تدبیر

افعال و اراده خداوند پس از خلق دنیا

انجمن: 

با سلام .
نظری که میدم برگرفته از فهم و درک خودمه و فقط دیدگاهم رو عرض میکنم که حتما با شنیدن جواب از طرف شما و دوستان به حقیقت نزدیکتر میشم .
بعضا میشنویم که فلان جا زلزله اومد،و حالا یا خسارت زده یا خیر . این فعل رو بخدا نسبت مییدیم . شر اتفاق میافته میگیم خدا خواست و حتما حکمتی داره .خیر پیش بیاد هم همین حرف . حال اگر خداوند رو الان دخیل مستقیم در افعال دنیا و جهان و هرچه که هست بدونیم . فردی معلول ، به دنیا اومدن در محیط فقر و خشن . یتیم به دنیا اومدن و ...هزاران هزار مورد میبینیم که به عدل خداوند سازگار نیست . هرچند گفته میشود که غایت و نتیجه این افعال بر انسان ، حداقل بخاطر عمر کوتاهش و .. نیست .

به نظر بنده ، مثلا از لحظه ای که خداوند اراده ساخت جهان رو کرد ، یکسری قوانین رو وضع کرد . مثلا نیروی جاذبه . الکتریسیته . آب درچه دما و فشاری جوش بیاد و در چه دما و فشاری یخ بزنه و کلی ...
و این قوانین تا ابد غیر قابل تغییر خواهد بود که این دلیلی میشه برای شناخت علت و در نتیجه پیشرفت علم و شعور و آگاهی نسبت به دنیا و جهان . از دید من ، اگر فردی از پشت بام سقوط کنه نیروی جاذبه وی را به سمت زمین میکشد و خواهد مرد . در این مورد شخصیت و نوع مذهب و ملیت و جنس و ماده و ..نداره .و این قوانین کلی هستن پس خداوند عادله . از جهت اجرا شدن قوانینی که بوجود آورده .فرد معلول هم اگر با دید علمی برسی بشه ، مثلا شاید پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریش ازدواج فامیلی داشتن یا یکی از آنها مرضی رو داشته . و آلان هم اگر همین مورد برای مرد و زنی که فامیل باشن و ازدواج کنن و همان مرض رو هم داشته باشن . نسل دوم آنها حتما آن معلولیت رو خواهد داشت .
البته شما فکر کن مخاطب تون ( بنده ) اعتقاد به ادیان یا معجزه نداره ..
که مثلا آتش در تمام دورانها و تا مادامی که هست سوزنده هستش و جریان ابراهیم خلیل ( ع ) رو نیارین ..
میخوام بدونم این نظرم درسته ؟ غلطه و چرا

ممنون ..

اختیار و داشتن امکان تغییر سرنوشت

باتوجه به اینکه درسرنوشت انسان به دست خوداوست چراخدابه حال دل بنده توجه نمی کندوبه اوبی احترامی می کندشایدبنده بخواهدصلاح خودرابه صلاح خداترجیح دهدآیاباوجوداختیاری که داردنمی تواند؟

نقد توحید مفضل (4): شکار پرندگان توسط دلفین ها !

انجمن: 

با سلام و آرزوی سعادت برای شما

این مطلبی که در کتاب توحید مفضل درباره ی دلفین ها گفته شده است چگونه توضیح داده می شود:

متن عربی : و الدلفين يلتمس صيد الطير فيكون حيلته في ذلك أن يأخذ السمك فيقتله ويسرحه حتى يطفو على الماء ثم يكمن تحته ويثور الماء الذي عليه حتى لا يتبين شخصه فإذا وقع الطير على السمك الطافي وثب إليها فاصطادها.

فانظر إلى هذه الحيلة كيف جعلت طبعا في هذه البهيمة لبعض المصلحة.

ترجمه ی فارسی : و دلفین هم که پرنده شکار می کند . هنگامی که در میان آب است . نیرنگ او برای شکار اینگونه است : یک ماهی را می گیرد و می کشد و آن را بر روی آب می گذارد تا بر آب بماند . آنگاه بر زیر آن مخفی می شود . آب را حرکت می دهد تا از بیرون آب پیدا نباشد وقتی که پرنده بر ماهی نشست حمله می برد و آن را فرا چنگ می آورد!!!

نگاه کن که چگونه به خاطر بعضی مصلحتها این حیله در طبع این جانور قرار داده شده است.

در جانور شناسی جدید که خوراک دلفین ها فقط ماهی ها و موجودات آبزی شمرده شده است.

حتی در کتابهای قدیمی جانورشناسی مسلمانان نیز خوراک دلفین ها را فقط ماهی دانسته اند مثل این منبع:

حیاه الحیوان الکبری نوشته دمیری ( اواسط قرن هشتم هجری) جلد اول صفحه 470 ذیل مدخل دلفین : (( ولا يؤذي أحدا ولا يأكل إلا السمك. )) ترجمه : هیچکس را آزار نمی دهد و هیچ چیزی جز ماهی نمی خورد.

حتی در صورتی که چنین چیزی درست هم باشد چرا امام صادق به مطلبی نادر و شاذ و غریب در جانوران برای اثبات حکمت خدا اشاره می کند؟ آیا استناد به امری نادر و کمیاب که خود مورد بحث است برای موضوعی چون تدبیر خدا منطقی است؟

از طرف دیگر از اینکه دلفین دو مثقال گوشت ماهی را که راحت شکار کرده است برای به دست آوردن یک مثقال گوشت پرنده آن هم به سختی طعمه قرار دهد به جای اینکه حکمت و تدبیر خدا اثبات شود بیشتر می شود از آن به بی حکمتی و بی تدبیری خدا در طبیعت پی برد. لقمه ای که می توان راحت در دهان گذاشت را چرا باید با چرخاندن تناول کرد؟

حقیقت عبودیت در حدیث عنوان بصری

انجمن: 

به نام خدا

با سلام خدمت استاد گرامی

در حدیث عنوان بصری، امام صادق (علیه السلام) حقیقت عبودیت رو به صورت زیر در سه بند بیان کردند؟



1. این که عبد برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است.. "پس آنگاه که عبد در آنچه که خدا به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آنچه که خدا امر کرده است برای او آسان خواهد شد"


2. عبد برای خود تدبیری نمی کند (چرا که تدبیر عبد به دست رب او است). "و چون عبد تدبیر خود را بر مدبر خود واگذار کند، سختی های دنیا بر او آسان می شود."


3. تمام مشغولیت عبد معطوف به انجام دادن کاری است که خدای تعالی به او امر نموده است و پرهیز از آنچه که او را نهی کرده است. "و چون عبد مشغولیت و اهتمامش منحصر در امر و نهی خداوند باشد دیگر مجال و فرصتی برای خود نمایی و مباهات به مردم نخواهد یافت"



اما سوالی که در این مطلب برای من پیش اومده در واقع از بند دوم عبارت بالا هست؟

(1). تدبیر نمی کند به چه معنی هست؟

ما اهداف مون رو مشخص می کنیم، برای آینده برنامه ریزی می کنیم، و در نهایت مسیری رو برای سرنوشت مون تعیین می کنیم (گرچه ممکن هست تقدیر خدا سرنوشت دیگه ای برای ما رقم بزند)

(2). آیا این تعیین مسیری که برای آینده مون میکنیم به معنی تدبیری هست که در بالا مطرح شد؟

با تشکر از شما :Rose:

چگونه ساده لوح و بی سیاست نباشیم؟

با سلام . من شخصی هستم که به هوش و حکمت شهرت دارم . وقتی کسی از اقوام توی موضوعی به مشکل میخورن گاهی پیش میاد که نظر منو جویا میشن . اما متأسفانه گاهی محاسباتم اشتباه از آب در میاد و توی زندگی خودم سوتی هایی میدم که باعث میشه دیگران ازم سوء استفاده کنن . گاهی اعتماد بیجا و گاهی حتی حرفی که با وجود اینکه خیلی در مورد گفتن یا نگفتنش فکر کردم باعث میشه به گرفتاری بیفتم و دست و پا بزنم و دیگران هم بهم بگن تو ساده ای .
البته برای ضربه زدن به دیگران دستم بازه و خوب میتونم با جلب اعتماد و سوء استفاده از همون تصور که من ساده هستم و به هیچکس نمیتونم آسیبی بزنم میتونم خطرناک باشم اما اینکارو نمیکنم چون اعتقاداتم اجازه نمیده .
دلم میخواد دیگران هم با من روراست و عادل باشن ولی انگار توی این جامعه اگه گرگ نباشیم مجبوریم بره باشیم .
من الان نمیدونم خودمو اون آدم باهوش بدونم یا ساده لوح ؟
شاید یه آدم باهوش بی سیاست هستم که از آدمای کند ذهن قالتاق کلاه سرش میره.
گاهی پیشامدهایی که بر سر پیامبر هنگام خوردن غذای اون زن یهودی یا حضرت علی وقتی که موقع غسل پیامبر خلافت رو ازش گرفتن یا وقتی که حضرت علی میفرماید "اگر میخواستم بهتر از معاویه بلد بودم کید و سیاست بخرج بدم و ..." میفتم و میگم شاید من توی مسائلی که باهاش روبرو میشم بی تقصیرم .شاید پدرسوختگی با تقوا همخوانی نداره ... اما گاهی هم از شنیدن این حرف که بگن تو ساده ای حالم بهم میخوره .

آیا من واقعن ساده ام؟ اگر آره راه حل این موضوع چیه؟
اگر نیستم چطور باید جلوی این مسائلو بگیرم؟