ازدواج

نسخ نکاح متعه در جنگ خیبر

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام خدمت همه دوستان

اهل سنت معتقدند که حکم جواز ازدواج موقت دائمی نبوده ودر جریان غزوه خیبر این جواز برداشته شده است.

سؤال من این است که آیا چنین امری می تواند ناسخ بوده باشد.

متشکرم:Gol:

اعتراف به رابطه نامشروع قبل از ازدواج حرام است


ممکن است که فردی خطا کند آیا باید آن را همه جا پخش کرد؟ مثلا پیامک یا بولوتوثی به شما می رسد که فلانی کار خطایی انجام داده است آیا شما باید آنرا برای همه بفرستید؟...
عقیق: حجت الاسلام حسینی قمی در برنامه سمت خدا در مورد اسامی قیامت نکاتی گفت که گزیده ای از سخنان ایشان را می خوانید:


*بعضی پرسیده اند که اگر ما گناهی از دیگری دیدیم آیا می توانیم آنرا به خانواده و دوستانش بازگو کنیم؟ ما حق نداریم گناهی که انجام داده ایم به احدی بگوییم، حالا چطور حق داریم که در مورد گناهان دیگران صحبت کنیم؟ فردی که مرتکب گناه می شود حتی نمی تواند آنرا برای امام زمانش بازگو کند. پس وقتی ما نمی توانیم اسرار خودمان را آشکار کنیم، حتما هم اجازه نداریم اسرار دیگران را آشکار کنیم.

*درکتاب کافی کلینی داریم: فردی نزد امام علی (ع) آمد و گفت :من عمل خلافی مرتکب شده ام، حد الهی را بر من جاری کن. امام چهار بار روی از او برگرداند و خشمگین شدند و فرمودند: چقدر زشت است که انسان گناهش را نزد دیگران بگوید. چرا گناهت را به من می گویی مگر بین خود و خدایت توبه نکرده ای؟ حضرت فرمود: به خدا قسم اگر او بین خود و خدا توبه می کرد بالاتر از این بود که پیش من اعتراف کند و من حّد را بر او جاری کنم. این فکر اشتباه است که با اعتراف به گناهان سبک می شویم. ما باید با توبه کردن نزد خدا سبک بشویم.


*ممکن است خانم یا آقایی، قبل از ازدواج یا بعد از ازدواج رابطه ی نامشروعی داشته است. آنها حق ندارند که این مطلب را بگویند و اگر بگویند حرام است. نباید راحت گناهان خودمان یا دیگران را بیان کنیم. روایت داریم که پیامبر(ص) از خدا تقاضا کرد که خودش به حساب امتش برسد ولی خداوند قبول نکرد و فرمود: من نسبت به بندگانم مهربانتر هستم و خودم به حساب آنها رسیدگی می کنم. با این روایت، یوم تبلی السرائر چه معنایی دارد؟ قرآن می فرماید که در قیامت خداوند باطن ها را آشکار می کند. اگر در دنیا از کار دیگران پرده پوشی کنیم خداوند هم در قیامت از کار ما پرده پوشی می کند. اما اگر اسرار دیگران را آشکار کنیم در قیامت خداوند همه ی سِّرهای ما را به دیگران نشان می دهد. اگر مردم در دنیا از نیش زبان یا قلم ما در امان نباشند، مطمئن باشیم که در قیامت خداوند کارهای ما را پرده پوشی نمی کند.

*از آقایی پرسیدم که برادرتان کجاست؟ او گفت: برادرم به فلان اتهام در زندان است. من ناراحت شدم و می خواستم بگویم که چرا به من گفتی که برادرت در زندان است. من نباید براحتی خبر زندان شدن دوستم را بگویم. در کافی روایتی از امام صادق(ع) داریم :اگر کسی خبر مومنی را پخش کند که آبروی او را ببرد یا از چشم مردم بیندازد، خداوند او را به ولایت شیطان منتقل می کند و شیطان هم او را نمی پذیرد.

*گاهی ما می خواهیم در مناسک حج به شیطان سنگ بزنیم ولی می بینیم که ما خودمان از شیطان هستیم. در بعضی مواقع شیطان هم ما را نمی پذیرد. آیا چنین شخصی می تواند انتظار داشته باشد که خداوند در قیامت کارهای او را پرده پوشی کند؟ آیا او آبروی کسی را حفظ کرده است که در قیامت خداوند آبرویش را حفظ کند؟

*مرحوم شوشتری دارد که امام حسین (ع)در برابر نیزه نفرین نمی کردند ولی وقتی زخم زبان می زدند، نفرین می کردند. زخم شمشیر خوب می شود ولی زخم زبان به آسانی خوب نمی شود. سعی کنیم که زخم زبان نزنیم و دل کسی را نشکنیم. ممکن است که فردی خطا کند آیا باید آن را همه جا پخش کرد؟ مثلا پیامک یا بولوتوثی به شما می رسد که فلانی کار خطایی انجام داده است آیا شما باید آنرا برای همه بفرستید؟ بعضی ها دنبال این پیامک ها می گردند.

*شیخ بهایی دارد که امام صادق(ع) یکی از یارانش را دید که چیزی دستش بود. امام پرسید چه چیزی خریده ای؟ گفت: شیر خریده ام و به خانه می برم. او شراب خریده بود ولی نمی توانست به امام بگوید. امام گفت: مقداری از این شیر را در کف دست من بریز. وقتی او ظرف را سرازیر کرد، در دست امام شیر آمد. درحالیکه طرف فکر می کرد الان شراب به دست امام می آید. پس امام از تصرف ولایی خودش استفاده کرده و شراب را به شیر تبدیل کرد تا آبروی فردی حفظ شود. ما گاهی شیر مردم را تبدیل به شراب می کنیم.

*ممکن است که فردی خلاف کند و بعد توبه کند. ولی وقتی کار خلاف او پخش شد، با خودش می گوید: حالا که همه فهمیدند ما خلاف کردیم، پس کار از کار گذشته است و به کار خلاف خودش ادامه بدهد. پخش کننده این خبر در گناه فرد سهیم است. گاهی ما به این کارها عادت کرده ایم و منظوری هم نداریم. مثلا گناه غیبت و تهمت چه لذتی دارد؟ مثلا کسی کار خلافی می کند، توبه می کند و به مسجد می آید ولی وقتی ما گناه آنها را پخش می کنیم او از ما دور می شود. پس پرده پوشی خداوند برای کسانی است که در دنیا پرده پوشی می کنند. تمام فرد فرد ما باید جانشین خدا روی زمین باشیم. آیا خدا آبروی کسی را می برد؟ بعضی ها زبانشان در اتهام زدن و آبرو بردن خیلی دراز است و بعد آن را توجیه می کنند و می گویند که وظیفه ی شرعی ماست که اینها را بگوییم.



منبع: فرهنگ نیوز


یعنی خواسته من باعث شده؟ چیکار کنم؟

با سلام و عرض ادب

یکی از کاربران محترم سایت از بنده خواستند تا مشکلشون رو مطرح کنم .

مشکل ایشان :

موضوع از این قراره که من سال 87 از خدا چیزی خواستم حالا موندم باید چکار کنم.
من تو دور اطراف ازدواجهای نا موفق زیاد دیدم از همسایه گرفته تا فامیل نزدیک، همیشه نگران انتخابم بودم که نکنه انتخابی کنم که بعدش پشیمون بشم. به خاطر همین سال 87 مراسم عزاداری عاشورا بودنذر کردم از خدا خواستم تو مسیر زندگیم برای ازدواج کسی رو قرار بده که با ایمان و در کل آدم خوب و پاکی باشه شرایط مادی برام زیاد مهم نبود، برادرم اون روز برای عکاسی از مراسم عزاداری به جاهای مختلف رفته بود خواستم که عکس اون شخصی که خدا میدونه خوبه تو این عکسا باشه و قبل از خواستگاری من بدونم که عکسش بین جمعیت عزادار هست، این خواسته من بود از خدا تو اون روز که همون لحظه که من داشتم تو دلم دعا میکردم مامانم و مداح مجلس برای ازدواج جوونا دعا کردن بلاخره بعد یه مدت من همش به این فکر میکردم من چطوری تو این خواستگارا میخوام بفهم که عکس کی اونجا هست یا نه مدتی گذشت من این موضوع فراموشم شده بود یکی از آشنا ها برای خواستگاری می خواست بیاد خونمون که تو راه یکی لطف کرده بود و به خاطر این که پسر این آشنا از من سه ماه کوچیکتر بود ازنصفه راه منصرفش کرده بود قبل این موضوع من خواستگاری داشتم که یک سال کوچیکتر از من بود من خودم به خاطر این فاصله جواب رد دادم ولی وقتی دیدم به خاطر 3 ماه فاصله برگردونده بودش من ناراحت شدم حالا بماند. گذشت سال 88 شب قدر وقتی برای ازدواج جوونا دعا کردن من دلم خیلی گرفت به خصوص به خاطر همین ماجرا گفتم خدا من که نمیدونم شاید تو قسمت من بوده که با یکی ازدواج کنم که از من کوچیکتر باشه بعد از خدا خواستم اگه میشه قبل از اینکه کسی بیاد خواستگاری من جایی با هاش آشنا بشم که دیگه به خاطر فاصله سنی غیره جواب رد ندم، تا اینجا من موضوع عکس فراموشم شده بود و یادم نیست که از خدا همچین چیزی خواستم، یک ماه بعد از ماه رمضان برادرم جایی کار میکردن که یکی از فامیلای دورمون هم اونجا کار میکردن (خانوم بودن) گفته بودن که تو بخش اونا نیاز به نیرو خانوم دارن به من اطلاع داده بودبه برادرم و من هم رفتم چند روز اول برام خیلی سخت بود ولی با کمک مسئول اون بخش تونستم که عادت کنم به کارا درواقعا خیلی بهم کمک کردن بعد از 18 روز دیگه کارای اون بخش کمتر شد دیگه نیروهای جدید رو باهاشون تصفیه حساب کردن. بعدیه مدتی که گذشته بود تو خونه نشسته بودیم برادرم گفت میدونی چیه من همش میگفتم آقای ... (همونی که مسول بخشی که من اونجا کار میکردم) کجا دیدم الان فهمیدم تو عکسهای اون مراسم بود تو سال 87 ؟ اونجا دیدمش همین لحظه یه حالی شدم بعد چند روز عکسا رو دیدم بله نه یک عکس بلکه چندتا عکس مثل اینکه یکی رو بگن از این آقا از همه طرف عکس بگیره. بعد اون روز همش داداشم هر جا این آقا رو میدید با اینکه آدمی نیست که در مورد دوستاش با ما زیاد صحبت بکنه ولی در مورد این آقا توضیح میداد تو چند مراسم دیگه ازش عکس گرفته بود بهم نشون داد من هم اتفاقی چند بار تو مراسم عزاداری که پخش میشد دیدمش با این که سعی میکردم فراموشش کنم ولی هر بار با یه موضوع صحبت این آقا تو خونه بود . ایشون خیلی برخورد خوبی با من تو اون مدتی که اونجا کار کردم داشتن یکی از علتهایی که من تونستم اونجا کارا برام راحتر بشه ایشون بودن چند مدتی گذشت تو این مدت هر کدوم از خانومهایی که با من تو اون بخش کار کرده بودن رو میدیدم میگفتن آقای .... خیلی حوای تو رو داشت بعد این که تو رفتی یه بحثی اونجا بود که چرا تو اون بخش نیرو رو کم کردید از این حرفا من موندم که باید با این موضوع چیکار کنم.
واقعیتش من هم به خاطر این که روز آخرجلوی نگهبانی بودم که به من گفتن باید برم برای تصفیه حساب، این آقا همین که ساعت ورودش رو میزد شنید با عجله از سکوی جلوی نگهبانی رفت پایین که بره من یه حالی شدم مثل اینکه احساس کنی یک لحظه داری میفتی پایین به خاطر همین نرفتم برای خدا حافظی با سرویس برگشتم خونه تلفنی با دوستان خداحافظ کردم ..... چند روز مونده بودم چرا همچین شدم.
بعد یه مدت خواستم که به خاطر لطفهایی که ایشون به من داشتن از شون تشکر کنم که بهشون یه پیامک فرستادم معرفی کردم خودمو بعد تشکر، جواب پیامک این بود که شمارو به جا نمیارم بعد پیامک پشت پیامک زنگ پشت زنگ آخرین پیامک این بود که امتحان داره و به خاطرپیامک من نمی تونه بخونه لطفا زنگ که میزنم جواب بدید.زنگ زدم دوباره توضیح دادم برادرم رو معرفی کردم گفتن من به جا نمییارم اگه میشه شما بیاین، من شما رو ببینم منم ناراحت شدم ، خب اگه منو هم نمیشناخت دیگه برادرم رو که میشناخت منم گفتم برام دیگه مهم نیست خداحافظی کردم خواستم که دیگه زنگ نزنه. شبش پیام داد که یه سوالی ازتون دارم من گوشیم رو چند روز خاموش کردم بعد هیچ خبری نبود تا عید 91 که پیام تبریک عید فرستاد من موندم جواب بدم یا نه استخاره کردم خوب اومد جواب دادم تبریک عید.
دیدم اینجوری نمیشه با استاد اخلاقمون تو دانشگاه مشورت کردم و همه چیز رو براشون توضیح دادم. گفتن: اگه همچین چیزی هم باشه بهتره از طرف پسر مطرح بشه پس تو جوابی نده و منتظر باش.
هیچ خبری نبود تا آبان 91 عید غدیر
پیام :امیرالمومنین، پرهیزکار رو سه نشانه است کوتاهی آرزو اخلاص عمل و استفاده از فرصتها جشن ولایت مبارک
باز موندم خدا چیکار کنم من نه اهل این کارام نه دوست دارم همیشه مواظب بودم که تو رابطه بین محرم و نامحرم تا اونجا که می تونم رعایت کنم بعد همینجوری پیامک پشت پیامک تو مناسبتها برام فرستاد تا چند ماه بعد روز عاشورا بود من براش یه پیام فرستادم در مورد محرم و صفر بعد اون پیام زنگ پشت زنگ پیام .........
جواب ندادم موند تا عیدبا توجه به اینکه دو دل بودم که بفرستم یا نه یه پیام تبریک فرستادم خیلی از دستم ناراحت بود از اینکه جواب نمیدم فرستاده بود خیلی بی معرفتی یه پیام میدی ذهنم که درگیر شده راهترو میکشی میری از این حرفا تا این که خواهرم پیامکش رو دیده بود شش دونگ حواسش به من بود که ببینه این کیه که پیامک زده که من موضوع رو به مادرم گفتم نه انطوری که بود گفتم یکی هستش که من میشناسمش تا حدودی چند بار زنگ زده و پیام فرستاده من دوست ندارم جوابش رو بدم به همین خاطر ناراحت شده این پیام رو فرستاده مادرم با شناختی که از من داره گفت چرا خب ببین برای چی زنگ میزنه شاید خب کاری داره .....
من نمی تونم این موضوع رو با مادرم در میون بزارم چون نمیدونم در مورد این موضوع چی فکر میکنه شاید بودن این فرد تو عکسا برای من مهم باشه و برای افراده دیگه یه چیزه بی معنی باشه نمیدونم.
من به پیامکش که ازم ناراحت بود فرستادم که من به خاطر اینکه هکار بودیم و دوست برادرم هستن تو مناسبت پیام دادم و اگه چند بار زنگ زدید کاری داشتید که باز گفت چند نفر به اسم برادرم میشناسه و نمیدونه که منظور من کیه و گفتش من هم تو مناسبتها میخوام پیام بدم ... فرداش پیام داد و همینکه بعد هم چند پیام فرستاد چون عید رو تبریک نگفته بود فکر کنم چون از دستم ناراحت بوده برام بعد یه ماه تبریک عید فرستاد،مناسبت روز زن و ........ دو باره رفتم سراغ استاد اخلاقمون پیامکاش رو نشون دادم گفت که ببینمش با هاش صحبت کنم شاید واقعا ایشون هم قصد ازدواج دارن ولی من نمی تونم خودم رو راضی کنم چون همچنان میگه که منو ، داداشم رو نمیشناسه با اینکه همون پیامی که برای عید غدیر برای من فرستاده بود برای داداشم هم فرستاده بود چرا باید بگه نمیشناسه؟
همش میگم اگه خدا خواسته پس خودش جور میشه چرا من پا پیش بزارم اگه نه تلاش من بی فایدست احساس میکنم شیطونه که میخواد از این راه من رو به بی راهه ببره اگه خواست خداست چرا خودش کاری نمیکنه ؟الان یکی دو ماهه ازش خبری نیست میدونم که به خاطر این که شاید دیگه جوابش رو ندادم نمیدونم باید چکار کنم.
اصلا این موضوع که من با این خواسته که از خدا داشتم به اینجا رسیدم درسته ؟من باید چیکار کنم؟ :Gol::Ghamgin:

این آقا از من 2 یا 3 سال کوچیکتره و یه علت اینکه که دو دلم اینه .

ازدواج شیعه و سنی

ازدواج شیعه و سنی از نظر شرعی چه حکمی دارد؟
در صورتی که طرفین متعصب نباشند و تفاوت ها را بپذیرند آیا صرف این تفاوت می تواند منجر به اختلاف شود یا نه!
خواهشمندم راهنمایی بفرمایید. با فردی آشنا شده ام که سنی است.اما از نظر اخلاق بسیار خوب است و به اصول اسلام پایبند است. به حضرت علی و فرزندانشان عشق می ورزد و به عقاید بقیه احترام میگذارد ولی این سنی بودنشان کمی من را نگران کرده.

اذن پدر برای چیست؟ آیا می توانم تهدید کنم؟

انجمن: 

آیا من به زور میتوانم پدرم را مجبور کنم که به ازدواج من تن دهد؟

مثل تهدید به خودکشی یا فرار؟ یا اینکه هیچوقت ازدواج نکنم؟

آیا این همان اذنی است که خدا میخواهد؟

کارشناس بحث : سینا

تردید در مورد ازدواج

انجمن: 

با سلام و عرض خسته نباشید . قبل از بیان مشکلم لازم دیدم که یه اشاره ی جزی به وضعیت خودم داشته باشم : من کارشناسی مهندسی نرم افزار میخونم و دو ترمم مونده و الانم دارم برای کنکور کارشناسی ارشد میخونم . وضعیت تحصیلیم خوبه و میتونم نرم افزار های تحت ویندوز حسابداری و طراحی وب سایت کنم (البته وب سایت رو تازه شروع کردم ) . تا حالا پام به بازار کار وا نشده (به دلیل مشغله ی درسی ) و نمیدونم آیا با مدرک لیسانس بشه یک زندگی معمولیه دو نفره رو اداره کرد یا نه . حتی چندتا کار توی شرکت پیدا کرده بودم که باید تمام وقت میرفتم و نتونستم برم . خودمم معافیت سربازی (سه برادری) گرفتم . متولد 70 هستم . تصمیم داشتم به کمک خدا ارشد که قبول شدم نامزد کنم و طول این مدت رو مجرد نمونم . با این شرایط جامعه که فساد روز به روز مواجتر میشه ، می ترسم که یه روزی خدا نکرده سونامی منو توی خودش غرق کنه ... تا بحالم با هیچ دختری دوست نشدم و به کمک خدا نخواهم شد ( چون به شدت از ارتباط با غیر از همسر خودم ، متنفرم) . خودمم آدمی هستم که اگه کاری باشه که پول حلال توش باشه با جون و دل انجام میدم و حدودا پسر متددینی هستم . خونوادم از نظر مالی نمی تونن پشتیبانی کنن و... . چندین بار به خانوادم گفتم که برام یه شخص مناسب پیدا کنید که متدیین باشه و این مدت دانشجویی رو نامزد باشیم و ... ، اما با تندی خانوادم روبرو شدم :Narahat: و گفتن که تو هنوز کاری نداری ، پولی نداری و حتی نمیتونی حلقه ی نامزدی بگیری :Ghamgin: . گفتم شما اقدام کنید من حلقه ی ازدواجم رو با فروختن موبایلم جور میکنم . بازم قبول نکردن . الانم نمیدونم بی خیال ارشد بشم و با همین مدرک برم سر خونه و زندگیم و بعد از چند سال زندگی مشترک باز ادامه تحصیل بدم و یا ... . ولی نمیتونم تصمیم درستی بگیرم و چون تا حالا به بازار کار نرفتم و نمیدونم ماهی چقدر میتونم درآمد داشته باشم و پیش همسرم سرافکنده نشم و ... . یکی از فامیلای نزدیکم برام دو نفر که فامیلشون هست و دختر خوبی هستن رو برام پیشنهاد دادن و ... ولی دو دلم :Gig: خواهش میکنم راهنماییم کنید . این مدت یه جوری شدم که حتی تمرکز ندارم درس بخونم . ببخشید که حرفامو مرتب و جمع و جور ننوشتم . یا حق

شک در تدبیر و مدیریت ولایت فقیه و شک کردن به دین

سلام

دوستان من به شدت معتقد به ولایت فقیه بودم الانم هنوز از اعتقاد و نظرم برنگشتم ولی واقعا دیگه درمقابل حرفهایی که بر ضد حکومت و کشورم و ولایت فقیه میزنن حرفی ندارم بزنم .

خواهشا راهنماییم کنید که واقعا چطور باید وقتی یه سری مسائلو میبینم در مقابل حرفهای مخالفان دین و نظام و رهبر و .. بتونم اعتقادمو حفظ کنم !

ما توی جامعه اسلامی داریم زندگی میکنیم ولی نود درصد جاهایی که مسئولین حضور دارن نگاه میکنیم بی دینی موج میزنه و اخرشم هر روز میگن کشور داره پیشرفت میکنه در صورتیکه واقعا با بی تدبیری خیلی از مشکلات داره بیشتر میشه فقطم اقتصادی نیست .

برادر من ادم معتقدی بود همیشه از رهبر دفاع میکرد ولی کارش به جایی رسیده به کل دین شک کرده . برادرام تحصیلاتشون در حد دکتراست مذهبی بودن ولی انقد سوء استفاده های کساییو دیدن که دم از اسلام میزنن کلا از دین دارن بیزار میشن و میگن اصلا انگار دینو درست کردن به اسمش مردمو ساکت کنن و خودشونم میخوان برای پیشرفت برن خارج چون واقعا به علم اونجا بها میدن
:geryeh:
خیلی دلم پره چون میبینم اینجوری جوونامونو بی دین میشه .

سربازی گذاشتن اسمشو گذاشتن خدمت مقدس در صورتیکه من بدون استثناء هر سربازیو تو دوستان خانوادگی و فامیل دیدم مجبور بوده برای امیر پادگان و افسرا کارای شخصیشونو کنه حتی کاشی کاری خونه امیرا !!!
برادر خودمم پایان نامه دکترای امیر پادگانشو نوشت !!
........

انقد سن ازدواج جوونا بالا رفته ولی مسئولین به خودشون نمیان خود این سربازی یه مانع بزرگ ازدواج شده حجت الاسلام عباسی حرفای قشنگی تو برنامه گلبرگ میزد در مورد همین سربازی و اینکه چقد مشکل بزرگی در ازدواج جوونا به وجود اورده و کسی متوجه نیست دو سال گذر عمر برای جوونی که نیزا به ازدواج داره چقد سخته ,یه سربازیو نمیتونه کشور اسلامی مدیریت کنه ؟! :Ghamgin:
حداقل نمیتونن برای متاهلا سربازی فرق کنه یا یه حقوقی بدن که البته خنده دار نباشه و طرف نون خشکم بتونه باهاش بخره !! توی برنامه گلبرگ چقد قشنگ اشاره کردن که خیلی از شبهات اعتقادی و بی دینی و جوونا هم از ازدواج نکردنه ...

به قوه قضائیه ادم نیگا میکنه فقط ادعای رسیدگی داره ولی هر کی راهش به این قوه میخوره حقم باهاش باشه ناامید میشه خودم تجربه کردم که نمیتونه حق کارگر از کارفرمایی بگیره که چندین سال همه کارفرماها ازش شکایت کردن
بعضیها هم که هر چقد دزدی کنن آخر یه کم جریمشون میکنن و طرف جریموش میده و با بقیه پول دزدی زندگی میکنه رئیس این قوه رو رهبر انتخاب میکنه نمیتونه با عدایت برخورد کنه خب رئیسشو چرا رهبر عوض نمیکنه ...

صدا و سیما افتضاح ...
رهبر رئیس صدا و سیمارو انتخاب میکنه ...

رهبر روسای نیرو های مسلحو انتخاب میکنه یعنی رهبری نمیدونه دو سال از عمر جوونا با حقوق 40 50 هزار تومن که کرایشونم نمیشه تو پادگانا میگذره در صورتیکه طرف میبینی تحصیلات عالی داره وسنش زیاد شده و ازدواج نکرده کارم نداره تازه باید بره جلوی در پادگان نگهبانی بده !!!!!!!!!!!!!

چرا باید شرایط اینگونه باشه که رهبر میبینه درست کار نمیکنن کنارشون نزاره و یه فرد انقلابی و درست و حسابی نیاره .. همین میشه همه به رهبرم بد بین میشن :Ghamgin:

خیلی ناراحتم چون همیشه از رهبر و از اسلام دفاع کردم ولی واقعا الان در مقابل حرفای مخالفان که برادرامم جزئشون شدن حرفی ندارم :Ghamgin:

بعد هر وقت بحث انتخابات میشه مردم بیاید رای بدید مردم بیاید راهپیمایی ....
آخرشم میخوان دلمونو خوش کنن ما چون تحریمیم مشکل داریم در صورتیکه اغلب مشکلات از خود مسئولینه از ضعف قوه قضائیه در اجرای عدالت از ضعف صدا و سیما و از بی فکری و ...

:Ghamgin: اصلا نمیدونم چنین حرفاییو تایید میکنن تا کارشناسی جواب بده یا سانسور میشه ...

روایط دختر.پسر

:hamdel:

[h=1]عواقب رابطه دختر و پسر قبل ازدواج[/h]
ارتباط دختر و پسر به مدت 1 الي 2 سال بدون اطلاع خانواده ها، براي آشنايي بيشتر براي ازدواج چگونه است؟

پيامدهاي روابط دختر و پسر پيش از ازدواج
از دو منظر روانشناسانه [Psychologycal] و جامعه شناسانه [Sociologycal] مي‏توان به اين امر پرداخت.
به طور كلي روابط باز و آزاد دوجنس مخالف پيش از ازدواج، داراي آفت‏ها و آسيب‏هاي رواني و اجتماعي جبران ناپذيري است. در ذيل به چند نمونه از اين آسيب‏ها اشاره مي‏شود:
1. فقدان شناخت درست و واقع بينانه: معمولا ادّعا مي‏شود اين گونه روابط و دوستي‏ها به انگيزه ازدواج شكل مي‏گيرد، ولي با كمي دقّت فهميده مي‏شود، روح حاكم بر اين گونه دوستي‏ها، عشق‏ورزي كور است نه خردورزي. پاي خرد و عقل در ميدان عاشقي لنگ است. امام علي عليه السلام مي‏فرمايند: «حبّ الشّيء يعمي و يصمّ»، دوست داشتن چيزي انسان را كور و كر مي كند.
در حالي كه تصميم‏گيري درست در مورد ازدواج با فرد خاص، تنها با تكيه بر عقلانيّت و خردورزي ممكن است. دوستي‏هاي قبل از گزينش همسر، راه عقل را مسدود و چشم واقع بين انسان را كور مي‏سازد و اجازه نمي‏دهد تا يك تصميم صحيح و پيراسته از اشتباه گرفته شود. اين نوع انتخاب‏ها كه در فضايي آكنده از احساسات و عواطف انجام مي‏گيرد. به دليل نبود شناخت عميق و واقع‏بينانه، زندي مشترك را تلخ و آينده را تيره و تار مي‏سازد.
2. ايجاد جو بدبيني: اين گونه دوستي ها نه تنها مشكلي را براي دختران و پسران حل نمي‏كند بلكه بر مشكلات آنان مي‏افزايد.
اين گونه دوستي‏ها و روابط اگر به ازدواج بي‏انجامد پس از مدتي از شكل‏گيري زندگي جو بدبيني و سوءظن را به دنبال خواهد داشت.
پسر به خود مي‏گويد اين دختر وقتي به راحتي با من پيوند و رابطه نامشروع برقرار نمود، پس از اعتقاد و ايمان قوي برخوردار نيست. بنابر اين از كجا معلوم پيش از ارتباط با من، با فرد ديگري طرح دوستي نريخته است. از كجا معلوم كه در آينده با اين كه همسر من است با ديگري ارتباط برقرار نكند؟
دختر نيز همين تصور را نسبت به پسر دارد.
بر اين اساس اين گونه ازدواج‏ها داراي پايه واساسي سست و متزلزل است و تجربه نشان داده كه سريع منجر به طلاق و جدايي مي‏گردد.
بر اساس يك يافته پژوهشي در آمريكا، زوج‏هايي كه پيش از ازدواج با يكديگر زندگي مي‏كنند زندگي زناشويي آنها با مشكلات عديده‏اي رو به رو است و منجر به طلاق مي‏شود. به گزارش ايسنا، دكتر «كاترين كوهان»، استاد دانشگاه ايالت پنسيلوانيا گفت: طبق آخرين تحقيقات، افرادي كه پيش از ازدواج با يكديگر رابطه داشته‏اند بعد از ازدواج در حلّ مشكلات خود عاجزند، چرا كه نسبت به يكديگر بسيار بدبين هستند. كوهان گفت: طبيعت ارتباطات آزاد اين است كه زوجين چندان انگيزه‏اي براي حل درگيري‏ها و حمايت از مهارت‏هاي خود ندارند. وي افزود: به نظر مي‏رسد ارتباطات اين افراد زودتر از افرادي كه با يكديگر دوست نبوده‏اند، سرد و منجرّ به طلاق مي‏شود. وي در پايان گفت: مي‏توانم بگويم رابطه قبل از ازدواج به هيچ وجه سبب دوام زندگي زناشويي نمي‏شود [روزنامه جمهوري اسلامي – ش 6571- 29/11/1380 – ص 5]
3. افت تحصيلي يا ركود علمي: اين گونه روابط باعث مي‏شود كه دو طرف تمام فكر و توجه و تمركز خود را صرف ديدارها و ملاقات‏هاي حضوري و تلفني خود بكنند و اين بزرگ‏ترين مانع براي رشد و ترقي علمي است؛ زيرا تحصيل دانش نيازمند تمركز نيروهاي فكري وروحي است.
دل‏مشغولي و اضطرابي كه در اثر اين گونه پيوندها پديد مي‏آيد بزرگ‏ترين سد راه تعالي علمي و تحصيلي است؛ لذا متصديان امور علمي مدارس و دانشگاه‏ها توصيه مي‏كنند. حتي ايام عقد و نامزدي جوانان در بحبوحه تحصيلات نباشد تا آنان بتوانند با تمركز بيشتر فكر، در ادامه دروس و امتحانات موفق شوند.
4. عدم اسقبال از تشكيل كانون خانواده: اين گونه روابط و دوستي‏ها معمولا به انگيزه تفنّن و سرگرمي شكل مي‏گيرد و در خلال آن از خود باوري و زودباوري دختران سوء استفاده مي شود. متاسفانه در بسياري موارد بين عشق و هوس تمييز داده نمي‏شود. عشق حقيقي و پاك با هوس‏هاي آلوده و زودگذر، تفاوت جوهري دارد. برخي از اين روابط كه مبتني بر هوسراني و سرگرمي است، پس از مدتي رو به سردي و افول مي‏نهد. جاذبه و دل ربايي‏ها مربوط به روزها و ماه‏هاي اول دوستي است. ولي ديري نمي‏پايد كه اين روابط عادي شده و به جدايي مي كشد. حس تنوع طلبي انسان از يك طرف و فقدان عامل بازدارنده از طرف ديگر باعث مي‏شود برخي سراغ ازدواج و تشكيل خانواده نروند جامعه‏اي كه از تشكيل كانون خانواده استقبال نكند هيچ‏گونه ضمانتي براي رشد و شكوفايي فضايل انساني در آن وجود ندارد. عمده خوبي‏ها و كمالات والاي انساني در پرتو تشكيل خانواده‏اي سالم، به فعليت مي‏رسد.
5. اضطراب، تشويش و احساس نگراني:در دوستي‏هاي موجود بين دختران و پسران، از آنجا که مقاومتي بسيار قوي از طرف پدر يا مادر يا جامعه براي ممانعت از برقراري اين دوستي‏ها وجود دارد، اين گونه دوستي‏ها با مخاطرات رواني گوناگوني از جمله اضطراب و تشويش همراه است.
وجود افکار ديگري چون احساس گناه، نگراني از تهديداتي که توسط پسر براي فاش کردن روابطش با دختر صورت مي‏گيرد، يک تعارض دروني و اضطراب مستمر را به دنبال خود دارد.
بنابر اين وجود چنين دلهره‏ها و اضطراب‏هايي که گاهي لطمه‏هاي جبران ناپذيري بر جسم و روان انسان دارد، از جمله آسيب‏هاي اين گونه روابط است.
6. محروميت از ازدواج پاك: هر انساني در سرشت و نهاد خويش به دنبال پاكي‏ها و نجابت است. دختراني كه در پي اين روابط آلوده هستند در حقيقت پشت پا به سرنوشت خود زده‏اند و اين امر باعث مي‏شود كه آن‏ها به جرم آلودگي به اين روابط شرايط ازدواج پاك را از دست بدهند. البته اين گونه روابط ناسالم حتي در ازدواج پسران نيز تاخير ايجاد شود و دختران بيش از پسران در معرض اين آسيب قرار دارند. در پايان به چند پرسش اساسي اشاره مي‏شود:
1. به نظر شما يك رابطه و پيوند مطلوب چه ويژگي‏هايي دارد؟
2. آيا روابطي كه بر پايه هوسراني‏ها و سرگرمي‏هاي زودگذر است، مي‏تواند روابطي پايا و پويا باشد؟
3. آيا هر انساني با هر صفت و ويژگي شايسته ارتباط و دوستي است؟
4. آيا پسنديده نيست كه انسان سرمايه عشق و محبت خود را براي زندگي آينده خويش پس انداز کند.
رعايت حدود الهي:
شكي نيست دوران جواني, دوران خاص و ويژه اي است و به خاطر طولاني بودن دوران تجرد غالب دانشجويان و خطرات جدي و زياد آشكار و پنهان غرايز نفساني و جنسي, مراقبت و توجه بيشتري را طلب مي كند و لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود با جنس مخالف را از نظر كمي و كيفي تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت اكتفا كنند.
به عبارت ديگر تا زماني كه ضرورتي ايجاب نمي كند حتي الامكان روابط با نامحرم برقرار نشود. زيرا زن و مرد جوان بخصوص اگر مجرد باشند چه بسا همين هم صحبت شدن ها، غرايز جنسي دو طرف يا يكي از آنها را تحريك كند و به الفت و محبت شهواني و غريزي بين آنها بيانجامد و نقطه آغازي براي غوطه ور شدن در انحراف و فساد شود هر چند ممكن است در ابتدا هر دو طرف قصد و نيت پاك و خداپسندانه اي داشته باشند و يا به انگيزه رشد و كمال معنوي و ... باشد. لازم به ذكر است اين مطلب يك ادعا نظري صرف نيست بلكه پشتوانه آن تجربه بسياري از افراد است كه به اقرار خودشان در ابتدا به قصد و نيت پاك و مقدسي به گفتگو و ارتباط پرداختند ولي پس از مدت زمان كوتاهي به جايي كشيده شده كه هيچ يك از آنها حتي گمانشان را نمي كردند.
اما اگر برقرار کردن ارتباط کاري را ضروري مي دانيد و به خود و ايشان اطمينان داريد که مسايل شرعي را رعايت کنيد، اشکال ندارد ولي بايد هميشه متوجه اين حقيقت باشيد که دختر و پسر مثل پنبه و آتش مي مانند و دائما بايد از يکديگر دور باشند. يک جرقه کافي است تا خرمن عفت و ايمان را به آتش بکشد.
لازم است به اين نکته هم حواسمان جمع باشد که دختران و پسران جوان و مجرد، معمولا از چنين ظرفيتي برخوردار نيستند، هر چند ظاهرشان نشان ندهد. اين ميدان جولانگاه هر کسي نيست، يک قهرمان مي طلبد. پس تا وقتي درباره خود يا طرف مقابل به اطمينان نرسيده ايد، از احتياط غافل نباشيد.
در برخورد و گفتگو, هنجارهاي شرعي زير رعايت شود:
1- از گفتگوهاي تحريك كننده پرهيز شود.
2- از نگاه هاي آلوده و شهواني خودداري شود.
3- حجاب شرعي رعايت شود.
4- قصد تلذذ و ريبه در كار نباشد.
5- دو نفر نامحرم در محيط بسته , تنها نمانند.
بنابراين سعي کنيد خود را به امور زير عادت دهيد:
الف) در صحبت با نامحرم به او نگاه نکنيد و به هيچ قسمتي از بدن او خيره نشويد و قسمت هاي باز و پوشيده برايتان کاملا مساوي فرض شوند.
ب ) در همه حال خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانيد و عفت و حيا را فراموش نکنيد. روشن است که هر فرد خود بهتر مي تواند تشخيص دهد که کجا از مرز فراتر رفته است «بل الانسان علي نفسه بصيره؛ آدمي بر نفس خود آگاه و بيناست».
ج ) از شوخي کردن با نامحرمان اجتناب کنيد زيرا اگر شوخي و خنديدن با زن نامحرم موجب فتنه و فساد شود قطعا حرام است.


محروم کردن خود از ازدواج؛ به خاطر مشکلات خانوادگی !!؟

انجمن: 


با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب

یکی از کاربران سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح کنند

که به جهت اهمیت ، سوال ایشون رو با حفظ امانت نقل می کنم:

سلام خدمت بزرگواران:Mohabbat:

من به خاطر مشکلی که در زندگی ام هست و مشکل خانوادگی میخواهم خودم را از ازدواج کردن محروم کنم.!!!!

حال فکرمیکنید مشکل چیه؟
من برادری دارم که بزرگتر از خودم هست و در زمان تولد بصورت مادرزادی، کودک عقب مانده ذهنی شد دارم و ایشون الان 27سالش هست.ولی ازلحاظ جسمی مشکل دارد و همیشه باید کسی در راه رفتن حامی او باشه که به زمین نخورد یا ...
و البته از لحاظ ذهنی هم هنوز نسبت به هم سن وسالهایش درک کمتری دارد.ولی در تکلم مشکلی ندارد

من به عنوان یک خواهر که3سال از او کوچکترم چه لطفی میتونم در حقش کنم؟

من میخواهم خودم را از ازدواج کردن محروم کنم و همیشه تا آخرین نفس با او باشم و حامی او باشم.مگر پدر و مادر من تا کی میتونند پابه پای او باشند ؟زمانی میرسد که کسی باید حامی انها باشد
ولی اگر من ادواج کنم به خاطر شرایط زندگی متاهلی خب قطعا نمیتونم همیشه درکنار او باشم.پس تکلیف برادرم چی میشه؟

شاید فکر کنید که او هم زن بگیرد ولی در این زندگی امروزی ، بامشکلات فراوون ، چطور برادرم ازدواجی داشته باشد که حتی برای خرید و خوراک و پوشاکش کسی باید به او کمک کند؟

من حاضرم ازدواج نکنم و درکنار برادرم باشم.ولی از طرفی ازدواج و داشتن یک حامی و مونس در زندگی و مزیتهای ان را میدونم.خواستگارهای خیلی خوب با تحصیلات بالا هم دارم.چون خودم هم جز قشر تحصیلکرده جامعه هستم و در رشته تخصصی خودم مدرس دانشگاه هستم.

ولی تاکنون حاضر نشدم به ازدواج فکر کنم.چکار کنم؟

این فکر بدجور مثل خوره به جانم افتاده.
لطفا اساتید محترم کمکم کنید.
برادر و خواهر دیگرم هم موقعیت علمی و تحصیلی بالایی دارند.ولی در این فکرها نیستند و دنبال درس و زندگی هستنند.ولی من نمیتونم ،کمک نکردن به برادرم را نادیده بگیرم.

لطفا کمکم کنید:Gol:

چرا عوض شد؟ یعنی همش ادعا بود ؟

انجمن: 


با سلام و احترام

یکی از دوستان از بنده خواستند این تاپیک رو ایجاد کنم و مشکل ایشون رو مطرح کنم .


« از طریق مهمونی یکی از اشنایان ،اولین بار بود که همدیگرو میدیدیم و خانوادها یه اشنایی مختصری از هم پیدا کردن پسره ،پسر بدی نبود اما نسبت به خانواده من که تقریبا مقید هستن،ازادتر محسوب میشد

بعد اون اشنایی "از طریق یه واسطه شنیدم" پسره چون میدونسته تیپش به خوانوادم و خودم نمیخوره تغییر کرد شروع کرد نماز خوندن و روزه گرفتن دوستاش میگفتن که دیگه مثل قبل همش با رفیقا نمیپره شروع کرده درس خوندن و به فکر کار افتاده حتی بعدها که از طریق اون واسطه فهمید من قلیون دوس ندارم کنار گذاشت و این رفتارها ادامه پیدا کرد تقریبا همه خونواده پسره میدونستن که منو میخواست (من 22 سالم هست و پسره 5 سال از من بزرگتره ولی چون دیرتر درس خوندنو شرو کرد هنوز یکسال مونده تا درسش تموم شه)

بعد رفتاراش تو جمع نمود پیدا کرده بود ک تمام توجهش سمت منه و حتی اشنایان دورترشون متوجه این مساله شدند تا اینکه اومد و به خودم گفت که من برای رسیدن به تو ختم قران نذر کردم میخوام نصفشو تو بخونی و نصفشو من!و بعد اینکه خدا حاجتم رو داد برای اولین بار میخوام با تو برم مشهد و اونجا چیزی قربونی کنیم(این رفتارا اولین بار ازش دیده میشد حتی منم تا این حد مذهبی نیستم)

بود که مادر پسره بهش پیشنهاد کرد که بریم با خانواده دختر صحبت کنیم حالا بعد از اینکه درسِت تموم شد مقدمات اشنایی بیشتر و عقد رو اماده میکنیم ولی خودش قبول نکرد و گفت نمیخوام نه بشنوم اجازه بده درس و کارم جور شه بعد بریم صحبتشو بندازیم

تو این مدت بود که پسره شنید من درسم تموم شده و برام خواستگار میاد که یکیشون پسر عموم بود که رفت پیش مادرش و ازش خواست که بیان صحبت کنن ولی با یک دانشجویی که کار نمیکرد و مشکلات زیادی برای خواهره بوجود اومده بود،دقیقا بر عکس شد!!و حالا مادره که دخترشو دیده بود چشش ترسید و قبول نکرد تا قبل این یکسالی که درس پسره تموم میشه و باید بره دنبال کار و سربازی،بیاد جلو!
4 ماه پسره با مادرش صحبت میکرد و تلاش میکرد که قانعش کنه ولی نشد

اومد و در کمال ناباوری بهم گفت مادرم راست میگه ! اما من بهش گفتم اگر همدیگرو دوس داریم همیچ کدوم از اینا مانع نمیشن ولی اون گفت :ن! مشکل منم!تو مثل میوه رسیده هستی ولی من هنوز کالم
بعد من از ناارحتیم خوردش کردم گفتم پس همه کارات دروغه !تو میتونستی مادرت راضی کنی ولی خیلی سست و بچه ای !اون همش ساکت بود فقط گفتش واقعا متاسفم که فکر میکنی دروغ بود
بعد به واسطهه گفته بود که من رفتار اشتباه زیاد کردم به همین خاطر دیگه دوسم نداره

بعد از اون من تا یه مدتی خیلی حالم بد بود مادرم که دید این طور شده زنگ زد به مادر پسره گفت که شما چرا به پسرت اجازه دادی ببره و بدوزه و حالا این طور کنه من دخترمو نمیدم و شما بزرگترش بودی باید جلوشو میگرفتی و...مامانم از ناراحتی من با مادرش بد حرف زد و مادره پسره هم کم نزاشت و با پرویی تمام حرف زد پسره هم بدش اومده بود و به واسطه گفته بود که دیگه دوسش ندارم به خانوادم توهین کرد و بچه بازی کرده و این حرفا که واسطه بهم گفت اینا بهونشه

اونکه همه جا سبز میشد تا منو ببینه دیگه طوری شده بود که انگار منو نمیشناخت من که باورم نمیشد بتونه انقد عوض بشه ولی به همون واسطه گفته بود:: من اون دختره رو خیلی دوس داشتم ولی حالا دیگه اصلا!الان نه ولی بعدها ممکنه به دختره دیگه ای فکر کنم::
حالا من بدبین شدم واقعا موندم که چی شد؟!این چرا عوض شد؟دیگه باورم نمیشه کسی بیاد که اینقدر دوسم داشته باشه واسطه میگه من باهاش حرف زدم اون فراموشت کرده ولی من ته دلم میگه اینا همش حرفه مگه میشه؟!

==

من فکر میکنم ایشون راه حل دیگه ای نداشته
از یه طرف میبینه تا بخواد درسش تموم شه و بره سربازی و کار پیدا کنه در بهترین حالت 4 سال طول میکشه و بعد اون تازه باید بشینیم با هم صحبت کنیم ببینیم بدرد هم میخوریم یا نه!اصلا ازمایش خون اجازه ازدواجو به ما میده یا نه و...
حالا اگر به هر دلیل بعد 4 سال قسمت هم نبودیم،ممکنه فرصتهای خوبی مثل الان سراغم نیان و این شد که ایشون تسلیم شدند
چون نه میتوند خانواده را راضی کنن تا بیان جلو و نه میتونن منو به خاطرشون 4 سال نگه دارن

و این بود که من تصمیم گرفتم بهشون بگم :هیچ کدوم از اینا مانع ما نمیشن چون ما همدیگرو دوس داریم

نمیدونم از شنیدن این جمله اون موقع خوشحال شد و یا ناراحت بابت اینکه نتونسته منظورشو برسونه و من امیدوارم هنوز! »