بیت المقدس
سوالاتی پیرامون رجعت عیسی علیه السلام در زمان ظهور
ارسال شده توسط جوجه اردک زشت در جمعه, ۱۳۹۸/۰۳/۱۰ - ۱۷:۲۶با سلام و احترام
یکی از مسائلی که ظاهرا هم در کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت آمده مسئله رجعت حضرت عیسی علیه السلام هست
بنده چند سوال در مورد این مسئله داشتم
1- زمان این رجعت کی هست؟ در جای دیدم نوشته نمازی که امام در بیت المقدس می خوانند آن زمان عسی رجعت میکند و پشت امام نماز میخواند جای دیگری به نظرم رسید در مکه این اتفاق می افتد بالاخره در چه زمانی و مکانی عیسی علیه السلام رجعت میکنند؟ قبل مبارزه با سفیانی در بیت المقدس یا قبل مبارزه سفیانی در مکه؟
2- در برخی روایات هست امام مهدی به ایشان فرماندهی لشکر را میدهند و ایشان به مقابله با دجال می روند و دجال را نابود می کنند از طرفی مکررا شنیدیم از محققین مهدویت که دجال فرد نیست جریان هست چطور این دو موضوع با هم قابل جمع کنند.
3- سومین سوالم که به نظر مهم ترین هم هست اینه که گفتند با رجعت عیسی و تصدیق نبوت حضرت خاتم و امامت امام زمان مسیحیت جهان به اسلام گرایش پیدا میکنند و راه برای هدایت افراد زیادی باز می شود اما یک نکته مبهم در این قضیه این هست که مسیحیت یا مسلمان ها از کجا بدونند ایشان حضرت عیسی هست؟ ما که چهره ایشان را ندیدیم! چطوری به بیش از 1 میلیارد انسان ثابت میکنند همان عیسی هستند؟
با تشکر@};-@};-@};-
آیا پترا ، قبله اول مسلمانان بود؟
ارسال شده توسط baran1100 در دوشنبه, ۱۳۹۷/۱۲/۲۷ - ۲۲:۵۹سلام
جریان پترا چیست ایا صحت دارد که قبله اول بود؟
ممنونم
دلایل تغییر قبله
ارسال شده توسط farshidm20m در چهارشنبه, ۱۳۹۵/۰۲/۰۱ - ۱۰:۰۱به نام خدا با سلام خدمت کارشناس محترم می خواستم به صورت تیتر وار و خلاصه و بدور از توضیحات اضافه دلایل تغییر قبله از بیت المقدس به کعبه را بدانم . ممنون می شوم پاسخگو باشید .
جهت قبله در بیت المقدس
ارسال شده توسط پابوس زوار اربعین در چهارشنبه, ۱۳۹۳/۰۸/۱۴ - ۱۸:۵۷سلام دوستان
مدتی است به این فکر رفتم که روزی به بیت المقدس بروم و درانجا نماز بخوانم.
سوالی برایم پیش امده که درانجا به کدام جهت قبله باید نماز بخوانم؟؟؟
در مورد نمازهای مستحبی جهت قبله چه میشود؟؟؟
مقلد ایه الله وحید هستم اما در صورت امکان استفتا تمام مراجع را نقل کنید.
شهادت در دمای ۲۰ درجه زیر صفر !
ارسال شده توسط afshan در دوشنبه, ۱۳۹۳/۰۲/۱۵ - ۲۳:۰۸ مهدی ضیایی از تخریبچیهای عارف گردان تخریب لشکر ۱۰ بود. هم اهل رزم بود و هم مرد عبادت و مناجات. او خیلی اهل سجده بود و هر وقت هم از سجده بلند میشد چشمهایش از شدت گریه سرخ بود.
گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس- در سرمای بیست درجه زیر صفر جنگیدن خدایی کار شاقی بود خصوصا اینکه منطقه کوهستانی هم باشه و دشمن هم روی ارتفاعات بر ما تسلط داشته باشه. اما جوانهای این سرزمین نشان دادن که مرد میدان سختیها هستند. سخترین ماموریت تو این عملیات کار بچههای تخریب و اطلاعات عملیات بود چون برای شناسایی باید ساعتها راه میرفتی تا به نزدیکی مواضع دشمن میرسیدی. سرمای شدید و لباسهایی که در تماس با زمین و برف، گلی و خیس شده بود واقعا کلافه کننده بود و سختتر.
کار تخریبچی این گروه بود که باید آستینها رو بالا بزنه و با دستهایی که از سرما کرخت شده برفها رو جابجا کنه و آرایش میدون مین و موانع دشمن رو شناسایی کنه. نمیشه زیاد توضیح داد اما خدایی خیلی سخت بود اون هم برای جوانهای هیجده، نوزده ساله. تصورش هم شبیه افسانه است. اما به قول شهید ضیایی که در این عملیات شهید شد چون همه این سختیها در محضر خداست و امام عصر بر آن نظر دارد از عسل شیرین تر است.
مهدی ضیایی از تخریبچیهای عارف گردان تخریب لشکر ۱۰ بود. هم اهل رزم بود و هم مرد عبادت و مناجات. او خیلی اهل سجده بود و هر وقت هم از سجده بلند میشد چشمهاش از شدت گریه سرخ بود. این شکل بندگی مهدی اون رو در کار آبدیده کرد بود و مهدی شده بود یک پای کارهای شناسایی.
مهدی در کربلای ۵ جزو غواصان خط شکن بود و اون شب هم به سختی مجروح شد به طوری که ما گفتیم بعید است به اورژانس پشت خط برسه موج انفجار، داخل آب همه وجودش رو گرفته بود. او عقب رفت اما زود برگشت و خودش رو مهیا برای شناسایی عملیات کربلای ۸ کرد. ماموریتهای شناسایی قبل از عملیات قسمتی هم برای مهدی بود تا اینکه در عملیات بیت المقدس ۲ هم کار ساز شد و هم کار خودش ساخته شد. همه شبهای عملیاتی که در اون شرکت کرد برایش شب وصل بود اما اون شب آخر سیمش هم وصل شد و حکایت اون شب رو این گونه نوشته:
ساعت ۱۵/۱۰ شب است و لحظات حساس و پرشوری را پشت سر می گذارم، صدای خواندن دعای کمیل از رادیو به گوش می رسد. آخر امشب شب جمعه است. چند دقیقه پیش که بیرون سنگر بودم هوا بهتر از شب های دیگر بود. هوا ابری بود اما باران و برف نمی آمد و بسیار تاریک،صدای خمپاره ها هر از چند گاهی سکوت را برهم می زد و نور انفجارات که درفاصله نه چندان دور منفجر می شد چند لحظه ای کوتاه فضا را روشن می کرد. هنوز آتش زیاد نشده و تبادل آتش سبک است.امشب برایم شب بزرگی است، گویی گیج شده ام گاهی قرآن می خوانم،گاهی بچه ها را دعا می کنم. گاهی صلوات می فرستم و گاهی هم دعا می خوانم. آخر امشب شب عملیات است و بچه ها همه برای عملیات سرازیر شده اند. راستی خدا! امشب که شب عشق بازی است امشب که شب دیدار است، چه کسانی را به حضور می پذیری؟ کدام یک از دوستانم را می خواهی از بین مان ببری؟ ای کاش دل بی طاقتم صبر می کرد و این سوال را نمی کرد. اما ای خدا.. آیا من را هم می بری؟ آیا بعد از چند سال آشنایی با تو دوری از تو ؟! بعد از چند سال گدایی کردن و سعی کردن ، امشب شب دیدار ما هم می رسد یا نه؟ آیا امشب من را هم می بری یا نه؟ به خدا ای خدا.. به خودت قسم، که خسته دلم ،سوخته دلم، دیگر برایم سخت شده است ،هر روز در آتش فراق یک یک یاران سوختن سخت است.ای خدا چه بگویم با تو و از این حرف ها کدام را بر زبان بیاورم که هرچه بگویم هم تو می دانی و هم من.. منتهی هر چند وقت یک بار که دلم خیلی می گیرد مجبور می شوم درد دلم را در روی کاغذ با تو در میان بگذارم زیرا کسی ندارم که با او این سخنان را بگویم.
مهدی زیر این کاغذ نوشته بود ۲۴ دیماه ۶۶ ساعت یازده شب.
مهدی با خدایی حرف زده که از رگ گردن بهش نزدیک تر بود . بقول بچه های جبهه خدا خیلی حرف گوش کنه. میگی نه؟ سندش این که حرف مهدی رو گوش کرد و صبح عملیات بیت المقدس ۲ و در روز جمعه ۲۵ دیماه ۶۶ مهدی از روی ارتفاعات قمیش در سلیمانیه عراق با تنی غرق خون به دیدار محبو بش رفت و از خود سندی به جای گذاشت که حق بودن این کلام امام (ره) را تائید میکند که گفت: اینها ره صد ساله را یک شبه طی کردند.
راوی:جعفرطهماسبی
ماجرای هُدهُد و بُلْقَیس
ارسال شده توسط رضا در پنجشنبه, ۱۳۸۹/۰۶/۰۴ - ۱۱:۵۶سلام
گزارش عجیب هُدهُد به سلیمان ـ علیه السلام ـ
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با تمام حشمت و شكوه و قدرت بینظیر بر جهان حكومت میكرد.
پایتخت او بیت المقدس در شام بود. خداوند نیروهای عظیم و امكانات بسیار در اختیار او قرار داده بود،تا آن جا كه رعد و برق و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حیوانات دیگر تحت فرمان او بودند.
و او زبان همه آنها را میدانست.
هدف حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ این بود كه همه انسانها را به سوی خدا و توحید و اهداف الهی دعوت كند و از هرگونه انحراف و گناه باز دارد و همه امكانات را در خدمت جذب مردم به سوی خدا قرار دهد.
در همین عصر در سرزمین یمن، بانویی به نام «بُلْقَیس» بر ملت خود حكومت میكرد و دارای تشكیلات عظیم سلطنتی بود.
ولی او و ملتش به جای خدا، خورشید پرست و بت پرست بودند و از برنامههای الهی به دور بوده و راه انحراف و فساد را میپیمودند.
بنابراین لازم بود كه حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ با رهبریها و رهنمودهای خردمندانه خود آنها را از بیراهه و كجرویها به سوی توحید دعوت كند. و مالاریای بت پرستی را كه واگیر نیز بود، ریشه كن نماید.
روزی حضرت سلیمان بر تخت حكومت نشسته بود. همه پرندگان كه خداوند آنها را تحت تسخیر سلیمان قرار داده بود با نظمی مخصوص در بالای سر سلیمان كنار هم صف كشیده بودند و پر در میان پر نهاده و برای تخت سلیمان سایهای تشكیل داده بودند تا تابش مستقیم خورشید، سلیمان را نیازارد.
در میان پرندگان، هُدهُد (شانه به سر) غایب بود، و همین امر باعث شده بود به اندازه جای خالی او نور خورشید به نزدیك تخت سلیمان بتابد.
سلیمان دید روزنهای از نور خورشید به كنار تخت تابیده، سرش را بلند كرد و به پرندگان نگریست دریافت هُدهُد غایب است. پرسید: «چرا هُدهُد را نمیبینم، او غایب است.
به خاطر عدم حضورش او را تنبیهی شدید كرده یا ذبح میكنم مگر این كه دلیل روشنی برای عدم حضورش بیاورد.»
چندان طول نكشید كه هُدهُد به محضر سلیمان ـ علیه السلام ـ آمد، و عذر عدم حضور خود را به حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ چنین گزارش داد:
«من از سرزمین سبأ، (واقع در یمَن) یك خبر قطعی آوردهام. من زنی را دیدم كه بر مردم (یمن) حكومت میكند و همه چیز مخصوصاً تخت عظیمی را در اختیار دارد. من دیدم آن زن و ملتش خورشید را میپرستند و برای غیر خدا سجده مینمایند، و شیطان اعمال آنها را در نظرشان زینت داده و از راه راست باز داشته است و آنها هدایت نخواهند شد، چرا كه آنها خدا را پرستش نمیكنند...! آن خداوندی كه معبودی جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است.»[1]
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ عذر غیبت هُدهُد را پذیرفت، و بیدرنگ در مورد نجات ملكه سبأ و ملتش احساس مسؤولیت نمود و نامهای برای ملكه سبا (بُلْقَیس) فرستاد و او را دعوت به توحید كرد.
نامه كوتاه اما بسیار پر معنا بود و در آن چنین آمده بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان ـ توصیه من این است كه برتری جویی نسبت به من نكنید و به سوی من بیایید و تسلیم حق گردید.»[2]
سلیمان ـ علیه السلام ـ نامه را به هُدهُد داد و فرمود: «ما تحقیق میكنیم تا ببینیم تو راست میگویی یا دروغ؟ این نامه را ببر و بركنار تخت ملكه سبأ بیفكن، سپس برگرد تا ببینیم آنها در برابر دعوت ما چه میكنند؟!»
هُدهُد نامه را با خود برداشت و از شام به سوی یمن ره سپرد و از همان بالا نامه را كنار تخت بُلْقَیس انداخت.
ادامه دارد...!!
قبــله اول ۞ اللهم طهر القدس من دنس الیهود ۞
ارسال شده توسط نیایش در جمعه, ۱۳۸۹/۰۶/۱۲ - ۱۰:۴۰ای قدس
تو همیشه پرغرور بوده ای؛
سپس بجنگ؛
چیزی به پایان راه نمانده است.
تو می توانی آزادی را نفس بکشی.