افکار وسواسی
وسواس در طهارت و نجاست
ارسال شده توسط s.S.M.a در یکشنبه, ۱۳۹۹/۰۴/۰۸ - ۰۴:۵۰وسواس و درمان آن
ارسال شده توسط Zahrasobh6975 در چهارشنبه, ۱۳۹۹/۰۲/۱۷ - ۱۶:۰۷وسواس در انجام کارهای خوب
ارسال شده توسط سطری در یکشنبه, ۱۳۹۹/۰۲/۱۴ - ۱۳:۰۷نمی توانم به شک های خودم بی اعتنا باشم
ارسال شده توسط s.S.M.a در جمعه, ۱۳۹۹/۰۱/۲۹ - ۲۰:۵۱وسواس در نظافت و پاکی
ارسال شده توسط 111.Mansour در سهشنبه, ۱۳۹۸/۰۹/۱۲ - ۱۵:۴۱زندگی با شوهر بدبین و شکاک
ارسال شده توسط Mahdi314 در سهشنبه, ۱۳۹۸/۰۸/۱۴ - ۰۸:۳۴آیا من دچار وسواس فکری شده ام؟
ارسال شده توسط PMoghadam در شنبه, ۱۳۹۸/۰۷/۰۶ - ۱۵:۵۷با عرض سلام
ببخشيد من پارسال به زيارت امام حسين(ع) در کربلا مشرف شدم اما هر وقت که به زيارت ايشان ميرفتم وقتي که به ايشان سلام ميکردم،سهوا به جاي السلام عليک يا ابا عبدالله الحسين ميگفتم السلام عليک يا عبا عبدالله الحسين؛
حالا فهميده ام که اشتباه تلفظ کرده ام؛اين مسئله را از کارشناسان ديني پرسيدم گفتند زيارت شما صحيح بوده است.اما الآن فکر هايي آزاردهنده در ذهنم مي آيد که ميگويند شما عمدا هنگام تشرف به زيارت امام حسين،در سلام دادن به ايشان لفظ ابا عبدالله را عبا عبدالله تلفظ کرده ايد و زيارت شما اشکال دارد و غلط است.
اين افکار خيلي مرا آزار ميدهند.حالا ميگويم نکند اين افکار درست باشند و نکند که من لفظ ابا عبدالله را عمدا عبا عبدالله تلفظ کرده باشم؛
فکرم خيلي مشغول شده است؛در این زمینه وسواس شده ام؛تکليف من چيست؟؟؟؟؟
توضيح دهيد
برای طهارت باید حتما دست بکشند؟
ارسال شده توسط گلبانو در پنجشنبه, ۱۳۹۷/۰۸/۱۷ - ۲۳:۰۵سلام.وقت بخیر.باتوجه به سیستم تناسلی بانوان،اگر زیر دوش آب ،ازشان ادرار خارج شد،برای طهارت باید حتما دست بکشند؟ یا فقط به آب دوش که از بالا میریزد اکتفا کنند؟باتوجه به سابقه وسواسی که داشتم،به من توصیه شد که دست نکشم و همان آب دوش که از بالا میریزدکافیست.همچنین گفته اند که برای غسل هم نباید دست بکشم.تکلیف من چیست؟چون دست میکشم و میترسم اگر دست نکشم پاک نشوم و در مورد غسل میترسم درست عمل نکرده باشم.از پاسخدهی شما سپاسگزارم.اجرتان با خدا
نوجوانی؛ باطراوت ترین فصل زندگی
ارسال شده توسط Montazer...313 در چهارشنبه, ۱۳۹۷/۰۲/۱۹ - ۱۸:۴۰با عرض سلام و درود خدمت شما
من 16 سال سن دارم. همانطور که می دانید، نوجوانی، بهار عمر انسانه و از قدیم گفتن «سالی که نکوست از بهارش پیداست» یعنی پایه های ساختمان و سبک زندگی انسان، تو نوجوانی زده میشه. خیلی از افراد را دیده ام که به من توصیه کرده اند «از جوانی ات خوب استفاده کن!» شاید در نگاه اول، برام خیلی مهم نباشه، ولی وقتی یکم با خودم درگیر میشم، می فهمم که وای بر من! نکنه این دوران طلایی رو بیخودی هدر بدم. نکنه ارزش این دوران رو وقتی بفهمم، که جز ندامت کاری ازم بر نیاد. یعنی تو این فکر و خیالات دیوونه میشم!
واقعا نمی دونم چیکار کنم. تازه مشکلاتم که یکی دو تا نیست. از یه طرف درسم اجازه نمیده زیاد به معنویات برسم و از طرف دیگه، واقعا از لحاظ اعتقادی صفرم! ببخشید اینو میگم، ولی مثلا موقع نماز «سبحان الله» به خودم میگم، تو از کجا میدونی خدا پاکه؟! اصن خدا پاکه یعنی چی و...
دوست دارم به والدینم کمک کنم ولی تنبل ام. از لحاظ آداب معاشرت هم ضعیفم. احتمالا کتاب شهید ابراهیم هادی رو خوندین. ایشون خیلی شوخ طبع، جذاب و خوش برخورد و اهل اجتماع بودن.
که من هیچ کدوم ازین ویژگی ها رو ندارم. یعنی، توانایی برقراری ارتباط و بگو و بخند در من کَمِه (یا اصن یافت نمیشه!). گاهی سعی می کنم با افراد خوش برخورد باشم وفرضا اونها رو با اسم فامیل صدا بزنم. ولی بعد رفتارم رسمی میشه و نمی تونم راحت باشم.
حتی، یه رگه هایی از تنهایی در وجودم هست. احساس می کنم رفقای صمیمی ام انگشت شمارن، یا هی ندارم!
از همه بدتر خیالات شهوانیه که دیگه نیاز به معرفی نداره.
در زندگی منظم نیستم.
همینطور... (مثنوی هفتاد من کاغذ)
خلاصه اینکه،
الان من دقیقا چیکار کنم؟!