سیمای دو زن (شیرین و لیلی) در دو فرهنگ
ارسال شده توسط کوهساران در پنجشنبه, ۱۳۹۵/۰۲/۲۳ - ۰۰:۳۳[="]بسم الله الرحمن الرحیم
[/]
[="]در فضای تلگرام مطلبی از کتاب«سیمای دو زن» نوشته ی «سعیدی سیرجانی» انتشار یافته که از کارشناسان محترم تقاضای پاسخ به آنرا دارم.[/]
[="]در قسمتی از این کتاب آمده:[/] [="] [/] [="]به دخترانم، به دختران ميهنم[/] [="]داستان خسرو و شيرين را نظامی در سال پانصد و هفتاد و شش سروده است و منظومة ليلی و مجنون را هشت سال بعد. اگر سال تولد او در حوالی پانصد و سی باشد هر دو منظومه محصول دوران پختگی طبع وی است. ...[/] [="]ليلی پروردة جامعه ای است كه دلبستگی و تعلق خاطر را مقدمة انحرافی می پندارد كه نتيجه اش سقوطی حتمی است در دركات وحشت انگيز فحشا؛ و به دلالت همين اعتقاد همة قدرت قبيله مصروف اين است كه آب و آتش را _ و به عبارتی رساتر آتش و پنبه را_ از يكديگر جدا نگه دارند تا با تمهيد مقدمات گناه، آدميزادة طبعا ظلوم و جهول در خسرات ابدی نيفتد. در محيطی چنين يك لبخند كودكانه ممكن است تبديل به داغ ننگی شود بر جبين حيثيت افراد خانواده و حتی قبيله. در اين ريگزار تفته بازار تعزير گرم است و محتسب خدا نه تنها در بازار كه در اعماق سيه چادرها و پستوی خانه ها. همة مردم از كودكان خردسال مكتبی گرفته تا پيران سالخوردة قبيله مراقب جزييات رفتار يكديگرند....[/] [="] [/] [="]اما در ديار شيرين منعی بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نيست. پسران و دختران با هم می نشينند و با هم به گردش و شكار می روند و با هم در جشنها و ميهمانيها شركت می كنند. و عجبا كه در عين آزادی معاشرت، شخصيت دختران پاسدار عفاف ايشان است، كه بجای ترس از پدر و بيم بدگويان، محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خويشتن قايلند. دخترها، مادران و پيران خانواده را مشاوران نيك انديش خويشتن می دانند، و هشداری دوستانه چنان در دل و جانشان اثر می كند كه وسوسه های شهزادة جوان عشرت طلبی چون پرويز نمی تواند در حصار پولادين عصمتشان رخنه ای كند. در سرتاسر داستان خسرو و شيرين بيتی و اشارتی به چشم نمی خورد كه آدميزادة خيرخواه مصلحت انديشی به نهی از منكر برخاسته باشد و از عمل نامعقول شيرين انتقادی كرده باشد. گويی همة مردم اين سوی جهان از ارمنستان گرفته تا كرانه های غربی ايران و قصر شيرين گنه كاران با انصافی هستند كه داستان عيسی و رجم زانيه را شنيده اند، و در برخورد با گناه ديگران، به ياد نامة اعمال خويش می افتند و به حكم بزرگوارانة مروا كراما ديدة عيب بين خود را بر دليريها و جسارتهای جوانان فرو می بندند.[/] [="] [/] [="]در ديار شيرين مردم چنان گرم كار خويشتن اند و مشاغل روزانه، كه نه از ورود نامنتظر وليعهد شاه ايران به سرزمين خود باخبر می شوند و نه پروای سرگذشت عشق شيرين و پرويز دارند. حتی يك نفر هم درين مملكت بی در و دروازه متعرض اين نكته نمی شود كه در بزم شبانة مهين بانو چه می گذرد و جوانان عزبی چون پرويز و همراهانش چرا با دختران ولايتشان مسابقة اسب تازی و چوگان بازی می گذارند. گويی احدی را عقده ای از ميل های سركوفته بر دل ننشسته است. ظاهرا اين ديار ولنگاريها و بی اعتنايی ها نمونة همان سرزمين بی حساب و كتابی است كه در آن كسی را با كسی كاری نباشد. دختری سرشناس يكه و تنها بر پشت اسب می نشيند و بی هيچ ملازم و پاسداری از ناف ارمنستان تا قلب تيسفون می تازد و وقتی كه محروم از ديدار يار ناديده به ديار خود برمی گردد، يك نفر مرد غيرتی در سرتاسر مملكتش پيدا نمی شود تا بپرسد: چرا رفتی و كجا رفتي؟[/] [="]اما وضع ليلی چنين نيست كه محكوم محيط حرمسرايی تازيان است و جرايمش بسيار: يكی اين كه زن به دنيا آمده و چون زن است از هر اختيار و انتخابی محروم است. گناه ديگرش زيبايی است و زندگی در محيطی كه بجای ذات يبوست صفات ملوكانه، حكيم باشی بيچاره را به تنقيه می بندند و بجای تربيت مردان به محكوميت زنان متوسل می شوند، كه چو ديده ديد و دل از دست رفت و چاره نماند كار عاشقی به رسوايی می كشد و راه علاج اينكه زن را از درس و مدرسه محروم كنند تا چشم مرد به جمالش نيفتد و كار جنونش به تماشا نكشد...
[/]
[="]سؤال اینجاست که آیا چنین ترسیم و مقایسه ای میان دو فرهنگ به شکل صحیح و منطبق بر واقعیات دو جامعه شکل پذیرفته یا خیر؛ بلکه چنین داستانی بیانگر ترسیم ذهنی نویسنده بوده است؟
متشکرم.:Gig:[/]
[="] [/] [="] [/]