خودارضائی

اشك و حسرت بر گذشته

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

سلام
من دختری 19 ساله ام. نمیدونم از کجا شروع کنم؟
بخاطر همین از بچگی شروع میکنم:

راستش چیز زیادی یادم نیس فقط میدونم هرگز بازی نکردم هرگز کودکی نکردم نه بخاطر اجبار خونواده، من تو یه خونواده عرب به دنیا اومدم قاعدتا خیلی با فرهنگ متفاوتی بزرگ شد
همه چی خوب بود من خیلی دختر پاکی بودم همه منو واسه بچه هاشون مثال میزدن .
ولی تو بچگی شاهد یه سری روابط جنسی نامشروع ادمای اطرافم شدم و به خاطر اینکه از اون شرایط دور باشم از همه فاصله گرفتم، شدم خونه نشین و گوشه گیر.
با این حال از نظر درسی همیشه ممتاز بودم و باهوش (اینارو مردم تایید میکنن)
وقتی با تمام تنهایی هام وارد دوره ی راهنمایی شدم که همزمان با سن بلوغم بود متاسفانه دچار مشکل سوزش ادرار شدم و رفتن به دستشوئی و اجابت مزاج شده بود کابوس من! اونایی که این درد و تجربه کردن میدونن چی میگم. و متاسفانه اون زمان به خاطر فرار از این درد به خود ارضایی بود رو آوردم ولی احساس گناه و گریه هرگز منو از اون زمان رها نکرد.
سال اول دبیرستان که بودم به صورت تلفنی با مردی اشنا شدم که هرگز از نزدیک اونو ندیدم، احساس وابستگی و عاشقانه من به اون و ادعای عشق از طرف اون خود ارضایی ها رو تشدید کرد، عصبانیت و غم ودروغ وپنهان کاری وگوشه گیرتر شدن منو هم همینطور. اینکه دیگه نتونستم باهاش ادامه بدم و با شجاعت جدایی رو ازش خواستم، بارها از اون خواستم که بره پی زندگیش البته خیلی عاشقانه (نمیدونم چرا اشک میریزم) و یه روز اون آدم ناگهان رفت! حتی زمان دقیقشو یادم نیس از شوک زیاد.
تموم شدن این رابطه ی تلفنی باعث شد چندین ماه شبونه گریه کنم، همه جا گریه می کردم، تو حموم تو دستشویی، بجز جلوی خونواده.
اما اون هرگز برنگشت!
بعد از اون لحظات زندگی ام همراه با استرس و اشک و ترس از یه اتفاق وحشتناک گذشت، چون اون از من عکسهایی داشت که من براش فرستاده بودم، عکسایی که بدن برهنه و نیمه عریان منو نشون میدادند(بچه وعاشق واحمق بودم ) و به همین خاطر حتی اقدام به خودکشی هم کردم، خودکشی از حس گناه ازحس نجس بودن از غم ازعشق ولی من زنده ام وحالم خوب خوب بود روز بعد. اما نذاشتم حتی خونواده ام متوجه بشن که خودکشی کردم.
چیزایی که جزیی ترن رو نمیگم که طولانی تر نشه.
عصبانیت و بداخلاقی وبی میلی وغم وگریه وخیلی چیزای دیگه من رو رها نکرد بلکه تنها تر از قبل شدم. و بعد دیگه نماز و روزه امو ترک کردم و بعد اینکه سالها میگذره و دچار شکم نسبت به همه چیز و اینکه وضعیت روانی خوبی ندارم. زندگی برام تیره و تاره ولی روزگارم میگذشت.
مدتی بعد وارد دانشگاه شدم که حس کردم حافظه ام دچار مشکل شده، مشکلی که از سرکوبوندن هام ناشی میشه از عصبانیتم ازبدبودنم.

حالا هیچ چیز در خاطرم نمیمونه، انگار احمق به تمام معنام، مدام پر از اشکم ، پر از اینکه نمیدونم چیکار کنم.
خود ارضایی و فیلمای مستهجن شده اعتیاد من!

و الان چند ماهی میشه یک رابطه ی نلفنی رو شروع کردم، باز وابستگی، باز احساس.
سرزنشم نکنین اگه تنها بمونم از غصه دق میکنم.
راستش من یه بدبختم حالا باز داره تکرار میشه یه رابطه ی تلفنی دیگه.
که اگه ترکش کنم میترسم از سر کینه یا غم یه بلایی سر هردومون بیاره .
مدام عکساشو میبینم اونم همینطور عکسهای منو.
ولی اعتماد به نفس پایین من و مشکلات حاد زندگی اون منو وارد یه کابوس جدید کرده

احساس کمبود محبت من باعث شده که بگم این دیگه اخریشه، اگه بره یا جداشیم حتما مرگه بعدش.
اون از رفتارای من مدام اشکال میگیره از همه چیز من، ولی میگه دوسم داره، نیت واقعی اون هرچی هس به اون مربوطه ولی من از این همه گناه میترسم، مدام گریه میکنم بیاد گذشته، بخاطر این یکی واسه خاطر کیلومترها فاصله من نمیخوام ازش جدا بشم، فقط میخوام دوباره حالت روحیم خوب بشه که واسه زندگی مشترک اماده باشم .ترس وگریه رفیقای ناب من وقته رهاییه.

حالا شما مشکلات زندگی منو میدونین،
کمکم کنین! چطوری حالم خوب بشه؟ چطوری ؟



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید


حریف همه گناهان شدم و تو راه راست قدم بر داشتم ولی این یکی نمیشه

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


سلام
اولش بگم از این کلمه لعنتی استمنا بدم میاد واسه همین کلا خلاصش میکنم به مرض (( گفتم مرض بدونید همین خودارضایی منظورمه :Ghamgin: ))
راستش یه جوون 23 24 ساله هستم
بنده حدود چند سالی میشه درگیر این مرض هستم (( فکر کنم از 15 سالگی باشه ))
خانواده آنچنان مذهبی ندارم که بخوام از همون دوران بچگی واجباتم مثل نماز و .... رو به جا آورده باشم ((فقط مادرم نماز میخونه که به منم فشاری نمیارد واسه انجام واجبات ))
به خاطر همین اصلا نماز نمیخوندم و انواع و اقسام گناه ها رو دوران نوجوانی انجام میدادم
فیلم مستهجن و چشم چرونی و درگیر مرض شدن و .....
دوارن زندگیم همینجوری گذشت و این مشکلات خیلی به زندگی تحصیلیم اسیب زد
تا اینکه به سن 20 -21 رسیدم و یه سری مسائل واسم پیش اومد که تصمیم گرفتم آدم خوبی بشم (( گفتم چون خانواده مذهبی ندارم اصولا پی اینجور مسائل هم نبودم --- فقط مادرم نماز میخونه ))

چند سالی هست نماز میخونم و خیلی تفکراتم عوض شده
موقع چشم چرونی همیشه پیش خودم میگم مگه بی غیرتی ؟؟؟ اونم ناموس یکی دیگست
سعی هم میکنم ذکر بگم تا از موقع چشم چرونی پرت نشم (( لا حول ولا - صلوات - لا اله و .... ))
شاید تو خیابون برم نزدیک 10 بار این ذکر ها رو همینجوری بفرستم

سعی میکنم خیلی مراعات کنم و اصلا با پوشش ناجور نمیگردم (( حتی تو خونه ))
موقع حرف زدن با جنس مخالف هم خیلی مراعات میکنم (( اگرچه بعضی مواقع شیطان قلقلک میده ))

کلا یه جورایی به نفس خودم میخوام حریف بشم و از گناه دوری کنم

تو دوران جوونی که نه من و نه خانوده تفکرات مذهبی قوی ای ندارن اصولا به اون دنیا و آخرت اعتقادی نداشتم
نمیدونم چرا یهو از این رو به اون رو شدم
من که اصلا به اون دنیا اعتقاد نداشتم این چند سال به کمی گوش کردن به سخنرانی و مباحث و ..... خیلی تفکراتم رو قوی کردم

همیشه پیش خودم میگم چرا گناه میکنی ؟؟ خجالت نمیکشی ؟؟؟ پیش خدا ؟؟ مگه قرار نیست یه روزی برگردی پیش خود همون خدا و از یه زندگی موقت به خانه ابدی خودت برگردی ؟؟؟
اشرف مخلوقاتی بودی که معلم فرشتگان بود و اگه عقلت به شهوتت غلبه کنه از خود فرشته هم بالاتری !!
تو که خدا خلقت کرد و شیطان قسم خورد که از راه به درت کنه و میدونی شیطان دشمن قسم خوردت هست چرا گناه میکنی ؟؟

این دنیا هرچی بکاری و هر کار خیری انجام بدی وقتی مردی میشه محصول کارت و کل عمرت رو اون دنیا زندگی میکنی
همین امروز و فرداست که خدا منجی خودش مهدی رو واسه حکومتش فرستاده و اون وقت تو هستی و شرمندگی گناهات و یک روی سفید !!
واقعا اون روز بیاد چه گلی به سرت میگیری؟ ؟؟
خجالت ؟؟ پشیمانی ؟؟
خیلی دیره ....

بگذریم از این مسائل دوستان ...
همونطور که گفتم دیگه یه جورایی راه بنده خدا رو پیدا کردم و اینکه اومده تو زمین چیکار کنه و هدف از زندگی چیه
یه روزی هم برمیگرده پیش همون خدا

من نمازم رو چند سالی هست میخونم و تا اونجا که میتونم از همه گناهان دوری میکنم (( چشم چرونی که گفتم و ....... ))
همیشه هم سعی میکنم با انواع ذکر خودمو کنترل کنم !

موقع قرآن خوندن و نماز خوندن به شدت وسواس نشون میدم و یه سری مواقع از عبادت خسته میشم
ولی میدونم کار شیطانه و هدفشم همینه واسه همین خیلی خودمو کنترل میکنم و سعی میکنم ذکر بگم
موقع انجام وضو و .... باز همین وسواس هست که اعصابمو خورد میکنه ولی باز هم ذکر هست که تکرار میکنم
موقع نماز خوندن به شدت شک میکنم که چند رکعت خوندم و بعضی مواقع یه نماز رو 2 بار میخونم ولی خب باز میدونم وسوسه شیطانه تا از عبادت خسته بشم ولی کور خونده !!! :khandeh!:
(( یه جا خونده بودم انسان اگه نتونه از طریق گناه عادی سراغ آدم بیاد میره سراغ وسواس - نمیدونم درسته یا نه و اگه غلطه تحصیص کنید ))
اینقدر خودمو تقویت میکنم با ذکر و .... که حریف کار میشم و اگه نشدم میرم جلو تا بشم !

ولی ولی ولی
یه مشکلی هست هیجوری حریفش نمیشم :Ghamgin:
مرضی که گفتم ! :Ghamgin:
به شدت پورن گرافی دارم و تو ذهنم یه رابطه خیالی رو تصور میکنم و ناخود آگاه مرض مورد نظر رو انجام میدم
در بعضی مواقع خیلی کم فیلم مستهجن میبینم و انگار اصلا اختیارم دستم نیست !!! که بعدش منتهی میشه به مرض مورد نظر !!
این یکی رو هرجور بشه باید درستش کنم

به شدت هم بعدش از خودم باد میاد و سریع سعی میکنم برم غسل کنم (( حتی بعضی مواقع قبل اذان بعدی که در راه هست غسل میکنم تا نمازم قضا نشه ))

تفکراتم که انگار سرم به سنگ خورده و آدم شدم
همیشه پیش خودم میگم اگه مهدی ظهور کرد و دستت خالی بود از کار خیر چی ؟؟ وقتی ظهور کرد دیگه فرصت جبران نیست و الان باید جبران کنی
ولی این یکی رو حریف نمیشم !:Ghamgin:

اینم بگم
تو زندگیم آدم خوب و صاف و ساده ای هستم (( تعریف از خود نیست :ok: ))
همیشه کار خوب به دیگران رو ثواب میدونم (( حتی اگه واسه یکی از دوستام یه جزوه بنویسم -- اگه غلطه بگید که اصلا این خوبی ثوابی نداره ))
به این فکر میکنم خوبی یعنی یه بنده خدایی دستشو به سمت خدا دراز کرد واسه کمک و خدا هم واسه کمک بهش تو رو سر راهش قرار داد
من به کمک کردن میگم دست خدا بودن...

اهل دروغ و کفر و ... نیستم
اینکه خیلی ها میگن ساده باشی تو جامعه تو سری خور میشی هم اصلا توجهی ندارم
سعی میکنم آدم خوبی باشم و دوز و کلک رو واسه پول در آوردن انتخاب نمیکنم --- آدم اگه دلش پاک باشه ارزش داره به هزار سرمایه و زندگی که با دروغ و ... به دست میاد که مردم اسمشو میزارن زرنگی !!!

بگذریم ..
کارشناس جان بی زحمت به چنتا سوال پاسخ بده

1 - تو این مرحله از زندگیم که کامل شدم و به راه راست هدایت شدم کجاش ناقصه که از دست این مرض راحت بشم ؟؟

2 - من که اصولا سعی میکنم آدم خوبی باشم و واجباتم رو انجام بدم و .... آیا با اون مرض همه چی از بین میره ؟؟

3 - با اینکه میدونم نماز سر وقت خیلی مهمه چرا بعضی مواقع تنبل میشم و انجامش نمیدم ؟؟ (( به مرض مورد نظر مربوطه ))

4 - چطور مثل بقیه مردم خدا رو بیشتر دوست داشته باشم و نمازم رو جدی بگیرم ؟؟ (( بعضیا میگن ولی من اصلا نمیفهمم چطور باید انجام بدم ))

5 - هر گلی زدی به سر خودت زدی !:Gol:

ضمنا اینو اضافه کنم
به شدت هم اهل تفکر هستم و تنها بودن و فکر کردن رو میپسندم (( فکر کنم تو اسلام هم گفته شده 1 ساعت تفکر بهتر از 70 سال عبادته ))
همین تفکرات و مدام پشت سر هم فکر کردن در مورد خدا و خلقت و آخرت باشه که شاید من رو به اینجا رسونده ...

نمیدونم
شاید ؟؟

سپاس


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

آیا فرار از گناه کبیره استمناء باعث ایجاد کرامات می شود؟

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:




با سلام و عرض ادب
ما در تاریخ افراد بزرگی داریم که با فرار از یک صحنه گناه کبیره زنا و نه گفتن به نفس و شهوت خود ، به کرامات بزرگی دست یافته اند ، حضرت یوسف (ع) ، ابن سیرین ، شیخ رجبعلی خیاط و ....
حال سوالی که مطرح هست اینکه ، این روزه که شرایط ازدواج به نسبت قبل سخت تر شده ، زمینه ارتکاب گناه از نوع گناهان برگرفته از شهوت ، به واسطه بدحجابی در جامعه ، حضور ماهواره و اینترنت در خانه ها بیشتر از سابق شده ... و متاسفانه ، شیطان از این روزنه ها نفوذ کرده ، و جوانان گاها دچار گناه بزرگتر و سهل الوصولتر از زنا یعنی گناه استمنا میشوند.... و گناه استمنا هم در دین ما بزرگتر از گناه زنا برشمرده شده...

حال سوالی که مطرح هست اینکه ایا جوانانی که با توکل به خدا و مبارزه با نفس خود ، در صحنه نبرد با شهوت ، بر شیطان غالب میشوند و از گناه خودارضایی خود را رهایی میبخشند ، ایا به واسطه این پیروزی در این نبرد ، خداوند پاداشی از جنس پاداش به بزرگانی که در صحنه نبرد با گناه زنا پیروز شده اند ، اعطا کرده است ، ایا به این جوانان عفیف امروزه هم کراماتی از ان دست عنایت میکند؟ ایا نمونه هایی شما سراغ دارید ؟ اگر چنین چیزی نیست ، چرا علیرغم سختتر بودن این نبرد به نسبت آن نبرد بزرگان تاریخ ، چنین پاداشی به جوانان امروز اعطا نمیشود؟

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

به دنبال معصومیت از دست رفته

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


سلام
من یه پسر 16 ساله هستم که حدود 7 ماهه که خودارضایی رو کنار گذاشتم و به لطف خدا سمتش نرفتم و زندگیم دگرگون شده .
ولی یه مشکل دارم که اونم گناه کردنه
چند هفته است که احساس می کنم شیطان در من نفوذ کرده به طوری که گناه هایی مثل غیبت و دروغ انجام میدم .
چند روز هم هست که توی اینترنت دنبال مطالب جنسی و پورن می رم. بعد از گناه هم خیلی ناراحت میشم ولی نمیدونم چرا دوباره به سمتش میرم؟
ازتون کمک میخواستم که دوباره بتونم پاکی دلمو بدست بیارم .

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

جاي خالي خدا در مشكلاتم

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که امکان طرح سوال با آیدی خودشان نبود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

عرض سلام وخسته نباشید



من از13سالگی دچارخودارضایی شده والان 23سال دارم. ازکودکی شرایط زندگی خوبی نداشته ام. مادرم یک شخص روانی افسرده بود که مشکلات زندگی بهش فشارآورده بودو مرابه شدت تحقیرمی کرد.پدرم همیشه یک حالت خسته وافسرده داشت. مثل آدم های کتک خورده می ماند.همیشه من را باکودکی های خودش مقایسه می کردوتحقیرم می کند. به واسطه ازدواج نکردن تحت فشار هستم ولی به خاطردلایل دیگری خیلی بیشترتحت فشار هستم. به خاطر به جواب نرسیدن به این سوال بسیارتحت فشارم.
این سوال که خدا کجاست وقتی که یک کودک 13ساله دست به خودارضایی می زند. من ازکودکی واز3یا4سالگی ازخودم متنفربودم. چون فکرمی کردم یک آدم لجن پست فطرتم. به خاطر القائات پدرومادرم. همیشه ازخودم بدم می آمد.یک باردرکودکی دست به خودکشی زدم. همیشه درگوشه اتاقی کزمی کردم وگریه می کردم ومادروپدرم که ازبس درگیراین زندگی کوفتی بودند هیچ وقت فرصت فکربه این کودکش نداشت وهیچ وقت نفهمید بچه اش چه می گذرد. از پدرومادرم به شدت بدم می آید. سوال اصلی من این است که مگریک کودک 13ساله خداندارد. پدردرستی ندارد.مادردرستی ندارد.خدایش کجا نشسته است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چراباید بچه 13ساله ای که ازافسردگی رنج می برد به این دام بیفتد؟چرامن باید افسرده باشم ازابتدای کودکی؟ هرکار کردم ازاین دام نتوانستم رهایی پیداکنم. چراخیلی ازدوستان من هیچ وقت توی زندگیشان این راتجربه نکرده اند؟چرا دوستان من خیلی هاشون توی سن 20سالگی ازدواج کرده اند ولی من نمی توانم چون هیچ کاری ندارم. بازمی گویم پدرومادرراکار ندارم خداکجاست؟خدای من کجاست؟ چراخدابندگانش راخلق کرده وولشان کرده؟خدا واقعا مرا ول کرده است؟ تصمیم دارم نماز خواندن را ترک کنم زیرا خدایی راکه هیچ به فکر نابودشدن من نیست راقابل پرستش نمی دانم.خدایی که یک گوشه نشسته به حال من به به لجن کشیده شدن من نگاه می کند وهیچ کاربرای من نمی کند ارزش ندارد.خداباید قابل تکیه کردن باشد.خدای من مرا ول کرده.خدامرا ول کرده.خدامرا رها کرده.خدا به روی هیچ کافری نیاره که احساس کنه ول شده. ازکودکی ام هیچکس رونداشتم. هیچکس منودوست نداشت.باهیچ کس ارتباط عاطفی خوبی برقرار نمی کردم. سوال من این است که چرا خدامرا رها کرده؟ خسته شدم. ازاون خدا بدم می آید نه به خاطر مشکلاتم بلکه به خاطر این که منوول کرده. چندوقت پیش یک چیزی دریکی ازسخنرانی ها شنیدم که واقعا زندگی مرا تلخ ترکرد.دراواخرعمرآیت الله بروجردی شخصی خدمت ایشان می رود ومن این تکه رایاد دارم که ایشان به اون شخص فرمودند:من تا این سن که رسیده ام هیچ وقت نشده که خدا مرا درکاری وابگذارد وهیچ وقت نشده محتاج بنده خود مرابکند.هرچی من فکرکردم دیدم چقدرخدای من وخدای آیت الله بروجردی فرق می کند. خدای من همیشه مرارها کرده است. خدای من ازکودکی مرارهاکرده است.



الان می خوام ازدواج کنم ولی چون کارندارم به هردری می زنم برام جورنمی شود. حقیقت واقعا دیگه نمی تونم بودن دردنیا روتحمل کنم.کم کم دارم به فکرخودکشی می افتم.اصلا به خدا اعتقادی دیگه ندارم.قبلا نمازمی خوندم اما چون خدا محلم نمی ذاره دیگه نمازروهم ترک کردم.من چه کنم؟


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

آیا فکر کردن به گناه و رابطه ج ن س ی هم خودارضایی محسوب می شود؟

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

با سلام

من به تازگی شنیدم که فکر کردن و تجسم رابطه اگه با لذت همراه باشه خود ارضایی محسوب میشه آیا این درست هست؟

من واقعا از همچین چیزی خبر نداشتم،ولی بعضی وقتا این فکرا میاد سراغم و متاسفانه گاهی نمی تونم جلوش رو بگیرم و ازش لذت می برم ولی خیلی سریع هم از اون فکرا بدم میاد و پشیمون می شم،همیشه حس می کردم مشکل داره البته من هیچ وقت عکس یا فیلم واقعی ندیدم غیر واقعیشم خیلی خیلی کم پیش اومده و خیلی وقته توبه کردم ولی از اونجایی که شنیده بودم فکر گناه، گناه نیست فکر نمی کردم گناه باشه چون می دونستمم با این کار به گناه نمی افتم(یعنی رابطه واقعی با کسی قبل ازدواج پیش نمیاد ان شاء الله)

من از بچگی یعنی از فکر می کنم راهنمایی کم و بیش این فکرا میومد سراغم ولی اون زمان خیلی از این چیزا آگاه نبودم یعنی از رابطه و این حرفا خیلی سر در نمی آوردم ولی به نحو دیگه به بعضی چیزا خیلی فکر می کردم که متاسفانه اون فکرا الان تو غالب روابط جنسی میاد سراغم

می خوام بدونم آیا همون عوارضی که برای خود ارضایی می گن من بهش دچار شدم؟ با توجه به اینکه من تو این فکرا هیچ وقت دست به بدنم نمی زنم یعنی اصلا فکرشم سراغم نمیاد (شاید اصلا خوشم نمیاد یا حرمتش پیشم خیلی زیاد هست هنوز)

ولی از این می ترسم که تصوراتی که تا حالا داشتم با واقعیت خیلی فرق کنه و زندگیم با همسر آیندم دچار اختلال بشه، و عوارض دیگه ای که برای خود ارضایی گفتن منم بهش دچار شده باشم، مثلا حس می کنم حافظه من روز به روز داره ضعیف تر میشه ممکنه به همین خاطر باشه؟(با توجه به اینکه من خیلی به این چیزا فکر نمی کنم ولی خب بعضی وقتا میاد سراغم )

اگه واقعا استغفار و توبه کنیم و واقعا این فکرا از روی ناآگاهی باشه که یه نوع خودارضایی هست،خدا می بخشه؟و دوباره سلامت قبلمون رو بدست میاریم؟
و اینکه ممکنه تو این مدت بعضی وقتا بهمون غسل واجب شده ولی نمی دونستیم باید نمازامون رو قضا کنیم؟

با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

IMAGE(http://www.askdin.com/gallery/images/smilies/Small/Gol.gif)

آیا این کار خودارضائی بود؟

با نام و یاد دوست


با سلام و عرض ادب

این سوال ،‌ سوال یکی از کاربران سایت هست که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

که جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

امروز در اینترنت شخصی برام پیامی فرستاد (این شخص خارجی بود)
این فرد زنی بود و به من گفت بیا به این سایت مستهجن و من اونجا هستم و غیره
به لطف خدا من نرفتم به این سایت و به او گفتم که من شیعه ام و مسلمانم و از این هم خوشحالم و دین من اجازه به این کار نمی دهد و من هم این کار را نمیکنم
بعد از اسلام و شیعیان برایش نوشتم
این خانم اصلا توجه نمیکرد و هر چی من درباره اسلام و اینا میگفتم دوباره حرف خودشو میزد و من برایش نوشتم که شما فکر میکنی داری لذت میبری ولی من اون دنیا لذت خواهم برد و براش نوشتم که اون دنیا عذاب آتش را خواهی چشید
و فکر نکن که هر آدمی رو میتونه شیطان گول بزنه و بعضی جاها وسوسه هایش شکست میخوره
یکم هم از جهنم براش نوشتم و دیگه جواب نداد
به نظر شما حرف زدن من با این زن خارجی عیبی داشته ؟

بعد از مدتی وقتی به دستشویی رفتم دیدم مایعی از من بیرون آمده که چسبنده است ولی من اصلا حس نکردم این مایع بیرون آمده و یعنی شرط جستن نبود و سست شدن هم نبود
الان من استمناع کرده ام ؟ من اصلا قصدم این نبوده من قبلا ترک کردم و الان بیش از 40 روز است که این کار را نکرده ام
اگر بعد از 40 روز این کار را انجام ندهیم دیگر تکرار نمیشود پس اگر این کار من استمناع است پس چرا اینطوری است ؟
کمک کنید زود جواب بدید

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

دختر مجرد، ازدواج موقت، دلبستگی و ... ؛ من چه کنم؟ قوانيني براي زندگي شادمانه عاقلانه

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از کاربران با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود

و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

سوال ایشون:

سلام
من یه دختر مجرد هستم که دچار معلولیت جسمی هستم و تا کنون موفق به ازدواج نشدم.

چند سالی هست با یه آقایی آشنا شدم که متاسفانه گناهانی رو با هم دیگه مرتکب می شدیم.
این آقا اول به من گفت ما میتونیم یه صیغه ی محرمیت (ازدواج موقت) بخونیم و در حد لذت بردن و ارضا شدن البته بدون دخول با هم دیگه باشیم و چون نمیخوایم دخول داشته باشیم نیازی به اجازه ی پدرت نداری.
البته اینم بگم این آقا خودش متاهله، خلاصه ما مدتی با هم بودیم و علاوه بر این رابطه رابطه ی عاطفی قوی ای هم با هم داشتیم که من الان یه جورایی بدون شنیدن صدای این آقا می مییییییییییییییرم!!!!
ولی مدتیه دارم دائم ذکر ازدواج می خونم، توسل به ائمه کردم و هزار راهکار دیگه مثل نماز اول وقت و اینا ولی هیج خبری از ازدواجم نیست. خیلی وقت هم هست که رابطه ام با این آقا تلفنی بوده نه تماسی، الان دوباره داره بهم میگه بیا رابطه مون رو ادامه بدیم ولی من نمی دونم چیکار کنم.
از یه طرفی نیاز شدید شدید شدید بهش پیدا کردم چون خیلی وقته پیشش نرفتم و یه جورایی هم از دعاهای زیادم و نتیجه نگرفتن هام خسته شدم از یه طرف دیگه هم نمی دونم چطوری با این احساس گناه کنار بیام. البته هنوز نمیدونم صیغه ای که میخونیم درست هست یا نه؟
من احساس می کنم به خاطر این رابطه است که دعاهای من برای ازدواج قبول درگاه حق نمی شود.
تورو خدا بگید چیکار کنم رابطه ام رو ادامه بدم یا نه؟
من دختر متدینی هستم ولی به خاطر معلولیتم کسی حاضر به ازدواج با من نیست.
متاسفانه از وقتی پیشش نرفتم خود ارضایی هم می کنم. حالا بگید چیکار کنم؟
نمی دانم چرا خدا با من اینگونه رفتار می کند. انگار اصلا مرا نمی بیند.
خواهش می کنم کمکم کنید. دارم دیوانه می شوم
.


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

می خواهم خودارضائی رو ترک کنم اما نمی تونم!



با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:



سلام پسری هستم 24 ساله دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی مواد ساکن تهران.
مدت یک ساله به دلیل فشار شدید غریزه جنسی به عمل شرم اور خودارضایی مبتلا شدم. در حالی که تا این سن هرگز دست به چنین کاری نمیزدم...ادم مثبتی بودم نمازو روزه سر وقت ...مقید البته الانم نمازو... انجام میدم ولی خیلی سست شدم و یه نوع رفع تکلیف شده برام...احساس میکنم شدیدا از خدا فاصله گرفتم و میدونم دلیلش گناهیه که میکنم....

با جنس مخالف رابطه دوستی و... نداشتم وندارم... اما الان دیگه به شدت نیاز عاطفی و جنسی به جنس مخالف داره نابودم میکنه....

امکان ازدواج ندارم چون نه کار دارم ..نه خانواده میتونه ساپورتم کنه... تا وقتی که درسم تموم بشه سر کار برم ...
دارم دنیا و اخرتمو میبازم خیلی خواستم خود ارضایی و ترک کنم نشد یه بار مزش رفت زیر دندونم و...
البته ورزشکارم هستما...

خیلی به ذهنم میاد ازدواج موقت کنم اما اولا نمیدونم اصلا باید به کی بگم کحا مطرح کنم.... اصلا کار درستیه تو این سن؟(خانواده رو فکرشو نکنید که اصلا نمیشه باشون بحث کرد)
ثانیا میترسم خیانت به همسر ایندم باشه و عذاب وجدان بگیرم .. و تا اخر عمر ...
گذشته از اون میترسم یه بار امتحان کنم مثل این خود ارضاییه معتادش بشم و حالا حالاها که نمیتونم ازدواج کنم واسم معضلی بشه....

من تو خودم شکستم دیگه از خودم نا امید شدم

منو راهنمایی کنید لطفا......


با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید