یقین

قبول برهان نظم

سلام
ممنونم از سایت شما
واقعا قبول دارید که با نظم میشه خدا رو اثبات کرد؟؟ من خودم خدا رو قبول دارم. اما فکر نکنم با نظم بشه خدا رو اثبات کرد. فقط یک ناظم و معلم اثبات می شه که خیلی هنرمنده. همین.

تواتر و ارزش یقینی آن

انجمن: 

با سلام
بخشی از معرف ما در عقاید مربوط به مسائل متواتر هست. بنده سوالی که دارم دردو بخشه:
اول نظر متکلمین شیعه در مورد تعریف و میزان یقینی بودن تواتر چیه؟ و تواتر معرفت با یقین منطقی میدهد یا یقین با روانشناختی؟
دوم اگر معرفت با یقین منطقی میدهد احتمال خطای به عنوان مثال کل راویان قرآن رو چطور توجیه میکنید؟ با توجه به حجم مطلب احتمال خطا دور از ذهن نیست. کلا وجود احتمال خطا در نقل ها رو تویجه میکنید؟
اگر قائل به یقین روانشناختی هستید خوب پس احتمال خطای کم وجود دارد در نقل روایات درسته این مسئله آیا یقین بودن عقاید مربوط به مسائل نقلی متواتر رو دچار ایراد نمیکنه؟
با تشکر

آیا معرفت یقینی در عقاید ممکن است؟

انجمن: 

با سلام
بنده یک سوال دارم که ذهنم رو خیلی درگیر کرده چند تا مقدمه داره سوالم که من این مقدمات رو قبول دارم
اول شکی نیست لازم است در مسائل مربوط به عقاید انسان تحقیق کنه.
دوم شکی نیست که من در دنیا افرادی رو میبینم که این ها از نظر هوش و استعداد در علوم عقلی از من بسیار بهتر هستند.
سوم شکی نیست که من در دنیا افرادی را میبینم که اینها متخصص در علوم عقلی هستند و عمری مسیر فلسفه را طی کردند.
چهارم شکی نیست که اختلاف بسیار زیادی بین افراد متخصص در فلسفه و صاحبان ادیان وجود دارد و این اختلاف بسیار عمیقه.
پنجم شکی نیست که هر فردی با هر استعداد و توانایی در علوم عقلی و با هر سطح سوادی امکان خطا در نظراتش وجود دارد.
با توجه به مسائل بالا سوال من این هست که چطور انسان می تواند معرفت یقینی نسبت به افکار خود پیدا کند؟ به نظر من این امر ممکن نیست چون:
1- بنده توانایی درک عمق افکار فیلسوفان بزرگ و صاحبان ادیان رو ندارم. لذا قضاوت بین دیدگاه های فلسفی و دینی برای فردی معمولی مثل من ممکن نیست. به عنوان مثال بررسی افکار فیلسوفی مانند هگل و مقایسه آن با افکار ملاصدرا نیازمند درک صحیح حرف دو فیلسوف بوده که خودش نیازمند داشتن یک استعداد و توانایی بالا در زمینه های فلسفی هست که بنده این استعداد رو ندارم.
2- حتی با داشتن توانایی و استعداد، درک مسائل عمیق فلسفی و اعتقادی نیازمند صرف وقت فراوان هست مثلا یک فیلسوف یا یک روحانی از هر دینی سالیان درازی را صرف مطالعه متون علمی زیر نظر اساتید این علم میکند در حالی که برای بنده این میزان صرف وقت ممکن نیست زیرا مثل هر انسانی دارای شغل و حرفه هستم و نمیتونم بیش از یک حد معین مطالعه و تحقیق کنم.
برای درک بهتر سوالم یک مثال میزنم: در زمان فعلی یک عده از فیلسوفان قائل به وجود خدا و یک عده قائل به عدم وجود خدا هستند. کتاب های متعددی برای اثبات یا رد وجود خدا نوشته شده فردی مثل ابن سینا قائل به وجود خدا و فردی مثل هیوم قائل به عدم وجود خداست. فردی مثل من چطور می تواند بین نظرات این افراد قضاوت کند(با توجه به مطالب بالا)
نکته ای وجود داره اینه که من ناچارم روشی برای زندگی خودم انتخاب کنم این روش و منش من ریشه ای داره که یک ایدئولوژی خاص پشتش هست و این ایدئولوژی خاص هم ریشش یک نظام فلسفیه. من ناچارم راهی رو انتخاب کنم و ممکن در طول زندگیم چند بار این راه رو تغییر بدم(چون ممکنه به اشتباهم پی ببرم) پس من می تونم بگم ناچارم تحقیق کنم و به ی معرفت برسم منتهی یقینی برای معرفتم قائل نباشم بلکه بگم فعلا به این رسیدم و بهتر از این فعلا چیزی نمیفهمم و به درک خودم عمل کنم در واقع یک جوری عملگرا بشم. از طرفی با روش هایی مثل، مثال نقض و استفاده از بدیهیات بعضی تفکرات رو میتونم به طور کلی حذف کنم و کمی گزینه های جلوی روم کم بشه. مثلا رد افکاری مثل وهابیت، شیطان پرستی و بت پرستی حداقل فعلا کار چندان سختی به نظرم نیست.
منتهی در اسلام گویا نمیشه اینطور فکر کرد. مثلا یک مسلمان نمیتونه بگه من به وجود خدا ایمان دارم تا زمانی که پی ببرم خدا نیست. ی جوری خیلی مسخره میشه مثلا شما خدا رو عبادت کنی ولی یقین عقلیی نداشته باشی بلکه بگی فعلا به این رسیدم که خدا هست پس فعلا می پرستم. نمیشه آدم با کسی حرف بزنه که نمیدونه هست یا نیست به طور دقیق و یقینی.
سوالم همینه آیا معرفت یقینی طبق نظر اسلام ممکنه اگر هست پس پاسخ به مطالب بالا چیه؟ یک نکته هم اضافه کنم مراد از معرفت یقینی بدیهیات نیست مثل درک انسان نسبت به وجود خودش. بیشتر حرفم در مورد گزاره های فلسفی و دینیه مثلا اینکه گزاره که خدا هست. قرآن معجزه هست. عیسی پسر خداست و ...
با تشکر

بدیهیات و یقین

سلام
خب استدلالاتی که صورت میگیرد (صدیقین ،اتقان صنع....)همه و همه بر پایه های گزاره هایی است که از گزاره های ساده تر تشکیل شده و تا می رسد به بدیهیات که درستی آن را بدون اثبات و از روی تجربه،مشاهده و.. پذیرفته ایم
حال سوالی که مطرح است چرا باید بدیهیات درست و یقین آور باشد و به تبعیت آن نتیجه ها و استقرا هایی که گرفته میشود درست باشد؟
آیا عقل ذهن و تجربه نمی تواند خطا پذیر باشد؟
همانند نقض برخی بدیهیات در فیزیک و...
تشکر و سپاسی فزاینده در پناه حق

خداباوری ، خدا ناباوری و یا امر بین الامرین (ندانم گرایی ) ؟

سلام .
من مدتی بسیار مومن و دیندار بود اما این ایمان رفته رفته در قلب من از بین رفته تا اینجا که امروز هیچ دلیلی نسبت به وجود خدا ندارم و یک هفته ای نیز می شد که حدود شرعی را رعایت نمی کردم .
الان در حیرانی به سر می برم و نه میتوانم خداناباوری را بپذیرم و نه خداباوری .
با برهان علیت مشکل بسیار دارم چون درصورت درستی در نهایت مجبوریم سر از وحدت وجود دربیاوریم که در نهایت مشکلات بسیاری پدید می آید و آن را انحراف می دانم .
کلا نمی توانم بپذیرم دلایل فلسفی برای وجود خدا اقامه گردد چون بی نهایت تا دلیل برای وجود و یا عدم وجود خدا وجود دارد و شخص منصف کسی است که بنشیند تمام آن ها را بررسی کند ، کاری که انجامش عملا غیر ممکن است . با فرض انجام دادن آن هیچ نمی توان مطمئن بود که برهانی که آن را بهترین یافتیم و ما را به خداناباوری و یا برعکس آن راهنمایی کرده همیشه کار می کند و در استفاده از آن دچار خطایی نشده ایم و یا اصلا در آینده نقض آن اثبات نشود . چون مسائل عقلی را وابسته به تجربه بشری می دانم و مثلا گزاره " هر معلولی علتی دارد " را به دلیل اینکه هر روز تجربه اش میکنیم؛ آن را در فلسفه بدیهی در نظر می گیریم حال آن که در مدل کوانتوم می توان فرض کرد که اینگونه نیست و شاید پدیده هایی بی علت بتوانند به وجود بیایند .
عقل حکم می کند این " شاید " را در نظر بگیریم و روی عدم و یا وجود خدا شرط بندی نکنیم / قسم نخوریم و در نهایت " ندانم گرا " شویم و از طرفی با توجه به دردسرهای بی اعتقادی به خدا در آخرت و عذاب های او متمایل باشیم به خداباوری .

با توجه به این شرایط ، آیا می توانید مرا به یقین برسانید که دین شما حق است ؟

چگونه به یقین برسم؟

انجمن: 

سلام علیکم،چندی است با افرادی در ارتباطم که عقایدشون با من تفاوت داره من شیعه هستم و حقانیت شیعه برام به اثبات رسیده وهم چنین در مورد ولایت فقیه اما این افراد باعث شدن من یقین ازم گرفته بشه من میدونم شیعه حقه رهبری حقه اما چکار کنم دلم آروم بگیره؟ممنون میشم راهنمایی بفرمایید

دلایل عقلی نبوت

انجمن: 

سلام.
کسی که به خدا باور دارد چطور یقین پیدا کند که محمد بن عبدالله قطعا از جانب خدا فرستاده شده و دینی که معرفی نموده آخرین دین از جانب خداست؟

درجاتی از شک به وجود و یا عدم وجود خدا در نزد معتقدان به خدا و منکرین

انجمن: 

بعضی وقتها فکر میکنم چه آنهایی که به وجود خدا اعتقاد دارند و چه آنهایی که منکر وجود خدا هستند همیشه یک درصدی شک به اعتقادشان دارند گرچه اکثر مواقع خودشان متوجه آن نیستند ویا سعی میکنند آن را انکار کنند به عبارت دیگر یقین نزد دو طرف دیده نمیشود حالا این درجاتی دارد بخاطر اینست که هردو طرف از شواهد جدید که پیدا میشود خیلی استقبال میکنند.خواهشمند است هر دو طرف به این سوال صادقانه پاسخ گویند اگر اعتقادویقین به وجود یا عدم وجود خدا را مثلا 10در نظربگیریم به اعتقاد خود چه نمره ای میدهند بازهم تاکید میکنم صادقانه. جواب دهید نا تامل کافی ممنون

أهل بخواند و بر یقین و باورش افزوده شود

[=Tahoma]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] أهل بخواند و بر یقین و باورش افزوده شود [/]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حاج یدالله علیشاهی، نقل می‌کند که:

[/][=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حاج شیخ علی تبریزی در «کربلا» برای ما تعریف نمود که فردی به نام حاج جعفر ـ یا حاج جواد ـ در کربلا صاحب مغازة برنج‌فروشی بود و خانه‌ای در بازار، واقع در «بین الحرمین» داشت. ایشان هر سال از اوّل عاشورا خانه‌اش را مشکی‌پوش می‌کرد و شب‌های آخر دهه از مهمانان و عزاداران حضرت، که بیشتر بادیه‌نشین بودند، با چای، قهوه و سیگار پذیرایی می‌کرد و بعد هم شام را مهیّا می‌نمود و همین طور دسته دسته، عزاداران به منزل ایشان رفت و آمد داشتند.

امّا سالی به دلیل مشکل مالی، کار به جایی کشید که حاج جعفر، مجبور به فروش تمام وسایل و اثاثیة خانة خود می‌شود تا حدّی که فقط یک حصیر برایش باقی می‌ماند و برای روشن کردن منزل هم مجبور به استفاده از لیف خرما می‌شود...

پنج، شش روز مانده به عاشورا، حاجی به همسرش گفت: بیایید تا عاشورا نزدیک نشده، درها را ببندیم و برویم تا همه فکر کنند امسال مسافرت هستیم و خجالتشان را نکشیم! امّا همسر حاجی امتناع کرده و می‌گوید: چرا این‌قدر زود برویم؟

[/]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اگر خواستیم دو ـ سه روز مانده به عاشورا این کار را خواهیم کرد؛ امّا دو ـ سه روز مانده به عاشورا، خانه دقّ الباب می‌شود و عرب‌ها طبق سنوات قبل وارد می‌شوند و دسته دسته حیاط خانه را پر می‌کنند! حاجی رو به همسر خود می‌کند و می‌گوید: زن! می‌خواستی مرا خجالت بدهی؟! حالا خانه پر است از عزاداران بادیه‌نشین و خانه، بی‌چراغ و مطبخ، غذا ...!
حاجی برای یافتن چاره، از خانه خارج می‌شود و در صحن کوچکی ـ که جلوی بازار بین الحرمین بوده و حالا خراب شده ـ مغازه‌ای را می‌بیند. مغازه‌دار که سیّد بود، حاجی را صدا می‌زند و می‌گوید: (حاجی کجا می‌روی؟ حاجی با حالتی خاص می‌گوید: می‌خواهم بروم حرم. سیّد می‌گوید: «حالا بیا بالا پیش من بنشین!» و بعد می‌گوید: «شما چرا چند وقت است از ما جنس نمی‌بری؟!» حاجی می‌گوید: من به یاد ندارم که از شما جنس برده باشم؟! و بالأخره علّت را عرض می‌کند که به دلیل ورشکستگی، نمی‌تواند جنسی خریداری کند ... سیّد می‌گوید: «امسال یک برنج خیلی عالی داریم بیا چند تا گونی برایت کنار گذاشته‌ام.» حاجی می‌گوید: من پول ندارم! سیّد می‌گوید: «تو سی سال است که به ما پول می‌دادی حالا می‌گویی ندارم!»

ولی حاجی متوجّه حرف سیّد نمی‌شود؛ بعد سیّد روغن و همة اثاثیة پخت و پز را کنار می‌گذارد. حتّی چراغ گردسوز نفتی برای روشنایی‌شان را نفت کرده و روشن می‌کند تا حاجی آن را با خود ببرد! حاجی می‌گوید: پس اجازه بدهید این عرب‌ها را صدا بزنم تا بیایند و اینها را ببرند. امّا سیّد می‌گوید: «نه! احتیاجی نیست.» پس سیّد سرش را به سوی «حرم حضرت عبّاس و علی اکبر(ع)» می‌گرداند و آنها را صدا می‌زند. بعد از چند لحظه عدّه‌ای جوان می‌آیند و کیسه‌ها و چراغ‌ها را به در خانه می‌رسانند و می‌روند. زن حاجی که متوجّه آمدن حاجی می‌شود، می‌گوید: مرد! در این موقعیّت کجا گذاشتی و رفتی؟

حاجی می‌گوید: یک دوستی که ما سی سال پیش از او روغن می‌گرفتم، امشب این جنس‌ها را به من داد. زن تعجّب می‌کند و می‌گوید: ساعت یک و نیم شب چه کسی در بازار است تا تو از او خرید کنی؟! حاجی متوجّه کیسه‌ها می‌شود که سر جایشان است؛ امّا هر چه دنبال آن مغازه و مغازه‌دار می‌گردد، چنین دکّانی را با آن مشخّصات پیدا نمی‌کند آن وقت است که متوجّه می‌شود که امام، کار نوکرش را لنگ نگذاشته است.[/]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] [/]

[=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]منبع: مجلة خیمه[/]


[/]

مثال های قدرت خدا و صفات برای بالارفتن یقین وایمان ...حتما بخوانید

سلام
به نام رزاق

تو این تاپیک قصد داریم برای درک بهتر قدرت و صفات خدا مثال بیاریم از دوستان میخوام شرکت کنن مثال بزنیم با هم>>>:Nishkhand:

هدف ما ایجاد یقین قلبی نه لفظی و عمومی در دلهای شما عزیزان است

یقین قلبی با یک مثال زیبا:Cheshmak:

اگر کسی نام کشوری را که تا به حال ندیده ای و به آنجا نرفته ای به تو بگوید مثلا بگوید روی زمین کشوری به نام مکزیک است درحالی که تو تا حالا بدان جا نرفته ای و درباره ای هیچ نشنیده ای اما گمان میکنی این مرد راست می گوید بنابراین نوعی یقین بوجود داشتن سرزمینی به نام مکزیک در تو ایجاد میشود ولی اگر شخصی دیگر بیاید و به تو بگوید:نه این مرد دورغ گفته است کشوری به نام مکزیک وجود ندارد اینجاست نوعی شک و تردید در تو بوجود می آیدولی اگر ده نفر به تو بگویند کشوری به نام مکزیک وجود دارد یقینت بیشتر می شود و احساس می کنی این سخنان درست تر است اما اگر ده نفر بیایند و به تو بگویند هیچ کشوری به نام مکزیک وجود ندارد یقینت به گونه ای به لرزه در می آید و اگر صد نفر بیایند و به تو بگویند که مکزیک وجود دارد یقینت نسبت به قبل افزون تر می گردد و اگر ویزایی جهت سفر به مکزیک بدست بیاوری یقینت بیشتر و بیشتر می شود و اگر شخصا به مکزیک رفتی و در شهرهایش به گردش پرداختی . یقین به این کشور در قلبت به مانند کوه ها استوار خواهد شد تو یقینی بدان دست یافتی و در قلبت رسوخ کرده است دفاع خواهی کرد و اگر یک میلیون نفر بیایند و همگی به تو بگویند کشوری به نام مکزیک وجود ندارد هرگز این سخنان را باور نخواهی کرد این همان یقینی است که مقصود ماست.

بسم الله نور علی نور و الحمدلله الذی خلق نور و کلم موسی علی جبل الطور

خداوند آن قادری که دنیا را از نیستی به هستی آورد!!!!:Moteajeb!:

الله قادر است

در میلیون ها قطره ی باران، قطره ای است که برایش مقدر شده توسط چه کسی نوشیده شود بنابراین آن قطره مسیرش را می داند بر فلان دشت فرود می آیداز وسط فلان دره عبور کند وارد فلان تحته سنگ شود،و به فلان رود می پیوندد به فلان شیر آب می رسد سپس خارج می شود به شیشه ای بسته بندی شده و به دست تو می رسد تا به همان اندازه که برایت مقدر شده بنوشی سپس به شخص دیگری می رسد تا به همان اندازه برایش مقدر شده بنوشد پس پاک ومنزه است آن ذاتی که فراموش کار نبوده و نیست! :Gol:

(پروردگارت فراموش کار نبوده و نیست مریم/64)

منزه است آن خدایی که یک قطره باران را از آسمان به دل زمین سوق می دهد تا درآن سر دنیا به وسیله ی آن یک دانه گندم از دل زمین برویدسپس در سرزمینی که فلان شخص برایش مقدر شده است تا غذایی به کف آرد می رسد سپس آرد شده و خمیر می شود و به او می رسد!پاک و منزه است خدایی که این امر را از آسمان تا زمین تدبیر می نماید:hamdel:

دوستان منتظر پست هاتون هستیم مثال بزنید حقیقتش هی میگن فطری ملکوتی جبری شرعی وفلان و فلان ساده بگید همه بفهمیم :Gig:

یا علی