بنام خدا
با سلام
در بسیاری از کتابهای داستان (یا رمان) مشاهده می شود که فردِ گویندهء داستان، غیبتِ مخاطب خود را می کند. و یا احساس می شود که به او تهمتِ نابجا می زند. بعنوان مثال:
در کتاب (برگ ریزان - داستان واقعی دختری که ناخواسته بدنیا آمد) نوشته (آدلاین یِن ما)
(آدلاین ین ما) از داستان زندگی خود می گوید، از ابتدا تا انتها... و در مورد آزار و اذیت های پدر و نامادری اش صحبت می کند.
(نکته مهم) اینجاست که: در بسیاری از جاهای کتاب، آدلاین از پدر خود و یا نامادری اش و یا سایر افراد داستان، بدگویی می کند، که در جاهایی از کتاب، شاید بدگویی های او بجا بوده، ولی، در بخش هایی از آن، که خیلی هم زیاد است. به بدگویی ها یا تهمت هایی پرداخته، که از دیدگاه ما مسلمانان، شاید عملی صحیح و بجا بوده:
مثلا: در قسمتی می گفت: « ما که بچه بودیم، سر سفره که می نشستیم، خدا نکند که در انتهای غذا، یک دانه برنج در بشقابمان می ماند، پدر آنچنان چپ چپ نگاه می کرد که ما ناراحت می شدیم »
یا مثلا در صفحهء 298 او در مورد یکی از برادرانش جیمز می گوید: « پیش از برگزاری جشن عروسی، پدر به جیمز دستور داد، که یکی از آپارتمان هایی را بخرد که پدر اخیرا ساخته بود، بدون توجه به شرایطِ حساس سیاسی یا بازار بسیار راکِدِ معاملات املاک، و به بهای کامل از او خریداری کند. جیمز در طول دو سالی که به او گفته شده بود باید با لوئیز ازدواج کند، حقوق ناچیزش را دلار دلار ذخیره کرده بود تا زمانی که بخواهد سر و سامان بگیرد، بتواند لانهء کوچکی برای خودش تهیه کند. حالا پدر به او دستور داده بود که همهء پس اندازش را صرفِ خریدِ یکی از واحد هایی کند که پدر ساخته بود و در حال حاضر هیچ کس خریدار آن نبود! جیمز با دلخوری دستور پدر را اطاعت کرد! »
در واقع پدر او، به شدت ثروتمند بوده، ولی شاید هدف او از اینکه جیمز تمام پولهایش را برای خانه بدهد آموزش استقلال به او بوده و یا اینکه اگر گفته که یکی از آپارتمانهای او را بخرد، شاید هدفش این بوده، که او اولین نفر باشد تا بتواند بهترین آپارتمان را انتخاب کند، و جایی را بخرد که پدرش به خوبی آن ساختمان ایمان دارد و خیالش راحت است. ولی آدلاین، در واقع، در این کتاب، غیبتِ پدرش را کرده، در حالیکه ممکن است هدف پدر او، چیزی ورای آنچه او تصور می کرده بوده باشد. و او بدون توجه به اهداف حکمت آمیز پدرش، شروع به بدگویی از آن تصمیم ها کرده!
از این موارد، در این کتاب بسیار زیاد است. که اکثرا، مواردی است، که غیر مستقیم، ما انسانها را، به عدم پیروی از پدر و مادر و سرکشی فرا می خواند... و طوری داستان را می نویسد که هرکسی نداند فکر می کند، آدلاین چقدر بیچاره بوده است. البته در جاهایی حق با آدلاین بوده است و در واقع گوشه هایی از شخصیتِ بسیار زشت پدرش را هم بیان کرده که کاملا حق با او بوده و واقعا ظلم محسوب می شده. ولی در بسیاری از قسمت های رمان، روباهی را می بینم که خواسته یا ناخواسته در حال فریبِ مخاطب و هدایت او به سمت بی بند و باری است.
از دیدگاه شما استاد عزیز، مطالعهء اینگونه کتابهای داستانی و رمان، که حاوی غیبت و یا تهمت به شخصیت های داستانی هستند، (با فرض اینکه آن شخصیت ها قبلا وجود داشته اند / و یا خیالی بوده اند) برای مسمانان واقعی که هدفی جز تقوای الهی ندارند، چه حکمی دارد؟
با تشکر