مشکل

مشاوره در رابطه افسردگی

انجمن: 

با سلام و احترام
پسری 25 ساله هستم که حدود 10 سال گوشه گیر و تنها شدم و از 15 سالگی با تغییر مکان از وبلایی به اپارتمانی در مکان جدید گوشه گیر شدم و از اجتماع جدا شدم فقط مدرسه و دانشگاه می رفتم می اومدم و الان با مشکلاتی ربرو شدم استرس و اظطراب شدید - افسردگی شذیذ - اختلال در صحبت کردن تبق زدن و علائم زیر ربرو هستم و در این مدت گوشه گیریو تنهایی 10 ساله ام فقط به کامیتوتر و نت وابسته شده بود و این مشکل موجب روابط عمومی و اجتماعی و هوشی ضعیف بشه

بیشترین مشکلی منوی اذیت می کنه که 1.5 سال شده بی توجه دهی و عدم دقت و تمرکز کم شدید و حافظه کوتاه مدت ضعیف شده و خودم حسش می کنم حتی دریادگیری های و کلاس هایی که می رم توجه و تمرکز ندارم و افکار بی خودی می چرخه

که دیروز در یک مصاحبه کاری بابت عدم توجه و دقت و تمرکز و روابط اجتماعی و عمومی کم رد شدم و کلا نا امیدم شدم از زندگی شدم و میدم تقصیر خودم بود و مشکل از خودم بود

ریشه خودم من از کم رویی و گوشه گیری و اعتماد به نفس پایین و اظطراب شدید و استرس شدید و عدم توجه و یبکاری می دونم این تنهایی موجب شد روابط اجتماعی ضعیف شد ولی الان مشکلات گفتاری و اختلال تلفظ پیدا کردم که او اینکه خستگی شدید بی حوصله به همه چیز شدم و حتی در یادگیری دیگه تمرکز و توجه ندارم مشکلم روز به روز شدید میشه

و اینکه دوستان می دوند داروی ها بیماری درمان نمی کنند فقط نشانه های بیماری کم می کننند با قطع داروها بیماری دوباره نشون داده ممیشه پس داروی های شیمیای اصلا تاثیری در تغییر زندکی و افزایش روابط اجتماعی و اعتماد به نفس و درمان توجه و دقت و تمرکز ندارند

ونشانه های خودم
بی تفاوت بودن همیشگی خیلی اذیتم می کنه
بی انگیزه و بی هدف

بی خوابی شبانه یعنی خوابم به صبح تبدیل شده که موجب عقب موندم شده
اعتماد به نفس و عزت نفس پایین
بی حوصله
گوشه گیر
خستگی
تمرکز ضعیف
احساس بی فکر
مشکل یادگیری درس و حافظه ضعیف کوتاه مدت
افکار منفی و اتوماتیک تحقیر افراد به من
اختلال خواب شب
معده درد از استرس

حافظه کوتاه ضعیف
اختلال صحبت و تپق زدن یعنی مشکل صحبت و تلفظ فقط در جمع و کلاس و بیرون پیدا می کنم
و احساس می کنم مزاج من گرمی وخشکی هست و ساکن خوزستانم فکر کنم صفرایی و سودایی باشه
داروهای گیاهی خود رمانی زیادی مصرف کردم و تاثیری نداشت و اصلا اعتقادی به داروی های شیمیای ندارم و مصرف نکردم
به نظر شما چه راهکارهای بنده کمک می کنه بیشترین چیزی که منو ازار می ده اختلال صحبت در بیرون هست که کلا بیرون از خانه می یرم با توحه به 2 زبانه بون عرب و فارس تو صحبت کردن به تبق و اختلال صحبت و تلفظ اشتباه کلمات می افتم خیلی این موضع روی روابط اجتماعی ام تاثیر گذاشته وموجب شده گوشه گیر شوم

ریشه خودم من از کم رویی و گوشه گیری و اعتماد به نفس پایین و بیکاری می دونم این تنهایی موجب شد روابط اجتماعی ضعیف شد ولی الان مشکلات گفتاری و اختلال تلفظ پیدا کردم که او اینکه خستگی شدید بی حوصله به همه چیز شدم

به نظر شما چه طور میشه رفع کرد
از نظر ازمایش خونی
کم خونی کم پایین هست
کلسترول و قند خون سرمرز هست
انزیم کبد های نامنظم

در اخر به صورت خودسرانه داروهایی گیاهی مصرف کردم
با تشکر

و اینکه دیگه امیدی برای زندگی کردن ندارم ریشه مشکلاتم خودم می دونم ولی دیگه دیر شده اصلاحش کنم

برچسب: 

مشکل گذشته ام با همسرم دوباره برگشته

با سلام و درود
حدود سه سال قبل در این بخش مشکلم با همسرم را مطرح کردم و لطف دوستان شامل حالم شد من را راهنمایی کردند.عنوان تایپیکم در همین بخش " آیا همسرم حق این رو داره من رو کتک بزنه؟" بود.
در آن سال همسرم مشاوره نیامدند و تنهایی مشاوره میرفتم ولی در یک دعوای دیگر ایشون برای چندمین دفعه مرا کتک زد و چون از قبل با برادرم صحبت کرده بودم و ایشون به من گفتن درصورت تکرار رفتارهمسرم او را در جریان قرار بدهم به برادرم تلفن کردم.
شوهرم از خانه رفته بود وبرادرم به من گفت به خانه یکی از دوستانمان بروم و دنبالم میاید و هرتلفنی را ازسمت همسرم جواب ندهم.
من همین کار را کردم وتا چندساعت آنقدر همسرم روی گوشی من زنگ میزد که تلفنم داغ شده بود.بعد ازدوسه ساعت دیگر تماسی از همسرم نداشتم تا اینکه متوجه شدم برادرم با او تماس گرفته و کلی به همسرم حرف زده است.اینکه تو لیاقت یکی مثل لیدا رو نداری تو باید از ... زن میگرفتی،خواهر تو سه چهارسال درخانه ما رفت وآمد میکرد من وخانواده ام به چشم عضوی از خانواده ما به او نگاه میکردیم آنوقت تو با خواهر من همچین رفتاری کردی (قبل از ازدواج من وهمسرم ،خواهرهمسرم در شهر ما دانشجو بودند و آشنایی ما از آنجا شروع شد)، لیدا را جایی میفرستم که چشم تو و امثال تو به او نیفتد وفکرکردی بی صاحاب گیر آوردی و...خلاصه کلام حسابی پشت تلفن به او حرف زده بود.
شب هم برادرم دنیالم آمد در خانه دوستمان من کلی از او خواهش کردم دیدن همسرم نره چون میترسیدم باهم درگیر شوند.
به خانه پدرم رفتیم و شب مادرم به مادرشوهرم تلفن زد و گله کرد و از قرارمعلوم شوهرم چیزی به آنها نگفته بود.تاچند روزی خبری از همسرم نبود من موبایلم را خاموش کرده بودم.بعد از چندروز خواهرهمسرم و بعد پدرش تلفن زدند یک هفته بعد شوهرم و خانوادش به خانه ما آمدند.پدرم میگفت دخترم را نمیفرستم.به همسرم گفت واسه چی پاشدی اینجا آمدی برگرد برو تا درخواست طلاق رو برایت بفرستیم و توی دادگاه هر حرفی داری بزن.
من اصلا از اتاق بیرون نیامدم شوهرم میگفت بذارید باهاش صحبت کنم موبایلش را هم خاموش کرده.پدرم گفت لیدا حرفی ندارد با تو بزند اگر حرف زدن بلد بودی اینکار را نمیکردی خانوادت را دیدم فکرکردم دارم به انسانیت دختر میدم.
یک هفته بعدهمسرم دوباره به خانه ما آمد وقول داد دیگر چنین رفتاری را تکرار نکند.
در این فاصله دوسه ساله زندگی ما خوب بود مشکل خاصی نداشتیم رفتارشوهرم بسیار بهتر شده بود دستش را روی من بلند نمیکرد محبتش زیادتر شده بود بیشتر به من اهمیت میداد حتی پیشنهاد سفر میداد و... اما تقریبا از قبل از عید به بچه دارشدن ما اصرار میکرد و من راغب نبودم فعلا بچه دارشویم هنوز هم نیستم.ار وقتی گفتم فعلا بچه نمیخواهم رفتارش با من خوب نیست و دعواهای ما زیاد شده.
موضوعی که من را نگران کرده است بازگشت رفتارسابق همسرم است.
روزجمعه بر سر یک مسئله پیش افتاده درگیری لفظی شدیدی بین ما ایجادشد و به من گفت هرچیزی لیاقت میخواد و همچین زندگی لیاقت میخواد.
منم گفتم بودن با یکی مثل من هم لیاقت میخواد.گفت کسی جلویت را نگرفته.گفتم چه بهتر.
لباسم را پوشیدم کیفم را برداشتم از درخانه بیرون برم گفت اگر رفتی دیگه حق نداری برگردی.
گفتم لازم نیست تو بگی دیگه برنمیگردم نمیخوام هم برگردم.
میخواستم از در بیرون برم جلوی راهمو گرفتم گفت تو غلط میکنی فکرکردی هرکاری خواستی میتونی بکنی.و به سمتم هجوم آورد و دوتا سیلی محکم به من زد طوریکه پرت شدم روی زمین و دستم را روی زمین کشید و میگفت غلط کردی بدون اجازه من جایی بری و مادر نزاییده کسی بخواد بدون اجازهدمن پایش رو از این خونه بیرون بگذاره.
شب تاصبح دستم دردرمیکرد و نخوابیدم هنوز هم درد میکند و اثراتش هست
فقط توی اتاق نشسته بودم با هزار جور فکروخیال.دعوایمان را برای خانوادم بازگو نکردم.الان باید چکارکنم؟

راه حل نزدیک برای درمان نگرانی ها!

انجمن: 

گاهی می بینیم، برخی همیشه پریشان، نگران، مضطرب، ناراحت، زندگی خودشان را می گذارانند.
همین دغدغه ها آنها را اذیت و آزار می دهد.
اما راه حل های نزدیکی هستند که می توانند برای حل این مسئله موثر باشند.
4 مرحله مهم در این راستا:
1.تعریف صحیح از مشکل
برای اینکه بتوانیم مشکل را معین کنیم باید از خود بپرسیم؟
چه چیز مرا نگران کرده است؟
با تمرکز دقیق می توان به کشف مشکل رسید و همین مرحله شناسایی تا حدودی در کاهش نگرانی خیلی مفید می باشد.
یک آمار تحقیقی نشان می دهد، 50درصد نگرانی با شناسایی مشکل، و کشف ریشه های آن از بین می رود.
2. تجزیه و تحلیل مشکل
با اندکی دقت و تدبیر می توان به کشف ریشه مشکل رسید ( در صورت عدم توانایی می توان از راهنمایی های مشاور متخصص بهره برد)
3. مرحله تصمیم
در این مرحله باید طبق اولویتهای لحاظ شده به تدریج برای حل مشکل قدم هایی برداشت.،هر گونه عجله و بی دقتی و ترک اولویتها مسئله را سخت تر و چه بسا مشکلات دیگری را بوجود بیاورد.
در این مرحله استفاده از تدابیر شخص مشاور یا افراد با تجربه می تواند موثر واقع شود.

4. مرحله اجرا و عملیاتی تصمیم برای حل مشکل

منبع: نگرانیها و نا امیدیها، از محمد جعفر امامی

با فرزندانی که تکالیف مدرسه را انجام نمی دهند چه کار کنیم؟

انجمن: 

یکی از مشکلات رایج دانش آموزان، که از فروانی بالایی هم برخوردار هست و برای معلمین و والدین یک دغدغه بزرگی است،عدم انجام تکالیف مدرسه از سوی برخی دانش آموزان می باشد.
برای اینکه بتوانیم به حل این مشکل برسیم لازم است علت و ریشه این مشکل را کشف کنیم.
مواردی از قبیل:
1. عدم کنترل والدین از وضعیت تحصیلی فرزندان
والدینی که که نسبت به برنامه آموزشی و یا وضعیت تحصیلی فرزندانشان اهمیتی نمی دهند، و هیچ گونه تعامل با معلم و مدرسه را ندارد،و یا بعارتی وضعیت تحصیلی فرزندش برای او مهم نیست، چنین مساله ای می تواند عامل موثر در پسرفت تحصیلی و عدم انجام تکالیف باشد.
2. بی ارتباط بودن تکالیف با نیازها
گاهی تکالیفی از سوی معلمین مطرح می شود که ارتباطی با درس مورد نظر ندارد، ویا یک کاربی ثمرو یا خیلی کم ارزش است، و متناسب با نیاز دانش آموز و توانایی او نیست.
مثلا: تکلیف حفظ کردن اسامی تمامی کشورهای جهان (برای درس تاریخ)
در صورت مشاهد چنین کاری می توان با خود معلم صحبت کرد و نسبت به این مسئله تذکری داد.
3. حجم زیاد تکالیف
برخی از معلمین به خاطر روحیه سخت کوشی و نگرانی از وضعیت تحصیلی دانش آموزان برای آنها تکالیفی را در نظر می گیرند که خارج از توان و برنامه عادی آنها ست.
با مشاهده چنین برنامه هایی می توان نسبت به تعدیل تکالیف با معلم آموزشی صحبت و اقدامات مثبتی را انجام داد.
4. مشکلات خانوادگی
گاهی درگیری ها و مشاجره ها رفتاری بین پدر و مادر ویا با دیگران و یا مشکلات جسمانی در خانواده مثل: مریض پدر یا مادر که نیاز به مراقبت و رسیدگی دارند، می تواند موجب مشکل برای انجام ندادن تکالیف باشد.
همچنین محول کردن کارهای خانه مثل: خرید،نظافت و...خیلی از این عوامل می تواند زمینه سازعدم رسیدن به تکالیف باشد.
5. اشتغال
برخی از افراد به خاطر انگیزه های مختلف مجبور به کارکردن هستند، در مورادی این فعالیت ها ضروری است و برای خانواده خیلی مهم می باشد، اما در مواردی به خاطرتفریح و یا به خاطر داشتن علاقه بیشتر انجام می گیرد، در هر صورت باید این مسئله با معلم آموزشی در میان گذاشته شود تا نسبت به موقعیت این شخص آگاه و متناسب با شرایط آموزشی و تحصیلی او، تدابیری بیاندیشد.
6. تشویق نشدن برای تکالیف منظم
گاهی برخی از افراد به خاطر اینکه نسبت به انجام دادن تکالیف از سوی والدین یا معلم آموزشی،مورد توجه قرار نمی گیرند، امکان دارد انگیزه آنها خاموش شود، خصوصا در کنارعدم تشویق و عدم توجه از سوی معلم آموزشی، عدم افتراق با کسانی که تنبل و یا افراد نا منظمی هستند، انجام نگیرد، احساس سردی نسبت به انجام تکالیف انجام می گیرد.
در صورت شناسایی این موضوع می توان با معلم صحبت و تذکر لازم را داد.
7. سهل انگاری والدین در برنامه های تفریحی، مهمانی،دیدن فیلم و...
گاهی بدون هماهنگی و در نظر نگرفتن برنامه ها و تکالیف فرزندان مسافرت هایی را تصممیم می گیرند، ویا برنامه های مهمانی در وقت نامناسب هماهنگ می شوند،و یا برخی از برنامه های تلویزیونی را بدون مدیریت و هماهنگی زمینه ساز و تشویق به دیدن آنها می کنند.
خوب طبیعی است که با این برنامه های نا مشخص و نامنظم در محیط خانواده مشکلات تحصیلی را خواهیم داشت.
منبع: فرقانی،شهلا، مشکلات رفتاری در کودکان و نوجوانان،موسسه فرهنگی منادی تربیت،پنجم،1387،تهران

مشکل برای رفتن به سالن فوتسال

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و خسته نباشید

1. بنده معمولا هفته ای یکبار به سالن برای ورزش کردن می روم و مشکل بنده این هستش که افرادی که میان اونجا بعضا موقع

بازی مثلا یکی بد بازی می کنه یا توپ رو از دست میده کلماتی با صدای بلند و آروم می گن که ممکن است غیبت باشه و اینکه

اون طرف هم که بهش چیزی گفته اند شاید نفهمه و یا اینکه کلا شاید قصدشون این نباشه که غیبت کنند و برای همین بعضی

موقع ها بلند میگن که تقریبا همه میفهمند و بعضی موقع ها هم آروم پیش خودشون میگن که ممکن است بعضی افراد بفهمند.

با این شرایط آیا بنده که این کلمات چندین بار به گوشم خورده دچارگناه شده ام؟ و اینکه تقریبا احتمال می رود که به همین

روال باشد و برای ورزش می روم نه کاری دیگر آیا دیگر نباید بروم یا اینکه یک هفته بروم یک هفته نروم؟

2. در همین موضوع با توجه به اینکه محیط مردانه هستش و معمولا لباس ورزشی می پوشند و طبیعتا جاهایی از دست و پا هم

باز هست اگر خانمی به این محیط وارد شود آیا وظیفه مردان هستش که خودشان را بپوشانند یا اینکه خانم باید محیط رو ترک

کنه و یا اینکه نگاه نکنه؟

مرجع: آیت الله العظمی امام خامنه ای

با تشکر

روزه و کنکوری ها

با سلام خدمت همه ی دوستان.
بنده امسال کنکور دارم و میخواهم از هم اکنون برای کنکور مطالعه کنم اما به خاطر ماه رمضان و روزه گرفتن این عمل بسیار برایم سخت است.

از آنجایی که روایت است پیامبر بین گروهی که قرآن میخواند و گروهی که علم میجویید به سمت گروه دوم رفت میتوان روزه نگرفت؟

ازدواج ، مشکل اساسی یک پسر 18 ساله

انجمن: 

سلام.من امسال کنکور دادم.اونطور که دلم میخواست نبود اما میدونم که میتونم توی رشته‌ی مورد علاقه ام در دانشگاه شریف یا امیرکبیر یا صنعتی اصفهان(شهر خودمون) قبول شم.اما به خاطر شرایطی که الان خدمتتون عرض میکنم رشته‌ی هوا و فضای دانشگاه مالک اشتر رو در اولویت گذاشتم.من از ماه رمضون پارسال هرجور گناه مربوط به غریزه‌ی جنسی رو مطلقا کنار گذاشتم.از طرفی هم از همون نظر خیلی حساسم و خیلی راحت آرامشمو از دست میدم.به همین خاطر خیلی خیلی کم از خونه بیرون میرم و الان که باید برم دانشگاه به بن بست خوردم.میدونم که محیط فعلی دانشگاه ها برای من غیر قابل تحمله.برا همین تصمیم دارم برم دانشگاه مالک اشتر.این فکر که مجبورم به خاطر بی حیا بودن یه عده برم توی رشته ای که هیچ علاقه‌ای بهش ندارم خیلی آزارم میده.اونم تو مملکت به اصطلاح اسلامی!البته پدرم میگه تو برو شریف ما زود زنت میدیم!اما من خودم منطقی هستم و میدونم که چه مشکلات زیادی توی مسیر ازدواج هست.از طرفی هم مخالفت مادرم از این موضوع جلوگیری میکنه.همچنین زن گرفتن یه پسر۱۸ ساله تو مملکت ما انگار قباحت داره!!!!ازتون میخوام که یه راهی جلوی پام بگذارید.دعا و مناجات و .... هم کارساز نبوده(با وجود اینکه خدا توی قرآن گفته:ولیستعفف الذین لایجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله)واقعا زشته تو مملکت امام زمان کسی چنین مشکلی داشته باشه

برچسب: 

مخالفت مادرم با ازدواج من به خاطر مسائل مالی

با سلام، اینطور که من فهمیدم، اسلام گفته احترام و گوش به حرف بودن نسبت به پدر و مادر همیشه لازم الاجراست مگه اینکه یه کار خلاف دین اسلام رو ازت بخوان.
بنده جوان 26 ساله هستم، دیپلم کامپیوتر، خدمت رفته و شاغل. با حقوق ماهیانه 2 تومن.
مدتی میشه شدید احساس میکنم نمیتونم جلوی به گناه افتادن خودم رو بگیرم و واقعا داره بهم فشار وارد میشه.
هرچی به مامانم میگم باید ازدواج کنم و...، مخالفت میکنن. میگن خونت آماده نیست. خونه ای که الان فقط زمینه.
نمیتونن به همین شکل توکل کنن و با ازدواج من موافقت کنن. ترس از مال دارن. یعنی میترسن من کم بیارم بعد از عقد.
در صورتی که من بهشون میگم خود خدا گفته توی قران هم هست، که جووناتون رو زن بدید یا شوهر بدید، من خودم روزیشون رو میرسونم.
خودم به شدت اعتقاد دارم، اما مادرم اصلا نمیتونه توکل کنه و موافقت کنه.
الان تکلیف من چیه؟
جوری شده که به صراحت میبینم مامانم حرف خدا رو پس میزنه و قبول نداره.
من باید چیکار کنم؟
ممنون.

من اگر بخواهم مبحث به مبحث درس ها را بخوانم وقت کم می آورم چکار کنم؟

:Sham:من اگر بخواهم مبحث به مبحث درس ها را بخوانم وقت کم می آورم چکار کنم؟ :Sham:

دوستان متاهل لطفا راهنمایی کنند: رابطه دوستانه یک دختر مجرد با خانمی متاهل!

انجمن: 

سلام. یه راهنمایی از کارشناس محترم و دوستان متاهل یا مجرد میخواستم.
من یه دوستی دارم که متاهله و رابطمون با هم خیلی صمیمانه اس. طوری که بیشتر موقعا روزی چند بار به هم پیام میدیم، به هم ابراز محبت می کنیم، اگه برای یکی مون ناراحتی پیش بیاد اون یکی بیشتر غصه شو می خوره، اگه یه مشکلی برا یکی مون پیش بیاد هر کاری از دستمون بربیاد برای حلش انجام میدیم. شاید از دوتا خواهر به هم نزدیک تریم.خلاصه خیلی همدیگرو دوست داریم.
اینا رو گفتم که بگم اینجور رابطه ی دوستانه برای یه آدم مجرد برام منطقی تره تا یه آدم متاهل. چون یکی از همکلاسی های متاهلم هم می گفت یه دوستی داشت که تا قبل از ازدواجش تو سر و کله هم دیگه هم میزدن اما الان کمتر با هم رابطه دارن و علتش هم اینه که یه عشق بزرگتر وارد زندگیش شده. من نگرانم که این رابطه ی صمیمی و نزدیک من با دوستم براش خدای نکرده مشکل ساز بشه و توقعشو از شوهرش بالا ببره یا علاقه شو نسبت به شوهرش کم کنه و خدای نکرده یه روزی ناخواسته بشم دو به هم زن بین اونا.
اینم بگم که دوستم شوهرشو دوست داره اما نمی دونم تا چه حد؟ می ترسم اینو بگم اما واقعا نمی دونم من و بیشتر دوست داره یا شوهرشو. بعضی موقع ها واقعا شک می کنم. چون یه رفتارایی هم از شوهرش دیده که ناراحتش کرده. مثلا دوستم می گفت شوهرش خیلی نسبت به حجابش حساسه با اینکه دوستم حجابش خیلی کامله و چادرشو از رو ابروهاش می ذاره اما یه بار که چادرش از دستش درمیره شوهرش با اوقات تلخی بهش تذکر می ده. خب هر کی باشه ناراحت میشه. البته دوستم از شوهرش گلگی نمی کردا بیشتر از دست خودش ناراحت بود که حواسشو جمع نکرده بود. یا توی دوران نامزدی هم خیلی اوقات تلخی براش پیش اومده بود که دیگه اواخرش دوستم نسبت به آینده زندگیش نگران شده بود. حالا شکر خدا ازدواج کردند و زندگی خوبی دارن اما هر چی باشه خاطره ها از ذهن به این زودی پاک نمیشه.
حالا سوال من اینه که این رابه ی خیلی دوستاه ی من با دوستم درسته یا نه؟ اگه کار من اشتباهه رفتارمو چجوری اصلاح کنم که اونم ناراحت نشه؟ اگه کار اون اشتباهه چجوری اونو متوجه اشباهش بکنم که ناراحت هم نشه؟ نمی دونم درست تونستم مشکلمو بگم یا نه. نمیدونم چیکار کنم. کمکم کنید.