گذشت

حلالیت گرفتن به جای دیگران!

انجمن: 
سلام بر شما استاد یه سوال دیکه ای دارم یکی از بستگان تو بچگی خیلی دزدی می کرد از این و اون تو نوجوانی هم همینطور الان اینکارها رو نمی کنه فامیل اطلاع داشتن که کار اون بود چون اخر سر لو می رفت دلم خیلی براش می سوزه ایا من می تونم برم به فامیل بگم حلالش کنید ؟ ایا اگه باز یاد فامیل بندازم گناه این شخص رو  گناه نمی کنم ؟ چون ایشون  الان خیلی مومن هست و اصلا اون انسان سابق نیست  و یقین دارم که خودش هم حلالیت نگرفته و هیچ وقت هم اینکار را نمی کنه چون خجالت می کشه

چگونه ببخشم؟

با نام و یاد دوست سلام سوال یکی از کاربران که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح شود با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود: میخواستم درمورد ببخشش صحبت کنم. چطور میتونم ببخشم؟ کسی رو که در زندگی خیلی بهم بد کرده. بخاطر بدی اون من زندگی خیلی خیلی بدی رو تجربه میکنم اما اون زندگی خوبی داره. میدونم خودم اذیت میشم. و باید سعی کنم ببخشم. اما متاسفانه اینقدر ازش دلگیرم که نمیتونم! چکارکنم؟ آرامش ندارم
برچسب: 

بخشیدن دیگران با وجود پشیمان نبودن

سلام وقت به خیر
آیا باید افرادی که بهمان آزار و خسارت جبران ناپذیر روحی و جانی وارد کرده اند ببخشیم؟در صورتی که آن ها هنوز از کار خود پشیمان نیستند و خوشحال هم هستند و اصلاح ناپذیر نیستند؟

♥♥♥←←← خوبی های دیگران را تعریف کنید →→→♥♥♥

[="Times New Roman"][="Black"]سلام و عرض احترام خدمت همه ی دوستان

احتمالا جملاتی مثل جملات زیر رو زیاد شنیدید:

همه دزد شدن

همه نامرد شدن

همه خلاف کار شدن

همه بد شدن

این تعمیم های افراطی جدای از آسیب هایی که به زندگی شخص وارد میکنه. آسیب های زیادی رو هم به جامعه وارد میکنه

و باعث بوجود اومدن احساس یاس و نا امیدی و بدبینی و تکثیر بدی ها و احساسات منفی میشه.

متاسفانه ما عادت داریم مدام درباره بدی هایی که بهمون میشه حرف بزنیم. ولی در مورد خوبی هایی که می بینیم صحبت نمی کنیم.

در حالی که حقیقت اینه که آدم های خوب خیلی زیادی در جامعه هستند و خوبها خیلی از بدها بیشترند.

مثلا اگر یه مامور نیروی انتظامی به ناحق مارو جریمه کنه واسه کل فامیل تعریف میکنیم.

ولی اگر یه ماشین نیروی انتظامی توی پنچرگیری ماشین بهمون کمک کنه جایی تعریف نمی کنیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: گفتگو از بلا باعث ایجاد بلا می شود.

همانطور که گفتگو از بلا باعث ایجاد بلا می شود. عکسش هم صادق هست و گفتگو از خوبی ها باعث ایجاد خیر و برکت به زندگی می شود.

پس بهتر هست سبک زندگیمون رو عوض کنیم و در مورد بلاها و زشتی های جامعه کمتر صحبت کنیم.

و در عوض خوبی ها و نکات مثبت خودمون و دیگران رو ببینیم و جاهای مختلف خوبی های دیگران رو تعریف کنیم

تا بتونیم خوبی ها رو تکثیر کنیم.

سوال: یعنی ما خودمون رو گول بزنیم و به به و چه چه بکنیم ؟

پاسخ: قرار نیست ما خودمون رو گول بزنیم و واقعیت ها رو نبینیم. همونطور که بدی های جامعه جزوی از واقعیت هستند. خوبی ها هم جزوی از واقعیت هستند.

و دیدن بدی ها صرفا در حدی که نقاط ضعف رو بشناسیم و برطرفشون کنیم کاربرد مثبت داره. بیش از اون ما رو از مسیر صحیح منحرف میکنه.

و برعکس دیدن خوبی ها و تمرکز و صحبت کردن روی اونها باعث بوجود اومدن روحیه خوب و مثبت و نشاط در جامعه میشه.

در این تاپیک می خوایم خوبی هایی که دیگران در حقمون کردند یا شاهد خوبی کسی در حق کسی دیگر بودیم رو تعریف کنیم

قرار نیست خیلی کار درجه یکی باشه. بزرگی و کوچکی اصلا مهم نیست. مثبت بودنش مهمه.

امیدوارم تاپیک خوبی بشه تا قدمی در جهت تغییرات مثبت خودمون و دیگران برداشته باشیم.[/][/]

چرا محبت های من انسان ها را وحشی می کند؟

انجمن: 

[="Times New Roman"][="Black"]سلام و عرض احترام خدمت کارشناس محترم

من از کودکی چند خصوصیت اخلاقی داشتم که خیلی از آنها آسیب دیدم.

یکیش این بود که بدون هیچ چشم داشتی دیگران را در دارایی ها و شادی هایم شریک می کردم.

یکی دیگه اینکه در کمک به دیگران خودم پیش دستی می کردم و منتظر تقاضای کمک آنها نمی موندم.

مثلا در دوران دانشجویی که شهرستان بودم اگر مادرم غذایی واسم می فرستاد که می دانستم یکی از پسرهای فامیل اون غذا رو دوست داره

زنگ میزدم بهش و میگفتم مادرم این غذا رو فرستاده بیا اینجا باهم بخوریم و او هم خوشحال می آمد غذا را میل میکرد و میرفت.

یا مثلا اگر پولی داشتم به یکی از اقوام که توان مالی خوبی نداشت میگفتم بیا بریم بیرون شام بخوریم

این سبک زندگی من باعث شده بود خیلی از اخلاق من سوء استفاده بشه

و من هم نمی دونستم مشکلم چیه و قدرت درک و فهم اینکه بیفتم دنبال ریشه ی این مسئله و درمانش کنم رو هم نداشتم.

ولی خوب به مرور زمان که بزرگتر شدم و متوجه خیلی مسائل شدم شروع به امتحان کردن آنها کردم

و وقتی دیدم حتی یک کار ساده که در توانشون هست را هم از من دریغ میکنند واقعا ازشون بدم اومد

من متوجه شدم بسیاری از اقوام من به یک بیماری خاص روحی مبتلا هستند که نمی دونم اسمش چی هست.

و اون بیماری این هست که

اگر به آنها محبت کنی وحشی می شوند و به صورتت چنگ می زنند

ولی اگر به صورتشان چنگ بزنی عاشقانه به تو محبت خواهند کرد.

و من این را بارها و بارها امتحان کرده ام.

هروقت سوال کامپیوتری، مشورتی، درد و دلی داشتند همیشه سراغ من می آمدند.

ولی خودشان خیلی خیلی به ندرت شادی هایشان را با من تقسیم می کردند

به عنوان مثال یک بار همه ی پسرهای فامیل جمع شده بودیم و می خواستیم بریم سالن فوتسال.

یکی از اقوام که همه با او مشکل داشتند رو بایکوت کرده بودند و من خیلی دلم برای او می سوخت که در خانه تنها بود.

و من می دانستم که خیلی خیلی دوست دارد که الان در جمع ما باشد.

برای همین به او زنگ زدم و گفتم حتما باید بیایی و تو نیایی اصلا خوش نمیگذره و این حرفها تا دلش را شاد کنم.

ولی در کمال تعجب دیدم که با بیحالی و بی میلی گفت: کجا ؟ کدوم سالن ؟ ها ؟ چی ؟ حس سالن ندارم ولی حالا دیگه زنگ زدی سر راه بیاید دنبالم.

منم گفتم: داریم میریم فلان سالن دوست داشتی بیا دوست نداشتی هم نیا.

و بعد گفت: باشه باشه حتما میام.

خیلی از این لحنش بدم آمد مخصوصا اینکه هیچکس بلانسبت محل سگ هم به او نمی گذاشت و فقط من دلم برای او سوخته بود و بعد برای من قیافه میگرفت.

ولی وقتی دید برای من هم اهمیتی نداره خودش بلند شد اومد.

مسئله دیگر این است که آنها در ظاهر خیلی به من احترام میگذارند. ولی در باطن به شدت به دنبال فرصتی برای بایکوت و تحقیر و خوار کردن من هستند.

شاید به این دلیل که من زبانم تند هست و کمتر پیش میاد حرف کسی رو بی جواب بگذارم

و آنها به دنبال کسانی هستند که تحقیرش کنند و او هم از آنها حساب ببرد و سکوت کند.

قسم می خورم 99 درصد مواقع آنها شروع کننده ی جدل هستند.

مثلا در دوران دانشجویی دو تا از پسرهای فامیل برای شام اومدن پیش من و من برنج قرمز با ماست درست کرده بودم.

ولی خوب خیلی خوب در نیومد. خب من که آشپز نیستم توانم در همین حد هست.

بعد سر سفره یکیشون شروع کرد به مسخره کردن:

ما این غذا رو جلوی مرغهامون میزاریم.

البته این غذا رو اگر جلوی مرغهامون بزاریم فرار میکنن

احساس میکنم نصف معده ام از بین رفته.

آخ آخ دندونام شکست این برنجه یا سنگ

و می خندیدند و من با ایما و اشاره به او گفتم که بس کن.

ولی ول کن نبود. من هم علی رغم میل باطنیم چنان توپیدم بهش و نقاط ضعفش را به رخش کشیدم که مات و مبهوت مونده بود.

و بعد می دونید چی گفت ؟

سرش رو انداخت پایین و گفت : آقا مسعود من قصد ناراحت کردنت رو نداشتم. عذرخواهی میکنم اگر باعث ناراحتیت شدم.

یعنی تا وقتی که مودبانه و با احترام با او حرف میزدم گوش هایش کر بود و مثل وحشی ها چنگ مینداخت توی صورتم.

ولی به محض اینکه من هم به او چنگ انداختم از خواب بیدار شد و رام شد. دقیقا هم قصدش ناراحت کردن و آزار دادن من بود.

یکی از همینها یک بار مثلا می خواست من رو راهنمایی کنه بهم گفت:

مسعود همیشه بزار دیگران بیان ازت خواهش کنن بعد کمکشون کن.
اینکه ببینی یه نفر داره ازت خواهش میکنه و تو مثل جنتلمن ها کمکش میکنی خیلی حسه خوبی به آدم میده.
ولی اگر خودت بری کمک کنی بی منتت میکنن.

اگر بخوام به طور خلاصه مشکلم رو با این افراد بگم باید بگم که

اینها آدم هایی هستن که برای تنها نماندن هر خفتی رو تحمل میکنند و به راحتی از مواضعشان کوتاه میان تا آشتی کنن و به جمع برگردن

ولی من دقیقا برعکس اینها هستم. صد سال هم تنها بمونم و باهام قهر کنن از مواضعم ( مواضع به حق ) کوتاه نمیام.

اینها از اینکه می بینند من عزتم رو حفظ میکنم ناراحت میشن.

برای همین هرجایی که فرصتی پیدا کنن سعی میکنن من رو زیر فشار بزارن تا من هم کم بیارم و مثل اونها بشم

وقتی محبتی به اینها میکنی آنچه در ذهن اینها میگذرد این است:

اینکه مسعود خودش به من زنگ زده و گفته اگر فلان وسیله را خواستی بخری من آشنا دارم.
اینکه مسعود خودش به من زنگ زده و گفته اگر مشکلی داری من در حد توانم در خدمتت هستم.
نشان دهنده ی این هست که من خیلی از مسعود بهترم. پس باید با بی میلی با او حرف بزنم و مغرور باشم.

واقعا بود و نبود اینها برای من سر سوزنی اهمیت نداره و صد سال هم نبینمشون عین خیالم نیست

و هرچه میکشم از این دلم هست که با ناراحتی دیگران به درد می آید.

و دوست دارم در حد توانم کمکی بهشون بکنم.

من توقع جبران کردن ندارم و قصد چرتکه انداختن برای هیچکس رو ندارم. همینقدر که آدم باشن و آزار نرسونن کافیه.

ولی اینها تکلیفشون روشن نیست. نه قهر میکنن که برن. نه مثل آدم در صلح می مونن.

خدا شاهد هست که من اگر بخواهم آنها را مسخره کنم می توانم جوری آنها را مسخره کنم که از شرم عیبهایشان سر به بیابان بگذارند.

ولی خوب مگر ما مریض هستیم که به جان هم بیفتیم. چرا نباید مثل انسان کنار هم زندگی کنیم.

یک بار در کمال صلح چنگ میندازن توی صورتت. یک بار در کمال جنگ صورتت رو می بوسن و آشتی میکنن.

و آدم نمی دونه که باید چه موضعی در قبال اینجور آدم ها داشته باشه.

به نظرتون چکار کنم ؟[/][/]

احساس می کنم دوستم مرا نبخشیده است!

سلام من الان به یکی از دوستانم یک معذرت خواهی بدهکارم من دنبالش گشتم تا پیداش کنم و بالخره پیداش کردم و بهش سلام کردم و اون به یه لحنی که خوشش نمیاد بامن صحبت کنه بهم گفت سلام من بهش گفتم اگه هرچی بهت بدی کردم و کاره بدی از من دیدی منو ببخش و اون با همون لحن گفت باش و من حسی که درباره اون داشتم این بود که اون هنوز منو نبخشیده حالا من میخوام بدونم چکار کنم که اون منو ببخشه درحالی که حتی نمیخواد با من صحبت کنه لطفا بگید چیکار کنم من نمیخوام گناهی گردنم باشه

خـَـشـــم را فـــرو مـــی بـَــریـــم ، یــــا ذخـــیـــــره مــی کــنــیـــم؟

سلام و عرض احترام خدمت کارشناس محترم.

1- بین انسان های مومن و متدین گاهی افرادی رو می بینم که از بدی های دیگران به ظاهر گذشت می کنند.

ولی به محض اینکه همون شخص یک بد رفتاری دیگه باهاشون میکنه فقط راجع به اون رفتار حرف نمی زنن و تمام گذشته رو میریزن توی دایره که تو فلان کردی و ...

در حالی که این آدم رفتارش نشون می داد که گذشت کرده.

2- متاسفانه برخی با پنبه سر می برن و تکلیفشون رو روشن نمی کنند ، ژست خنده و خوشرویی و دوستی می گیرن و انگار که همه چیز رو فراموش کردند

ولی به محض اینکه فرصتی پیدا کنند تلافی همه چیز رو در میارند.

3- طرف وسط جر و بحث یه دفعه میاد خشمشو فرو ببره ، با اخم دستاشو میزنه به کمرش و سرشو به دو طرف تکون میده و میگه "لا اله الا الله"

در حالت عادی همه فکر میکنند با این ذکر آروم میشه و به دنبال غلبه بر خشم هست ،

ولی اتفاقی که میفته اینه که بعد از گفتن این ذکر یه دفعه شیر فلکه رو باز میکنه و هرچی توی دلشه میریزه بیرون.

1- فرو خوردن خشم یعنی چی؟

2- چگونه خشممون رو فرو ببریم؟

3- گذشت کردن یعنی چی؟

4- چگونه گذشت کنیم؟

5- با هر کدام از سه گروهی که توضیح دادم چگونه رفتار کنیم؟

ايزوگام عاطفي و درز تفاهم (داستان كوتاه روان شناختي و كاربردي با صوت)

انجمن: 

درز تفاهم:hamdel:


فایل: 

شرایط گذشت چیست؟

سلام، تا بحال شده شما نیت خیری داشته باشید و از اعمال نادرست دیگران گذشت کنید ولی آنها این کار شما را ضعف تلقی کنند و حس کنید که موجب سو استفاده قرار گرفته اید و او نیز قدرت خود را در شما ببیند؟
میخوام بدونم شرایط گذشت چیه؟ و در صورتی که نباید از عملی گذشت کرد چه واکنشی باید نشان داد؟

گذشت( آيا گذشت كردن در همه جا لازم است؟)

آیا گذشت کردن در همه جا لازم است؟ مثلا کسی را که در معامله با ما کلاهبرداری کرده یا کسی که دائما اسباب شکست کاری ما را فراهم می سازد؟ آیا از این افراد هم باید بگذریم تا خدا از ما بگذرد؟

عفو و گذشت از نظر عقل و شریعت و حیانی , امری ارزشی و هنجار و رفتاری پسندیده و نیکو است. خداوند در آیات بسیاری بر ارزشمندی عفو و گذشت, تأکید کرده است و از صاحبان حق خواسته است که بر خلاف حق و حقوق خویش از باب انسانیت از خطا و اشتباه دیگری درگذرند و رفتار نا درست دیگران را نادیده بگیرند.
خداوند در قرآن کریمش می فرماید:
و لا تستوی الحسنة و لا السیئة ادفع بالتی هی احسن (1) هرگز نیکی و بدی در جهان, یکسان نیست؛ همیشه بدی خلق را به بهترین عمل (که نیکی است) پاداش ده.

انسان در اثر عفو و گذشت به آرامش خاصی دست می یابد که نمی توان آنرا از راهی دیگر کسب کرد؛ از این رو بزرگان دین گفته اند که در عفو و گذشت لذتی است که در انتقام نیست.
کسی که از خطای دیگری می گذرد, رحمت و مهر الهی را به سوی خویش جلب می کند.
و لیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم (3) با خلق, عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها در گذرند آیا دوست نمی دارید که خدا هم در حق شما مغفرت و احسان فرماید؟ و الله غفور الرحیم که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.